- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هرکس که سـائل در این خانه میشود مبـهـوت آن نـگـاه کـریـمـانـه میشـود براین مـقـام هـرکـه بـرد روی الـتـجـا مـثـل غـبـار سـاکـن کـاشـانـه میشـود ای حُـرمـت مـقـدّس قــم، آشـنــای تـو با هرکـسی به غیر تو بیگـانه میشود تـو دخـتـر امـامـی و شـاگـرد مکـتـبت با مـهـر دلفـروز تو فـرزانـه میشود من کیستم که دور ضریحت کنم طواف جـبریل در حـریـم تو پـروانـه میشود وقتی فـرشتـگـان به حـریم تو سرزنند ایـن آسـتـان نـور، پـریخـانه میشـود هـرچـنـد غــافـلـم ز تــوّلای تـو، ولـی این گـنج قـسـمت دل ویـرانـه میشـود هـرگـاه یـاد غــربـت تـو مـیکـنـد دلـم گرم فـغـان و گـریـۀ مـسـتـانه میشود هر کس فـشاند قـطرۀ اشکی به ماتمت این دانه اشک، گوهر یکـدانه میشود زین موهبت که شد به«وفایی» زسوی دوست گـرم نـمـاز و سجـدۀ شکـرانه میشود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
سر تا به قدم زهرا، یا حضرت معصومه تـاج سر کَـرَّمـنا، یا حضرت معصومه ای آیـنۀ عـصمت، ایـمان و حـیا، عـفّت در حُسن تو شد پیدا، یا حضرت معصومه مهـر تو سرشت ما قـم از تو بهشت ما از خاک تو خشت ما، یا حضرت معصومه ای کهف امان کویت وی باغ جنان بویت ای روح تو روح افزا، یا حضرت معصومه چون بنـدۀ درگـاهت افـتـاده سـر راهت صد موسی «واعدنا»، یا حضرت معصومه هم دخـتر موسـایی هم خـواهر دریـایی دریاب دل ما را، یا حضرت معصومه صبر از تو رضا از تو، آمین دعا از تو مائـیم همه نجـوا، یا حضرت معصومه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تـا که یـاد غـم هـجـر پـدرش میافـتـاد سخـتی راه سـفـر از نـظـرش میافـتاد تب که میکرد ز تاب و تب زهرا میسوخت گریه میکرد و چنین پلک ترش میافتاد تا که ضجّه به نـماز شب زینب میزد از نماز شب و اشک سحـرش میافتاد دور او یـکـسـره بــودنـد بـرادرهـایـش گرچه در کوچه و برزن گذرش میافتاد کـوفـه و صحـنـۀ بازار مجـسـم میشـد هر زمان شاخه گلی دور و برش میافتاد یاد سرنیـزه و آن محمل خونی میکرد حرف دوری بـرادر، ز سرش میافتاد روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی که به زانـو به دو پای پـسرش میافتاد عـمه آمـد که کـمک حـال بـرادر بـاشد ولی افسوس شرر بر جگـرش میافتاد حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت تا که میگـفت عـلی را نبـرش میافتاد یکطرف از بدنش را ز زمین بر میداشت نه نمیشد! دو سه جای دگرش میافتاد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
رسید از شهر قم، آوایِ غم از داغِ معصومه چکید اشک از دو چشمم دم به دم از داغِ معصومه پریشانحال رخت مشکی آورده ست و پوشیدهست تنِ ایوانِ آئـینه، حرم از داغِ معصومه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از وفات
هرچه میخواهم میسر میشود، دیدار نَه هرچه دنبال وصالم، میشود تکرار نه شد برایم تا خراسان آمدن فرض محال هرچه میگردم تو اینجا نیستی اِنگار نه روز و شب امید دارم تا که پیدایت کُنم تابِ مانـدن هـست اما بیوجـود یـار نه خواهری در پای نیزه، دلبری بالای نی خواهر خورشیدم و از نور، دور اُفتادهام دخـترِ مردِ کلـیم، از طـور دور افتادهام میروم ایکاش میشد این دل از تو با خبر وقت رفتن نیست پیـشم دلبر لـیلای من ساحل خشکیدهای شد این دل دریای من منکه مثل زینب و چون فاطمه مظلومهام دختـرم اما ندیـدم من سـری از تن جدا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
در خلـوت دل گـم شدم امشب دوباره دلـتـنگ یـاس قـم شدم امشب دوبـاره پـرواز کـردم تـا حـرم مـثـل کـبـوتـر با اشک چـشمانم زدم آن خانه را در زانـو زدم در گـوشـۀ آئـیـنــه خــانــه دادم سـلامـی محـضـر او عـاشـقـانـه گـفـتـم سـلام از راه دوری آمـدم مـن دیـدم که تـو لـبـریـز نـوری آمـدم من وقـتی که بـابـایت به تو گـفـتـه فـداها باید دگـر با تو چه گـویـند این گـداها ای خـواهر آقـای خـوب و مـهـربـانم بنـد آمـده در محـضـرت دیگـر زبانم قـم با حـضور تـو دیـار اهـلبیت است معـصوم فرموده مـزار اهلـبیت است جـنّات حق واجـب شـود بر زائـر تو مضمون فراوان دارد اینجا شاعر تو فیضیه فیض از محضرت یک عمر بردهست ای خوش به حال آنکه با عشق تو مردهست خـاک مـزارت را گـذارم روی دیــده از تو به ما قـبل از ولادت هم رسیده بـایـد بـگـویـم آفــریـن بـر مـردم قـــم حق تو در این شهـر نـورانی نشد گم اینجا فقط حرف از ادای احترام است فرق زیادی بین قـم با شهر شام است برعکس شام اینجا فقط گل شد نثارت بـودنـد مـردم عــاشـقــانـه بـیــقــرات در قـم نـدیـدی از کـسی آزار هرگـز اینجـا نـرفـتی بـر سـر بـازار هـرگـز تجـلـیل شد بسـیار در قـم از مـقـامت دادنـد بـا تـعــظـیـم اهـل قـم سـلامـت در خانهای از شیعیان مهمان شدی تو در پـیکـر قـم تا قـیامت جان شدی تو تـنهـا غـمت این شد برادر را نـدیـدی بار فـراقش را به دوش خود کـشیدی حالا گریز روضه بر شاهی شهید است حرف از شراب و تشت در بزم یزید است آنجا که یک نامرد پیش چـشم خواهر با خـیزران میزد به لـبهای بـرادر زینب که صبرش شد زبان زد بین افلاک در این مصیبت زد گریبان خودش چاک این روضهها از زندگی کردهست سیرم ایکاش روزی در همین روضه بمیرم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
مظـهـر حُجب و حیا فاطمۀ معصومه گـوهـر کـشور ما فـاطـمۀ معـصـومه فـاطـمه نام تو و زِینِ اَبی بیبی جـان »فَلَهُ الجَنهَ»هرآنکس که تو را »زارَبِقُم» حــرمـت خـانـۀ امـیــد تــمــام مــردم زمزم از حوض حیاط حرمت میجوشد گرد شمـع تو زدن حـلـقه تـمـام علـما خـاک بـوسی شـما فـیض مـدام عـلـما شأن تو چیست »فَداها» به توگفته معصوم بهـترین عـبد خـدایی و سراپا تـوحـید به مقـامت نـرسد درک بشر بیتـردید کـردی آبـاد دل خـشک کـویرم را تو هرکه بر روی لبـش نـام تو دائم دارد نظر لطف به او حـضرت کاظم دارد هرکسی درحرمت ذکر رضاجان بُرده کـربلا بُرده مرا شـاه خـراسان هربار شدهام عـازم مشـهـد به دعـایت بسیار »حوض سلطان»شدم از بسکه نمکگیر توأم باز هم فاطـمه و حال خراب و بسـتر گرچه از درد شب و روز شده چشمش تر یاد زهراست اگر گریۀ او جانکاه است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بـاز هـم رو بـر این در آوردم بـهـر ایـن آسـتـان، سـر آوردم گـفـتـم از پـا فـتـادهام، گـفـتـنـد رو بـر ایـن در بــیـاور آوردم چه جز آلـودگی، به هـمراهم؟ در حــریـمـی مـطـهــر آوردم باغ طاعت ز خشکسالی سوخت شـاخ بیبـرگ و بیبَـر آوردم هـمه جـا، تـیـربـار و آتش بود لاجـرم، رو به سـنـگـر آوردم گرچه تر دامنم ز کرده، ولیک اشـک را دامــنــی تــر آوردم هر زمان زد هوای قم به سرم گویی از شـوق، پـر در آوردم بر حریمت که باب حاجاتست داورم داده، بـــــــــاور آوردم از جـوار رضـا رسیـده، سلام از بــرادر بـه خـواهــر آوردم دل نبـاشد درون سـیـنه که من با خود اسپـند و مجـمر آوردم وز دل خون چکان خود، شب و روز دیـدهای خـون فـشانتـر آوردم مرهمی نه، به روی زخـم دلم پــــدرم، داغ دخـــتـــر آوردم دست، خالیست لیک با شعرم حُـب زهــرا و حــیــدر آوردم بیت بـیـتـم به یـاد اهـل الـبـیت یک سـبـد گـل مـعـطـر آوردم شعرم از سوز روز عاشوراست بــوی گـلهـای پــرپــر آوردم مورم و خوشه چین خرمنشان تـوشهای بـهـر محـشـر آوردم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از شهادت
غـریب شهر خـراسان بیا بـرادر من ز دوری تو چکد خون، ز دیدۀ ترِ من ببـین که یار تو بییار و یـاور افتاده ببین که خواهـر تو بین بـستر افـتاده به روی سیـنـۀ خود نامۀ تو را دارم مــدام زیـر لـبـم ذکـر یـا رضـا دارم بیا که با تو بگـویم ز درد و غـمهایم نمانـده تاب و تـوانی به کل اعـضایم مـیان راه شـکـسـتـند حـرمتم ای یار ولی به قم شده جبران غربتم ای یار خـدا گـواست ندیـدم بدی ز مردم قـم نچیدهاند در این شهر، پشت در هیزم سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست میان مردم اینجا غـلاف اصلا نیست به غیر گل به سر من کسی سری نزده کسی به پهلوی من، تختۀ دری نزده اگرچه داغ روی داغ دیده خواهر تو ولی به دست حرامی ندیـدهام سر تو اگرچه سوخت دلم از هجوم درد و ستم نـبـردهانـد مـرا بـیـن جـمـع نـامحـرم عزیز کردۀ ما که، اسیر سلسه نیست جواب گریۀ من نیشخند حرمله نیست مرا به شهـر چه با احـترام میبردند عـقـیـلـه را وسـط ازدحـام میبـردند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از شهادت
حاشا که راه عاشـقی بی دردسـر باشد حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد سهمش پریشانیست حیرانیست ویرانیست خواهر که از حال برادر بیخـبر باشد این راه را با شوق دیدار تو طی کردم راضی مشـو بـاغ امـیـدم بیثـمر باشد انگـار تـقـدیـرم فـراق تـوست پس باید با نا امـیـدی چـشم گـریانم به در باشد دارم جـواب نـامـهات را مـیدهـم امـا با نامهای که دستخـطش چشم تر باشد تنهـا به اینجـا آمـدم اما خـیـالـت تخـت حاشا که در قـم مـردمان بد نـظر باشد حتی اگر داغ تو را در طوس میدیدم دیگر نمیدیـدم تنت بیبـال و پر باشد دیگر نمیدیدم سرت در طشت زر باشد یا که لب خشکت اسیـر چوب تر باشد آری تو هم هرگز نمیدیدی که ناموست با قـاتـلانت چـند منـزل هـمـسفـر باشد در ازدحــام مـردمـان بـد نـظـر بـاشـد در زیر پـای اسبها دنـبـال سـر باشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
اگر چه سنگ صبـور برادرش باشد نشـد کـنـار نـفـسهـای آخـرش باشـد اگـر چه هـمـدم دلـتـنـگی بـرادر بود نـشد زمـان غـم و درد دلبـرش باشد رضا رضا به لب و اشک نامه خوانش بود سپـرد سر به سفـر تا کـبوترش باشد گـذاشت پا به بیـابـان هـجـر تا شـاید فراق سر برسد تا که در برش باشد تب فـراق برادر اگرچه او را کشت نـشد که هـمدم جـسم مطـهـرش باشد نکُـشته شکـر خدا پیش او بـرادر را ندیده نیـزه نشـین رأس انورش باشد هزارشکر که ناموس حق ندید اینبار نـگـاه قـوم حـرامی بـرابـرش بـاشـد نگشته ذوب دلش در حرارت گودال به آه و ناله چو مبهوت حنجرش باشد نـدیـده خـنـدۀ بـیشـرم سـاربـانـی را نـدیـده حـرمـلهای سـایۀ سـرش باشد نـدیـده کـوچـۀ پُـر کـیـنـۀ یهـودی را که با شکنجه نگهبان معجـرش باشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
این بارگاه قدس که از عرش برتر است آرامگـاه دخـتـر موسی بن جعـفر است جانم فـدای گـنبد زردش که سالهاست خورشید از تشعشع نورش، منّور است بر شانههای گرم حرم تکیه کرده مست این دو مناره که به بلندای محشر است در چشم ما، زمرّد و دُرّ و عقیق و لعل گرچه رواقها همه از سنگ مرمر است جایی که شهر قـم، حـرم آل فاطمهست تولیّتـش به عهـدۀ او تا به محشر است عـطر مـزار گـم شده را پـخـش میکند قبری که عکس واضحی از قبر مادر است او خواهر امام رضا نه، که عشق اوست اصلاً بگـو که دار و ندار بـرادر است از اشـتـیاق آمدنش سمت شهـر طـوس فهمیدهام امام رضا، جان خواهـر است مثل برادرش شده، یعنی که پـلکهاش زخمی ز فرط گریه بر آقای بیسر است با گریه خو گرفته کنارش دو چـشم ما جایی که اشک دیدۀ او روضه پرور است خـیـلی شـبـیه حـال رباب است حال او از بس به یاد خشکی لبهای اصغر است زهـر جـفا چهها که نکردهست با دلش در این دقـایقی که نفـسهای آخر است هر چند داغ دیده و هجران کشیده، باز شکر خدا که روی سرش، دست مَعجر است یک لحظه رو به جانب گودال کن ببین زینب هنوز خیره به رگهای حنجر است شلاّق و کعب نیزه و سیلی به یک طرف زخـم زبان شمر ز هر چیز بدتر است
: امتیاز
|
مدح و ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به شهر قم
تا کویرِ قم سراغ از ساحتِ دریا گرفت آمدی و بر لـبِ ایـران تـبـسّـم پـا گرفت آمدی و شـهـد شـد تـقـدیـرِ شـورهزارها تا زمین شـیریـنیِ نـام تو را بـالا گرفت خاک پایت شد! شبیه تکتکِ گلهایِ سرخ آمد و زیـر قـدمهای تو قـلـبم جـا گرفت حضرت معصومهای و چشمهایم فرش توست با تو ایران رنگ و بویِ حضرت زهرا گرفت سر به زیر و با وقاری! از حریم چادرت لذّت و شیرینیِ حُجب و حیا معنا گرفت تا ابـد شد خانۀ خـورشـید، بیتالنّـورِ تو ماه از لحن مناجات تو نورش را گرفت حضرت أختُالرضا ایکاش تأییدم کنی دوستت دارم! بگو چشمت مرا آیا گرفت؟! رو زدم بر دختر موسی بن جعفر بودنت چون همیشه بهترین را دختر از بابا گرفت!
: امتیاز
|
مدح و ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به شهر قم
بـانـو به خـاکبـوسیتـان زائـر آمدم از لـطـف بیـکـرانـه حـق ذاکر آمدم بـار گـنـه بـه دوش تـمـنـا کـشـیـدهام آلـوده بـوده لـیک کـنون طاهـر آمدم قـبلهنـمای شهر قمی قائمه به عرش با سـینـهای ز مهـر شما چـاکر آمدم احرام بستهام که طوافت کنم ز شوق با ذکـر یا کـریـمـه و یا فـاطـر آمـدم دیدم که صبر درس الفبای عاشقیست عـاشق شدم به درگـهتان صابر آمدم حالا کـریـمهای و همه سـائلت شدند تـو آمـدی و آبـروی کـشـورم شـدی شیعه شدم ز یمن تو، بال و پرم شدی حـبـلالمـتـین من شـدهای دخـتر امام بهـر اصـول دین هـمۀ بـاورم شـدی از مشهـد الرضا به حـریم شما رسم چو روز حشر شافعـۀ محشرم شدی رهتوشهام به محضرتان سربه زیری است تا مشتری اشک دو چـشم ترم شدی گوید امام هـشـتم شیـعه به هر نفـس فخریه میدهم که شما خواهرم شدی با خّـط نـور بر سر ایوان قـم نوشت در شوره زار قم تو بهشت آفرین شدی بر تشنهگان این کویر تو ماء معین شدی تـا بـارگـاه قـربِ خـدایی وسـیـلـهای یعنی برای قرب، تو حبلالمتین شدی بـاب الـحـوائـجّـیِ پـدر را بـهـانـهای زهرای دیگری تو به این سرزمین شدی مـن بـنــدۀ نــگــاه کـریـمـانــه تــوأم تا قـبلـهگـاه دیدۀ عـیـن الیـقـین شدی نام تو زینت همه عالم چو فاطمهست یعنی تو چهل چراغ به عرش برین شدی بر شاه طوس خواهری، از نسل کوثری حال از مقدم تو ببین روضهخوان شدم تـا لایـق عـنـایـت و الـطـافـتان شـدم زنهای قـم به پای شما گل فـشاندهاند من در غمی چو قـلۀ آتشـفـشان شدم با عـزّت آمدی و دلم رفت تا به شام تا راویت ز مجـلس نامحـرمان شدم زینب کجا و مجـلس نامحـرمان کجا من روضهخوان چوب و لب و خیزران شدم چشمت ندیده است سری را به نیزهها همراه نیـزه سوی خـرابه روان شدم دیدم که کودکی به روی خاک خفته است بیبی چه گویم از غم و اندوه بیشمار از ماجرای تشنگی و طفل شیرخوار بیبی چه گویمت ز اسارت به سوی شام از طعنههای و هلهله از ظلم نیزهدار بیبی چه گویمت ز غم و غصۀ رباب از ظلم و جـور نسل یهـودی نابکار بیبی چه گویم از شرر و آتش عدو از روی بام بر سر زینب که عهدهدار بوده کـفیل دخترکانی که از عـفـاف هاجر بهپای محملـشان بوده پردهدار
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به شهر قم
تویی که از نفست لفظ یار شیرین است نگار گر که تو باشی نگار، شیرین است قرار بوده از اول به هـدیه جـان بدهـیـم زمان بگو و مکان که این قرار شیرین است اگـر بـنـاسـت بــمـیـرم بـرایــتـان بــانـو تمام عـمـر شـود انـتـظـار شـیرین است قـدم زدی به دیـاری که شوره میبـارید ز یمن مقـدمتان شـورهزار شیرین است غم از سـرم به سر آمد شدم مدیـنـۀ غـم اگر شوی به غمم غمگسار شیرین است اگر به دار جـنـونـم کـشـنـد از غـمـتـان به خطً خون بنویسم که دار شیرین است غبار راه تو بانو ز شهـر سـاوه گـذشت در آن دیار پس از آن انار شیرین است دعـا نما که بـبـیـنـیـم رقـص تـیـغ دو دم که رقص خصم کشِ ذوالفقار شیرین است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها
غریبانه به قم جان میسپارم کنار خود یکی محـرم نـدارم دلـم تـنگ است بهر دیدن تو رضا جـانم بیا یـکـدم کـنـارم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
الـسـلام ای افـتـخـارِ شـهـرِ قـم السلام ای نور و رحمت بهرِ قم الـسـلام ای زائـرت افـلاكــيـان شهرِ قم دريا، تو گوهر در ميان السلام ای بارگاهت شهـر خون از ازل شهـرِ عـبادِ الصالحـون الـسـلام ای معـنیِ حق الیـقـیـن در قـضا تسـلـیمِ رب العالـمـین الـســلام ای مــريـمِ آلِ رســول نـام تـو هـمـنـام بـا نـامِ بــتــول الـسـلام ای از تـبــارِ فــاطـمـه وارثِ صـبـر و قـرارِ فـاطـمـه الـسـلام ای نـورِ پاکِ مـنـجـلی حضرت معصومه یا بنت علی السلام ای نجلِ حـیـدر، فاطـمه دخترِ موسی بن جعـفر، فاطمه السلام ای آن که صاحب منصبی تو علی موسی الرضا را زینبی الـسلام ای شـاهِ تنـهـا را طبیب الـسلام ای خواهـرِ شاهِ غـریب الـسـلام ای قـبـلـۀ هـر حـاجـتی لشکـرِ عـشـق رضـا را رايـتی السلام ای که رضا بیمار توست عکس مولا در دو چشمِ زار توست السـلام ای بانـوی صاحب کرم از مـدیـنـه آمـدی قـم شـد حـرم السلام ای دستگیر خُـرد و پـیر آمـدم پـابـوسیات دسـتـم بگـیر
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
ای گل موسی بن جعـفر فاطمه تـالـی زهـرای اطـهـر فـاطـمـه کعـبۀ قـلب همه معصومه جان رهـنورد فاطـمه معصومه جان ای گـل زهـرا سـراپا رحـمـتی اهل عـالـم را نـشان عـصـمـتی مرقـد پـاکـت حـریـم کـبریاست قـبـله گـاه و مـلجا اهـل ولاست شهر قم از نور تو زینت گرفت حوزههای عـلمیه عـزّت گرفت آن حریمت میدهد بوی بهشت زائـر تـو آمـده ســوی بـهـشـت از همه مشکـل گـشایی میکنی هـر دلی را تو ولایی میکـنـی فاطمه اُخت الرضا معصومهای همچو زینب عمهات مظلومهای در غـم هـجـر بـرادر سـوخـتی صبر را از عـمـهات آمـوخـتی آمـدی از بــهــر دیـــدار رضـا بـیـن ره گـردیـده بـیـمار رضـا آمـدی وارد به شـهـر قـم شـدی فـاطـمـه نـور دل مــردم شـدی شیعـیان در مقدمت گـل ریختند زیر پایت یاس وسنبل ریخـتـند در شب داغ شـما جـان بر لـبـم یـاد رنج و غـصـههـای زیـنـبم جای گـل آن شـامـیـان بـیحـیـا بر سر و رویش زدند سنگ جفا کوفه بود و زینب ونور دو عین پیش رویش رأس پُـر خـون حسین فـاطـمه جـان در پـنـاه تـو مـنـم مـسـتـمـنـد یـک نـگـاه تـو مـنـم من (رضـایـم) نـوکـر دربار تو گشتهام معصومه جان بـیدار تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
میسوخت ز تب ذکر لبش مولا بود در صورت مـاه او رضا پـیدا بود دیدند که آخـرین نفـس در دسـتـش سوغاتی شهرِ حضرت زهـرا بود ********************* ما بیحرمِ تو خون دل میخوردیم این گـریه و ناله را کجا میبردیم؟ ای فاطمه! گر نبـود قـبرت در قـم در حـسرت قـبرِ مادرت میمردیم ********************* تو فـاطـمه حـامـیِ ولایت هـسـتـی تو زینبِ صبر و استـقامت هـستی هـم عـمّـۀ حـضـرتِ امـامـی بـانـو هم خواهـر و دخـترِ امامت هستی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تـو کـیـسـتـی؟ آئــیـنـۀ دنـیـای دیـگـر معصومهای، جامانده در معنای دیگر بیخود "کـریمه" نام زیبایت نگـفـتـند مـعـنـا شدی انـگـار در دریـای دیگر عشق امام هشتمین با تو عجیب است خواندند تو را هم زینب کبرای دیگر دنـبال قـبـر حـضـرت صـدیـقـه بودم؛ دیدم تو هستی حضرت زهرای دیگر ای بانوی عـظـما؛ اغـیـثـیـنـی کریمه آئــیــنــۀ زهــرا؛ اغـیـثـیـنـی کـریـمه تـو بـیـن نـسـوان ولایی، بـیقـریـنـی ای دخـتر موسی ابن جعـفر بهـترینی این ملـک ما دارد شـرف با مرقـد تو راحت بـگـویم عـزت ایـران زمـیـنی یک جذبهای دارد زیارت در حریمت از بـسکه بـانـوی نجـابت، دلـنـشـیـنی دنیا اگـر فرضأ شـود انگـشـتر عـشق مابین این خـاتم تو تـنهـا یک نگـیـنی اخت الرضا، جان رضایت یک نگاهی بر حال و روز این گدایت یک نگاهی دسـتم به دامـانت بـرایـم یک دعا کن حاجات قلبم را خودت امشب روا کن در گـیر و دار زندگی گـم کرده راهم لطفی کن ای بانو گدایت را صدا کن با این سیهرویی تفـضل کن، رضا را از این گنه کار زمین خورده رضا کن ای دختر موسی ابن جعفر حاجـتم ده با طـرفـة العـیـنی دلـم را کـربـلا کن من کربلایی میشوم در روضههایت عـالـم فـدای هق هـقی از گـریـههایت در گوشهای تنهـای تنها جان سپردی باحجم سنگینی ز غـم ها جان سپردی در بین سـیـنه نامـهای را میفـشردی خیلی غـریـبانه در اینجا جان سپردی حرمت به تو کـردند بیبی، مردم قـم با این وجـود از داغ آقا جان سـپردی با گـریـههـای تو هـمه آتـش گـرفـتـند با یا رضـای تو هـمـه آتـش گـرفـتـند بیبی فدای عمهات که در محـن مُرد در گوشهای افتاد و دور از وطن مُرد میگفت زیر لب حسین جان خسته هستم با یاد گـودال بـلاها لـطـمـه زن مُـرد ما بـین دسـتـانش در آن آخـر نفـسها با نـالـههای یا حـسـین با پیـرهن مُرد ای وای از پیراهنی که پاره پاره ست از روضۀ زینب دل ما پر شراره ست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بار دیگر دل به مـاتم مبـتـلاست دل عزادار غـم اُخت الرضاست رحلت یک بانوی مظلـومه است عمّه سادات و هم معصومه است از مـدیـنه سـوی ایران شد روان بـهـر دیـدار امــام انـس و جــان شـــوق دیــدار بــرادر در دلــش بین ره بیـمـار و قـم شد مـنـزلش چون به قـم آمد صفـا اکـمـال شد وه چه زیـبا از وی استـقـبال شد شهر قم از مـقـدمش پُـر نور شد عـرصۀ دلهـا سـراسـر شـور شد آمدی و خاک ایـران جان گرفت عطر و بوی جنت و رضوان گرفت جـلـوۀ نـوری و مـا در سـایـهات کـوثـری و مـا همه هـمـسـایهات گرچه از هجران قد سروت خمید دیـدگـانت جـسـم بیسـر را نـدید بـنـت مــوسـی قــبــلــۀ اهـل ولا دل بـسـوزد بـر شـهــیـد کــربـلا خواهری در خیمهها مضطر شده نـخـل امـیـدش دگـر بـیسـر شده سوی مقـتل رفت خواهر باشتاب کرد با یک پیکـر بیسر خـطاب ای به خون خفته حسین من توئی یابن زهـرا نـور عـین من تـوئی خیمهها سوزان و طفلان بیقرار خواهـری تـنها و غـمها بیشمار درگهت یا فـاطـمه دارالـشفـاست دل گهی مهمان قم، گه کربلاست سـائـلانـت را نــسـازی نـا امـیـد خاک پـای زائرت هـستم (سعید)
: امتیاز
|