- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات و عید سعید فطر
چشم بر هم زدم و مـاه مبارک طی شد حسرتِ این دل افروخته پی در پی شد یاد باد آن همه اشک بصر و سوز دعا یاد باد آن همه شور سحـر و شوق خدا چه سفرها دل ما در دل شب داشته است چه سحرها که "ابوحمزه" به لب داشته است همدم و مـونس هر روزۀ ما قـرآن بود برکات و نـفحـاتش همه بی پـایـان بـود ای خوشا آنکه در این ماه خدا را دیده ست دامن خویشتن از رنگ و ریا برچیده ست چـقـدَر یاد "لب تـشنه" هـوائـیـمان کرد وقت افطار، عطش کرب و بلایی مان کرد کاش این مـعـنویت یکـسـره با ما باشـد عـیـدی ما فـرج یـوسـف زهــرا بـاشـد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای پـاسخ بیچـون و چـرای هـمۀ ما اکـنـون تـویی و مسـئـلـههای همۀ ما کو آنکه در این خاک، سفرکرده ندارد سخـت است فـراق تـو بـرای همۀ ما ای گـریۀ شبهای مناجات من از تو لـبـخـنـد تــو آمــیـن دعـای هـمـۀ مـا تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم پیـچـیـده در این کـوه صـدای همۀ ما ای ابر اگر از خانـۀ آن یـار گـذشتی با گـریه بـزن بـوسـه به جای همۀ ما ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم امـا تو بکـش خـط به خـطای همۀ ما گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است جـرمی که نـوشـتـند به پـای هـمۀ ما در آتش عشق تو اگر مست نسـوزیم سـوزانـده شـدن بـاد سـزای هـمـۀ ما
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
چه شبهای خوبی که با تو سحر شد نه سخـتی کـشیـدم، نه عمرم هدر شد نـگـفـتـی گـنـهـکـار بــیــرون بـمـانـد هـمـین شد که شـوقـم به تو بیشتر شد نه مـنّـت کـشـیده، نه زحـمـت کـشیده خـجـالـت کـشـیـده گــدا مـعــتـبـر شـد همه بار بـسـتـنـد، جـز من که مـانـدم چه خـاکـی به روی سر رهـگـذر شد جـز ایـنـجـا دگـر سـرپــنـاهـی نـدارم بـبـیـن سـائـلـت بـاز هـم دربـه در شد همه فـرصـتـم رفـت و دسـتم تهی شد دو سر سود خـالـص بـرایم ضرر شد چه خوش بودی ای سی شب افطار و گریه! بـســوزد فــراق تـو کـه دردســر شـد بــنــا بــود در بــیــن آتــش بــســوزم عـلـی تا کـه فـهـمـیـد، فـوراً سـپر شد گــنـاه مـرا بـیـن چــادر نـهــان کــرد عجب مادری! جای من خونجگر شد فـقـط دسـت من میرسـد بـه مـحـرم؟ حسین جان بیا فـرصتم مخـتـصر شد صدا زد بیا خواهرم، وقت تنگ است تو و جان طفـلان که وقـت سـفـر شـد بـرو کـهـنــه پـیــراهــنــم را بــیــاور بـرو که حـسـیـنت دگـر مُحـتـضر شد چـرا خـیـره مـانـدی بـه زیـر گـلـویـم بـبـین شـمر از غـصـهات با خـبر شد بکـش دسـت بر موی پُـر پـیچ و تـابم که تقدیر من خـنجـر از پشت سر شد
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
لحظههای آخر و احساسِ غربت میکنیم ای خـدا داریم کمکم رفع زحمت میکنیم درگـذر از ما اگر بـزم تو را بَرهَم زدیم پیشِ تو از حال و روزِ خود شکایت میکنیم معصیت کردیم و رفت از یادمان مهمانیات میزبانی کردی! احساسِ خجالت میکنیم "یا غیاثَ المُستغـیثـین" گفته و با التماس با همین دستانِ خالی عرض حاجت میکنیم یا رفـیـقَ، سَیـدی، مَن لا رفـیـقَ غـیرِ تو سودِ بسیاری از این نوعِ رفـاقت میکنیم ما به ماهِ تو، به إعجازِ سَحَر دل بستهایم بیشتر از قبل وقتی کسبِ رحمت میکنیم سـفـرهٔ افـطـارهای آخـرین است و مُـدام با تو داریم از قبولِ توبه صحبت میکنیم راستی بخشیدی آخر یا نه؟ ما را ای کریم درگذر حالا که مستأصل صدایت میکنیم ما به شبهایِ مناجاتِ تو عادت کردهایم بعد از این با گریه هَرشَب با تو خلوت میکنیم عهـد میبـنـدیـم با تو زیـرِ ایـوان نـجـف بعد از این، جانِ علی بهتر عبادت میکنیم جانِ آقـایی که میگـفـتند رو به زیـنـبـش از حسینت هرچه میخواهیم غارت میکنیم سر به روی نیزه، انگشتر به دستِ دشمنان در دل از این داغ، احساسِ حرارت میکنیم!
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
آخـر مـاه، گـدا مـانـده و تـنـهــا مـانـده هـمـه رفـتـنـد فـقـط بـنـدۀ رسـوا مـانده درب مهـمـانی خود را کمی آرام بـبند یک نفر از صف بخشیدهشدن جا مانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دسـتِ تـسـلـیـمِ منِ غـمزده بـالا مـانـده هـیـچکـس واســطـۀ بـنـدۀ آلــوده نـشـد مثل هر سال فـقـط یـوسف زهرا مانده همۀ زنـدگیام حاصل لطف مهدیست تـازه آقـایی او در صـف عُـقـبـی مانده عاقـبت آبـرویم ریخت و در چشم امام بـیبـهــا کـرد مـرا چـشـمِ بـدِ وامـانـده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوانِ علی بر دل غـمزدهام، شـوق تـمـاشـا مـانـده آخـر مـاه هـم از غـربـت اربـاب بگـو بین گودالِ پُـر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبدالله و عون و عباس هـمه رفـتـند؛ فـقـط زینب کـبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخـمی حـسیـنـش به دعـا وا مانده
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و توسل به امام رضا علیهالسلام
اوقـات رسیدن به خـدا، زود گـذشـتـند شبهای مناجـات و دعـا زود گذشتند مـن دیـر رسـیـدم درِ این مـیـکـده امـا از جُـرم منِ بیسر و پـا، زود گذشتند "اوقاتِ خوش آن بود که با دوست بهسر شد" اوقات خوش ما، رفـقـا زود گذشتند؟! از شرّ بساطی که شود ختم به عصیان با یـاد خـدا، اهـل حـیـا زود گـذشـتـنـد تا اینکه خـجـالت نکـشد بـعـد کـرامت از پیـش گـدا، اهل سخـا زود گـذشـتند حق میگـذرد زود از آن طایـفهای که در مسـند قـدرت ز خـطا زود گذشتند پلکی نـزده، عـمر شتـابـان سپری شد چون بـاد، دو روز گـذرا زود گذشتند آن زمرۀ خـوشنام که حداثِ حـسیـنند از زیـنـت این دارِ فـنـا زود گـذشـتـند در راه رسیدن به حسین و به حریمش از جان و تن خود، شهـدا زود گذشتند از مـعـصیـتی که نـگـذشـتـند کـریمان در صحن گوهرشادِ رضا زود گذشتند هر شب منم و خاطرۀ صحن گوهرشاد کِی از دلم این خاطرهها زود گذشتند؟ کس قـدر نـدانـست مقـامـات رضـا را از شأن عـظیـمش به خدا زود گذشتند نَـسّـاب کجـا و نَـسَـب پـاک امـامـان؟! اصحاب ازین داغ چرا زود گذشتند؟!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
من زندهام اگر چه، ولی زنـده نیستم من بنـدگی نـکـردهام و بـنـده نـیـستم در سایهسار رحـمت تو قـد کـشیدهام جز با نـگـاه لطـف تو پـایـنـده نیستم خـیـلی گـنـاه کـردهام امـا هـنـوز هم از صبر بیحـساب تو شرمنده نیستم رویـم سـیـاه و نـامۀ اعمال من سـیاه شـرمـنـده از سـیـاهی پـرونده نیـستم یادی ز خوف قـبر و قـیامت نمیکنم خـیلی به فـکـر تـوشـۀ آیـنـده نـیـستم دنیا و زرق و برق، دلم را ربوده است از عـشق خـالیام، ز تو آکـنده نیستم از راه و رسم شیعه فقط حرف میزنم اصلا به نـام شیـعـه بـرازنـده نیـستم دل بـسـتهام به فـاطمه و بچههای او اما بـرای فـاطـمـه زیـبـنـده نـیـسـتـم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیهالسلام
آغاز میکنم سخنم را به «یا حسین» در میزنـم به خـانـۀ معـبود با حسین کـاری به خـاطـر رمـضـانم نکـردهام امـا گـرفت دسـت تـهـیِ مـرا حـسـین مثل همیشه آبرویش را وسط گـذاشت شد باعـث رفـاقـت ما با خـدا، حـسین در قـتـلگـاه یک یک مـا را صدا زده ما را خرید زیر همان نیـزهها حـسین مـا روزهدارهـا هـمـه یـاد لـب تـوأیـم ای تـشنهلبتر از همۀ تـشنهها حسین آخر مرا برای خـودش میخـرد شبی من میشوم مسافر کرب و بلا حسين
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
از ما جـفـا بـسـیـار دیـدی و وفـا نه تو یـاد ما بـودی ولی افـسوس ما نه حالا که در دنـیا مرا رسـوا نکردی بی آبـرویـم میکـنی روز جـزا؟ نـه از سفـرۀ جـودت اگر محـروم باشد جای دگر پر میشود دست گـدا؟ نه آنگونه که میخـواستم بودی همیشه آنگونه که میخواستی دیدی مرا؟ نه هر طور میخواهی بسوزانی بسوزان امـا بـرایت سـود دارد؟ نـه خـدا نـه جـنّت بـرای شـیـعـیان زیبـاست اما زیـبـاتـر از راه نـجـف تا کـربلا نه موکب به موکب اربعین عشاق جمعند امسـال آیا قـسـمت من هـست یا نه؟ ای کاش اربـاب مقـاتـل مینـوشـتند سـر را جـدا کـردنـد امـا از قـفـا نه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای ماه شب چـارده؛ ای شـمس هدایت دارد ز رخ مـاه تـو هـر صبـح روایت هر سیـزدهم دیده بـسویت نگران است تــا مــاه شـب چــارده آیــد بـه درایـت گفتند ز وصل تو حکایت ز مه و مهر شیرینتر ازین نیست درین عشق حکایت روشن شود از پرتو چشمان تو هر دل وقـتی تو کـنـی بر دل عـشّـاق عـنایت این جاده رسانَـد دل ما را به حـریـمت یعنی که وصال است درین حلقه نهایت ما تـابـع عـشقـیـم که در وادی عـشّـاق دارد به جگرسوخـتگـان عـشق ولایت شک نیست که از یار شکایت نتوان کرد باید کنم از خویش درین هجر شکایت آخـر بـرسد در حـرم قـدسـی مـوعـود هر کس که کـند خواستۀ عشق رعایت ما زنـده به آنـیـم که با دوست بـمـانـیم ما را نگـهی از کـرمش هست کـفـایت «یاسر» پس ازین هیچ ندارد غم دلدار در دست دل افـتاد دگر پـرچم و رایت
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ز هجران تو دارم چشم بارانی در این شبها تو را میجویمت ای ماه نورانی در این شبها به شوق وصل میمانم فقـط آقا بیا بنگر روم از هجر رویت رو به ویرانی در این شبها زدم لاف محبت لیک چون دارم خطا مولا خودم را کردهام در خویش زندانی در این شبها تو میآیی به دلجویی ز یارانت، بدین خاطر نشستم من به نجواهای طولانی در این شبها پـریـشـانی فـتاده در میان دوسـتـدارانت رها کن دوستان را از پریشانی در این شبها اگرچه نیستم لایق، کرامت کن ولی مولا به پابوست رسم یک شب به مهمانی در این شبها به سمت عاشقانت یک نفس جاری کن ای مولا مناجات جگرسوزی که میخوانی در این شبها تو با یاد شهید کربلا میسوزی و ایکاش مرا هم با نفسهایت بسوزانی در این شبها به دامان غمانگیزی که گلگون میشود از خون مرا چون گوهر اشکت به غلتانی در این شبها گذشت آب از سر «یاسر» درین دریا، مکن غیبش که دارد دیدهای از اشک توفانی در این شبها
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
مـائـیـم و روسـیـاهی، العـفو یا الهی تو بـهـتـرین پـنـاهـی، العـفو یا الهـی هر جای دیگری را جز خانۀ تو رفتیم رفـتـیـم اشـتـبـاهی، العـفـو یـا الـهـی از ما به غیر عصیان چیزی دگر ندیدی کن سـوی ما نـگـاهی، العفو یا الهی بگذار پای غـفلت هرگاه دیدی از ما سـر زد اگـر گـنـاهی، العفـو یا الهی ما را مرانی از خود ما که دگر نداریم غیر از تو تکـیهگاهی، العفو یا الهی ای مـاه مهـربـانم، جـز کـربـلا برایم دیگـر نمـانـده راهی، العفـو یا الهـی جان عزیز زهرا اینبار بگذر از ما الـعـفـو یـا الـهـی، الـعــفـو یـا الـهـی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا بـیا که بیتو به دلها قـرار نیست دردی بزرگتر ز غم هجر یار نیست آقــا بــیــا کـه بـیـن تـمـامـیّ کــارهـا کاری که سختتر بود از انتظار، نیست آقا بیا که بیتو زمستان همیشگیست آقا بـیـا که تا تو نـیـایی بـهـار نـیست ای آفـتـاب عـشـق قـدم رنـجـهای نـما ما را نصیب، بیتو بجز شام تار نیست خوشبخت آن کسی که گرفتار تو شده بیچاره آن کسی که به عشقت دچار نیست آقا بیا که بیتو پُـر از حسرتیم و درد آقا بیا که بیتـو به دلها قـرار نیست
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
یا رب کنار سفـرهات مهمان رسیده او بـا لـبـاس پــارۀ ایــمــان رسـیـده این بیسر و پا با تو بر سامان رسیده سائل به پیش حضرت سلطان رسیده او آمده تا پُر کـنی ظرفش ز عرفان محـتاج محتاج آمده بر کوی احسان مهمان تو از هر دری رد شد خدایا در تنـگـنـاهـایـش مـردد شـد خـدایـا اعمال او بر رحـمتت سد شد خـدایا دوریاش از کوی تو ممتد شد خدایا حالا شکـسـته آمده دسـتـش بگـیری با قـلب خـسته آمده دسـتـش بگـیری یـا سـیـدی مـن آن گـدای بـیپـنـاهـم عـبد فـراری تو هـسـتم رو سـیـاهـم محـتـاج غـفـران تو و نـیـمه نگـاهم شد قـامـتم خـم زیر این بـار گـنـاهم بر عـبد افـتاده ز پای خود نظر کن جان امیرالـمؤمـنین از من گـذر کن یارب اگر دستـی نگـیری از گدایت گر شامل حـالـم نسازی جلـوههـایت گر من نبـاشم شامل جود و عطایت یا رب اگر با تو نـگـردم من هدایت روز قـیـامت پس چه سـازم یا الهی عبد تو میمـانـد به حـال روسـیاهی
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
امشب بـخـوانم ذاتِ پـاکِ کـبـریـا را یا رب بـبـخـشا این گـدای بـینـوا را تو خواندی و من آمدم برداری از من سـنـگـیـنـیِ بـارِ مـعـاصی و خطا را من نا امـید از سـفـرۀ احـسان نـبـاشم وقـتـی که دارم خـالـقـی مثـلِ شما را ابوابِ رحمت را به رویم میگـشایی یعنی تو بخـشیدی به من حالِ دعا را من در مجیر و افـتتاح و جوشن قـدر در نـامهـایـت یـافـتـم عـطـرِ شـفـا را مـن بـاورم که در شـبِ پـایـانـی مـاه با مهـرِ توحـیدی خود بخـشی گـدا را آری یقین دارم که تو میبخشی امشب هر گونه جرم و لغـزشِ این مبتلا را با لحنی محزون و دلی پُـر از اجابت خـواهـم امـیـدِ رحـمـتِ بـیانـتـهـا را در این شبِ رحمت بخـوانم عاشـقانه با ایـن دل خـونـم فـقـط نــامِ خــدا را غـرقِ امـیدم از تو میخـواهم کریما! امشب براتِ هم نجـف هم کـربـلا را
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
نیمهشب است ای خدا زار و نزار آمدم چون که خجل بودهام در شب تار آمدم این مـن و بـاران تـو ابـرِ بهارانِ تو تا که بـشـویی مـرا غـرقِ غبار آمدم زآتش عصیان خود اشکِ پریشان خود سوخـتـنم را بـبـین همچو شرار آمدم لایق رأفت نیام، در خورِ رحمت نیام لطف تو باشد یقین گر به شمار آمدم بیبـر و بـارم خـدا جز تو ندارم خدا گرچه خـزانـم ولی فـصل بهـار آمدم بندۀ دل خسته را، خستۀ پیـوسـته را در دل شب خواندی و، وقت قرار آمدم سائـل و بـیـچـارهام مـانـده و آوارهام پیش گـلـستان تو خارم و خوار آمدم این که تـقـلّا کـنـم وصـل تـمـنّـا کـنم خـسـته و دامنکـشـان دیدن یار آمدم آمــدهام دل بَـــرَم، دل ز دلِ دلــبــرم کاش نپـرسد ز من بهرِ چه کار آمدم خـانـه به دل ساخـتـه پرده برانداخته پــیــش رخ مــاه او آیــنــهدار آمــدم همره «یاسر» کنون با دلِ لبریزِ خون باز به درگـاه تو خـسـته و زار آمـدم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
بـر درگــه تـو آبــرویـی مـن نــدارم حرفی حضورت درخور گفتن ندارم پروندهام تیرهتر از شبهای درد است در نامۀ خـود نقـطـهای روشن ندارم جـز آسـتـانت بـر کـجـا رو آورم من رویی اگـرچه بـهـر بـرگـشـتن ندارم سیل سرشک من دلیل شرمساریست در محضرت جز ناله و شیون ندارم تـقــوا لـبـاس مـیـهــمـانـان تـو بـاشـد افـسـوس در بـزم تو پـیـراهـن ندارم با رأفت و مهرت نگاهم میکنی باز با آن که من هرگز چنین دیدن ندارم دارم خدایی که رحیم است و غفور است شکی به قـدر یک سر سـوزن ندارم جز گوهر مهـر عـلی و آل عـصمت رهتـوشـهای در لحـظـۀ مُـردن ندارم غافل مشو از نفس خود هرگز«وفایی» بد تـر ز نفـس خود دگر دشمن ندارم
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
هرکس دلش به مهر تو تسخیر میشود در چشمهسار عفو تو تطهیر میشود هرجا بشر ز رحمت تو فیض میبرد لا تـقـنطوی توست که تفسیر میشود در آسـمـان هـفـتـم تـو خـانـه مـیکـند وقـتی که آه، صـاحـب تـأثـیر میشود خوشبخت بندهای که به فصل جوانیش در راه بـنـدگـی خـدا پــیــر مـیشـود مهـمـانی صیـام به آخـر رسـیده است دارد فـضا دوباره چه دلگـیر میشود در عـید فـطـر رحمت تو بر سر همه مـثـل زلال نــور سـرازیـر مـیشــود اعـمـال بـنـدگـان بـهـشـتی و دوزخـی در زنـدگـانـی هـمـه تـکـثـیـر میشود یا رب به آن امـام که در راه بـنـدگی کُـل وجـود او سـپــر تــیــر مـیشـود یارب به آن تنی که به گـودال قـتلگاه خـونین و پارهپاره ز شمشیر میشود در خواب دیدهام که سواری رسد ز راه کـی خـواب ما هـمـه تـعـبـیر میشود جزاین «وفایی»از تونخواهد، اگرچه باز دلهـا اسـیـر پـنـجـۀ تـقـدیـر میشـود
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
بی سـرپـنـاهم، سـرپـنـاه از دست دادم بی تکـیهگـاهم، تکـیهگـاه از دست دادم مـن روسـپـیـدی بــهــار مـغــفــرت را پــائـیـز بـا روی سـیــاه از دسـت دادم من هرچه را با دل به دست آورده بودم با یک نظر، با یک نگاه از دست دادم من اشکهایم، این قـدیمی هـمسفـر را همچون رفـیـقی نیـمهراه از دست دادم هی رزق، هی روزی مقدر کردی اما هی با خـطا، هی با گـناه از دست دادم سهم من از مهمانیات شد نانِ حسرت این مـاه را هـم غـرق آه از دست دادم
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و روضۀ امیرالمؤمنین علیهالسلام
همین که گـفـتـم الـهی، اجـابـتـم کردی سـریع آمـدی و غـرق رحـمـتم کردی کسی که دست منِ پُر گـناه را نگرفت خودت همیشه رسیدی، حـمایتم کردی بـزرگـواری و اصلاً نـدیـدهای انگـار زمانِ مـعـصیـتم گرچه رؤیـتـم کردی به پـشـتـوانۀ فـضلـت گـنـاه کـردم من به پـشـتـوانۀ حِـلـمـت رعـایـتـم کردی حـیا نکـردم و مُهـلت به بـندهات دادی حـیا به جای من و این وقاحـتم کردی به برکتِ نَـفـَس و رحـمت امـام زمان مُـحـب فـاطـمه و اهـل هـیـأتـم کـردی هـمین که نـالـه زدم عـائـذٌ بِـأسـمـائک گــدای دائــمــیِ آل عــصـتــم کــردی صـدا زدم مـددی، زود آمـدی حــیـدر به لطف بـادۀ کـوثـر طـهـارتـم کردی پـنـاه میبـرم امـشـب به زیـر ایـوانت که زیر سـایـۀ ایـوان، شـفاعـتم کردی اگرچه عـبدِ بـدم، باز مُـنـتسب به توأم تویی همان که همیشه ضمانـتم کردی تو قـدر بودی و قـدر تو را نـدانسـتـند خودت برای شب قـدر، دعـوتم کردی چقـدر نـالـه زدی بین چـاه، مـظـلـومم چقـدر گـریه کـنِ این مـصیـبـتم کردی فـدای زخــم عــمـیـق سـرت شـوم آقـا پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی صدا زدی به سوی قـاتـلت، ز دنـیایی که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
من و این نَـفـسِ گـرفـتار، الهی العـفو تـویی و این دل بـیـمـار، الـهی العـفـو عوضم کن، عوضم کن، عوضم کن اینبار خـستهام زینهـمه تکـرار، الهی العفو روبروی حـرم و چـشم به گـنـبد دارم سـرم و شـانـۀ دیـوار، الـهـی الـعـفــو نکند بگـذرد این ماه و نـبخـشی ما را بُگذر ای حضرت غـفـار، الهی العفو دلِ ما را بـتـکـان تا که بریزد جز تو آه از غـلـفـت غـمبـار، الـهـی الـعـفــو چند شب مانده از این سُفره، الهی اِرحَم چند شب مانـده به دیـدار، الهی العـفو نکـند آدمِ قـبل از رمـضـان بـاز شـوم بـاز نـا اهـل و گـنـهکـار، الـهی العـفـو به همان حامی تنهـای عـلی در کوچه به هـمـان مـادر تـبدار، الهی الـعـفو به همان دست که از شال علی کنده نشد مگـر از ضـربـۀ بـسـیار، الهی العـفو به هـمان چـادر خـاکیِ در آتش مـانده در مـیـان در و دیـوار، الـهـی العـفـو به نفَسهای حسن، آهِ حسن، دادِ حسن آی لـعـنت به تو مسـمار؛ الهی العـفـو
: امتیاز
|