- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
عـلـی الـدوام نمکگـیر دست خـوبـانم چه سِرّی است در این رابطه نمیدانم! سوار کـشـتیشان میکنند سگ را هم کنار نوح که هستم چه غـم ز طوفـانم فـقـط بـه دامـن آل عـلـی دخـیــل شـدم اگـرچـه تـر شـده با هـر گـنـاه دامـانـم سـلام حـضرت هـادی! سـلام اربـابم! بگـیـر دسـت مـرا خـسـتـهام پـریـشانم به زیر دست شما تربیت شدم یک عمر همـیـشه نـان تو بـوده به زیـر دنـدانـم بـیـا که پـوزه بـمـالـم به پـات آقـا جان مرا تو شـیـر حـسـابم بکـن نه انـسـانم دلـم گرفـته بـرایت غـریب جـان دادی برای مـادرتان باز روضـه میخـوانم عـزا عـزا! جـگـر فـاطـمه شـرر دارد عـلی شدن چـقدر رنج و دردسر دارد مصیبت است که از دوستان جدا باشی اسـیـر هـر شـبـۀ نـانـجـیـبهـا بـاشـی دلت بـرای مـدیـنـه هـمـیـشه پَـر بـزند ولی هـمـیـشـه گـرفـتـار سـامـرا باشی دعای اهل و عیالت به پادگان این است که از جـسـارت سـربـازها رهـا باشی عـزیـزکـردۀ زهـرا! نـبـیـنـم آقـا جـان به روی خاک بیفتی و بیعصا باشی! تو خورده ای به زمین گونه ات چرا خاکیست؟! بـرای آنـکـه عـزادار کــربـلا بـاشـی! دلت شکست ولی شکرحق سرت نشکست قـرار نیـست که با سنـگ آشـنـا باشی قـرار نیست تنت را به نـیـزهها ببـرند قـرار نیست که بـر روی بـوریا باشی مـیـان نـالـۀ تو کـف نـمـیزنـد احــدی خدا نخواست که بین سر و صدا باشی تمام اهل حرم خـانـهاند! پشت حجاب! به فکـر غـارت پوشـیهها چرا باشی؟! چه روضهها که نهان مانده است با زینب بزن به سیـنـۀ خـود دم بگـیر یا زینب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
دارد امـیـد که دردش به مُـداوا نکـشد با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد زهر خورد و جگرش سوخت لبش را سوزاند چه کـند از دل اگـر نـالـۀ زهرا نکشد بـارِ اول که در این خـانـه نـبـوده امـا کاش میشد به کـنـارِ پسـرش پا نکشد سینه وقتی که بسـوزد نَفَـست میگیرد نیست امـیـد که کـارش به تَـقَـلا نکشد پسرش چاک گریبان زده بر بالـیـنـش چه کـند دسـت اگر بر سـرِ بـابا نکشد ظرفِ آبی به لبش دید فقط گفت حسین نَـفَـسی نـیـست اگر وای حـسـینا نکشد کربلا آب رسید و به زمین اما ریخت خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد دست خواهر به سرش، داشت دعایی شاید لـحـظـۀ آخـرِ او کـار به دعـوا نـکـشد ضربـهها اینهمه بر صورت آقـا نزنید هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد شـعـلـه اُفـتـاده به دامـانِ یـتـیـمـی امـا میدَود تا که کسی گیسوی او را نشکد بیـشـتر میشـود آتش اگر اینـقـدر دَوَد عمّه ایکاش که این شعله به بالا نکشد میبَرد هرچه دلش خواست حرامی باشد کاش فـریـاد سـرِ دخـتـر نـوپـا نـکـشد خوب شد بود عمو بر سر نیـزه تا که حالِ این خـواهرِ تنهـا به تمـاشا نکشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
اگر ز زهـر جفا سوخت نازنین بدنت شکر خدا که نیـزه نخـورهست بر تنت ندید پیکـر تو زخـم و، سر بـریده نشد ز سم اسب نگـشته است پاره پیرهنت ز سوز زهر و عطش بال و پر زدی اما ندیـد خـواهر تو لحـظهای نفس زدنت هـزار شکـر بـرایت کـفـن مـهـیـا بـود حصیر مردم صحرا نـشین نشد کـفنت عدو به مجلس می خوارهها تو را آورد ولی به خنده نزد چوب بر لب و دهنت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
ای مهـر دهـم را به ولایت تو نـشـانه حجت به خدا نجل عـلـی میـر زمـانه سلـطان بلافـصل خـلایق به دو عـالم شمـس ازلـی مـظـهـر خـلاق یـگـانـه از داغ غمت تا عرصات حضرت هادی در سیـنه کشد شعـلـه عشق تو زبـانه دژخیـم زمـان کرده تعـرض به ناحق با ظـلم و شـقـاوت به حـریم تو شبانه آه از جگـرحضرت زهـرا بـُرون شد پـیـچـید از این غم به کرانها و کرانه از شعـلۀ آن آه گـرفت شعـلـه وجـودم کـرده به دلـم داغ جگـرسوز تو خانه مسمــوم شـدی از سـتـم حـاکـم دجـال زین غم به رخم گشته سرشگم روانه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
سامرا در هـالـهای از مـاتم است وَز جدایی نالـد و غَرق غم است شـمع عـمر هـادیِ امَّت خـمـوش این خموشی درد او را مَرهم است
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی علیهالسلام قبل از شهادت
دلتـنـگـم و غـصـههای دیگـر دارم در سـیـنۀ خود غـمـی مـکرّر دارم هـر بـار که آمــدم ز جـا بـرخـیـزم دیـدم کـه نـمـیشــود قــدم بــردارم من مـنـتـظرم که میـهـمـانـم بـرسـد در حـجـرهام و هــوای مــادر دارم از زخـم زبان این جـمـاعت بر دل زخمیست که تا لحظۀ محشر دارم لب تـشـنهام و به یـاد لبهای کسی مـیمـیـرم و بـاز دیــدهای تـر دارم گودال من این حجره و زخم خنجر بغضیست که در میان حنجر دارم رگهای بـریدهاش به خاک افتاد و میگـفت میان خـیـمه خـواهر دارم رفتند و دوباره قتل و غارت کردند آنان که به خواهرش جسارت کردند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
ضریحِ صحنِ دل ما به نامتان خورده صدای روضه همیشه به گوشِ جان خورده به لطفِ نم نمِ اشکـی خـرابم آبادیست به پای منبرتان هر دلی تکـان خورده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
درد بسیار است امّا در جگر بسیارتر حال و روزش میشود لحظه به لحظه زارتر احتضارش، غربتش، دردش غمانگیز است، آه لیک بر پای پسر جان دادنش غمبارتر بر زمین پا میکشد، رنگش به زردی میزند چاره وقتی نیست میپیچد بخود ناچارتر هر چه نسل فاطمه دنـباله پـیدا میکـند بیشتر از پیشتر هِی میشود بییـارتر قدر او را بارها میخواست آری بشکند دشمن این سوره خود، هربار میشد خارتر از گریبان میکشیدش تا که تحقیرش کند کـربـلا در سامـرا شد قـابل تکـرار تر آه، تا بردند در بزم شرابش گریه کرد یاد خشکیده لب و چوبی که بود انگار، تر!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
هـادیِ ما که لـبـش بـوی هـدایت میدهد هر دَمش در جامعه طعمِ زیارت میدهد هـادیِ ما هر سلامِ عـشقِ او در جامـعه عاشقان را همچنان درسِ ولایت میدهد زائـرانش خـوب میدانـنـد که دامـانِ او هر که آید بر تـوسّل زود حاجت میدهد نور هست و آسمانش جلوهای جز نور نیست گر چه صحنِ با صفایش بوی غربت میدهد کاش دشمن هم به اعجازش کمی اقرار داشت اینکه هر تارِ عبـایش اذنِ جـنّت میدهد میرود نخلِ ولا با زهرِ کین امّا ز عشق عـالـمی را مـژدۀ شـورِ شهـادت میدهد نورِ او در چهرۀ عالم نخواهد شد خموش داغِ تلخش سینه را گر چه ملالت میدهد این مصیبت قلبِ جدّش را مکدر کرده است بشکند دستی چنـین مـزدِ رسالت میدهد شالِ غم بر سر کن و بر پا نما شورِ عزا قطره اشکِ روضهاش اجرِ شفاعت میدهد سامـرا یـاد آورِ کـربـبـلای غـربت است هر کجای شهرِ او بوی مصیبت میدهد سوختی از زهرِ کین رأست ولی بر نی نرفت این فقط ما را کمی صبر و صلابت میدهد تل و گـودال و رقیه چـشم سوی علـقـمه اشکِ چشمانش عمو را چه خجالت میدهد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
نـور حـیّ کـبـریـایـی یا عـلیبن جواد تو ز نسل مصطـفـایی یا علیبن جواد روشنیبخش تمام عـالـم هـسـتی تویی زینت عـرش عـلایی یا عـلیبن جواد آسمان دین حق را ای گـل زهـرا نـما تو مـه بُـرج هُـدایـی یا عـلـیبن جـواد نـاخـدای کـشـتـی بحـر ولای مرتضی لـنگـر عـرش خـدایـی یا علیبن جواد دهـمـین روشـنـگـر دین خـداوند ودود معنی صدق و صفایی یا علیبن جواد در تمام طول عمر خویش ای خورشید دین مـحـو ذات کـبـریـایی یا عـلیبن جواد تو سراپای وجودت چشمهسار رحمت است در کرم چون مرتضایی یا علیبن جواد هم بشیری هم نظیری در کرامت بینظیر پـیـشـوا و رهـنـمـایی یا عـلیبن جواد بر تمام شیعیان مرتضی تا روز حشر تو امـام و مـقـتـدایـی یا عـلـیبن جواد در کـتـاب خالـق یکـتای هستی، معنی نور و قـدر و هل اتایی یا علیبن جواد در تمام زندگی از لطف خـاص کبریا نـوح طـوفـان بـلایـی یا عـلیبن جواد همچو جدّت مصطفی و مرتضی و فاطمه شـافـع روز جـزایـی یا عـلـیبن جواد من چه گویم در مدیح گلبن زهرا که تو فـوق هر مدح و ثنایی یا علیبن جواد بس کریمی در کرامت تو قیامت میکنی منشاء جود و سخـایی یا علیبن جواد هر گره در کار را با اذن خلاّق مبین تو فقط مشکـلگـشایی یا علیبن جواد مرقـد پـاکـت بود جـنّت برای اهل دل زیب شهـر سـامـرایی یا علیبن جواد سائلانت را مرانی هرگز از درگاه خود دستـگـیـر هـر گـدایی یا عـلیبن جواد ای امـیـد عـالـم هـسـتی پـنـاه شیـعـیان چون خدا در قلب مایی یا علیبن جواد امشب ای نور خدای مهربان از راه مهر جمع ما را کن دعـایی یا علیبن جواد بر من مسکینِ زار و خسته و بیمار عشق داده مـهـر تـو بهـایـی یا عـلیبن جواد همچنان جدّغریب خود حسین بن علی با غـم و درد آشـنـایی یا علیبن جواد در شب جانسـوز داغ تو به یاد سامرا این دلم گـشـته هـوایی یا علیبن جواد از مـدیـنـه آمدی در سامـرا اما ز کین تـو گـرفـتـار بـلایـی یـا عـلـیبن جواد دیـده ای از دشمنان بیحـیای اهل بیت صحنههای غم فـزایی یا علیبن جواد آن دمی که وارد بـزم شرابت کردهاند یـاد شـاه سـر جـدایـی یا عـلیبن جواد یاد چوب خیزران و یاد رأس پُر ز خون یاد آن تـشـت طـلایـی یا علیبن جواد داشتی در بزم دشمن ز آن همه جور و جفا گـریـههای بیصـدایی یا علیبن جواد در مـیـان دشـمـنـان دیـن و آئـیـن خدا کـشتـۀ زهـر جـفـایـی یا عـلیبن جواد معتمد از کـیـنه داده بر شما زهر ستم تو شـهـیـد اشـقـیـایـی یا عـلیبن جواد ذکر لبهای تودر آن لحظۀ جانسوز بود یا حـسن بابـا کـجایی؟ یا علیبن جواد عسکری دارد کـنار پیکـر بیجـان تو نـالـۀ واغـربـتـایـی یـا عـلـیبـن جـواد در ره دین پیمبر ای گل گـلزار عشق جان تو گـشـته فـدایی یا عـلیبن جواد در غم داغ جگـر سوز شما در سامره شد به پا بـزم عـزایی یا عـلیبن جواد سوزم و گریم به یاد تو که در روز جزا تو امید این (رضایی) یا علیبن جواد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
کـشـانـدم به بـزم مـحـبت خـدا را طـلـب کـردهام بــادۀ ســامــرا را بـنـا شد سـبـوی زیـارت بـنـوشـم چشیدم دو جـرعه شـراب دعا را کنار ضریحی که زهـرا نشـسـتـه سحـر نـذر کـردم حـدیث کـسا را نشـسـتم پس از جامعه زیر گـنـبد جـماعـت بـخـوانـم نـمـاز عشا را رسیدم به اینجا ولی دست من نیست خود آورده این جمع حاجتروا را فـدای کـریـمی که در اوج عـزّت خـریـده است نـاز و ادای گـدا را نـدیـده ز عـشـاق خـود جـز اذیت ولی زائرش دیده جـود و عطا را مسـلـمان و غـیـر مسـلـمان ندارد عوض کرده عشقش، دو دنیای ما را بـپـیـچـیـد بـین حـرم نـسـخـهام را گـرفـتـم ز دست طـبـیـبـم شـفا را کسی که دلت مست طوس است بنگر؛ از ایوان سلـطـانش ابن الرضا را فـدای امـامـی که در سـامـرایـش کـشـیـده به شـانـه غــم کـربـلا را اسـیـری کـشـیده ولی تشـنـگی نه نــدیـده بـه روی لـبـش ردّ پــا را کسی وقت تشـیـیع جـسمش ندیده تـنـی پـاره پـارهتـر از بـوریـا را خـرابه نـشـین بود و تبـعـیدی اما نخـورده دگر غـصـۀ عـمـهها را گرسنه نخـوابـیـده اهل و عـیـالش نشد بالش دخـتـرش سـنـگ خارا سری را رقیه بغل کرد و بوسـید سری سنگ خورده، پُر از ربنّا را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
راهـم بـده راهی عـرش اعـظمت باشم در من بِدَم، خوب است مدیون دمت باشم از کل قرآن فیض "کلب باسط" کافیست تـا راه را پـیــدا کـنـم تـا آدمـت بــاشـم بد را بخر با خـوبها! بد نیز دل دارد شاید که من هم بین جنس درهمت باشم هـرچـنـد خـیـلـیهـا نـمـیآیـنـد سـامـرا کاری بکن من جـزو زوّار کـمت باشم از شیرهای برکه این را خوب فهـمیدم بایـد هـمیـشه خـاکـسار مـقـدمت بـاشـم آمـوزگـار جـامـعـه دسـتـم به دامـانت! اذنـی بـده تـا سـوگـوار مـاتـمـت بـاشـم ای مـنـتـهـای حـلـم ای رکـن بــلاد مـا یا حـضرت هـادی سلام الله عـلیک آقا در پـادگـانـی غـصـه تـبـعـیـد را داری انـدازه یـک عــمــر درد بـیدوا داری سربازها خـیلی به تو بیحرمتی کردند قدی خم و چشمی تر از آن طعنهها داری وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد معـلـوم شد که دشـمنـانی بیحـیا داری خـیلی به یاد عـمه زینب سوخـتی آنجا خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری شکرخدا چـشمی به نامـوست نیوفـتاده شکر خـدا اهل و عـیالی در خـفا داری شکر خدا غارت نمیشد پیکرت هرگز عـمامه داری پیـرهن داری عـبا داری نه هیچ کس نیزه به پهـلویت فرو کرده نه بـا تن زخـمـی تـه گـودال جـا داری نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی نه کـار با کهـنه حـصیر روسـتا داری ای مـنـتـهـای حـلـم ای رکـن بــلاد مـا یا حـضرت هـادی سلام الله عـلیک آقا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
حال و هوای چشم ترت جور دیگریست ذکر قنوت هر سحرت جور دیگریست وقتی میان سجـده به مـعـراج میپَـری پِی می برم که جنس پرت جور دیگریست حـتّی نـسیـم کـویِ تو هم اعـتراف کرد عـطر بهـشتی گذرت جور دیگریست در سامـرا هـمیـشه زیـارت لذیذ هست طعم زیارت سحـرت جور دیگریست هادیتـرین چـراغ هـدایت کلام توست نور چراغ شعله ورت جور دیگریست این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است محصول کِشت پر ثمرت جور دیگریست درنــدگـان کــنــار تـو آرام مـیشــونـد بر روی قلب ها اثرت جور دیگریست اربـابهـای مـا هـمـگـی با سـخـاوتـنـد امّا عـنـایت پـدرت جـور دیـگـریست کشکول چـشمهای مرا پر ز اشک کن حال گدای پُشت درت جور دیگریست زهـری رسید و شمع وجـود تو آب شد سوسوی نور مختصرت جور دیگریست دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون خون لختههای دور و برت جور دیگریست او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را آه دمـا دم پــسـرت جـور دیـگـریسـت شُکـر خـدا سـر از بـدن تـو جـدا نـشـد شُکـر خـدا کـفـن به تنت « بـوریا» نشد شکـر خدا به پیـرهـنت نیزهای نخـورد شکر خـدا که بر بدنت نیزهای نخـورد پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است آقا! دو پلک شب شکنت نیزهای نخورد تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا بال تو وقـت پـر زدنت نیـزهای نخورد شکر خـدا که دور و بر تو سـنان نبود شکر خدا که بر دهنت نیـزهای نخورد عـمـامـه و عـبای تو سـهـم عـدو نـشـد با سُـمِّ اسب پـیکـر تو زیـر و رو نـشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
ذرّهای از خاک پای حضرتش شد آفتاب ماه از شرم جمالش زد به روی خود نقاب گل بدون مهر او خار است، اما عکس آن شک ندارم حُبّ او از خار میگیرد گلاب جامعه از هر فـراز جامعه سیراب شد بند بندش شد برای عاشقان فصل الخطاب شد گدای سامرا معروف از این حیث که هرکسی شد سائل او میشود عالی جناب او عـلی چهارم است و هادی راه همه او برای دلبـری از عارفان شد انتخاب وقت و بیوقت از میان خانه او را بیدلیل ظالـمـانه بـارهـا بـردنـد مثـل بـوتـراب فرق دارد روضه با روضه ولی اینبار هم حضرت معصوم را بردند در بزم شراب می تعـارف کرد آن نامـرد بر آقای ما از خجالت پیش آقا شد شراب آن لحظه آب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
سینهات از کینۀ زهری کشنده شعلهور از نفس افتادی و کم کم، کمانی شد کمر سامرا آهی کشید و پیکرت را بوسه زد مضطر و صاحب عزا شد «جامعه» از این خبر ساحتِ پیشانیات را تب احاطه کرده بود چیره میشد بر تنت هر لحظه دردی بیشتر بیهـوا دردِ بدی پیـچـید در پهـلوی تو داغِ مادر زنده شد! ای وای از دیوار و در کاش مثل مجتبی، خواهر کنارت داشتی تا که میشد با نگاهش نالههایت مختصر زهر؛ ذره ذره دیدِ چشمهایت را گرفت بر زمین انداختَت سرگیجههایِ مستمر حنجرت میسوخت! شد لبهای خشکت ناتوان »وا حسینم» گفتی و افتاد آتش در جگر روضهخوانِ جدّ عطشانت شدی در احتضار پاک کردی اشک را از گوشۀ چشمانِ تر!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای توتیای حور و مَلَک خاک پای تو ای بهـتر از بهشت برین سامـرای تو تنهـا نه سامـرا، نه زمین و اهـالیاش هفت آسمـان نـشـسته به زیر لوای تو خـورشـیـد ذرّهوار دم صبـح میرسـد در پیـشگـاه حـضرت گـنـبد طلای تو هر چـند از بهـشت فـراوان شـنـیدهایم ما را بساست گوشۀ صحن وسرای تو از هرچه هست و نیست دگر بینیاز شد دست کسی که مرتـبهای شد گـدای تو تکـبـیر گـفته است هـزاران هزار بار آن که شنیده «جامعه» را با صدای تو تـفـتـیـش منـزل تو و تـبـعـیـدِ آنچنان یک پرده بود از آن همه درد و بلای تو ای خـانۀ تو عـرش خداوند ذوالجـلال کِی کاروانسرای گداهاست جای تو؟ فـریاد وامـصیبت مـا تا به شـام رفـت یعنی کـشیده شد به کجـا ماجـرای تو؟ توهین دلـقکی به تو در مجلس شراب مـا را نـشانـده تا به ابـد در عـزای تو از بس که با حسین دلت ارتباط داشت شد حُـجـرۀ تو آخـر سـر کـربـلای تو با اینکه در دیـار غـریبی شدی شهـید کاری نـداشت دست کسی با ردای تو دیگر هـزار و نهصد و پنجـاه تا نـبود زخـم دهان گُشاده روی عـضوهای تو شکـر خدا که در بَـرِ جـسم مـطهـرت سیـلی نـخـورد دخـتـر درد آشـنـای تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
زهری که پا گذاشته بر روی هر پرش بسمل نموده، مثل گـلی کرده پـرپرش بغضی که روی داغ دلش چنگ میکشد ایـفا نموده روی گـلـو نقـش خـنجـرش از نسل نـور و آیۀ تطهـیر بود و کرد یک بیحیا شراب تعارف به محضرش گریان داغ حـضرت سجاد و قـبر بود میدیـد قـبـر کـنـدۀ خود در بـرابـرش شکر خدا که گل پسرش بعد خـنجری بوسه نمی زند روی رگ های حنجرش در یـورش شبانه به کـاشانهاش کـسی با کعب نی نکرده تعرض به خواهرش از ظلم و کینه های عدو پژمرده شد ولی سیلی کسی به کوچه نزد روی همسرش شکر خدا که صحبت غـارت نـبوده و از دخـترش نرفـته به تاراج زیـورش شکر خـدا که شـمر نیامـد به قـتـلـگـاه ننشست روی سینه جلـو چشم مادرش شکـر خـدا سـر از تـن آقـا جـدا نـشـد شکر خـدا نـرفـته روی نیـزهها سرش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
تـاریک بـود دور و بـرت ایـهـا الـنـقی سـویی نـداشت چـشـم تـرت ایها النـقی خون میگریست بر تو و بر حال و روز تو چـشـم مـلائـک و پـسـرت ایهـاالـنـقـی زهرِ ستم چه کرد به جان تو ای غریب خـون میچکـیـد از جـگـرت ایهاالنقی یک تن نـبود حـامیِ تو در تـمام شهـر تـا شـد ز غـربـتـت کـمـرت ایها النـقی از زحمتی که زهر به جسم تو داده بود شـد ارغـوانی بـال و پـرت ایهـا النـقی طـفـل تو بـود شاهـد جان دادنت، ولی آتـش گـرفت بـرگ و بـرت ایهـاالنـقی لب تشنه بودی و به لبت ذکر یا حسین این سان گـذشت هر سحـرت ایها النقی عـمری به یـادِ جَـدِ غـریبت گـریـستی تا بـود هـمیـشه در نـظـرت ایهـاالنـقی گرچه غـریب بودی و تـنها و بیسپـه خـولـی نـبـود هـمـسـفـرت ایـهـاالـنـقی شکـر خدا که نیـزه نشد مـرکب سرت بر خـاک حـجـره ماند سرت ایها النقی خـواهـر نـبود تا که ببـیـنـد غـم تـو را از زخـم هـم نـبـود اثـرت ایـهـا الـنـقی شکر خدا به حجرۀ تو یک حصیر بود جَـدِ تو بینِ نیـزه و شمـشیر اسـیر بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
در غربت این شهر چون جانت فدا شد شـرمـنـدگی از تو نـصیـب سامـرا شد این خاک اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَأیٰ بود بعـد از عـروجت تا ابد دار الـعـزا شد بـــودی عــلــی ســـوّم آل عــلــی کــه در حقّ تو مـثـل عـلی خـیلی جـفـا شد نفرین بیپایان بر آن رذلی که از بغض راضی به قـتل دوّمـین ابن الـرّضا شد یک نیمهشب از خانه بیرونت کشیدند طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد پای بـرهـنه پـشـت مرکـب میدویـدی خـار از ادب پیـش قـدمهـای تو پـا شد وقتی به بـزم می تو را با جـور بُردند زهــرا دوبـاره نــالـهاش واویـلـتـا شـد شکر خدا ناموست آن شب در امان بود بـا آن که با جـور عـدو از تو جـدا شد امّـا مـدیـنـه داسـتـان آنـگـونـه شـد که شـرمـنـدۀ بـانـوی خـانه مـرتـضی شد روضه چرا از جای دیگر سر در آورد؟ با اینکه آتش از هـمان کوچه به پا شد وقـتـی کـه دیـدی داخـل بـزم شـرابـی اشـکـت روان از غُـصّـۀ شـام بـلا شد در دست آن نـامـرد دیـدی جام می را تازه گـریزِ روضـهات طـشت طلا شد یک جـمله میگـویم دگر طاقـت ندارم شاید کـمی از حـقّ این روضه ادا شد آنجا که چوب خیزران با رفت و برگشت دُرّ از دهـان شاه ما انداخت در طشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
میان شهـرِ غـریـبی که آشـنایی نیست برای ماندنِ مردی غریب، جایی نیست شـبـیه گـیـسوی بیشـانـه در بیـابـانی گره به کار بیافـتد؛ گرهگـشایی نیست نفس نفس زدنش گوشۀ قفس سخت است پرنـدهای که برای پرش هوایی نیست سکـوت، هـمـدمِ فریاد، میشود وقتی که گوشها کَر و در شهر، همصدایی نیست برای درد، زمـانی که نیست درمـانی به غیرِ زهرِ جگرخوارها دوایی نیست دوباره مردِ خدا میرود به بزمِ شراب چرا که دور و برش مردِ باخدایی نیست شـبـیه روضـۀ بـزمِ حـرامِ شـام، ولی مـیانِ تـشتِ طلایی سرِ جـدایی نیست هزار مرتبه شکرِ خـدا در این مجلس عیالِ بیسپری؛ چشمِ بیحیایی نیست هزار شکر خدا را که حرفِ مفتِ «کنیز« و قـیمتـش؛ به لبِ سکۀ طلایی نیست میان حـجـرهاش افـتاد، از نـفـس؛ اما به جسمِ باکـفـنش جای ردّ پایی نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
در دل نـگـذار این همه داغ عـلنی را پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را این شعر مرا کـشت، چه بـاید بنـویسم خـورشـید شب مـکـه و مـاه مدنی را؟ تا کـی به لـبـانت زدهای قفـل نـگـفتن؟ صبـر تو به هم ریخـته دنـیای دنی را ای مـاه دهـم! پیـش تو آوردهام امشب در هـالهای از بُهت، دلی سوخـتنی را آنها که جگـرسوخـتـۀ سامره هـستـند بــایـد بــشـنـاسـنـد گـدایــان غــنـی را آنقـدر دل سـوخـتـۀ پـشت حـصـارت خـون کـرد دل عـبدالعـظـیم حسنی را آنقدر که آتش شد و رِی سوخت برایت آنقدر که خـون کرد عـقـیق یـمنی را دشمن به خیال غلط خویش کشیدهست دور و بر خـورشید، شبی اهـرمنی را اما چه گـمان برده که دادهست خدایت مانـند عـلـی بـازوی لـشکـرشکـنی را ای عـطر دلآرای نـماز شبت از دور تــا سـامــره آورده اویـس قــرنــی را واکـن لب نـورانی خـود را و بیامـوز با جامعـه در جامعه شیـرینسخنی را بگـذار سـهـیـم غـم پـنهـان تـو بـاشـیـم نگـذار به دل این هـمه داغ عـلـنی را
: امتیاز
|