- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به تماشای تو ای بـاغ بهـار آمده است آسمانها همه بر گَشت و گُذار آمده است شـوق دیـدار تـو را بـلـبـل شـیـدا دارد گـل زیـبا بـه تـمنـای نـگـار آمده است حسرت وصل تو عمریست به دلها مانده دیـده این بـار به امـید قـرار آمده است آن چه در سـینۀ ما میتـپـد و پَر گیرد مرغ جان است کنون از پی یار آمده است آهوان سر به کف آیـند به قربانگـاهت همه گویند خوشا وقت شکار آمده است آنکه جان میدهد از هجر تو ای مهر نهان خسته جانیست که با حال نزار آمده است قلبها بیتو شکستَهست بیا ای گل من غصه بر سینه نشستَهست بیا ای گل من چشمهای همه از روز ازل سوی توأند مهر و مه سیرکنان از پی سوسوی توأند عرشیان در طلب خـیمۀ تو در صحرا قدسیان بوسهزن خاک کف کویِ توأند لحظههایی که پُر از نور به شام تارند چون ستاره به میان شب گیسوی توأند ذکــر لا حَـــولَ و لا قـــوَّةَ اِلا بــا لـلـه ذکر توحید و همه، نغمهای از هوی توأند هرچه محراب بُوَد خَم شده بر خاک رهت عـقـلهـا معـتکـفـان خَـم ابـروی تـوأند نه فـقـط ما و همه اهل جهان بیتـابـیم اهل بیتاند که مشـتاق گـل روی توأند همره جمع رُسُل هر که بیامد به وجود هر امـامی به لبـش ذکر اباصـالح بـود دیدهها چشم به راه است بیا مهدی جان زندگی بیتو گـناه است بیا مهدی جان چشمهایی که به سوی تو بُوَد هر لحظه منتظـر بهـر نگـاه است بیا مهدی جان ما همه غـافـل و تو حـاضر نـاپـیـدایی روی ما گر چه سیاه است بیا مهدی جان گر امـید تـو نبـاشـد هـمگی میمـیـریم بودن بیتـو تـبـاه است بیا مهـدی جان لحظه لحظه دل ما ذکر تو را میگوید تپـش سـیـنه گـواه است بیا مهدی جان بشنو این گـونه که بانوی مـدیـنه گوید مادرت چشم به راه است بیا مهدی جان در شـب تـار فـراق تو همه دلـگـیـریم گر نیـایی به خـدا از غـم تو میمـیریم آخر ای حـاضر پنـهـان ز کجا میآیی از فـراسـوی زمـان جـانب مـا میآیـی مـا کـه دوریـم ز درگـاه خــدا امّــا تـو سمـت ما ای هـمۀ عـشـق خـدا میآیی جـمله بیـمار فـراق تو و هجـران توأیم سـوی بـیـمـاری مـا بـهـر شـفـا میآیی سر دهی بر همگان بانگ انا المهدی را فـصل رجعـت رسد و با شهـدا میآیی بر تقاص حـرمِ چـادر آغـشته به خاک یا به خونخـواهیِ آن دستِ جدا میآیی تکیه بر کعبه زنی، منتقـم خون حسین یعـنی از کـعـبـه و از کـربُـبَـلا میآیی ای جگر گوشۀ زهـرا به فدایت مهدی منتظـر مانده جهـان بهـر ندایت مهدی
: امتیاز
|
مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه
بر شیعیان حلول تولی مبارک است صبحِ طلوع نورِ فَـتَحنا مبارک است پیغام حق زِ عرش معلّی: مبارک است عـید امـامت گـل طاهـا مبارک است تبریک ما به مَحضرِ زهرای اطهر است مسرور و شادمان علی و هم پیمبر است جنّ و ملک شدند همگی مات روی او بوی خـدا وَزَد همه دم از سـبوی او عالم شده ست اسیرِ یکی تارِ موی او آدم بُــوَد مُـقـیـم چـمـن زارِ کـوی او كوچک ترین امام امامت چشیده است در پنج سالگی به امامت رسیده است دستش چو دست فاطمه مشکل گشا شده ست او حیدری ترین علی و، مرتضی شده ست مثل حسن کریم و نگاهش عطا شده ست همچون حسین امیر و قیامش بپا شده ست صبرش، صبوریِ دلِ زینب به کربلاست فضلش، فضائلِ يل و ساقی نینواست او مــژدۀ خـدا و نـبـی و عـلـی بُـوَد او آخـرین وصی رسـول و ولی بُوَد نورِ رُخَش به ارض و سما منجلی بُوَد او مـنـتـقـم، وَ قــاتـلِ آن اولـی بُــوَد او میرسد زِ کعبه، شود حُجَتش تَمام با بيـرقِ حـسـين و دَمِ او، كُـنَد قـيـام او میرسد که درد من و تو دوا شود او میرسد که حاجت زهرا روا شود او میرسد که عـدل الـهـی بـنا شود او میرسد که كُلِ زمین کـربلا شود بـاید دعـا کـنـیـم، بـیـاید امام عـصر ما را رها زِ غـم بِنـمايد امام عـصر بـاید بـخـوانـمـش به دو نـیّت بـیا بیا تـا کـه شـوی مــدافـع اُمَـت بـيـا بـيـا بــرپـا شـود لـوای قـیـامـت بـیـا بـیـا ای آخــریـن ولــی ولایـت بـیــا بـیـا آقـا بـیـا دلِ هـمـه بـیتــاب دیــدَنَـت کی میرسد خـبر، زِ زمانِ رسیدَنَت آقا بیا که جـای گـدا در کـنار توست آقـا بیا که فـصل اُمـیدم بهـار توست آقا بیا که فاطمه چشم انتـظار توست آقا بیا که محـسن او بیقـرار توست زهرا به پشت در زده فریاده العجل مهدی بیا، که فاطمه جان داده، العجل مـادر دوباره ارث بلا بُرده وای من دستی پلید، صورتش آزرده وای من این حادثه چه بر سرش آورده وای من که مجتبی هزار دفعه مُرده وای من خورده كشيده صورت مادر، به کوچهها یاصاحب الـزمان، به غمِ مادرت بیا
: امتیاز
|
مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه
قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است جهان محیط وسیع کرامت مهدی است زمان زمان شروع زعامت مهدی است غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است همه کـنـیـد قـیـام و هـمـه دهـیـد سـلام امـام کـل زمـانها دوبـاره گـشت امام بشـارت آمـده بـهـر بـشـر مـبارک باد شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد بهشت وصل خـدا را ثمـر مبارک باد بـرای مـنـتظـران این خبر مبارک باد خـطـاب نـور هـمه آیـههای نصر شده ولـیِّ عصـر، دوبـاره ولیِّ عصر شده خطاب حضرت معبود را بخوان با من پیام قاصـد و مقصود را بخوان با من بـیــا تــرانـه داوود را بـخـوان تـا مـن سرود مهـدی موعود را بخوان با من دوبـاره آیـه جــاء الـحـق آشـکـار شده به یمن وصل، همه فصلها بهـار شده ز تیرگی چه زیان کوه نور نزدیک است رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است فراق رفته و فیض حضور نزدیک است الا تمامی یاران! ظهـور نزدیک است فـرار ابـر و رخ آفــتـاب را نـگــریـد سرابهـا همـه رفـتـنـد، آب را نگرید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تو آفـتـاب یـقـیـنـى، بـهـار رویـایى طراوت گل سرخى، نسیم صحرایى تو ابـر منـقـلب چـشمهاى پرهـیزى تو قـطره قـطرۀ بـاران ناشکـیـبایى تو فصل رویش عشقى، نگاه مجنونى تو آبـشار صمـیـمـیـتى، تو لـیـلایـى تو نرم و سبز و لطیفى، تو موج احساسى تو روح پاک مسیحى، تو دست موسایى تو لحظههاى خوش خاطرات شیرینى تو بـاغ عـاطـفههایى، امـید فـردایى تو جلـوۀ سـحـرى، آبـروى انـسانى تو نور روشن صبحى، تو جام صهبایى تو گرم باده عـشقى، بهـار زیستـنى تو شور و شوق شقایق به دشت دلهایى تو شعر خواجه شیراز و شمس تبریزى تو معـنى کـلـمات هـمیـشه زیـبـایى
: امتیاز
|
مدح حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مژده بیداردلان پیک سحر در راه است شب دلـواپسیِ منتـظـران کـوتاه است همهجا صحبت درمان تب سختیهاست همهجا حرف سرِ نسخۀ خوشبختیهاست گوش کن! زمزمۀ خاتمۀ تاریکیست خیمۀ حضرت خورشید همین نزدیکیست! گوش کن لایحۀ دولت خوش عهدی را بـر دمـاونـد بـزن پـرچـم یا مهـدی را شوق دیدار رسانده ست به لب جانها را بـوی اسپـنـد قـرق کرده خـیابانها را خبر این بار دقیق است! میآید منجی وعدۀ عهـد عـتیـق است میآید منجی لوح محفوظ بشارت به ظهورش داده دل به آن لهـجۀ آرام و صبورش داده میرسد بتشکنی! چون بت و نمرودی هست قول قرآن و زبور است که موعودی هست گـفـتـه انجـیـل که فـریـادرسی میآیـد صـبـح آدیـنـه مسیـحـا نـفـسـی میآیـد دو قدم مانده فقط! خسته شدن بیمعناست پشت این گردنۀ سخت، بهشتی پیداست عمر دجـال به فردا نرسد، کوتاه ست باخبر باش! خبرهای خوشی در راه است ذوالـفـقـار خِـردش مصلح کـژ تابیها بـرسـد کـاش به گـوش کر وهـابـیها کـعـبه آمـادۀ اثـبـات مسـلـمانیهـاست نوبت بـستـن پـرونـده سـفـیـانیهاست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغیست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند کی پرده گـشاید ز رخ آن روی گشاده با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن یک پـرتـو از آن چـاردهم لـمعـه نیامد ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی عمریست که در بوتهٔ عشقت بهگدازیم در کوه و بیابان ز چه رو دربه دری تو؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای مسیحای دل حضرت زهرا برگرد آه ای مــاه؛ بـه آه دل تــنــهــا بــرگـرد بیتو هر روز هوای دل ما بارانیست بیتو تا صبح فرج خیر در این دنیا نیست گـوشه چـشم ت مـتحـوّل بکند دلها را آنچـنانی که تـوسـل به تو مشکـلها را بوی پیـرآهـنت آمد دل یعـقـوب گرفت حال کنعانی ما سبقت از آشوب گرفت چه جوانها که پس از رفتن تو پیر شدند پیـرهـا هم ز فـراق تو زمینگـیر شدند برنگشتی و جهان از شب ظلمت پر شد روزمان شب شد و نان دل ما آجر شد نیـستی هر شب جـمعه شب احیا داریم صبح تا شب تو نبـاشی شب یلدا داریم سورۀ فـاتحـه؛ ای بـاطن قـرآن برگرد فـتح الله بـکـم، حـضرت بـاران برگرد غُصه این است که فریاد رسی نیست، بیا! دیگر ای یار مجال نـفـسی نیست، بیا! نـکــنـد بــاز نـگــردی و بـمـیــرم آقــا تو فـقـط یـار مـنی، از هـمه سـیـرم آقا خونِ دل خوردن و دلدار ندیدن سخت است گاه و بیگاه فـقط آه کشیدن سخت است تو نـبـاشی بـخـدا بیکـس و کاریم همه دلبـر بـیکـس من! ابـر بـهـاریـم هـمـه سنگ ما را به دلت یکسره میکوبی تو آه آقـای غــریـبـم چــقَــدَر خــوبـی تـو انـتـظـار فـرجت مـرد عـمل میخواهد یک علمدار، و هفتاد و دو یل میخواهد فـصلها بیتو همه سـرد و بِلاتکـلیفـند آسـمانها و زمین هر دو بِـلاتکـلـیـفـند مظـهـر عـدل خـداوند! بیا مهـدی جان میزند فـاطـمه لبخـند، بیا مهـدی جان ای وجــود تـو سـراپـا غــزلِ مــرثـیّـه اشـک و آه تــو شــده داغ دل نــاحـیّـه ساکن کرب و بلا را به چه جرمی کُشتند؟ بدش این بود که با تـیغِ نَبُر میکـشتـند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست آنجـا که هـست، آیـنهٔ شـادی و سـرور اشراق عشق و عـاطفه و جلوهگاه نور آنجا که انـبـیا هـمه هـستـند در طـواف آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف آنجـا که دیـدهها، پـلـی از آب بـستـهاند یعنی دخیل اشک به «سرداب» بستهاند چـشم هزار ماه جـبـین، مشتری اوست نقـش نگین وحی، در انگشتری اوست مـحـبـوب نـازنـین سـراپـردهٔ خـداسـت در کائـنات، رحـمت گـستردهٔ خـداست چون روح، در تمامی اعصار جاری است جان جهان، ذخـیرهٔ پـروردگاری است سنگ بنای کعـبه، سـیاهی خـال اوست وجه خـدای جَـلَّ جَـلالُـه جـمال اوست جان بیفـروغ طلعت او جان نمیشود او حجت خـداست که پـنهـان نـمیشود روزی که ظـلـم پُـر کـند آفـاق دهر را احلی من العـسل کند این جام زهـر را آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد پر میکند ز عدل خود این خاک تیره را آئـیـنـهٔ بـهـشـت کـنـد، ایـن جـزیـره را یوسف به بوی پیـرهـنش زنده میشود دلهای مـرده با سخـنـش زنده میشود او را بخـوان در آیـنـهٔ نـدبـه و سـمات فـرزندی از سلالـهٔ طاهـا و محکـمات روی لـبـش تـلاوت لـبـیک دیـدنیست آری دعـای او به اجـابت رسیـدنیست احـیــا گـر مــعــالِــم دیـن خــداسـت او شمسالضحای روشن و نورالهداست او الهـام، کم گرفـتی از آن فـاطـمینَـفَـس با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس یکبار خواندهای، که جوابت ندادهاند؟ آتـش گـرفــتـهای تـو و آبـت نـدادهانـد؟ تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع ای دیدگان شبزده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع« ای حُــسـن مـطـلـع هــمـهٔ انـتـخـابهـا تو آفـتـاب حُـسـنی و مـا در حـجـابها مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی« فـرزنـد اخـتـران درخـشـان و روشـنی دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک« »یا ایها العـزیز» ببـین خـسـته حـالیام چـشـمان پُـر سـتـاره و دسـتان خـالیام مـائـیـم آن خـسی که به مـیـقـات آمـدیم شرمـنده با «بضاعت مـزجات» آمدیم شـام فــراق سـورهٔ والـیـل خـوانـدهایـم یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خواندهایم یا ایـهـا الـعـزیـز بـه زیـبـایـیات قـسـم بر حـسن بیبـدیـل و دلآراییات قـسم دلها ز نکـهـت سخـنت، زنده میشود عالـم به بـوی پیـرهـنت، زنـده میشود صبح وصال تو، شب غم را سحر کند آفــاق را نـگــاه تـو زیـر و زِبَـر کـنـد موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست شهر مدینه چـشم به راه ظهـور توست تنها نه از غـمت دل یاران گرفته است چشم بقـیع تر شده، بـاران گرفته است شعر « شفق» حدیث زبان دل من است تـکـرار نـام تـو ضـربـان دل من است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت هرچند یک شب مانـده باشد تا قـیامت میآید آن صبحی که آغاز جهان است آن روز روشـن، آن طـلـوع بینهـایت گـفـتـند روی فـرش مـا پـا مـیگـذاری جـارو زدم تـنهـا به شـوق این روایت در کوچهها دیدم تو را؛ نشـناختم... آه دیدم تو را، افـسوس بیعرض ارادت در زیر باران هر دعایی مستجاب است از چـشـمهـایت گـفـتـهام وقـت اجـابـت با یـاد تـو از کــربـلا تـربـت گـرفــتـم در آرزوی آن نــمــاز بـا جــمــاعــت میبویـمش در سجده بعد از هر نمازم عطر شهـادت میدهد؛ عـطر شهادت!
: امتیاز
|
مدح حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اگرچه زود؛ میآید، اگرچه دیر؛ میآید سوار سبـزپوش ما به هر تقـدیر میآید همان خورشید موعودی که در روز طلوع او حدیث صبح صادق میشود تفسیر، میآید زمین آبیتر از این آسمانها میشود وقتی که آن آئیـنۀ سبز «خدا تصویر» میآید شکـوه مهـربانی که نگـاه نافـذش حـتی به روی سنگها هم میکند تأثیر، میآید در اعماق نگاهش میتوان خشمی مقدس دید دلش لبریز از مهر است و با شمشیر میآید چنان با ضربههای حیدری اعجاز خواهد کرد که از دیـوار هم گلنغـمۀ تکـبیر میآید دقیقاً رأس آن ساعت که در نزد خدا ثبت است نه قدری زودتر از آن؛ نه با تأخیر میآید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اگرچه غـائبى، امّا حضورِ تو پيداست چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست مقام گـلشنِ اشراق، نافهخيز از توست بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست تو كيستى كه قيامت، قـيامتِ كـبراست تو كـيستى كه قيامت ز قامتت پيداست تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارىست زبان قاطع شمشير عـدل تو كارىست نگـاه مـنتـظـرانت هـنوز مـانـده به راه سپـيد شد ز فـراق تو سنگفـرشِ پگاه خدا به دست تو دادهست عدل عـالم را سپـرده نـيـز به دسـتت حـسـاب آدم را ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند تـويـى كه قـائـم آل مـحـمـدت خـوانـنـد ولادتـت نه فـقـط آبـرو به شـعـبـان داد كه در ضمير تـمامى مردگان جان داد اَلا سـتـارۀ مـوعـودِ گرم و عـالـمتـاب! به دشت تـيرۀ هـسـتى چو آفـتاب بتاب بتـاب و ظـلـمت ظلـم زمـانه را بردار ز گُـردههـاى بـشـر تـازيـانه را بـردار
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بــایـد بـنـویـســد قَـــلَـمِ بــاورم از تــو تا رنـگ نـشـیـنـد به تـنِ دفـتـرم از تو جُز نام تو امشب به لـبـم نیـست تـرانه »ای تیر غـمت را دل عُـشّـاق نشـانه» بهتر که نگیرد کسی امشب خبر از من شاید که دَمِ صُبح تو کردی گُذر از من در وادی اَمنت خبری از خطری نیست ایکاش که این رو سیه آدم شُـدنی بود ایکاش که وصل من و یارم شُدنی بود تا غـیر تو بر هـیچ کـسی دل نـسـپارم جُز نـقـش تو در قـاب دلـم خانه نـدارد جُز دست تو، سرمست تو پیمانه ندارد جُز صید شدن در خَم گیسوت، روا نیست ای آمــدن تـو، هـمـۀ حــاجــتِ زهــرا ای مـحـفـلِ اُنس تو دلِ حضرتِ زهرا کِی میرسد آن روز که بیواهمه باشیم؟ ای جای تو در عرش روی منبرِ حیدر با دست تو زینت شده انگـشـترِ حـیـدر زینب به خُـدا چشـم به راه است بیایی آن طایـفه که دسـت به دامانِ تو هستند برعکس همه، گوش به فرمانِ تو هستند تا شب که میآید، زِ مَـه و مَـد بنویسند دل گفت که همسَنگِ منِ پستْ زیاد است دور و بر مـیخـانۀ تو مستْ زیاد است در محضرت ای مخزن الأَسرارِ خُداوند وقـتی ز شُکـوفـایی نرگـس خـبـر آیــد روزی که مَـجـالِ هـمـۀ خَـلـق سـرآیـد آن روز همان مُوعِد خوشحالی زهراست در دست بگیری اگر آن تیغ دو سر را از ظُـلـم، خلاصی بدهی نسل بـشر را دیـدند خـلایق که در این « تجربه آباد»
: امتیاز
|
آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
ز عمق حنجره بر بام شب اذان میگفت حـدیث درد زمین را به آسـمان میگفت صدا چه پاک به شب میچکید و روشن بود که از حکومت خورشید در جهان میگفت شـبـانـههای شـکـست شب و سـیاهی را هـلال مـاه به گـوش جهـانـیـان میگـفت رسـیـده بـود به مـعـراج آفـتـاب، غـبـار اگر به جای زمان، صاحبالزمان میگفت به سفـرهای که در آن انتـظار را چـیدند نـگـاههای گـرسـنه ز میـهـمان میگـفـت نـبـودی و دلِ مـا بـینـگـاه مـعـصومـت کـبوتـرانه شب و روز، الامـان میگفت
: امتیاز
|
آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
همین است ابتدای سبز اوقاتی که میگویند و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که میگویند اشـارات زلالـی از طلـوع تـازهٔ نرگـس پیاپی میوزد از سمت میقاتی که میگویند زمین در جستجو، هر چند بیتابانه میچرخد ولی پیداست دیگر آن علاماتی که میگویند جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش کـنار خـیـمهٔ سبـز ملاقـاتی که میگویند کـنار جـمعهٔ موعـود، گلهای ظهـور او یکایک میدمد طبق روایاتی که میگویند کـنون از دشـتهای روشن امّـید میآیـد صدای آخـرین بند مناجاتی که میگویند و فردا بیگمان این سمت عالم روی خواهد داد سرانجـام عـجـیب اتفـاقـاتی که میگویند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
در این بهار چهره دم از گل نمیزنیم با نغـمۀ تو خـنـده به بـلـبـل نـمیزنـیم خود میشـویم آیـنـهای از جـنون خود دیگر سـری به باب تـفـاعل نمیزنـیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
یا دَمِ هـوی کـسی یا دم تـیـغ دو سری بر دل خـستـهدلان میکـند آخـر اثـری سـالهـا حـلـقـه زدم بر در مـیخـانۀ تو که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری زین چهارت که بگویم به طهارت بفرست کوثری، جام طهوری، شرری، چشم تری ز تو خـواهم که مرا از گـنه آزاد کنی به نگاهی که اسیرم کنی و خود بخری غرض از آمد و شد دیدن بالای تو بود لحظهای یا که دمی یا که شبی یا سحری سالیانیاست که من در هوس کنج قفس ریختم بیخبر از دام غمت بال و پری آمـدم تا که بـیابـم سر کـویت سـر و پا شهره گشتم سر کوی تو به بیپا و سری تو چه خورشید جمالی که نبیـنند تو را جز دو سه مشتری حُسن به سالی قمری بس کن ای دل که نگنجند عزیزان در بیت آسـمان قـاب ندارد که به منـزل بـبری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد صبح همراه سحـرخـیز جـوانش برسد خواندنیتر شود این قصه از این نقطه به بعد مـاجـرا تـازه به اوج هـیجانـش بـرسد پــردۀ چـاردهــم وا شـود و مـاه تـمـام از شبـسـتان دو ابروی کـمـانش برسد لـیـلـة الــقـدر بـیـایـد لـب آئـیـنـۀ درک سورۀ فـجـر به تـأویل و بـیـانش برسد نامه دادهست ولی عادت یوسف اینست عطر او زودتر از نامه رسانش برسد شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود که تو هـم آمده باشـی و اذانـش بـرسد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
بـیا به خـانه که امّـیـد با تو برگـردد هزار مرتـبه خـورشید با تو برگردد بیا شکوه شکـفـتن که باز در نَفَـسی بهـار رفـته به تـبـعـید با تو برگـردد بیا که صبح یقـین با گشودن چشمی به جای این شب تردید با تو برگردد من و غروب و غم و اضطراب و چشمانی به راه مانـده که امّیـد با تو بـرگردد بیا که کوچ کنـد مـاتم از حـریم دلـم و شـادمـانهترین عـیـد با تو برگردد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
هوا بهـاری شوقت، هوا بهاری توست خروش چلچـله لبریز بیقراری توست چه ساقهها که سلوکش به صبح صادق توست چه باغها که شکوهش به آبیاری توست تویی که در همه ذرّات جلوهگر شدهای هنوز آینه، مـبهـوت بیشـماری توست بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟! بگو کدام چکامه به اسـتواری توست؟! بـیـا بـیـا که در این کـوچهباغ دلـتـنگی دلِ شکستۀ هر عاشـقی، قـناری توست بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر حَرا هر آیـنه در انـتـظار یاری توست مـرا امـیـد ظـهــور تـو زنــده مـیدارد و آنکه شوکت باران به همجواری توست بـهـار، هـمنفـس بـاغهای خـرّم تـوست بهار، همسفر چشمههای جاری توست
: امتیاز
|
آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای تـاج امـامت به سرت یوسف زهرا وی خَلعت عصمت به برت یوسف زهرا شک نیست که سلطان جهانی تو پس از این از بـعـد وفـات پـدرت یــوسـف زهـرا بـابـاسـت گـرفـتـار نـگـاه و نـفَـس تـو مـادر بـزند بوسه سـرت یوسف زهرا الـمــنـة لـلّـه کـه تــو حــجّــت حــقّــی عـالم هـمه تحت نظـرت یوسف زهرا صد شکر که این تاج ولایت بسر توست شمشیر علی بر کـمـرت یوسف زهرا پـیغـمبر اکرم شده بس مـفـتخـر از تو ای هـیبت احـمد سـپرت یوسف زهـرا تو منجی زهـرایی و او چـشم براهـت کی میرسد از ره خبرت یوسف زهرا چشمان پُر اشک حسنین است بسویت عـباس شده خـونجگـرت یوسف زهرا تـو قـبـلـۀ دلـهـایی و مـعـنـای نـمـازی ما شـیعـۀ اثـنی عـشرت یوسف زهـرا رفـتی به پـسِ پـردۀ غـیـبت بـسـلامت برگـرد دگر از سـفـرت یوسف زهـرا زیباست که طاووس جـنان رخ بنـماید گسترده شود بال و پرت یوسف زهرا بازآ که کلام تو کلام اللهِ محـض است این است بقـرآن هـنرت یـوسف زهرا برگرد که احـکـام همه مانـده مـعـطـل اسـلام شـده دربـدرت یـوسـف زهــرا لعنت به کـسانی که همه حق تو بردند شد غـصب تـمام ثـمرت یوسف زهرا ای رفته به تاراج حقوقت، أقِمِ الحَرب شد شیـعۀ تو پشت سرت یوسف زهرا روزی که مسـلـط بشـوی بر همه عالم جمع شهـدا دور و بـرت یوسف زهرا بر بام فـلک پـرچم تو یکـسره بالاست تا کـفـر بـبـیـنـد اثـرت یـوسـف زهـرا در هم شـکـنـد قـدرت پـوشـالی بتهـا با ضربت تـیغ و تـبـرت یوسف زهرا گردن بزنی چون همه طاغوت جهان را یکجاست فقط درد سرت یوسف زهرا بر ضارب زهـرا بزنی ضربت سیلی ای مـادر تو مـنـتـظرت یـوسف زهرا ای منـتـقـم محـسن شـش ماهـه کجایی صد روضه شده همسفرت یوسف زهرا در روضۀ ارباب چه بیصبر و قراری قـربان تو و چـشـم تـرت یوسف زهرا مـا مـنـتـظـر فــجــر ظـهـوریـم امـامـا تا صبح قـریب سحرت یـوسف زهـرا از خـون شـهـیـدان حـرم فـتـح دمـیـده محسن حججی شد قمرت یوسف زهرا
: امتیاز
|
آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شد امـامِ آخـرین و دل بـرایش بـیـقـرار سامرا شد ریسه بندان! از یمین تا به یسار جان فدایِ آن عبا که تار و پودش حیدریست بر تنش زیبا نشـسته؛ با کمال و با وقار حک شده با دستِ حق بر تیغۀ شمشیر او لا فـتـی إلا عـلی لاسـیـف إلا ذوالـفـقار میبرَد تـاج ولایـتـعـهدیاش را جبرئیل میشود طاووس أهل الجنّه؛ صاحب اختیار دل بیا رخت سفیدت را به تن کن! آمده عید بیعت با ولیِ عـصر، عـیدِ انـتـظار حضرت زهرا برایش خوانده حمد و إن یکاد آرزویش هست، باشد یاورانش بیـشمار تا بگـیـرد از تـمـام دشـمـنـانِ مـرتـضی انتـقامی سخت را با ضربه هایی ناگوار کاش برگردد به زودی با ظهوری غرقِ نور در حضورش به! چه حالی دارد این جشن و سرور از کـنـارِ کـعـبه آن مـاهِ دل آرا میرسد محض دیدارش چه بی صبرانه عیسی میرسد میرسد بر گوش، تا صوت أناالمهدی؛ سریع سیصد و چندین نفر دلداده درجا میرسد عاقبت در جمعهای جذّاب میپیچد خبر آخرین معـشـوقِ والا منسبِ ما میرسد مصحف و نهج البلاغه بعدِ قـرآنِ کریم سورۂ نور و قصص، طاها و أسرا میرسد محضرش تقدیم خواهد شد زمین و آسمان هدیۀ خیل ملَک از عرشِ اعلی میرسد عشقِ مادر دارد و با شیعیانش در بقیع؛ قبلِ هر کاری به کارِ قبر زهرا میرسد جرعهجرعه لحظۀ دیدار نزدیک است و خوب ندبه و عهد و فرج دارد به دریا میرسد پس بگو لبیک یا مهـدی تویی تو امّـتش دست هـایت را بـبـر بالا برای بیعـتـش!
: امتیاز
|