![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
چـشـمی که آلـوده شـده، بـاران ندارد بی تـوبـه این آلـودگـی، پـایـان ندارد دیگر حـجـاب افتاده روی چـشـمهایم از بسکه اُنسی «دیده» با قرآن ندارد هاتـف ندا داده: دُعـیـتُـم أَیُّـهَـا الـنّـاس کاری خـدا انـگـار جز احـسان ندارد حالا که در باز است، پس درهم بیائید اینجا کـرمخـانـهست، این و آن ندارد تا آمـدم داخـل مرا طـوری بغـل کرد احسـاس کردم غیر من مهـمان ندارد جز با توسل، گریه کردن، توبه کردن پـرواز کـردن تـا خـدا امـکـان ندارد راه شهادت، نیمه شب اشک است اشک است جا مـانـده هرکس دیـدۀ گـریان ندارد مـیآیـم ایـنـجـا شـایـد آقـا را بـبـیـنــم یوسف دلی خوش، گویی از کنعان ندارد تا او شـبـی دسـت دعـا بـالا نـگـیـرد تــأثــیـر، فــریـاد گـنـهکــاران نـدارد این سرزمین نذر امیرالمومنین است بیهوده حـیدر عـشق بر سلـمان ندارد ما با دعـای فـاطـمـه عبدالحـسـیـنـیـم کی گفته زهرا لطف بر ایران ندارد؟ سر تا سر عـالم چو ایران سرزمینی مثل علی موسی الرضا سلطان ندارد هرکس که شک دارد شفا دست حسین است سوگـند بر تـربت که او، ایمان ندارد راه نجـف تا کـربـلا راه بهشت است جز کربلا عاشق سـر و سامان ندارد دلـــدادۀ آوارگــی در اربـــعـــیـــنـــم درد جـدایی جـز حـرم درمـان نـدارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم اگرچه من خطا کارم، پُر از زشتیست کردارم گرفـتـارم گرفـتارم، پـشـیـمانم پـشـیمانم الهی عبدِ مفلس را دریغ از لطفِ خود منما بکـش خـطِ امـان روی تمامیِ گـناهـانم ز دیـده خـونِدل بارم؛ لـبالب از تـمنّایم به خاک افتادهام امشب فقط العفو میخوانم بیا و چشمپوشی کن ز لغزشهای این عاصی به حقِ حـیدرِ کرار؛ امیرِ جانانِ جانانم به قدری از تو گشتم دور فکرش هم نمیکردم که هجرِ وصلِ تو روزی کند یعقوبِ کنعانم به حقِ حضرتِ زهرا مرا رسوا مکن مولا خودم اقرار دارم که سراپا غرقِ عصیانم صدای نَم نَمِ اشکم چه غوغا میکند امشب که من شوقِ تمنای فقط یک جرعه احسانم خودت گفتی بیا میبخشمت بابِ کرم باز است چه بخشنده خدایی تو من از لطفِ تو حیرانم من امشب واسطه آوردهام آقای بیسر را چنان از سوءِ اعمالم به جانِ او پریشانم دلِ مجنونِ من دارد نوای یا حسین امشب بدونِ لطفِ اربابم تهیدست و هراسانم چقدر از کربلای او شـمیمِ سیب میآید هوای عشقِ او امشب چو آتش ریخت در جانم دلِ دیوانهام تنگِ حرم شد رحمتی فرما که من بیتابِ آن عطرِ ضریح و آن شبستانم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
کشکول من شکسته در این کوچهها خدا دستی بکش به روی سر این گدا، خدا هـربـار در زدم تو جـوابـم نـکـردهای هـربـار گـفـتـهای که بـیـا، بـا وفـا خدا از بس گناه کردهام این چشمه خُشک شد اشـکی برای تـوبه نـمانده است یا خدا اوج کمالِ سجده همین سربهزیری است خـیـری نـدیـده بـنـدۀ سـربـههـوا، خـدا گاهی صلاحِ طفل به تنبیه گشتن است پس مرحـمت نـما و ادب کن مرا خدا این بال، بال نیست، وبالِ پریدن است وقـتی سحـر مرا نـرسـانـدهست تا خدا ممنون که باز تا رمضان زنده ماندهایم فرصت شدهست تا بـزنیمت صدا خدا درهـم بخـر، سـوا نکـنی جـانِ فـاطمه درهم بخر، به حُرمت خیرالنساء؛ خدا گرچه کـسی ضمـانـتـمـان را نمیکـند امّـا هـنـوز هـسـت خـراسـان مـا، خدا در صـحـن انـقـلاب دلـم منـقـلـب شده تـا گـفـتـهام: بـه حـقِّ امـامِ رضـا خـدا هـرگـاه کار بـنـدگـیام لـنگ میشـود انّــی اعــوذ بــالــحـرم کــربـلا، خــدا ما را "حسین" لطف نمود و دُرست کرد ما را حـسـینِ فـاطـمه کردهست با خدا در ظاهر است ذکر لب ما؛ حسین حسین در بـاطـن است ذکـر لب ما؛ خدا خدا این روزها که تـشـنـهتـرم یـاد میکـنم کــام عـطـش کـشـیـدۀ اربـاب را خـدا لب تشنه بود و رفت به گودال، آه، آه دارد صدای شـمـر میآیـد ز قـتـلـگـاه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی؛ مدح امیرالمؤمنین و روضه علی اکبر
به اذن عـالیِ اَعـلی، به احـتـرامِ عـلی شروع میکـنم این مـاه را به نام علی ببخـش با عـجـله، دست خـالی آمـدهام شـنـیدهام که مـهـیـاست بـارِ عـامِ علی چقدر نان شبـش را به سائلان بخـشید دلم خوش است به الطاف مستدام علی سلاح ماست ابوحـمزه، افـتتاح، مجیر دعـای مسجـد کـوفه شرابِ جـامِ علی دعای ما که دعا نیست، باز مقبول است به احـتـرام دعـا کـردن و صیـام علی دلـم هــوای نـجـف کـرده اولِ مـاهـی هـوای بــادۀ انــگــورِ بــا دوامِ عــلـی ز حنجـرش نفسِ گرمِ وحی میجوشد نبی شدهست به معـراج، همکـلام علی یهود و آل سعـود از هراس میمـیرند اگـر طـلـوع کـنـد، تـیـغ از نـیـامِ علی خـوشـا به روزی زُوّار سـیـدالـشّـهـدا به زائران حسین است چون سلامِ علی چنان علی شده ممسوسِ حق، علی اکبر هـمان عـلی که شده وارثِ مـرام علی چـقـدر تشنـۀ بـوسـیـدنِ پـدر شـده بود فـدای خـشکـیِ وقـتِ وداعِ کـام عـلـی زدنــد از سـر کـیـنـه عـلـیِ اکـبــر را زدنـد یـاس حـرم را بـه انـتـقـامِ عـلی چقدر بین عَـبا چـیدنش نفـسگیر است چگونه جمع شود در عـبا تمامِ علی؟!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بهار، با تو بهار است، بیتو پاییز است بدون روی تو این روز و شب غمانگیز است تو حـالِ خـوب دلی یا مـحـوّل الاحـوال دلِ بدون حضورت ز غصه لبریز است تـویی که گـوشـهنـگـاهـت بلا بـگـرداند وگرنه خاک زمین بی رُخت بلاخیز است اگر کِـشـی تو ز دسـتـان خـالیام دامـن برای روز قیامت چه دست آویز است؟ صـدا بـزن تو مـرا وقـت مُـردنـم مـولا که گوش عاشقتان وقت مرگ هم تیز است اگر که خـیـل جـهـانـی شـونـد قـربـانـی به راه همچو تویی، بیبها و ناچیز است تو در حجاز بخوان از شهید دشت عراق بخوان که لحن تو زان غصه اشکآمیز است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سالی که بیحضور تو تحویل میشود داغـی به جان ما همه تحـمـیل میشود تـنهـا به وصل طلعـت ایـزد نـمـای تو از جـمعههای هجـر تو تجـلیل میشود در آخرالزمان که جهان در تلاطم است آیـات وصل توست که تـنـزیل میشود آقـا تو را نـدیـدهام و شـعـر من هـنـوز پــابـنـد اسـتـعـاره و تـمـثـیـل مـیشـود بـازار ظـالـمـان سـتــم پـیـشـۀ جـهــان با ذوالـفـقـار عـدل تو تـعـطیل میشود بیشک که با ظهور تو فصل خزان ما بـر نـوبـهـار عـاطـفـه تـبـدیـل میشود یـا ایـهــا الـعــزیـز بـیـا و شـتــاب کـن اسـلام با ظـهـور تو تـکـمـیل میشـود چشم انتظار مانده «وفایی» که سال ما گـویـند با ظـهـور تو تـحـویل میشـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بهاران قَد عَلم کرده، ولی رنگ قیامَت نیست قبای سبز پوشیده درختی که به نامَت نیست چه معنا میدهد عیدی که یارت را نمیبینی چه دارد هفتسینی که در آن سروِ امامَت نیست بساط این دُکانداران پشیزی هم نمیارزد زمانی که متاع آن کتابی از کلامَت نیست مقام جبرئیلی هم بیابد، باز بی اجر است پری که استراحتگاه آن بالای بامَت نیست گناه روسیاهی مثل من صحرانشینات کرد بمیرد نوکرت ارباب، این شأن مقامَت نیست همین که دست من را رو نکردی از تو ممنونم تو آقایی و غیر از آبروداری مرامَت نیست دمِ تحویل سال کهنه، نـُو کن کاسۀ ما را نمیخواهیم ظرفی را که در حدِّ طعامَت نیست به گریه کردن یعـقوبهایت اعـتنایی کن اگرچه این طریق عاشقی کردن به کامَت نیست کسی این آخر سالی مرا گردن نمیگیرد به جز تو هیچکس پشت و پناه این غلامَت نیست بساط کفْن و دفنم کاش در خاک نجف باشد جز این هیچ اتفاقی در خُورِ حُسن ختامَت نیست اگر امسالِ ما بی کربلا باشد، بُکُش ما را که این جا ماندن هر سال، کم از قتلعامَت نیست تو را جانِ همان گودالرفته، خواهشاً برگرد به لبهایش قسم دردی چو دوریِ مدامَت نیست همان شاهی که دیگر بعد غارت بیعمامه شد همان جسمی که دیگر بعد مرکبها سلامَت نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به چـشـم روشـنـی شـام تـار منتـظرم به صبح - آن قـسم آشـکـار- منتظرم بـیـا که عـیـد بـیـایـد به خـانـۀ دل ما حضور سبز تو را ای بهـار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حُکم مـطـلـق پـروردگـار منتظرم تورا نخواستم آنگونهای که باید خواست شـبـیـه مـردم اهـل شـعـار مـنـتـظرم زمـانـه مـیگـذرد نـا امـیـد؛ امـا مـن به رغـم خـستگی روزگـار؛ منتظرم هـنوز آمـدنت آرزوی عـقـربههاست به دیـرپـایی این انـتـظـار مـنـتـظـرم تو را نـدارم و از هر کسی ندارتـرم کجاست آن کـرم بیشـمار؟ منتـظرم مـیان روضه هـوای مدیـنه پـیـچـیـده قـسم به مـادر مخـفـی مـزار منتظرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کسی که از سر نفسش حذر نداشته باشد دمی به کـوی امـامش گـذر نداشته باشد چه زجرآور و تلخ است اینکه بهر ظهورت دعـا کـنـیـم ولـیکـن اثــر نـداشـتـه بـاشد چگونه شرح دهم حال و روز منتظرت را شـبـیـه حـال کـسی که پـدر نداشته باشد دوباره سال جدید است و ذوق نیست در آن کس که از امـام زمـانـش خـبـر نداشـته باشد قبول میکنم آقا که مستحـق شرار است دلی که از غم هجرت شرر نداشته باشد اگر که نوکرت آقا به دردتان نخورد هم خـدا کـند که بـرایت ضرر نداشـته باشد چه حسرتیست اگر نوکری بمیرد و یک دم به روی پـاک امامـش نظر نداشته باشد به روز حشر پُر از حسرت است و غرق خجالت کسی که از غمتان چشم تر نداشته باشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
رسـید فـصل بـهـار و بهـار ما نرسید بهـار عـمر گـذشت و نگـار ما نرسید کجاست مـرهم غـمهای بیشمار علی دوای زخــم دل داغدار مــا نــرسـیـد به شوق دیدن رویش به صبح خیره شدیم چقـدر خـیره شـدیم و سـوار ما نرسید کجـاست نـور امـید نـجـات این عـالـم کجاست صبر و قراری، قرار ما نرسید چـقـدر چـلّـه گـرفـتـیـم تا بـبـیـنـیـمـش ولی به منـزل مقـصـود بار ما نرسید هزار حرف مگو بین سینه بود و کسی به داد این دل بیـمـار و زار ما نرسید چـقـدر گـریه نـوشـتیم پای غـربت او چـقـدر گـریه نوشـتیم... یار ما نرسید به جد بیکـفـنش میکـنم توسل، چون به جز حسین کسی هم به کار ما نرسید فـدای گریۀ آن مـادری که میفرمود: دو قطره آب به این شیرخوار ما نرسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این آخرین روز است از سالی که دارم شـرمـنـدگی مانـده از احـوالی که دارم حـال مـرا تـغـیـیـر ده یا احـسـنالحـال آشـفـتـه هـسـتـم با همین حالی که دارم امسال هم رفت و نـدیـدم چـهـرهات را این است آقـا بـخـت و اقـبـالی که دارم آقــا دعـای تـو بـرایـم کـار سـاز اسـت آقـا نـگـاهـی کـن بـه اعـمـالی که دارم شـرمـنـدهام، بـهـر فـرج کاری نکـردم شرمنده هـسـتم من از افعـالی که دارم خوردم نـمک اما نمکـدان را شکـسـتم با معـصـیت، بـا تـوبـۀ کـالـی که دارم عصیان پـر و بال مرا در هم شکـسـته پـرواز مـمکـن نیست با بـالی که دارم گـرچـه بــدم امـا دلی دارم حــســیـنـی با روضههای سخـت گـودالی که دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کاش این جمعه دل عرش چراغان بشود یوسفِ آل علی، راهـی کـنـعـان بـشـود بانگِ جاء الحقِ جبریل بپـیچـد به فلک آسـمــان قــاریِ ایـن آیـهٔ قــرآن بـشـود تشنـهٔ بارش یک لحـظه نگـاهش هستیم دیده باید که پُر از حضرت باران بشود کـاش انــدازه یـک دم بـپــذیـرد مــا را یا به قـدر نـفَـسی هم شده مهـمان بشود میرسد عاقبت آن روز که با بیرق نور از افق حضرت خورشید غزلخوان بشود نامِ او زمـزمـۀ وقـت سحـرگـاهـانست عـشق بـایـد به دل مـأذنـه عـنوان بشود عشق معنا شده در تاب و تبِ منتظران کاشـکی نـدبـهٔ مـا درخـور ایشان بشود باید از عـمق قـنوتت بکـشی یا رب، تا لؤلؤ از گـوشۀ مژگانِ تو غـلطان بشود در فـراقـش شده مـرغ غـزلـم دلمُـرده میشود او به دل مُـردۀ مـا جـان بـشود گفته انجیل هم این را که جهان یک روزی روشن از آمـدنِ حـضرت انـسان بشود خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
پشتِ زمین شکست و دلِ آسمان گرفت بیتو بهار، حال و هوایِ خـزان گرفت گـفـتـیم میرسی و شـبِ عـیـد میرسـد دردا نـیـامـدی و دلـم بـیـکـران گـرفـت خوشبخت آن کسی که سرِ سفرهات نشست از خیمهگاهِ عرشیِ تو آب و نان گرفت گریان، ورق زدی و دریغ از دعایِ عهد پـرونـدۀ معـاصیِ ما از تو جـان گرفت عالم، عجـوزهای که زمینگیر و ناتوان از دستهایِ گرم تو؛ تاب و توان گرفت در آرزویِ ایـنـکـه بـه تـو اقـتــدا کُــنـد کـعـبه دلش گـرفت و نوایِ اذان گرفت ********** برگـرد و بیـقـرار بگـو: جـدّیَ الحـسین جدّی که تیر؛ پیکـرِ او را نـشان گرفت سـالارِ زینب از نفس افـتاد روی خاک گودال، گریه کرد و غمی بیکران گرفت «سر» را گرفت خنجر و تحویلِ نیزه داد ضرْباتِ نعل، از بدنش استخوان گرفت از حال رفت حضرتِ زهـرا به قـتلگاه اینجایِ مرثیه، نفسِ روضهخوان گرفت اربــابـمـان بـدونِ کـفـن مـانـد عـاقـبـت این داغ؛ صبر از دلِ صاحبزمان گرفت!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیتو اینجا همه در حـبس ابد تبعـیـدند سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چـشــم هـای نـگــران آیــنـۀ تــردیــدنـد نـشـد از سـایـۀ خود هم بگـریزند دمی هرچه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود هـمه از دیـدن تـنـهـایی خـود تـرسـیدند غـرق دریـای تو بـودنـد ولی ماهیوار بـاز هم نـام و نـشان تو ز هم پـرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس نـدیـدند در آئـیـنه به خود خـندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فـصلها را همه با فـاصلهات سنجـیدند تو بـیـایی، هـمۀ ثـانـیـههـا، سـاعـتهـا از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آسمانی هست اما جلوۀ خـورشید نیست روز نو میآید اما روز نو که عید نیست تا نباشی ناخوش احـوالـیم، حـوِّل حالَـنا تو بیایی عید میآید، در این تردید نیست چشمها را شُـستهام تا جور دیگر بنگرم زندگی چیزی به غیر از آنچه باید دید نیست حسرت دیدار لیلی با دل مجنون چه کرد؟ آهِ مجنونی که دیگر زیر چتر بید نیست هر چه با تو انس پیدا کرد ارزشمند شد قطرۀ اشکم برایت غیر مروارید نیست از خودت دورم نکن؛ دورم کنی دق میکنم کاش میگفتی که حکم عاشقت تبعید نیست از منِ عاشق نیاز و پیـشۀ معـشوقه ناز با دل هجرانزده ما را به وصل امّید نیست کاش میآمد کسی که دیر شد برگشتنش کاش میآمد جواب طعنۀ «دیدید نیست» مُـطـمئـنّم مـوسم خـنـدیـدن گُـل میرسد بعد از این شبهای فتنه مُصلح کُلّ میرسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این آخـرین سه شنبه پایـان سال ماست گویی دوباره درد فـراق تو مال ماست یک لحظه هم نبوده برایت غمین شویم با این حساب غصه و غم سهم حال ماست از شیعیان محض و مطیعت که هیچ وقت اینکه شدیم شیعـهیـتان از خـیال ماست فال فـرج زدیم و جـوابش چنـین رسید تـرک گـنـاه راه مـیان وصـال مـاسـت حق با شـماست اینکه بگـویی برایـتان این ادعـای مـنـتـظـرانت وبـال مـاست آقـا بـبـخـش نـوکـر خـوبـی نـبــودهایـم مشغـول نفـس بودن مان اشتغال ماست آقا تو را به جـان ابالـفـضل حـلال کن مـا را غـلام و جزو محـبان خـیال کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام
مجنونم و این عشق تدبُّر شدنی نیست دلـدادۀ کـوی تو تــمسخُـر شدنی نیست گفتند بهشت است، ولی بهتر از آن است بین الحـرمین تو تـصـوُّر شدنی نیست وصـل تو میـسّـرشـدنی هـست ولی تا من دور نگردم ز تکـبُّر، شدنی نیست رزق تو کم و بیش به من میرسد ارباب نانی که به من میدهی آجُرشدنی نیست آبم بـدهی یا نـدهی، هرچه تو خـواهی این تشنه لب از دست تو دلخور شدنی نیست من گرچه کـنهکـار و بدم؛ لیک نرانم این کاسۀ خالی همهجا پُر شدنی نیست این ظرفِ نجس پاک نشد، ای همه پاکی با بیادبی هـیچ کسی حُـرشدنی نیست بایـد بــپذیـریّ و بخـواهی تو، وگـرنه این سنگِ سیهدل بخدا دُر شدنی نیست خاک کـف پای تو شدن میشد اگرچه حالا که شدم اهل تظاهر، شدنی نیست میشد دل من نـرم شـود، بشکــنـد اما وقتی نخورَد شیشه تلنگُر، شدنی نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شـدهست آیـنـۀ حـیّ لایـمـوت، صفـاتش کسی که خورده لبِ خضر هم به آب حیاتش به غیر او که جمالش إذا تَنَفّسِ صبح است کدام نـور به خورشید میرسد برکاتش؟ بگو به کعبه عقبتر بایستد که تنِ طور به لـرزه آمده روزی مـقـابـل جـلـواتـش میآید او که جهان روزۀ سکوت بگیرد به زیـر سـایـۀ نـهـج الـبـلاغـۀ کـلـماتش ربیع الاول و آخر؛ تمام سال بهار است اگر که ریشه دواند به فـصلها نفحاتش کسی که گفت امام ششم به او "لَخَدِمتُه" به راستی که محال است وصف کردن ذاتش در الغدیر شریک است طبق قولِ امینی کسی که بوی "وَعَجّل" میآید از صلواتش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آئــیــنِ رو نــمــائــیِ آئــیــنـه مـیرسـد یـکـجـا، چــارده شـبِ آدیـنـه مـیرسـد قرآن به سر گرفتن و احیا شدن خوش است وقت سحر، که وعـدۀ دیـریـنه میرسد موعود را بخوان و بمان در رکاب یار مرهم به زخم حـنجـره و سینه میرسد روز بُـروز عـقـدهگـشـایی رسیده است پـایـانِ دورِ سـفـسـطه و کـیـنه میرسد یک قبضه ذوالفـقار، برون آمد از نیام دارد صحـیـفه از دلِ گـنجـیـنه میرسد دار و ندار فـاطـمه، دیده گـشـوده است یـوسف ز چـاهِ غـیـبتِ دیـرینه میرسد هـیـبت عـلـی، تـجـلّیِ رفـتـار، احـمدی حرفی برای گـفتن اگر هست، رو کنیم دل را تـهی ز غـیر، به دیـدارِ او کـنیم دست از علایقی که شده قیدِ دست و پا بردار و قـصدِ یاریِ او مو به مو کـنیم روزِ ظهور، روز حساب و کتاب نیست این روزها رَواست که با خون وضو کنیم نــزدیـکِ روزِ آمــدنِ یــار مـیشــویـم فـکـری بـرای مـانـدنِ این آبـرو کـنـیـم وقتِ تهـاجم است، تو نشـنیدهای مگر؟ باید هجوم و حـمله، به سوی عدو کنیم پس دست روی دست نباید گذاشت، چون شایـد دفـاع؛ بـعـدِ هـجـومی مگو کنیم! هـر اُمـتی بـخـواب روَد، زیـرِ پـا شود حَیَّ عَلَی الجهاد! که غفلت مُجاز نیست دیگـر بـرای بیخـبریها جـواز نیست تنها بـصیرت است که بر دادِمان رسد در فتنه جز غبار و فرود و فراز نیست هر امتحان که دادهای امروز، رو شود بی کـارنامه هیچ، به یـاری نـیاز نیست حقی اگر به گـردنِمان مانده، بیدرنگ جبـران کـنیم، وقتِ قـضای نماز نیست دین را به هر زبان و بیان، یار لازم است تـبـیـینِ ما به شرطِ فضای مَجاز نیست بـایـد سَـرای درکِ مـعـارف بـنـا کـنـیم هیئت بدونِ علم و عمل، سرفراز نیست هر کس که با ولیِ خدا، یارِ سرمد است آنانکه بیعـقـیـده بـه فـرمـان رهـبـرند در اصل، بینصیب ز طاعاتِ حیدرند آنانکه از حـسـین، سَـفـیهـانه دم زنـند با مـسـلـمِ زمـانـه، یـقـیـن در بـرابـرنـد خون را بجای جبهه، به شمشیرِ خود دهند با پـای خـویش، راهیِ اُردوی دیگـرند نان و پنیرِ روضهشان، از سفارت است عینِ ضلالت است، که همدستِ کافرند هـسـتـند بر ولایتِ کـفـار، سـیـنه چاک یـعـنی بـرای جـبـهـۀ اشـرار نــوکـرنـد قـومی که در نـقـابِ تـشـیـع نهـان شود گمراه را به غصۀ صاحب زمان چکار؟ مغضوب را نشانهای از شیعیان چکار؟ وانرا که پِی، به نقـشـۀ دشمن نـمیبرد با هجمههای فتنهگران، بیامان چکار؟ با رازهـای خـیـمـه نـشـین آشـنـا شـدن در خانههای پُر ز گنه، در نهان چکار؟ دم از وصــالِ روی امــامِ زمــان زدن با صد خیال و آرزوی بیکران چکار؟ بی سنخـیَت به صاحبمان، صِرفِ اِدعا در انتظار روزِ فرج، خوشگمان چکار؟ در جنگِ نرم، آنکه بماند ز کار خویش در جنگ سخت، فیضِ حضورش عیان چکار؟ بایـد که با امـام زمـان، هـمزمان شویم ما درسهای دین خـدا را چه کردهایم؟ یـا هـمنـشـیـنـیِ عـلـمـا را چه کردهایم؟ همراهِ اشکِ روضه و سوز و گدازِ خود عمری، وصیت شهـدا را چه کردهایم؟ درسی که از مـودّتِ زهـرا گـرفـتـهایم آن را به وقت یاریِ مولا چه کردهایم؟ ناموسِ کبریا، چه شد آمد به کوچهها؟! ما با نـدای غـربتِ زهـرا چه کردهایم؟ نـامــوسِ سـیـدالـشـهـدا دیـدنـی نـبــود! با غـصههای زینب کـبرا چه کردهایم؟ بعـد از شـنـیـدنِ غــمِ مـهــدیِ فـاطـمـه صبح و مـسا، غـمِ اُسرا را چه کردهایم تا انـتـقـامِ قـافـلـه خـون گـریـه میکـنیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا که جشن گل و بزم نور و توحید است شب شکفتن عشق و قرار و امید است چنین که غـرق تجلی و شور شد عالم گه تـجـلی قـرآن و نـور تـوحـیـد است حقیقتی است که میآید از بهشت برین چه جای شک من و تو چه جای تردید است سرود نور ز عـرش برین بگـوش آید مگر که صبح طلوع فروغ خورشید است به یـمـن نـور وجـود ودیـعـۀ مـوعـود به هر دلی نگری غرق شادی و عید است گلی شکـفت که او یادگار یاسین است گه شکـفتن این گل بهـار یـاسـین است طلـوع نـور سـحـر شد پـدید منتظران نـسـیم صبـح سعـادت وزیـد منتـظران چه محشری ست که برپا شده به دلها، عشق مگـر به صـور قـیامت دمید منتظران خـبـردهـیـد به از پـا فـتـادگـان وصال خـبر ز منـجـی عـالـم رسید منتظـران به شوق دیـدن رویش، پرسـتوی دلها به سـوی سامرهاش پر کشید منتظران پـی نـثـار قـدمهـای او ز جـا خـیــزیـد گلاب اشک به راهـش برید منتـظران به خـاکبـوسی مـهـدی همه قـیام کنید به خاک مـقـدم او جـمله اسـتـلام کـنید بـخـوان دعـای فـرج را که یار میآید فــروغ بـخــش دل شــام تـار مـیآیــد بخوان دعای فرج را که با طلوع سحر بـه روی بـال مـلائـک بـهــار مـیآیـد بخوان دعای فرج را به صد هزار امید کـه آن قــرار دل بــی قــرار مــیآیــد بخوان دعای فرج را که بهر خلق جهان صـفـا و عـشـق رسـد، افـتخـار میآید در این بهار گل و فصل عشق و همعهدی دعـا کـنـید که آیـد به سـوی ما مهـدی سـتـارۀ سـحـر ما غـریب مـانده هنوز یگـانه تـاج سر ما غـریب مانده هنوز کجاست هم سفـری، هم دلی و هم رازی که یار در سفر ما غـریب مانده هنوز کجاست جـان و دلی آشـنای با مهـدی که نور چشم تر ما ماغریب مانده هنوز چقـدر در ره دنـیـای خویش مشـغـولید امـید و راهـبر ما غـریب مـانده هنوز بگـو به مـنـتـظران ظـهـور برخـیـزید امام منـتـظَر ما غـریب مـانـده هـنـوز اگر که شـوق وصال جـمـال او دارید امـام مـنـتـظـرین راغـریب نـگـذاریـد اگرچه در قدمش شوق و شور آوردیم دلـی شکـفـتـه و غـرق سـرور آوردیم به پایبـوسی او یک سبد گل و شـبـنم ز اشک خجلت و شرم حضور آوردیم به تشنه کامی یک جرعهای ز لبخندش ولـی زلال چــو جــام بـلــور آوردیــم از آسـتان سـلـیـمان عـشـق مـعـذوریم اگر که ران ملـخ هـمچـو مـور آوردیم به مهربانی خورشید عشق دل بسـتـیم چنان «وفائی» اگر رو به نور آوردیم زمهر دوست چوکسب سعادتی کردیم به ذکـر نام شـریـفـش عـبـادتی کردیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گـلهـای بـاغ را تو شدی بـاغـبـان بیا تـا بـاغ را به بر نـگـرفـتـه خـزان بـیا قـدم شـده کـمـانـی و اشـکـم روان بـیا فـریـاد الـعـجـل شـده بـر آســمـان بـیـا پـروانـههـا به شـوق شـمـا بال وا کنند جـشـنـی بـرای آمـدن تـو بـه پـا کـنـنـد در هر سحر به چشمۀ اشکم وضو کنم تا با خـدای خـویش کمی گـفـتگـو کـنم روزی هــزار بــار تـو را آرزو کـنـم در هر کجا همیشه تو را جـستجو کنم آقــا عــنــایـتـی بـه مـن روسـیــاه کـن آلــودهام ولـی بـه غـلامـت نـگــاه کـن وقـتـی به کـنـج خـال لـبت مـبـتلا شدم از خلـق دل بـریـدم و سـوی خـدا شدم هر روز و شب به سجده به حال دعا شدم مـس بـودهام که با نـفـس تو طـلا شدم حـالا اسـیــر ایـن کـرۀ خـاکـیام بــیــا من مستحـق این همه هجـران نیام بيا بـاران ببار بر من و رنگـینکـمان بده پـژمـرده مـانـدهایم به ما بـاز جـان بده جان بر لـبـیم یک نـفـسی هم توان بده در آخـرالـزمـان تو زمـانـی امـان بـده اینجا همیشه آب و هوایش که ابر نیست جان هست لیک بر تن این خسته صبر نیست افـتاده است در سـرم حال و هوای تو من غـیـر اشـک هیـچ نـدارم بـرای تو شـرمـندهام که اشک بریزم به پـای تو اما هـنـوز این دل من هـسـت جای تو پس سر بزن شما سحری هم به خانهات تا دل شـبی دوبـاره نـگـیرد بـهـانـهات یـاری که نـیست تا بنـشـیـند کـنـار من هجران شده ست قسمت این روزگار من آمـد ز راه بـهـار و نـیـامـد نـگـار مـن مــولا بـرس بـه داد دل بـیقــرار مـن کی میشود که گوشۀ چشمی به ما کنی؟ ما را نـصیب، تـربت کرب و بلا کنی
: امتیاز
|