- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست طفـلان من به نان وغـذا لب نـمیزنـند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشـسـته اشک مـرا پـاک میکـند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شـسـتـیـم خـون مانده به دیـوار را ولی از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ آه ای مغـیـره، بد زن من را لگـد زدی حالا فقط علیست و آن همسری که نیست مـن در اتـاق سـوم و هـفـتـم گـرفــتـهام در این محل برای توچشم تری که نیست از من حسین قـول زیـارت گرفته است از دیـدن تو آرزوی بهـتـری که نیـست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
غزل در اوّلین بیت خودش پژمرد و پرپر شد همین که قافیه در دوّمین مصراع، مادر شد بدین علّت که او خیر کثیر و نورالأخیار است کنارش برکت عمر علی چندین برابر شد کسی که کوثر قرآن شود هرگز نمیسوزد غلط گفتند آتش دست بر دامان معجر شد مصیبت هرچه نازل شد پس از او بر عزیزانش شروعش از تبانی کردن دیوار با در شد چه شبها که قنوت خویش را میخواند با یک دست چه شبها که تماشایش بلای جان حیدر شد نظام خانه، بیمادر، ز هم میپاشد و دیدیم پس از زهرا چگونه جمعشان، جمع مُکسَّر شد مبر ای روضهخوان ما را به گودال پُر از نیزه همینجا پشت این در بود که ارباب، بیسر شد مگو در کربلا شد بیبرادر دختر زهرا که اوّل بار زینب در مدینه بیبرادر شد کدامین غنچه در عالم به جز دردانۀ زهرا میان شعلۀ آتش به دست میخ، پرپر شد؟ شبیه فاطمه، مُجِرم به حیدردوستی گردید اگر با آن قد و بالا علی اکبر هم اصغر شد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چشم وا کن تا ببـینی حال من را فاطمه تا ببـینی خانه نه، بیت الحزن را فاطمه ای بـهـار آرزویـم با خـزان خود بـبـین زردی رخسار گـلهای چمن را فاطمه بر لباست نقش این سرخی ندیدم تا کنون کی عزیزم بافـتی این پیرهن را فاطمه بس که خون میریزد از زخم عمیق سینهات نیست ممکن تا بشویم این بدن را فاطمه پاسخ این دختران با من، ولی جان علی چاره کن کابوس شبهای حسن را فاطمه بـار سنگـین تـمـام کـودکـانت سهـم من لااقل میبافـتی این یک کـفن را فاطمه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بسوزیم و بسوزانـیم با گریه دو عالم را که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که به زیر سایهاش گیرد از آدم تا به خاتم را شب تشییع زهرا در سکوت کوچههای شهر علی میبُرد روی شانهاش عرش معظم را علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت از امشب میکشم من انتظار ابن ملجم را به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش ز قلبش شُست با اشکش خوشیهای مجسم را شتاب دست سنگین را فقط مقداد میفهمد چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را تمام نخـلها هستـند هر شب شاهد اینکه علی در چاه میریزد تمـام درد عالم را زنش را عدهای نامرد کوبیدند بر دیوار به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بقـیـعِ چـشم من از اشک مثل دریا شد شبیکه پای فراقت به این جهان وا شد به عهد پیری خود نیز بر تو خواهم سوخت که در بهـار جـوانی قـدت چنـان تا شد مُصیـبتیست که فـرمودهاند امام شـشم چگونه « ناحِلَهُا لجِسْم» در تو معنا شد به درد لالۀ زخمی گوش تو که نخورد اگر چـه عـاقـبت آن گـوشواره پیدا شد بهفـرض اینکه مدینه پُر است از یاور عـلی برای همیشه پس از تو تـنهـا شد هزار مرتبـه مرگ از خُدا تقاضا کرد برای غُـسـل تو وقـتی عـلـی مُهـیـّا شد دمی که آیـنۀ پهـلـویت مُکـسّـر گَـشـت شـهـادت پـسـر تـشـنـۀ تـو امـضـا شـد خبر رسـیده که در قـتـلگـاه دیـده شدی سر تصاحـب پیـراهـنـش که دعـوا شد مرا به یاد حضورت به روز حشر انداخت قـیامتی که در آن جای تـنگ بر پا شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای مـدیـنه ای حـریم مصطفی ای مـدیـنـه سـرزمـین پُـر بـلا ای مدینه سـیـنه سـیـنای عشق ای مدینه گـلشن گلهای عشق کیست گردیده نهان در خاک تو داده بس حرمت به خاک پاک تو ای بـقـیـع ای آشـیـان فـاطـمـه ای بـقـیع ای مـیـزبـان فـاطـمه ای بقیع زهرا امید حیدر است این امانت دختر پیغـمـبر است خوب ازاین زهرا پذیرایی نما از دل آزرده دل آرایــی نــمــا ای بقـیع بسـیار گـلها چـیـدهای اشکهای چـشم حـیدر دیدهای بود زهرا الگوی صبر و شرف فاطمه بر یازده گوهر صدف ای امـانت دار خـتم الـمـرسلـین داری از انگـشتر احـمد نگـین اینکه در خاک تو مأوا کرده است با در و دیوار نجوا کرده است این که در کنج لحد خوابیده است مهر ورزیهای امت دیده است کرده نـیـلی تـازیـانـه بـازویش از عـدو دیده نـوازش پهلـویش مرتضی تابوت زهرا را به دوش سوی تو آورده شب، اما خموش قامتـش خم گـشته از داغ بتول سر به زانو از غم هجران ملول مینمود از غصه با خود زمزمه نیـمـه شب بالای قـبـر فـاطـمه نیمه شبها شد بقیع جای علی گریه کن ای دل به شبهای علی رازهای خویشـتـن با چاه گفت درد پنهان را به سوز و آه گفت بیمعین شد کودک معصوم او پنـج سـالـه زیـنب و کـلـثوم او بود با طفلان به شهر خود غریب زینبش از مهر مادر بینصیب چون که زینب شد ز مادر نا امید غـربت شام غـریبان را چـشید چون برات غم به زینب داده شد بـهـر غـمهـای دگـر آمـاده شـد اشکریزان بهر مادر دل غمین در بقـیع بودند زینب با حـسین بر رخ افـسردگان لبخند نیست طفل بیمادر دگر خرسند نیست شد" مجـرد " پیـرو این قـافـله چون ز زهـرا دارد امـید صله
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـدیـدم ز چـشـمـان تـو مهـربـانتر ز امـواج دریــای آن بـیـکــرانتـر دلت چون شـقـایق ز غـم پُر تلاطم ز بـاغ بـنـفـشـه رخـت ارغـوانتـر مدالی به بـازوی، نـشانی به سـیـنه نبـاشـد به عـالـم ز تـو قـهـرمـانتر گل عمرت ای یاس خوشبوی احمد به فصل بهار از خزان هم خزانتر سـرشـک تـو ای آسـمـان لـطـافـت ز بـاران فـصـل بـهـاران روانتـر خدا را کدامین غم اینگونه بنـمـود؟ ز مـحـراب قـدّ رسـایـت کـمـانتـر تو یک بوستان پُر از داغ و دردی بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی خـدا قـلـب مـا را به هم آشـنـا کرد نبی دست ما را گرفت و دعـا کرد الــهـی در انــبــوه آتــش بــســوزد هر آن کس که دست تو از من جدا کرد دری را که دروازهی آسـمـان بـود ز فـتـنه در او خـصم آتـش بپا کرد همان شعله شد تیغ و در ظلمت شب فروزان سر مرتضی را دو تا کرد همان شعله را بُرد در کوزۀ زهـر به صد حیله در حنجر مجتبی کرد همان شعله در نیم روزی شرربار سر تشـنهکـامی ز پیـکـر جـدا کرد تو یک بوستان پُر از داغ و دردی بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی تـو دسـت غـریـب دلـم را گـرفـتی فـراسـوی انـدیـشــه مــأوا گــرفـت جـهـان را بـرای تو ایـجـاد کـردنـد تو در بیتالأحزان چـرا جا گرفتی ز خـار جگـرسـوز طعـنـه گـل من وطن در دل داغ صـحـرا گـرفـتـی شـکـسـتـنـد آئـیـنــهای را کـه با آن غـبـار غــم چـهــرهام را گــرفـتـی بــرای بـــقــای طــریــق امـــامـت ز مـیـخ شـرربـار امـضـا گـرفـتـی تو رود خـروشـان شـرم و حـیـایی که در نیـمـه شب راه دریا گـرفتی تو یک بوستان پُر از داغ و دردی بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی و اینک دل و دیـده شـمـع مـزارت و در خانه طـفـلان چشم انتـظارت نـبـی از فـراق تو گـشـته سیهپـوش دل حـضرت حـق بُـوَد سـوگوارت شـده خــون دل لالـه از بیقـراری بــنــفـشــه بُــوَد تـا ابــد داغــدارت صدای تو جاری است در گوش جانم ز تــسـبـیـح و سـجــاده یــادگـارت چه دیدی که با ناله مرگ خودت را تـقـاضـا نـمـودی ز پـروردگــارت بـرای عــلـی هـم دعــای دگـر کـن که بـاشد چو پروانـهای بیقـرارت تو یک بوستان پُر از داغ و دردی بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
قـلـم چـگـونه گـذارد قدم به ساحت تو »توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو« خـدا به یُـمـن شـما رزق میدهد ما را زمین نـشـسـته سر سـفـرۀ قـناعـت تو هر آنچه قد بکشد صبر، باز هم دستش نـمـیرسـد بـه بـلـنـدای اسـتـقـامـت تو چه آمده به سر مـاهِ رویت این شبها که در تـوان عـلی هم نبوده رؤیت تو هنوز کوثر این اشکها خروشان است چگـونه سـرد شـود داغ بینـهـایت تو تو رفتهای و جهان قرنهاست میسوزد و مانده روی دلش حسرت زیارت تو چقدر دست غزل در برابرت خالیست بـگـو چـگـونه درآئـیـم از خجـالت تو
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
با رفـتن تو جوشن و لشکر، چه فایده عـالـم شـود فـدائـی حـیـدر چـه فـایـده وقتی تو نـیـستی که نگـاهت کند علی گـیـرم کـنـم نـگـاه به اخـتـر چه فـایده از خانه رفته عطر خوشِ نابت ای عزیز در خانه عـود و لاله و عـنبر چه فایده انداخـت فـضه سـفـره و گـفـتند بچهها در خـانه نـیست سـایهٔ مـادر چه فایده با یـادِ کـوچه کاش نخوابد حـسن دگر خـوابی که هست دلـهـرهآور چه فایده بر حـیـدری که شـاهـدِ افـتادن تو بـود گـویـند اگر که فـاتـحِ خـیـبـر چه فایده در را به اشکِ هر شبه تعمیر کردهام مسمار را گرفـتم از این در، چه فایده گیـرم هـزار بـار که قـرآن کـنـند ختم وقـتی جـفـا کـنـند به کـوثـر چه فـایده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمیشکست ای آشـیانِ درد، عـلـی داشـت تا تو را ای مادرِ پدر، غمش از دست بُرده بود همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را زین درد سـوخـتـیم که ای زُهرۀ منـیر کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک پیـدا نخـواست غـیرتِ شـیر خدا تو را دفن شـبـانـۀ تو که با خـواهـش تو بود فریاد روشنیست ز چـندین جفا تو را تا کـفـرِ غـاصـبان خـلافـت عَـلَـم شود راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را! یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را خـم کرد ای یگـانه سـپـیدارِ بـاغِ وحی این هیجـده بهـارِ پُـر از ماجـرا، تو را تحـریف دین، فـراق پدر، غـربتِ علی انداخت این سه دردِ مجـسّم ز پا تو را دادنـد در بـهـای فــدک آخـر ای دریـغ گـلـخـانـهای به گـسـتـرۀ کـربـلا تو را پهـلـو شکـسـتهای و عـلی با فرشتگان با گـریـه میبـرنـد به دارالـشـفـا تو را دارالشفای درد جهـان، خانۀ عـلیست زین خـانه میبـرند نـدانم کجا تو را؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـیتـو چـه کـنـد مولا؟ یا فاطمة الزهرا افـتـاده عـلـی از پـا، یا فـاطـمة الزهـرا وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری افـتـاده ز پـا مـولا، یـا فـاطـمـة الـزهرا بعد از تو علی از پای افتاد و به غم خو کرد با خـانـهنـشـیـنـیهـا، یا فـاطـمة الزهرا چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید تنهـاست عـلـی، تنهـا، یا فاطـمة الزهرا بر خرمن جان او، چون شعله شرر میزد میریخت چو آب اسما، یا فاطمة الزهرا هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم هـم قـبـر تـو نـاپـیـدا، یا فاطـمة الزهـرا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد، شد هر کجا شد حرف ازآن بانو، به نیکی یاد شد گردش تـسبـیح او افـلاک را تدبیر کرد از پـر سجـادهاش روحالـقدس ایجاد شد او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد حُـر هم از یُـمن ادب بر نام او آزاد شد معـنی نـازک برای روضـهاش آوردهام وقت پروازش پرسـتـویی اسـیـر باد شد با پر زخمی دعاگـوی شب همسایه بود دست او روزیرسـان خـانـۀ صیـاد شد این در آتش گـرفـته نیز حـاجت میدهد این در آتش گـرفـته، پـنجـره فـولاد شد روضۀ مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد تا مصیبتخوان کوچه صورت مقداد شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـمع جـمع آل طه بضـعه خـیر الـورى دختر شمس الضحا و همسر بدر الدّجى آفـتاب برج عـصمت گوهر درج شرف لیـلةالـقـدر وجـود و سـرّ و نامـوس خدا آن که بنشاندش به جاى خود امام الانبیاء وان که بُد آمینِ او شرط دعاى مصطفى مبدأ جسـمش بُد از اثـمار اشجار بهشت مـنـتهـاى روح پـاک او حــریـم کـبـریـا ز آدم و عیسى نبودش کفو و مانندى به دهر شد در اوصاف کمال او همتراز مرتضى در مدیحش عقل شد حیران و سرگردان چو دید هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هلأتى پا ورم کرد از نماز و دست و بازو از جهاد سیـنه او شد سپـر در راه حـق روز بلا رفت از دار فـنا بشکـسته دل آزرده تن آن که بُـد آزردنـش ایـذاء خـتم الانـبـیاء گفت حـیدر در غـروب آفـتاب عـمر او تار شد دنـیا و روشن شد به تو دار بقاء دخـتر خـیر الورى و هـمسر فخـر بـشر علم مخزون، غیب مکنون در ضمیرش مستتَر لـیــلـهالـقـدر، نــزول کـل قــرآن مـبـیـن مطلـع الفجـر ظهـور مـنجـى دنیا و دین آســمـان یـازده خــورشـیـدِ تــابـان وجـود روشن از نور جمالش عالم غیب و شهود شمع جمع اهل بیت و نور چشم مصطفى مهجة قـلبى که آن دل بود قـلب ما سوى آیه تطهـیـر وصف عـصمت کـبراى او هـلأتى تفـسیرى از دنیا و از عقـباى او تا قیامت شد به او روشن چراغ عقل و دین منتـشر از او به دنیا نسل خیر المرسلین اندر آن روزى که وا نفـسا بگویند انـبیا شـیعـتى گـویان بیـایـد او به درگـاه خـدا مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر در حـدیث لـوحِ او بـرنـامه اثـنى عـشر علم ما کان و یکون ثبت است اندر دفترش نى سلونى گفته در عالم کسى جز همسرش اوست مشکاة دو مصباحى که شد عرش برین زینت از آن دو، چراغ راه ربُّ العالمین میوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى ست حاصل آن عمر کوتاهش شهید کربلاست زینب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش گوى سبقت برده در اسلام و ایمان مادرش دامنش جان جهان و یک جهان جان پرورید وه چه جانى که خداوند جهان او را خرید خون بهاى خون او شد ذات قـدّوس خدا گشت کشتى نجات خلق و مصباح الهدى منقطع شد وحى بعد از رحلت خیر الأنام لیک جبریل امین بنمود در کویش مقـام بود امین وحى دائم در صعود و در نزول تا گذارد مرحمى بر قلب مجـروح بتول دل شکسته بود و از هجر پدر بیمار بود پشت و پهلو هم شکسته از در و دیوار بود تسلیت میداد او را ذات پاک ذو الجلال تا بکاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل کل ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل زین سبب روحالقدس شد در حریم او مقیم تا در آن آئینه بیـند صاحب خُلق عـظـیم زین قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر کشید رفت جـبریل امین و از مدیـنه دل بریـد مرتضى آن قطب عالم لنگـر دنیا و دین عرش علم و روح ایمان و امیرالمؤمنین آنکه در تسلیم و صبرش عقل شد مبهوت و مات کرد در فقـدان این همسر تـمناى مـمات بود زهرا رکن آن رکن زمین و آسـمان رفت و ویران شد سر و سامان آن شاه جهان صورتى کو خَلق و خُلق عقل کل را مینمود گشت پنهان نیمه شب در خاک غم، امّا کبود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از خجالت تا ابد پیشانی حـیدر تر است مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرینتر است رفـتـی ای اُمِّ ابـیـهــای نـبـی امــا بـدان مرتضی هم مثل زینب بعد از این بیمادر است چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است ای وجـودت سـاحلِ امن دل طـوفـانیام کشتی غم های حیدر بعد تو بیلنگر است فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم زندگی، در خانۀ بیفاطمه زجرآور است تو تـمـام قـوت زانـوی من بـودی بـبـین اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است هرکه میافتد زمین با ذکر من پا میشود چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است خستهام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است خانه من که نشد، این قـبر خاکی لااقـل خـانه امـنی برای دخـتر پیـغـمـبر است محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من بر دلم مانده است داغ غنچهای که پرپر است
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
الا مـادر شـکـسـتـه پــرّ و بــالـم تو رفـتی از غـمت من در مـلالم غـمـت در کـنـج قـلبـم بیحـسـابه به یـاد زخـم سـیـنهات دل کـبـابه دو چـشـمت باز کـن تابی بگـیرم بخـوان لالا مگر خـوابی بگـیـرم دلم میسوزه بر این حال و اقبال شکـسته رفـتـنت از من پر و بال به روی نـیـزه هم گـریـم بـرایت دلـم تـنـگـه بر آن سـوز صـدایت بـیـا شـانـه بـزن مــوی ســرم را گـلو نه، بوسهای زن حـنجـرم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
آهـی کـشـید آتـش و از شـرم آب شد آن دم کـه قـاتـل نـفـس بـوتـراب شـد وقتی که فاطمه به دفاع از علی شتافت هرچه که بود نقـشۀ دشمن برآب شد دست خدا که دست جهان را گرفته بود آخر چه شد که قسمت دستش طناب شد تنها نه اینکه شهـر سلامـش نمیکـند حـتی سـلام کـردن او بـیجـواب شد اما گذشت؛ بعد سه ماه اشک و آه و درد آخر دعـای فـاطـمهاش مستجـاب شد آن دم که رفت فاطـمه از خانۀ عـلی انگـار آسـمـان به سـر او خـراب شد انگـار آسـمان جهـان بیسـتـاره مانـد از آن زمان که کشتن معصوم باب شد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ندارد بیتو پایان اشک چشمان ترم انگار گرفته با همه قوت غریبی در برم انگار تو که رفتی دگر روز خوشی در زندگانی نیست فرو رفته به مرداب محن پا تا سرم انگار مراعات از برای بچهها کردم اگر گفتم خدا را شاکرم، امروز قدری بهترم انگار خجالت از تو دارم از امانت داری ام اما پس از تو بیشتر شرمندۀ پیغمبرم انگار کشیدم آب غسلت را ز چاه دیدگان خویش شب تدفین تو میرفت جان از پیکرم انگار توان حتی به زانویم برای راه رفتن نیست منی که فاتح احزاب و بدر و خیبرم انگار ببین بعد از تو درد دل فقط با چاه میگویم که میشیند فقط چاهی به پای منبرم انگار خلاصه غصۀ هجر تو دارد میکشد من را تو در خاکی و من شد خاک بر روی سرم انگار
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
لبخند زدی، اشک علی را نگران کرد تابوت، امـیدِ همه را فـاتحهخـوان کرد لبخندِ تو آن روز پس از دیـدنِ تـابوت گُل بود که روئید ولی زود خزان کرد اصلأ تو بگـو فـاطـمه جان میشود آیا دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد؟ مثـلِ تو کـمـانی شـدهام پـشـتِ مرا خَـم مرحب نتـوانست ولی زخـمِ زبان کرد سنگـیـنیِ خـیـبر نه؛ ولی قـامتِ من را بیوزنیِ تـابـوتِ تو مانـنـدِ کمـان کـرد زخمی که غمِ حمزه به قلبِ نبی انداخت تابـوتِ تو با قلبِ علی بدتر از آن کرد بعد از تو علی سنگِ ملامت هم اگر خورد بـاران شـد و بـا آیِـنـۀ چـاه بـیـان کـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
دگر آن خرده جان هم پر کشید از نیمهٔ جانش امیرالمؤمنین سوزد به یـاد آه سوزانش عجب کوچی پرستو داشت که کابوس آن رفتن برای مرتضی درد و به زهرا بود درمانش حیاط خانه هم آب حیاتش را صدا میزد تنور خانه هم میسوخت بیعطرِ خوش نانش چگونه شرح باید داد منجی، محتضر گشته ست و سامان جهان بار سفر بستهست سامانش اگر چه سوخت تنها دربِ این خانه ولی انگار علی مانده است بین خانهٔ از غصه ویرانش در و دیوار بیت الله شاهد بود که یک عمر علی در سینه آتش داشت با یاد گلستانش شهادت میدهد کوچه شهادت میدهد آتش نشد زهرای اطهر دست بردارد ز پیمانش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
درک تو در تـصور خـلقـت نیامده شـأنت هـنوز هم به روایت نـیامده ای از ازل مصور تصویر لایـزال آئـیـنهای به این همه قِـدَمت نیـامده گنگ ست کـائـنات برای سـتودنت مانند کودکی که به صحـبت نیامده زیبـاتـرین بـهـانۀ خلقت به غیر تو شـرطی برای خـلـق نـبوت نیـامده ریحانهای هنوز هم ای هستی علی اصلا به تو جراحت صورت نیامده با اینکه مهربانیت از لطف بیحد است اما به این قـبـیـلـه مـحـبت نـیـامـده از آنهـمه که بین دعـا نـام بـردهای حتی یکی به مجـلس خـتمت نیامده
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـطر تو را بهشت زد و جـاودانه شد جـبـریل هم که خـادم این آسـتـانـه شد مقـصـودِ از خـلـق همه مـاسـوا تـویی عـالـم برای گـردش دورت بـهـانه شد ای مـادر حـسین، به طُـفـیل وجـود تو نعمات حق، به سوی خلایق روانه شد لعنت دهم به جبت وبه طاغوت هر نفس دوزخ برای دشـمـن تو در زبـانـه شد در پشت درب خانه تو مسجدالنبی ست محـراب و منبر پـدرت درب خانه شد ما مـؤمـن ولایت و عـرفـان تو شـدیـم در بین خلـق، حُبّ تو ما را نشانه شد ای پــاره تـن نـبـی و کـفـو مـرتـضـی تدفـین جسم تو ز چه رو مخـفـیانه شد
: امتیاز
|