- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
افتخار دین و آئین را اگر میشد سرود شعر اول از خدیجه لب به گفتن میگشود ای که بر شأن بلندت کـوهها زانو زدند وی که بر خاک قدم هایت فلک دارد سجود تو که هستی که شدی همراه ختم الانبیا در نزول وحی یا در جاده قوس صعود حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است تو که هستی که مقامت را محمد میستود از مقامات تو بس که مادر زهـرا شدی غیر تو بـانـو کسی شایـسته کـوثـر نبود اولین فردی که هرچه داشته بخشیده است جود تو شد مـبـدا تاریخی هجـری جـود هر شب از چادر نمازت رنگ و بوی نور داشت هر سحر با دیدن تو بخت خود را میگشود آبرو جـبریل از آب وضویت میگرفت در پی این بحر میشد هر چه اقیانوس رود با چنین شأن و مقامی در زمان احتضار غیر زهرای سه ساله کس به بالینت نبود بیکفن بودی عبای همسرت را خواستی آهِ پـیغـمبر ز دل برخاست تا رب ودود ناگهان از سوی حق بر دستهای جبرئیل پـنج پـیـراهن برای پـنـج تن آمـد فـرود پنجـمین پیـراهن این پنج تن شد قسمتت بر تو سهمش را حسین از عرش حق هدیه نمود فاطـمه که دید میماند حـسیـنش بیکفن بافت پیراهـن برای یوسفـش یاس کـبود بافت تا عـریان نماند بین صحـرای بـلا بافـتـش با اشک تار و بافـتـش با آهِ پود از حریر کهنه ای آن پیراهن را بافت تا وقت غارت در نیاید از تنش اما چه سود وقت غارت گشت یک لشگر به آن گودال ریخت یک نفر با خود زره را بُرد و یک نامرد خوُد بر سر پیـراهن کهـنه نزاعی در گرفت میکشیدند از تنش از هر طرف قوم جهود پاره پاره گشت و آمد از تنش آخر برون ماند عریان یوسف و آن جامه را گرگی ربود
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی ابـرهای رحـمـتت را نذر جانان داشتی وحی بی مهر تو هرگز بر زمین نازل نشد بارها پیک سلام از حیِّ سبحان داشتی پای آن کوه رسالت ایستادی روز و شب خم نیاوردی به ابرو بسکه ایمان داشتی از محبت، از وفا، از صبر، از احسان و نور در دلت صد باغ گل، صد باغ ریحان داشتی در نمازی که تو بودی و علی بود و نبی آسمان را زیر بال خویش پنهان داشتی روح تو پر میگرفت آرام تا عرش برین گرچه خاطر از غم زهرا پریشان داشتی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
و هر حرف و حدیثی آیۀ قرآن نخواهد شد زنی غیر از خدیجه اسوۀ ایمان نخواهد شد به جز او هیچ اُمّ المومِنینی نیست در این شهر به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد سُکـوتش میکند تحقیـر بیدادِ هُبـلها را گلستانی که با نَمرود هم پیمان نخواهد شد خدیجه خوب میداند رسالت بیولایت نیست که آن از این جدا و این جدا از آن نخواهد شد کویرِ خشک، قوم و خویشِ دریا نیست ای مردم جهنّم زاده هرگز مَحرمِ باران نخواهد شد نه؛ هر افسانهای همخانۀ وحیِ الهی نیست به اجبار آنکه اسلام آورد سَلمان نخواهد شد علی همبازیِ یک کودکِ مظلوم میگردد ولی بازیچۀ پیراهن عُـثمـان نخواهد شد جَمل هنگامِ برگشت از جَمل میگفت با حسرت: علی مرعوبِ نام و نسبت و عنوان نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
شعر را باید دوصد دیوان و دفتر داشتن تا از آن بانو مگر یک واژه در بر داشتن من به فهم ناقـص خود اینـقـدَر دانستهام میتوان در وصف او یک عمر منبر داشتن دست رد بر سینۀ جاه و مـقام خود زدن خواستگاری از یتیم مکه در سر داشتن طعنۀ اغیار را با جان خریدن، در عوض جایـگـاه ویـژه در قـلـب پـیـمـبر داشـتن روزگاری که در آن فرزند دختر ننگ بود سربلند و مفـتخر بودن به کـوثـر داشتن پاسداری کردن از دین با تمام مال خود همترازی اینـچـنین با تیغ حـیـدر داشتن مــادری کــردن بـرای مــادر آئـیـنـههـا شأنی از آسـیـه و مـریـم فـراتـر داشـتن “من به جای کل این عالم مسلمان توام” با همین جمله غم از دوش نبی برداشتن سـال انـدوه پـیـمـبـر بود سـال مـرگ او آن که لبخندش بری بود از برابر داشتن هیچکس مانند او شایستـۀ این نام نیست مؤمنین را میسزد اینگونه مادر داشتن
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
دریای صبر و مظهر تقوا خدیجه است استاد حلـم و معـنی غَـرا خدیجه است کـوه وفــا و مـعــدن جـود و یَــم کـرم سرچـشـمـۀ فـضـائل دنیـا خدیجه است چون زَر عیار عصمت او بیشمار بود گـنـجیـنـۀ محـبت و اعـلا خدیجه است در مهـر و مـعـرفت شده اُلگـوی آسیه در بندیگـیـش اُسـوۀ حـوّا خدیجه است اول زنی که روی به اسلام کرده است اسلام از او شداست مصفّا، خدیجه است باشـد به حـق مُـلـقّـبِ بَر اُمِّ مـؤمـنـیـن آری که خار دیـدۀ اعـدا خـدیجـه است روشن به نور اوست دل و خانۀ رسول چون نور چشم و همسر طاها خدیجه است شمـشیر مرتضی است اگر حافـظ نبی مرهم به زخـم سید بطـها خدیجه است هم ثروت و جوانی او خرج دین شد است هم حامی و مشـوّق مولا خدیجه است فخریه میکند به جهـان تا زمان حشر این منصبش که مادر زهرا خدیجه است تنها همین به مدح و بزرگی او بس است مادر بزرگ زینب کبری خدیجه است گر چه تنـش کـفن شده بین عبای ناب گـریـانِ شاهِ بیکـفـن اما خـدیجه است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ماهی و دلگـرمی خـورشید از تو بوده پشت و پناه وحی و توحـید از تو بوده توفیق دین بیشک و تردید از تو بوده کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده بانـوی با خـیـر و فـضـیـلت یا خدیجه! ای دست و بـازوی نـبوت یا خـدیجـه! تـو اولـیـن بـنـیـانـگـذار عــشـق بـودی عـشقـت محـمـد بود و یار عشق بودی پـروانـهای دور مــدار عــشـق بــودی از جان و از دل پـای کار عشق بودی سـرمـایـهات را در دکـان عـشـق دادی عـاشق شدن را تو نـشان عـشـق دادی زن بودی و "مردی" به مردان یاد دادی بانـو! به زنها دیـن و ایـمـان یاد دادی عـاشـق شـدن را به جـوانـان یاد دادی آدم شـدن را هـم بـه انـسـان یــاد دادی گـویـنـد شـغـل انـبـیـا آمـوزگـاریسـت شأن شما هم کمتر از پیغـمبران نیست در ظـلـمت شب میشدی مـهـتاب بانو مـادربـزرگ حـضـرت اربـاب، بـانو! بعد از تو عـالـم میشـود بیتـاب بانـو از داغ تــو دردانــهات شـد آب بــانــو بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت رفتی و "عام الحزن" شد هر سال بیتو احـمـد شـده یک بـلـبـل بـیبـال بـیتـو زهـرای تو هی میرود از حـال بیتو روزی همین زهرا؛ تهگـودال... بیتو آتش به جانها میزند با شور و شینش عـالـم بـه هـم ریـزد از داغ حـسـیـنـش گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر یک گام عقب تر چشمهای خیس خواهر شـمـشـیـر دارد مـیبــرد... الله اکــبـر نـاگـاه بـالا مـیرود از نـیــزههـا، سـر زیـنب کـنـار قـتـلـگـاه از دور مـیدیـد از بس تنش را زیر و رو کردند پاشید سر رفـتـه و از این بـدن چیزی نمانده بر پیـکـرش از پیـرهـن چـیزی نمانده بس نیزه خـورده از دهن چیزی نمانده جز بـوریـا جای کـفـن چـیزی نـمـانـده دار و ندار خـیـمـهها رفـتـه به غـارت این بچهها ماندند و یک رخت اسارت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
اگر در سرنوشتت نیست تا اُمُّ البنین باشی فقط زهرای تو کافیست اُمُّ المؤمنین باشی شده دامـان تو شـأن نزول سورۀ کـوثر خدا میخواست بانو جان، تو زهرا آفرین باشی زنی بالاتر از حـوّا، زنی همسایۀ مـریم یقینا آمدی هم کُفـو ختم المرسلین باشی تو قبل از هر زنی اسلام آوردی و پس باید برای خاتـم پیـغـمبر خـاتـم نگـین بـاشی فقط میخواستی از دوش پیغمبر عبایش را که در آغوش مهر رحمة للعالمین باشی همیـشه نیـمۀ مـاه خـدا از عـرش میایی برای تک تک جاماندهها حبل المتین باشی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به نام خالـق روزی رسان به نام خـدا به نام صاحـب عـزّت، خـدای آل عـبا قـلم به دست گـرفـتم اگـر اجـازه دهـید کمی نویسم از آن روحِ پاک و پاکیها هـمان که طاهره بود و زکیه، راضیه فـراتر از همه، چون بود مـادر زهـرا همان که زندگیاش وقف دین احمد شد و بــود بـا مـددش هــمـرهِ نــبـی خــدا عـلی گـریـست بـرای بـزرگیِ داغـش علی ستوده و خواندهاش سرور زنها شنـیـدهام که عـبای رسول شد کـفـنـش خـوشا بـه حـال مـقـام و جـلالِ او امـا دوباره حرف کفن گشت، چشم من خون شد و رفت تا دم گـودال، عـصر عـاشورا همینکه ضربه زدند و سرش جدا کردند کـفـن که نه، بـرایش حـصیـر آوردنـد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
هر شب قنوت او مسیر کهکشان میشد یک راه نوری از زمین تا آسمان میشد آری خدیجـه هم مطهـر هم معـطر بود پس آب در دستش گلاب و زعفران میشد تا یا رسول الله از لبهـاش برمیخاست آقای او، سر تا به پای خویش، جان میشد او تا قـیامت سربلـند از ابتـلائات است حتی اگر صدبار دیگـر امتحـان میشد من مطمئن هستم اگر عمرش به دنیا بود مادربـزرگی بینهـایت مهـربان میشد خواندند اُمالمؤمنین او را، ولی ای کاش این ذکر نورانی، فرازی از اذان میشد یا مصحفی از عرش نازل میشد و در آن هر آیـهاش مـدح عـیـان او بـیان میشد او سورۀ مهر است و قلبش آیۀ نور است هر شب قنوت او مسیر کهکشان میشد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای که خواندت حضرت دادار: اُمُّالمومنین هـمسری بر احـمـدِ مـخـتار اُمُّالمومنین نـامِ زیـبایت خـدیـجه؛ الگـوی آئـیـنهها نیـسـت مانـندِ تو در ابـرار اُمُّالمـؤمنین نیمی از اسلام را اموالِ تو چاره نمود ثـروتت شد رحـمتِ بسـیار اُمُّالمؤمنین حفظ کردی بارها جانِ محمّد از خطر هـست مدیـونت دلِ بـیـدار اُمُّالمـؤمنین بـارها کـردی طوافِ خـاتـمِ پیـغـبـران با بصیرت بودی و هوشیار اُمُّالمؤمنین درسِ ایـثار از شما آموخـته ریحانهات میشود این قـصّهها تکرار اُمُّالمؤمنین فاطمه یک روز قطعاً میشود بیواهمه تکـیـه گـاهِ حـیـدر کـرّار اُمُّالـمـؤمـنـین روضه میخوانم برایت دخترت را میزدند در مـیانِ یـک در و دیـوار اُمُّالمؤمنین هیچ میدانی نمیمـاند نه جای سالـمی میرسد بر سینهاش مسمار اُمُّالمؤمنین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت خدیجه سلاماللهعلیها قبل از وفات
نـمـیآیـد نـفـس از سـیــنـه بـالا دمِ آخـر به من رو کـرده غـمها کـمی بنـشـین کـنارم! بـیـقـرارم دلـم خـیـلی پـریشان است أسـما تو را جانِ هر آنکه دوست داری حواست بعدِ من باشد به زهـرا خصوصاً وقتِ پهلـو دردهایش به جـایِ من کـنـارش باش آنجا غمِ بیمادری و بغض، سردرد بـمـیـرم! دخـتـرم میافـتـد از پا بـرای درد بـازویـش دعــا کـن گـلـم را لحـظـهای نـگـذار تـنها به تو زحـمت نخواهد داد قطعاً فـــــــدایِ رأفــتِ أمّ أبـــیـــهـــا فقط شرمنده! چون دستش شکسته کمک کن تا بپـوشد چادرش را بگو «عجّل وفاتی» را نخـوانَد اگـر چه داغ دیـد از دارِ دنـیـا!
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
بانوی صبح هستی و خورشید دیگری خاتـون آب هـستی و پاک و مطهـری آری بـه انــتــخــاب خــدا و گــواه او تنهـا تـویی که لایـق عـشـق پیـمـبری در دامن تو مـادر عـالـم سه سـاله شد شایـسته از مـقـام تو شد شأن مـادری گرد و غـبار راه تو معـراج جـبرئـیل تـفـسـیــر واژه واژۀ آیــات کــوثــری بانـو شنـیـدهام که وخـیم است حال تو در کنج خانه گشتهای از غصه بستری گرچه کتا ب زندگی ات رو به آخر است شأن عـیادت از تو مقـام پیـمبـر است وقتش شده که دختر خود را صدا کنی بر روی نـازدانـهات آغـوش وا کـنـی وقتش شده که شانه به گیسوی او زنی با یک دو بـوسه درد دلش را دواکنی باید دو گـوشـواره خود را به او دهی تـا هــدیـه عــروسـی او را ادا کــنـی چیزی به عمر خود ز پیمبر نخواستی وقـتش شده از او طلب یک عـبا کنی از عـرش پـنج تا کـفـن آمـد بـرای تو خوب است پنجمین کفنش را سوا کنی رفتی و داغ تو به دلش کوه غم گذاشت غصه شروع شد که دگر مادری نداشت مادر نداشت حرف دلش را به او زند حرف از غمی که مانده میان گلو زند مادر نداشت در شب جشن عروسیاش تا حـرف دخـترانـه خود را به او زند مادر نداشت پـشت در او را صدا کند ناچـار شد به خـادمـه خـویش رو زند پیراهـنش گرفت به مسمار و پاره شد مـادر نـداشت پیـرهـنش را رفـو زنـد مادر نداشت زخـم تنـش را نشان دهد با یک نفـر دم از غـم راز مگـو زنـد زهرا که رفت نوبت زینب دگر رسید او میدویـد و قـاتـل اربـاب مـیدویـد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
تنهـا مگـذار ای نفـس تازه جهـان را در غربت آئیـنه دو چـشم نگـران را بردار سر از دامن رفتن که نگـیری از چـشمۀ بیـداری خلقـت هـیجان را بیتو چه کند فـاطـمه با کودکی خود مگذار سر شانهاش این بار گران را ای ثـروت اندوخـتهات عـشق محـمد با خود به دل خاک مبر گنج نهان را لبخـنـد بزن رو به پیـمبـر که ببـنـدند دو دوخترک لات و هبل چاک دهان را جای کـفن از یـار عـبا خواسـتهای تا آسوده کـند خـاطـرهاش خاطـرتان را هنگـام خداحـافـظی هـمسرت انگـار در بین عبا عشق نگه داشت زمان را شد خیره به روی تو که خوابیدهای آرام تا بیـشتـر از پیـش نبـیـنی خـفـقان را در شـعـب عـلـی ابن ابـیـطـالبِ فردا هر لحظه تحمل نکنی زخـم زبان را خوب است بخوابی و نبینی که بخوانند پروانۀ پر سوخـته زهـرای جوان را در روشـنی خـون دل کـوچه نـبـیـنی شش ماهگی گم شده با تیر و کمان را بر نیزه نبـینی غم هـفتاد و دو سر را پیشوپس این بغض گران شمر و سنان را در شأن شما پیـشکش آنگـونه نداریم در روضه بگیر ازمن دلسوخته جان را
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
تمام زندگیات خرج راه دین شده است حضور محکم تو سدِّ مشرکین شده است امیـر عالـم امـکـان عـلـیست دامـادت و نام فـاطمه با نام تو عجین شده است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
بـانـوی طاهـا بـرتـرینی در نـجـابت ای مـادرِ صدّیـقه! هـستی با صداقت داراییات مهـرِ رسول اللهِ عشقست در راهِ او ارزش ندارد مال و مکنت ای جان بقـربانت هـمه عـالم خـدیجه مدح و ثنایت را خـدای عالمین گفت احمد تو را پشت و پناهی بهرِ دین گفت ای مـادرِ کـوثـر بـلـنـدا رتـبه هـستی ای مادرِ خـلقـت خدا شأنی به تو داد بر دامـنِ پـاکِ شـمـا خـیـرالـنـسا داد این ریشهها نشأت گرفـته از تو خانم ما را مرید شوهرت کن بانوی عشق از شیعـیان حـیدرت کن بانوی عشق مـادر بزرگِ حـضرت ارباب رزقی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
او که الگوی ولایت محوری فاطمه است یا خدیجه حک روی انگشتری فاطمه است دستگیرش لطف بیحد خدیجه میشود هر که کارش بین عالم نوکری فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
تو آن زنی که فـلـک آسـتان تو بوسید حجاب و عصمت و تقوی به دور تو گردید تو آن زنی که خـداونـد انتـخـابت کرد فـروغ مهـر پیـمبـر به خـانهات تـابـید تو آن زنی که ز پاکی میان اهل قریش طلـوع زهـرۀ زهـرا ز دامـن تو دمـید تو آن زنی که مسلمان شدی نخستین روز سلام بر تو ز خالـق ز جـبرئـیل رسید تـمام هـستی تو هـدیه گـشت بر اسلام خـدا تـمـامی اسـلام را به تـو بخـشـیـد نـمانـده است بجـز آه در بـساطت اگر کـفن برای تو گـردید جـامۀ خـورشـید قسم به اشک پیمبر قسم به عـامالحزن که چـشم ابر هـمیـشه ز داغ تو بـارید
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ندیـده در وفـا مانند او؛ پـیغـمبری دیگر پیمبر هم ندیده مثل این زن همسری دیگر از آن آغاز، پای همرکابش «یا علی» گفتهست ندارد مصطفی مانند او همسنگری دیگر علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد و این زن با وفا و مکنتش شد حیدری دیگر تمام زَرق و بَرقِ سکهاش؛ شد خرجِ خورشیدش نـدارد مـاه، بین آسـمانش اخـتـری دیگر به دور شـمع آئـین پیـمـبر نیست تا آخر به غیر از بالهای همسرش خاکستری دیگر به جز دامان پاک او؛ که رحلِ نورِ اَعْطَیْناست نشد از عرش، نازل؛ هیچ جایی کوثری دیگر به غیر از دفتر مدح طلاکوبش که قرآن است نخورده مُهرِ اُمُّالْمُؤمِنین بر دفتری دیگر مگر جا میشود دریا میان کاسهای کوچک؟! ندارد امت اسلام، جـز او مـادری دیگر
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
زکـیّه هـستی و هـستی نماد عـفّـت هم سر است از همگان یا خدیجه نامت هم شـبـیـه فـاطــمـه اُمُّ الائــمّـه ای مــادر امـامـت از تـو بـقـا دارد و نـبـوّت هم همین که حضرت مولا شده است دامادت گـواه مـن کـه تـویی مـادر ولایـت هـم تویی که فاطمه از دامن تو فاطـمه شد بعـید نیست بـیابـی مـقـام عـصـمت هم قـیـام کـرد محـمـد به پـشت گـرمی تو قـوام یافـتـه از تـو قـیـام و نهـضت هم تو به قریش نشان دادهای که در این راه به ذوالفـقـار شبـیه است گاه ثروت هم دل از رسـول خـداوند آن چـنان بردی که رشک برده به تو واژۀ حسادت هم زنان دیگـر خـتم الـرسل کجا تو کجا؟ نـمیرسـنـد دگـرهـا به گـرد پـایت هم تو پا به پای پیـمـبر نـماز میخـواندی به دین درآمـده بـودید قـبل بـعـثت هـم از آن زمان که نبی بود، بودهای با او نه قبل بعثت و هجرت، که قبل خلقت هم چـنان به پـای پیـمبر صبـور بودی که مرید صبر تو شد صبر و استقامت هم پس از تو فاطمه مانده است و دردهای رسول رسیـده ارث به او بسـتن جـراحت هم تو رفتی و سرش آمد هرآنچه ترسیدی و ماند روی زمین آخـرین وصیت هم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
بـادۀ مهـر پیـمـبـر جـوشد از پیـمانهاش بانویی که کعبه میگردد به دور خانهاش غم نباشد، گر از او دورند زنهای قریش چار بانوی بهشتی هست چون پروانهاش روز تکـذیب تمام شهـر، شد حامی دین آفرین بر آن زن و بر غیرت مردانهاش از صدای گریۀ کوثر دل خورشید سوخت دیده زمزم گشت و جوشید اشک دانه دانهاش فقـر، میگرید برای غـربت آن بیکـفن چون کند یاد از جلال و حشمت شاهانهاش
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به پیمانی که بستی عهد کردی پای دین باشی که هم در لفظ هم معنی تو اُمُّ المومنین باشی خدا میخواست همراه پیمبر باشی و قطعاً یکی از رشتههای محکم حبل المتین باشی محمد گر امین باشد، علی روح الامین باشد و تو مضمون ناب شعر جبریل امین باشی تمام ثروت تو، تیغ مولا، خرج دین میشد که همراه علی دست نبی در آستین باشی شریک بغص و تنهایی پیغمبر شدی، باید که تو الگوی عشق حضرت اُمُّ البنین باشی بزرگی یعنی اینکه هـمسر پیغـمبر خاتم و مـادر خـانم مولا امیرالمـومنین باشی
: امتیاز
|