- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
شـرمـنـدگی گـرفـته درخـتـان بـیـد را چوبی شکـست حرمت مویی سفید را لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد بیحـرمـتی به ساحـت شـاه شـهـید را |
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در بین راه و شهر شام
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معـطل بـودند پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت |
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
دم دروازۀ سـاعـات خـدا رحم كند به دلِ عـمـۀ سادات خـدا رحم كـند محـملم پـرده ندارد مددی يا سـتّار حاجـتم وقت مناجات خدا رحم كند |
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است آیـۀ کهـف خـدا ذکـر زبـانت شده است سرِ تو دست سنان است و گلویت خسته خسته از دست تکانهای سنانت شده است |
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
گفتم به "دل" بمیر!، به "جان" گفتهام بسوز! خورشید بر فرازِ نِی و تیره گشته روز عـالَـم فـدایِ آنکه سرش را بـریـدهاند! نفرین به خصم، لعن به اشرارِ کینهتوز |
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
شبِ تـاریک، بدون تو سحـر کردم من با غـم و غُـصۀ دوری تو سرکردم من کاسۀ صبـر دلـم در ته گـودال شکـست کاسۀ چشم، پُر از خونِ جگر کردم من |
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در راه شام
میفشارم در گلویم بغضِ سنگین را مدام داغ دیدم! دلخـوشیهایِ زیـادم شد تمام آمدم در محـملی از نـور، همراهِ حسین میروم با دستِ بسته، بی برادر سمتِ شام |
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( مصائب دیر راهب )
مانند حُر و مثل حـبیب و چنان زهیر هرکس که ماند پای تو شد عاقبت بهخیر وقـتی که دستگـیر دوعالم فقط تویی حـاشا اگر غـلام تو مایل شود به غیر |
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
ای میهمان بیبدن ای سر خوش آمدی از بزم این جماعت مهـمانکش آمدی دیریست وا نگشته به این دِیْر پای غیر تو آمدی که با تو شـوم عاقـبت بخـیر |
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
راه گم کردی که از دِیْر نصاری سر در آوردی؟! یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی؟! با سکوتت پاسخم را میدهی هرچند حق داری خستهای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی |
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
در فکـر گـلی بودم و گـلزار خریدم گل خواست دلم، خرمن و خروار خریدم در گـلشن فردوس برین هم نفروشند این طُرفهگلی را که من از خار خریدم |
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
بدادم زر، گرفـتم در عوض جان چه جان، جانِ جهان بهبه چه ارزان اگـر چـه زر بــدادم سـر گـرفـتـم به عـالـم زنـدگـی از سر گـرفـتـم |
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
مرا دِیریست روشـنتر ز کعـبه اَمان اینجاست، ایـمـنتر ز کعبه من ایـنجـا در مـیـان مـعـبـدِ خود چه میبـیـنـم ز لطفِ سـرمدِ خود |
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
هـمـین که کـرد تـجـلـی رخ مـنـوّر تـو به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو خوش آمدید؛ قدم رنجه کرده اید امشب تو میـزبانی و من تا به صبح نوکـر تو |
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
گذشته چند صبـاحـی ز روز عـاشورا همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را همان حماسهٔ زیبا، همان قـیامت عشق به خون نشـسـتنِ سرو بلند قامت عشق |
مدح و شهادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
هر زمان سیّد سجّاد فغـان سر میکرد رخـنه در عـالـم ایجاد سراسر میکرد یاد میکرد چو از لعلِ لبِ خشک حسین مُژه میزد به هم و روی زمین تَر میکرد |
مدح و شهادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
این کیست؟ اینکه شام و سحر گریه میکند میسوزد و ز سوز جگر گریه میکند برگشته است از سفر شام و سالهاست کز خـاطـرات تلـخ سفـر گریه میکند |
مدح و مرثیۀ حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است دیدیم که در مـاهِ جـمـالت ملکـوت است سوگـند که در بـاغِ بهـشـتی که نـبـاشی آدم هـمـۀ عـمـر به دنـبـال هـبـوط است |
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
چهـل سال است مأنـوسم به گریه طـبـیـب درد افـسـوسـم بـه گـریـه هـمـان پـیـراهـنی را که ربـودنـد چهل سال است میبوسم به گریه |
مدح و مرثیۀ حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
صدای گریۀ بی انتها خودش روضهست لباس مشکی صاحب عزا خودش روضهست امـان ز درد، بـه گــودالِ قـتـلـگـاه قـســم که گودِ زیر دو چشم شما خودش روضهست |