
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی

![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شبی خـمـارِ غـزل گرم گـفتگـو بودیم به وجد و شور و نشاط و به هایوهو بودیم مـدام در طـلـب بــاده و سـبــو بـودیـم تمـام مستی شب را به جـستجـو بودیم نـدا رسید که امشب طلـوع خواهد شد کسی میآید و فـردا شروع خواهد شد شکوفه زد غزل و روی لب هجا گل کرد ردیف و قافیه در صورت دعا گل کرد سحر رسید و اذان آمد و خدا گل کرد بهـار فاطمه در صبح سامـرا گل کرد «رسید مژده که ایام غم نخـواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند» امین وحی خـدا با خـودش خـبر آورد خـبـر بــرای وصــی پـیــامـبــر آورد که نخل عسکری از فیض حق ثمر آورد عروس فـاطـمه و مرتضی پسر آورد جـمال مـهـدویـش آنچـنان که پیـغـمبر ز هـیـبتـش چه بگـوئـیم، وارث حیدر زمان به قدرت او اعتراف خواهد کرد و زیر سـایۀ او اعـتکـاف خواهد کرد و تـیغ دشمن او را غلاف خواهد کرد و کعبه دور قد او طواف خـواهد کرد بخوان که حضرت صاحب به راه میافتد که حق میآید و باطـل به چـاه میافتد ببخش کوچۀ ما را که مثل میکده است گـلـوی شاعـرت آقا اسیر عربده است ز ما هرآنچه نباید اگر چه سر زده است تمـام حـسـرت ما جـمـعۀ نیـامده است دخـیل بـسـتۀ این نیـمـههای شـعـبـانیم به جان فـاطـمه سـوگـند که پشـیـمانیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
امشب به شهر سامرا حال و هوای دیگریست در شادمانی و شعف مولا امام عسکریست آمد گل نرجس که او با جلوۀ پیغمبریست زینت فضای این جهان آخر امام و رهبریست آخر گل دین امشب از بستان احمد آمده از رحـمت حـق مـهـدی آل محـمـد آمده امشب دوباره عاشقان ماهی دگر شد جلوهگر داده ز لطف کبریا نخل ولایت برگ و بر نرجس عروس فاطمه دارد در آغوشش قمر از نسل آل مصطفی بر عسکری نور بصر در آسمان معدلت ماهی هویدا گشته است زیبا گلی از گلشن زهرا شکوفا گشته است ای عاشقان ای عاشقان ماه آمده ماه آمده در آسـمـان دین حـق روشنگـر راه آمده آخـر سـفـیـر کـبـریا مـنـجـی آگـاه آمـده مهـدی آل فـاطـمه با عـزّت و جـاه آمده در آسـمـان دیـن حـق مـاهـی دلارا آمده چشم انتظاران را بگو مهدی به دنیا آمده امشب به پاس مقدمش شد نورباران آسمان از عطر و بوی این پسر بر جان رسد عطر جنان در نیمۀ شعبان نگر ماهی دگر گشته عیان از لطف حق این مه بود بعد از حسن صاحب زمان خلقش حسن خویش حسن شمع گل رویش حسن مویش حسن بویش حسن آن خلق نیکویش حسن امشب گل از گلخانۀ عصمت شکوفا گشته است در آسمان دین حق ماهی هویدا گشته است از مقدم این نور پاک عالم مصفا گشته است پور امامعسکری زینت به دنیا گشته است نور خداوند مبین در سامرا گـشته عیان ذکر همه عالم شده یا مهدی صاحب زمان امشب زمین و آسمان بنگر چراغانی شده بیت امام عسکری امشب گل افشانی شده با دست حـوران جـنان آئیـنهبـندانی شده ای عاشقان هنگامۀ شور غزلخوانی شده گشته عروس فاطمه محو رخ زیبای او گیرد امامعسکری گل بوسه از لبهای او امشب به جمع شیعیان شامل شده لطف اِله روشنگر قرآن و دین مهدی رسید امشب ز راه پور امام عسکری از سامره با عزّ و جاه محو جمالش عالمی از روی او شرمنده ماه شهر ولایت سامره از روی او گلشن شده چشم امام عسکری از مقدمش روشن شده یا مهدی صاحب زمان امشب منم مهمان تو مولای من گـردیدهام شرمندۀ احسان تو ای نـور حی کـبریا جانم شود قربان تو از بس کریمی عالم هستی بود حیران تو ای دردمندان را دوا با یک نگه هستم بگیر با دست خالی آمدم از مرحمت دستم بگیر ای نور چشم مرتضی در دل بود این آرزو گردد میسر لحظهای با تو شوم من روبرو بنما دعا مولای من از تو بگیرم عطر و بو بر من عـزیز فـاطـمـه داده ولایت آبـرو ای منـشأ جـود و سخا مست تولای توأم هر لحظه ای مولای من غرق تمنای توأم من از زمان کودکی مولا گدای تو شدم شکر خدای مهربان مست ولای تو شدم از لطف حق من شامل لطف و عطای تو شدم شرمنده از لطف تو و جود و سخای تو شدم امشب ز راه مرحمت بنما نگاهی بر دلم با یک نگاهت مهدیا حل میشود هر مشکلم بر شیعیان مرتضی مولا تویی کهف الامان تابیده از تو بر دلم نور ولا در این جهان هرجا که نامت میبرم بر جان رسد عطر جنان صبح و مسا ذکر لبم یا مهدی صاحب زمان در هر مکانی میکنم عطر و بویت را حس بیا آرام جـان فـاطـمه دیگر گـل نرجـس بیا ای نا امیدان را امید بنگر به حال زار من اشک غم هجر تو شد هر صبح جمعه کار من بیتو منم مولا غریب تنها تویی غمخوار من بنما نظر از مرحمت بر این دل بیمار من امشب عزیز فاطمه گویم به سوز و اشک و آه ای یار تنها و غریب بر سائل خود کن نگاه از هجر تو مولای من گردیدهام بشکسته بال سوزم به یادت مهدیا هر روز هفته ماه و سال ای جان و هستیم فدات دارم به دل شوق وصال بنگر که مویم شد سپید دیگر ندارم من مجال مولای من امشب ببین بشکسته بالی مرا پر کن عزیز فاطمه این دست خالی مرا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـرای مـا نـگـاهـت آفـتـاب اسـت چـراغـان کـردن دنـیا ثواب است دعـا کـردم بـیــایـی زیــر بــاران دعا در زیر باران مستجاب است ******************** بـیــا تـا مــوج دریــا را بـبـیـنـیـم تـمـاشـا را تــمـاشــا را بـبـیـنـیــم نگـاهـی کـن به ما تا در نگـاهـت شـگـفـتـیهـای دنـیـا را بـبـیـنـیــم ******************** تو را حس کردهایم ای نور مستور که میتـابد به ما گرمایت از دور اگــر در نـیـمـۀ شـعـبــان بـیـایـی جـهـانـم میشـود نـور عـلی نـور ******************** دل مـا شـد پــریـشـان در هـوایت هــوا خــواه نـســیــم ســامـرایـت به پـا خـیـز ای شـکـوه آفـریـنـش که بـرخـیـزد هـمه عـالـم به پایت ******************** یـقـین دارم که بـاران خـواهد آمد بـه اسـتـقـبـال چـشـمـت بـایـد آمـد خوش آن روزی که از دیوار کعبه نــدا آیــد کــه مــهــدی آمــد آمــد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به پـیـروان ولایـت سـرور بـخـشـیـدند به شیعـیان علی شوق و شور بخشیدند بـه احـتـرام شـکـوفــائـی گـل تــوحـیـد به بـاغ سـبـز مـحـبت سـرور بخشیدند به بـاغـبان گـل نـرگـس از خدا امشب فرشتگـان همه گـلهـای نـور بخشیدند به رهروان ره او ز نور عشق و یقین دلـی به صـافـی جـام بـلـور بخـشـیـدند به حُرمت و شرف باغـبان عـشق قسم به لالـههـای شـهـادت غـرور بخشیدند چه جای حیرت ما داشت در شب میلاد اگر که مـلک سلیـمان به مور بخشیدند بگو به موسیعمران ز نور طلعت اوست اگر که چشمۀ نـوری به طور بخشیدند ز مـقـدم گـل نـرجـس و آخـرین ساقی هـزار بــادۀ نـاب طـهــور بـخـشـیـدنـد دعـا کـنـید بـرای ظـهـور او که به مـا امـیـد روشـن روز ظـهـور بخـشـیـدنـد اگر چه از گنه ما ملول و غمگین است ولی به او دل و جانی صبور بخـشیدند سـلام ما بـرسـاند به حـضرتش امشب به هرکه فرصت و فیض حضور بخشیدند ز یـمن جـلـوۀ مهـدی بود «وفایی» را اگر که پـرتـو نـوری ز دور بخـشیـدند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شعبان که به صد جلـوه و امیّد رسید بـر سـیـنـۀ خـلـق نــور امـیـد رسـیـد در نـیـمـۀ مـه سـتـارگـان میگـفـتـنـد ای مـاه بـیـا، طـلـوع خـورشید رسید *********************** در جــادۀ انــتــظـار پــابـنـد تــوأیــم مـدیـون تـو و لـطـف خـداونـد تـوأیم هـنـگـام ولادت تـو ای چـشـمـۀ نـور ما تـشـنـۀ یک جـرعـۀ لـبـخـند توأیم *********************** خـورشیدی و پابـوس شما، مـاه رسد جـبـریل به عـرض ادب از راه رسد ایکـاش که امسـال به گوش همگـان از کــعــبــه، انـــا بـــقــیــةالله رســد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـسم به آب، به روز نخـستِ پـیـدایِـش قسم به باد، به طـوفانِ عاصیِ سَرکِش قسم به خاک، به آن کوههای بیجنبش قسم به شعلۀ خورشید، وقت هر تابش دلـیــل خـلـقـت ربّــانــی جــهــان آمـد بگو به اهل زمین، صاحبَ الزَّمان آمد زبان گشودی و تا عرش ذکر «یارب» رفت قلم به دست گـرفتی، دل مُرَکَّـب رفت نفس کـشـیدی و بـادصبا، مؤدَّب رفت دمی که پرده گرفتی ز چهرهات، شب رفت به یُمن طَلعَت رویِ تو میکنم خیرات به آخـرین سـحـرِ آلِ صُبحدم صلـوات نسیم، عطر تو را هر کجاست، میجوید تو آن گُـلـی که زمـانِ بـهـار میرویـد خوشا مشامِ تَری که «وصال» میبوید به قول خواجۀ شیرازمان که میگوید: «به حُسن و خُلق و وَفا کس به یار ما نرسد به یـارِ یکجهـتِ حقگـزارِ ما نرسد» چه یوسفیست که هجرش کشیدنی باشد! غـم فـراق ظـهـورت چـشـیـدنـی باشد چِـقَـدر نـاز نـگـاهـت خـریـدنـی بـاشد عـلـی عـلـیِّ لـب تـو شـنـیـدنـی بـاشـد به عشق ذکر تو، ذاکر شویم، میچسبد نجـف کـنار تو زائـر شـویم میچـسـبد نیـازِ اهـل یـقـین را شکـوه نـاز، تویی برای قـبـلـۀ تـوحـیـدیـان نـمـاز، تـویی دری که سمت خداوند گشته باز، تویی قسم به بیتِ خدا، فارس الحجـاز تویی به کعبه تکیه بده صبح روز سروریات سـرم فـدای دم ذوالـفـقـار حـیـدریات تـمـام مـیشـود این هـجـر نـاتـمـام آقـا بـه احـتــرام تـو دنـیـا کـنـد قـیــام آقــا فــقـیـر سـفـرۀ تـو مـیشـوم مـدام آقــا کـریـم زادۀ نـسـل حـسـن، ســلام؛ آقـا شبیه جدّ کـریمت، سخاوتت عـلنیست کرامت تو به قرآن کرامتِ حسنیست کـلام نـافـذ تو واژه واژه بیهـمـتاست نـگـاه آبـیِ تـو بـی کــرانـۀ دریــاسـت فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست مـحـبت تـو شـبـیـه مـحـبت زهـراست شبیه فـاطمه پُر دامنه است شوکـت تو چقدر حضرت زهرایی است خصلت تو صـدای بـانگ اذانِ چـهـارده معـصوم تپـش، تپـش، ضربانِ چهـارده معصوم ای آخـرین جـریـانِ چـهـارده معصوم عـزیزِ فـاطـمه جانِ چـهـارده معصوم تویی که منـتـقـم خـون فـاطـمه هـستی به داسـتـان خـداونـد، خـاتـمـه هـسـتی برای نـوح، دمت ساحـلی به دریـا شد مسیـح، ذکـر تو را بُـرد، کـور بینا شد خــلـیـل بـا مــدد تـو بـلای بـتهـا شـد ولایت تو عصایی به دست موسی شد شـروع نقـطۀ تـوحـید هر قـیـام، تویی رسـولهـای اولـوالعـزم را امـام تویی به شعله میکشدم آن غـم شـبافـروزم شبیه شمع، سحـرهای هجـر میسوزم هنوز چـشم به فـصل وصال میدوزم تـویـی مُـحـول الاَحـوالِ عـید نوروزم نــویــد آمــدن تــو پــیــام امّـیــد اسـت برای شیعه زمان ظهور تو، عید است برای قـفـل ظـهـورت، کلید بودم کاش میان لشکر عشقات، شهید بودم کاش منم همان که به یارش رسید بودم کاش شبـیه شـیخِ مفـیـدت، مـفـید بـودم کاش چقـدر دل به هـوسها سپـرد نـوکر تو به درد فصل ظهورت نخورد نوکر تو برای دفع بلا هر زمان که لازم هست به سوی لشکر کـُفـّار صد مهاجم هست هـنوز سیـنۀ سنـگـین من مقـاوم هست میان شاهـرگم خـون حاج قاسـم هست اگرچه رفت علمدار، این علم برجاست به روی شـانـۀ ما بـیـرق خـدا بالاست چه سالها که بدون تو بی بهار گذشت چه هفتهها که به ما در فراق یار گذشت چه روزها که به این عاشق تو زار گذشت تمام جـمـعۀ عـمرم در انتـظار گذشت بس است دوریِ از ما، بس است، خسته شدیم به فاطمه قسم آقا، بس است، خسته شدیم برای بُردَن نام خوشت دهـان برسان لبـی بـساز بـرایـم سپـس زبـان برسان به دست سینهزنِ من کمی توان برسان مرا به کرببلای «حسین جان» برسان تو را به جان رقـیه، مخـواه غـم بـاشم فـقـط اجـازه بده اربـعـیـن حـرم بـاشـم چـقـدر آه کـشـیـدی ز دسـت آن دجّـال غروب روز دهم طـبق سُـنَّت هر سال شنیدهایم، تو دیدی چه شد در آن گودال همان دمی که ز گریه تو میروی از حال بـهــم زنـد اثــرِ نــالـۀ تــو هــیــأت را حسین میکِشی و میکُشی جماعت را رسید نیمۀ شعبان، دلم پُر آشوب است نگاه کن به دلی کز گناه معـیوب است چقدر گریه به پای فراق مطلوب است مرا سحر برسانی به جمکران، خوب است میان مسجـد تو روضـهای به پـا بکنیم برای مشک عـلـمدار، گـریـهها بکـنیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
تـشـنـگـان را سـحاب پیدا شد رحـمت بـیحـسـاب پـیـدا شد در دل ایـن کــویـــر تــفــیـده بحـر جـوشـیـد و آب پـیدا شد چـشـمِ چـشـمانـتظارها روشن روی حـق بـینـقـاب پـیدا شد در جــمـال مـنــوّرِ یـک مــاه چـــارده آفــتــاب پــیــدا شــد هـمـه عـالـم تـراب مـقــدم او هـیـبـت بــوتــراب پـیــدا شـد چشمتان روشن ای مسلـمانان روح اســلام نــاب پـیــدا شـد اهـل ایــمــان امـانــتــان آمــد او همان وجه ذات ذوالمنن است عالمی را چراغ انجـمن است او همان کعبۀ وصال خداست که وجودش مطاف مرد و زن است نه به بتخانه چون خـلـیل خـدا او به هر جا بت است، بتشکن است بر لبش دم به دم کلام خداست با خدا لحظه لحظه همسخن است گرچه ما دورش از وطن دیدیم ماه مصر است و یوسف وطن است هم به دستش زمام مُلک وجود هم امام تو، هم امـام من است آفـریـنـش بــود بـه فـرمـانـش نه زمـین بـاد نه زمـان بیتـو شـده دلـگـیـر آسـمـان بـیتــو ذکر ما در هجـوم ظلم و ستم گشته «الغوث و الامان» بیتو شـعـلۀ «الفـراق» جای نـفـس خـیـزد از سـیـنۀ جهـان بیتو نه به گـل هـست چشمِ دیدارم نه به دل شـوقِ بوستان بیتو دور هم صبح جمعـهها تا کی جـمع گـردنـد دوسـتان بیتو؟ گرچه باشـد چـراغ بـسیارش مانده تاریک، جمکـران بیتو قـبـر پـنـهـان مــادرت زهــرا همچـنان مـانده بینشان بیتو تو کـه خـورشـیـد عـالم جانی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سرم را میزنم از بیکسی گاهی به درگاهی نه با خود زادراهی بُردم از دنیا، نه همراهی اگر زاد رهی دارم، همین اندوه و فریاد است نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی غروبی را تداعی میکنم با شوق دیدارش تماشا میکنم عطر تنش را هر سحرگاهی هلال نیمۀ شعبان رسید و داغ دل نو شد دعای «آل یاسین» خواندهام با شعر کوتاهی اگر عصریست، یا صبحی، تو آن عصری، تو آن صبحی اگر مهریست، یا ماهی، تو آن مهری، تو آن ماهی دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دست خدا پردۀ شب را شکافت صبح شد و نـور خـداونـد تافت کـبـکـبـۀ مـوکـب سـلطان رسید مـنـتظـران نـیـمـۀ شعـبان رسید دسـت خـدا، هـیـمنـۀ ذوالـفـقـار باز شد از غـیب جهـان آشکـار ای ز وجــود تـو، وجـود هـمـه رشحـهای از بـود تو، بـودِ همه هستی عالم همه از هست توست خیر دو عالم همه در دست توست بودِ هـمه از تو و بودِ تو لطـف غـیبتت از ما و وجودِ تو لطف واسـطـۀ فـیـض خـدایـی تـویـی در دو جهان علّت غـایی تـویی خلـق خـدا را بـه خـدا رهـبـری نــور دل و دیــدۀ پـیــغـمـبــری ســیّــدی و قــافــلــهســالار مــا دسـت خـدایـی و، نـگـهـدار مـا حجّت حق، قطب زمان، روح دین نــور خـدا در ظـلـمـات زمـیـن آیـت کــبــرای خــدای جــهــان مـهـدی مـوعــود، امــام زمــان ای زده بـر بـام فـلـک زآگـهـی بـیــرق تـوحــیـد خـلـیـلالـلـهـی پـردهنـشـین و همه جا نـاظـری غـایبی و در همه جا حـاضری خیز و ز رخساره بر افکن نقاب ای خـجـل از سـایـۀ تـو آفـتـاب پـرده بـرانـداز که بـی روی تو روز همه شد چو شب مـوی تو مـا هــمـه دلــدادۀ روی تــوأیـم خـاک نـشـیـن سـر کـوی تـوأیـم طبع «ریاضی» که غزلخوان توست خـاک بَـرِ رفعـت ایـوان توست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اگرچه غـايبى، امّا حضورِ تو پيداست چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست مقام گلشنِ اشراق، نافـهخيز از توست بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست تو كيستى كه قـيامت، قيامتِ كـبراست تو كيستى كه قـيامت ز قامتت پيداست تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارىست زبان قاطع شمشير عدل تو كارى ست نگـاه مـنتـظـرانت هـنوز مـانده به راه سپـيد شد ز فـراق تو سنگفـرشِ پگاه خدا به دست تو دادهست عدل عالم را سـپـرده نـيـز به دسـتت حـساب آدم را ز هرچه هست به گيتى، سرآمدت خوانند تـويـى كه قـائـم آل محـمـدت خـوانـنـد ولادتت نه فـقـط آبـرو به شـعـبـان داد كه در ضميـر تمامى مردگان جان داد اَلا سـتارۀ مـوعـودِ گـرم و عالـمتـاب! به دشت تيـرۀ هـستى چو آفـتاب بتـاب بتـاب و ظلـمت ظلـم زمـانه را بـردار ز گـردههاى بـشـر تـازيـانه را بـردار
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
امـشب دلـم هـوای تـو دارد هـوای تو با اشک و ندبه پُر زده تا سامـرای تو قَـلْـبِـی لَـكُـمْ مُـسَلِّـمٌ وَ رَأْيِـی لَـكُـمْ تَـبَـعٌ لبـریـزم از محبت و مهـر و ولای تو چـشـمانـتـظـار آمـدنت مـادری غریب تا در طـواف کعـبه بپـیـچـد صدای تو دستی برآر و ذکر فرج را خودت بخوان چون مستجاب میشود امشب دعای تو اَشکو الِیکَ غربتی؛ آقای من کجاست؟ کی میدهـد نـدای فـرج را خـدای تو؟ این چـشـمها لـیـاقـت دیـدارتان نداشت دردا...! نبـوده چـشـم دلـم مبـتـلای تو دلگـیـری از سـیاهی پـروندهام، قـبول شـرمـنـده آمدم که بـیـافـتـم به پـای تو ما را به حق ساقی عطشان قـبول کن یـابن الـحـسـن تـمام وجـودم فـدای تـو با روضههـای فـاطـمـیـه قـد کـشـیدهام در آرزوی این کـه بـمـیـرم بـرای تـو ای زائر حسین! بگو خیمهات کجاست؟ تا کی بود سکـوت بیـابـان سـرای تو؟ ایکاش! دل، اسـیر هـوا و هوس نبود تـا مـیشـدیـم هـمسـفـر کــربــلای تـو در این غروب نیمۀ شعبان شه غریب هـیأت به پاست گوشۀ قـلـبِ گـدای تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
کلامی را نمیبینم که شأنَش را عیان سازد مگر لطف خدا جاری کلامی بر زبان سازد مقامی را که ممسوس است در ذات خداوندی چگونه میتواند چون منی آن را بیان سازد چگونه میتوان گفتن ز مولودی که میلادش دوباره روی احمد را در این عالم عیان سازد رُخش احمد قدش حیدر نفسهایش مسیحایی خدا آورده اورا تا که رشک انس و جان سازد از آن خُلق کریمانه که ارث از مجتبی برده تواند از کرم دریا کران تا بیکران سازد جنان آمد پدید از گوشـۀ لبـخـند بابـایش در آغوش پدر خندد جنانی در جنان سازد پِی آب حـیاتـند و نمیدانـند اگر خـواهد جهان پیر را با یک نگاه خود جوان سازد اگر افتاده از پایی بزن درب سرایش که زِ هَر افتاده گیرد دست از او یک قهرمان سازد دلا غافل مشو یکدم ز الطاف علی اکبر که هرچه از خدا خواهی علی اکبر همان سازد پدر آمد به بالینش که ای سرو رشید من مخواه اینگونه داغ تو قد من را کمان سازد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام همه تهماندههای نور را بر سفرۀ صحرا میان چادر شب ماه زیـباتر شود آنسان که بین لشکـر دشمن جـمال یـوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها تعالیالله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالیالله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار که در نزد پدر پائین میاندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّبنابیطالـب مهـیا گـشـته بر هـیجا! که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد میان آسمانها بر سر پـابـوسیاش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا «منم من زادۀ زهرا، منم آئـینۀ حیدر!» ولی نشناختند او را ولینشناسها؛ دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
فلک یک آسمان خورشید و ماه و اختر آورده ملک ساغر به بزم عاشقان از کوثر آورده به مکّـه آمـنـه بـار دگر پیـغـمـبـر آورده و یا بنت اسد از جوف کعبه حیدر آورده و یا اُمّ البـنـیـن مـاه محـمّـد منـظر آورده عـروس فـاطـمه لـیـلا عـلیّ اکـبر آورده جمـال بیمـثـال حیّ سـرمـد زادهای لیلا خـدا را بهـترین عـبد مـؤیّـد زادهای لیلا پسر زادی و یا روح مجـرّد زادهای لیلا به خُلق و خوی و منطق هر سه احمد زادهای لیلا محـمّد را محـمّـد را محـمّد زادهای لـیـلا قیامت قامتی زادی که با خود محشر آورده الا ای رهـروان حـقّ چـراغ راه پیدا شد جـوانان جهـان را رهـبری آگـاه پیدا شد بشارت اهل دل را ملک دل را شاه پیدا شد به روی شـانۀ شـمس ولایت ماه پیدا شد ولــیّ الله، فــرزنــد ولــیّ الله پــیــدا شـد زهی مامی که فرزند ولایت گستر آورده جمال بی مثال حضرت ربّ جلیل است این حسین و حیدر و زهرا و احمد را سلیل است این رخش جّنت، لبش کوثر، دهانش سلسبیل است این کلیم است این، مسیح است این، ذبیح است این، خلیل است این ز آل الله در دشت بلا اوّل قتیل است این برای هدیه در راه خدا دست و سر آورده سزد جبریل از کوثر وضو گیرد زبان شوید مگر از غنچۀ لبهاش گل در وصف او روید ملک در مصحف رخسار او روی خدا جوید بشر عطر محـمّد را ز باغ خُلق او بوید نه تنها یوسف زهرا، که دشمن مدح او گوید به حیرت خصم را هم این خدایی منظر آورده سلام انبیا بر غیرت و اخلاص و ایمانش درود جان و تن تا صبح محشر بر تن و جانش چه قابل جان من جان همه عالم به قربانش حسین ابن علی بگرفته و بوسد چو قرآنش سزد تفسیر گردد سورۀ والشّمس در شأنش مگو، کز مهر گردون هم رخی زیباتر آورده رخش جنّت، قدش طوبی، دلش کعبه، لبش زمزم پیامش روح قرآن و کـلامش آیت محکم به تـار طـرّهاش بسـته حـیات عالم و آدم نه تنها بیت ثارالله جهان از او شده خرّم ملائک در سما بگرفتهاند این ذکر را با هم که لیلا بر حسین ابن علی پیغمبر آورده سلام الله بر لیـلا و این پـاکـیزه فرزندش به بـازوی ولی الّـلـهی وجـه خـداونـدش ملائک دستبوس و انس و جان تا حشر پابندش شرافت آستانبوس و شهادت آبرومندش حسین و مجتبی و زینب و عبّاس بوسندش سپهر حُسن را این پاک مادر محور آورده نبّـوت بر جـمال کـبریایی منـظرش نازد امامت بر دم گـرم شهـادت پرورش نازد بزرگی سر فرود آورده بر خاک درش نازد شفاعت بر کرامتهای روز محشرش نازد شهادت بر همه گلزخمهای پیکرش نازد شجاعت بر دو بازویش سلام از حیدر آورده جـوانان جهـان آئـیـنهدار خـطّ و آئـیـنش ندیده تا شهادت جز خدا چشم خدا بیـنش به وقت حمله دشمن هم گشاید لب به تحسینش عجب نبود اگر خون بگذرد از عرشۀ زینش عطش گلبوسهها بگرفته از لبهای شیرینش اگرچه بر پدر دریایی از چشم تر آورده زمین رزمگـاه معـرکه بـدر و پیـمبر او قتال پهندشت کـربلا صفّین و حـیدر او به رزم صحنۀ عـاشـور ثـارالله دیگر او زعیم و اسوۀ رزمندگان تا صبح محشر او ز آل الله روز جـان فـشانی پیـشـروتر او به حق ایمانی از کوه گران محکمتر آورده سلام ای آفتاب سرخ عـاشورا علی اکبر درود ای آرزوی یوسف زهرا علی اکبر گل باغ جنان در دامن صحرا علی اکبر تویی در بزم جان ماه جهان آرا علی اکبر کرامت کن برات کربلا ما را علی اکبر که داغ کـربـلایت ناله از دلها برآورده تو قرآنی تو فرقانی تو یاسینی تو طاهایی تو در کوی ذبیح الله اعظم ذبح عظمایی تو اوّل کشته در دشت بلا از آل زهرایی تو از صبح ولادت تا شهادت عشق بابایی تو در دشت بلا همچون شجر در طور سینایی که نخل «میثم» از باغ کمالاتت بر آورده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
و بیمقـدمه با رخـصت از جناب قـمر نـوشـتـم اول خـط سـیـدی عـلـی اکـبـر خدا به حـضرت ارباب هـدیـه داد پسر خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت علی رسید، جهان شاهزاده لازم داشت و جلوه کرد در عالم علی دوباره علی که بُـرد نام عـلی را به هر مناره علی عـلیست وارث والایی و وقـار عـلـی به دست اوست برازنده؛ ذوالفـقار علی حــســیــن بــر لـبـش الله اکــبـر آورده خــدا بـرای جـهــان بـاز حـیـدر آورده به سینه مُهر« انا فـاطمی نسب » دارد زمان زمان تبراست، پس غضب دارد به انـتـقـام، سـر از دشمنان طلـب دارد همیـشـه نـغـمۀ یا فـارس الـعـرب دارد عـلی کـنار ابالفـضل مثل جان و تناند بگو که جـمع ابالـقـاسـم و ابالحـسـناند اگرچه عـالـم و آدم به شوکـتش رو زد اگرچه هـیـبت عـبـاس هم دم از او زد قدش به قامت افـلاک اگرچه پهـلـو زد ولـی مـقـابـل زینب هـمـیـشـه زانو زد دل حـسـین بـدون عـلـی شفـیق نداشت اگر نبود...، عـلـمدارمن رفـیق نداشت میـان کـربـبـلا خـواست تا نـشان بدهـد عـلی شده، که برای حـسین جـان بدهد چرا بـهـانـه به دسـت حـرامـیان بـدهـد نخـواست تا به امان نامـهها امان بدهد نظام لشکـر خودکـامه را به هم میزد همینکه دور و بر خـیمهها قـدم میزد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ملک قنداقهاش را با شکوه محشر آورده و گل از خاک پای شاهزاده سر در آورده برای شاخۀ سدره خدا برگ و بر آورده گمانم نسل زهـرا باز هم پیغـمـبر آورده و بعد از لؤلؤ و مرجان، خدا یک گوهر آورده همان که مات خود کرده است ماه آسمانی را به لبخندش دوچندان کرده شوق زندگانی را محبت را سیادت را رسول مهربانی را علم کرده است در تاریخ مفهوم جوانی را که حرفی از تمام حرفها زیباتر آورده زمین از ابر رحمت موج زد مانند دریا شد دم عیسی بن مریم باد زلف این مسیحا شد نبی بعد نـبی در احـترام مقـدمش پا شد حواس عرشیان محو نگاه ماه لیلاه شد همان دستی که ماهی چون علی اکبر آورده علی روح جوانی شد که غم از پیر میگیرد که خورشید از نگاهش نور عالم گیر میگیرد وقار از راه رفتنهای او تأثیر میگیرد اذان روزی سه نوبت از لبش تکبیر میگیرد که اسلام از لبـان او اذانی دیگـر آورده پس از خورشید تشنه میشود مهتاب هم تشنه برای دیـدن لبهای تو شد آب هم تـشنه زبان میگفت گشته مثل تو ارباب هم تشنه از آن داغی که شد گهوارۀ بیتاب هم تشنه ببخش این شعرها را که فقط چشم تر آورده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
طُـفـِیل عـشـق حـسـیناند آدمی و پری تو آمـدی، که دل از دلبـر جهـان ببری جوانِ خوش قد و بالا! کریم آل حسین! چنان حسن، به کرامت در این قبیله، سری تو قلب نسل جوان را، به خود گره زدهای نشان توست، هر آنجاست از جوان، اثری بـرای قـلـب پـریـشـان مـادران شـهـیـد عـلیِ اکـبـر لـیـلا! تـو مـرهـم جـگـری به خَلق و خُلق: محمد، مرام و نام: علی به تو رسیده، چه میراثهای پُر گهری چه کرده است عبور تو با دلش؟ وقتی که از مقـابـل چـشم حـسین، میگـذری ندیده ذات هوالعشق، چون تو مجنونی فقـط حوالـۀ لـیلاست، اینچـنین پسری تو کیستی؟ که به یک آن، محمدی و علی تو کیستی؟ که به پا خاست، پیش تو قَمری به سوی کرب و بلا، راهی است، قافلهای خوشا به حال سـوارانِ با تو همسـفری اذان بگو، که نمـاز وصال یاران است بگـو که نـام عـلی را به کـربـلا ببـری چگونه شِبه نبی! در کمین جسم تواَند؟ «تو کز مکارم اخلاق عالـمی دگری» رسید جان جهان، بر لبش، از این روضه: که بوسه زد به لبانت، لـبان تـشـنهتری وداع با پسری چون تو، میکُشد همه را دگر ببین، چه کُنَد؟ با دلِ چو او، پدری قدم بزن، دم آخر، که چـشمهای حسین دوباره بر قـد و بـالای تو، کُـنَد نظری سـلام کـردم و بــاور نـمـیکـنـم یــارا! دل شکـستـۀ ما را، به پـاسخی نخـری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای رخت ملجا خورشید دو چشمت دریا صورتت قرص قمر زلف سیاهت یلـدا نـزند سـر رخ خـورشـید به دنـیا پسرم گـل عـالـم بـسـرشـتـنـد ز پـیـمـانـۀ تـو هـمۀ خـلـق به طـوف تو و پـروانـه تو طاق ابروی تو چون قرص قمر میبینم زلف تو در کـف اربـاب هـنر میبـینم نیست در کون و مکان مثل تو زیبا پسری روز خورشید و شب از قرص قمر ماه تری نفست معجزه گر چون دم عیساست علی دست تو دست الهی یـد بیضاست علی باش تا در دل شب جـلـوۀ مـاهم بشوی باش تا در هـمه جا نـور نگـاهم بشوی در تـو هـر پـنـج تـن آل عــبـا را دیـدم وقـت رفـتن ز قـفـا شـیـر خـدا را دیدم میبـرد از همه دل شـبه پیـمـبر شدنت جـذبۀ عـشق شده این علی اکبر شدنت کام تو خـشکتر از خـاک بلا میبیـنم مـرکـبت را وسـط خـصم رهـا میبینم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
ناگـهـان بـانگِ هَـل اَتیٰ پیـچـید در دل صـورهـا، صدا پـیـچـید صـوت شـیـریـن ربَّـنـا پـیـچـیـد عــطـر سـجــادۀ خــدا پـیـچــیـد مُـرشـد اهـل دین! سـلامٌ علیک سَیِّـدُ الـسّـاجـدین! سـلامٌ عـلیک نغـمـۀ چَـنگ و ضَربِ دف آمد مــوســمِ شــادی و شـعــف آمـد مِــی عُــشّــاق از نــجــف آمــد دادِ کـعــبـه از آن طــرف آمـد: گــوشهــا! بـشـنـویـد فــریــادم عـاشـقِ ســیـنـهچـاکِ ســجــادم مـاه، نِـعـمَ الْـبَـدَل* گرفت تو را حُسن، ضربُ المثل گرفت تو را شعر، بیتُ الغـزل گرفت تو را تا پـدرجـان بـغـل گـرفت تو را شـبِ مــیــلاد، کــربــلا رفـتـی بـیـن آغـوشِ عـشـقِ مـا رفـتـی مــا ذبـــیــحِ نــگـــاهِ دلــداریــم بــخــدا ســـرســپــردۀ یـــاریــم دار بــر دوش، مـثـلِ تَــمّـاریـم با عـلـیهـا چـه عـالـمـی داریـم شَـرَفُ الـشَّـمـس مَشـرِقِـیـنی تو دومــیــن حـیـدر حــسـیـنـی تـو عـشـق تـزریق کـرده در جانت تـا پــدر کـرده بـوســهبــارانـت عـمّه میگـفـت: ای به قـربـانت به عـمـویت کـشـیـده چـشمـانت چشمهای، رو به جو نخواهی زد با ابـالـفـضـل، مـو نخـواهی زد فـرشِ پشتِ درِ تو از پرِ ماست بــامِ تـو لانـۀ کــبـوتــرِ مـاسـت خـانـهات سـرپـنـاهِ آخـرِ مـاست مـادرت آبـرویِ کـشـورِ ماست با تـو مـا نـیـز جـزءِ این ایـلـیـم عـجـمـی زادهایــم، فـامـیــلــیــم هر که در کویِ وحدتِ تو دوید از همه غـیر رَبِّ خـویش بُـرید بـال هـرکه عـروج را فـهـمـیـد از صحیفه به صحن عرش رسید مَـلَـک وحـی اگـر جـلـیـل شـده بــا دعــایِ تـو جــبـرئـیـل شـده قَطـرۀ نُطقِ تو خودش دریاست واژههایت عجـیب، بیهـمتاست مــنـبـرت بـانـیِ تـحـولهـاسـت خطبهات مُهرِ ثبتِ عاشوراست از تــو داریــم نــوحــه و دم را از تــو داریــم ایـن مُــــحرم را غـمِ من را حـضور تو کـم کرد عـشـق را بین سـیـنـهام دم کرد گـنـبـدت را دلـم مُـجَــسَّـم کـرد حَـرَمت را درست خـواهم کرد در بـقـیـعـت به پا کـنم، عَـلَـنی! اوّلــیــن چــایــخــانـۀ حَـسَــنـی کـاشیاش پُـر لَـعاب خواهد شد دلِ زُوّار آب خــــواهـــد شــــد آبِ حـوضش شراب خواهد شد صحـنها، انـقـلاب خـواهـد شد کـنج هر صحـن، انجـمن داری تا خودِ صبـح، سـیـنه زن داری در حرم عطر ناب خواهم ریخت مثل مشهد، گلاب خواهم ریخت مشک بر دوش، آب خواهم ریخت یـادِ طفـلِ ربـاب خـواهم ریخت سهم جسمِ ضریح تو، تب نیست بیحـیا دور عـمه زیـنب نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
مدیـنه باز هـوای خـوشِ بهـاری داشت هـوای تـازۀ فـصل بنـفـشـهکاری داشت چمن شکوفه به گیسوی نخلها میبست مـدیـنه حـالت بُهـت و امیدواری داشت نشسته چشم به راه ستاره، شب تا صبح مدینه پلک نمیزد که بیقـراری داشت »ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد« که مهر در قدمش شوق جاننثاری داشت جـمـال روشـن این مـاه را نـگـاه کـنـید که حُسن یوسف از او رنگ شرمساری داشت حلاوت از نفسش، چشمه چشمه میجوشید طـروات سخـنـش جـلـوۀ بهـاری داشت به سرو، قامت او راستقـامتی آموخت که استـقامت و ایـمان و پایداری داشت سجود کرد به سجادهای به وسعت عشق چه سجدهای که تجلای رستگاری داشت دخیل بست به قـندیل اشک او محـراب که چشمهای ز غبار زمانه عاری داشت قـلم در اول توصیف او به خود لـرزید که در مقام رضا، صبر و استواری داشت به یک دعای غلامش، به دشت و صحرا ریخت سحاب رحمت حق، هر چه اشک جاری داشت به بوسهای حجرالاسود از لبش گل داد حریم کعـبه از او یاد و یادگاری داشت هُـشـام کرد تجـاهـل اگر در اوصـافـش زبان گشود «فرزدق» که شوق یاری داشت اشاره کرد که فـرزند مکـه است و مـنا اشارهای که حکایت ز حقگزاری داشت جهانِ کوچک ما، حیف درنیافت که او چهقدر شوکت و فضل و بزرگواری داشت شمیم عـشق حـسین انتـشار یافـت از او چرا که ساغر چشمش، گلابِ جاری داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
بـا عــشـق بـینـهـایـت و آمــاده آمـده بـنـیـانـگـذار مـسـجـد و سـجـاده آمـده ذریــة الــرســول؛ امـیــد جـهــانـیــان مـثـل عــلـی بـدون ریــا، ســاده آمـده شــد مــایــه تـبــســم و آرامــش پــدر مـحـض حـسـیـن دلـبـر و دلـداده آمده نـور چـهـارم آمـد و زیـن الـعـبـاد شد اصــلا بـــرای راه خــدا جــاده آمــده هر سطر از صحیفه او رمز بندگیست حـبـل الـمـتـیـن حـق بُـوَد؛ آزاده آمـده لطفش زبانزد است و نزد دست رد! بیا آنکس که دل به حـاجت من داده آمده پُر کرد از آنچه خوبترینِ دو عالم است در بــاز کــرد و دیــد گــدازاده آمــده رو زد هر آنکه بر کرمش سربلند شد سـائـل عـزیـز شـد اگـر افـتـاده آمـده!
: امتیاز
|