![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
نوشته دست خدا روی لا مکان هادی نشـسـته گوشه صحن تو آسمان هادی خـدا چـکـیـده ز هر کـلـمه بـیان لـبت خدای هر سخن و کـلمه و بیان هادی مرید لطف تو عـبد العـظـیمها هسـتـند برایشان تو عزیز از هزار جان هادی به نام اعظم تو هر دلی طـلاطـم کرد طـلاطـم دل دریــای بـیکـران هـادی چگونه از تو بگـویم خودت بـیامـوزم که حک کـنم به تـمام در جـنان هادی تویی که معجـزه عشق بوده چشمانت صدای هر تـپـش قلب عاشـقان هـادی صدا صـدای خـدا بـود در دهـان شما به عاشـقـان عـلی دادهای امـان هادی برات کـرببلا عیدی از تو میخواهیم پدر بزرگ گل صاحب الـزمان هادی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در عرفه
«یا صاحِبِی فِی وَحـدَتِی» یـاور ندارم با تو ولی بـاکـی از این لشکـر ندارم از ابـتـدای راه گـفـتـم «حـَسـبِـیَ الله» نقشی به جز این، روی انگشتر ندارم مـن آسـمـانـم را بـه تـو تـقـدیـم کـردم دور و برم یک ماه، یک اخـتر ندارم دور از حبیب خویش ماندن، غربت این است درد من از این نیـست که یـاور ندارم «یا رادَّ یوسف عَلَی یعـقـوب» بنگـر دیگر عـلی اکـبر، عـلی اکـبـر نـدارم «یا رازقَ الطّفل الصَغیر» اصغر فدایت غیر از همین لالـه، گـلی دیگر ندارم دارم سَر و سِرّی در این هنگامه با تو میآید آن ساعـت که دیگر سـر ندارم با عضو عضو پیکرم میگـویم اینک ترسی ز تیـر و نیـزه و خـنجر ندارم هر زخـم با تو حـرفهایی تازه دارد ذکری، منـاجـاتی از این بهـتـر ندارم این شمرها احساسـشان را سر بریدند اینها مـسـلـمـانانـد؟ نـه بـاور نـدارم هم زنـدهام با اشک هم مـقـتـول اشکم از راز خـود پـرده چـگـونه بر ندارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات عرفاتی و خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
جانم از روزِ ازل کعبهٔ ما کربوبلاست ذکرِ بیتابِ لبِ مُسلمِمان، کوفه میاست تیغِ حـیدر، به کمر بسته حسین بن علی سخن از شاهرگِ غیرتیِ خـونِ خداست جبلالرَّحمهٔ کعبه، زده است تکیه به طور خیره بر دستِ مسیحانفسِ یوسف ماست حالِ پـرسـوزِ دعـای عـرفـه، داده نشان ساقیِ جـامِ عـسل، تـشنهلبِ جـام بلاست از خدا پُـر شده دیـشب، بـدنِ بیسپـری همه حیرانِ حسینی که چه راضی به رضاست فرش خون پهن شده، در شب خوبِ عرفه مشعر و سعی و صفا، مقصدشان کربوبلاست؟!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات عرفاتی و مدح و منقبت سیدالشهدا علیهالسلام
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات دست ما را بـرسـانـد به دعـای عـرفات یا حسین بن علی عشق، دعای عرفهست عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات پشت بر کعـبه نکردی که چنان ابراهیم به منا رفته ای با سر پی رمی جـمرات تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق که هـم آئـین صـفـاتی و هم آئـیـنـۀ ذات مـرحــبــا آجــرک الله؛ بــزرگــا مــردا نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات شعر ناقـابل من چـیست که نذر تو شود جان ناقابل من چیست که گویم به فدات تو کدامین غـزلی عـطر کـدامین ازلی؟ از تو گـفـتن نتـوانـنـد چرا این کـلمات؟ جبل الرحمه همین جاست همینجا که تویی پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
نامه از محبوب آوردهاست کسوت را ببین مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین در نمازش دید تنهـا مانده با سجـادهاش مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین دستگیر هاشمیان بین کوفه یک زن است طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین در اسـارت وارد بــزم عـبـیـد الـلـه شـد روی گرداند از حرامیها برائت را ببین در اسـارت وارد بــزم عـبـیـد الـلـه شـد مثل زین العابدین، آری شباهت را ببین آب آوردند و خونش را درون کاسه ریخت تشنه لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین مکه را از کوفه میبیند بصیرت را نگر گفت بنویـسید برگـردد وصیت را ببـین شد سرش دروازه را آذین و بعد از واقعه خود حسین آمد به دیدارش زیارت را ببین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
کوفیان شعله به قـلب و دل شیدا مزنید آتش کـیـنه به هر خـیـمۀ صحرا مزنید کوفیان همسفـر محـنت و غـمها نشوید نقـش انـدوه به قـلـب و دل شـیدا مزنید کوفیان بیعت خود از چه چنین میشکنید رخنه بر کشتی جا مانده به دریا مزنید کوفیان یکـسـره تا آتـش دوزخ نـرویـد بیوفـایی مکـنـید اینهمه در جـا مزنید کوفیان از چه درِ خـانۀ خود میبـنـدید طعنه بر بیکسی عـتـرت طاهـا مزنید کوفیان مَرکب انـدوه و بلا زین مکـنید بر رکاب سـتـم و ظـلـم چـنین پا مزنید کـوفـیان اهـل حـریـم نـبـوی چون آیـند شـرر کـیـنـه به آرامـش دلهـا مـزنـیـد کـوفـیان از سـرِ بـام سـتـم خـانـۀ خـود سنگ بر نور دل حضرت زهرا مزنید کوفیان هر چه که خواهید مرا سنگ زنید لیک سنگی به سر زینب کـبری مزنید کوفیان شرم و حیا را به تمامی مبـرید پـارۀ آتـش خـود را به سـرِ مـا مـزنـید کوفیان از سـرِ بـامـم به زمـین انـدازید به اسـیـران حـرم نـعـره و آوا مـزنـیـد کوفیان گر سـر نـیـزه سـرِ یـارم دیـدید تهمت خارجی این گونه به مولا مزنید کـوفـیـان شـهـرۀ نـامـردی عـالم نشوید این هـمه تـیـر جـفـا بر من تنهـا مـزنید کوفیان هرچه که تیر است به سویم بزنید جـانب مـحـرم ما تـیـر تـمـاشـا مـزنـید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ایام حج با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
به کعبه روی نهادم که دور یار بگردم کجـای خانـه به دنبـال آن نگـار بگردم میان این همه حاجی کجاست حاجی زهرا که هر نفس به فدایش هزار بار بگردم مقام و زمزم و رکن و حطیم را همه گشتم کنار حجر روم، یا به مستجـار بگردم؟ میان خـلـق دویـدم که در کـنار تو باشم بگو چقدر به هر گـوشه و کنار بگردم دلم گـرفته بگو ای عزیز فـاطمه تا کی تو را نبینم و بر گِرد این جدار بگردم؟ به شوق این که فقط زیر سایۀ تو بمیرم چو آفتاب به هر کوه و کوهسار بگردم اگرچه گَردِ رهم، با نسیم در به درم کن که در هوات به هر شهر و هر دیار بگردم خدا گواست که نومید نیستم ز وصالت اگرچه دور تو تا دور روزگـار بگردم به انتـظار قـسم با خود این قـرار نهادم که در هوای تو تا وقت انتـظار بگردم عنـایتی که همـه عمر «میثم» تو بمانم بسـانِ میـثـمِ تـو دور چـوبِ دار بگردم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
در شهر کوفه رسم این مردم عجیب است مهمانشان مسلم چقدر اینجا غریب است این مردمِ نـامـرد در خـانـه نـشـسـتـند روی سـفـیر تو در و کـاشـانه بـسـتـند این شهر شهرکوفه شهر بیوفاییست خاصیت و اخـلاق آنها بیحـیـاییست ایـنجـا کـسـی بـا او سـرِ یـاری نـدارد آواره گشته چون که غمخواری ندارد هر خانهای که در زده بسته به رویش اندوه و غُـصه عُـقده گشته در گلویش در زیرلب حرفی ز سوز و درد دارد آقــا نــیــا کـوفـه مــَرامـی ســرد دارد آقا نـیا چـشم انـتـظـار تو کـسی نیست جُز تیر و نیزه بیقـرار تو کسی نیست ایـنهـا ز کـیـنه سـیـنه را لبـریز کردند خـنـجـر برای حـنـجـر تو تـیـز کردند آقــا نــیــا دائـم گـل پــرپــر بـبــیــنــی داغ ابـوالفـضـل و علی اکـبر بـبـیـنـی مـولا بـیـا و مُـسـلـمت را کـن نـظـاره در کـوچـهها گـشـتـه تن من پـارهپـاره آقـا دگـر بـر مـن نــمـانـده راه چــاره شـد قــتــلـگــاه مــسـلـمت دارالامــاره
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
ای نخـستـین بارقه از شعـلههای کربلا اولین سیـمـای روشن از صدای کـربلا ای نخستین خون، چکیده روی خاک کوفه سرخ ای نخستین سر، بریده در هوای کربلا تو نخستـینی که دیدی کربلای تشنه را پیش از آنکه گل کند موج بلای کربلا صبح تنهایی و عصر غربت و ظهر عطش کـربـلای کـربـلای کــربــلای کــربـلا ای سفیر دانش و دین در زمین جهل و کفر ای شکـوه نـام تو بـانـگ رسـای کربلا پیش از آنکه کربلا باشد تو بودی، خون تو ریخت روشن بر زمین در ابتدای کربلا ابتدای کـربلا بودی و دیدی از نخـست روی نـیـزه عـشق را در انتهای کربلا از فـراز بـامِ کـاخ دسـتآمـوزان کـفـر بر زمین انداخـتی سر را به پای کربلا اولین حاجی که رفت و کربلایی شد به شور اولین زمزم که جوشید از صفای کربلا ای نخستین چشم گریان بر حسین بن علی با خـبر از جـزء و کـل ماجرای کربلا چشم تو پیش از تمام چشمها دید و گریست زخـمهـای کـربـلا را در عـزای کربلا ای چنان که نی، تهی از هرچه جز هوی حسین ای نـوا؛ آه ای نـوا آه ای نـوای کـربـلا پیک عصمت بودی و پیچیده در فریاد تو هـویهـوی کـربلا و هـایهـای کـربلا خانۀ هانی، عبیدالله و تو مخفی به رمز پشت پـرده مـاندی اما از حـیـای کربلا دست بر شمشیر میبردی اگر...، اما تویی آری آری تو نخـستـین رهـنـمای کربلا آری آری تو نخستین کاشف ذبح عظیم آری آری تو نخـسـتـیـن آشـنـای کـربلا شیعه و خنجر زدن از پشت، پنهان، ناگهان نه، بـلـندا تو، بـلـندا سـرسـرای کـربـلا پشت پرده ماندی اما کربلا در پرده نیست برمـلا شد با تو راز در خـفـای کـربلا پشت پرده در نمازی سرخ از شرم حضور اقـتـدا کردی به حـیـدر مـقـتـدای کربلا خونبهای تو تماشای حسین فاطمهست ای نخستین خون جاری در بهای کربلا جرعه جرعه نور نوشاندی مرا امشب به مهر روشـنم روشن به یـمن روشـنای کربلا این قصیدهواره امشب از تو در من جلوه کرد شعـر گـفـتم از بـرایت از برای کـربلا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
سر دارالعماره زار و بیجانم، حلالم کن نـوشـتم که بـیا اما پـشـیـمانم، حـلالم کن نکردم لحظهای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خـدعـههای ابن مرجانم، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فـدای بچههـایت جان طفـلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افـتاد دنـدانـم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه عـطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غـریـبانه اسیـر درد هجـرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چهها کردند در کـوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب میکشند اما برای پـیکـرت پـاره گـریبانم، حلالم کن زبانم لال اینها تـشنـۀ تاراج تو هـستـند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در رهـگـذرهـای غــریـبـی بـیـقـرارم تـنـهــایــم و در فـکـر تـنـهـایـیِ یـارم تـنـهـا مـیـان بـیوفــایـیهـا و خُـدعـه بعـد از خـدا تـنهـا امـیدم هست طوعه در هر وجب از خاک هر کوچه گذشتم یک یا حـبـیـبی با سـرشک غـم نوشتم در مسلخ عشق عاقبت رسوا شدم من رسـوایِ تـو ای زادۀ زهـرا شـدم مـن ای شعـرِ عـشـقـم را تو تنهـا استعـاره دارم شـده از عــشـق تـو دارالامــاره اسم تو تنهـا ذکـر جـاری در سـجـودم بیتو گـسـسـته جان زهرا تار و پودم قـدقـامـتـم را در نماز عـشـقت ای یار بـسـتـم بـه یــاد قــدّ رعـنـای عـلـمـدار من ماندم و نجـوای آرامی بر این لب وای الامـان از آه و زارییهای زینب بالا نمیآید نفـس این سیـنه تنگ است آقا میا کوفه که رسم کـوفه ننگ است آیـد در و دیـوار هر خـانـه به جـنـگـم شادم که بـهـر دخت زهرا پیش مرگم در لحـظههای آخـرم لب تـشـنه هـستم ظرفی چو جام زهـر دشمن داده دستم افـتـاده عـکـس مـاه تـو در کـاسـۀ آب لبهای خونی میزنم بر روی ارباب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
در کـوفـه کـسی یـاریِ این زار نیامد یـاری ز کسی جـز در و دیـوار نیامد دسـتان زیـادی هـمگـی عهـد بـبـستـند دسـتـش چـو بـبـسـتـنـد یکی یار نیامد تبدار شد از سـیـلی و شلاق حریفان از بـهـر تـبـش هـیـچ پـرسـتـار نیـامـد پایش هـمه تاول بدنش پُر ز جـراحت مرهم به جز از سنگ به بیـمار نیامد بـر دار کـشـیـدنـد تـنـش از رهِ کـیـنـه جز بـاد صـبـا کـس به سـرِ دار نیـامد بر دامن دار از دل هر کوچه رسیدند حـتـی نـفـری جـز پـیِ دیــدار نـیـامـد کـوبیده شد از بام به روی ورق خاک حـرفی به لـبـش جـز غـم دلـدار نیامد آمـاده شـو ای دل که دگـربار بگـویی ای اهـل حـرم مـیـر و عـلـمـدار نیامد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم نـامـردهـاشان را بـه شکل مـرد دیـدم ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاحالرجالاند خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند اینان به آن دستی که با من عهد بستند عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکـستند تـنهـا نـه در کـوفـه مـرا آواره کردنـد قـلـبـم دریـدنـد و لـبـم را پـاره کردنـد این شهر را پیوسته نامردی به من بود این قوم تنها مردشان یک پیر زن بود مـن جـاننـثـار عـتـرت خـیـرالانـامـم صـیـد بـهخـون غـلـتـیـدۀ بـالای بـامـم وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم عکس لب خـشک تـو را در آب دیدم در موج خون دریای «لا» را دیدم امروز از بـام کـوفـه کـربلا را دیـدم امـروز انگـار مـیبـیـنـم جــراحـات تـنـت را خونین به چنگ گـرگها، پیـراهنت را انـگــار مـیبـیـنـم گُــلان پـرپـرت را پاشـیده از هم عضو عضو اکـبرت را انگار میبـیـنم که بعد از قـتـل یـاران هم تیـرباران میشوی هم سنگباران انـگـار مـیبـیــنم ذبـیـح کـوچکـت را زخـم گـلـوی شیـرخـواره کـودکت را انـگـار میبـیـنم که با اشـک دو دیـده داری به روی دست خود دستِ بریده انگـار بـیـنـم غـرق خـون آئیـنهات را جای سُـم اسـبان و زخـم سـیـنـهات را انگار میبـینم که شـمر آید بـه گـودال انگار میبینم زدی در خون پر و بال انـگـار دیـدم جـان شـیـریـنت فـدا شـد زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد من بهـترین مهـمان شهـر کوفـه هستم مهـمـان قـصابـان شهـر کـوفـه هـستم لبتـشنـه از پیکـر جـدا گردد سر من آویــزه گـردد بــر قــنـاره پـیـکـر من تـنهـا نـه ایـن نامـرد مردم میکُـشـندم در کـوچههای شهـر کوفه میکِـشـندم میثم! شرار از نظم جانسوزت فشاندی بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود حج منم، چشمانتان را وا کنید ای حاجیان کعبه بیمن از شما مردم گریزان میشود استطاعت هرکه دارد میشود ملحق به من هرکه نامرد است پشت کعبه پنهان میشود حاجیان را گفت: بیمن حجّ ندارد حرمتی کعبه بیمن از شما مردم! گریزان میشود گفت: در ذیالحجۀ امسال شوری دیگر است گفت: در ماه محـرّم عید قربان میشود آمد و در کـربلا با آشـنـایـان خـیـمه زد گفت با یاران که: فردا ظهر طوفان میشود گفت با یاران که: فردا خطبۀ ناخواندهای گرم از نهجالبلاغه باز عـنوان میشود خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بیذوالفقار گفت: فردا کاخ ظلم از ریشه ویران میشود آمد و افتاد چشم حُر به چـشم روشنـش مشکل حُر با نگاهی گرم آسان میشود حاجی از کاروان واماندهای گِرد حسین یک شبه میگردد و در کعبه مهمان میشود خیمه را خاموش کرد و گفت با یاران خویش: ظهر فردا هرکه با من هست، قربان میشود هرکه خواهد گو بمان و هرکه خواهد گو برو میرود هرکس از این خیمه، پشیمان میشود دوستان را گفت: فردا کربلا نورانی است گفت: فردا با شما اینجا چراغان میشود روز خلقت را شما تفسیر دیگر میکنید گفت: فردا محشر کبری نمایان میشود حجّ امسالین حدیثی تازهتر آورده است: عـید قـربان شما، شام غـریبان میشود گفت: وقت «استلام» دست عباس علیست گفت: فردا زمزمِ خورشید، جوشان میشود آمد و در کربلا حج را نمایش داد و رفت آن نمایش همچنان بیپرده اکران میشود!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات عرفاتی و مدح و منقبت سیدالشهدا علیهالسلام
عـرفـه آمـد و مـهـمـان حـسـیـنـیم هـمه خـیره بر رحـمت دسـتان حسیـنیم همه عـرفه آمد و ما کـرب و بـلایی نـشدیم بازهـم پـاره گـریـبـان حـسـیـنـیـم هـمه وسط روز رسـیـدیم و هـمه میبـیـنـنـد عاشق و بیسر و سامـان حسیـنیم همه دردمـندانه به دنـبـال طـبـیـبی هـسـتـیم در پـی نـسـخـۀ درمـان حـسـیـنـیم همه حرفِ جـود است بیا ذکـر کریم آوردم عـاشـق ذکرِ حـسـن جان حسـیـنیم همه ذکرِ الـعـفـو نـگـفـتـیـم ولی بخـشـیـدنـد ما بدهـکـار به احـسـان حـسـیـنـیم همه او مـنـاجـات کـنـد کـار هـمه میگـیـرد تشـنـۀ وادی عـرفـان حـسـیـنـیـم هـمـه عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عـشـق به قـربـان حـسـینیم همه اشک ما خـرج برای غـم اغـیـار نـشد روزگاری است که گریان حسینیم همه آتش سینۀ ما از غـم یک بیکـفن است داغـدارِ تـن عــریـان حـسـیـنـیـم هـمـه چشمهایش سرِ تشـنه شدن از کار افتاد کـشـتگـانِ لب عـطـشان حـسـیـنیم همه ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم مـات از جـود فـراوان حـسـیـنـیم هـمه خیزران سنگ نوک نیزه مراعات کنید ما اسـیـر لب و دنـدان حـسـیـنـیم هـمه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات عرفاتی و خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
لبیک که در دل عـرفـات است و منایم لـبـیـک که از خـویـش نـمـودنـد جدایم لـبـیک که سـر تـا به قـدم مـحـو خدایم لـبـیـک کـه امـروز نــدانـم بـه کـجـایم پرواز کـنان زین قـفـس جسم ضعـیـفـم گه در جـبلالـرحمه و گه مسجد خـیـفم آن وادی سـوزنـده که دل راهـسـپارش پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش دارنـد همه رنـگ خـدایـی ز غـبـارش هرکس به زبانی شده همصحبت یارش قومی به مناجـات و گروهی به دعایند از خویش سفر کرده در آغوش خدایند این جا عرفات است و یا روح من آنجاست دل هم شده آتشکده، هم دیده دو دریاست پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست این زمزمه فریاد دل یوسف زهـراست این سوز حسین است که خود بحر نجات است میسوزد و مشغول دعای عرفات است دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود ما غافل و در وادی مشعـر خبری بود در محـفـل حـجـاج صـفـای دگری بود اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود هر سوختهدل تا به سحر تاب و تبی داشت اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید آیـا اثـر از گـمـشـدۀ شـیـعــه نـدیــدیـد؟ آیـا دل شـب نـالـۀ مـهـدی نـشـنـیــدیـد؟ آیـا ز گـلـسـتـان رخـش لالـه نچـیـدیـد؟ آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود دیشب پـسر فـاطـمه در جـمـع شما بود امروز به هر خیمه بگردید و بجـوئـید گـرد گـنــه از آیــنـۀ دیــده بــشــوئـیــد در داخل هر خـیمه بگـردید و بجـوئـید یابن الحسن از سوز دل خـسته بگـوئید شـایـد به مـنـی چـهـرۀ دلـدار بـبـیـنـیـد از یـار بـخـواهـیــد رخ یــار بـبـیـنـیــد امروز که حجـاج به صحـرای منـایـند از خویش جدایند و در آغـوش خـدایند لب بـسـته سـراپـا هـمه سرگرم دعایند در ذکـر خــدا بـا نـفـس روحْ فــزایـنـد کـردنـد پـر از زمـزمـه و نـاله منی را یک قـافـله بگـرفـتـه ره کرب و بلا را این قافله از عشق به جان سلسله دارند این قـافـلـه بـا قـافـلـههـا فـاصـله دارنـد این قـافـلـه جا در دل هر قـافـلـه دارند این قـافـله تا مسلـخ خـون هروله دارند این قـافـله تا کعـبۀ جان خانه به دوشند از خـون گـلـو جـامـۀ احـرام بـپـوشـنـد هفتاد و دو حاجی همه با رنگ خـدایی از مکه برون گشته شده کرب و بلایی از پیر و جوان در ره معـشـوق فـدایی جسم و سرشان کرده زهم میل جـدایی اصغر که پدر بوسه زند بر سر و رویش پـیـداست شـهـادت ز سـفـیـدی گـلویش خـیزید جوانان که عـلی اکـبرتان رفت ریحـانـۀ ریـحـانـۀ پـیـغـمـبـرتـان رفت از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت گـوئید به اطفـال عـلی اصغـرتان رفت ای اهـل مـنـا شمـع دل نـاس کجا رفت از کعـبه بپـرسـید که عبـّاس کجا رفت ای اهل منی کعبه پُر از نور و صفا بود دیـروز حـسـیـن بن عـلی بـین شما بود سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود از روز ازل کعـبۀ او کـرب و بلا بود امروز به هجرش همه گریان بنـشیـنید فـردا سـر او را به سر نـیـزه بـبـیـنـیـد در مـکّـه بـپـرسـیـد ز زنهای مـدیـنـه زینب به کجا رفـت؟ کجا رفت سکـینه کـلـثـوم چـرا نـالـه بـرآورده ز سـیــنـه کو دخـتـر مـظـلـومـۀ زهـرای حـزیـنه ای دخـترکـان یکـسره با شیـون و ناله خـیـزیـد و بپـرسـید کجا رفته سه ساله زین قـافـلـه روزی به مـدیـنـه خـبر آید از کرب و بلا زینب خـونین جگـر آید با آتـش هـفـتـاد و دو داغ از سـفـر آیـد از مـنـبـر و مـحـراب نـبی نـالـه بـرآید تا حـشـر از این شـعـله بلـرزد دل میثم تـنـهـا نـه دل او کـه جـان هـمـه عـالـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
با ذکر یا حـسین تو دل دم گرفته است در عرش سینه خـیمۀ ماتم گرفته است آتش به خـون دل زده قـقـنـوس دیدهها از روضههات بال و پر غم گرفته است چشم از شب شهادت تو رزق و روزی خود را بـرای مـاه محـرم گرفته است از آه آتــشـیـن تـو در پـای روضـههــا از سنگ روضهخوان تو شبنم گرفته است بـاد از نفـسنفـس زدنت بـین گـریهات موج عـزا به دامن پـرچـم گرفته است بشکن سکوت بغض گلو را عزیز جان بر منبرت جلوس کن و روضهای بخوان با سـیـر در مـیان مـقـاتل، و روضهها ما را فدای عشق حسین کن در این منا تا غـرق اشتـیاق حـسین دق نکـردهایم هـمراه خـود بـبـر دل ما را به کـربـلا واکن گـره ز روضـۀ گـودال قـتـلـگـاه از نـالـۀ غـریـب زنـی بـیـن خــنـدههـا قرآن به لحن روضه، بخوان آیههای کهف هـم نـالـه بـاش قـاری قـرآن نـیــزه را با پـای دل بـبر دل ما را در این سفـر بر روی خار غـصه و غـم شام پُر بلا بیشک شـنـیده از دم روضه، پـیام تو دنـیـا طـنـیـن نــالـۀ الـشـام و شــام تـو در نفخ روضه کار تو با غم دمیدن است با گـریه تا نهـایت غـصه رسیدن است قـربان حج کودکیات ای سفـیر عـشق هر روضهات منای به قربان رسیدن است سعی صفا و مروۀ حجت به روی خار از کـربـلا به شام، پـیـاده دویـدن است دیدی جـواب قاری قـرآن به شهر شام با چوب خیزران ز لبش بوسه چیدن است دیدی که ظرف جان پُر از زخم عمهات بین خـرابه لب پره شوق پـریدن است جسمت مدینه بود و دلت مـرغ کـربلا ای آخـرین شهـیـد محـرم به روضهها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت همیشه از غـم بیانـتهـا حکـایت داشت قـد خـمـیـدۀ امروز، ارث دیـروز است چقدر پیریام از کودکی شکایت داشت اگـرچـه آتـش زهـر اسـت در تـنـم امـا نشد حریف دلم هر چقـدر قدرت داشت شـبـیه عـمه نشـسـته نـماز شب خواندم نماز خواندن من هم به او شباهت داشت بـه یـاد حـمـلـۀ بــد مــوقــع اراذل بـود که این دو چشم به بیداربودن عادت داشت چگونه میرود از خاطـرم غـروبی که هـزارسـال برای دلـم مـصـیـبت داشت پـنـاه عالـیمان رفت و غـم نـصـیـبم شد به نیزه رفـتن او قـیـمت اسارت داشت کسی لباس تنـش را ز پیکـرش میبُرد کسی به خیمه زد و نیت جسارت داشت خـرابـه بود که هـمبـازی مرا کـشـتـنـد همان زمان که ز هجر پدر شکایت داشت همان زمان که تنـش را کبود میکردند همان زمان که ز درد شدید لکنت داشت ز داغ آن نـَـفــَس بـنــد آمــده ز کـتـک نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
زبانم قاصر است از وصف غمهایی که تو دیدی ندیده هیچکس رنج و ستمهایی که تو دیدی مصائب لحظه لحظه بر صدایت لحنِ ماتم داد نوای نینوا شد زیر و بمهایی که تو دیدی غروب و خیمه و غارت؛ چه بد شد قاتل جانت به روی چادر عمه، قدمهایی که تو دیدی به رویِ نيزهها با خنده سرها را علَم کردند دلم آتش گرفت از آن علَمهایی که تو دیدی ندیده قدر یک ثانیه در عمرش به خود تاریخ سپاهی از همان نامحترمهایی که تو دیدی برای شیرخواره تیر شیر افکن مهیا شد به دست کینۀ آن بیجنمهایی که تو دیدی نهایت! پنج سالت بود سال شصت و یک اما کهنسال است و صد سالهست غمهایی که تو دیدی!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
بغضی که پنجه زد گـلوی اطهـرت را عـمـری گـرفـتـه بود راه حـنجـرت را شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت پـاشـیـده بـودی اشـکهـای بـاورت را تو پنجـمـین خـورشیدِ اهل نـور هـستی نـور خـدا کـرده احـاطـه، محـورت را خود سـوخـتی بـهـر نجـات اهل ایـمان کردی تو خرج خلق، مهـر انـورت را در بـسـتر بیماری و در هُـرمی از تب کردی صدا با اشک حسرت، مادرت را بـا خـاطـرات کـربـلا و کـوفـه و شــام پُـر کـرده بودی برگبرگِ دفـتـرت را یـاد عـلـیِّ اکـبـر و عــبـاس و اصـغــر آتـش فـکـنـده لـحــظـههـای آخــرت را از کربلا جان و دلت میسوخت، ازچه آتـش زده زهـر سـتـم بـال و پـرت را؟ شـد بـقـعـۀ نـوری دگر، خـاک مـدیـنـه بُـردنـد زیر خـاک، وقـتی پـیـکـرت را قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید پُرکرده گَرد درد و غم، دور و برت را
: امتیاز
|