- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
من هـمان بادهنـوش جام توأم بـلـبـل مـسـت روی بـام تـوأم بینـگـاهت غـزل نـمیخـوانم شـاعـر فـیـض مـسـتـدام توأم شـشــمـیــن آیــنــه ســلام آقـا آرزومــنـد یـک ســلام تــوأم بـه پـر زخـمـیام نـگـاه کـنـید آه؛ مــحــتــاج الــتــیــام تـوأم باز هـمـسـفـره بـاش با سـائل دوسـتـدار هـمـیـن مـرام تـوأم مست قـال الامـام صـادق من من مسـلـمان شده به نـام توأم روی قــبــرم ســپــردهام آقــا بـنــویـسـنـد مـن غــلام تــوأم مـن غـــلام مــحــبـت یــــارم مینـویـسـم فـقـط حـقــایـق را مـاجـرای عـروج عـاشـق را بـا تـو فـهـمـیــدهام مـفـهـوم و مـعـنـی آیــههــای نــاطـق را مـیشـود دیـد در نـگـاه شـمـا عکس زیـبای وجه خـالـق را معـنی یا بـصیـر در بَـصَرت با بصیرت کنی هر عاشق را بـا بــیـانـات روشـن و نـابـت تو شکـسـتی صف منـافـق را ما به عالـم نمیدهـیـم هـرگـز تــار مــوی امــام صــادق را السلام ای رئـیـس مـذهـب ما دلـمان را تو حـیـدری کـردی مـست انـوار کـوثـری کـردی در لــبــاس امــامـت ای آقـــا به خـدا کـه پـیـمـبـری کـردی با احادیث و گـفتههای خودت تو عجب فـتح خـیبری کردی زنده کردی تو علم را تا حشر بسکه شاگـرد پـروری کردی ما کجا؟! مهر مـادرت زهـرا دل مـا را تـو مـادری کـردی مهرتان را به سیـنـه دارم من کــاش مـا را دعــا کـنـی آقــا خـرج این روضههـا کـنی آقا چـشمهای مـرا به پـای حسین نــذر خــیــرالـنّـسـا کـنـی آقـا بـانـی روضـههـای عـاشـورا کـاش روضـه به پـا کـنـی آقا کاش ما را شبی به خرج خودت راهــیِ کــربــلا کــنــی آقـــا یـاد جـدّ غـریب خـویش کـنی یـاد آن ســرجــدا کــنــی آقــا روضـۀ زیـنـبـیه میخـواهـیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
سلام ای مصحفِ توحـیدِ سـرمد ســلام ای صــادقِ آلِ مــحــمــد سـلام ای آنکـه نـورِ راسـتـیـنـی بـه جـانهـا قـبـلـۀ اهـلِ یــقـیـنـی لسانِ حکـمتت مـوجی خـروشان زلالِ چشمهات جاری و جوشان لـبـت مــمـلـوِ تـسـبـیـحِ خــداونـد دلت با مهـرِ شیـعـه خورد پیـوند طنینِ عـشقِ تو پیـچـیده در جان به اوجِ عزت آمد عقل و عرفان تـویی پـایـهگـذارِ مـکـتبِ عـشـق شـکـوه و اقـتـدارِ مـکـتبِ عـشق حـضورت جـلـوۀ تفـسیرِ روشن نگاهت عـطرِ نابِ بـاغ و گـلشن طـلـوعِ صـبـحِ زیـبـای جـهـانـی مــبـاهــاتِ تــمــامِ شـیـعــیــانــی دو چـشمانت زلالِ نـور و دانش تو دستانت پُر از شـوقِ نـوازش درخـتِ عـلم سـیراب از کـلامت بـلــنـد آوازۀ شـیـعــه بـه نــامـت طلوعِ فجرِ تو چه صادقانه است سراسر دلـربا و عـاشـقـانه است تـو در بـاغِ ولایت ریـشـه داری زلالِ نــور در انــدیــشــه داری مـزارت مـهـبـطِ افـلاکـیان است تجـلـیـگـاهِ قـلـبِ عـاشـقـان است شعاعِ پُر فروغت تا به خورشید حـدیثِ مـانـدگـارت باغِ تـوحـیـد دریغا که تویی از عشق محروم تمامِ عـمـرِ خود مـظلـومِ مظلـوم اگر چه عشقِ دریا جاودان است گـلـستـانِ دلـت امّـا خـزان اسـت طلوعت سبز ای والفجـرِ صادق کـلامـت نــور ای قــرآنِ نـاطـق شـکـوه و بـا وقـاری تا هـمیـشـه به دلهـا مـانـدگـاری تا هـمیـشه غریبانه تو را میخوانیم ای نور به پای عشقِ تو میمانیم ای نور زمین از داغِ تو گـشته سیهپوش بقیع در نالههای سرد و خاموش کـبــوتـرهــا مــقــیــمِ خــانـۀ تـو تـو شـمـعـی و دلـم پـروانــۀ تـو مـدیـنـه ای دیــارِ زخــمِ دیـریـن شـرارِ شــعـلـههـای آتـشِ کــیـن تمامِ کـوچههـایت بوی دود است به بستر مادری رویش کبود است اگرچه در میانِ خون نشسته است ولی قبرِ تو را با اشک شسته است بگـو آن مـاهِ خـفـتـه زیرِ گِـل را به آتـش میکـشد داغِ تـو دل را!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
کـتاب بود و به روی جهـانـیان وا بود جـواب هـرچه نـمـیدانـمِ جـدلهـا بود به روی فـرش امامت معـلمی میکرد و تخـت سـست خلافت اسیر دعوا بود به نـام آل مـحـمـد، غـریـبـه وارث شد کسی نـدیـد مگـر آل او هـمـینجا بود؟ دوباره قصۀ خاری به چشم و بغض گلو هنوز پاسـخ نـهـجالـبـلاغـه حـاشـا بود چقـدر نـامـۀ کوفی از این و آن که بیا نمک به زخم عمیقی که همچنان وا بود هـنور خـاطـرۀ کـربـلا جـگـرسـوز و مرام عهـد شکـسـتن هـنـوز بـرپـا بود به چشم اگرچه که دورش شلوغ بود اما به جز تنور که میداند او چه تنها بود؟ عجیب نیست بر آن خانه آتش افکندند که این مدیـنـهنـشین از تبار زهرا بود بگو به آنکه به زعمش دهان حق را بست کتاب جعفری شیعه همچنان باز است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
در مکـتب عـشق باید عـاشق باشی هـمــراز دل گـل شــقــایـق بــاشــی از جـان به ره دلـبر خود در گذری این کـار سـبب شـود که لایق باشی در محـضـر یـار خـاک پـا بـاید شد شـایـد بـشـود یــار حــقـایـق بـاشـی فـانـی بـشـود در طـلـب خـال لـبـش بـر آتش هـجـر مثـل عـایـق بـاشـی مــانـنـد اویـس قــرنـی دل بـسـپــار معناش جز این نیست که حاذق باشی در زندگیت پیروی از عـشق بکن در مــوج بـلا ســوار قـایـق بـاشـی با ذکـر عـلـی مـرده اگر زنده کـنی تـا شـیـعـه حـیـدری صـادق بـاشـی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
صراط مستقیمم تو، من آن ضالین قرآنم کُند کار خلیل لَه غلامت من که حـیرانم دمی از کوی تو رفتم پشیمان بودم از رندی و عـمری از پشیمانیِ خود دائم پشیـمانم بشویم با گلاب ناب قمصر گر دهانم را به لب آوردن اسمت نبـاشد از ادب دانم نمازم را به سوی تو اقامه میکنم هر شب قنوتم را به یاد زلف مشکین تو میخوانم نه تیغ تیز و نه کینه نه تحقیر و ملامتها مرا از تو نمیبُرّد به پای عشق میمانم تو عشق لا یموتی و به عشق تو منم باقی تـمام فـانـیـان را از دل دیـوانـه میرانـم نه پای رفتنی مانده، نه امید وصالی هست نه میخوانی نه میرانی، ز دستم رفته سامانم به زیر تیغ عشق تو به صد منت گذارم سر مرا احیا کن و در مسلخ عشقت بمیرانم میان چشم خـیس من قـدم بگـذار آهـسته مبادا که به پـای تو نشـیـند خار مـژگانم شهنشاهان عالم را اگر تاج و اگر تخت است بدون تاج و تختی من به درگاهت سلیمانم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری کلاس درس نه، دکان عشق است این که میبینم چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟ زمان خطبهات چرخِ فلک از کار میافتد نه تنها از زمین از عرش هم پامنبری داری به ظن دوستان گویی غریب افتادهای هرچند به زعم دشمنان آوازهای سرتاسری داری غلام ات مثل ابراهیم آتش را گلستان کرد و این تازه غلام ات بود و بر او برتری داری به هارون فکر میکردم، نوشتم که خدا را شکر کنار دست خود مانند حیدر قنبری داری دمیـدی در تن اسلام جان تازهای دیگر به باغ آفت زدند اما برایش نوبری داری
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیهالسلام
بیا به دیـدن گـل، سوی گـلـسِتان برویم از این قفس به درآئیم و نغمهخوان برویم نسیم صبح وزید و شکوفه باز شکـفت بیا به طرْف گل و باغ و بوستان برویم جهان و هر چه در او هست میشود فانی غنیمت است دمی سوی دوستان برویم چنان دو شـمع بـسوزیـم پـای یکدیگر چـنان دو پـروانه از سـر جهـان برویم کنون که بانگ اذان میرسد ز مأذنهها بهجاست تا که به محراب عاشقان برویم ابوحـنـیـفه کجـا درس دین دهـد بر ما؟ بیا به مکتب صادق، مدیحهخوان برویم به نزد خویش کسی «شیفته»! نشد عالِم بـیـا به درس فـقـیهـان نکـتهدان بـرویم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
صـاحـب رَأفـت وُ رفـتـارْ اباعبدالله پــدرِ مـکـتـبِ ایــثـار ابـاعــبـدالـلـه وارثِ کرب وُ بلا باعث و بانیِّ وِلا بـیــرقَـت پـرچـم سـالار ابـاعـبـدالله
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
در امـتـداد کـوچ غـریب سـتـارههـا رونق گـرفت ظلـمتِ دارالامـارهها در آن زمان که در خفقان در سکوت شوم گـم میشـدند خـیـل صداها اشارهها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
دنـیـای کـلام تو جـهـان بـرکـات است عمریست جهان ریزهخور این کلمات است ای سورۀ شأن تو پر از سجـدۀ واجب زانو زده در محضرت ادیان و مذاهب فیض ازلی چـیست؟ مسلـمانِ تو بودن لطـف ابـدی شیـعـۀ چـشـمـان تو بودن ای کاش که بـاشد نظـر لطف تو با ما تا سـوی تـنـور امـر کـنـی بـاز امـامـا نام تو بلـند است و مقام تو رفـیع است لطف تو مدام است و عطای تو وسیع است
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیهالسلام
ای چشـمۀ مهـتاب چه ذاتی چه جلالی آئـیـنـۀ ذاتـت نـگـرفـتـه اسـت، زوالـی ای صاحب کُرسّی فـقاهت نفـست گرم تا روز قـیـامت، دمِ عـلـمـت مـتـعـالـی از دایـرۀ شـبـهــه و تـشـکــیـک درآیـد یک ذره یقینت برسد گر به « غزالی« بیجلوۀ چـشـمـت، نـبـرد راه به جـایی هم دشمن مبغـوض تو، هم شیعۀ غالی ( ما افقهَ مِن جعـفرِ) دشـمن سنـدی شد در مدح تو از، جـانب اشـبـاحِ رجـالی ای مدرسه و منبر و محراب و مراجع افتاده به پـای تـو، چـنـان مـیـوۀ کـالـی شد صاحب فـیض از دم تو جابر حیان شاگرد کـلاس تو، « ابو حـمزه ثمالی « بی فیض تو علامه شدن کار محالیست ای مَشیِ بلندت، به جهان رو به تعالی ای پـاسـخ آمـادۀ هـر پـرسـش دشــوار در ذهن فـقـیهـانه نـمانـده است سـؤالی در رگ رگ هر مأذنه هر روز سه دفعه با لطف تـو، جـاری شـده، آواز بـلالی باران شده سرمست تو ای ابر کرامت ای کاش ببـاریـد، بر این کـاسـۀ خـالی صد شکر که در پای تو یکریز زبان ریخت طبع من دلـسوختـه، بـا این کر و لالی
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیهالسلام
آن صبح رو که مطلع شعرم جبین اوست موسی به دین اوست و عیسی به دین اوست هر حلقه حلقه حلقۀ آن گـیـسوی شبـش آورده است سـلـسلـهای را به مذهـبـش پیـچـیـدگی زلفـش، حل الـمسائـل است با عقل و عشق، نیم نگاهش معادل است زانو زده ست منطق و عرفان برابرش حکمت نشانده فـلسـفه را پای مـنـبرش اسـتـاد حـل مسـئـله با غـمـزه میشـود درد دلـش دعــای ابـوحـمـزه مـیشـود هرکس که دیده جذبۀ او را موافق است بهلول مبتلا به جنون نیست، عاشق است از عـطر او بهـار گرفـته است شمهای شیخ الائـمه است، چه شـیخ الائـمـهای او هـرچه داشـتـه سـر پـیـمـان گـذاشته از جان گذشتهایست که از جان گذاشته آتـش زدنــد پـشـت در او کـه ســالهـا پـشـت در تــمـامـیشـان نـان گـذاشـتـه آن قدر صادق است که از رزق بچههاش بـرداشـتـه، بــرای یـتـیــمـان گـذاشـتـه حق گـفـتهام اگر که بگـویم پیمبر است از خود به ارث بس که مسلمان گذاشته هر مجتهد که دست به دامان او زدهست در اجـتـهـاد، دسـت به قـرآن گـذاشـتـه دشـمن اگر که تـرس نـدارد از او چرا این قـدر در بقـیع، نـگـهـبان گـذاشـته؟ آن قـدر ساده است حـریـمش که فاخته از شـش جهـت امـام شـشم را شناخـته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
ما مـانـدهایم و این هـمه میـراثِ فـاخِر گـنجـیـنهای از قـال صـادق، قال باقـر ******************** از بس که گردِ غم گرفته روی ماهت خون میچکد چـشمِ شـقایق از نگاهت ******************** لالـۀ بـاغِ پـیـمـبـر صـادقِ آلِ رســول وارثِ محراب و منبر صادقِ آلِ رسول
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
پای درس چشمهایت جان دو زانو میزند نـزد انـسانـیتت انـسان دو زانـو میزنـد در مدینه خطبه میخوانی چنان ملموس که جابر از مستیش در ایران دو زانو میزند حرف وقتی سبز شد در هیچ جا محدود نیست باغ گاهی پیش یک گلدان دو زانو میزند فـقه در آیـنده میگویی و پای حرفهات؛ درگذشته حضرت سلمان دو زانو میزند در مقام معرفت در پیش تو انسان که هیچ؛ رحل هم در محضر قرآن دو زانو میزند مینشیند چارزانو هرکه در دَرسَت نخست سالها پیش تو بعد از آن دو زانو میزند هرکه میبـیـند بقـیع خاکیات را ناگهان در میان چشم او باران دو زانـو میزند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
روشنتر از تـمام جهـان، آسـمان تو بـاغ سـتـارههـاست مگـر آسـتان تو؟ پـرچـم بـه دوش مـردم آزاده دادهای تا هر کـرانه فـتـح شـود با نـشان تو روشن به نور مهر تو بحرین تا یمن مشعل به دستهای تو و شیعـیان تو مانند کـوه صبـر، هـنوز ایـستـادهاند در روزهای رنج و بلا، دوسـتان تو جغرافیای سرخ زمین دشت لالههاست گـسترده در تـمام جهـان بوسـتان تو زودا که صبح «صادق» موعود میرسد خـورشید فـتح میدمـد از آسـمان تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
به اسـتـناد حـدیـثی دلـم چه عـاشـق بود سند مطالبه کردند...«قالَ صادق» بود وزیـد صحـبت آوازهاش به هـر سـویی عدو اگـرچه در این کار نـامـوافـق بود نشـسته بود دو زانـو جهان به شاگردی چه مکـتبی که پُر از عالمان حاذق بود رسـید جـابـر حـیّـان اگـر به اِکـسیـرش به ورد حَقحَق و با کیمیای هِقهِق بود نواخت ساعت اِثنا عشر به گوش زمان که نـیـمه راه امـامت در آن دقـایـق بود به لطف منطـق شـیوا و نطـق غـرّایش سکوت شهر پُر از واژههای ناطق بود دمی شکافـت قـفس، فرصت تنفـس شد وگرنه ظلم همان ظلم و جور سابق بود چه خوب شد به افق صبح صادقش سر زد که چشم منتظرانش به سوی مشرق بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
مسـتـم و باز بـاده میخـواهم بـاده از دسـت سـاقـی مـاهـم عـاشـق دلـبـری لـطـیـفـم من گـر چـه آلـودهای سـرِ راهـم تـو خــداگــونـهای و بـالایـی مـن گـرفـتـار این تـه چـاهـم یـوسـف فـاطـمـه به بـازارت كـلّ ســرمــایــهام بــود آهــم جـرأت خـواهـش مرا بنـگـر بوسه از دستهـات میخـواهم دست مهرت کجاست بیتـابم بـا نـگـاهـی دوبــاره دریـابـم آمـدی یـار نــاز و عـرفـانـی دلـبـر مـه جـبـیـن و نـورانی بهره مندم بساز از فیضت... فقر من را که خوب میدانی یابن زهرا مرا، سحـرگاهی! به بـقـیـع مـدیـنه میخـوانی؟ كـن دعــا بـا دل پـریـشـانـت تا بـمـانـم در این پـریـشـانـی عشق امروز من نه امروزی است از ازل در دلـم تو مـهـمـانی مـكـتـبت مانـدنیترین مكـتب دل به لطف تو شد؛ علی مذهب ای به دوش تو پـرچـمِ زهرا دلـبــر عــیــسـوی دمِ زهــرا گر نگـاهی به من بـیـاندازی میشوم چون تو محرم زهرا روضه خوانها همه مرید توأند صاحـب هـیـأت غــم زهــرا تو بخـوان یابن فاطمه امشب بـهـر مـا از قــدِ خــم زهــرا ناله و گـریه مینمـودی آه... بـهـر احــوال درهــم زهــرا دیـده پـر آب فـاطـمه صـادق مهر و مهـتاب فاطمه صادق
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیهالسلام
شکر خدا که دست به دامان صادقیم یعنی همیشه بیسر و سامان صادقیم بیراهـه نیست اینکه بگـویم تـمام ما سلمان حـیـدریم و مـسـلـمان صادقیم از تـشنگیِّ روز قیامت هراس نیست تا لحـظـهای که تشـنۀ باران صادقیم بـا دیــدن صــلابـتِ ایــوانِ کــربــلا فکـر درست کـردن ایـوان صـادقـیـم مـثـلِ فـرشـتـههـای به دُور مـزار او در حـسرت مـزارِ چـراغان صادقیم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیهالسلام
ای صداقت ز نـامـتـان جاری حرف حق در کلامـتان جاری در هـوای تـو میکـنـم پـرواز مـرغ دلهـا به بـامـتـان جـاری در حــریـمِ تـو مـیشـوم لایـق زیـر پــاهـای تـو ســری دارم بر هـمـه حُکـمِ سـروری دارم هـرچه هـسـتم غـلامِ این بـابـم ای کـلامت کــلامِ پـیـغــمــبـر بـر تـو بـادا ســلامِ پـیـغـمــبـر عکـسِ رخسار احـمدی هستی با تـو از بـیـن میرود بـدعـت عالم از کارِ تو پُر از حـیـرت تو مسیـحـای شیـعـیـان هـستی تـو هـمـانـی که دلـبـری داری بین روضه چه محشری داری نوحه کردی سفارشت این است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیهالسلام
حـیـرانیام بود به درِ عـلـمـتان وکـیـل باشد خرد به پیش تو ای عقل کل، علیل آمـوزگـارِ دیـنـی و پـروردگـار عـشق بر شرح علم، درس شما هست بی بدیل از منطقت به مکتب حق مست گشتهایم مـا عـاشـقـیـم عــاشـقِ اسـلامِ بـا دلـیـل وقـتی که هست مـنـشأ عـلـمِ شما عـلی پس درس توست آنچه ادا کرد جبرئیل ای مو سـفـیدِ فـاطمه بر غـربتت سلام دست دلـم به خاک حـریم تو زد دخـیل در بیتِ خود تو حاکـمِ دلها شدی سپس با دست تو حکـومتِ منـصور شد ذلیل آتـش مـگـر بهـشت خـدا را اثـر کـنـد؟ آتـش بـرای دشـمـنـتـان است ای خـلیل آن شب که پا برهنه دویدی به کوچهها از چشم نـازنینِ تو میریخت سلـسبـیل
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد ما أطیعـوالله میدانیم، قـرآن مینویسد قُل تَعالَو نَدعُ میخوانیم، ثابت میکند ما مومنِ عشقیم، آری آلِ عمران مینویسد در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر ما مسلمانِ علی هستیم، سلمان مینویسد سختی از دین نیست؛لا اِکراهَ فِی الدّین؛ شیعه هستیم مذهبِ ما را امامِ صادق آسان مینویسد صادقُ الوَعدیم، ما را عشق این سان میپسندد صادقُ القَولیم اگر از راستگویان مینویسد حرف از ابراهیم از آتش میشود، کو یارِ صادق؟ از تنورِ خانه میپرسم، گلستان مینویسد سرّ تبـیـاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی طفلِ مکتب خانهاش تفسیر تبیان مینویسد آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل علم یعنی قالَ صادق، اِبنِ حیّان مینویسد
: امتیاز
|