- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام
باز امشب نقش خورشیدی منوّر میکشند یا که تصویری ز روی ماه حیدر میکشند تاکه خورشید ولایت پرتو افشان میشود پرده بر رخ از خجالت، ماه و اختر میکشند آرزومندان دل از کف دادهاند امشب مگر انتـظار دیـدن رخـسار دلـبر میکـشـند گلشنآرایان همه محو گل رویش شدند از دل خـود نـعـرۀ الله اکـبـر میکـشند اشک شوق امشب خریداری دگر دارد بیا عرشیان در فرش، ناز دیدۀ تر میکشند ارزش آن قطره از هر گوهری افزونترست چون که میزان عمل در روز محشر میکشند چون همای آسـمان، پـرواز با یاد علی شب روان تا ساحت عرش علا پر میکشند تشنه کامان محبت با ولایش روز حشر جام کوثر از کف ساقی کوثر میکشند روز محشر زیر نور گرم خورشید فلک دوستداران علی را چتر بر سر میکشند ای« وفایی» آبرومـندان فـردا میشوند خاکبوسانی که خود را سوی این در میکشند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام
لـب بـاز کـردی تـا بـگـویـی اَوّلـیـنی آری نـخـسـتـین پـیـرو حبـلالـمـتـیـنی عـاشـقتـرین آغـوشِ دنـیـایـی و بـاید در چـهـرۀ او عـشـق را تنـهـا ببـیـنی وا میکنی آغـوش خود را عـاشـقـانه مضمـون برای شعـر من میآفـریـنی حالا خـودت هم ایـسـتادی سمت قـبله وقـتی چـنـین مـحـو امـیر المـؤمـنـینی لب باز کردی تا بگویی وصف او را سخت است اگرچه واژه از جنّت بچینی ای کعبه! تو با حق و حق با توست آری حـالا کـه بـا آئـیـنـۀ حـق هـمنـشـیـنـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام
چشم وا کردی و آغوش خدا جای تو شد کعـبه لبخند به لب، محو تماشای تو شد پلک وا کردی و آغاز شد آن لحظه بهشت خاک آن ذرهای از خاک کف پای تو شد نام خـورشـید بـرازنـدۀ چـشـمان تو، نه نـور خورشید کمی از ید بیضای تو شد عـشق هـمـراه تو در کـعـبه به دنـیا آمد عشق برخواسته از صورت زیبای تو شد از همان لحظه دلش خواست که تغییر کند قبله آن لحظه که سرمست تماشای تو شد خـنده از روی لب کـعـبه نیـفـتاده هنوز کعبه یک قلب پُر از شوق تولای تو شد عرق شرم به پیـشانی این شعر نشـست که پـی درک تو و حـل مـعـمـای تو شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام
ذکر زمـین و زمن و ابر و باد در شب و روز و سحر و بامداد زیر و زبر جمله بر این اعتقاد آتش عـشـقی که بر افـروخـتـند جمله عـوالـم هـمگی سـوخـتـند بـهـر ابـد تـوشـهای انـدوخـتـنـد کـعـبـه تـرک خورد ز اقدام تو جـان بـه فـدای لـقـب و نـام تـو جن و ملک زیر و زبر رام تو عرش ثنا گوی علی بوده است چرخ به بازوی علی بوده است خانه ما کـوی عـلـی بوده است مـدح خـدایـی ست ثـنـای عـلـی صوت خـدایی ست نـوای عـلی میکنم این جـان به فـدای عـلی موسـم عـیـدست که مـقـدّر شده شـهــر بـه کـرّار مـعـطـّر شـده ارض و سـمـا بـاز مـنـوّر شده لـعـنـت الله بـه بــد گـــوی تـــو آب حـیـات اسـت نـم جـوی تـو مـیرسـد از جــاذبـه کـوی تـو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام
من کویرم لب من تشنه باران علیست این لب تشنه پُرشور غزلخوان علیست این که گستردهتر از وسعت آفاق شدهست به یقین سفـره گـسترده دامان علیست مـنّت نان و نـمک نیست سر سفـره او پس خوشا آنکه در این میکده مهمان علیست آتش اشکی اگر در غزلم شعلهور است بیگمان قطرهای از درد فراوان علیست لحظهای پرتو حـسنـش ز تجلی دم زد که جهان آینـه درآینه حـیران علیست کعبه یکبار دهان را به سخن وا کردهست تا بدانـیـم کـلـید در این خـانه علیست از دم صبـح ازل نـام عـلی میخـوانـد دل که تا شام ابد دست بهدامان علیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام
عـلی جـان پیـمبر بود و جانـان پیمبرها علی آقای سلـمان بود و مولای ابوذرها بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش به قربان رجب اردیبهشت و مهر و آذرها کسی دشمن نمیدارد علی را غیر بد نطفه سند هم خواستی جویا شو از دامان مادرها علی نور خدا روی زمین بود و نمیباشد تفاوت بین اصغرها و اکبرها و حیدرها اگر پرده نمیانداخت بر ذاتش خداوندش گمانم فاش میخواندند ربش روی منبرها ندارد احتیاجی بر من و امثال من وقتی کنیز و خادمش هستند اسما ها و قنبرها عـلی در بدو دنیا آمدن کعبه قرق کرده برایش کار دشواری نبوده فـتح خیبرها
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام
به عشق مرتضی کعبه ترک خورده، خبر این است خدا هم از علی دم میزند، فوق بشر این است شبی در پای ایوان “هو کشان” میگفت جبرائیل یقین دارم که تنها قبلۀ اهل نظر این است نصیب هر کس و ناکس نشد عشق علی آری! چه دُرّی در دلم جا دادهام، اوج هنر این است ملائک روز و شب دنبال مولا راه میافتند تیمم میکنند از خاک نعلینش گهر این است به میدان میرود اما به تن جوشن نخواهد داشت دعای حضرت زهراست پشت او، سپر این است برای فاتح خیبر فرار از جنگ بیمعناست فلانی و فلانی را بگو مرد خطر این است مرا هم بیـنِ زائـرهای مولایم پذیرفـتـند خدا را شاکرم عیدی من روز پدر این است
: امتیاز
|
مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بر ممات گرگ خویان شیر بیرون آمده از نیـامِ ذات حـق شمـشـیر بیرون آمده کعبه را خانه تکانی کرد دست کردگار مژده بـادا آیــه تـطـهـیـر بـیـرون آمـده آدمـیّـت را ولـی الله مــعــنــا مــیکــنـد نور حق را بهترین تصویر بیرون آمده هر چه میخواهی میانِ چشم جذاب علیست هرچه در هستیست را تفسیر بیرون آمده آیهها را خواند چون چل سالهٔ غار حرا مؤمنون را دستگیر و میر بیـرون آمده برق چـشمانش أشِّـداءُ عَـلَی الکُـفار شد گر چه بهر عاشقان اکسیر بیرون آمده
: امتیاز
|
مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای حاجـتِ قـدیـمی دنـیـا! روا شدی دنیای عرش بودی و دنیای ما شدی دنیای بیتو ارزش خالق شدن نداشت حُـسنِ دلـیلِ خـلـق، برای خـدا شدی تو رازِ سر به مُهـرِ خداوندِ کعـبهای دیـوارِ خـانـه باز شد و برمـلا شدی با تو سکوتِ عُزلتِ پیغمبری شکست شـأنِ نـزولِ قـاری غـارِ حـرا شـدی گـفـتیم ابوتـراب و نوشتـیم ابالحسین از بـین خـاکهـا پـدرِ کـربـلا شـدی بـالا بــلـنـدِ وادی کــوتــاه قـامـتــان! ای قـلـهای که نـونِ مـیان لَـنا شـدی اوج غریبی است که در این همه زمان بـا مــردمِ زمـانـۀ خـود آشـنـا شـدی حی عـلی الصلـوةِ فـراداتـرین قـیام! آخر میان جهـلِ جـماعت قضا شدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
رموز گنج نهـان را گشود و افشا کرد تو را در آیـنۀ حُـسن خود هـویدا کرد کلید عشق نهان، دست کعبه مخفی بود که قفل خانۀ خود را به روی تو وا کرد خدا به کعـبه و محـراب مسجـد کـوفه جوار قرب خودش را نصیب مولا کرد چنان به خـلـقت مولا نهـاد سنگ تمام که خود جمال خودش را در او تماشا کرد شکوه و شوکت عقل نخست را، یکجا به جز مقام نبی، در دل عـلی جا کرد علی به راه عدالت، نخست قربانی ست ز تفته آهن عـدلش، عـقـیل پروا کرد! علی به وسعت جهل جهانیان تنهاست وگرنه عـالم و آدم ز عـدل احـیـا کرد زبـان مـأذنـههـا تـا ابـد ز نـام عــلــی گـلـوی زخـمـی توحـید را مـداوا کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بر مـس وجـود کـیـمـیـا آمده است بر عـالمـیـان گـرهگـشـا آمده است ************
: امتیاز
|
مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای دل از خویش گذر کن که علی میآید جانب عشـق سفـر کن که عـلی میآید منتـظـر بـاش اگر شـوق ولایت داری کعبه را خوب نظر کن که علی میآید بوی عطر از طرف بیت خدا برخیزد یاسها را تو خـبر کن که عـلی میآید اصل خورشید همین مولد کعبهست، بیا ظلمت از سینه بدَر کن که علی میآید اگـر از آیـنـۀ صبـح گـلـی میخـواهی رو به گلزار سحر کن که عـلی میآید زین بیابان که در آن خیمه زدی بیرون شو عزم صحرای دگر کن که علی میآید پای بـگـذار به مـیـقـات ولایت امروز خـیز و احرام بـبَر کن که عـلی میآید مثل جـبـریل به یُـمـن قـدم سر سـبزش دیده را غرق گهـر کن که علی میآید شستـشو ده دل خود را ز نگـاه دگران از همه خلق حـذر کن که عـلی میآید عـطـر آیـات الـهـی ز لـبـش میریـزد آیـۀ نـور ز بَـر کـن کـه عـلـی مـیآیـد آسـمـان آیـنـهدار رخ او شد « یاسـر» جلوه چون روی قمر کن که علی میآید
: امتیاز
|
مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
کعبه نورانی شده از مقـدم نـور الهدی رونـمایی شد درون کـعـبه دُرّ هل أتی قبلهگاه مسلمین جـوری تـرک برداشته مادر خورشید بود و وضع حملی باشرف کعبه بود و آفتابِ گـوهری بین صدف در تن بیجان کعـبه گوئیا روحی دمید باز شد قـرآن ناطق روی دست فاطمه شد فروزان از درون کعبه نوری قائمه نور بالا رفت و شد عرش معلّی منجلی آمده شاه قوی شوکـت، عِـماد الاصفـیا معدن الاسرار خـلقت، پیـشـوای انـبـیا خوانده او را در اُحُد روح الامین با این شعار اوست شمشیر خدا، کرّار وقت کارزار تیغ ایمانش کند هر لشکری را تار و مار اوست قتّال العدو، یک شیر از نسل اسد روی چون ماهش شده بر شیعیان بدرالدُّجی جای پـایش شد صـراط المستـقیـمِ اولیا بهر هر ذکر و دعایی، (یاعلی) حُسن ختام هر که در دنیا غلام اوست آقا میشود قطره آید سوی او یک روزه دریا میشود درک یک خط مدح او بالاتر از ادراک ماست نِقمَةُ الله عَـلَی الفُـجّـار یعـنی مـرتضی نعمتُ الله عَـلَی الابـرار یعنی مرتضی پیروِ(مَن کُنتُ مولا) در غدیر مصطفی طبق قرآن بعد احمد میشود صاحب مقام کوریِّ آل سـقـیـفـه مـیشـود اول امـام هر عمل بیحبّ حیدر باطل اندر باطل است مرهم درد دل شیعهست درمـان نجـف شد مراد ما طواف صحن و ایوان نجف کاش من خاکی برای سنگ ایوانش شوم
: امتیاز
|
مدح و ولادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
عالم دوباره غرق سرور و شعف شده هر مشکل و غمی ز بشر برطرف شده هاتف بخوان که ماهِ دل آرای ما رسید مژده که جشن دلبـرِ معـبود کعـبه شد غرقِ صفا وجود پُر از جودِ کعبه شد خورشید مذهب از پسِ پـرده در آمده او آمــده بــشــر طــلـبِ آبـــرو کــنــد آقا شود کـسی که عـلی رو بر او کند ترسی فتاده در تنِ مبغوضِ چون حِمار آنکه گرانبها چو عقیق است علی بود با خالقِ خودش چو رفیق است علی بود یک ضربه زد سپاهِ خـداوند برنده شد هرگز کـسی نیـامـده هـمـتـای او شَوَد لفظی پـدیـد نـیـامـده مـعـنـای او شـود شکر خـدا که طـالـعِ من مُنـجَـلی شده
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
میخورد هرسال این دیوار از شوقش تَرک کعبه اعجاز علی را جار زد بر اهل شک سالهای سال کعبه انتـظارش میکـشید خاک پایش را کند سرمه به مُژه تک به تک گـفت اول من طـواف کعـبۀ رویش کنم کعبه اول حاجی و در طوف او خیل مَلَک با قدومش کعبه را غرق شرافت کرده است کعبه از بهر کرامت از علی گیرد کمک شد بنـا این خـانه گـویـا زادگـاه او شود روی قلب کعبه یا حیدر علی گردیده حک قبله گاه مسلمین سوی قـدمگاه علیست شد ولای مرتضی میزان و هم سنگ مَحَک کوریِ چـشم عدو نامـش بلـند در مأذنه به به از شیرینی نامش دل و جان شد خُنک مَنسبِ مخصوص او باشد امیرالمومنین هیچکس در این لقب با او نباشد مشترک او یدالله است و مادر بند و قنداقش نکرد آنکه دستان علی بسته، یقین رفته درک ابتدایش کعـبه و شد انتهـایش سجده گاه با وجودش عزتی بخشید بر چرخ و فَلک تا قـیامت گریه بر مظلومیِ حـیدر کنید پیش چشمان ترش ملعون به زهرا زد کُتَک
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
در ازل تا کـتابِ حـق وا شد رازهـای نَـهُــفـتـه اِفـشـا شـد در ازل پیـشتر زِ لوح و قـلم حـکـمِ روز الـسـت انـشـا شد کسی آمد که در سـرا پـایَـش جـلـوههـایِ خـدا هُـویــدا شـد کـسـی آمـد که بـا ولایـتِ او مرزِ دین، مرزِ کُـفر پیدا شد خندهای کرد و شد بهشتِ بَرین مُشتِ خاکی گرفت و دنیا شد شَه پَری داد و جـبرئـیلی شد نَـفَـسی زد کَـسی مـسیـحا شد سرِ راهَـش نـشت دل شدهای دامنش را گرفت و موسیٰ شد اَلغَـرَض در میانِ آن محـشر بــزمِ دلــدادگـی مُـحَــیــا شـد ای بـزرگِ شـگـفـت نـا پـیـدا ای غـرورِ سه تـیـغِ بیهـمـتا آفـتــابِ عـشـیــرۀ مـجــنـون قــبــلــه گــاهِ قــبـیــلــۀ لــیـلا پادشاهِ حجاز و نان بر دوش زخــمـیِ بـارِ کـیـسـۀ خُـرمـا ما کجا و کـرامتِ خـورشـید تو کجا، کـوچههای این دنـیا تُـنـدتَـر میزنـد به نـامِ شـمـا تـپـشِ قـلـبِ حـضرتِ زهـرا نـامِ تو فـتـحِ بـابِ پـیـغـمـبـر در هـــوالـیِ لــیــلَـةُ الاَســرا نـام تو میشـود رَجَـز وقـتی تـیـغِ عـبـاس میکـنـد غـوغـا نـامِ تو نـیـل میشـکـافـد بـاز نـامِ تو زَهـره میدَرَد هـرجا مــادرم گـفـت جــایِ لالایـی تا که خـیـزم به نـامِ تو بـر پا خواست حق آنچه میدَمَد گردد چـهـرهات جـلـوۀ اَحَـد گـردد خواست حق تا که در ظهور آیی که خـدا با تو مُـسـتَـنَـد گردد خواست حق تا که طاقِ اَبرویَت قــبـلـۀ جـان اِلَـیالاَبَـد گـردد یادِ تو ذکرِ مـوج دریـاهاست لحظههایی که جذر و مَد گردد ردِ پــایِ تـو را نـمـییـابــیـم عـرش حتی اگر رَصَد گردد مرتضیٰ مرتضاست در همه حال گر جهان جمله عَـبدُوَد گردد عشق با تو شُکوهِ دیگر داشت عطرِ صد چشمۀ معطر داشت میـهـمان زمـین شدی چـندی که دلت آرزویِ کوثر داشت با تو نیمی زِ خویش را میدید چشم بر تو اگر پیـمبر داشت بـاز هـم مـیدَریـد قـلـبـش را کعبه صدها هزار اگر دَر داشت کعبه جایِ خودش که در قَدَمَت سیـنۀ آسـمان تَـرَک برداشت هرچه بُت بود در دلش آن شب سجده بر خاکِ پایِ حیدر داشت دل به زلفِ تو بست اگر دل بود سر به راه تو داد اگر سر داشت آمـدی تـا خــدا نـشـان بـدهـد در پَسِ پرده حرفِ آخر داشت گَرد و خاکی میان میدان است رَزمگاهی دوباره حیران است اَبـروانـی کـمی گـره خـورده لحظهها لحظههای طوفان است مانـدن اینجا چقـدر نا ممکـن مُـردن اما چقـدر آسـان است لشکری را به خویش پیچانده ذوالفقاری که گرمِ جولان است حـولِ روزِ قـیامت آمده است یا که شیرِخدا رَجَزخوان است دستـمـالِ نبـردِ خود را بست یعنی این کوه گرمِ طُغیان است پهـلـوان پَروَری که میبـینی از نـژادِ خـدایِ سُبحان است ما که هـستیم؟ رَدّی از پایَت چـشـم هـایی پُـر از تـمـنّـایت ما که هـستیم؟ دستـهای تُـهی بـر سـرِ کـوچـۀ تــمـاشـایـت هم نـشـینِ غـریبِ نـخـلـستان سرِ چـاهی اَنـیـسِ غـم هـایت مُـسـتَـحـَـقـیـم کـاسـۀ شـیـری لـقـمـهای از تـنـورِ زهـرایَت نـذرِ نـعـلـینِ وصلـهدارِ تو و پـیـنـههایِ دو دستِ تنـهـایت نـظـری بـا تـو آشـنـا گـردیـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
آنکه در مـیـکـده هـوهـو دارد دیـدهاش تـا بـه خـدا سـو دارد یــاد عـشـقـی ازلــی مـیافـتـد با هـمه غـفـلـت و کـوتـاهیها دست شـسـتـیـم ز گـمـراهیها خویش را غـرقه کوثـر کردیم کـلماتـش همه بـوسـیدنی است سائل کـوچـۀ مولا غـنی است در جـوارش بـدیام خاک شده سـگ اصـحـاب اگــر آدم شـد اشک چـشمانش اگر شبـنم شد پـوزه بر خـاک نـجـف مالـیده هـمه مـبـهـوت همه سـرگـشته شـهـر از عـود معـطـر گـشـته مستها وقت جنون آمده است خلقـت آن لحظه که ایجاد شده بـا عـلـی یـا عـلـی آبــاد شــده به لب شیـعـه رطـب داد عـلی
گرچه توصیفش از اوصاف جداست گرچه مدحش فقط از آن خداست او کــه ایــوان طــلایــی دارد نیست از عرش علی اعـلی تر از کـف پــای عــلــی بــالاتـر شـانـه بر پـای خـودش بنهـاده به سوالات جـواب است عـلی حاسب یـوم حساب است عـلی قـلم و لوح و کتاب است عـلی فاطمه دُرّ و رکاب است عـلی دل دریا به کف این صدف است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
اتـفاقی رو به راهم کرده در ماهِ رجب فارغ از اندوه و آهم کرده در ماهِ رجب آمدم مستی کنم بیخود شوم از خویشتن فاطـمه بنت اسد شـیرِ نری آورده است حیدری و صفدری رزم آوری آورده است آمده برهم زند کفـر و نفاق و شرک را آمـده تا شـاهـکـارِ حـضرت داور شود آمده تا یاور و غـمخـوارِ پیـغـمـبر شود مظهرِ کلِّ عجائبهاست این مولودِ حق بـازویش عـقـده گـشایی میکند بیادعّا این پـسر کـارِ خـدایی میکـنـد بیادّعـا مژده بر خـتمِ رسولانِ خـدا نائب رسید عـالـم و آدم به پـای عزّتش افتاده است مؤمنینِ واقعی بر حُبِّ او دل داده است کعبه از عشقش گریبان چاک کرده عاشقان عشق معنا شد از این پس در کلامِ یاعلی خوش بحال آن کسی که هست تنها با علی در شبِ میلاد ما مست از ولای حیدریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
عاشق آنست که شب تا به سحر میسوزد فـارغ از گـفـتـن امـا و اگـر مـیسـوزد ما هـمه سـوخـتگـان رخ دلبـر هـستـیـم باز خورشید زِ چشمانِ تو رو میگیرد صاحب میکـده این بار، سبـو میگـیرد آنقـدر مـدح کـنم تا که شوم مـدهـوشت کعبه بشکافـته و چـشمۀ حق میجـوشد خاک در سجـدۀ تو جـامۀ زر میپـوشد تا رسـانـد به حـریـم تو شـهـا، فـریـادم که خدا خواست تو هر آینه دلبـر باشی سرورِ هر دو جهان را تو برادر باشی آنکـه با دست خـداونـد، ترحـم میکـرد مـرتضائی و تو هر آینـه حـیدر هـستی لشکـری فـخـر کـند فـاتح خـیبر هـستی احـمد از دیدن روی تو شَعَـف میگیرد گر نـبی بود سبب بهر خلقـت الأفـلاک عـلّت خـلقت احـمد که بُوَد در لـولاک! تا که از خاک درت دُرّ نجف سازم من
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
از آنچه خـدا عـزم کـند، با خبر اوست تـنـظـیـم کـنـنـدۀ قـضـا و قـدر اوسـت آئــیـنــۀ ذات کـبــریــایـیسـت عــلـی در خلقت کائنات، صاحب نظر اوست میبیند اگر چـشم خدابین به کسیست از قبل ازل تا به ابد، جلوه گر اوست رویش همه آفتاب و مویش شبِ شعر روحانیتِ شب و صفای سحـر اوست یادش حـسناتست، وَ نـادش بـرکـات مجموعۀ طاعات و عبادات در اوست او نیز خـدا نـبـوده، گـفـتـیم که نـیست ما جمله چه هستیم؟ اگر که بشر اوست در روز ولادتـش چـنـیـن نــقـل شـده: از کعبه همان برون تراود که در اوست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ســر نَـهـم بـر آســتـانِ پـادشـاهِ بـیبــدل آن ولیالـه که بـاشـد دست او اِذن اَجـل گفت تا در وا کنم دیر است، دیوارش شکافت کعبه از شوقش سه روز او را گرفته در بغل تا ابـد حـیدر امیـرالـمـؤمنـین باشد فقـط ایـن مــقـام او بـوَد نـزد خــدا روز اَزل نور او در سجده بود و هیچ مخلوقی نبود ساق عرش کبریا حک گشته نامش چون کُتَل فهم یک شأن از شئونش را ندارد هیچکس با صدای او سـخـن گـفـته خدای لم یزل لا فـتی الا عـلی لا سـیـف الا ذوالفـقـار مدح او گوید خدا با بهترین ضرب المثل بهترین ذکر عبادت یاعلی یا حیدر است شد غلامی بر درش حی علی خیرالعمل هر زمان لب وا کند کوه بلاغت میچکد خطبه هایش معجزه، سر منشاء هرچه غزل حق همیشه با علی هست و علی با حق عجین هر سخن جز این بوَد نطق و کلامی مبتذل ذکر زنبور عسل صل علی مولا علیست تلخیِ هر گرده گُل را نام او کرده عسل گر چه پیغمبر ز اسرار علی چیزی نگفت خاک پای مرتضی بر چشم ما باشد کُحَل هر کسی را جز علی داند امیرالمومنین شد مریدِ لات وعزّی، جبت و طاغوت و هُبَل بیولای او نـماز و معـصیت باشد یکی دشمنش قطع یقین در نطفه اش دارد خِلَل روز خـیبر بال جبـریل امین همّت نمود ورنه از جولان تیغش در زمین میشد گُسَل ضربه شمشیر او در یوم خندق افضل است تا قیامت انس و جن را در عبادات و عمل مرد میدان بود و هرگز پشت بر دشمن نکرد کافران همچون ملخ با دست او بیدست و شَل شیر حق آید به میدان، دشمنش جای نبرد میبرد جان را به در، بیچاره با کشف کَفَل مرحبا گوید علی بر ضرب شمشیر حسن یاعـلی گوید به میدان فـاتح جنگ جـمل نطق افـصح لال گردد در مقـام مدح او از جهالت در مقامش شعر افتد در هَچَل تیغ آمد بین ابـرو و نمـازش را شکست نوبت محـراب شد او را بگـیرد در بغل پیش ایوان طلایش هر بزرگی کوچک است ملجأ نوح است و آدم این ضریح و این محل
: امتیاز
|