
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی

خلاصه ای از زندگانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ولادت حضرت: مورخین شیعه و سنی ولادت ایشان را در روز جمعه سیزدهم رجب سال ۳۰ عام الفیل ( ۲۳ سال قبل از هجرت) در مکه و داخل کعبه ذکر کردهاند[1] هر چند شيخ طوسى در کتاب مصباح به سند صحيح از حضرت صادق علیهالسلام روايت كرده است كه ولادت آن حضرت در روز يكشنبه هفتم ماه مبارك شعبان واقع شد«مصباح المتهجّد ،ص ۷۸۲« اما قول اول مشهورتر است، علامه امینی نیز مینویسد: ولادت وی در کعبه را عالمان شیعه از جمله سید رضی، شیخ مفید، قطب راوندی، ابن شهرآشوب و بسیاری از اهل تسنن مانند حاکم نیشابوری، حافظ گنجی شافعی، ابن جوزی حنفی، ابن صباغ مالکی، حلبی و مسعودی و دیگران ذکر کردهاند[2] ابن بابويه و شيخ طوسى و علّامه حلّى و غير ايشان به سندهاى بسيار از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام و يزيد بن قعنب و ابن عبّاس روايت كردهاند كه: روزى عبّاس بن عبد المطّلب با و گروهى از بنى هاشم در برابر خانه كعبه نشسته بودند، ناگاه فاطمه بنت اسد در حالیکه به اميرالمؤمنين علیهالسلام نه ماهه حامله بود و او را درد زائيدن گرفته بود به مسجد آمد و در برابر خانه كعبه ايستاد و با خدا مناجات کرد ناگاه همگی ديدند كه ديوار عقب خانه كعبه شكافته شد، فاطمه از آن رخنه داخل شد و از ديدهها پنهان شد، باز ديوار بسته شد به اذن خدا، ابن عباس گوید چون خواستيم كه در کعبه را بگشائيم هرچه كه سعى كرديم در گشوده نشد، دانستيم كه امرى است از جانب خدا. فاطمه بنت اسد سه روز در داخل كعبه ماند، چون روز چهارم شد، دیوار کعبه از آنجائى كه گشوده شده بود دوباره گشوده شد، فاطمه بنت اسد بيرون آمد، اسداللّه الغالب على بن أبی طالب علیهالسلام را در دست خود داشت گفت: اى مردم به درستى كه حق تعالى برگزيد مرا از ميان خلق خود، و برتری داد مرا بر زنان برگزيده كه پيش از من بودهاند و ....... چون خواستم كه بيرون آيم در هنگامى كه فرزند برگزيده من بر روى دست من بود، هاتفى از عالم غيب مرا ندا داد: اى فاطمه اين فرزند بزرگوار را على نام كن، به درستى كه منم خداوند عليّ اعلا، و او را آفريدهام از قدرت و عزّت و جلال خود، .......... چون ابو طالب فرزند بزرگوار خود را ديد شاد شد، حضرت امير المؤمنين علیهالسلام بر او سلام كرد و گفت: السّلام عليك يا أبت و رحمة اللّه و بركاته. او را به حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم دادند چون نظر حضرت اميرعلیهالسلام بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم افتاد، گفت: السّلام عليك يا رسول اللّه و رحمة اللّه و بركاته. پس به قدرت حق تعالى شروع كرد به تلاوت سوره مؤمنان، گفت: بسم اللّهالرّحمن « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ » « سوره مؤمنون/ آيه ۱ و ۲» چون اين آيه را خواند حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: به تحقيق كه به تو رستگارى يافتند ايشان. پس اميرالمؤمنين علیهالسلام آيات بعد از اين را خواند تا «أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ* الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ» «سوره مؤمنون/ آيه ۱۰و ۱۱» پس رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود: به خدا سوگند كه توئى رهنماى ايشان، و به تو هدايت مى يابند، سپس حضرت زبان مبارك خود را در دهان او گذاشت و دوازده چشمه از زبان معجز نشان آن حضرت در دهان اميرالمؤمنين عليه السّلام جارى شد، به اين سبب آن روز را روز ترويه گفتند.[3] نام و نسب و خاندان حضرت: على بن أبی طالب بن عبد المطلّب بن هاشم بن عبدمناف بن هاشمی قریشی [4]، پدر آن حضرت ابو طالب پسر عبدالمطلّب بود كه با پدر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم از يك مادر بود، او از شخصیتهای بزرگ قریش، عمو و حامی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود و مادرش حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بود،[5] و برادران وی طالب، عقیل، جعفر، و خواهرانش هند یا ام هانی، حمانه، ربطه یا ام طالب و اسماء گزارش کردهاند.[6] در احاديث معتبره بسيار از طرق خاصّه و عامّه روايت كرده اند از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم كه آن حضرت فرمود: من و على علیهالسلام از يك نور خلق شديم، و منظور انظار حق تعالى بوديم پيش از آنكه خدا حضرت آدم را خلق كند به بيست و چهار هزار سال- به روايت ديگر: دو هزار سال- در جانب راست عرش الهى تسبيح و تقديس حق تعالى مى كرديم، چون خدا آدم را آفريد آن نور مقدّس را به دو جزء قسمت كرد و هر دو را در صلب حضرت آدم علیهالسلام جا داد. چون آدم به زمين آمد، ما در صلب او بوديم؛ چون نوح علیهالسلام در كشتى نشست، ما در صلب او بوديم؛ چون حضرت ابراهيم علیهالسلام را در آتش انداختند، ما در صلب او بوديم، به اين سبب آتش به او ضرر نرسانيد. پس از يك جزء آن نور من متولد شدم، از يك جزء ديگر على علیهالسلام متولد شد. [7] کودکی و نوجوانی حضرت علیعليه السّلام در سال ۳۶ عام الفیل مکه دچار قحطی شد لذا ابوطالب، در این هنگام از اداره هزینههای یک خانواده پرجمعیت ناتوان شد[8] و امیر المؤمنین علیهالسلام که در سن شش سالگی بود به خانه حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم بُرده شد؛ همانطور که برادرش جعفر، به خانه عباس بن عبدالمطلب برده شد. امام علی علیهالسلام در خطبۀ ۱۹۲ نهج البلاغه، به رفتار مهربانانه پیامبر در این دوره اشاره کرده است. بنا به تصریح مورخین سنی و شیعه او اولین مردی است که به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ایمان آورد در حالی که ۱۰ سال بیشتر نداشت ،[9] چنانچه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میگوید: «نخستین کسی که در روز رستاخیز با من در حوضکوثر ملاقات میکند پیشقدمترین شما در اسلام، علی علیهالسلام است. همچنین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به دخترش فاطمه سلام الله عليها میفرماید: «آیا نمیپسندی که تو را تزویج کنم با کسی از میان امتم که پیش از همه اسلام آورده و داناترین و بردبارترین آنهاست؟.[10] در سال سیزدهم بعثت هنگامی که قریش قصد کشتن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را داشتند، او در بستر پیامبر خوابید تا دشمنان گمراه شوند و بدین طریق پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مخفیانه هجرت کرد.[11] پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیش از هجرت به مدینه، میان مهاجران، عقد اخوت برقرار کرد. سپس در مدینه میان مهاجران و انصار عقد اخوت بست و هر دوبار به علی علیهالسلام فرمود: تو برادر منی در دنیا و آخرت؛ و میان او و خودش عقد اخوت بست. [12] همسران و فرزندان در سال دوم هجرت علی علیهالسلام حضرت زهرا را از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواستگاری کرد پيامبر فرمود: باید ابتدا با فاطمه صحبت کنم تا جواب تو را بدهم، سپس به داخل رفته و پس از طرح موضوع و تشریح جایگاه و فضائل علی علیهالسلام فرمود نظر خودت چيست؟ فاطمه سلام الله علیها هنگامى كه اين سخن را شنيد چيزى نگفته و سكوت كرد، و از خجالت چهره اش را برگردانيد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم برخاست در حالى كه با خود مى گفت: اللَّه اكبر، خدا بزرگ است، همانا سكوت فاطمه سلام الله عليها نشانه رضايت اوست.در اين حال جبرئيل بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرود آمد و گفت: اى محمّد! فاطمه سلام الله عليها را به ازدواج علىعليه السّلام درآور كه همانا خداوند از اين وصلت خشنود است و آن دو نيز شايسته يك ديگر مى باشند. سيد بن طاوس در اقبال الاعمال، به نقل از تاريخ بغداد نوشته خطيب بغدادى، به سندش از ابن عبّاس روايت كرده است: هنگامى كه حضرت فاطمه سلام الله عليها را در شب ازدواج به خانه على علیهالسلام مى بردند، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مقابل، جبرئيل در سمت راست، ميكائيل در سمت چپ، و هفتاد هزار فرشته در پشت سر او حركت مى كردند و در آن حال خدا را تسبيح مى گفتند و تقديس مى كردند، و اين تقديس و تسبيح آنها تا صبح ادامه داشته است. [13] پیش از علی علیهالسلام افرادی مانند ابوبکر، عمر و عبدالرحمن بن عوف، ازدواج با فاطمه را از پیامبر درخواست کرده بودند، اما پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خود را در این باره تابع دستور خداوند دانست و به آنان پاسخ منفی داد[14] برخی منابع، ازدواج علی و فاطمه سلام الله عليها را اول ذیحجّه سال دوم هجری [15] ، برخی آن را در ماه شوال و گروهی ۲۱ محرم دانستهاند[16] اولین همسر امام علیعليه السّلام، فاطمه دختر پیامبر اکرمصلّى اللّه عليه وآله وسلّم بود و از او صاحب چهار فرزند شد. علی بن ابیطالبعليه السّلام پس از شهادت فاطمه سلام الله عليها با زنان دیگری ازدواج کرد. بنابر منابع تاریخی، امام علی علیهالسلام ۲۷ یا ۲۸ فرزند داشته است. دیگر همسران امام علی علیهالسلام عبارتند از امامه دختر ابوالعاص بن ربیع که پس از شهادت فاطمه سلام الله عليها بنا به وصیت خود حضرت زهراسلام الله عليها به همسری امام علی علیهالسلام درآمد. مادر امامه، زینب، دختر پیامبر بوده است. لیلی دختر مسعود بن خالد، اسماء بنت عمیس مادر یحیی و عون، ام حبیب، دختر ربیعه تغلبیه موسوم به صهباء، خوله دختر جعفربن قیس حنفیه، مادر محمد حنفیه، ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی، محیاة دختر امرئ القیس بن عدی کلبی، فاطمه ( ام البنین) دختر حزام بن دارم کلابیه مادر حضرت عباس، عثمان، جعفر و عبدالله از دیگر زنان امام علی علیهالسلام بودهاند[17] شیخ مفید در کتاب ارشاد فرزندان امام علی(ع) را ۲۷ نفر دانسته و تصریح کرده که فرزندی به نام محسن برای فاطمهسلام الله عليها بوده که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم او را محسن نامگذاری کرده بود و پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم سقط شده است. بر این اساس، شیخ مفید، علاوه بر موارد ذکر شده، فرزندان دیگری هم برای امام علی علیهالسلام برشمرده و آنها را از همسران دیگر وی دانسته است.[18] کنیهها و القاب امیر المؤمنین علیعليه السّلام کنیههای علی بن ابیطالب علیهالسلام عبارتند از: ابوالحسن، ابوالحسین، ابوالسبطین، ابوالریحانتین، ابوتراب، ابوالأئمّه همچنین، امیرالمومنین، یعسوب الدین والمسلمین، مبیر الشرک والمشرکین، قاتل الناکثین والقاسطین والمارقین، مولی المؤمنین، شبیه هارون، حیدر، مرتضی، نفس الرسول، أخو الرسول، زوج البتول، سیف اللّه المسلول، امیر البررة، قاتل الفجرة، قسیم الجنّة والنار، صاحب اللواء، سید العرب، کشّاف الکرب، الصدّیق الأکبر، ذوالقرنین، هادی، فاروق، داعی، شاهد، باب المدینة، والی، وصی، قاضی دین رسول اللّه، منجز وعده، النبأ العظیم، الصراط المستقیم والأنزع البطین، القابی است که در منابع مختلف برای وی ذکر شده است.[20] براساس روایات وارده لقب امیرالمؤمنین، مختص حضرت علی علیهالسلام است، که این لقب در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای ایشان به کار میرفته و منحصر به اوست و نه تنها استعمال این لقب را برای خلفای راشدین و غیر راشدین جایز نیست که حتی به کار بردن این لقب را برای سایر ائمّه هم صحیح نمیباشد.[21] ویژگیهای ظاهری حضرت علی علیهالسلام درباره قدرت بدنی علی بن ابیطالب علیهالسلام گفته شده که او با هیچکسی مبارزه نکرد، مگر اینکه او را زمین زد[22] چنانکه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه تصریح کرده، توانایی جسمی علی بن ابیطالب، ضرب المثل بوده، او بود که درِ قلعه خیبر را کَند، در حالی که جمعی تلاش کردند آن را برگردانند ولی نتوانستند، او بود که بت هبل را -که بت بزرگی بود- از بالای کعبه به زمین انداخت و او بود که سنگ بزرگی را در روزهای خلافتش با دست خویش از جا کند و از زیر آن آب جوشید، در حالی که لشکریان همگی از این کار ناتوان بودند[23] حضور در غزوات امیرالمؤمنین علیهالسلام در تمام غزوات و سریه های، نقش مؤثری داشت و در همه غزوات « جز غزوۀ تبوک که به فرمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مدینه ماند» همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جنگید و پر افتخارترین فرمانده اسلام بود.[24] وی به عنوان دومین شخصیت نظامی پس از حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ایفای نقش کرده است. جنگ بدر جنگ بدر نخستین جنگ میان مسلمانان و کافران بود که در روز جمعه هفدهم رمضان سال دوم هجرت در کنار چاههای بدر روی داد. در این جنگ مسلمانان توانستند، هفتاد تن از مشرکان را از بین ببرند که در میان آنها نام برخی از سران کفر، همچون ابوجهل، عتبه، شیبه و اُمیه به چشم میخورد. در عرب رسم بر این بود قبل از حمله عمومی، نبردهای تن به تن انجام میشد، بنابراین عتبة بن ربیعه اموی و پسرش ولید و برادرش شیبه، از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواستند که همتایانی برای مبارزه با آنان وارد میدان کند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم علی علیهالسلام حمزه و عبیده بن حارث را برای این کار فرستاد. علی علیهالسلام به ولید مجال نداد و حمزه به عتبه، و آن دو را از پای در آوردند و آنگاه عبیده را در مقابل دشمنش شیبه کمک کردند و او را نیز کشتند. همچنین حنظله، عاص بن سیعد، طعیمة بن عدی و حدود بیست نفر از مشرکان در این جنگ توسط امام علی علیهالسلام کشته شدند.[25] جنگ احد مشرکان برای جبران جنگ بدر با سپاه عظیمی به جنگ پیامبر آمده و در نزدیکی کوه احد با هم مبارزه کردند در این جنگ علی علیهالسلام پیشاپیش سپاه اسلام بود و صفوف دشمن را تضعیف می کرد. در این جنگ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از هر طرف مورد هجوم دستههایی از لشکر قریش قرار گرفت و هر دستهای که به آن حضرت حمله میآوردند علی علیهالسلام به دفاع از پیامبر بر میخواست؛ تا جائیکه ۹۰ زخم برداشت!! به پاس این فداکاری، جبرئیل نازل شد و ایثار علی علیهالسلام را نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ستود و گفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان میدهد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم جبرئیل را تصدیق کرد و گفت: "من از علی هستم و او از من است." سپس صدایی در آسمان پیچید که: " لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌ وَ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار؛ شمشیری چون ذوالفقار و جوانمردی همچون علی نیست. [26] جنگ خندق (احزاب) در سال پنجم هجرت احزاب و گروه های مختلف یهودی و مشرکان با هم متحد شدند تا شاید بتوانند اسلام را از بین ببرند؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با اصحاب خود مشورت نمود، سلمان فارسی نظر داد که خندقی اطراف مدینه حفر شود تا بین مهاجمان و آنها فاصلهاندازد، پیامبر پذیرفت و این کار را کردند لذا به جنگ احزاب؛ غزوۀ خندق هم گویند. چند روز دو سپاه در دو سوی خندق روبروی هم بودند و گاهی به هم سنگ و تیر میانداختند؛ بالاخره عمر بن عبد ودّ که از پهلوانان نامدار آن زمان بود از تنگترین جای خندق خود را به طرف دیگر آن رسانیدند و مبارز ظلبید اما هیچکس جرأت پاسخ دادن نداشت. علی علیهالسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواست تا با عمر مبارزه کند، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز پذیرفت، علی علیهالسلام بعد از درگیری با عمر او را به زمین انداخت و کشت. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس از نبرد با عمربن عبد ودّ، فرمود: ضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن ترجمه: ارزش ضربتی که علی در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جن و انس برتر است[27] جنگ خیبر در ماه جمادی الأول سال هفتم هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای مقابله با یهودیان دستور حمله به دژهای آنها را صادر کرد؛ بعد از آنکه افراد متعددی همچون ابوبکر و عمر نتوانستند دژهای یهود را فتح کنند و از ترس فرار کردند، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ كَرَّاراً غَيْرَ فَرَّارٍ حتى لَا يَرْجِعُ [حَتَّى] يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْه؛ فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند هرگز چون دیگران ( ابوبگر و عمر) فرار نمی کند و بر نمی گردد تا اینکه خدا به دست او خیبر را فتح می کند. صبحگاهان علی علیهالسلام را خواست و پرچم را به او داد. علی علیهالسلام به میدان رفت چون به خیبر رسید مرحب پهلوان نامی یهودیان که نام او نیز لرزه در دل لشکریان می انداخت برای مبارزه به بیرون از خیبر آمد و در نبرد تن به تن با امیرالمؤمنین علیهالسلام به درک واصل شد یهودیان با دیدن شکست پلوان نام آورشان هراسان در خیبر را بستند علی علیهالسلام درِ خیبر را از جا کنده و آن را ۴۰ قدم پشت سر خود پرتاب کرد و به روایتی دیگر آن را بر روی کانال اطراف خیبر قرار داد تا مسلمانان بتوانند از آن رد شده و وارد قلعۀ خیبر شوند، سنگينى آن در به اندازهاى بود كه كمتر از پنجاه نفر نمى توانستند آن را از جا بردارد. [28] فتح مکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در اوائل رمضان سال هشتم هجری به قصد فتح مکه از مدینه خارج گردید. و پرچم اسلام را به دست علی علیهالسلام داد. پس از فتح مکه، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بتهای داخل کعبه را شکست و سپس به علی علیهالسلام دستور داد بر دوش وی رود و بت خزاعه را از بالای کعبه به زیر اندازد. [29] جنگ حنین جنگ حنین در سال هشتم هجری به وقوع پیوست. در این جنگ پرچمی اسلام به دست امام علی علیهالسلام بود و رشادت های فراوانی از خود نشان داد. تنها جنگی که علیعليه السّلام در کنار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم حضور نداشت، غزوۀ تبوک بود؛ در این جنگ علی علیهالسلام به دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مدینه مانده بود، تا در غیاب وی از توطئههای منافقان جلوگیری نماید. پس از ماندن علی علیهالسلام در مدینه، منافقان اقدام به شایعه سازی کردند و علی علیهالسلام برای دفع فتنه و شایعه آنها، فوراً سلاح برداشت و با سرعت در بیرون شهر به خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رسید و جریان را به او اطلاع داد. در اینجا بود که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم حدیث منزلت را فرمود: "برادرم علی، به مدینه بازگرد، زیرا برای اداره امور آنجا، جز من و تو شخص دیگری شایستگی ندارد. پس تو نماینده و جانشین من در میان اهل بیت من و خانه و قوم من هستی. ای علی! آیا خشنود نمیشوی که نسبت تو به من، همانند هارون نسبت به موسی باشد، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.[30] مناقب امیرالمؤمنین در زمان حیات پیامبر وقایع و روایات موجود در شرح مناقب و جایگاه علی علیهالسلام چه از نظر تعداد و کمیت و چه از نظر کیفیت و گسترۀ آن بیش از آن است که بتوان آن را در یک مقاله و یا حتی در یک کتاب گنجانید؛ در این خصوص کتابهای زیادی نوشته شده است که تعداد زیادی از آنها را علمای اهل سنت نوشته و لب به اعتراف گشوده و مقام و جایگاه والای امیرالمؤمنین علیهالسلام را ذکر کردهاند؛ به عنوان مثال بسیاری از علمای اهل سنت از ابن عباس نقل کرده اند که ۳۰۰ آیه در قرآن درباره حضرت علی علیهالسلام نازل شده است لذا شرف و فضیلت بیهمتای او پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در هیچ کس نیست،[31] نه تنها علمای اهل سنت که به گفتۀ ابن ابی الحدید در مقدمۀ شرح نهج البلاغه دشمنان علی علیهالسلام نیز بر فضائل کثیرش معترف بوده و هرچه کوشیدند نتوانستند آن را کتمان کنند؛ وی می افزاید: چه بگویم درباره کسی که سررشته هر فضیلت و منبع هر امتیاز انسانی است؛ هر فرقه و گروهی خود را به وی منتهی داند و به انتساب به او مباهات کند که او سرچشمۀ همه امتیازات بوده و در این میدان گوی سبقت را از همگان ربوده و پیشتاز این معرکه است.[32] اما با تمام آنچه که گفته شد و با وجود کثرت تالیفات موجود هنوز هم حق مطلب ادا نشده، ما در این شرح مختصر در زیر چهار واقعه و روایت موجود آن را برای نمونه ذکر میکنیم. ۱ـ ) :سد الأبواب یعنی بستن درها) در سال سوم هجری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به امر الهی دستور داد همه درهای خانهها را به طرف مسجد النبی بستند جز در خانه علی علیهالسلام وقتی از حضرت علت را سؤال کردند، فرمود: "من مأمور به بستن این درها، جز در خانه علی بودم، اما در این باره سخنها گفته شده است. به خدا سوگند! دری را نبستم و نگشودم مگر آنکه مأمور به آن شدم و از آن اطاعت کردم.[33] ۲ـ رد الشمس: در یکی از روزهای سال ۷ هجری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی علیهالسلامنماز ظهر را خواندند، و رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم علی علیهالسلام را برای کاری فرستاد در حالی که علی عليه السّلام نماز عصررا نخوانده بود. وقتی علی علیهالسلام برگشت، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم سرش را در دامان او گذارد و خوابید تا اینکه خورشید غروب کرد. وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از خواب بیدار شد دعا کرد: "خدایا بنده تو علی، خود را برای پیامبرش نگه داشت، تابش خورشید را بر او بازگردان." در این هنگام خورشید بازگشت، پس علی علیهالسلام برخاست و وضو گرفت و نماز عصر را خواند و خورشید دوباره غروب کرد. [34] ۳ـ حق با علی است: خطیب بغدادی در کتابش به سند خود از ابوثابت مولای ابوذر چنین آورده است: روزی به خانه اُم سّلمه رفتم. دیدم میگرید و از علی علیهالسلام یاد میکند و میگوید: از رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم چنین شنیدم که «عَلیٌ مَعَ الحَقَّ وَ الحَقَّ مَعَ عَلیٌ وَ لَن یَفتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَی الحَوضِ یَومَ القِیَامَة» یعنی: علی با حق است و حق با علی است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا بر سر حوض (کوثر) در روز قیامت بر من وارد شوند. [35] ۴ـ حدیث شب معراج : شیخ نعمانی و دیگران نوشته اند پیامبر فرمود: همانا خدای عزّ و جل در آن شب که به گردشی شبانه برده شدم (معراج) به من وحی فرمود: ای محمد چه کسی را در زمین میان امتت به جای خود گذاشتی؟ ـ در حالی که خدا خود بدان آگاه تر بود ـ عرض کردم: پروردگارا، برادرم را فرمود: ای محمد، علی ابن ابی طالب را؟ عرض کردم: بلی ای خدای من، فرمود: ای محمد من ابتدا از مقام ربوبیت نظری بر زمین افکندم و تو را از آن اختیار کردم. هیچ گاه یادی از من نمی شود مگر اینکه تو نیز با من یاد کرده شوی. من خود محمودم و تو محمد؛ سپس نظری دیگر بر زمین افکندم و از آن علی ابن ابی طالب را برگزیدم و او را وصی تو قرار دادم، پس تو سرور پیامبران و علی از نام های من است و «علی» (مشتق آن) نام اوست. ای محمد، من، علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم؛ سپس ولایت ایشان را بر فرشتگان عرضه داشتم، هر که آن را پذیرفت از مقربین گردید و هر که آن را رد نمود به کافران پیوست. ای محمد، اگر بنده ای از بندگانم مرا مدام پرستش کند تا رشته حیاتش از هم بگسلد و پس از آن در حالی که منکر ولایت آنان است با من روبه رو شود، او را در آتش دوزخ خواهم افکند. « نعمانی، الغیبه، ص ۱۳۳» واقعه غدیر در سال دهم هجری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای انجام فریضه به مکه سفر کرد. پس از پایان این حج که حجة الوداع نامیده شده است، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حالی که گروه انبوهی او را همراهی میکردند به سمت مدینه آمد. در ۱۸ ذیحجه وقتی کاروان به مکانی به نام غدیر خم رسید، آیه ۶۷ سوره مائده ( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ( ترجمه: ای پیامبر! آن چه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، پیامش را نرساندهای و خدا تو را از گزند مردم نگاه میدارد. خداوند کافران را هدایت نمیکند.( وحی شد و از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواسته شد تا ولایت علی ابن ابی طالب علیهالسلام را به مردم ابلاغ کند. پیامبر فرمان داد همه بایستند تا آنانی که عقب ماندهاند بیایند و برسند و آنانی که جلوتر رفتهاند بازگردند؛ سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ضمن ابلاغ فرمان الهی به مردم گفت: اَلَستُ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم؟ قالوا بلی، قال: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ- اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. (ترجمه: آیا من به مؤمنین از خودشان اولی به تصرف نیستم؟ مردم عرض کردند: بلی، فرمود: من مولای هر که هستم این علی مولای اوست، خدایا دوست او را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار؛ هر که او را یاری کند کمکش کن و هر که او را واگذارد خوار و زبونش بدار. پس از آن ابتدا مردان و سپس زن ها خدمت امیر المؤمنین رسیدند و به او تبریک گفتند و اولین نفر ایشان عمربن خطاب بود که گفت: فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخْ بَخْ يَا أَبَا الْحَسَنِ لَقَدْ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ. « در بعضی از نسخ آمده است بَخْ بَخْ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَانَا وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ» [36] دلایل امامت به غیر از واقعۀ مهم غدیر آیات و روایات زیادی دال بر امامت و جانشینی امام علی ابن ابی طالب علیهالسلام بعد از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که برخی از آنها عبارتند از: ۱ـ آیه اطاعت: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکمْ (ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید. (سوره نساء آیه ۵۹( ؛ این آیه به اتفاق علمای شیعه در شأن امام علی علیهالسلام و ائمّه نازل شده است و دلیل بر وجوب اطاعت از آنهاست.[37] ۲ـ آیه ولایت : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (ترجمه: همانا ولی امر شما تنها خدا، رسول و آن مؤمنانی هستند که نماز به پا داشته و در حال رکوع زکات میدهند. (سوره مائده آیه ۵ (این آیه، ولایت امام علی علیهالسلام و سایر ائمّه را اثبات میکند. مفسران شأن نزول این آیه را ماجرای خاتم بخشی حضرت علی علیهالسلام دانستهاند که در آن، او در حال رکوع، انگشتر خود را به شخص فقیری بخشید. [38] ۳ـ حدیث یوم الأنذار: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم وقتی رسالتش را به اقوام خود ابلاغ کرد فقط علی علیهالسلام دعوت حضرت را پذیرفت. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز فرمود: أَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ خَلِيفَتِي بَعْدِي ترجمه: تو برادر و وزیر و وارث من و جانشین من پس از من هستی.) [39] ۴ـ حدیث منزلت: در جریان جنک تبوک که علی علیهالسلام برای خنثی کردن نقشه دشمنان در مدینه مانده بود رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم خطاب به علی علیهالسلام فرمودند يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه پس از من پیغمبری نخواهد بود. [40] وفات پیامبر و وقایع بعد از آن در آخرین لحظات عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم علی علیهالسلام نزد او آمد و رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم رازی طولانی را با او در میان گذاشت و پس از آن بیماریاش شدت یافت و به علی علیهالسلام فرمود: سرم را در دامان خود قرار ده، زیرا فرمان الهی رسیده است، هرگاه روح از بدنم مفارقت کرد آن را با دست خود برگیر و بر صورت خویش بکش و آنگاه مرا رو به قبله نما و تجهیز کن و قبل از همه مردم بر بدنم نماز بگزار و تا پیکرم را در خاک نهان میسازی، از من جدا مشو، و از خدای متعال یاری بخواه. [41] بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حالی که امام علی و بنی هاشم مشغول تجهیز و تدفین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بودند، بعضی از مهاجران و انصار از جمله ابوبکر، عمر، ابو عبیده، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن عباده، ثابت بن قیس، عثمان بن عفان به راه افتادند و در جایی به نام سقیفۀ بنی ساعده جمع شده تا تکلیف حکومت را روشن کنند که پس از مشاجراتی که میان آنها واقع شد، در نهایت بدون توجه به واقعۀ غدیر و دیگر آیات و روایات وارده مبنی بر امامت و جانشینی علی علیهالسلام ابوبکر را به عنوان خلیفه معرفی کردند و مردم نیز با او بیعت کردند.[42] اما حضرت علىعليه السّلاممشغول غسل وكفن و حنوط بدن مبارك پيغمبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم شد تا اينكه آن پیکر مقدّس را به خاك سپرد. سپس طبق وصيّت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مشغول جمع آورى قرآن مجيد شد. پس از اين جريان عمر به ابو بكر گفت: اکثر مردم به غير از على علیهالسلام و اهل بيتش با تو بيعت كردند، به دنبال وى بفرست تا بيايد و بيعت كند. ابو بكر پسر عموى عمر را كه نامش قنفذ بود، خواست و به او فرمان داد: نزد على علیهالسلام برو، به وى بگو خليفۀ پيغمبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم تو را خواسته! قنفذ چندين مرتبه اين مأموريت را انجام داد ولى حضرت اميرعليه السّلام نزد آنان نيامد عمر در حالى كه خشمناك بود برخواست و خالد بن وليد و قنفذ را خواست، به آنان دستور داد تا هيزم و آتش برداشتند و به سوى خانه حضرت روانه شدند. وقتی که عمر به در خانه على علیهالسلام رسيد دقّ الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز كن! حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود: ما را با تو چه كار كه نمیگذارى به عزادارى خويشتن مشغول باشيم؟! عمر به حضرت فاطمه سلام الله عليها گفت: در را باز كن! و الّا آتش به جان شما میزنيم! فاطمه سلام الله عليها در جوابش فرمود: آيا از خداى توانا نمیترسى كه داخل خانۀ من میشوى و به خانهام حمله میكنى؟! ولى عمر حـاضر نشد كه برگردد! آتـش خواست و در خانه را آتش زد. وقتى در سوخت، او در را باز كرد! در همين لحظه بود كه حضرت زهرا سلام الله عليها در مقابل وى قرار گرفت و فرياد زد: یا ابتاه ، یا رسول الله، پدر جان! اى رسول خدا! عمر شمشير خود را همان طور كه در غلاف بود، بلند كرد و به پهلوى فاطمه سلام الله عليها زد، وقتى ناله آن بانوى مظلومه بلند شد با تازيانه به نحوى به ساق دست آن حضرت نواخت كه حضرت زهرا سلام الله عليها صيحهاى زد و با نالهای جانسوز پدر خود رسول خدا را طلبيد. هنگامى كه حضرت اميرعلیهالسلام با اين منظره مواجه شد از جاى برجست و كمربند او را گرفت و او را از جاى كند و بر زمين افكند آنگاه بينى و گردن وى را كوبيد و تصميم گرفت كه او را به قتل رساند! ولى دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به ياد آورد كه به آن حضرت فرموده بود: بايد صبور و شكيبا باشى، لذا فرمود: اى پسر صهاك! سوگند به حقّ آن خدايى كه حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به مقام نبوّت گرامى داشت اگر نه چنين بود كه من به خاطر امر خداوند بايد صبر كنم تو میديدى كه نمیتوانستى داخل خانه من شوى! و عمر پيوسته استغاثه میكرد! در اين هنگام مردم به ميان خانه على علیهالسلام ريختند و بر آن حضرت غلبه يافته و ريسمان به گردنش انداخته و به مسجد بردند!. [43] وقتی امام علیعلیهالسلام را به مسجد بردند، از او خواستند تا با ابوبکر بیعت کند، امام علیهالسلام پاسخ داد: "من به خلافت، سزاوارتر از شما هستم و با شما بیعت نخواهم کرد. سزاوارتر است شما با من بیعت کنید؛ چراکه شما با استناد به خویشاوندی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خلافت را از انصار گرفتید و اکنون آن را از ما غصب میکنید.[44] دوران خلفای سهگانه در دوران ۲۵ ساله خلفای سهگانه، امام علی علیهالسلام به انجام خدمات علمی و اجتماعی از جمله: جمعآوری قرآن، تربیت شاگردان ممتاز، پاسخگویی و سوالات و شبهات دینی مردم، انفاق به فقیران، خریدن حدود هزار برده و آزاد کردن آنان، کشاورزی و درختکاری، حفر قنات، ساختن مساجد از جمله مسجد فتح در مدینه، مسجدی در کنار قبر حمزه، مسجدی در میقات، مسجدی در کوفه و مسجدی در بصره، وقف اماکن و املاکی که درآمد سالانه آن تا ۴۰ هزار دینار ذکر شده و همچنین مشاوره به خلفا در امور گوناگون مشغول بودند.[45] به عنوان مثال وقتی ابوبکر برای نبرد با رومیان با گروهی از صحابه مشورت کرد. هر کدام از آنها نظری دادند. امام علی علیهالسلام فرمود: "اگر نبرد کنی پیروز خواهی شد." ابوبکر گفت: نوید نیک دادی. سپس از مردم خواست که برای رفتن به روم آماده شوند.[46] و یا آنکه بعد از فتح ایران و آوردن اسیران ایرانی به مدینه حضرت مانع عملکرد نابجای عمر در برخورد با زنان و اسیران ایرانی شد؛ همچنین به پیشنهاد امام علیعليه السّلام بود که عمر تاریخ هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از مکه به مدینه را مبدأ تاریخ مسلمانان قرار داد.[47] جمعآوری قرآن تمام علمای شیعه و سنی اذعان دارند که امام علی علیهالسلام آغازگر تدوین قرآن بر حسب سفارش پیامبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم پس از رحلت آنحضرت بوده است.[48] چنانچه در روایتی آمده است که علی علیهالسلام سوگند خورد که ردا بر دوش نگیرد مگر آنگاه که قرآن را جمع آوری کند. که کار مقدس و بزرگ را در مدت ۶ روز انجام داد. [49] دوران حکومت علی علیهالسلام پس از خلافت ابوبکر و عمر و کشته شدن عثمان در سال ۳۵ هجری، جمعی زیادی از مردم نزد امام علی علیهالسلام آمدند و گفتند: ما سزاوارتر از تو به خلافت، کسی را نمیشناسیم؛ علی علیهالسلام گفت: من وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی نمیپذیریم. آنحضرت گفت که بیعت او در خفا نیست و باید در مسجد و بطور عام باشد. سرانجام امام پس از اصرار زیاد مسلمانان و بیعت با او خلافت و حکومت را پذیرفت[50] تمام مردم مدینه و اطراف از انصار و مهاجر به غیر از چند نفر با علیعلیهالسلام بیعتکردند. مخالفان عبارت بودند از : حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلد، محمدبن مسلمه و چند نفر دیگر که از عثمانیه بهشمار میآمدند. از مخالفان غیر انصاری، میتوان به عبدالله بن عمر، زیدبن ثابت و اسامة بن زید اشاره کرد که تمام این افراد از نزدیکان عثمان بودند. [51] شیوۀ حکومت داری در دوران علیعليه السّلام: امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در دوران پذیرش حکومت بر خلاف دوران ۲۵ سالۀ خلفای سه گانه دقیقا بر اساس سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم عمل کرد که در زیر به عنوان نمونه چند مورد را اشاره می کنیم. ۱ـ حقوق متقابل مردم و حاکم از نظر امام علی علیهالسلام حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار بزرگترین حقی است که خداوند قرار داده و کاملاً دو سویه است. چنان که میفرماید: "همانطور که کسی را بر دیگری حقی است آن دیگر را نیز بر او حقی خواهد بود. کسی که بر همگان حق دارد و هیچکس را بر او حقی نیست خدای تعالی است نه هیچیک از بندگانش. امامعليه السّلام می فرماید: رعایت حقوق متقابل زمامدار و مردم ثمرات فراوانی دارد:"زمانی که رعیت حق خود را نسبت به والی بهجا آورد و والی نیز حق خود را نسبت به رعیت ادا نماید، حق در میان آنها عزت یابد و پایههای دینشان استوار گردد، نشانههای عدالت آشکار شود و سنتهای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مسیر خود قرار گرفته و اجرا گردد. سپس امام علیهالسلام میفرماید: "اگر رعیت بر والی خود چیره گردد یا والی بر رعیت ستم روا دارد، در این هنگام میان آنها اختلاف کلمه پدید آید و دردها و بیماریهای مردم افزون شود و کسی از پایمال شدن حق بزرگ و رواج امور باطل بیمی به دل راه ندهد. در این هنگام نیکان به خواری افتند و بدان عزت یابند و بازخواستهای خداوند از بندگان بسیار گردد.[52] ۲ـ توصیه به ماموران و استانداران: امام علیعلیهالسلام برای شخصیت و حقوق مردم ارزش بسیاری قائل بود و این امر در بخشنامههایی که به مأموران دولتی فرستاده است کاملاً آشکار است. در بخشنامهای که برای مأمورین جمعآوری خراج نوشته است، اینگونه آمده است:"به عدل و انصاف رفتار کنید و به مردم درباره خودتان حق بدهید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم صبر و استقامت به خرج دهید که شما خزانهداران رعیت و نمایندگان ملت و سفیران حکومتاید.[53] آن حضرت در سفارشنامهای به مأموران زکات میفرماید: "آنگونه رفتار نکن که مردم از تو کراهت داشته باشند. بیش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او مگیر... سپس به افراد بگو: ای بندگان خدا، مرا ولی خدا و خلیفه او بهسوی شما فرستاده تا حق خدا را که در اموال شما است بگیرم. آیا در اموال شما حقی از خدا هست که آن را به نمایندهاش بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه، دیگر به او مراجعه مکن و اگر کسی پاسخ داد بلی، همراهش برو بدون اینکه او را بترسانی و یا تهدید کنی.[54] هنگامی که امام علی علیهالسلام مالک اشتر را به استانداری مصر منصوب کرد، در حکم انتصابش چنین فرمود : مهربانی و خوشرفتاری و نیکویی با رعیت را در دل خود جای ده، مبادا به آنان چون جانور درنده باشی، خوردنشان را غنیمت بدانی، زیرا آنان دو دستهاند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش مانند تو.[55] احمد حنبل از مورخین و علمای اهل سنت در کتابش می نویسد؛ ابونوار کرباس فروش میگوید: در زمان حکومت علی بن ابیطالب او به همراه بردهاش نزد من آمد و دو پیراهن کرباس خرید. سپس به بردهاش داد و گفت: هر کدام را که میخواهی بردار؛ برده یکی را برداشت. سپس علی پیراهن دیگر را برداشت و پوشید » فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص۱۲۹» ۳ـ عدالت علی علیهالسلام امام علی علیهالسلام در نخستین روزهای خلافتش، در برابر سنت غلط خلفا -که بیتالمال را بر اساس سوابق افراد در جنگهای صدر اسلام و یا سبقت در ایمان و مانند آن تقسیم میکردند- ایستاد و فرمود: در تقسیم آنها مساوی برخورد کنید و هیچکس را بر دیگری ترجیح ندهید... من قرآن را مطالعه کردهام، ولی از اول تا آخرش برتری و فضیلتی برای فرزندان اسماعیل -یعنی اعراب مکه- بر فرزندان اسحاق نیافتهام.[56] وی عماریاسر و ابوالهیثم بن تیهان را مسئول بیتالمال کرده بود و به آنها کتباً دستور داده بود: عرب و عجم و هر مسلمان از هر تیره و تبار که باشد در سهم بیت المال یکساناند. همچنین امام علیهالسلام وقتی خلافت را به دست گرفت، تمام زمینهایی را که عثمان به این و آن واگذار نموده بود، مال خدا خواند و دستور بازگرداندن آنها به بیتالمال را صادر نمود.[57] ۴ـ رفتار با دوستان و خویشاوندان در بیت المال داستان معروف زیاده خواهی عقیل از حضرت علی علیهالسلام و نزدیک کردن آتش به دستان عقیل توسط حضرت برای آنکه او را متوجه عمل زشتش کند در خطبۀ ۲۲۴ نهج البلاغه نشانگر رعایت بالای حضرت در تقسیم بیت المال است در روایت دیگری نقل است روزی برادرش عقیل، به محضرش آمد و گفت: « مقروض هستم و از ادای آن عاجز میباشم، قرض مرا ادا کن .» علی علیهالسلام فرمود: « قرض تو چه اندازه است؟» عقیل گفت: صد هزار درهم. علی علیهالسلام فرمود: «سوگند به خدا آنقدر ندارم که بتوانم قرض تو را ادا کنم، صبر کن تا جیره شخص من برسد، تا آخرین حد توان، به تو کمک میکنم . . .» عقیل گفت: بیت المال در اختیار تو است، آیا با این حال، مرا به جیره خود وعده میدهی؟ مگر جیره تو چه اندازه است؟ اگر همه آن را هم به من بدهی، دردی را دوا نمیکند . علی علیهالسلام به او فرمود: ای برادر! هر کدام از من و تو نسبت به بیت المال به منزله یک نفر هستیم - در این هنگام علی علیهالسلام با برادرش در طبقه بالای دارالاماره که مشرف به بازار کوفه بود، گفتگو میکردند - علی علیهالسلام به عقیل فرمود: اگر گفتار من تو را قانع نمیکند، به کنار این صندوق ها که در بازار پیدا است و پول های تاجران در میانشان است برو، و آنها را بشکن و از پول آنها بردار .» عقیل عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آیا به من امر میکنی که صندوق های عده ای را که توکل به خدا نموده و مقداری پول اندوخته اند را بشکنم؟ علی علیهالسلام فرمود: آیا تو به من دستور میدهی که در بیت المال را که از آن مسلمانان است بگشایم، با این که توکل به خدا نموده و آن را بستهاند؟ امام علیهالسلام در ادامه فرمود: اگر میخواهی، شمشیرت را بردار، من نیز شمشیرم را برمیدارم و با هم به شهر «حیره » میرویم; در آنجا، بازرگانان ثروتمند زیاد هستند، به خانه یکی از آنها یورش میبریم و مالش را غارت میکنیم. عقیل عرض کرد: آیا دزدی کنم؟ علی علیهالسلام فرمود: اگر از مال یک نفر دزدی کنی، بهتر از آن است که از اموال همه مسلمانان دزدی کنی، چرا که بیت المال ، مال همه مسلمین است[58] ۵ ـ سختگیری در اجرای دقیق دین و قانون آنحضرت در کار دین، بیاغماض بود و همین عامل او را برای برخی تحملناپذیر کرده بود. دو حکایت ذیل بیانگر این امر است: آن حضرت روزی به قنبر دستور داد که مردی را حد زند. قنبر تحت تأثیر احساسات، سه تازیانه اضافه زد. علی علیهالسلام آن مرد را وادار کرد به جبران آن سه تازیانه، قنبر را تازیانه بزند.[59] یکی از توانگران بصره، شبی عثمان بن حنیف (فرماندار بصره) را مهمان کرد و مجلسی را به خاطر وی ترتیب داد. گزارش این ضیافت به گوش حضرت رسید و امام علیهالسلام فوراً نامهای را به عثمان بن حنیف نوشت: "ای پسر حنیف! شنیدهام، مردی از متمکنان اهل بصره تو را به مهمانی فراخوانده و تو هم دعوت او را پذیرفتهای؛ در حالی که طعامهای رنگارنگ و ظرفهای بزرگ غذا یکی پس از دیگری پیش تو قرار داده شده است... آگاه باش! هر پیروی را پیشوایی است که به او اقتدا میکند و از نور دانش او بهره میگیرد. بدان که پیشوای شما از دنیایش به دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان بسنده کرده است[60] ۶ـ سرزنش تملقگویان امام علی علیهالسلام از مدح و ثناگویی افراد بیزار بود و مسلمانان را از این اعمال به شدت نهی میکرد. به عنوان مثال روزی یکی از اصحاب، امام علیهالسلام را مدح کرد؛ حضرت به شدت او را از این عمل منع نمود و فرمود: "...بدانید از بدترین حالات زمامداران، نزد صالحان، این است که گمان برده شود که آنان فریفته تفاخر گشته و کارشان شکل برتریجویی بهخود گرفته، من از این ناراحتم که حتی در ذهن شما جولان کند که من مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا خوشم میآید... با من آنطور که با جباران و زمامداران ستمگر سخن میگویند، سخن مگویید، القاب پرطنطنه برایم به کار مبرید.[61] در روایتی دیگر نقل است هنگامیکه سپاه امام علی علیهالسلام بهسوی شام حرکت کرد، دهقانان شهر انبار وقتی علیعليه السّلام نزدیک شد، از مرکب پیاده شده و با سرعت پیش روى او حرکت کردند. در این هنگام امام علیهالسلام فرمود: "این چه کاری بود که کردید؟!" گفتند: این عادت ما است که شهریاران خود را به آن احترام مینماییم. امام علیهالسلام فرمود: "به خدا سوگند شهریاران شما در این کار سود نمیبرند و شما خود را در دنیا به زحمت و مشقت میاندازید و در آن جهان هم به کیفر الهی و عذاب ابدی گرفتار میگردید.[62] جنگها جنگ جمل (ناکثین) اولین جنگ امام علی علیهالسلام بعد از در دست گرفتن حکومت جنگ جمل بود که در ماه جمادی الآخر سال ۳۶ هجری میان وی و ناکثین رخ داد. (ناکثین) نکث به معنی نقض و شکستن است و طلحه و زبیر و پیروانشان از آنجایی که در ابتدا با امام علیهالسلام بیعت کرده و در نهایت پیمانشان را شکستند، آنها را ناکثین مینامند. طلحه و زیبر که نخست چشم به خلافت دوخته بودند چون ناکام ماندند و خلافت به امام علی علیهالسلام رسید، انتظار داشتند که با وی در خلافت شریک شوند. آن دو از علی علیهالسلام خواستند که حکومت بصره و کوفه را به آنان دهد، ولی امام آنان را شایسته این کار ندانست. از اینرو، در حالی که آنها خود از متهمان به قتل عثمان بودند، برای پیشبرد مقاصد خود، با عایشه همراه شدند و با نام خونخواهی عثمان قیام کردند؛ در حالی که خود عایشه هنگام محاصره عثمان نه تنها هیچ کمکی به او نکرده بود؛ بلکه معترضان به عثمان را جویندگان حق خوانده بود. ولی چون عایشه خبر بیعت مردم با علی علیهالسلام را شنید، بلافاصله کشته شدن عثمان مظلومانه و به ستم خواند و در پی دادخواهی خونش برآمد. عایشه پیشتر از امام علی علیهالسلام کینههایی به دل داشت و در اصل در صدد انتقام شخصی خود بود. بنابراین، اینان لشکری سه هزار نفره را تشکیل دادند و به طرف بصره حرکت کردند. در این جنگ عایشه بر شتر نری به نام عسکر سوار شده بود و از اینرو، این جنگ، جمل نام گرفت. امام علی علیهالسلام طی پیکی به، عثمان بن عفان (فرماندار بصره)، دستور داد تا شورشیان را به راه حق فراخواند و اگر نپذیرفتند، تا رسیدن امام علیهالسلام در برابرشان مقاومت کند. حضرت با رسیدن به بصره، بیش از پیش به نصیحت پیمانشکنان پرداخت؛ بلکه از رخ دادن جنگ جلوگیری نماید. ولی نتیجهای نگرفت و آنان جنگ را با کشتن یکی از یاران وی آغاز نمودند. البته زبیر قبل از شروع جنگ بخاطر حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم که امام علی علیهالسلام بدو یادآور شد -که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم روزی به زبیر گفته بود تو به جنگ علی برمیخیزی- از لشکر کناره گرفت و در بیرون بصره توسط عمر بن حرموز کشته شد. اصحاب جمل، پس از چند روز نبرد و دادن کشته بسیار، شکست خوردند. در این جنگ طلحه کشته شد. و امیر المومنین علیهالسلام دستور داد عایشه را پس از جنگ، محترمانه به همراه چهل زن به مدینه بازگردانند. [63] جنگ صفین (قاسطین) پس از شکست مفتضحانه عایشه و یارانش در جنگ جمل معاویه در صدد جبران برآمد و در ماه صفر سال ۳۷ هجری به جنگ علیعليه السّلام آمد که این جنگ در شام و در نزدیکی فرات در محلی به نام صفین رخ داد و پایان آن حکمیتی بود که بعد از ۱۴ ماه در رمضان سال ۳۸ هجری صورت گرفت . معاویه هنگام محاصره عثمان با آنکه میتوانست وی را یاری کند، کاری انجام نداد و میخواست او را به دمشق ببرد، تا در آنجا خود کارها را به دست گیرد. وی پس از کشته شدن عثمان، کوشید تا در دیده شامیان، علی را کشنده عثمان معرفی کند. امام علی علیهالسلام در آغاز کار به او نامه نوشت و از وی بیعت خواست. اما او بهانه آورد که نخست باید کشندگان عثمان را که نزد تو هستند به من بسپاری تا آنان را قصاص کنم و اگر چنین کنی با تو بیعت خواهم کرد. امام پس از نامهنگاری و فرستادن نمایندهای نزد معاویه، چون دانست که معاویه سر جنگ دارد، لشکر خویش را بهسوی شام به حرکت درآورد. از آنسو نیز معاویه با لشکر خویش حرکت کرد. هر دو لشکر در نزدیکی صفین جای گرفتند. امام علی علیهالسلام میکوشید تا جایی که ممکن است کار به جنگ نکشد. لذا باز نامهنگاریهایی صورت گرفت؛ ولی نتیجهای نداشت و سرانجام جنگ آغاز شد. در آخرین حملهای که اگر ادامه مییافت پیروزی سپاه علی علیهالسلام مسلم میشد، معاویه با پیشنهاد عمر بن عاص حیلهای بکار برد و دستور داد هرچه قرآن که در اردوگاه دارند بر سر نیزه کنند و پیشاپیش سپاه علی روند و آنان را به حکم قرآن بخوانند. این حیله کارگر شد و گروهی از سپاه علی علیهالسلام که از قاریان قرآن بودند نزد او رفتند و گفتند: ما را نمیتوانیم با این مردم بجنگیم باید آنچه را میگویند بپذیریم. هر چقدر علی گفت این مکری است که میخواهند با بکار بردن آن از شکست فرار کندد اما فایده ای نداشت. امامعليه السّلام به ناچار ضمن نامهای به معاویه با قید اینکه ما میدانیم تو اهل قرآن نیستی، پذیرفتن حکمیت قرآن را یادآور شد. قرار شد یک نفر از سپاه شام و یک نفر از سپاه عراق بنشینند و درباره حکم قرآن در این باره اظهار نظر کنند. معاویه، عمرو بن عاص را برگزید. اشعث و شماری دیگر از کسانی که بعداً در گروه خوارج در آمدند، ابو موسی اشعری را پیشنهاد کردند. اما امام علی علیهالسلام ابن عباس و یا مالک اشتر را پیشنهاد کرد؛ ولی مورد قبول اشعث و یارانش قرار نگرفت به این بهانه که اشتر عقیده به جنگ دارد و ابن عباس نیز نباید باشد، زیرا عمرو بن عاص از مضریهاست، طرف دیگر باید یمنی باشد ابوموسی اشعری را به امام تحمیل کردند. سرانجام عمرو بن عاص، ابوموسی اشعری را فریب داد و حکمیت را به نفع معاویه به پایان برد.[64] جنگ نهروان (مارقین( همان کسانی که در جنگ صفین علی علیهالسلام را وادار به قبول حکمیت کرده و ابوموسی اشعری را به او تحمیل کردند وقتی دیدند سرانجام حکمیت به نفع معاویه شد بجای درس عبرت گرفتن و عذرخواهی از حضرت اینبار برای سرپوش گذاشتن به اشتباهات و خیانت خود دست به اعتراض و مخالفت عملی زدند که چرا در کار خدا حکم قرار دادی و با همین بهانه امام را تکفیر و لعن کردند. ایندسته که خوارج یا مارقین نامیده شدند سرانجام دست به کشتن مردم گشودند و جنایاتی همچون پاره نمودن شکم زن حامله و ... مرتکب شدند. سرانجام امام ناچار به جنگ با آنان شد. وی قبل از جنگ عبدالله بن عباس را به گفتگوی با آنان فرستاد ولی سودی نبخشید. سپس خودش به میانشان رفت و با آنان گفتگو کرد. بسیاری از آنها پشیمان شدند و بسیاری نیز بر عقیده خویش باقی ماندند. سرانجام جنگ درگرفت که این نبرد با شکست مفتضحانۀ خوارج و پیروزی قاطعانۀ امیر المومنین علیهالسلام به پایان رسید. [65] امام علیعليه السّلامدر قرآن خطیب بغدادی، ابن حجر هیتمی ، شبلنجی و ..... از ابن عباس نقل کرده است که در قرآن ۳۰۰ آیه درباره حضرت علی علیهالسلام نازل شده است لذا شرف و فضیلت بیهمتای او در این است که پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم هیچ کس نیست، که این همه آیه قرآن به او اشاره داشته باشد.[66] در این میان آیات تبلیغ، اکمال، مودّت، مباهله ، آیه مربوط به اشتراء نفس [در لیلة المبیت]، آیۀ نحوی آیاتی در سورۀ هل اتی و آیۀ اولو الأمر در رأس این آیات هستند. نیز به تصریح قاطبه مفسران و متکلمان شیعه و اذعان بعضی از مفسران اهل سنت، در قرآن کریم از ایشان به عنوان صالح المؤمنین (تحریم، آیه ۴)، و اذن واعیه (حاقه، آیه ۱۲)، و خیر البریه (بینه، ۷) یاد شده است. آن حضرت علیهالسلام که نزدیکترین یار و همدم و هم سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده، هم ناظر نزول مکرر وحی، هم کاتب آن، هم حافظ آن و هم مفسر آن بوده است. خود میگوید آیتی نیست که نازل شده باشد و من ندانم که کجا و کی آمده است، در شب نازل شده است یا در روز، و در دشت یا در کوه. [67] در زیر به چند آیه مشهور در این زمینه اشاره میکنیم. ۱ـ آیه اشتراء نفس پس از اینکه قریش مسلمانان را آزار و اذیت کردند، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به یاران خود فرمان هجرت به مدینه داد، یاران پیامبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نیز در چند مرحله رهسپار مدینه شدند. پس از گردهمایی دارالندوه که نظرات فراوانی میان قریش رد و بدل شد، تصمیم گرفته شد از هر قبیله جوانی شجاع مأمور شود تا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در خانهاش به قتل برسانند. جبرئیل بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل و ماجرا را بیان کرد و به او دستور داد آن شب را در بستر خویش نخوابد و هجرت کند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم علی علیهالسلام را در جریان توطئه دشمن قرار داد و به او فرمان داد تا جهت گمراه کردن مشرکین در استراحتگاه وی بخوابد. مفسران، شأن نزول آیۀ: وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ترجمه: برخی از مردم برای کسب رضایت الهی، جان خویش را میدهند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.» سورۀ بقره آیه ۲۰۷«را در رابطه با ماجرای لیلة المبیت و در شأن امام علی علیهالسلام میدانند. [68] ۲ ـ آیۀ تطهیر إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا (ترجمه: خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد. سوره احزاب، آیه ۳۳ این آیه در خانه ام سلمه همسر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شد و هنگام نزول آن علاوه بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم علی علیهالسلام فاطمه سلام الله عليها و حسنین عليه السّلامهم حاضر بودهاند. هنگام نزول آیه تطهیر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پارچهای (کساء) را که بر آن نشسته بود، بر روی اصحاب کسا یعنی خودش و علی و فاطمه و حسنین کشید و دستها را به سوی آسمان بالا برد وعرض کرد: "خدایا! اهل بیت من این چهار نفرند، اینان را از هر پلیدی پاک گردان.[69] ابن عباس میگوید: بعد از نزول آیه تطهیر، پیامبر نه ماه هنگام هر نماز، کنار خانه علیعليه السّلام میآمد و میفرمود: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته اهل البیت إِنّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا». و این سلام را در هر روز پنج مرتبه به فاطمهسلام الله عليها و اهل بیت او میداد . [70] تا بر همگان معلوم شود که منظور خداوند در این آیه فقط اهالی آن خانه هستند نه دیگر زنان پیامبر ۳ـ آیات انفاق امام علیعليه السّلام روزها روزه میداشت و افطارش را به مستمندان میداد که آیه «ویطعمون العطام علی حبه مسکینا...» درباره او نازل شد. مفسران گفتهاند که یک روز علی تنها چهار درهم داشت که یک درهم را در شب و یک درهم را در روز و درهم سوم را به پنهانی و چهارمی را آشکارا صدقه میداد که آیه «الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سراً و علانیه» در این باره فرود آمد. ۴ـ آیۀ مودّت قُل لَّا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی (ترجمه: ای پیامبر بگو به ازای رسالت، پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان. سوره شوری آیه۲۳ ابن عباس میگوید: وقتی این آیه نازل شد، به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رض شد این کسانی که مودت و محبت آنها واجب شده کیستند؟ حضرت فرمود: علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و این جمله را سه بار تکرار فرمود[71] ۵ ـ ابلاغ سوره برائت در سال نهم هجرت آیات ابتدایی سوره برائت نازل شد اما پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تصمیم به شرکت در مراسم حج را نداشت. زیرا در سال پیش، که سال فتح مکه بود، در مراسم حج شرکت کرده بود و تصمیم داشت که در سال آینده نیز که بعدها آن را«حجة الوداع » نامیدند در این مراسم شرکت کند. از این رو به ناچار ابوبکر را به حضور طلبید و قسمتی از آغاز سوره برائت را که بیانگر این بود که مشرکین چهار ماه فرصت دارند که به آیین توحید بگروند و ....، به او آموخت و او را با چهل تن روانه مکه ساخت تا در روز عید قربان این آیات را برای آنان بخواند. ابوبکر راه مکه را در پیش گرفت که ناگهان جبرئیل نازل شد وبه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دستور داد که«لن یودِّی عنک الاّ انت او رجل منک» این پیامها را باید خود پیامبر و یا کسی که از اوست به مردم برساند وغیر از این دو نفر، کسی برای این کار صلاحیت ندارد؛ پیامبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم على را با شتر خود به نام «عضباء» یا «جدعاء» در پى ابوبکر فرستاده و فرمود: «ادرکْه فحیثما لقیتَه فخُذ الکتاب منه واذهب الى اهل مکّه فاقراه علیهم»؛ ( او را دریاب، و هر جا که او را دیدى نامه را از او گرفته عازم مکّه شو و آن را براى اهل مکّه اعلان کن. و علىعليه السّلام در «عرج» به ابوبکر رسید، نامه را از او گرفت و عازم مکّه شد، حجّ را به جا آورد و آیات سورۀ برائت را ابلاغ و اعلان نمود .[72] ۶ ـ آیۀ مباهله در سال ۱۰ بین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و عالمان مسیحی نجران مباحثه صورت گرفت و چون آنان حاضر به شنیدن حرف حق رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشدند جبرئیل نازل شد و آیه: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ (ترجمه: بگو: بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان، و زنانمان و زنانتان، و جانهایمان و جانهایتان را فراخوانیم، آنگاه (به درگاه خداوند) زاری [= تضرّع] کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم.[ ال عمران آیه۶۱] را از سوی خداوند ابلاغ نمود لذا قرار شد در روز مباهله مسلمانان و مسیحیان نجران یکدیگر را نفرین کنند، تا خدا دسته دروغگو را عذاب کند. بدین منظور، پیامبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم علی، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام را با خود به صحرا برد. مسیحیان وقتی دیدند وی به قدری مطمئن است که تنها نزدیکترین خویشانش را با خود آورده، بیمناک شدند و حرف خویش را پس گرفتند.[73] ضربت خوردن و شهادت حضرت شيخ مفيد و ديگران روايت كردهاند كه گروهى از خوارج در مكّه با يكديگر هم سوگند شدند كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و معاويه و عمرو بن العاص را در يك شب به قتل آورند، پس عبد الرحمن بن ملجم گفت: من على عليه السّلام را مى كشم، عمرو بن بكر گفت: من عمر بن العاص را مى كشم، برك بن عبد اللّه گفت: من معاويه را مى كشم، وقتی ابن ملجم به كوفه درآمد، به خانه مردى از قبيله تيم الرباب رفت و قطامه ملعونه را در آن خانه ديد، چون ابن ملجم آن ملعونه را ديد، از او خواستگاری کرد، آن ملعونه گفت كه: مهر من سه هزار درهم است و غلامى و كنيزكى و كشتن على بن أبی طالبعليه السّلام است، آن ملعون براى مصلحت گفت: آنچه گفتى قبول كردم به غير از قتل على بن أبی طالب عليه السّلام كه مرا قدرت آن نيست، آن ملعونه گفت كه: او را غافل گردان و بكش، من نیز از قبيله خود جمعى را با تو همراه مى كنم كه تو را در اين امر کمک نمايند، پس آن ملعونه وردان بن مجالد را از قبيله خود همراه ابن گردانيد، شبيب بن بجره از خوارج و اشعث ابن قیس نیز همراه و هم دست ابن ملجم شدند و در شب نوزدهم ماه رمضان آن سه ملعون به مسجد آمدند و قطامه ملعونه خيمه در مسجد زده بود و مشغول اعتكاف بود، در آن شب آن سه نفر در خيمه او به سر بردند و آن ملعونه جامههاى حرير بر سينههاى ايشان بست و شمشيرها به دستشان داد و ايشان را بيرون فرستاد. پس آن سه ملعون آمدند و به نزديك آن درى كه حضرت امير المؤمنينعليه السّلام داخل مسجد مى شد نشستند، امير المؤمنينعليه السّلام به مسجد آمد و مشغول نماز شد و آن ملعون در سجده رکعت دوم نماز با شمشیر زهر آلود به فرق مبارک حضرت زد؛ حضرت علیعليه السّلام در محراب مسجد افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله وَ بالله وَ عَلی مِلِّةِ رَسُولِ الله، فُزتُ وَ رَبِّ الكَعبه؛ سوگند به خدای كعبه، رستگار شدم در این هنگام جبرئیل در آسمان ندا داد. تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ أَعْلَامُ التُّقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاء سوگند به خدا که ارکان هدایت در هم شکست و ستارههای دانش نبوت تاریک و نشانههای پرهیزکاری بر طرف شد و عروة الوثقی الهی گسیخته شد، زیرا پسر عموی رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید، وی را سیاه بختترین اشقیاء به شهادت رسانید. [74] شيخ مفيد؛ سيّد ابن طاووس و قطب راوندی به سندهاى معتبر روايت كردهاند كه چون هنگام شهادت حضرت امير المؤمنينعليه السّلام شد، به امام حسنعليه السّلام و امام حسينعليه السّلام گفت: چون من از دنيا بروم، مرا بر روى تختى بگذاريد و عقب آن تخت را برداريد كه جلوی تخت را ملائکه برخواهند داشت، مرا ببريد بسوى غريّين كه صحراى نجف است، در آنجا سنگ سفيدى خواهيد ديد پس كلنگى بر آن سنگ بزنيد، تا قبر و لوحى از ساج که در زیر آن است ظاهر شود. چون آن حضرت را به صحراى نجف بردند، سنگ سفيدى ظاهر شد كه نورى از آن ساطع بود، چون قبر را كندند لوحى از ساج ظاهر شد، در آن نوشته بود: اين آن چيزى است كه نوحعليه السّلام براى علىّ بن أبی طالب عليه السّلام ذخيره كرده است. راوى گفت: حضرت را در آنجا دفن كرديم و شاد برگشتيم به سبب آنچه بر ما ظاهر شد از گرامى بودن آن حضرت نزد حق تعالى. [75] حضرت علیعليه السّلام در سحرگاه ۱۹ رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه در اثر ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی به شدت مجروح و دو روز بعد در ۲۱ همان ماه به شهادت رسید و مخفیانه دفن شد.[76] امیرالمومنینعليه السّلام پس از شهادت، چنانکه خود وصیت کرده بود،[77] توسط امام حسن، امام حسین، محمد حنفیه و با همراهی عبدالله بن جعفر، شبانه و مخفیانه در نجف کنونی (غریین در آن زمان) به خاک سپرده و قبرش مخفی شد. مخفی کردن قبر امام علیعليه السّلام به دلیل جلوگیری از نبش قبر و بیحرمتی توسط بنی امیه و خوارج دانسته شده است.[78] در سال ۱۳۵ هجری و در زمان حکومت منصور عباسی، امام صادقعليه السّلام محل دفن امام علی را در نجف آشکار کرد.[79] پانویس ها: [1] ـ مفید، الارشاد، ج۱، ص۵ : «ولد بمکة فی البیت الحرام/ در مکه در بیت الحرام [=کعبه] زاده شد». مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲ ص۳۴۹: وکان مولده فی الکعبة/ زادگاهش در کعبه بود.» [2] ـ امینی، الغدیر ج۶، ص۲۱-۲۳ [3] ـ رک: شیخ صدوق علل الشرايع ص ۱۳۵و معانى الاخبار ص ۶۲؛ و امالى ص ؛۱۱۴طبری، بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ص ۸؛ محدث اربلی کشف الغمه ج ۱ ص ۱۸۳. [4] ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۵ [5] ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲، ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۱۵. [6] ـ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۵۷ [7] ـ شیخ صدوق، علل الشرايع ص ۱۳۴با كمى اختلاف. [8] ـ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۲ [9] ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۵؛ النسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۰۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۵و ۳۰. [10] ـ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین ج۳، ص۱۳۶، احمد حنبل، المسند، ج۵، ص۲۶. [11] ـ مجلسی، بحارالأنوار ج۱۹، ص۵۹ [12] ـ حاکم نیشابوری،المستدرک ج۳، ص۱۴، محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۲، ص۲۷. [13] ـ مجلسی،بحار الانوار ج۴۳، ص ۱۰۵ تا ۱۱۳. [14] ـ شیخ مفید، الارشاد، ص۵، مجلسی، ج۴۳، ص۱۲۵؛ طبری، دلائل الإمامة، ۱۴۱۳ ق؛ ابن شاهین، فضائل فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم، ج۱، ص۴۷، ۱۴۱۵ ق/۱۹۹۴ م؛ نسائی، المجتبی من السنن، ج۶، ص۶۲، ۱۴۰۶/۱۹۸۶. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین ج۲، ص۱۸۱، طبرانی، المعجم الکبیر ج۴، ص۳۴. [15] ـ شیخ مفید، مسار الشیعة، ص۱۷. [16] ـ سید بن طاوس، اقبال الأعمال ص۵۸۴. [17] ـ مسعودی، اثبات الوصیة، ص۱۵۳، محمدی ریشهری، دانشنامه أمیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۰۸ [18] ـ المفید، الارشاد، ج ۱، ص۲۷۰-۲۷۱، در تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۹ محسن یکی از سه پسر امام علی (ع) از حضرت فاطمه (س) دانسته شده که در کودکی به شهادت رسیده است. [19] ـ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۵، مرعشی نجفی، موسوعة الإمامة، ج۶، ص۱۹۷و ۱۹۸؛ محمدی ریشهری، دانشنامه أمیرالمؤمنین، ج۱۴، ص ۳۰۸. [20] ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب ج۳، ص۳۲۱-۳۳۴. [21] ـ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۷، ص۳۳۴؛ شیخ حر عاملی، وسائلالشیعة، ج۱۴، ص۶۰۰. [22] ـ ابن قتیبه، المعارف، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م، ص۱۲۱. [23] ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۱. [24] ـ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۲۴. [25] ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۸۳، طبری، تاریخ الامم و الملوک ج۲، ص۱۴۸، ابن هشام، سیرة النبویة، ج۱، ص۷۰۸-۷۱۳. [26] ـ کلینی ، الکافی ج۸ ص ۱۱۰، امالی شیخ صدوق ص ۲۰۰، شیخ حر عاملی، علل الشرایع ج ۱ ص ۷، تفسیر قمی ج ۱ ص ۱۱۶، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۰۷. [27] ـ طبری، تاریخ الامم و الملوک ج۲، ص۵۷۳-۵۷۴، شیخ حر عاملی، اثباة الهدی ج ۳ ص ۴۵۶، مجلسی، بحار الأنوار ج۳۹، ص۲، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۴۷. در بعضی منابع تاریخی همچون ارشاد القلوب ج ۲ ص ۷۸آمده ضربة علی یوم الخندق اغضل من عبادة امتی الی یوم القیامه. [28] ـ مفید، ارشاد، ج۱، ص ۳۳۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۴۸؛ [29] ـ زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۶۸۹، ذیل آیۀ ۸۱ سورۀ اسراء . [30] ـ مفید، ارشاد، ج۱، ص۱۵۶؛ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۴، ص۱۶۳، آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۴۸۱. [31] ـ تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۲۱؛ ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقة، ص۷۶۱؛ شبلنجی، نور الابصار، ص۷۳؛ گنجی شافعی، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب، ص۲۳۱؛ هیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ص۷۶؛ قندوزی، ينابيع المودة لذوي القربی، ص۱۲۶. [32] ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶ و ۱۷ [33] ـ متقی هندی، کنز العمال ج۶، ص۱۵۵. [34] ـ علامه امینی، الغدیر ج۳، ص۱۴۰؛ شوشتری، احقاق الحق، ج۵، ص۵۲۲. [35] ـ تاریخ بغداد ج ۱۴ ص ۳۲۱. [36] ـ دیلمی، ارشاد القلوب ج ۲ ص ۲۳۲، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ج۲ ص ۱۳۰، امالی شیخ مفید ص ۵۸، شیخ مفید، الارشاد ج ۱ ص ۱۷۱، سیدبن طاوس، اقبال الأعمال ج ۲ ص ۲۴۶، تفسیر فرات کوفی ص ۵۱۶، الهدایة الکبری ص ۱۰۴، حسکانی، شواهد التنزیل ج۱ ص ۲۰۳، فتال نیشابوری، روضة الواعظین ج ۲ ص ۳۵۰. [37] ـ کلینی، الکافی ج۱، ص۱۸۹؛ صدوق، الهدایه، ص۳۱؛ صدوق، کمال الدین، ص۲۴؛ مجلسی،بحار الانوار ج۲۳، ص۸۹؛ فیض کاشانی، الحق المبین، ص۴؛ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۴۱۰؛ طباطبایی، المیزان ج۴، ص۴۱۱. [38] ـ قرطبی، ج۶، ص۲۰۸؛ طباطبایی، المیزان ج۶، ص۲۵؛ تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۳۰؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۹۸. [39] ـ شیخ حر عاملی، اثبات الهدی ج ۳ ص ۸۴، مجلسی،بحار الانوار ج ۳۵، ص ۵۰. [40] ـ قندوزی، ینابیع المودة، ص۵۰، کلینی، الکافی ج ۸ ص ۱۰۷، تحف العقول ص ۴۵۷، امالی شیخ صدوق ص ۹۶. [41] ـ مفید، ارشاد، ج۱، ص۱۸۶. [42] ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج۶، ص۸. [43] ـ كتاب سليم بن قيس هلالى ص ۲۴۹ و بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۷. [44] ـ ابن قتیبه، ج۱، ص۲۸. [45] ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب ج ۱، ص ۳۸۸. [46] ـ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۳. [47] ـ حاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴. [48] ـ سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۹۹؛ ابن ندیم،الفهرست، ص۴۲۴۱؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۲۴. [49] ـ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۵۲، ابن ندیم، الفهرست، ص۴۲-۴۱. [50] ـ طبری، ج۴، ص۴۲۷-۴۳۱،ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج۶، ص۸. [51] ـ طبری، تاریخ الامم و الملوک ج۴، ص۴۲۷-۴۳۱. [52] ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷. [53] ـ نهج البلاغه، نامه ۵۱. [54] ـ نهج البلاغه، نامه ۲۵. [55] ـ نهج البلاغه، نامه ۵۳. [56] ـ شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱. [57] ـ مسعودی، اثبات الوصیه، ص۱۵۸. [58] ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب ج 2 ص ۱۰۹. [59] ـ تفسیر قمی، ج۲، ص۱۶۷. [60] ـ نهج البلاغه، نامه ۴۵. [61] ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶. [62] ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۳۷. [63] ـ طبری، ج۴، ص۴۵۱ تا ۴۵۴و ۵۰۷ و ۵۱۱ و ج ۵ ص ۱۵۰و ج ۶ ص ۳۰۹، شهیدی، علی از زبان علی، ص ۱۰۴تا ۱۰۸. [64] ـ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۸؛ تاریخ خلیفه، ص۱۹۱، جوهری، ج۳، ص۱۱۵۲، شهیدی، علی از زبان علی، ص ۱۰۸و ۱۱۳و ۱۲۱ و ۱۲۲و۱۲۹. [65] ـ شهرستانی، الملل و النحل، ص۱۰۶-۱۰۷، شهیدی، علی از زبان علی، ص۱۳۲تا ۱۳۴. [66] ـ تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۲۱؛ ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقة، ص۷۶۱؛ شبلنجی، نور الابصار، ص۷۳؛ گنجی شافعی، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب، ص۲۳۱؛ هیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ص۷۶؛ قندوزی، ينابيع المودة لذوي القربی، ص۱۲۶. خرمشاهی، علی بن ابی طالب(ع) و قرآن، ج۲، ص۱۴۸۶. [67] ـ سیوطی، الاتقان، ج۲، ص۴۱۲؛خرمشاهی، علی بن ابی طالب(ع) و قرآن، ج۲، ص۱۴۸۶. [68] ـ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۲؛ مجلسی، ج۱۹، ۵۹، فخر رازی، تفسیر کبیر ج۵، ۲۲۳؛ حاکم حسکانی، شَواهِدُ ألتَّنزیل لِقَواعِد ألتّفضیل ج۱، ۹۶؛ علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ص۶۱؛ طباطبایی، المیزان ج۲، ص۱۵۰. [69] ـ ابن بابویه، ج۲، ص۴۰۳؛ سید قطب، ج۶، ص۵۸۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۹. [70] ـ سید محمد واحدی، فدک ذوالفقار فاطمه، ص ۵۵، به نقل از دُر المنثور، ذیل آیه )وأمر اهلک. [71] ـ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۳۳. [72] ـ الغدیر، ج۶، ص۴۷۷ تا ۴۰۸، طبری، تاریخ الامم و الملوک ج۶، جزء ۱۰؛ الطبرسي، إعلام الورى، ج۱،ص:۲۴۸ سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۴۵۴، عبدالله بن احمد، زوائد المسند ، ص ۳۵۳ ، ح ۱۴۶؛ سیوطی، الدرّ المنثور، ج ۲ ، ص ۲۰۹ ؛ متقی هندی، کنز العمّال، ج ۱، ص ۲۴۷ ؛ شوکانی، فتح القدیر، ج ۲ ، ص ۳۱۹؛ تفسیر المنار، ج ۱۰ ، ص ۱۵۷ . [73] ـ سیوطی، الدر المنثور، ذیل آیه ۶۱؛ زمخشری، ذیل آیه ۶۱ سوره آل عمران؛ طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه ۶۱ سوره آل عمران؛ طباطبایی، ذیل آیه ۶۱ سوره آل عمران. [74] ـ مجلسی، بحار الانوار ج ۴۲ ص ۲۸۵ منتهی الامال، ج ۱ ص ۱۷۲،. [75] ـ ابن طاوس فرحة الغرى، ص ۳۶؛ مجلسی، بحار الأنوار ،ج ۴۲،ص: ۲۱۷. [76] ـ المفید، الارشاد، ج۱، ص۹. [77] ـ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۳۴؛ مفید، ارشاد، ج۱، ص۱۰، مجلسی، ج۴۲، ص۳۳۸. [78] ـ مفید، الارشاد، ۱۴۲۸ق، ص۲۷-۲۸، عبدالکریم بن احمد بن طاووس، فرحة الغری، ص۹۳؛ مجلسی، بحار، ج۴۲، ص۲۲۲. [79] ـ مفید، ارشاد، ص۱۳. |