![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
امشب از عرشِ خدا بانگِ سعادت آمد نـورِ چـشـمانِ عـلی، کـوهِ صلابت آمد زینبِ حـضرتِ زهـراست بدانـید فقـط جهـتِ بنـدگی و صـبـر و رشـادت آمد زینتِ عـالـم بـالاست عجب نیست اگر فُطرُس امشب جهت عرض ارادت آمد خواهرِ حضرتِ ارباب، حسین بن علی یکه تـازِ شـرف و شـور و شهـامت آمد شاهد ظلم به هفتاد و دو خورشیدِ دلیر راوی عـرصـۀ ایـثـار و شـهـادت آمـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دستی میان زندگیام سایه گـستر است این دست، دستِ مادریِ دخت کوثر است مـهـر و مـحــبـتـش ز ازل دادهام خـدا این مهـر با محبت ارباب یکـسر است او باب رحمت است به عـشاقِ اهلبیت در آسـمـانِ قـافـلـۀ عـشـق، اختر است نور علی و فاطمه شد حاصلش چنین: زینب گـلی ز گـلشنِ بابا و مـادر است آن بـانـویی که عـالـمـۀ بیمـعـلـمهست شاگـردِ حق، عـقـیـلـۀ آل پـیـمـبر است چـون او زنی در عـالـم خـلـقت نیامده والله مثـل شـیـر خـدا مـرد پـرور است بـــارِ ولای آل عـــلــی روی دوش او یعـنی که با امـام زمـانـش برابر است از انـبـیـاء یـکـسـره، تـا جـمـع اولـیاء مـدیـونِ زیـنـبـنـد که او دادگستر است هر چند مجـتـبیست بـرادر بزرگ او اما حسن رهـینِ مددهای خـواهر است عباس اگـر امـیـدِ حـرم بود، بیگـمـان امّید او به زینب کـبـرای اطـهـر است مبعوث شد چنین به رسالت به کـربـلا بعد از حسین، واقعه را او پیمبر است تنهـا نه او امـید دل پـنـج تن، که خـود در کـربـلا امـید دل شـش بـرادر است اصلاً بـدون حـضـرت او کـربلا نـبود با او فـقـط قـیـام بـرادر مـیـسـر اسـت شاهی که سی هزار حریفش نمیشوند علت همینکه زینب او چند لشکر است زینب زنی که اهلِ امامت به ماسواست یعنی که در ولایتِ عظما چو حیدر است تنهـا عـلـی نـدیـده نَـود زخـم، در اُحـد زینب میان معرکه مـولای دیگر است بانوی بانـوان دو عـالـم که فـاطمهست فرمود: زینب آیتِ عظمای محشر است از کودکی ست واله و سرگـشتۀ حسین دنبـالۀ حـسـین در عـالم، سراسر است تا چـشم او به روی بـرادر فـتاد، گفت: ای آشـنا، فـدای تو جانم، مکـرر است جـبـریل نـامِ نـامیِ او را ز سوی حـق آورد و گفت: بانیِ این نـام داور است زینب نه زِینِ اَب، که به تاکید جدّ خود تـاجِ سـر تـمـام عــوالــم مـقــدّر اسـت از احـتـرام واجـب او گـفـته مصطـفی سِرِ خدا چو فاطمه، این ناز دختر است هـمـتای بیبـدیـل حـسـین است زیـنـبم آئــیــنـۀ تــمــام نــمــای بـــرادر اسـت زینب فقط، برادر خود را نه خواهر است والله بر بـرادر خـود عـینِ مـادر است اکـسـیر اعـظـم است نـگـاه مـبـارکـش یعنی اسیر خصم نه، مجذوب رهبر است در زیر کعب نی، به قـیامش ادامه داد هرگز نگفت قلبم از این غم مکدّر است در راه حق، اسارت و زندان به نزد او زیـباییِ تمام، عجـب عشق باور است! چـشم از امـام خـویش دمـی بر نداشته با اینکه دید، بر سرِ نی سایۀ سر است ناقـهسـوارِ کـوفه و شام؛ آخرِ حـیاست خود الگوی حجاب، ولی پاره معجر است یـک ذره زیـرِ کـوهِ بــلا، کـم نـیـاوَرَد از بسکه او مقاوم و از بس دلاور است شد قهـرمانِ صبر به اوج اسـیـریاش یعنی اسـارتش به شهـادت برابر است تـسـلـیم در بـرابـرِ امـرِ خـدای خویش در مکتبش، رضای خدا درسِ آخر است در بنـدگی تک است مـقـام اطـاعـتـش چون مادرش کـنـیز خداوند اکبر است حتی به او دعـای فرج میشود مُجاب یعنی برای منـتـقـمِ خـویش یـاور است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
ای روشـنی دیـده حـیـدر خـوش آمدی آئـیـنــۀ نـجـابت مـادر خــوش آمــدی ای آن کسی که شـهـرت نـام بـلـنـد تو از عرش رفته است فراتر؛ خوش آمدی از اشک شوق پُر شده چشمان مجتبی ای روشنای چـشم برادر خوش آمدی دروازههای کوفه به دست تو فـتح شد یاد آور حـمـاسۀ خـیـبـر خـوش آمدی محـشر به نـام نـامیات آغـاز میشود ای زیر و رو کنندۀ محشر خوش آمدی امشب شب دف است، شب جام و باده است از خاک پات، بوسه گرفتهست کهکشان سجده کنند بر تو شب و روز عرشیان از شوکت مقام تو این بس که بیوضو نـام تو را حـسـیـن نـیـاورد بـر زبـان عالم حریف جوش و خروشت نمیشود آن لحظهای که پای حسین است در میان ای دستهای تو پل مابِین عرش و فرش پیـونـد دادهای تو زمـین را به آسـمان مـحـو عـلـیِّ اکـبـرِ اربــاب مـیشـوی از بس که او شبیه عـلی میدهـد اذان ذکـر عــلـی الـدوام تـمــام مـلائـکــه! عـالـم فـدای قـلب صبوری که داشتی خورشید و ماه خیرۀ نوری که داشتی ابن زیاد وقـت ورودت به کـاخ کـفـر عاجز شد از شکوه و غروری که داشتی دنیا ندیـده است به خود در تمام عـمر مـثـل بـرادران غـیــوری کـه داشـتـی صدها هزار حضرت موسی گذشتهاند از جای جای وادی طوری که داشتی خورشیدِ بیغروبِ شب و روز کربلا! ای سـرو پـاکـبـاز که غـرق عـنـایـتی دست مـرا بگـیـر که دریـای رحـمتی از درک جایگاه تو این خلق عاجزاند مثل عـلی و فـاطـمـه اعـجـاز خـلـقتی در وقت خطبه خواندن تو کل کائنات گفتند یکصدا: چه وقاری! چه شوکتی یکجـا گـنـاههای زبـان پـاک میشود وقتی که نقـل میکـند از تو فـضیلـتی جز اینکه خـاک پـای تو بـاشیـم تا ابد در زنـدگی خـویـش نـداریـم حـاجـتـی ای آبروی روی علی، ای خدای صبر هـدیـه بـده بـه خـانـۀ قـلـبـم بـهــار را آرام کــن دوبـــاره دل بــی قـــرار را زینب تو کیستی که به وقت نماز خویش وا داشـتـی ســتـایـش پــروردگــار را آن خطبههای حـیدریات، بعد سالها زنــده نـمـود خــاطــرۀ ذوالـفــقـار را وقـتـی که خـلـق کرد خـدا کـائنات را دسـت تو داد گـردش این روزگـار را هر طور میشود دل ما را درست کن مـا دادهایـم دسـت خـودت اخـتـیـار را جز تو کسی لیاقت زینب شدن نداشت امشب بـسـاط نـوکـری ما فراهم است بانو! فقط زیارت کرب و بلا کم است شکر خدا که سـایۀ پـر مِـهـر چادرت روی سـر تـمـامـیِ ذرات عـالـم است با اسم تو زمین و زمان زیر و رو شود پس نام نامی تو همان اسم اعظم است ای کوه صبر! ای که جهان زیر بال توست از تو مدد گرفته اگر کوه محکم است ما را بخـر، نـگـاه به اعـمال ما مکـن اینجا که آمدیم بـد و خوب درهم است صـدها هـزار آسـیـه شاگـرد مکـتـبت خوشبخت آن دلی که گرفتار زینب است عـالم به زیر دِین عـلمدار زینب است هر کس که حیدری ست بدهکار فاطمه ست هرکس حسینی است بدهکار زینب است امروز اگر که نامی از اسلام مانده است مدیون جان فشانی و ایثار زینب است از پـادشاههای دو عـالم غـنیتـر است آن سائـلی که خادم دربار زینب است عـباس، مـاهِ بیبـدلِ خـیـمههـاست که از روی نیـزه نیز نگهدار زینب است امشب شب دف است، شب جام و باده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
سلام ای با مقام و رتبۀ زن آشنا زینب سلام ای عفت و صبر و وفا را محتوا زینب سلام ای خورده نان از سفرۀ ایمان پیغمبر سلام ای قـبـلـۀ ایـمان کـل انـبـیا زینب سلام ای زینت نـام عـلـیِ عـالـیِ اعـلا سلام ای افتخار حضرت خیرالنسا زینب سلام ای زینـبیون را پناه روز وانفـسا سلام ای بر غمت هر پاکزادی مبتلا زینب نباشد گرچه نامت در حدیث عشق اما تو شدی معنای ستر و کردهای کار کساء زینب تمام حُسنها را در تو دیدم اینچنین گفتم حیا زینب وفا زینب به عالم کیمیا زینب به فرمان خدا فرمانبرت میشد ملک وقتی که میخواندی دعا با بارالها، ربّنا زینب اگر دارالشفا ذکر حسین ابن علی باشد یقین دارم تویی داروی این دارالشفا زینب هزاران مرحبا گفتی به یاران روز عاشورا خدا هم گفت در هر دم هزاران مرحبا زینب از آن ساعت که غرق خون حسین افتاد در گودال هدایت تا چهل منزل به راه افتاد با زینب تو شیر عرصۀ حق محوری بودی نبودی تو یقین میمرد نام کربلا در کربلا زینب نه تنها روی دوشت پرچم حلم و حیا داری که تو هستی سفیر مکتب خون خدا زینب تو تفسیر تمام آیهها بودی که از یک سر به گوش خلق میآمد ز روی نیزهها زینب ز نطق آتشـینت شام را شام بلا کردی کلامت کرد کار ذوالفقار مرتضی زینب به تیغ در زبان ویرانه کردی کاخ ظلمت را گلستان کردهای با مقدمت ویرانه را زینب سنان و ساربان وجسم عریان را جدا دیدی سه ساله طشت زر رأس جدا دیدی جدا زینب به هر جا دید زین العابدین بزم عزایی را میان گریه بر داغ پدر میگفت یا زینب جدا از کربلا با زخمهای شام در غربت فقط میخواند از گودال و آخر شد فدا زینب قیام سرخ عاشوراست با نام حسین اما بُـوَد حُسن ختامِ دفتر این ماجـرا زینب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
ای ز دیدار رخت جان پـیـمبـر روشن دیـدۀ حـقنـگـر سـاقـی کـوثــر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جـمـالت دل صـدّیـقـۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور توأش مطلع و منظر روشن تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست که ز مهـر تو شده سیـنۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطـر شبّـر روشن آیت لـطـف خـدایـی و به هـر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن »زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نـام دلارای تو دفـتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آمـوخـتـۀ مـکـتـب طـاهــایـی تـو تـربـیـت یــافـتــۀ دامـن زهــرایـی تـو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مـظـهـر کـامـلـۀ عـفّـت و تـقـوایـی تو گـل گـلـزار نـبـی، مـیـوۀ بـسـتان علی خـانـۀ فــاطـمـه را شـمـع دلارایـی تـو عبرتآموز زنانی به حجاب و به وقار بـرتـر از آسـیـه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک غـنـچــۀ گـلـبـن انـسـیــۀ حـورایـی تـو عجـبی نیـست اگر زینِ اَبَت نـام دهـند کـه گـرامـی ثــمــر اُمّ ابـیــهــایـی تــو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فـاطمه را هـمره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
عـاشـق طـواف کـعـبـۀ آمـال مـیکـنـد اخـلاص را چـکـیـدۀ اعـمـال مـیکـنـد دیـوانـۀ حـسـین شـدن اوج بـنـدگیست ایـن کـار را عــقـیـلـۀ این آل مـیکـنـد اشک است رزق اعظم و رزاق زینب ست ما را خدا ز حاصل زینب درست کرد از خوردههایی از گِل زینب درست کرد نور حسین شد همه جا بهر او حجـاب وقت نـمـاز شب که به حـال قـیـام بود مانند کـعـبـه جـلـوۀ نـورش تـمـام بـود عقل این زبان بسته به زنجیر میکشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی فـروغ دیـدهٔ ما، مـهـر جـاودانـهٔ شامی شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی اگـر پـرنـدهٔ جـانـم سـلام مـن نـرسـانـد »مَنِ المـبـلّقُ عَـنّی اِلی سُعـادَ سلامی« چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری رسـالـتت نـسـتـایم، که در پـیام تمـامی تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی جمال عشق درخـشید با پیام تو آنسان که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی تو سایـبـان یتـیـمان، طلایهدار حـسینی صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی به کربلاست روان بیامان سپاه حسینی هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی مراست آرزوی آنکه آسـتان تو بـوسم تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مُردن چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هرچـند، نـامِ نـیک، فـراوان شـنـیـدهایم نـامـی، به بـاشکـوهیِ زینب، نـدیـدهایم ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی! نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی! پیـوندِ عـقـل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقـتی عـقـیـلـةالـعـرب از عشق دم زند زیـنـب بـه بـنـد، بـنـدگـی یـار مـیکـنـد گـیـراست زلف یـار و گـرفـتار میکـند از چـشم یـار، قـامت دلـدار، دیدنیست نام حـسـین، از لب زینب شـنـیـدنیست آن شـیـرزن که زیـنت شـیـر خـدا شود بــایـد امــیــر قــافــلــۀ کــربــلا شـــود در پـایـمـردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است زن دیدهاید در سخنش، برقِ ذوالفـقار؟ دربـنـد و سـربـلـنـد، اسـیـر و امیـروار زن دیـدهاید اسـوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیـدهایـد مثـل عـلـی بتشکن شود؟ غیر از جـمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عـطـش کـربلا نـدید شد پـیـش حق، دلـیـلِ مبـاهات اهلبیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت« با «ما رَاَیت»، بنـدگیاش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد »از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است« این دخترت، علی! چهقَدَر، شکل مادر است! هـر بـار، تـا صـدا زدهای نـام زیـنـبـت انـگـار نـام دیگـر زهـراسـت، بـر لبت آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش ناموس کـبـریاست، شبـسـتانِ معجـرش باغ حـیـاست؛ کـوچ بـیـابـانیاش مـبین فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین بانـوی صبـر! صبـر سـواران سر آمده آه از نــهــاد مـــردم عــالــم، بــرآمــده »اَمَّن یُجیب» را تو بخوان، بانوی دمشق! ای اسوه ای که پیش تو شد سربریده، عشق بانو! دعـا کن آن مه پنهـان عـیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحبزمان شود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
شبی كه مطلع مهر از، طلوع زینب بود فـروغ روز نشـسته، به دامن شب بود هـزار رود نـواگـر ز كـوثـر و تـسنـیم روان به خانهٔ زهرا، به بوی زینب بود هزار چـشـمۀ خورشید، از كرانۀ شب دمیده از دل مهتاب و چشم كوكب بود شـكـوفـهبـار لب مرتضی به بـاغ دعـا ستارهریـز دم مصطفی، به یا رب بود شراب نور ز خـمخـانۀ سحر، جـوشید كه جام سرخ شقـایق، ز می لبالب بود اگرچه «زینِ اَب» او را نهاد نام، رسول خدای داند، كاو زینت «اُم و اَب» بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
دوباره فـتـنه شد و مـردم امتحـان دادند و بـاز درس بـزرگی به دشـمـنان دادند برای عـزت این خـاک سـربـلـندِ کـهـن دوبـاره مـلـت ایـثـارگـر، جــوان دادنـد همین که آتش آشـوبهـا زبـانـه کـشـید میان شعـله چه پـروانهها که جان دادند بگو به خصم که اینجا عراق و سوریه نیست هـزار بـار کـه این را نـشـانـتـان دادنـد به قصد خواری ما دشمنان چهل سال است چه خرجها که نکردند و هی زیان دادند دوباره فـتـنـه شـد و ملـت امـام حـسـین پیـام عـزّت خود را به این جهـان دادند خوش آن دمی که خبر میدهند پرچم را به دست صاحبِ خود، صاحبالزمان دادند در این میانه ولی عـدهای نمکنـشناس برای دشـمن این خـاک، دم تکـان دادند به لطف فـتـنه، فـرومایگـان غـربزده مرام و مسـلکـشان را به ما نشان دادند دلم پر است از این نان به نرخِ روز خوران که آبرو و شرف را به آب و نان دادند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر مستی این جام، جان را میکند هشیارتر لالهزار دیگری میروید از خون شهید بـاغ بـا هـر آبـیـاری میشـود پُـربارتر پیر ما فرمود؛ اما دشمنان کور و کرند ملـت ما با شـهـادت مـیشـود بـیـدار تر شاهـدان قـدسی جـنّات اعـنـاب و نخـیل چشمشان هرگز نخواهد شد به روی دار، تر دم به دم کـشتـند ما را عاقبت اما چه شد؟ دشمن ما خوارتر شد خوارتر شد خوارتر با شهـادت زنـدهتـر شد انـقـلاب ما ولی روح آنها بیشتر از پیـش شد مُردارتر انتقامی سخت در پیش است هان ای دشمنان! روزتان خواهد شد از شب هم پس از این تارتر روزهای اندکی ماندهست تا صبح ظهور یارتـر بـاشـید با او مـهـدیـاران! یـارتر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
ما از غـم دشـوار تو آسـان نگـذشتیم ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم سـامـان نگـرفـتیم در آئـیـنۀ منصور تا در ره تو از سر و سامان نگذشتیم در بـوته گر انـداخـتـمان گردش ایام از مرتبۀ خـون شـهـیدان نـگـذشـتـیم جان بود که امکان گذر کردن از آن بود جان بود، گذشتیم، ز جـانان نگذشتیم تردید نکـردیم و در آشـوب حـوادث از هر چه گذشتیم از ایران نگذشتیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شعر بصیرت و دشمن شناسی فتنه گران مزدور اجانب
به رغم زخـم زبانها به غم، عنان ندهم ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم رفـیـق عـهـدشـکـن! از تو کـمـترم آری اگر که بر سر پیـمان خـویش جان ندهم اگر چه صورتم از سیلی خودی سرخ است چـراغ سـبـز به بیـگـانگـان نشـان ندهم به خیمهگه چو شبیخون بیامان زده خصم ز تـیــربـار کـلامـم بـه او امــان نـدهــم به رغم این همه تحریم، پیش چشم عدو ز بـیم، پـرچـم تـسـلـیـم را تـکـان نـدهـم سـبکسـرانـه چـو پـیـران طالب تمجـید زمـام عـقـل بـه تـأیـیـد هر جـوان نـدهم بس است خوردن نیش از شکافها یکبار دوبــاره در دهـن مـار، امـتـحـان نـدهـم رهین باور خویشم! هرآنچه خواهی گو که دل به خشم و خوشایند این و آن ندهم به رغم تازه به دوران رسیدگان حریص مـقـام فـقـر بـه سـرمـایـۀ جـهـان نـدهــم زمین اگر همه دشمن شود، بگو به «امین» که دست زخـمـی او را به آسـمان ندهم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
خواهـری جلـوهای ز دلبری است خواهری ذات عشق پروری است مهر خواهر چو مهر مادری است بـارش از خــانــواده سـنـگـیـنتـر سـفـرۀ غـصــههـاش رنـگــیـنتـر لـذتـی که در اوج خـواهـری است دل پُــر الـتــهــاب خــواهـــر شــد گـریـه و اضـطـراب خـواهـر شـد دم دکـان غــصـه مشـتــری اسـت هـمـه جا زیـنـت امــام رضـاسـت هــمــدم خـلــوت امــام رضـاسـت خواهـر خوب، خوب یاوری است آخــرش از رضــا جـــدا افـــتـــاد گـیـر یـک مـشـت بـیخــدا افــتـاد درد مـعـصـومه بـیبـرادری است وارد قـم کـه شـد بـه عـزّت رفـت مـحـمـلـش با هـمـه جـلالـت رفـت از مـصـیبات عـمـهاش بری است خــواهــری احـــتــرام مـیبــیــنـد خـــواهـــری ازدحـــام مـیبـیــنـد این هـمـه فــرق نـابـرابـری اسـت یک تـنـه دردهـا بـه شـانـه کـشـیـد آه احـسـاس خـواهــرانــه کـشـیــد لشکر گریهاش چه لـشکـری است نــفـس ســیــنــه ســـوز و آه شــده مـلــجــا خــلــق بــی پـــنــاه شــده جان به قربان او چه خواهری است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها
ســلام ای دیــار خــدا بـــاوران مـوالـی زهـرا، عـلـی محـوران سلام ای قـمـیهای مهـماننواز ازین پس شما را منم چـارهساز بهشت است این سرزمین بعد ازین شود قم چو عرش برین بعد ازین نـداریــد در دل دگــر واهـــمــه خـدا داده بـر شـهـرتـان فـاطـمه قــمـیهـا بـدانـیـد بـیــمـه شـدیـد نمکگـیر لـطف کـریـمـه شـدید شـود دور از ایـنـجـا بـلا تا ابـد رضـایـم رضـا از شـمـا تـا ابـد سیـاهـی حـرام است بر رویتان جــواد الائــمــه دعــاگــویـــتـان به قـم داد اجازه ازین پس بتول شود چون نجف، مهد فقه و اصول دو صد خیر و رحمت دهم بر شما خـمـیـنی و بهـجـت دهم بر شما به یک گوشه زین خاک باب المراد مزار رسول است و سیـد جـواد شده غرق حیرت زمین و زمان مسـلـمان شمـائـیـد یا شـامـیان؟! شما نزد زهـرا عـزیـزید عزیز نخـوانـدید نامـوس دین را کـنیز اســیـــری نـــبـــردیــد آزاده را خـرابـه نـبــردیــد شــهــزاده را نه چـشم کـسی بود بر معـجـرم نه از سنگ اینجا شکـسـته سرم نه از ناقه خوردم زمین نیمه شب نه از کعـب نی جـانم آمد به لب نه شب سر به خـشت بیابان نهم نـه بـا قــاتــلان پــدر هــمـرهـم نه خـوانده مرا نا مسلمان یهـود نه غـسـالـه بـیـنَـد تـنـم را کـبود نه ایـنجـا غـریـبـانـه دفـنم کـنـند نه در بـین ویـرانه دفـنـم کـنـنـد چه خوب است که مجلس ختم من شود روضۀ طفل دور از وطن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
قـرار بـود بـیـایـی کـبــوتـرش بـاشـی دوبـاره آیــنـهای در بـرابـرش بـاشـی نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی مـیـان راه، پـرسـتـوی پـرپـرش باشی مدینه، شهر غریبی برای فاطمههاست نخواست گم شده، چون قبر مادرش باشی به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دیـد، آمـدهای سـایـۀ سـرش بـاشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد که تا همیشه، تو یـاس معطرش باشی خـدا، تو را به دل تـشنۀ زمین بخـشید که تا بهـار بـیـایـد، تو کـوثـرش باشی که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی کـرامـتـت، هـمه را یـاد او مـیانـدازد به تو چقدر میآید، که خواهرش باشی رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست نـشـد رسـولِ سـلام پـیـمـبـرش بـاشـی خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب گـواه رنـج نـفـسهـای آخـرش بـاشـی نخواست باز امامی، کنار خواهر خود نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی تو مثل فـاطمه، معـصومۀ خـدا هستی هـزار فخـر تو را هست در جهان امّا همین بس است شرف، خواهر رضا هستی نوشـتـهاند به تـقـدیـر تو که زائر باش هـنوز زائـر آن مـشـهـدالـرضا هـستی به بارگـاه تو دل از یـقـین شود لـبریز تویی که معنی «یَهدی لِمَن یَشا» هستی شکسته پشت من از این همه گناه، اما چه غـم مرا که توأم شافـع جزا هستی چه خوانمت که زبان، عاجز است از وصفت چه گویمت که تو مستغنی از ثنا هستی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
ایـنـبـار بر دامـان گل خاری نیـفـتاد بر صـورت آئـیـنه زنـگـاری نیفـتاد غـم دید، غـصه خورد، ناله کرد اما این فاطمه کارش به مسماری نیفتاد افـتـاد امـا زود دورش را گـرفـتـنـد صـد شکـر گـیر مـردم آزاری نیفتاد افـتـاد امـا زیـر دسـت و پـا نـمـانـده بـین در سـوزان و دیـواری نـیـفـتاد شهر غـریـبه رفت اما محـترم رفت چشمش به عیش و نوش اغیاری نیفتاد موسی بن خـزرج آمده، خولی نیامد یعـنی مـسـیـر او به بـازاری نیـفـتاد در زیر پای ناقۀ حملش در این شهر گل ریخت اما رأس سـرداری نیفتاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
باز امشب در دلم غوغا به پاست سـیـنه مـالامـال از نـور خـداست ایـن دلـم در بـیـن عـالـم گـم شـده راهــی شـهــر ولایـت قـــم شــده پَــر زده تــا آن حــریــم کـبــریــا الـسـلام ای فـاطـمـه اُخـت الرضا فاطـمه اُخت الرضا معـصومهای همچو زهـرا مادرت مظـلـومهای دخـتـر مـظـلـومـۀ مـوسـی تـویـی بر رضا چون زینب کـبری تویی مـرقـدت در قـم حـریم کـبریاست شیعـیان را این حرم دارالشفاست دستهایت چون رضا مشکل گشاست هرکه آید سویِ تان حاجترواست عـالِــمـان دیـن گــدای خــانــهات تو چو شمـعـی و همه پـروانـهات آمـدی مـهــمـان شـهـر قــم شـدی در سـپـهـر دین حـق انـجـم شـدی شـهـرت قــم از مــقــام تــو بُــوَد گـوش جـان پُـر از پـیـام تـو بُـوَد مـرقـد تـو رهـنـمـای جـنّـت است شیعه را مهر و ولایت عزّت است عـالـم هـسـتـی بُــوَد مـهـمـان تـو هر مسلمان ریزهخـوار خـوان تو همچو زهـرا تو شفـاعت میکـنی لطـف و جـود بینـهـایت میکـنی روز مـحـشـر این بُـوَد ذکـر همه اشـفـعی لی اشـفـعی لـی فـاطـمـه بر «رضا» عبد و غلامت کن نظر تـا زنـد بـر درگـه تـو بــال و پـر خـار بُـستـان تو هـسـتم مستـجـیر جان زهـرا مـادرت دسـتـم بگـیر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هرکس که سـائل در این خانه میشود مبـهـوت آن نـگـاه کـریـمـانـه میشـود براین مـقـام هـرکـه بـرد روی الـتـجـا مـثـل غـبـار سـاکـن کـاشـانـه میشـود ای حُـرمـت مـقـدّس قــم، آشـنــای تـو با هرکـسی به غیر تو بیگـانه میشود تـو دخـتـر امـامـی و شـاگـرد مکـتـبت با مـهـر دلفـروز تو فـرزانـه میشود من کیستم که دور ضریحت کنم طواف جـبریل در حـریـم تو پـروانـه میشود وقتی فـرشتـگـان به حـریم تو سرزنند ایـن آسـتـان نـور، پـریخـانه میشـود هـرچـنـد غــافـلـم ز تــوّلای تـو، ولـی این گـنج قـسـمت دل ویـرانـه میشـود هـرگـاه یـاد غــربـت تـو مـیکـنـد دلـم گرم فـغـان و گـریـۀ مـسـتـانه میشود هر کس فـشاند قـطرۀ اشکی به ماتمت این دانه اشک، گوهر یکـدانه میشود زین موهبت که شد به«وفایی» زسوی دوست گـرم نـمـاز و سجـدۀ شکـرانه میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
سر تا به قدم زهرا، یا حضرت معصومه تـاج سر کَـرَّمـنا، یا حضرت معصومه ای آیـنۀ عـصمت، ایـمان و حـیا، عـفّت در حُسن تو شد پیدا، یا حضرت معصومه مهـر تو سرشت ما قـم از تو بهشت ما از خاک تو خشت ما، یا حضرت معصومه ای کهف امان کویت وی باغ جنان بویت ای روح تو روح افزا، یا حضرت معصومه چون بنـدۀ درگـاهت افـتـاده سـر راهت صد موسی «واعدنا»، یا حضرت معصومه هم دخـتر موسـایی هم خـواهر دریـایی دریاب دل ما را، یا حضرت معصومه صبر از تو رضا از تو، آمین دعا از تو مائـیم همه نجـوا، یا حضرت معصومه
: امتیاز
|