کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


خلاصه ای از زندگانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام

درباره : حضرت علی علیه السلام منبع : بیش از ۱۰۰ جلد از منابع تاریخی دست اول

ولادت حضرت: مورخین شیعه و سنی ولادت ایشان را در روز جمعه سیزدهم رجب سال ۳۰ عام الفیل ( ۲۳ سال قبل از هجرت) در مکه و داخل کعبه ذکر کرده‌اند[1] هر چند شيخ طوسى در کتاب مصباح به سند صحيح از حضرت صادق علیه‌السلام روايت كرده است كه ولادت آن حضرت در روز يكشنبه هفتم ماه مبارك شعبان واقع شد«مصباح المتهجّد ،ص ۷۸۲« اما قول اول مشهورتر است، علامه امینی نیز می‌نویسد: ولادت وی در کعبه را عالمان شیعه از جمله سید رضی، شیخ مفید، قطب راوندی، ابن شهرآشوب و بسیاری از اهل تسنن مانند حاکم نیشابوری، حافظ گنجی شافعی، ابن جوزی حنفی، ابن صباغ مالکی، حلبی و مسعودی و دیگران ذکر کرده‌اند[2]

مسلمان شدن مرد نصرانی توسط سر امام علیه السلام

درباره : روایت های بین راه شام و شهر شام منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۳۸

یزید ملعون دستور مي‌داد در مجالس مختلف شراب خواري‌اش، سر مطهّر سيّدالشهدا علیه السلام را داخل تشت طلا به مجلسش بياورند. از امام سجّاد نقل شده: روزی در يكي از اين جلسات، سفير نصرانی مذهبی از كشور روم هم حضور داشت. اين مرد رومي وقتي كه سر سیّدالشهداعلیه السلام را ديد به يزيد گفت: اي پادشاه عرب! داستان اين سر چيست؟ مي‌خـواهم بدانم. يزيد پـاسخ داد: براي چه مي‌خواهي بداني؟ گفت: وقتي به كشورم برگردم، پادشـاه من در مورد چيزهايي كه ديده‌ام؛ از من سؤال خواهد كرد؛ مي‌خواهم جوابي براي او داشته باشم.

ملاقات سیّدالشهدا علیه السلام با عمربن سعد

درباره : روایت های خروج از مدینه تا شب عاشورا منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۱۴۳

ملاقات سیّدالشهداعلیه‌السلام با عمربن سعد

 در هفتم مُحرّم[1] امام علیه‌السلام بوسيله عَمْرُوبْنِ قَرضه اَنصاری[2] براي عُمَرِبْنِ سَعد پيغام فرستادند و خواستار ديدار شدند و وی هم پذيرفت و در شب هشتم مُحرّم امام به همراه ۲۰ نفر[3] از ياران به سمت خيمه‌اي كه بين دو لشکر بر پا شده بود رفتند و اصحاب امام بيرون ماندند و سیّدالشهدا به همراه حضرت عبّاس و حضرت علي اكبر به داخل رفتند. مردم نقل کردند حضرت ضمن ارشاد، نصیحت و اتمام حجّت با عُمَرِبْنِ سَعد سعي كردند او را از جنگ باز دارند. عمربن سعد گفت می‌ترسم خانه‌ام را آتش بزنند و امام علیه‌السلام فرمودند من خانه بهتری برایت می‌خرم. گفت از جانم می‌ترسم امام علیه‌السلام فرمودند من سلامتت را تضمین می‌کنم و ... امام هرچه سعی کردند او را از ورطه هلاكت و نابودي نجات بدهند، اِبْنِ‌سَعد بهانه آورد؛ حتّی در جواب امام علیه‌السلام که فرمودند گندم ری را نمی‌خوری به تمسخر پاسخ داد جُوآن هم خوب است![4]

بستن آب فرات بر اردوگاه سیدالشهدا و اقدامات امام علیه السلام

درباره : روایت های خروج از مدینه تا شب عاشورا منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۱۳۹

منع اردوگاه سیّدالشهدا علیه‌السلام ازآب

در هفتم مُحرّم ابن‌زياد در نامه‌اي از عُمَرِبْنِ سَعد خواست كه بين امام علیه‌السلام و يارانشان با آب فرات حائل شده و به هيچ وجه اجازه ندهد قطره‌ای آب به اردوگاه امام برسد و عُمَربْنِ سَعد هم بی‌درنگ عَمْرُو بْنِ حَجَّاج را با ۵۰۰ نفر بر شریعه فرات مستقر كرد و به آن‌ها دستور داد نگذارند قطره‌اي آب به اردوگاه امام حسين علیه‌السلام برسد.[1]

دلاورمردی حضرت عباس علیه‌السلام در رساندن آب به خیمه ها

در روز هشتم مُحرّم[2] حضرت ابوالفضل همراه پنجاه نفر(۳۰ نفر سوار و ۲۰ نفر پیاده ) برای آوردن آب به شريعه فرات رفتند و لشکريان عُمَرِبْنِ سَعد سعی کردند مانع دست یابی یاران امام علیه‌السلام به آب شوند و با یاران امام به مقاتله پرداختندکه در این نبرد تعدادی از لشکریان عُمَرِبْنِ سَعد به درک واصل شدند؛ ولی کسی از یاران اباعبدالله علیه‌السلام به شهادت نرسید و توانستند مقداري آب به اردوگاه امام برسانند.[3]

توطئۀ ترور سیدالشهدا علیه السلام در کعبه و خروج امام از مکه

درباره : روایت های خروج از مدینه تا شب عاشورا منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۹۲

توطئه ترور امام  علیه‌السلام در مکّه

 از طرفي يزيد طی نامه‌ای عَمْرُوبْنِ سَعِيدِ بْنِ عَاص را مأموركرد به عنوان، يا بهتر بگويم به بهانه امير حجّاج خانه خدا به مكّه رفته و امام علیه‌السلام را پنهاني دستگيرکرده[1] و به نزد یزید بفرستد؛ یا اینکه در ايّـام حجّ او را تـروركند و اگر اباعبدالله با او به نبرد برخاست، با امام علیه‌السلام به جنگ بپردازد. عَمْرُوبْنِ سَعِيد در روز تـرویّه( هشتم ذی‌حجّه) همراه سربازانی کاملاً مسلّح وارد مکّه شد. [2] امام  علیه‌السلام از نقشه يزيد مطّلع شدند. مكّه به دستور قرآن، بلدالأمين است،[3] آن هم در ايّام حجّ تمتّع، از این‌رو امام براي اين كه حرمت كعبه نگه داشته و نقشه يزيد هم نقش برآب شود، تصميم به خروج از مكّه گرفتند و با تبديل حجّ تمتّع به عمرة[4]مفرده در روز چهارشنبه هشتم ذي‌حجّه[5] سال ۶۰ هـ ق كه همان روز ترویه است، پس از ۴ ماه و ۵ روز اقامت، از مكّه خارج شدند.[6]

خطبۀ تاریخی حضرت زینب سلام الله علیها در شهر کوفه

درباره : حضرت زینب سلام الله علیها منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۲۹۹ ( مستند به کتب دسته اول تاریخی)

وقتی کاروان اسرای اهل بیت را وارد شهر کوفه کردند حضرت زينب(سلام الله علیها) خطاب به مردم فرمودند: : اسْكُتُوا! ساكت شويد! در روايات آمده است: فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَنَتِ اْلْأَجْرَاس؛ با اين فرمان حضرت زينب (سلام الله علیها) چنان سكوتي بين مردم حكمفرما شد كه نفس‌ها در سينه حبس شد و حتّي زنگ شترها هم از حركت ايستاد! [ اين قدرت اهل بيت است، حتي در زمانی كه اسير دشمن هم هستند، اگر اراده كنند، اين چنين حاكم مي‌شوند.] حضرت زينب(سلام الله علیها) بعد از حمد خدا و صلوات بر پيغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ ! يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ! أَ تَبْكُونَ فَلاَ رَقَأَتِ الدَّمْعَةُ وَ لاَ هَدَأَتِ الرَّنَّةُ ! إِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي« نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ[1]» أَلَا وَ هَلْ فِيكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ وَ الصَّدْرُ الشَّنَفُ وَ مَلَقُ الْإِمَاءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ أَوْ كَمَرْعًى عَلَى دِمْنَةٍ أَوْ كَفِضَّةٍ عَلَى مَلْحُودَةٍ أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ فِي الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ.

مکان واقعی دفن حضرت زینب و نقد و بررسی گزارشهای تاریخی در این خصوص

درباره : حضرت زینب سلام الله علیها منبع : الطبقات الکبری؛ اعیان الشیعه؛ اخبار الزینبیات؛

مقدمه

حضرت زينب كبرىسلام الله علیها دختر بزرگ حضرت علی و حضرت زهرا در سال پنجم هجرى در مدينه به دنيا آمد. پنج سال اول عمرش را در محضر رسول خدا (ص) بود. بعد از شهادت مادر بزرگوارش مسئوليت سنگين مراقبت از خواهران و برادرانش به دوش او افتاد. در مدت زمان امامت پدر در کوفه، به زنان كوفى درس تفسير و معارف اسلامى مى‌داد. پدرش او را به عقد برادرزاده‌اش عبدالله بن جعفر درآورد. در سفر طولانى از مدينه تا مكه، از مكه تا كربلا، از كربلا تا كوفه، از كوفه تا شام و از شام تا مدينه، همراه برادر شهيدش امام

روایت شهادت محمد و عون بن عبدالله ( فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب) در کتب مختلف مقتل

درباره : حضرت عون و محمد بن عبدالله منبع : ارشاد، اخبار الطوال، تاریخ طبری، مقتل خوارزمی، مثیر الاحزان ؛ تذکرة الخواص، کامل بهائی، بحار الانوار، جلاءالعیون، نفس المهموم، منتهی الامال، مقتل مقرم

الأرشاد شیخ مفید( از علمای قرن پنجم هجری):

و عبد اللَّه بن قطبه طائى (از لشكر عمر بن سعد) به عون پسر عبد اللَّه بن جعفر حمله كرد و او را شهید کرد. و عامر بن نهشل تميمى به فرزند ديگر عبد اللَّه بن جعفر (يعنى محمد ) حمله كرده او را بكشت. .

متن عربی روایت: وَ حَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُطَبَةَ الطَّائِيُّ عَلَى عَوْنِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَتَلَهُ. وَ حَمَلَ عَامِرُ بْنُ نَهْشَلٍ التَّيْمِيُّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَتَلَهُ. « الأرشاد ج 2 ص 159 »

روایت شهادت عبدالله بن الحسن در کتب مختلف مقتل

درباره : حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام منبع : ارشاد ج2 ص 110، لهوف ص 122؛ اعلام الوری ص 178، مثیر الأحزان ص 74، بحارالانوار ج 45 ص 54

الأرشاد شیخ مفید( از علمای قرن پنجم هجری): در اين ميان عبد اللَّه بن حسن بن على عليه السّلام كه كودكى نابالغ بود از پيش زنان بيرون آمد و لشكر را شكافته خود را بكنار عمويش رسانيد، پس زينب دختر على عليه السّلام خود را بآن كودك رسانيد كه از رفتنش جلوگيرى كند، حسين عليه السّلام فرمود: خواهرم اين كودك را نگهدار، كودك از بازگشتن (به همراه عمه) خوددارى كرد و با سرسختى از رفتن سرپيچى نموده گفت: بخدا از عمويم جدا نخواهم شد، در اين هنگام ابجر بن كعب شمشيرش را براى حسين عليه السّلام بلند كرد، آن كودك گفت: اى پسر زن ناپاك آيا عمويم را ميكشى؟ پس ابجر آن كودك را با شمشير بزد، كودك دست خويش

پیشگوئی های امام صادق از شهادت خود به دست منصور ملعون

درباره : امام جعفر صادق علیه السلام منبع : الخرائج و الجرائح،ج‏ ۲،ص:۶۴۷؛ اعلام الوری ج ۱ص ۵۲۲؛ کشف الغمه ج ۲ ص ۱۶۵بحار الانوار: ج ۴۷ ص۱۵۰ و ۱۷۱و ۲۰۶

محزمه كندى نقل می‌كند كه منصور دوانيقى در ربذه منزل كرد و امام جعفر صادق علیه‌السلام هم در آنجا بود، گفت: چه كسى می‌تواند جلو مرا بگيرد تا اينكه جعفر را نكشم، به خدا سوگند! او را خواهم كشت. پس حضرت را خواند. امام علیه‌السلام بر او وارد شد و فرمود: اى امير! با من مدارا كن. به خدا سوگند! مصاحبت من با تو كم است.

منصور اجازه برگشت داد و به عيسى بن على گفت: دنبال او برو و بگو من نخواهم بود يا او؟ پس بيرون آمد و به او رسيد و پرسيد: اى ابو عبد اللَّه! امير مؤمنان می‌پرسد: من نخواهم بود؟ يا تو؟ حضرت فرمود: بلكه من‏