کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در فتح قلعه خیبر

شاعر : قاسم صرافان     نوع شعر : مدح     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : مثنوی    

شير می‌چرخيد با شمشير در ميدان عشق            هر سر بی‌عشق را می‌ريخت اين طوفان عشق

ای که خود را پيش شمشير دو دم آورده‌ای            هر چه سر آورده باشی باز کم آورده‌ای


تیغ اگر این است آن بازیچه در دست تو چیست؟            کاش می‌فهمیدی ای مرحب! هماورد تو کیست؟

واقعاً با شیر حق جنگیدن از خوش باوری‌ست            پهلوان! گویی حواست نیست! این آقا علی‌ست

ذوالفقار است این که می‌چرخد علی گویان و مست            چون نباشد مست؟ چون می‌گیردش حیدر به دست

بس که در دست علی گشته‌ است مجنون ذوالفقار            گاه چرخی هم اضافی می‌زند بر گرد یار

بی‌دلیل این تیغِ عاشق، همدل زهرا نگشت            هیچ یاری این قدر دورِ سر مولا نگشت

غیر زهرا هیچکس در گردش لیل و نهار            دور مولایش نگشت اینقدر الاّ ذوالفـقار

دستِ حق در چارچوب و بستِ در، انداخت چنگ            گفت: یا زهرا و در را کند، از جا، بی‌درنگ

در، میان دست حیدر، هر دو لشکر در سکوت            قلعۀ بی‌در علی گویان و خیبر در سکوت

گاه لشکر، دست حیدر را تماشا می‌کنند            گاه آن دیـوارِ بی‌در را تـمـاشا می‌کـنـند

بَه! به این مولا و در را در هوا چرخاندنش            قلعه‌ها مسحور آن «اِنّا فَتَحنا» خواندنش

قلعه‌ها حیران شدند و خیبری‌ها، حیدری            یافـتـند آنجـا درِ تـوحـید را، در بی‌دری

: امتیاز

مدح امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در فتح قلعه خیبر

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

هر آن مجنون که مُهر مِهر حیدر خورده تقدیرش           نخ چادر نماز حضرت زهراست زنجیرش

فرستاده کتابی را در آن مدح علی گوید           خدا با إِنَّما و هَل أتیٰ و تین و تطهیرش


به حکم "لافتی إلا علی..." دیگر جهان هرگز           نه می‌بیند شبیهش را، نه حتی مثل شمشیرش

فقط با نان جو سر کرد آنکه فتح خیبر کرد           کجا آن قوت و این قوّت، ملائک مات تکبیرش

دعا بر جان مادر می‌کند هرکس مُحب اوست           رسید از دامن مادر به قلب طفل تأثیرش

چنان از نام او مستم، گرفته یاء آن دستم           علی نامش چنین کرده، چه خواهد کرد تصویرش

کند صید دل این صیاد قابل با شمایل هم           که خالش دانه، مو لشکر، کمان ابرو، مژه تیرش

برای کوی او رفتن، گرسنه مانده ترجیحاً           به جز او را نمی‌خواهد گدای چشم و دل سیرش

علی هرجا رود بالا، شود حجّت تمام آنجا           چه باشد شیر میدان و چه باشد طفل بی‌شیرش

: امتیاز

مدح امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در فتح قلعه خیبر

شاعر : حمزه محمدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عـلی شبـیه کسی نیست جز خداوندش            همان خدا که نبوده‌ست و نیست مانندش

کسی که حبل خدا بوده، هست و خواهد بود            کسی که هر چه شود با خداست پیوندش


کسی که قـبله‌نـما رو به‌ او توقـف کرد            کسی که «فزت ‌ورب‌ العلی‌ست» سوگندش

تمام هستی عالم به روی دوش علی‌ست            مـدار چـرخـش افـلاک نیز سربـنـدش

میان معـرکه هرگـز نـدیـد چـشم کسی            که ذوالفـقـار کـند تکـیه بر کـمربنـدش

خدا به دست علی نه، به «دست خود» روزی            دری که مـانـع اسـلام بـود را کـنـدش

»جمال وجه خدا واحد است» این یعنی:            علی‌ست اخم خدا و علی‌ست لبخـندش

: امتیاز

مدح امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در فتح قلعه خیبر

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

گـره کـور که در کـار پـیـمـبـر افـتـاد            باز هم قـرعـه به نـام یل صفـدر افتاد

وقتی از دور در قـلعـه تجـلّی می‌کرد            یـاد آن دسـت یـدالـلـهـی حـیـدر افـتـاد


با خودش گفت که‌ این کار فقط کار علی‌ست            ناگهـان دلـهـره‌ از سیـنۀ مضطـر افتاد

مثل خواری شد و در چشم فراری‌ها رفت            تا عـلـم دسـت عـلـمـدار پـیـمبـر افـتاد

طرف قلعه که می‌رفت خدا پشتش بود            جـبـرئیل آمـد و زیر قـدمـش پَـر افتاد

مرحـب آمد که شود سد ره خـیر ولی            «هٰا عـلیٌ بَـشرٌ کـیفَ بَشر» شر افتاد

تیغ ابروی علی خم شد و مرحب جان داد            ده قدم مانده به شمشیر دو سر، سر افتاد

با خدا رفت و دم «نَصرُ مِنَ اللّٰه» گرفت            سـورۀ فـتـح به جـان در خـیـبـر افـتاد

موقع کندن در بود که « یازهرا» گفت            ناگهـان ترس عجـیـبی به دل در افتاد

صاحب روز جزا داشت قیامت می‌کرد            حَسَبُ الاَمرِ عـلی پرده ز محشر افتاد

چاره‌ای جز به درک رفتن و تسلیم نداشت            هر که با خـشـم الـهـی عـلـی در افتاد

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

او که عطر نفسش را به بهاران می‌داد            جام بـاران به لب خشک بیـابان می‌داد

همچو طوبای بهشتی که پُر از عطر خداست            شاخه‌اش جای گل سرخ، مسلمان می‌داد


با سکوتش به جهان درسِ حیا می‌آموخت            صبر او حوصله بر موسیِ عمران می‌داد

مثل خورشید که نورش همه جا می‌تابد            با نگـاهـش به زن مُغـنـیه ایمان می‌داد

صحـن سجاده‌اش از غـربت او بـارانی            موجِ اشکش خبر از روضۀ پنهان می‌داد

غل و زنجیر چه مستانه طوافش می‌کرد            او که دستور به زنجـیرۀ کـیهان می‌داد

بــا وجــودِ ســتـمِ وافــرِ زنــدانـبــانَـش            وقتِ افطار به او هم رطب و نان می‌داد

نفـسـش رفت و کریمانه نفـس داد به ما            چه مسیحانه به این قوم عجم جان می‌داد

خواست خاک عجم از عطر تنش پُر بشود            همۀ هـستی خود را که به ایران می‌داد

می‌شکست آینه در محبس و انوارش را            به قم و قـبلۀ شیـراز و خـراسان می‌داد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رشتۀ دل‌های عاشق پشت این در بسته شد           بار ما از خانۀ موسی ابن جعفر بسته شد

تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند           با هجوم سائلان از صبح، معبر بسته شد


مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم           مشت مسکین درش با کیسۀ زر بسته شد

آن‌که از کـار پیـمـبرها گـره وا می‌کـنـد           دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد

ای خدا آزاد بودن پیشکش، این ظلم چیست؟           در قـفس حتی پر و بال کـبوتر بسته شد

یک نـفـر با تـازیـانـه آمـد و در بـاز شد           یک نفـر با تـازیـانه آمد و در بـسته شد

تازیـانه رفت بالا چـشم مـادر تار گشت           تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد

آه روی تخـته پاره ساق پایش بند نیست           بیش از این حرفی ندارم روضه‌ها سربسته شد

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای امـیـد همه، ای چـارۀ حـیـرانـی‌هـا            ای دوای هــمـۀ درد و پــریـشـانـی‌هـا

سفـره‌ات کـرد نـمک‌گـیر همه‌ دنـیا را            روضـه‌ات راه نـجـات همه زنـدانی‌ها


سیدی دست مریـزاد! رسیده یک عمر            کــرم ایـل و تــبـار تـو بـه ایـرانـی‌هـا

عاشقی در همه جا دردسـری بود ولی            ما رسـیـدیـم از عـشق تو به آسـانـی‌ها

نَفَس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟            که گذشت از همۀ بی سر و سامـانی‌ها

قـتـلـگـاه آمـده‌ای یـا که به زنـدان آقـا؟            ساق پایت چه شده؟ وای ازین جانی‌ها

تازیانه، غل و زنجیر، جسارت، دشنام            سال ها ظلـم و ستم بود و پـریـشـانی‌ها

پیکرت روی زمین مـاند، نمـانـدند اما            دخـتـر و خـواهـر تـو بـین بـیـابـانی‌ها

سر جدت که جدا شد، همگی شیر شدند            شمر آمد به حرم، کرد رجز خوانی‌ها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ اینکه گفته می شود در آخرین باری که امام کاظم علیه‌السلام زندانی شدند چهارده سال طول کشید استناد روایی و تاریخی وجود ندارد بلکه تاریخ صحیح چهار سال است زیرا همانطور که در صفحات ۵۰۷ جلد ۲ اصول کافی و ص ۲۰۶ جلد ۴۸ بحارالانوار و ص ۱۵۳ ج ۳ منتهی الآمال هم آمده است هارون الرشید ملعون در سال ۱۷۹ هجری امام را دستگیر و از مدینه به بصره و سپس به بغداد تبعید و زندانی کرد و امام علیه‌السلام را در سال ۱۸۳ به شهادت رساند که مدت زندانی بودن چهار سال می شود! البته شاید بتوان گفت که مجموع زندان های متعددی که حضرت در ایام خلافت غاصبانه خلفای مختلف در مدت حیات پُر برکتشان رفتند چهارده سال بوده باشد که البته در این خصوص نیز تصریح تاریخی وجود ندارد. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

تازیانه، غل و زنجیر، جسارت، دشنام            چـارده سـال تو بـودی و پـریـشـانی‌ها

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

یوسف فاطمه و تخـته در و چار غلام            کـرده تـغـیـیر چرا رسـم مسـلـمـانی‌ها

زبانحال امام موسی کاظم علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

مـوسـای آل احــمــدم و بــرگــزیــده‌ام            جای وصال، غربت و دوری خریده‌ام

بـا اشـتـیـاق جــام بــلا ســر کـشـیـده‌ام            چون زیـنـبم، حـمـاسۀ صبـر آفـریـده‌ام


در قعر چاه، سِیر صعودی به من رسید            رخسار زرد و چشم کبودی به من رسید

از آن زمان که مرد یهودی به من رسید            قـدر تـمام عـمر، مـصـیـبت چـشـیـده‌ام

امشب دوباره قلب مرا گردِ غـم گرفت            از درد هجـر فـاطـمـه‌ام گریه‌ام گرفت

اصـلاً نـبـایـد آه مـرا دسـتِ کـم گرفت            چـنـدی گـذشـتـه و پــسـرم را نـدیـده‌ام

زنـجـیـرها از این همه آزار خـسـته‌اند            دیـگـر، تـمـام نـافـلـه‌هـایـم نـشـسـتـه‌اند

هر صبح و شام حرمت من را شکسته‌اند            آن قـدر، ناسـزا من از این ها شنـیـده‌ام

خـورشیدِ خاک خوردۀ هـفـتم شدم اگر            این روزهـا به گـریه تـجـسم شـدم اگر

در لابـه لای جـامـۀ خود گـم شدم اگر            مانـند شـمع، در کـف زنـدان چکـیده‌ام

من را به زورِ سـلـسله بسیار می‌کشند            تـا آن سـیــاه‌چــالِ دل آزار مـی‌کـشـنـد

از سـاق پـای درهـم من کار می‌کـشند            گودال تنگ و پیکـر قامت خـمـیده‌ام؟!

شِـکـوه ز داغ مـسـتـمـر خـود نمی‌کـنم            اصـلاً نـظـر به درد سـر خود نمی‌کـنم

گـریـه بـر آتـش جگـر خـود نـمی‌کـنـم            گـریـان داغِ تـشـنـه لـبِ ســر بـریـده‌ام

با جسم چاک چاک، سری در بدن نداشت            در زیر آفـتاب، به تن یک کفن نداشت

یک عمر، یادِ این که لباسی به تن نداشت            با اشـک و آه، جـامۀ خـود را دریـده‌ام

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود           چرا که رزق ما از سفرۀ موسی‌بن‌جعفر بود

اگر باب‌الحوائج خوانده می‌شد علتش این است           که با قلب شکسته مرهم دل‌های مضطر بود


زن بدکار و بُشر حافی و مردان زندان‌بان           به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود

عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او           به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود*

اسـیـری که تـمـام مـدت آزادی‌اش تـنهـا           زمان رفتن از زندان به یک‌زندان دیگر بود

امام مهـربانِ مسلمین افـطار هر روزش           به دست سندی‌بن‌شاهک ملعون کافَر بود

به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را           به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود

* امام کاظم علیه السلام فرمودند:«إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي» ترجمه: «خداوند متعال بر شیعه غضب کرد و مرا بین جان خودم و آنان مخیّر فرمود؛ پس به خدا قسم من با جان خودم شیعیان را حفظ کردم» کافی، ج ۱، ص ۲۶۰؛ مراة العقول ج ۳ ص ۱۲۶

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

اگرچه عـاقـبت آزاد شد، اما همه دیـدنـد           که بر یک تخته‌پاره در غل و زنجیر، پیکر بود

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خـدا از ما نگـیرد نعمت باب‌الحوائج را           غمِ او روضۀ او صحبت باب‌الحوائج را

سر هر روضه‌ای که گریه کردم سفره‌ای دیدم           خدا از ما نگـیرد هـیأت باب‌الحوائج را


سرِ راهش گرفتم کاسه‌ام را کاسه‌ام پُر کرد           گـدا بـاید بـدانـد عـادت بـاب‌الحـوائج را

کریمان چشم بر راه‌ند چیزِ کم نباید خواست           خـدا پـایـنده دارد دولـت باب‌الحوائج را

از این نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرهاست           اگر این خانه دارد برکت باب‌الحوائج را

سلامش کردم و دیدم رضایش هم جوابم داد           خدا را شکر دارم حضرت باب‌الحوائج را

برای قُرب لازم بود اگر ما سجده‌ای کردیم           نگـیرید از سرِ ما عزّت باب‌الحوائج را

وصیت کرده‌ام آنروز بگذارند بر چشمم           کنارِ مُهـرِ تربت، تربت باب‌الحوائج را

تمـام زندگی مدیـون این آقای مظلـومیم           نـمی‌دانـیـم امـا قـیـمـت بـاب‌الحـوائج را

خدا لعنت کند سَندیِ شاهک را، به در بگذاشت           نگـاهِ دخـتـرِ بی‌طـاقـت باب‌الحـوائج را

سیه‌چال است جای یک نفر، یعنی که حس می‌کرد           یـقـیـناً زیر پـایش قـامت باب‌الحوائج را

دعا کن زیر این زنجیرها شلاق‌ها غُل‌ها           نـبـیـند دخـتر او حـالـت باب‌الحوائج را

نمی‌شد پا شود اما زِ حالش خوب پیدا بود           کسی زخمی نموده غیرت باب‌الحوائج را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خـدا از ما نگـیرد مـنّت باب‌الحوائج را           غمِ او روضۀ او صحبت باب‌الحوائج را

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت آمده که به معنی ساق کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

برای سقفِ کوتاهش شکسته ساق پایش را           حرامی کم نموده زحمت باب‌الحوائج را

سیه‌چال آنقدر تاریک زهرا هم نمی‌بیند           کبودی‌های روی صورت باب‌الحوائج را

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

به روی تخته‌ای اُفتاده گِردش چار حمال است، اما شُکر           نمی‌بیند رضایش غارت باب‌الحوائج را

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قصد سفر کردم که باشد مقـصدم مشهد            عـمری کـبـوتـر وار جـلد مشهـدم مشهد

امـیـدوارانـه هـمـیـشـه پَـر زدم مـشـهـد            هربار بعد از کـاظـمیـنـش آمـدم مـشهـد


باب الحـوائج خـیرخـواهـانه دعایم کرد

موسی بن جعفر آستان‌بوسِ رضایم کرد

دل‌های مـشتـاقـان هـمیـشه آرزومـندش            در محـشر فـردا همه محـتـاج لبـخـندش

او نیست در بند کسی، دنیاست در بندش            اولاد من قـربـان این بـابـا و فـرزنـدش

عـمری بدهکـارم بدهکـار رضـاجـانش

شد بهـترین سلـطان عـالم طفـل دامانش

سلطان هوای رعیت‌اش را بیـشتر دارد            اربـاب از حـال دل نـوکــر خـبــر دارد

هرقدر که مهر و محـبت این پسر دارد            این رأفـت‌اش را یـادگاری از پدر دارد

شمسی که خود می‌پرورد شمس‌الشموس این است

در چشم خاص و عام " زین المجتهدین " است

موسای اهل بیت بود از هرکسی سر بود            گـنجـیـنـۀ جـمـع کـمـالات پـیـمـبـر بـود

او پـنجـمیـن ذریّـۀ زهـرای اطـهـر بـود            جانم به معصومی که خود معصومه‌پرور بود

مــانـنـد او اولاد او بـا آبــرو هــسـتــنـد

سادات ایران بیـشتر از نسل او هـستـند

از نسل زهرا از تبار "هاشم" اش خواندند            گاهی "وفیّ" گفتند و گاهی "قائم "اش خواندند

اهل ادب، اهـل تـدبّر عـالـمش خـواندند            میدانی اصلاً از چه بابت کاظمش خواندند؟

عمری به روی غیظ کردن بست چشمش را

حتی نـدیـده دشـمن او نـیز خـشمـش را

دارد نسـیم مهرورزی عطر خوشبویش            تنهـا تـبـسم می‌چکـد از روی دلجـویش

سنی و شیـعـه گـوید از اخلاق نیکویش            هدیه فـرسـتاده برای شـخـص بدگـویش

در هر قنوت خویش مردم را دعا می‌کرد

با جمع بدگویانِ خود، اینگونه تا می‌کرد

او با زبان حق در این عـالـم تکـلم کرد            حتی به روی دشمن خود هم تبـسّم کرد

عمری به هر درمانده‌ای مولا ترحم کرد            در پیشگاهش بُشر حافی دست و پا گم کرد

این دستـگـیری‌ها به یُـمنِ التـفـاتش بود

احـیای دل‌ها هم یکی از معجزاتش بود

همراه علم و منطق و برهان امامت کرد            بی‌مزد و مـنّت بـارها قصد هدایت کرد

جای پـدر از منـظر اسلام صحبت کرد            از پاسخ او بـوحـنیـفـه نیز حـیرت کرد

در کودکی تندیس درک و فهم کامل بود

از خُـردسـالـی نیـز حـلّال مـسـائـل بود

من خرج مدحش می‌کنم ابیات موزون را            وقف وجودش می‌کنم طبع دگرگـون را

کی چشم پوشی می‌کنم این‌گونه مضمون را؟            بـاید که یـادآور شـوم اقـرار هـارون را

جز او کسی آئینۀ موسی بن عمران نیست

میـراث‌دارِ دانـش جـمع رسـولان نیست

همچون پدر بر روی منبر درس دین می‌گفت            با لحـن زیـبـای امیـرالمـؤمنین می‌گفت

تفسیری از فحـوای آیات مبـین می‌گفت            شیخ الائمه مدح او را این چنین می‌گفت:

قطعاً رحیم است و علیم است و حکیم است او

مانـند اجـدادش کـریم بن کـریم است او

افسوس اسیر دست جمعی بی‌مروت شد            عمری از این زندان به آن زندان اذیت شد

سهمش از این دنیا فقط درد و مشقت شد            در هر سیه‌چالی مکرر هتک حرمت شد

شلاق زنـدان‌بان او خـیلی به او بد کرد

لعنت به سندی، سندی بن شاهک نامرد

هر دفـعـه که راهـی زنـدان بـلا می‌شـد            از دخترش معصومه با حسرت جدا می‌شد

در دخـمـه‌ای با درد غـربت آشنا می‌شد            از بی‌کسی هر روز دلتنگ رضا می‌شد

آزرده از تـنهـایی و رنـج مـصائب بود

شب تا سحر هم صحبتش تنها "مسیب" بود

یک عـده با نامهـربانی خسته‌اش کردند            با ضربه‌هـای ناگهـانی خسته‌اش کردند

با چوب‌های خـیزرانی خسته‌اش کردند            با نـاسـزا و بـددهـانی خـستـه‌اش کردند

هرصبح و شب وقتی به سمت قبله رو می‌کرد

بین قنوتش مرگ خود را آرزو می‌کرد

مانند زهـرا مادر خود درد پهـلو داشت            عمری نشان از تازیانه روی بازو داشت

در صورت نیلی خود، زخمی به ابرو داشت            مرثیه در لفافه می‌گویم؛ دو زانو داشت

ساق شکسته در غل و زنجیر تا می‌خورد

سیلی شبـیه مادر خود بی هوا می‌خورد

با اینـکه رد سـلـسـله بر پـیکـرش دارد            شکر خدا یک جای سالم در سرش دارد

حالا که جمعی بی حیا دور و برش دارد            الـحـمـدلله جـای امـنـی دخــتــرش دارد

معصومه‌اش با چشم‌ تر راهی زندان نیست

در هر دو پای دخترش خار مغیلان نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر دارای ایراد محتوایی است و بهتر است خوانده نشود زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت آمده که به معنی ساق کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ساق شکسته در غل و زنجیر تا می‌خورد           سیلی شبـیه مادر خود بی هوا می‌خورد

مدح امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

روز نخـست مُـشتِ غـباری فـرشته‌ها           بُـردنـد بـا نـسـیـمِ بـهـاری فـرشـتـه‌هـا
قـدری هم از طُـفـیلِ نگـاری فرشته‌ها           قـدری هم از گـلاب دیـاری فـرشته‌ها


برداشـتـنـد و آب و گـل ما درست شد
گـفـتـنـد یا عـلـی و دل مـا درسـت شد
سـوگـنـد بـر تـبــسـمِ مـولای فــاطـمـه           ســوگـنـد بـر تــرنّـم فــردای فــاطـمـه
مـا را بـیـافــریـد مـسـیـحـای فـاطــمـه           با معـجـزات حـضرت مـوسایِ
فاطمه
شُکـرِ
خـدا سرشـته به خـاکی مطهریم
از خـشت‌های خـانۀ موسی‌بن جعفریم
رو
بر مدینه آهوی چـشمم رمیده است           خورشیدی از فراز اُفق‌ها رسیده است
از دامـن حـمـیـده اُمـیـدی دمـیده است           این نو رسیده فاطمه را نورِ
دیده است
از
شادیِ فرشته زمین در تلاطم است
ساقی بریز
باده که این دورِ هفتم است
ای هفت هـفـته‌های دلـم هـفـتـمین امام           ای هفت‌سینِ لطف و کرم هفتمین امام
هـفـت آسمان عِلم و عَلَم هـفـتمین امام          
هفت است اگر طواف حرم هفتمین امام
در هفتمین طواف سرم زیرِ دِین توست
سوگند بر
حرم که حرم کاظمین توست
گـرچـه در ازدحـام گـدایــان ایـن درم           عـمری گـدای سفـرۀ موسی‌بن جعفرم
وا کـرده است هـر گـره‌ام را بـرابـرم           نـان و پـنـیـر و
سـبـزیِ نـذریِ مـادرم
بر دسـت ما عـنایتِ باب
لحوائج است
با ما همیـشه برکت باب
الحوائج است

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

عـبد خـوب خـدا، خـدای دعا            قـبـلــۀ هــفـتـمـی بـرای دعـا

ای نــمــاز مـصــوّر عــالــم            جــلــوۀ بـعــدِ ربــنــای دعــا


به تـمـام مـلائـکـه در عرش            خـلعـتی می‌دهـی عـبای دعـا

در قنوتت شکسته‌تر شده است            قـامـت الـتـمــاس‌هــای دعــا

سایه‌ات را ببخش بر محـشر            آسـمـان را بـریـز پـای دعــا

نام تو می‌خورد به گوشم و باز            به سـرم می‌زنـد هـوای دعـا

مـثـل لـب‌هـایـتـان دم افـطـار            شـده‌ام تـشـنــۀ صــدای دعــا

چون غـباری بلـندمان کردی

عاشقـان را شما نشان کردی

ای وجود تو از اذان سرشار            ای سـجـود تو دائـم الاسـرار

ای سلاحت میان زندان، اشک            ای زبـانت، زبـان اسـتـغـفار

بـردن نـام تـوست بعـد نـماز            خـیـرالاعـمـال، سـیـدالاذکار

سر زنجـیـرتان به گردن من            به کـس دیـگـری نـدارم کـار

سـربـلـنـدم کن و نگـاهـم کن            سر خود را ز سجده ها بردار

مـی‌شـوی کـاظـمِ مـکـرر تـر            ناسـزاها که می‌شـود تـکرار

خـورده‌ای چند ضربۀ شـلاق            جان معصومه موقع افـطار؟

قـلـب تو از صـدا نـمـی‌افـتـد

از لـبـت یـا رضـا نـمـی‌افـتـد

عـمر من بی‌غـمـت تـباه شده            قـفـس ســیــنـه‌ام پُــر آه شـده

وقـتی از اشک چشم لـبریزم            بـاز حـتـمـاً به من نـگـاه شده

روضـۀ مـادرت چـه‌ها کرده            عـمـر تو کم، خـداگـواه شـده

جـسدت را چه بی‌حـیا بُـردند            این غـلامـان سـربه راه شده

حجم سنگـین روی این تخـته            بـدنت نـیـست، اشـتـبـاه شـده

روی پـیـشانی تو پـیـنـه ولی            گـردنـت از چه راه راه شـده

آه از داغ و مـحــنـت دوران

چه کشیدی ز دست زندانـبان

چـشـم‌های رضـا شـده پُـر نم            وقـت تـشـیـیع تو قـدم به قـدم

زیـر جـسـم شریـفـتـان بودند            شـیـعـیـان شـمــا هـمـه از دم

شد تنت بهـترین حـنوط آنجا            کـفـنـت شـد تــمـام ابـریـشــم

رو به قبله شدی چه با عزّت            صورتت را کسی نریخت به هم

رفـتی و بعـد رفـتن تو نرفت            سـر تو روی نـیـزه‌ها کـم کم

دست های زُمخـت هیچ کسی            آتـشـی را نـبـرد سـوی حـرم

رفـتی و پیـش چـشم تو بعـداً            گـره مـعـجـری نـشد محـکـم

راهـم افـتـاده بـاز کرب وبلا

باقی روضه عـصر عـاشورا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سـربـلـنـدم کن و نگـاهـم کن            سـر خود را ز سجـده بـردار

زبانحال امام موسی کاظم علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : عبدالحسین میرزایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یا رب به حـق مـادرم خَلِّصنی یا رَب            یا رب به جـدّ اطهـرم خَلِّصنی یا رَب

او هـم‌نـوا با چـاه شد من با سـیـه‌چـال            من از عـلـی تنـهـا ترم خَلِّصنی یا رَب


یـا رب بـه آن زنــدانـیِ زنـدان کـوفـه            به عمه جانِ مضـطرم خَلِّصنی یا رَب

تا کی از این زندان به آن زندان خدایا            ذکـر و دعـای آخـرم خَـلِّـصنی یا رَب

تا کی نـبـیـنم ای خـدا مـعـصومه‌ام را            دل تنگِ روی دخـترم خَلِّصنی یا رَب

زندان تاریک و نمـورم مثل قبر است            خاک سیه شد بـسـترم خَلِّصنی یا رَب

بین قـفـس بـسـته چـرا صیـاد بی‌رحـم            زنجـیر بر بـال و پرم خَلِّصنی یا رَب

زیر غل و زنجـیـر و ضرب تـازیـانه            چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یا رَب

شلاق خـون گـرید به حـال غربت من            زخـمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یا رَب

تا کی زند سـیـلی به رویم این یهودی            شد تـار چـشـمان تـرم خَلِّصنی یا رَب

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید            او ناسـزا بر مـادرم خَـلّـِصـنی یا رَب

هر لحظه خون می‌ریزد از زخم گلویم            یـاد گـلـوی اصـغـرم خَـلّـِصنی یا رَب

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حال زارش را ببین حال بکایش را ببین           بین این زندان بی‌روزن صفایش را ببین

زحـمـت زنـجـیر دارد در قـنـوت نـافـله           باهمین دست ورم کرده دعایش را ببین


حالت روحانی‌اش بدکاره را‌ هم پاک کرد           در مریضی هم دم مشکل‌گشایش را ببین

یک نفر می‌گفت موسی رفته از زندان مگر؟!           یکنفر می‌گفت نه؟ زیر عبایش را ببین!

آن امامی که‌ بُـوَد منزل گهش عرش خدا           در سیه چال از ستم امروز جایش را ببین

آنقدر زنجیر سنگین بود ساقش خُرد شد           دل اگر داری خودت اوضاع پایش را ببین

دست بر دیوار سنگی زد رخش آتش گرفت           نوکر زهرا! گریز روضه‌هایش را ببین

لیلـة‌الـقدر نـبی در پشت در آتش گرفت           دست‌های شرمـسار مرتـضایش را ببین

چادر زهرا پرش به چادر زینب گرفت           از مدیـنه روضه‌های کـربلایش را ببین

سنگ خورد و مشت خورد و به نماز شب نشست           در سجود این خدای غم خدایش را ببین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا بر اساس روایات معتبر ( مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ص ۲۹۷؛ بحار الانوار ج ۴۸ص ۲۳۷ ) هارون کنیز زیبا رویی را برای حضرت فرستاد نه زن مفسده؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سرفه‌های خونی‌اش بدکاره را‌ هم پاک کرد           در مریضی هم دم مشکل‌گشایش را ببین

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آن امامی که‌ به تخت عرش اعلی می‌نشست           در سیه چالش بیا امروز جایش را ببین

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شکر آن ربی که نعمت داد بر ما اینچنین           با دعـای مـادر و لـطـف امیـرالمـؤمنین
شد تـمـام دلـخـوشی مـردم ایـران زمـین           سفره موسی بن جعـفـر، سفـره اُمُّ البنـین


بـارها دیـدیم ‌وقـتی کار غـم بـالا گرفت
دست
ما را روضۀ باب‌الحوائج‌ها گرفت

سهم ایران لطفِ موسای بنی‌الزهرا شده           مشهد و شیراز و قم سه کاظمین ما شده
تشنگی یعنی چه وقتی یـار ما دریا شده           هر در
بـسـته به روی مـردم مـا وا شده

غیر آقا از کـسی عـزت نمی‌خـواهیم ما
جز ولیعهدش،
ولی نعمت نمی‌خواهیم ما

چشم بد از این همه آقایی‌ات، آقا به دور           از فدک گو غاصبینش را بلرزان بین گور
سال ها تو استقامت کردی ای مرد غیور           آبروها بردی از اهل زر و تزویر و زور

هر چه گردد، عزّتت آقا دو چندان می‌شود
یوسف از دامان پاک خود به زندان می‌شود

غرق دنیایم خودت غرق هوالهو کن مرا           غیر عشقت فارغ از هر هیاهو کن مرا
کـن مـرا آزاد از من، بـنـده او کـن مـرا          
مثل آن بدکاره از این رو به آن رو کن مرا

نوکرت از دست رفت آقا کمک! آقا دخیل
حضرت موسا مسیحِ کـاظمینی‌ها دخـیل

حضرت موسای ما قعر سجون را طور کرد           کوه صبرش چشم فرعون زمان را کور کرد
او سـیـه‌چـال بلا را نـور فوق نـور کرد           خون دل‌ها خورد و از شیعه بلا را دور کرد

او بـدی‌ها دیـد اما با کـسی بـد تـا نکـرد
مرگ خود را خواست اما لب به نفرین وا نکرد

باز هم زنـجـیر با هـارون تبـانی می‌کند           بی‌قـرارت کـیـنـۀ سـنـدیِ جـانی می‌کـند
لال گـردد؛ بـاز دارد بـد دهـانی می‌کـند           یاس را سـیلی دوبـاره ارغـوانی می‌کند

بی‌هوا زد، بی‌هوا زد، بی‌هوا زد بی‌هوا
دم گرفتی زیر لب،
یا فاطمه، یا مجـتبی

تو چه دیدی که رمق رفت از نگاهت، آه آه           بوی زهـرا پُـر شده در قـتلگـاهت، آه آه
اشک خون ریزد لبت، از آه آهت، آه آه           با عـبا گـیـرد نـگـهـبان اشـتـباهت، آه آه

خوب شد معصومه جانت، نیمه جانی‌ات ندید
غرق زخم و غرق خون و قد کمانی‌ات ندید

بعد تو اینجا سر پیراهنت دعوا که نیست           جسم تو بر جسر بغداد است زیر پا که نیست
ساق مرضوضِ تو کارِ نعل مرکب‌ها که نیست           حرفی از آوارگیِ طفل بی‌ بابا که نیست

بعد تو سـیـلی جـوابِ دیـده گـریان نبـود
گوش شیطان کر، زنی بر ناقۀ عریان نبود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد روایی و تاریخی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ اینکه گفته می شود در آخرین باری که امام کاظم علیه‌السلام زندانی شدند چهارده سال طول کشید استناد روایی و تاریخی وجود ندارد بلکه تاریخ صحیح چهار سال است زیرا همانطور که در صفحات ۵۰۷ جلد ۲ اصول کافی و ص ۲۰۶ جلد ۴۸ بحارالانوار و ص ۱۵۳ ج ۳ منتهی الآمال هم آمده است هارون الرشید ملعون در سال ۱۷۹ هجری امام را دستگیر و از مدینه به بصره و سپس به بغداد تبعید و زندانی کرد و امام علیه‌السلام را در سال ۱۸۳ به شهادت رساند که مدت زندانی بودن چهار سال می شود! البته شاید بتوان گفت که مجموع زندان های متعددی که حضرت در ایام خلافت غاصبانه خلفای مختلف در مدت حیات پُر برکتشان رفتند چهارده سال بوده باشد که البته در این خصوص نیز تصریح تاریخی وجود ندارد. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

چهارده سال استقامت کردی ای شیر غیور           آبروها بردی از اهل زر و تزویر و زور

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خداوندا نگیر از من نگـاه مهـربانش را           نگـیـر از بـندۀ او نـوکـری دوستانش را

بلا گـردان خُـدّام حـریـم کـاظـمیـنـم من           گدایم روزی‌ام از سفره‌اش کن خُرده نانش را


نیامد دست خالی یک تن از باب المراد او           ندارد هشت جنّت هم صفای آستانش را

همین یک نکته از پستی این دنیا فقط کافی‌ست           چرا باید بگیرم از سیـه‌چالی نشانش را

به هارون تا قیامت لعن و نفرین پیمبر باد           که با آزار آن حضرت نموده قصد جانش را

فـقـط با تازیـانه می‌کـند از او پـذیـرائی           بریده سندی ابن شاهک ملعون امانش را

نشسته مثل عمه زینب خود نافله خوانده           ز بس نمناکی زندان گرفت از او توانش را

نمانده ساق پا حتی بماند معنی مرضوض           قـلم هرگز ندارد قـدرت شرح بیانش را

غل و زنجیر یا زندان بسوزم با کدامینش           شکست از او یکی حرمت یکی هم استخوانش را

ولی با این همه روضه ولی با این همه غربت           دم جان دادنش بالین خود دیده جوانش را

بـمـیرم کـربـلا بـابـا به بالـین پـسـر آمد           گرفت این داغ از بابا توان زانوانش را

نگاه انداخت هر جائی از این صحرا فقط می‌دید           جوانش را جوانش را جوانش را جوانش را

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هستی‌ات را امتحانی پُر بلا از تو گرفت           سایهٔ روی سرت را کربلا از تو گرفت

تا که در صبرِ مصائب شهرهٔ عالم شوی           آمد و دست قضا فوراً عصا از تو گرفت


زهدِ بی‌خاصیت و کفر و نفاق آری ولی           عشق مادرزادی‌ت را کینه‌ها از تو گرفت

دوره‌اش کـردند تیـر و تـیغـهٔ شمـشیرها           نور چشمت را هجومی بی‌هوا از تو گرفت

جرعه‌جرعه نیزه خورد و از قفا سیراب شد           خنجری کهنه حسینِ تشنه را از تو گرفت

شمر در گودال فکر بی‌کسی‌هایت نبود؟!           تکیه‌گاهت را، پناهت را چرا از تو گرفت؟!

غارتش کردند و بی‌شک خواب شبهای تو را           پیکری که چیده شد بر بوریا از تو گرفت!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد؛ مصرع دوم بیت به نوعی دیگر تکرار حرف و خدعه ابن زیاد است که می خواست جنایاتش را به امر الهی نسبت بدهد

زیر سنگ و چوب، روی دست‌های قتلگاه           در میان خاک و خون؛ جان را خدا از تو گرفت

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دختر شیرخدا در شام محشر کرده است           گوئیا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است

او که منبر رفـته جدش بر جهاز ناقه‌ها           ناقه‌ای را بی‌جهاز اینبار منبر کرده است


چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید           گرچه چشمش با سری نیزه‌نشین سر کرده است

بر فـراز نـیـزه‌ها رأس حـسـین بن علی           محض همراهی زینب ترک پیکر کرده است

مرتضای نطق‌هایش کفر را بیچاره کرد           مکرِ کافر را به اذن الله ابتر کرده است

بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید           چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است

: امتیاز

رحلت جانسوز حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مرتضی شاهمندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

خواهم از یک بانویی گویم که نامش زینب است           حق عطا کرده چنین والا مقامش، زینب است

در حیا و صبر و همت وارث مادر بُود           در شجاعت، استقامت زینت حـیدر بُود


عمـۀ سادات عـالم دخـتر خیر النـساست           او عـقـیله، عـالـمه، پیغـمبر کـرببلاست

شیعه پای درس او صبر و وفـا آموخته           چشم در حاجات خود بر دست زینب دوخته

خاطرات کربلا هر چند از او جان گرفت           عالم هستی شد از ایثار و صبرش در شگفت

او که جُز دشنام و سیلی در سفر چیزی ندید           پس چرا رنج و بلا را غیر زیبایی ندید

او به جان یکسال و نیم، اندوه و ماتم را خرید           از غـم داغ بـرادر قـامت زینب خـمـیـد

از تَهِ گـودال تا کوفه وَ از کوفه به شام           بر وجـود بـی‌بَـدیـل زینب کُـبری سـلام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛ مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، مقتل تحقیقی ص ۲۶۸، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به چوبۀ محمل زدن، مغایرت با روایت های معتبر است؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

او شـهـیـد داغ ثــارلله بُــود در کــربـلا           سر به پای چوب محمل زد کنار نیزه‌ها

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

زیـنـب اگـر نـبـود حـدیـث وفــا نـبـود            با رمز و راز عـشـق کـسی آشـنا نبود

زینب اگر نـهـیب نـمی‌زد عـلـیه کـفـر            نـطـق مـدافــعــان ولایـت رســا نـبـود


زینب اگر اسیـر نمی‌شد به راه دوست            دیـن خـدا ز قــیـد اسـارت رهــا نـبـود

زینب اگر طلـسم سـتم را نمی‌شکـست            امروز صـحـبت از شـرف اولـیا نبـود

در شام و کوفه باز نمی‌کرد اگر زبان            نـام رسـول بـر سـر گـلـدسـتـه‌هـا نبود

اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام            زیـنب اگـر نـبـود کـتـاب خــدا نــبــود

: امتیاز