- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
عـاشـق طـواف کـعـبـۀ آمـال مـیکـنـد اخـلاص را چـکـیـدۀ اعـمـال مـیکـنـد دیـوانـۀ حـسـین شـدن اوج بـنـدگیست ایـن کـار را عــقـیـلـۀ این آل مـیکـنـد اشک است رزق اعظم و رزاق زینب ست ما را خدا ز حاصل زینب درست کرد از خوردههایی از گِل زینب درست کرد نور حسین شد همه جا بهر او حجـاب وقت نـمـاز شب که به حـال قـیـام بود مانند کـعـبـه جـلـوۀ نـورش تـمـام بـود عقل این زبان بسته به زنجیر میکشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هرچـند، نـامِ نـیک، فـراوان شـنـیـدهایم نـامـی، به بـاشکـوهیِ زینب، نـدیـدهایم ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی! نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی! پیـوندِ عـقـل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقـتی عـقـیـلـةالـعـرب از عشق دم زند زیـنـب بـه بـنـد، بـنـدگـی یـار مـیکـنـد گـیـراست زلف یـار و گـرفـتار میکـند از چـشم یـار، قـامت دلـدار، دیدنیست نام حـسـین، از لب زینب شـنـیـدنیست آن شـیـرزن که زیـنت شـیـر خـدا شود بــایـد امــیــر قــافــلــۀ کــربــلا شـــود در پـایـمـردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است زن دیدهاید در سخنش، برقِ ذوالفـقار؟ دربـنـد و سـربـلـنـد، اسـیـر و امیـروار زن دیـدهاید اسـوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیـدهایـد مثـل عـلـی بتشکن شود؟ غیر از جـمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عـطـش کـربلا نـدید شد پـیـش حق، دلـیـلِ مبـاهات اهلبیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت« با «ما رَاَیت»، بنـدگیاش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد »از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است« این دخترت، علی! چهقَدَر، شکل مادر است! هـر بـار، تـا صـدا زدهای نـام زیـنـبـت انـگـار نـام دیگـر زهـراسـت، بـر لبت آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش ناموس کـبـریاست، شبـسـتانِ معجـرش باغ حـیـاست؛ کـوچ بـیـابـانیاش مـبین فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین بانـوی صبـر! صبـر سـواران سر آمده آه از نــهــاد مـــردم عــالــم، بــرآمــده »اَمَّن یُجیب» را تو بخوان، بانوی دمشق! ای اسوه ای که پیش تو شد سربریده، عشق بانو! دعـا کن آن مه پنهـان عـیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحبزمان شود
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
بـیقـــرارِ عــقــیـلــة الـعــربـم روضـهدارِ عــقـیـلــة الـعــربـم میزنـم جـار، جـارِ یـا زیـنـب مـسـتِ جـارِ عــقـیـلـة الـعـربـم در مـسـیـرش نـمیشـوم گـم تا در مـــدارِ عــقــیـلــة الـعــربـم کـار مـن نــوکــریِ اجـــدادش گــرمِ کـار عــقــیـلــة الـعــربـم شـکـر حـق از تـولّـدم هـمه دم جـیـره خـوار عـقـیـلـة الـعـربـم مـادر مـن کـنـیـز و بـابـم عـبد از تـــبــار عــقـیـلــة الــعــربـم چـون تــمــام مـدافـعــان حــرم ســر بــدارِ عــقـیـلــة الـعــربـم تا نـفـس میکـشـم چـونان اکبر در کــنــار عــقـیـلــة الـعــربـم جان زِ کف میدهم بِپای غمش جــانــثـــارِ عــقـیـلــة الـعــربـم مـثـل عـباس نه..، مثال حـبیب پــیـــرِ دارِ عــقـیـلــة الـعــربـم حـیـدریام به عـشق او، زِ وفا ذوالـفــقـار عــقـیـلــة الـعــربـم هر کـجـای جـهـان که باشم در سـایـهسـار عــقـیـلــة الـعــربـم سرخـوش و خرم و شـکـوفـایم در بـهــار عــقــیـلــة الـعــربـم سرفـرازم به روز مـحـشـر هم من که خوار عــقـیـلـة الـعـربم پر زدم چون کبوتری به دمشق در جــوار عــقــیـلــة الـعــربـم گر شدم گـریه کن برای حسین افــتــخــار عــقــیـلــة الـعــربـم همچـو مـهدی به بَندِ غربت او لالــه بـــار عــقـیـلــة الـعــربـم چشمۀ اشک و خون فشان غـمِ چــشـم تــار عـقـیـلــة الـعـربــم در غـم کـوفه و جـسـارت شام ســوگــوار عــقـیـلــة الـعــربـم »ملتمس» بر عـقـیله، شاکر آن کــردگـــار عــقـیـلــة الـعــربـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
نوشـتم زینت بابا نوشتی زینب کـبـری نوشتم ثـانی زهـرا نوشتی زینب کبری نوشتم عشق پیغبر نوشتم کوثری دیگر نوشتم برتر از حوّا نوشتی زینب کبری نوشتم سـورۀ انسان نوشتم نور بیپایان نوشتم عالی اعـلا نوشتی زینب کـبری نوشتم مظهر عصمت نوشتم حیدری خصلت نوشتم پنج تن یکجا نوشتی زینب کبری نوشتم درس دین داری نوشتم تا ابد جاری نوشتم سر عاشورا نوشتی زینب کبری نوشتم خطبهاش طوفان نوشتم اسوۀ ایمان نوشتم قـادر یـکـتا نـوشتی زینب کبری نوشتم پاکی زمـزم نـوشتم حـافظ مـریم نوشتم هستی سـقـا نوشتی زینب کبری نوشتم عالمه هست و نوشتم فاضله هست و نوشتم صبر را معنا نوشتی زینب کبری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
السلام ای دخـتر سلطان دین السلام ای زینت عرش برین السـلام ای تـالـی خـیـرالنـسا الـسـلام ای جـلـوۀ اهل کـسـا السلام ای دخـتر حـبل المتین وارث حـلـم امـیـرالـمـؤمـنین السلام ای بـانوی مرد آفـرین گفته بر صبرت خدایت آفرین رخصتی ده تا بگویم شرح تو فرصتی ده تا بگـویم مدح تو مدح تو فوق بیان و درک ماست مدح تو کار خدای ماسواست ای امیرالمـؤمنین حـیران تو حضرت روح الامین دربان تو انـبـیـا و اولـیــا پـابـسـت تـو گـریـه مـاه مـحـرم دسـت تو عـالـم و آدم گـدای خـوان تو ما همه شـرمـنـده احـسـان تو ای سراپا عصمت و عزّ و وقار حضرت صدیقه را آئیـنهدار ای فـدای ذکر یـا رب یا ربت ای ملائک عاشق اشک شبت از تو خواهش میکند خون خدا در نماز شب کـنی او را دعا ذوالـفـقار حـیدری در کام تو کوفه با تیغ سخن شد رام تو تو حسین بن عـلی را یاوری کشـتـی نـوح خـدا را لنگری ای که نامت ذکر هر روز و شب است ای خدا فرموده نامت زینب است ای فـدای نـام تو عـالـم هـمـه تو حسینی یا حسن یا فـاطمه بعد زهرا بر زنان سرور تویی بر حسین بن علی مادر تویی بعد زهرا دیدهای رنج و محن گریه کردی بحر مادر چون حسن بعد زهرا دیدهای شق القـمـر بستهای با معجرت فـرق پدر بـعـد زهـرا دیـدهای داغ پدر بعد زهرا دیدهای لخت جگر بعد مـادر دیـدهای رنج و بلا با برادر بودهای کـرب و بلا پیکر صد چاک اکـبر دیدهای ای بمیرم ذبح اصغر دیدهای دیدهای خون خدا مضطر شده دیدهای سبط نـبی بی سر شده آمدی از خیمهها با چشم زار زینبا کردی عبور از نیزه زار آمدی در قتـلگه با اشک و آه دیدهای تو پیکر صد چاک شاه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
سر، نه آن است که همواره پریشان تو نیست دل، نه آن است که سرگشته و حیران تو نیست ما به شکرانۀ عشق تو به صحرا زدهایم عـاقـلی شـیـوۀ رنـدان بیـابـان تو نیست زیـنت عرش خـداونـد تـویـی یـا زینب! گوهری در صدف فاطمه همسان تو نیست ای شـفـاعت گـره مـعـجـر نـورانـی تـو روز محشر چه کسی دست به دامان تو نیست؟ گردنم خم شده از بس که سرم سنگین است سر من، این سر بیچاره که قربان تو نیست به حسین و حسن از چـشم خـدا میافـتد قدر بال مگس آن چشم که گریان تو نیست کاش از خاطرهٔ هر دو جهان پاک شود اسـم ما آخـر اگر بین شهـیدان تو نیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
وجهـهٔ آئـین اسلام از وقـار زینب است زنـده نـام کـربلا با اعـتـبار زینب است نخل آزادی ز خون سیراب شد اما هنوز پاسداری از پیام خون شعار زینب است گرچه آزادی عجـین گردید با نام حسین شـیـوهٔ آزاده بـودن یـادگـار زیـنب است قاصد پیغام خون او بود و اینک قرنهاست مکتب سرخ شهادت وامدار زینب است نام عاشورا که شد سر منشأ هر انقلاب یادگار عـزم و جـذم پـایـدار زینب است کی، گمان میکرد دشمن در پی قتل حسین وقت آغـاز قـیـام و کـارزار زینب است در مقام وصف او این بس که بنویسی سدید مادری چون فاطمه آموزگار زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
خـاتـون جـهـان امـیـر مذهـب، زینب صاحب علم و صاحب منصب، زینب گــفـتـنـد شـفـیـقـه الـحـسـن بــود آرى از عـشـق حـسین خود لـبالـب، زینب آمــوخـتــهانـد عـاشـقــان درس از او در عشق و جنون صاحب مکتب، زینب چـادر به سـرش پـردۀ کعـبهست بلی کـعـبـهست بـرابـرش معـضب؛ زینب سـادات، عـزیـزه، عــلـویـه، شـمـسـه از جـوهـر حـق گـشته مرکّـب، زینب از سـوى ادیـبــان جـهـان مـیگــویـم اربــاب ادیــــبـــان مــــودّب، زیـنـب بر روى زمـین کـوه فـضائل، فـاضل در نبـض کـرانههاست کوکب، زینب نـوریست که در جان افقها پیداست خـورشـیـد سحـر سـتـارۀ شـب زینب چون قـلب حـسین امیر عـشاق جهان عــشـاق! بـگــوئــیــد مـرتـب زیـنـب در ظاهـر نـاطق و فـصیح است ولى در بـاطـن شـمـشـیـر مُـعـرّب، زیـنب از چار حـروف نامت اى بیبى جان دیـدیـم که شد کـعـبه مکـعـب زیـنب! اى کـوثر مرتضى و زهـرا، کـبرى! اى ذکـر پـرالــتـهـاب زیـنـب زینـب!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دریـای دردهـای دلـش بـیکـرانـه بـود از کودکی به تیـر مـصیبت نشـانه بود از لحظهای که چشم به چشم حسین دوخت زینب حدیث زنـدگیاش عاشـقـانه بود هر جا حسین رفت چنان سایه بیقرار منزل به منـزل از پی مـولا روانه بود انسان ولی فـرشـتهتر از هر فـرشتهای دلخـسـته از جفـای زمـین و زمانه بود آوار شـد حــمــاسـۀ او بــر سـر یـزیـد هر چند کوه غصه و داغش به شانه بود در خطبهاش حـقـیقـت اسلام جلوه کرد ویـرانگـر بنـای فـریب و فـسـانـه بود آن روز در هـیاهـوی بازار شـام شوم در ازدحام مطرب و چنگ و چغانه بود از مـادر شـهـیـدۀ خـود ارث بُـرده بود جـسـمـش کـبـود از اثـر تـازیـانـه بـود شعر " کمیل" قابل خاتون صبر نیست تـنهـا بـرای عـرض ارادت بـهـانه بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دل باده بـنـوش است سر خوان عقیله خورده شب و روز از نمک و نان عقیله هر قـلب حـسینی که شده واله و شیـدا در بـزم حـسـینی شـده مـهـمـان عقیله ما عبد و غـلامـیم به احسان اباالفضل مـجـنون حـسـیـنـیـم به احـسان عـقـیله خود یک تنه زهرا شد و حیدر شد و حالا اربـاب بـود گـوش به فـرمـان عـقـیله در حـوزه عـلـمـیّـه زهـرائـیـه، عباس زانـو زده بـر مـنـبـر عـرفـان عـقـیـله آنجا که شد آقای دو عـالـم تک و تنها ســربـاز طـراویـده ز دامـان عـقـیـلـه تفـسـیر شد از آه حـزینی که رها کرد در کـرب وبـلا مـریم قـرآن عـقـیــلـه ای جنـس پرت از پرِ جـبریل گرانـتر حـوریّه کجا، گـوشۀ ویـرانه، عـقـیله؟ یا حضرت زینب تو بیا قـسمت ما کن یک کـربـبلا جان حـسین جان عـقـیله
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
اسوه و الگوی زن های دو عالم زینب است حافظ خون حسین و دین خاتم زینب است کـنیۀ پاکش عـقیله صاحب علم الکتاب پیشوای هاجر و حوا و مریم زینب است
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلاماللهعلیها
از عشق بخوان به نام زینب فطرس بگو از مقـام زینب زهـرا و عـلـی نـمود دارند در آیـــنـــۀ مـــرام زیــنـب
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلاماللهعلیها
دوست دارم از تمام عاشقی تب را فقط عاشقان حیران دلدارند هر شب را فقط از ازل خوردم قسم در محضر پروردگار وا کنم در مدح زینب تا ابد لب را فقط از مؤذن زاده زینب زینبش شد ماندگار بنده حق دارد بگوید ذکر یا رب را فقط شاه بیت دفـتر گنجـینة الاسـرار اوست پس ادا کرده ست عمان حق مطلب را فقط پیش او فرقی ندارد حضرت حُر با حبیب میخرد با قـیمت خـوبی مودب را فقط واقعأ بعد از حسینـش ایـستاده پای دین خطبههای او بنا کرده است مذهب را فقط بعد از این دیگر ندارم هیچ کاری با بهشت گر خدا از من نگیرد عشق زینب را فقط
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
شمـشیر تـیز خـطبۀ تو در نـیام صبر شیری ست که تکیه زده بر کنام صبر نام بـلـنـد تـوسـت که در اوج اقـتـدار افراشته ست پرچم خود را به بام صبر جنگ حسین و صبر حسن در تو جمع شد اینگونه نام نهضت تو شد قـیام صبر جـام بلا عـسل شـده در کـام شاه دین وقتی که در مقـابل تو دیـد جام صبر در کـربـلا امـام جـماعت حـسین بود در شـام با امـامت تو شد اقـامه صبر «آری شود، ولیک به خون جگر شود» هر گاه سنگ لعل شود در مقام صبر حالا که نـام دیگـر تو کـوه صبـر شد شد ثبت بر جـریـدۀ عـالـم دوام صبر قـربانی حـسین شده در مـنـای عـشق ذُرّیــۀ مـقــدّس تـو ای امــام صــبــر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
تا ابد در اخـتـیارت ذوالفـقارِ مرتضی هست نام مستعارت ذوالفقارِ مرتضی لحن تو کوبنده، نافذ، کاری و بی واهمه میشوی با این عبارت؛ ذوالفقارِ مرتضی از طفـولیت تبِ روشنگری را داشتی بود از اول کـنارت ذوالفـقارِ مرتضی زینت بابا شدن تنهـا فـقـط کار تو بود اینچنین شد افتخارت ذوالفقارِ مرتضی چادر زهـرا برایت مایه حجـب و حیا رونق در کار و بارت ذوالفقارِ مرتضی با جنم بودی! شجاعت داشتی! شد تا ابد بیقرار بیـقـرارت ذوالـفـقـارِ مـرتضی هر کجا حرف از درایت بود فوراً می نشست با ادب در انتظارت ذوالفقارِ مرتضی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
ای آفـتـاب! مـاه شـبـسـتـان کـیـسـتی؟ چـادرنـشـینِ ظـهـر بـیـابـان کـیـستی؟ دلـواپـس لـبـان تـرکخــوردهٔ کـهای؟ چشم انتـظـار ساقیِ عـطـشان کیستی؟ امشب خراب یک دو نماز نشـسـتهای فردا شب از خـرابهنـشـیـنان کـیستی؟ وقت وداعِ ساحـل و دریا حکایتیست آرامــش تـلاطــم طـوفــان کـیـسـتـی؟ عـالـم تـمام بیسـر و سامـان زینباند جان حسین! بیسـر و سامان کیستی؟
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلاماللهعلیها
همچون امیرالمؤمنان با حملههای بیامان گر تاخت بر دین فتنهای زینب عنان گیرد از آن بیذوالفقار است این علی بیحربه اما این علی میدان به جولانش شود چون برگریزان در خزان هم هست زن هم صف شکن هم شیرزن هم بت شکن باید بگویم در نهان آتش فشان است این دهان سرخورده شد سردارشان زد آتشی بر کارشان تحقیر شد فرزند مرجانه از آن تیغ زبان در کاخ دشمن شیر شد هر نطق او شمشیر شد با خطـبههایش چـهـرهٔ آل امیه شد عیان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
به نام آنکه خـدا با رخـش نـمایـان شد به نام آنکه ز نامش دلـم پـریشـان شد براى عرض ارادت سرى خـم آورده
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
چـشم امـید حـیـدر و زهرا به زینب خورده گره تفسیر عاشورا به زینب مثـل پـیـمـبـرها ملائک میفـرسـتـند صدها سلام از جنّت الاعلی به زینب او زینت دوش امیـرالمـومـنین است زینب به بـابـا نـازد و بـابا به زینب گر میرسد "صدیقۀ کبری" به زهرا پس میرسد "صدیقۀ صغری" به زینب اُمُّ النجابت آنقدر پـاک و زلال است عمری حسادت میکند دریا به زینب "عـالِـمَـةٌ غَـیـرُ مُـعَـلَّـمَة " ست یعنی داده خـدا عـلـم لـدُنّـی را بـه زیـنـب عـون و محـمد آیـههای سجـده دارند در سورۀ زیـبای " اعـطـینا بزینب" پیـش از تولـد نوکـر این خانه بودیم وابسـتـهایم از عـالـم زر ما به زینب این خـانـواده به خـدایـم مـیرسـانـند دل میدهـم یـا به رقـیـه یـا به زینب مثل همیشه حاجـتش رد خـور ندارد شیعه توسـل میکـند هرجا به زینب "اولسون مؤذن زاده لر قربان بو یولدا" این است عـشق اردبیلی ها به زینب امـر شـفـاعـت را گـمـانم میسـپارد روز جـزا انـسـیة الـحـورا به زینب حرف از صبوریهای امُّ الصّابرین است در مصرعی که میرسد "حلما" به زینب "امُّ المَـصائب" را میان جـمع الـقاب باری تعـالی میدهـد تـنـها به زینب در پـاسـخ غـم؛ ما رایت الّا جَـمـیلا ما هـکَـذَا الـقَـولِ السَّـدیـد الّا بِـزینب در هر نـماز شب برای من دعـا کن هی عرض حاجت میکند آقا به زینب از خیمه تا گودال دسـت حـق تعالی گویا سـپرد امـر امـامت را به زینب در سـایـۀ لـطف خـداونـدی عـلـم را بعد از شهادت میدهد سـقا به زینب او به اسـیـری رفـتـه ما آزاد باشـیـم خـیـلی بـدهـکـاریم در دنیا به زینب اشکی نمانده تا شود جاری ز چشمش خون گریه دارد میکند صحرا به زینب پا جـای پـای مـادر خـود مـیگـذارد روی کـبـود ارثـیـۀ زهـرا به زیـنب نان شبش را بیگمان مدیون بیبیست پـیـرزنی که میدهد خـرما به زینب تنها رباب از حرمـله دلخـور نـباشد ملعون جسارت میکند حتی به زینب سرهای روی نـیـزه را رفـته نـشانه سـنگ مـلامت میزنـد اما به زینب مـنـزل به منزل در بـیـابـانها رقـیه هرشب پناه آورده از سرما به زینب شمری که خنجر از قفا زد عصر دیروز بـا تـازیـانـه میزنـد فـردا به زیـنب سـرهای روی نـیـزه میبارند وقـتی خـولی نظـر انـدازد از بالا به زینب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها
به سمت خلق نرو جلوۀ تو ربانیست نصیب قلب تو از زندگی پریشانیست سکوت گرچه نشان است بر نجابت زن صدای خـستۀ تو حجّـت مسلمانیست شکوه شمس به تابیدن پس از ابرست بـتاب گرچه هـوای دل تو بـارانیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها
بنـویـسـید خـداوند و پس از آن زینب بنـویـسیـد عـلی در دلِ مـیـدان: زینب بنـویـسـیـد حـسین است بـقـرآن زینب بنویسید که ای جان سَنَ قـربان زینب نـام تـو مـیبـرم و کـربـبـلا برخـیـزد شیرزن میرسی و شیـر خدا برخیزد سلطنت کُن به همه دخترِ سلطان زینب نعره تو هیمنه تو خطبۀ بنـیان کَن تو رعد تو صاعقه تو معنی سوزاندن تو بنویـسـید فـقـط هـیـبتِ طـوفـان زینب تو قـدم میزنی انـگـار عَـلَم میکوبند پشتِ تو اکبر و عـباس قـدم میکـوبند کوفه تا شام کُنَد یک تنه ویران زینب کاش میشد که فقط از تو فقط بنویسم با تبِ عـشقِ تو تا آخـرِ خـط بـنـویسم مینویسم که تویی شمعِ شهیدان زینب غرق در دود زمین بود که بارانی شد باز شد بابِ شهـادت حـرمت بانی شد تشنه بودیم و شدی ریزشِ باران زینب آمدی تا که به خورشید بخوانی ما را آمـدی تـا به حُـسیـنت بـرسـانی مـا را گریه داریم بخوان یادِ عـزیزان زینب آه گـفـتی که نـیـائـید تـنـش را نـبـریـد مـادرم مینـگـرد پیـرهـنـش را نبرید ای امان از دلِ تو، آی پـریشان زینب
: امتیاز
|