- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت همیشه از غـم بیانـتهـا حکـایت داشت قـد خـمـیـدۀ امروز، ارث دیـروز است چقدر پیریام از کودکی شکایت داشت اگـرچـه آتـش زهـر اسـت در تـنـم امـا نشد حریف دلم هر چقـدر قدرت داشت شـبـیه عـمه نشـسـته نـماز شب خواندم نماز خواندن من هم به او شباهت داشت بـه یـاد حـمـلـۀ بــد مــوقــع اراذل بـود که این دو چشم به بیداربودن عادت داشت چگونه میرود از خاطـرم غـروبی که هـزارسـال برای دلـم مـصـیـبت داشت پـنـاه عالـیمان رفت و غـم نـصـیـبم شد به نیزه رفـتن او قـیـمت اسارت داشت کسی لباس تنـش را ز پیکـرش میبُرد کسی به خیمه زد و نیت جسارت داشت خـرابـه بود که هـمبـازی مرا کـشـتـنـد همان زمان که ز هجر پدر شکایت داشت همان زمان که تنـش را کبود میکردند همان زمان که ز درد شدید لکنت داشت ز داغ آن نـَـفــَس بـنــد آمــده ز کـتـک نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
زبانم قاصر است از وصف غمهایی که تو دیدی ندیده هیچکس رنج و ستمهایی که تو دیدی مصائب لحظه لحظه بر صدایت لحنِ ماتم داد نوای نینوا شد زیر و بمهایی که تو دیدی غروب و خیمه و غارت؛ چه بد شد قاتل جانت به روی چادر عمه، قدمهایی که تو دیدی به رویِ نيزهها با خنده سرها را علَم کردند دلم آتش گرفت از آن علَمهایی که تو دیدی ندیده قدر یک ثانیه در عمرش به خود تاریخ سپاهی از همان نامحترمهایی که تو دیدی برای شیرخواره تیر شیر افکن مهیا شد به دست کینۀ آن بیجنمهایی که تو دیدی نهایت! پنج سالت بود سال شصت و یک اما کهنسال است و صد سالهست غمهایی که تو دیدی!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
بغضی که پنجه زد گـلوی اطهـرت را عـمـری گـرفـتـه بود راه حـنجـرت را شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت پـاشـیـده بـودی اشـکهـای بـاورت را تو پنجـمـین خـورشیدِ اهل نـور هـستی نـور خـدا کـرده احـاطـه، محـورت را خود سـوخـتی بـهـر نجـات اهل ایـمان کردی تو خرج خلق، مهـر انـورت را در بـسـتر بیماری و در هُـرمی از تب کردی صدا با اشک حسرت، مادرت را بـا خـاطـرات کـربـلا و کـوفـه و شــام پُـر کـرده بودی برگبرگِ دفـتـرت را یـاد عـلـیِّ اکـبـر و عــبـاس و اصـغــر آتـش فـکـنـده لـحــظـههـای آخــرت را از کربلا جان و دلت میسوخت، ازچه آتـش زده زهـر سـتـم بـال و پـرت را؟ شـد بـقـعـۀ نـوری دگر، خـاک مـدیـنـه بُـردنـد زیر خـاک، وقـتی پـیـکـرت را قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید پُرکرده گَرد درد و غم، دور و برت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
ای هـم نـوای غـربت تـو عـنـدلـیبها خـاکـیتـرین نـگـیـن بـقـیـع غـریبها ای پـنـجـمـین مـعـلـم دین، باقـرالعلوم شـاگــرد مـکـتـبـت عـلـمـا و ادیـبهـا از قال باقر است هر آنچه به ما رسید عــلـم مُـنـَجـّمـیـن و دوای طـبـیـبهـا درس است خطبههای فصیح و بلیغ تو زانـو زدنـد پـای کـلامـت خـطـیـبهـا از پنـج سالـگی جگـرت پاره پاره شد ایـوب صبـر هـستی و کـوه شکـیبها مسمـوم زهـر کینه شدی ظاهراً، ولی کـشـته تو را جـسـارت آن نـانجـیبها پـنـجـاه سـال رفـتـه و اما نـرفته است از خـاطـر تـو بـد دهـنـی و نـهـیـبها پـنجـاه سال رفـته و یادت نرفـته است طـفـلان بـیپـنـاه و شــرار لـهـیـبهـا بـالای تل و گـودی گـودال؛ وای وای خون شد دلت به یاد فـراز و نـشیبها هر تکهای ز "ماه" نصیب کسی شد و بـردنـد جـامـه از بـدنش بی نـصیبها گرگانِ بیحیا ز شعف زوزه میکشند عـریان به روی خـاک امـام نجـیبها
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
خـواهم کـنم روایت، با صوتِ آشکـارا یک گـوشه از تمامِ، غوغای کـربلا را وقتیکه مرکب آمد بیراکبش ز گودال حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا از پردههای خـیمه بیـرون شـدند زنها لطمهزنان به صورت، خَستند قلب ما را من بودم و امـامـم، یـعـنی امـام سـجـاد مَحـرم نمانده بود از اَقـوام، خـیمهها را دیـدم که بـانـوان تا، گـودال میدویـدنـد سعیِ صـفا و مـروه اینجاست نـیـنوا را بر سر زنان تـمـامِ اهل حرم به گـودال کردند جـمـله بـر پـا اهلِ سـمـا عـزا را کعـبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش با چشمِ خویش دیـدیم خـونبارشِ مِنا را من هـمـرهِ رقـیـه مـلحـق شدم به عـمّـه غلطان بهخاک دیدم فرزند مصطفی را با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت نگـذشت دیری اما، دیدم چـنین قضا را "وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه دیـدیـم سـاعـتی بعـد، آقـای سر جـدا را بیسر عزیز زهـرا افتاده بود بر خاک این است عـشـقبازی با بندگان خدا را تـنگِ غـروب بود و حکـمِ امیرِ لشکر: عـریان کـنـید اینَک ابـدانِ کـشتهها را! تنها همه به صحرا، سرها همه به نیزه! نه با کـسی مـروت، نه با کـسی مـدارا دیدم تمامِ سرها بر نیزهها چو خورشید کردند سوی سرها، پـرتاب سنگِ خارا در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت از عــمـهاَم بجـوئـیـد دنـبـال مـاجـرا را
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
ز خاطرات و مرورش هنوز بیـزارم به یُـمن گـریۀ شب تا به صبح بیدارم به آب مینگرم روضه میشود تکرار بـه یـاد الـعـطـش روزهـای دشــوارم هـنـوز لحـظـۀ گـودال خـاطـرم مانـده هـنوز فکـر حـسـیـنـم، هـنوز میبارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان بـه تـازیـانـۀ خـود داده بـسـکـه آزارم تمام کـودکیام با رقـیـه یکجا سوخت هنوز هم که هـنوز است من عزادارم نرفته از نظرم عمهام زمین میخورد نـرفـتـه از نـظـرم گـریـههای بـسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهۀ غـم را چگونه بشمارم تـنـم مــیـانـۀ بــازار بــردههـا لـرزیـد بــلا کــشــیــدۀ شــام ســیــاه بــازارم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
ای بـقـیـع غــم تـو کـربـبـلایـی دیـگـر کـربـلا بــود بـرای تـو مـنـایـی دیـگـر کوفه تا شام، تو را سعی صفایی دیگر در غـریبان، تو غریب الغربایی دیگر غـربـتت را نـسـرودم من شـاعـر آری راستی تو چقدر شاعر و ذاکر داری؟! شده آزرده تـو را از عـمـل ما، خـاطر بیسبب نیست اگر شد حرمت بیزائر از حـدیث تـو نـگـفـتـیـم ولو در ظاهر گـرچه مـحـتـاجتـریـنـیـم به قـال الباقـر همـۀ سـال پـی یک شب تـقـویـم تـوأیم ما فقـط مرثـیهخـوان شب ترحـیم توأیم دست بر دامـن مـهـرت نرسـاندیم چرا گـاهگـاهی که رسـیـدیم، نـمـانـدیـم چرا پـایـمان را به بـقـیـعـت نکـشانـدیم چرا باقرالعـلـم! ز عـلـم تو نخـوانـدیـم چـرا بگـذر از ما که برای تو مـوثـر نـشدیم نه که بیصحن و رواقی تو، مسافر نشدیم کودکیهای تو در اوج مصیبت طی شد کودکیهای تو هـمراه شهـادت طی شد پای آن خیمه که میرفت به غارت طی شد زیر شلاق سـتـم وقت اسارت طـی شد طی شده کودکیت گوشه بین الحرمین گه در آغوش پدر گاه در آغوش حسین کـربـلا جـلـوه غـم بـود بـرایـت مــادام کربلا کشت تو را، کشت تو را بدتر شام کربلا بود و حسین و تو و سجاد، تمام کـربـلا بـود و امـام بـن امـام بـن امـام من تو را یکتـنه یک کربـبلا میبـینم من تو را در همه مـرثـیـههـا میبـیـنـم داغ بیآبی و فـقـدان عـمـو را تو بگـو روضهخوان باش خودت، روضه او را تو بگو پـرده بـردار، بـیا راز مگـو را تو بگو بوسۀ تیغ به رگهای گـلـو را تو بگـو تـو بـنـا بـود بـمـانی به امـامـت برسی روضهخوان باشی و هر شب به شهادت برسی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
کسی که عـشـق بُوَد محو بردبـاری او روان به پیکر هستیست لطف جاری او بـزرگ آیــنـۀ قــدرت خــدایِ بــزرگ که شاهد است جهـان بر بزرگواری او امام پـنـجـم و مـعـصوم هـفـتم آن مولا که چرخ یافته رفعـت، ز خاکساری او بر او سـلام که بـاشـد سـلام پـیـغـمـبـر گـواه روشـن فـضـل و طـلایهداری او جـهـان عـلم بُوَد یادگـار او، صد حیف بـه درد و داغ نـوشـتـنـد یــادگـاری او ز کـربـلا سـنــد زنـدهای بـه کـف دارد گواه من دل خـونـین و اشک جاری او هزار خاطـره دارد ز راه کـوفه و شام ز مهـربـانی زینب، ز غـمـگـساری او پــیــاده رفـتـن او پــای نــیــزۀ سـرهـا مصیبتیست که پیداست ز آه و زاری او به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او هـشام دست به آزار حضرتش بگـشود چـو دیــد در ره اسـلام، پــایــداری او ره شکـنجه و تبـعـید او گرفـت چو دید قـرار دولـت خـود را به بـیقـراری او مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید فـتـاده در کـف دشمن، رکـابداری او شرار زهـر سـتم همچو شمع آبش کرد که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست به حاجـیان که بگـیـرند سـوگـواری او خـدا کـنـد که بـیـفـتـد قـبـول درگـاهـش غم «مؤید» و اخلاص و جاننثاری او
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
بغضش شکست و چشم دلش پُر ز آب شد تا خـاطـرات کـرب و بلا بـازتـاب شد یک عمر روضه خواند ولی در شب فراق سر رفت صبر او و غمش بیحساب شد نه ارباً اربا است پـسر، نه کسی اسیر اینگونه بیـشـتر به خـدا! او عذاب شد در کـودکی بزرگـتـرین داغ را چـشید بـا کــاروان درد و بـلا هـمرکـاب شـد از وصف چهارسالگیاش عاجز است شعر حتی اگر نـوشـتـه و صدها کـتـاب شد هم ماه را به روی زمین غرق خون که دید هم شاه را که از سر زین...؛ دلکباب شد تا صوت نـور لـمیـزلی را ز نی شنـید بـاور نـکـرد نـیـزهنـشـیـن آفـتـاب شـد دیگر نـدیـد روشـنی روز را به چـشـم تا عمهاش رقیه شبی خوابِ خواب شد تا دید تشت را که درونش نشسته عرش وقـتـی کـه تـازه وارد بـزم شـراب شد این غم بسش که در همه پنجاه و هفت سال او روضهخوان غنچۀ خشک رباب شد اما شبی شبیه همین شب به زهر جور آخِـر رهـا ز هـمهـمه و اضطراب شد شاعر نخواست خـتم کند شعر را ولی بغضش شکست و چشم دلش پر ز آب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
عمریست که در این دل، من کرببلا دارم در سینۀ محـزونم، کـهـفُ الـشهـدا دارم در دیـده پـر خـونم، صحـرای منا دارم من شاهـدِ گـودال و خود نیـز عـزادارم هفتاد و دو پیکر را، بیسر به زمین دیدم هجده سرِ بر نیزه، خونین و غمین دیدم اعضای مقـطع را من دیـدهام از یـاران دستانِ جـدا هر سو، از پیکـر سرداران انگشتر و انگشت و غارت، ز جفاکاران من دیدهام از نزدیک خونبارش و خونباران از یوسفِ زهرا یک، پیراهن خونین را گه بر سرِ نِی دیدم، گه دستِ حرامیها وای از دلِ مادرها، آه از غـمِ خواهرها فـریـادِ سـتـم بـود و نـا اَمـنـیِ دخـتـرهـا دستـورِ فـرار آمد، از سَـرورِ سَـرورها من هیچ نمیگـویم، از نیـزه و از سرها انـواعِ نـوازشها، با کـعـبِ نِیِ دژخـیـم یک باره برایم شد، محـشر بخدا ترسیم دیدم به دو چشمِ خویش، من غربت زینب را در معبرِ آن گـودال، غـمهای لـبالـب را احوالِ اسیران را، سجاد و غم و تب را بر پیکـر جـدِ خود، جای سـمِ مرکب را بودند در آن غـوغـا، عـشـاقِ خـدا شیدا آهِ اُســرا بــود و اشــکِ شــهــدا پــیــدا در سلـسـله آل الله، غـمهای فـراوان دید با گریـۀ ما دشـمن، بـدجـور بما خـنـدید از وحشتِ غـم گاهی، جسمِ شهدا لرزید از نیزه عمو عباس، بر قافله بس گِریید این است حقـوقِ ما؟ بارانِ جـفا از بام؟ ناموسِ خدا همراه، با شمرِ لعین تا شام؟ از کوفه بگـو اما، از شـامِ خزان هرگز از نیـزه بگـو اما، از زخـمِزبـان هرگز از گریه بگو اما، از اشکِ زنان هرگز از غصه بگو اما، از سوزشِ جان هرگز ناموسِ پیمبر را عنوانِ کنیزی چیست؟ هان! عترتِ زهرا را، این زخمۀ هیزی چیست؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
دوبــاره مــوسـم آه و نــوا شـد دل مـا بـا غـم یــار آشـنــا شـد امام پنـجـم ما گـشـت مـسـمـوم به قـرآن مـبـین و دین فـدا شـد
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
مگـر میشـود گـریـه بسـیـار کرد مگـر میشود دیـده خـونـبـار کرد ولی از غم و غصهاش دق نکرد! مگر میشود خـیـمه سـوزان شود در آن شعـلـهها عـمّه حـیران شود ولی از غـم و غصهاش دق نکرد مگـر مـیشـود گـفـت از سوخـتن چههـا میکـشـیـد عـمـه خـوب من ولی از غـم و غصهاش دق نکرد مـگـر مـیشـود لـشـگـر نـیـزهدار بـیـوفـتـد به دنـبـال یک طفـل زار ولی از غـم و غصهاش دق نکرد حـرم شـد گـرفـتـار رنج و عـذاب چهها کـرد با دستهـامـان طـناب ولی از غـم و غصهاش دق نکرد شبی که حرم سمت غمخـانه رفت به مهـمـانی قـصـر شـاهـانه رفت ولی از غـم و غصهاش دق نکرد کنون این من و این دل گریه خیز کـه اشـکـم بُـود کـربـلا را گـریـز ولی از غـم و غصهاش دق نکرد
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
زهر آخر راحـتم کرد از جـفای کربلا شاهـد عـیـنی شدم در مـاجـرای کربلا سالها همچون پدر خون گریه کردم بر حسین کاش میشد جان دهم در روضههای کربلا همسفـر بودم به سنِ کودکی با کاروان صحنههایی دیدهام در جای جای کربلا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است غربت و غارت و داغ و عطش و در به دری نصف روز این همه آزار ببینی سخت است اربـاً اربـا تن خـونـین اذان گـوی حـرم به زمین دست علمدار ببینی سخت است روی تل بر سر و سینه زدن و بیکسی دخـتر حـیـدر کـرار ببـیـنی سخت است زیـر پـا و تـه گــودال امــان از گـودال یک تن و آن همه اشرار ببینی سخت است بین یـک خـیـمـه آتـش زده بـابـایـت را با تن خسته و تبدار ببینی سخت است سر هـجـده پـسر فـاطـمه را بر سـر نی با دو تا چشم گهربار ببینی سخت است روضه ام حرف رباب است اگر حرمله را در همه عمر تو یکبار ببینی سخت است به خدا هیچ کجا سخـتتر از شـام نـبود عمه ات را سر بازار ببینی سخت است پایکوبی و کف و هلهله و خنده و رقص دور یک مشت عزادار ببینی سخت است بین نا محرم و بر ناقه و طفـلت به بغل مادرت را که گرفتار ببینی سخت است دخـتـران عـلی و فـاطـمـه بـازو بـسـتـه وسط مجـلس اغـیار ببـینی سخت است طفل باشی ولی هـمبازی خود را دیگر خسته و دست به دیوار ببینی سخت است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
روضــهدارِ مـــنــا تـوئـی آقـا شــاهــدِ کــربــلا تــوئــی آقــا پیش تو مـادرت زمین خورده نــوۀ مـجــتــبــی تــوئــی آقــا هـمـره عــمـه آمــدی گــودال راویِ مـــاجــرا تــوئــی آقـــا آنکه دیـده گـروه گـروه زدنـد سنگ و چوب و عصا توئی آقا آنکه دیده به زیرِ چکـمۀ شمر شـاه، زد دسـت و پـا توئی آقا آنـکـه دیـده تـمــام قــرآن شـد بـا لـگـد جـا بـه جـا تـوئی آقـا آنکه دیده ضریح مـویِ حسین دسـتِ یـک بـیحـیـا تـوئی آقا آنـکـه دیـده سـرِ عـزیـزِ خــدا رفـت بـر نـیـزههـا تـوئـی آقـا بعد از آن شـاهـدِ هـجـومِ سپاه ســویِ آل عــبــا تــوئــی آقــا آنـکـه هــمــراه قـافـلـه رفـتــه ســویِ شــامِ بــلا تــوئـی آقــا سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شـکـسـتـنـد حـرمت سادات اوج بـیغـیـرتـی نـشـان دادند سنگ در دست این و آن دادند اول شـهـر عـنـان مـرکـب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام، پیر و جوان نـاسـزاهــا بـه کــاروان دادنـد سرِ هر کـوچه با سرِ انگـشت دخـتـرِ فــاطـمـه نـشـان دادنـد بـوســهگـاهِ رســول خـاتــم را به دمِ چـوبِ خــیـزران دادنـد سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شـکـسـتـنـد حـرمت سادات
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
وقتی که زهرِ کینه ز زین تا جگر رسید انگار قصّۀ غـم عـمرش به سر رسید از سـوز زهـر نـالـۀ جانکـاه میکشید از فـرط تـشـنـگی چِـقَـدَر آه میکـشید او سروِ دانشیست که قدش خمیده است خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است پـروانـهای که پَـر زدنش فـرق میکند شمعی که شکل سوختنش فرق میکند حـالا به یـاد خـاطـرههـا گـریه میکند بـا یـاد داغ کـرب وبـلا گـریه میکـند او امـتـداد غُـصّـۀ فـردای کـربـلاست همنـالۀ سه سالۀ صحـرای کـربـلاست دریای غیرت و غضبش پُر تلاطم است بـیـن تـمـام قـافــلـه او مـرد دوم اسـت او آشـنای هق هق اشـک شبـانههاست زخـمیِّ دست سـلـسله و تازیانههاست طفل آمده ولی چِـقَـدَر پیـر گـشـته بود بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود با آبـلـه ز پـای خـودش کـار میکـشید مثـل رقـیّـه از کـف پـا خـار میکـشید انگار زهر تـازه تری از جگر گذشت تا غصههای بیحد شام از نظر گذشت او دیـده با چه سـخـتی و آزار بُردهاند نـامـوس شـاه را، سـر بـازار بـردهاند او دیده رقـص مـسـتی بزم شـراب را او دیـده خــیــزران و لب آفــتــاب را با یاد صحنهای، جگرش پاره پاره شد حرف کـنیز شد، به سکـینه اشاره شد
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
من ز طـفـلی غـم و انـدوه مکرر دیدم کـربـلا بـود که لـرزیـدن دخـتـر دیـدم سختتر زآنچه حسن دیده در آن کوچۀ تنگ من در این دشـت بـلا چند برابر دیـدم هـمـره عــمـه به بـالای بـلـنـدی رفـتـم در کف شمر دنی کاکل و خنجـر دیدم موقـع سوخـتن خـیـمه صـدا زد عـمـه زنـده شد در نظـرم آنچه پس در دیـدم یا رب ایکاش نیـاید به سر هیچ کسی صحنههایی که به این چشم زخون تر دیدم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
السلام ای گـلـبن بـسـتان زین العـابدین نـوربخـش عـالـم هـستی امام پنـجـمـین ای گل باغ ولایت نجـل خـتم المرسلین جان زهـرا هـسـتی مولا امیرالمـومنین عالم عـلم النـبـیـین، طـیّـبی و طاهـری هفـتمین معـصوم این عـالـم امام باقری ای که هستی زینت خاک گـلستان بقیع در میان خاکیان وعرشیان قدرت رفیع زینت شهـر مـدینه خاک قـبر و تربتت سوخـته قـلب تمام شیـعـیان از غـربتت بـودهای همراه بـابـای غـریـبت کـربـلا دیـدهای پـرپـر ز جـور اشـقـیـا آلالـهها اربـاً اربا پیـکـر در خون اکـبر دیدهای حـنجـر ببـریدۀ گـلگـون اصغـر دیدهای صحنههای غم فزا را کردهای مولا نگاه دیدی آمد شمر کین گستر بسوی قـتلگاه دیـدهای دشمن زده آتش تـمام خـیـمهها دیـدهای سرهای ببریده به روی نیزهها دیدهای اهـل حـرم را ظـالـمانه میزدند سیلی و کعـب نی و با تـازیانه میزدند دیدهای بر روی طفلان جوهر نیلی زدند عمهها و کودکان را از ستم سیلی زدند دیدهای بر زخم عمه دشمن دین زد نمک بر اسیران ستـمدیـده ز کـینه زد کـتک چشم گریان قلب سوزان دیدهای شام بلا رأس سالار شهیدان را تو در تشت طلا دیدهای بـزم شـراب و آن یـزید بیحـیا میزد از کینه به لبهای حسین چوب جفا ظلم دشمن را نگر از زهر آغشته به زین جان تو گـشـته فـدا در راه قـرآن مـبین من(رضایم) ریزهخوار خوان احسان شما در تـمام طـول عمرم بوده مهـمان شما
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب همه اوضاع عالم زین مصیبت درهم است امشب یتیم و نوحه گر گردید اکنون حضرت صادق به بر او را ز مرگ باب، زانوی غم است امشب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
چـگـونه او جـگـر تـفـتـه روبراه کند تــــوانِ آه نـــدارد کـــه آه آه کـــنـــد نشد که راه رود مثلِ مادرش شده بود نشد که خـیزد و دیـوار تکـیهگـاه کند نشسته است جوانش به بستر مرگش خـدا کـنـد که نـنـالـد فـقـط نگـاه کـنـد چه داشت زهر که جسمش چنین تورم کرد که دست و پا زدنش را چه جانکاه کند هنوز غرقِ جراحات شام و کرببلاست بگو که رویِ پـدر را به قـتـلگـاه کند برای او همهاش روضه است وقتی که نظـر به آب کـند یا نظـر به مـاه کـند به چنگِ پیرزنی سنگ بود و او میگفت: خـدا کـنـد نـزنـد یـا که اشـتـبـاه کـنـد
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیهالسلام قبل از شهادت
بـاقـرم؛ از هـمه اغـیـار جـفـا میبـینم دهـر را، خـالی از آثـار وفـا میبـیـنم در دلم ذرهای از جور و جفا باکی نیست من که از کـودکـیـم درد و بلا میبینم
: امتیاز
|