- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
ای ز دیدار رخت جان پـیـمبـر روشن دیـدۀ حـقنـگـر سـاقـی کـوثــر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جـمـالت دل صـدّیـقـۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور توأش مطلع و منظر روشن تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست که ز مهـر تو شده سیـنۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطـر شبّـر روشن آیت لـطـف خـدایـی و به هـر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن »زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نـام دلارای تو دفـتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آمـوخـتـۀ مـکـتـب طـاهــایـی تـو تـربـیـت یــافـتــۀ دامـن زهــرایـی تـو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مـظـهـر کـامـلـۀ عـفّـت و تـقـوایـی تو گـل گـلـزار نـبـی، مـیـوۀ بـسـتان علی خـانـۀ فــاطـمـه را شـمـع دلارایـی تـو عبرتآموز زنانی به حجاب و به وقار بـرتـر از آسـیـه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک غـنـچــۀ گـلـبـن انـسـیــۀ حـورایـی تـو عجـبی نیـست اگر زینِ اَبَت نـام دهـند کـه گـرامـی ثــمــر اُمّ ابـیــهــایـی تــو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فـاطمه را هـمره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی فـروغ دیـدهٔ ما، مـهـر جـاودانـهٔ شامی شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی اگـر پـرنـدهٔ جـانـم سـلام مـن نـرسـانـد »مَنِ المـبـلّقُ عَـنّی اِلی سُعـادَ سلامی« چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری رسـالـتت نـسـتـایم، که در پـیام تمـامی تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی جمال عشق درخـشید با پیام تو آنسان که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی تو سایـبـان یتـیـمان، طلایهدار حـسینی صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی به کربلاست روان بیامان سپاه حسینی هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی مراست آرزوی آنکه آسـتان تو بـوسم تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مُردن چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
شبی كه مطلع مهر از، طلوع زینب بود فـروغ روز نشـسته، به دامن شب بود هـزار رود نـواگـر ز كـوثـر و تـسنـیم روان به خانهٔ زهرا، به بوی زینب بود هزار چـشـمۀ خورشید، از كرانۀ شب دمیده از دل مهتاب و چشم كوكب بود شـكـوفـهبـار لب مرتضی به بـاغ دعـا ستارهریـز دم مصطفی، به یا رب بود شراب نور ز خـمخـانۀ سحر، جـوشید كه جام سرخ شقـایق، ز می لبالب بود اگرچه «زینِ اَب» او را نهاد نام، رسول خدای داند، كاو زینت «اُم و اَب» بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
با ورودت خانۀ سـاقی چه زیباتر شده چـشـمهای پنـجتـن انـگـار بیـنـاتر شده نام زینب بیگمان زیبندهات باشد عزیز ذکر والایت را بنـازم بـاز والاتر شده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
ای آرزوی عـشـق، تـمـنـا کـنـم تـو را در شـاه بیت عـاطـفـه انـشـا کـنم تو را پـرسـند اگر تـجـلی حُـسن تو را ز من بـا آفـتــاب و آیـنـه مـعـنــا کـنـم تـو را تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خـواهم به آه و ندبه که افـشا کنم تو را وقـتـی اسـیـر غـربـت دنـیـایـی خــودم در کـنـج دل بگـردم و پـیـدا کنم تو را شـرمـنـدهام که در اثــر روسـیــاهــیــم خـیـمهنشین خـلـوت صـحـرا کنم تو را «این دیـده نیـست قـابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تـمـاشـا کنم تو را» تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عـالـمین شد حـیـدر که بوده زینت هـسـتی عـبادتش زینب ز عـرش آمده گـردیـده زیـنـتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغـوش پنج حجت حق مهد عـصمـتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خـوانـدند صـابـرین، جبل استـقـامـتـش جـبـریـل خـاکــبـوس اتــاق جــلالـتـش روح الــقـدس مــلازم روح قــداسـتـش جـایی برای عـالـم دیگـر نـمـانده است آنجا که هست زینب و علم و فـقاهـتش هرجا سخـن به یاد حـسین است لاجرم آیـد کـلام زینب و عـشـق و مـحـبـتـش چشمی به سمت سایۀ او هم نرفته است سوگـند میخـورم به حـیـا و نـجـابتـش زیبا سـروده شاعـر دلـدادهای که گفت: «زینب عفیفهای است که در راه عفتش» «عـبـاس میدهد نخ معـجـر نمیدهد» جز مصطفی که نام علی بیوضو نگفت تفـسـیر نـام او احـدی مو به مـو نگفت تفصیل شأن زینب کبری نگفـتنی است چون عارفی که قـصه رازِمگـو نگفت از چهار سالـگی غـم زینب شروع شد دنـیا به جز حـدیث جـدایی به او نگفت میخواست از حکایت محسن کند سوال آمد مـیـان حـنجـره بـغـض گـلو نگـفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: «میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت» «زن را کسی مقـابل شـوهر نمیزند» وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایهگستر است او ابر رحـمت است به دریـای کـربـلا مائیم قطرهای که به دریـا شناور است در مـاجـرای زنـدگی زیـنب و حـسـین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است باشد شفای شاعر دلخـسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است «احکام ارث در همهجا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امـتـیاز در خـور زیـنب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است» جـانها فـدای زینب و قـلب صبـور او از صبر و از غریبی او دیدهها تر است زینب چـه دیـد روز دهـم بـین قـتـلگـاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینهای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است «والشمرُ جالسُ؛ نفس مادرش گرفت»
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
اشکیم و میچکـیم به پـای شما فقط تـقـدیـم مـیشـویـم برای شـمـا فـقـط خـوابـیم و بیمحـبـتـتان پا نمیشویم بیشـور عـشـق آدم دنـیـا نمیشـویم ای سرو سربلـند گـلـسـتان اهل بیت ای تا ابد فـروغ شـبـسـتان اهل بیت دنـیا نـدیـده از تو کسی سـرفـرازتر از هرچه جز خدای جهان بینیازتر جز مادری که بوده ز دنیا بزرگتر فضل تو از تمـامی زنها بزرگتر ای آفتاب سر زده از صبح خـانهات حُبُّ الحسین، مشق شب عاشقانهات رنگ خداست تاب و تب زندگانیات وقف حسین گـشـته تـمام جـوانیات ای قـلب بیقـرار، قـرار دل حـسین نقش دل تو نقـش و نگـار دل حسین زینب شدی که زینت مولای ما شوی فتوای سرخ و مرجع والای ما شوی نوکر شدیم و خاک قـدمهای زیـنـبیم ما سـربـلـند خـطبۀ غـوغـای زینـبیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
وقتی شراب ناب در میخانهها جور است پس میـکـده تنها پناهِ عبد مخـمور است آنـکـه گــدای خــانــۀ مـولای مـا بـاشـد در آسمانها و زمین محبوب و مشهور است ای حضرت خورشید، تو نورُ علی نوری بـایـد بـیـامــوزم بـرای تـو ســرودن را نـذر قـدمهایت کـنم هم جان و هم تن را مانـند زهـرا عـصـمت پـروردگاری تو شـاگـردِ مـمـتـاز یـلِ دُلـدُل سـواری تـو ای وای از وقتی که چادر بر کمر داری سنگ محک در باب ایمان میشود زینب تفـسیر مـوضوعی قـرآن میشود زینب مادر سفارش کرد که در روز عاشورا جانت حسین در خون غلطان میشود زینب مادر سفارش کرد که در روز عاشورا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
در شبِ میلاد میگویم که غوغا زینب است آمده نوری که میگویند او را زینب است آنکه باشد عینِ مولا مثلِ مولا زینب است بال و پر را باز کن تا خانۀ حیدر رویم از سرای خـویشتن تا وادی دلـبر رویم آیـنه در آیـنه تـندیسِ زهـرا زینب است ای دلِ خسته برو بیت الولا بیـتوته کن در میانِ خـانـۀ شـیـرِ خـدا بـیـتـوته کن باعثِ شادابی این جمعِ زیبا زینب است ابتدائا عـالـمی را زد به هم با گـریهاش سینۀ صدّیقه شد پُر همّ و غم با گریهاش آشکارا شد به عالم اُمِّ غمها زینب است گریهاش تبدیل شد بر خنده در آغوشِ یار مات و مبهوت است چشمانش به رخسارِ نگار پس حسین عشق ست و عاشق بهرِ آقا زینب است ای حسینی ها! شبِ میلادِ فخر المصطفاست در شباهت گـفـتهاند آئیـنۀ شـیر خداست آن کسی که دینِ حق را کرده احیا زینب است عاجزم از گفـتنِ مدح و ثنایش عاشـقان من کی ام تا که سُرایم از برایش عاشقان عصمتِ صغرای حق بانوی عظما زینب است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
کـنار زد چـو سـپـیـده سـیـاهی شب را گرفت مهرِدل افـروزِمهـر، کـوکب را فـرشـتـهها هـمه بر هم نـویـد میدادنـد به کوچه کوچۀ دل، نور، جلوهها میکرد برای دیدن گل، اشک، کوچه وا میکرد رسـیده آنکه به والله عـصمت الله است بیا که درک شـود لذت حـضور حسین بیا که با تو شود جُفت، بزم جور حسین «کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن تو کوه صبر و وقـاری و هـمتی زینب تو معـدن کـرم و روح رحـمـتی زینب بـزن شـرر به دل دشـمـنت به یـکـباره خطابههای تو از حرف مهتران، خوشتر شمیم عطر تو از سدرۀ جنان، خوشتر تـوقـعـات گـداهـای سـفـرهات بـالاسـت تو یـادگـار عـلی؛ سیـنه سوز فاطـمهای به عـلم عالـم امکان تویی که عـالمهای فرات خون شده هر چشم کربلای حسین چه سنگها که شکـسـتـند در پی قـدمت چه داغهـا که نـشـسـتـنـد بـر دل الـمت نـشـسـته در دل خون، پارۀ مـفـاتـیحت چو تـیغها به گـلوگـاه زخـم، رو کردند ز خون پاک حسینت همه وضو کردند نگـینِ روشـنِ انـگـشـتـر تو را بـردنـد سری بلند شد از نی، تو را نظاره گرفت دمی که سنگ حرامی تو را اشاره گرفت اگرچه بر سر نیزه حـسین اقـامت کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
امـشـبم شـورعجـیـبی در سـر است شور و مستی در سرم سرتاسر است دف بـزن این بـاده مـسـتیآور است در جهـان بـرپـاست غـوغـایی دگر مـیشــود تـعــبـیـر رویــایـی دگــر با گـلاب و می، زمیـن را تر کـنـید کوی و برزن را پُـر از زیـور کنید زینـت شـیـرِخــدا، حــق را سـتـون مـثـل او عــالــم نــدیــده تـا کـنــون ذولــفـقـار خـطـبــهاش دم دار بــود خـون مـولا در رگـش بـسـیـار بـود نـه کـسـی چـون او نــمـیآیـد دگــر آن جگـرداری که شد خـونین جگر چــادرش بـا عـرش پـهـلـو مـیزنـد آبــــرو دائـــم به او رو مـــیزنـــد ذکر هرشیری که در تاب و تب است ذکر هرشیری که حیدر مذهب است برده از من روز و شب دیوانه وار بـیـتـی از عــمـان سـامــانـی قــرار گـرچـه بـا ســربـنـد یـا زیـنـب مـدد هـر پــرسـتـاری سـرآمـد مـیشــود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
گـوش کن از دل افـلاک خـبـر میآیـد به سرِ اهـل زمـیـن دُرّ و گـهـر میآید چه خبر هـست؟ فـرشته چـقـدر میآید سوره صـبـر در آغـوش سـحـر میآید شـد اجـابت ز خـدا بـاز دعـای حـیـدر فـاطمـه دخـتـری آورده بـرای حــیـدر دخـتـری آمـده تـا هـمـدم مــادر بـاشـد دخـتری آمـده تـا حـیـدر حـیـدر بـاشـد خواهـری آمده عـشـق دو بـرادر باشـد گوئیا آمـده یک بـرهـه پـیـمـبـر بـاشـد عصمت و عفت و تقواش همه مادری است به خداونـد قـسم لایق پیـغـمبـری است فاطـمه محـو گل روی درخـشانش بود مرتضی زمزمه میکرد و غزلخوانش بود گرم بوسـیدن پیـشانی و چـشمانش بود احمد آنروز چه میدید که گریانش بود احـمد آنـروز تـجـلـی رسـالـت را دیـد یا که ظـرفیت تـحـویل امامت را دید؟ قلمی نیست که املا کند اوصاف تو را دهنی نیست که انشاء کند الطاف تو را یا که توصیف کند وسعت انصاف تو را یا که تـشـریح کـنـد قـلـۀ اهـداف تو را عقل عاجز شد و از درک وجودت شد مات به گـل روی بهـشـتی تو بانـو صلوات بعـد زهـرا احـدی مثـل تو اکـرام نـشد زنی ایـنـگـونـه پـیـامآور اســلام نـشـد طائر عـقـل کـسی مَـحـرَمِ این بـام نشد دست در دست شدی گریهات آرام نشد دیدی از دور و برت عطر کسی میآید مژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی میآید چـشم بر هم زدی و عـشق مجـسم آمد بَه که بـالای سـرت خـیر دو عـالم آمد اشک از گـوشـۀ چـشم همه آن دم آمـد کودکی سـوی تـو بـا دیـدۀ پُـر نَـم آمـد گفت خوش آمدی ای نور دو عینم زینب کـمی آرام عـزیـزم که حـسـیـنـم زینب بانوی مُلک وجودی و وجودت خیر است قلب تو وقف حسین است و جدا از غیر است پیش تو عشق حسین، اصل سلوک و سِیر است سِیر تو کرب و بلا، کوفه و شام و دِیر است آمـدی تا که بـفـهـمـیـم خـدا یـعـنـی چه صابره بودن در کرب و بلا یعـنی چه ای که در عشق حسینی به دو عالم عَلَمی کعـبۀ عـشق بـرادر شدی و محـتـرمی مریم از جام حیای تو چشیده است نمی نـائب فـاطـمـه، صـدیـقـۀ ثـابت قـدمـی کوفه و شام اسـیـر دَمِ زهـرایی توست مات و مبهوت سخنرانیِ مولایی توست جای امـثال شما در کُـره خـاکی نیست چون زمین قابل این گوهر افلاکی نیست گفتی ای درد بیا از تو مرا باکی نیست داغها دیـدهای اما لـب تو شاکی نیست چه عبارات عجـیبی روی آن تَل گفتی پیش آن پیکـر صد چاک تَـقَـبَّل گـفـتی آمدی جـلـوه کنی نام عـلـی زنـده شود زن ندیده است کسی مثل تو رزمنده شود در دل جهـل زمان شمسۀ تابـنـده شود با زبان وقت بیان خـنـجر بُـرّنده شـود روی نی گفت برادر همه جا در هر راه طَـیّـِب الله بـه غـوغـای تـو مـاشـاء الله ای تـمـنـای دل خــون خــدا یـا زیـنـب در تو دیـدند همه فـاطـمـه را یا زینب مرحمت کن به منِ بیسر و پـا یا زینب نـشوم از سـرِ کـوی تـو جـدا یـا زینب نظری کن که در این خانه بمانم یک عمر تا نفس هست فقط از تو بخوانم یک عمر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
سِر علی، سِتر علی، سُکر علی، راز علی هـمـۀ حـرف خـداونـد از آغـاز عـلـی از علی گـفـتم و گـفـتـنـد که اما زینب پنج تَن میشود اینگونه مجـسم: زینب همه از جَدّ و اُمُّ و اَب همه باهم زینب نامِ او اول عـلی بعـد، عـلی زینب شد آیۀ اعـظـم عـلـی آیتِ عُـظـمـی زینب واژهای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را قلـمی کو که نـویـسد به زبـان بـانو را فاطمه بـایـد از این نـام بـگـیـرد پـرده از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت آمـده تا که بـبـیـنـنـد غـمـی جـاری را آمــده تـا کـه بـگـویـد بـه بـلا آری را آمده تـا بـنـویـسـنـد پـس از اعـجازش معنیِ محض شهود است که آرایه ندید عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید بعد از آن خطبه شد و خطبۀ او تیغِ دو دَم فاطـمه رفـت ولی نه دلِ خـانه او بود جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود مادری کرده برای سه امامش جا داشت زیرِ دیـنـش هـمـه مـدیـون بلاءِ زینب کعبه تـا کـرب وبـلا زیـر لـواءِ زینب اول فـاتـحـه شـد آخـر نـامـش یـعــنـی مثل یک آه بـلـند آه که جانکـاه گذشت عمرش اندازۀ پنجاه و چهار آه گذشت همۀ راه بـجـای هـمه او خـورد زمین آن پیمبر که به هـنگام سخن گریه کُنَد گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم روضهاش بود که دیدی کفنش را بُردند نالـهاش بود چرا پیـرهـنـش را بُـردند همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
قرار هست که از عشق با خبر باشد نگاه تـشـنۀ خـورشـیـد بر قـمـر باشد حسین روبروی زینـبش نشـسته اگر بناست نور در این خانه بیـشتر باشد برای خـوردن آب حـیات میخـواهد که خضر جزء محبین پشت در باشد علی به مردم عـالـم هـمیشه میگوید بناسـت دخـتـر من زینت پـدر بـاشـد بُتِ جدا شدن از عشق خُرد خواهد شد به دوش زینب کـرار اگر تـبـر باشد شبیه مـا که فـقـیـران بر سـر راهـیم محبِّ خـانـۀ زینب شـدست ابـراهـیم نـوشـتـهانـد بـه نـام شـمـا تـعـالـی را خدا برای تو می خواست شأن عالی را بـرای درک بـلـنـدای نــام تـو حـتـی نـبـود جـرأت پـرواز هـیـچ بـالـی را تو زیـنت ولـی اللّه اعـظـمـی زیـنـب خدا به دست عـلی داده چه مدالی را شنیدهانـد سـلـیـمـان به نـام نـامـی تو خریـده از سر بـازار عـشق قـالی را بگیر قلب مرا پُر کن از محبت و بعد دوباره پس بده این کـاسۀ سـفـالی را دل کسی که پُر از ذکر یا حسین شود غـلام خـانـۀ اربـاب عـالـمـیـن شـود شنیدهاند که از خون دوات باید ساخت و در دو دیده دو رود فرات باید ساخت حریم زینب کبری ستون عرض و سماست دلیل بـودنِ کـلِّ کُـرات بـایـد ساخـت به خاک کرب و بلایت قسم که انسان را نوشتهاند که از خاک پات باید ساخت فقط به خاطـر اوصاف چـادرت بانو کتاب های سراسر صفات باید ساخت حسین رمـز نجات جهـانـیان شد پس برای صحن تو باب نجات باید ساخت سبوی سینهاش از جام عاشقی پُر بود اسیر دائـمـی خـانـهات اگر حُـر بـود به خـانۀ تو فـلک بـاز راه پـیـدا کرد هزار شکر، فـلک تکیه گاه پیدا کرد اسیر بـاغـچـۀ خـانۀ تو بود بـهـشـت اگر که عزّت از این بارگاه پیدا کرد سفید بختی نوکر به رو سپیدی نیست که شاه نوکر خود را سیـاه پـیدا کرد همیـشه یـاور تـنهـایی حـسیـن تـویی حسـین با تو دوبـاره سـپاه پـیـدا کرد در آسمان پی خورشید بود اما حیف حـسیـن را وسـط قـتـلگـاه پـیـدا کرد و گرگ ها جگرت را دوباره آزردند همینکه پیـرهن یـوسف تو را بُـردند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
آتـشـم آتـشـی از سمت سحـر شعلهام شعلهای از شمس و قمر “هـا عـلـی بـشـر کَـیـفَ بشر مثل یک قـایقِ طـوفان زدهام مثل یک شیـشۀ بـاران زدهام آمـده جـانِ عـلی جـانِ نجـف به جلال و جـبـروتش سوگند به کـمال و ملکـوتش سوگـند نورِ ثارالَهِ زهـرا و علیست باز زهراست که مولا شدهاست یا علی هست که زهرا شدهاست جَـبـلُ الصَبـرِ دو دونیا زینب جـلـوه در جـلـوه تـنـزُل دارد نـور در نـور تـسـلـسـل دارد روز اول بـه خـدا گـفـت بَـلا ذوالفقاری که دو دَم دارد اوست آنکه خود هفت حرم دارد اوست به عُلُـوَش که تـمام دین است زیـنــبـی هــم قــدمِ ثــار الـلـه زیـنــبـی بـا عَــلَــمِ ثــارالـلـه زینبی سایه به سایه با دوست نفـس او دو هَـجا بود: حسین زینب اینگونه دوتا بود: حسین تاکه او هست سری خَم نشود کـیست او راویِ راه سه امام کیست او خـطبۀ پولاد و پیام کیست او بیـرقِ غـیرت باشد شب که تا تربت مادر میرفت هر قدم با سه برادر میرفت نـور جز نور از این آیه ندید بارَش از کوه کـمر میشکند داغش از مَـرد سپر میشکند رفت از کوفه جگـر در آورد کـربـلا دیـد پَـرَت تیـر کـشید پـایِ گـودال سَـرَت تیر کشید کـربـلا دید اسـیـرش کـردنـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
نشستم عشق را معنا کنم دل گفت یا زینب نشستم دیده را دریا کنم دل گفت یا زینب زنی عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را همینکه لحظۀ از او نوشتن شد قلم لرزید از او خواندم هوا در دم نفس در بازدم لرزید خداوندا حریمی اینچنین را کیست سلطانش نخوانش زینت بابا بگو جان علی زینب نگو دختر بخوانش مرد میدان علی زینب علی را آنچنان در پوست و در خون خود دارد سلام ای روز میلادت هم اشک چشمها جاری سلام آمـوزگار عـشق در آئـین دلـداری هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را کجا وصف کسی همچون تو در قاموس من باشد که مداح مـقـامـات تو بـاید پـنج تن باشد کدامین خشم در خود اینهمه احساس را دارد اگر در چشمت اقیانوسی از امواج غم داری اگر حال پریشان، دست بسته، قد خم داری به زیر دین الطاف تو و آلت همه سرهاست چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیست پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست میان سینهام شوری ز شعر منزوی برپاست الا ای عقل مبهوتت الا ای عشق حیرانت چگونه از تو بنویسم نگویم از شهیدانت و ایکاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند مبین که کاغذ شعر من از این بند نم دارد که مدح تو بدون روضهات یک چیز کم دارد دلـم را میبرد گـویا دم دروازهٔ ساعات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
به عشق حضرت خیبرشکن آن شافعِ محشر رسیدی! زینتِ بابا تـو را نامید پیغـمبر ملائک بوسه بر قنداقهات دادند و جبرائیل گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قـسیم ٱلنار وٱلجـنّه خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر تمام آیهها در گوشِ هم یک عمر میخوانند علی قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر تو بنت ٱلفاطـمه نور دلِ إنـسیة ٱلحـورا برایت نیست هرگز غیر زهرا مادری بهتر اگر نازل شدی بر خانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر شدی ناموس اهل ٱلبیت! دُرّ نابِ نایابی تو زینت بخشِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر یقولُ إنّما…خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا چه برّنده ست لحن خطبههایت! گوش شیطان کر صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
کـوثـر قـرآن بکـف ساغـر گرفت گـوئـیـا قدر است قـرآن سرگرفت زیـنـت دامـان پـاک حـیــدر اسـت بر عـلی و فاطمه این دخـتر است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
روی دست عاشقی هرگز ندیـدم منصبی هر کسی عاشق نشد اصلا ندارد مذهبی آسمان عشق میارزد به هر هفت آسمان تا درخشان است در آن مثل زینب کوکبی بانی سینهزنی و روضه و دم زینب است نور میبارَد خدا کوثر به کوثر داده است بر تمام آفـریـنـش شور دیگـر داده است چشم ثـارالله روشن، آمـده هم سنـگـرش کس ندیده مثـل زینب پـای تا سر فاطمه بعد زهرا هم به خانه داشت حیدر، فاطمه خَلفا و خُلقا همه گـفتند زهرا منظر است عالمی محـو کـمال بیبـدیـل زینب است عقل مینازد به خود وقتی عقیله زینب است در مناجات سحر خوبان صدایش میکنند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
قـمری باز رسید و به دلـم نـور افتاد ناخـودآگاه مسـیـرم به رهِ طـور افتاد گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد دست بردم به قـلم قـافـیهام نام گرفت نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت از قدومش به دلـم شـوق مناجات آمد عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی دختری با جَنَم و هـیبت حـیدر زادی دخـتـر شـیـر خـدا قـبـلۀ حاجـات آمد گفت در حالت بیداری و در خواب حسین جان نثار توأم ای حضرت ارباب حسین تبرِ بت شکـن کـوفـه و شـامـات آمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
تا باب فـیـض، رو به دلـم باز میشود شعرم به شـوق مـدح تو آغاز میشود تا با توأم به مردم دنیا چه حاجت است خاتون مشـرقـین سـلام عرض میکنم ای عینِ نور عین سلام عرض میکنم این جمله، حرف قلبی هرچه برادر است چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی آئـیـنـهدارِ هـیـبـت مـولا خـوش آمـدی آنسان که شرح عاشقی تو شنیدنیست چون در قفای عشق خودت با سر آمدی بر هر چه عاشق است در عالم ( سرآمدی ) درد از دل رسول به سرعت عبور کرد در تو صفـات ذات خُـدا جلـوهگـر شده در خاک با تو مهر و وفا جلوهگر شده تـو آمـدی که زخـم مـدیـنـه رفـو شـود از شان تو خُداست که سر در میآورد سلطـان انبـیـاست که سـر در میآورد چون در خُـور مقـام تو جز این نداشته بـا دیـده، دیـدن تـو مُـیّـسـر نـمـیشـود نـوری و خـاطـر تـو مُـکـدّر نمیشـود با احـتـساب اینـکـه تـویی زیـنت عـلی اسـتاد تـو خـداست، خُـدایی عـلـیـمهای صـدّیـقـه و مُـطـهّـرهای و فـهــیـمـهای از بس که مثل شیـرخدایی تو شیـرزن کـوریِ چــشـم جُـمـلـگـیِ بـد نـهـادهــا هـیـچ انـد در بـرابــرت، ابـن زیــادهـا گفتند شام و کـوفـه تو را بینـقـاب دید داغی که پـیـر کرد تو را درد شام بود با اینکه دورتـان هـمه جـا ازدحـام بود با بـودن تـو شعـبـهای از کـربـلا شـده اندازۀ تو هـیـچ کـسی غـم نـدیـده است داغی که دیدهای تو مُحـرّم ندیـده است جز حمد کردگار دمی بر لب تو نیست در قـتـلگاه پـیـر شـدی خـاک بر سـرم از جان خویش سیر شدی خاک بر سرم خاکم به سر که هـمسـفـر اشـقـیـا شدی شد مثـل مـادر تـو نصیب تو سـوخـتن بستند هر دو دست تو را چون ابوالحسن «چون چاره نیست میروم و میگذارمت»
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
نوری تلألو کرد و دنیا را بهم ریخت شوری رسید و حنجرِ ما را بهم ریخت از خـانـۀ زهـرا و حـیـدر؛ آیـه سر زد چون مصحفی شد کلّ معنا را بهم ریخت آرامـشش در دامن نورِ دو عـین است آمد کـه تـا پـشـت و پـناهِ عـشـق گردد آمد که تا مـست از نـگـاهِ عـشق گردد این زینب است پیغمبری از جنسِ حیدر پـیـغــمـبـری اسـلام حـاویِ پـیام است بر مـردمِ دنـیـا پـیامـش بـا سـلام است شـکـرِ خـدا کـه نــوکــرِ این آسـتــانـم عاجـز شـده گـفـتـار ما ادراکَ زیـنب بــالاتـر از پــنـدار مـا ادراکَ زیـنـب اللّه اکــبـر از مــقـامِ بــانـویِ عــشــق ما گـریه کُـنها را بـپـایِ او نوشـتـنـد ما سـیـنـهزنها را بـرایِ او نـوشـتـنـد عاجز شدیم از او به قـدرِ فهـمِ ناقـص
: امتیاز
|