![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
سلام ای مصحفِ توحـیدِ سـرمد ســلام ای صــادقِ آلِ مــحــمــد سـلام ای آنکـه نـورِ راسـتـیـنـی بـه جـانهـا قـبـلـۀ اهـلِ یــقـیـنـی لسانِ حکـمتت مـوجی خـروشان زلالِ چشمهات جاری و جوشان لـبـت مــمـلـوِ تـسـبـیـحِ خــداونـد دلت با مهـرِ شیـعـه خورد پیـوند طنینِ عـشقِ تو پیـچـیده در جان به اوجِ عزت آمد عقل و عرفان تـویی پـایـهگـذارِ مـکـتبِ عـشـق شـکـوه و اقـتـدارِ مـکـتبِ عـشق حـضورت جـلـوۀ تفـسیرِ روشن نگاهت عـطرِ نابِ بـاغ و گـلشن طـلـوعِ صـبـحِ زیـبـای جـهـانـی مــبـاهــاتِ تــمــامِ شـیـعــیــانــی دو چـشمانت زلالِ نـور و دانش تو دستانت پُر از شـوقِ نـوازش درخـتِ عـلم سـیراب از کـلامت بـلــنـد آوازۀ شـیـعــه بـه نــامـت طلوعِ فجرِ تو چه صادقانه است سراسر دلـربا و عـاشـقـانه است تـو در بـاغِ ولایت ریـشـه داری زلالِ نــور در انــدیــشــه داری مـزارت مـهـبـطِ افـلاکـیان است تجـلـیـگـاهِ قـلـبِ عـاشـقـان است شعاعِ پُر فروغت تا به خورشید حـدیثِ مـانـدگـارت باغِ تـوحـیـد دریغا که تویی از عشق محروم تمامِ عـمـرِ خود مـظلـومِ مظلـوم اگر چه عشقِ دریا جاودان است گـلـستـانِ دلـت امّـا خـزان اسـت طلوعت سبز ای والفجـرِ صادق کـلامـت نــور ای قــرآنِ نـاطـق شـکـوه و بـا وقـاری تا هـمیـشـه به دلهـا مـانـدگـاری تا هـمیـشه غریبانه تو را میخوانیم ای نور به پای عشقِ تو میمانیم ای نور زمین از داغِ تو گـشته سیهپوش بقیع در نالههای سرد و خاموش کـبــوتـرهــا مــقــیــمِ خــانـۀ تـو تـو شـمـعـی و دلـم پـروانــۀ تـو مـدیـنـه ای دیــارِ زخــمِ دیـریـن شـرارِ شــعـلـههـای آتـشِ کــیـن تمامِ کـوچههـایت بوی دود است به بستر مادری رویش کبود است اگرچه در میانِ خون نشسته است ولی قبرِ تو را با اشک شسته است بگـو آن مـاهِ خـفـتـه زیرِ گِـل را به آتـش میکـشد داغِ تـو دل را!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
زمین غم را کنار انداخت، سرتاسر به وجد آمد جهان در لحظهٔ میلاد پیغمبر به وجد آمد چکید از خندهاش عطر گلابِ ناب! تا جایی که استشمام کرد و هر سحر قمصر به وجد آمد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
شـادمـانی هـمه لـبـریز شـده از قـدمت مات و مبهوت شده عالمی از فیضِ دمت شبِ مـیـلادِ تو؛ احـسـاسِ تـرنّـم بکـنـم زیرِ دِینِ تـوأم و سـفـرۀ پُـر از کـرمت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رسـید نـوبت پیـغـمـبری که خـاتـم شد ز نـور روی منـیـرش منـوّر عالم شد ستارهگان ز قـدومش به سجده افـتادند که فیـض کامله از مقـدمش دمـادم شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
هر دم از دامـن ره، نـوسـفـری میآمـد ولی این بـار دگـرگـون خـبری میآمـد یـعـنـی آن قـافــلـه سـالارِ سـرآمـد آمـد و چـنـیـن گـفـت خـداونـد: مـحـمـد آمـد آنکه از خـنـدۀ او بـاغ جـنـان میروید »عالم پـیر دگر باره جـوان» میرویـد تو «اَلَم نَـشرَح» یاری که تماشا داری »آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری« عشق در چشم تو این آینه را تک میدید و در این پرده « رَفَعنا لَکَ ذِکرَک» میدید عـشق را در صدد نـفی مَـنـات آوردی مردگـان را به سرآغـاز حـیات آوردی و چنان ولوله در کوی حجـاز افکـندی که جهان را به نگاهی به نماز افکندی جهل و جادوی قبایل به فراموشی رفت آتش مشـعـلۀ مرگ به خـامـوشی رفت و زمین گـفت: محـمد! تو حـیاتـم دادی »دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادی« کیستی؟ ای همه سرها به فـدای قدمت! کیستی؟ ای سر من نذر حریم حرمت! صبر در پیچ و خم حادثه، ایوب تو بود یوسف از روز ازل در پی یعقوب تو بود بارهـا در اُحـد واقـعـه مـجـروح شـدی تو که بر کـشتی دریای خـدا نوح شدی خضر هم گوش به زیبایی پیغام تو کرد »طی این مرحله با همرهی» نام تو کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است از عطر نام توست اگر گل، معطّر است آن چهـرۀ مشـعـشع و آن دیـدۀ پـر آب شأن نزول سورۀ والشّمس و کوثر است بال و پر فـرشـتـۀ آمـین به راه توست امر محال اگر تو بخواهی میسّر است دارد به سمت نـام تو نـزدیک میشود آغــاز هـر اذان اگـر الله اکــبـر اسـت نـامت دوبـار در صلـوات آمد و مـدام از هر زبان که میشنوم نامکرّر است حرفی تفـاوت صلوات و صلاة نیست اجـر صـلاة با صلـواتت بـرابـر است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
نــاگـاه آمـدی و صـدایـی شـنـیـده شـد در صور عشق، سورۀ انسان دمیده شد دریا به احترام تو در خود فرو نشست حـتی زمـین به خـاطر تو آفـریـده شد ناگـاه، آسـمان به قـیـام ایـسـتاد و بعـد از آن به بعد بود که خورشید دیده شد پلکی زدی و صبح، زمین را فرا گرفت ردّ سـپـیـده تا شـب یـلـدا کـشـیـده شـد چیزی شـبیه عـشق فرود آمد و سپس نـام تو در تـمـامـی عـالـم شـنـیـده شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تـو آمـدی و در رحـمـت خــدا وا بـود و غرق نور، زمین، بلکه آسمانها بود بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند که این سلالهای از شاخسار طوبی بود در آسـمانِ شب مکّه، قـدسـیان گـفـتـند خـدا، سـتـارۀ احـمـد چـقـدر زیـبـا بود گـرفـت نـور تو جـغـرافـیای عـالـم را شـب ولادت خـورشـیـدِ عــالـمآرا بـود زمین زمین همه میسوخت در لهیب گناه و ذات پـاک تو از هر بدی مـبـرّا بود ألَـم یَـجِـدکَ فـقـیـراً خـدات روزی داد ألَـم یَـجِـدکَ یَـتــیـمـاً خـدات مـأوا بـود نیافـریـد جـهـان را مگـر به خاطر تو اگر که خلقت، منـظـور حقتعـالی بود عـبـور کـردی از آفاق و انـفـسِ عـالم از آن مسیر که مسدود بر مسیـحا بود هــمـای سـدرهنـشـیـنِ مــقـام أو أدنـی! به کُنهِ جاه تو اندیـشه را کجا جا بود؟ بـرای نـافـلـه وقـتـی قـیـام مـیبـسـتـی بهـشـت، گـوشـۀ سـجـادۀ تـو پـیـدا بود چه آیه میخواندی که حجابها میرفت و قفـلهای جهان پیش روی تو وا بود بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت ولـیّ ایــزد مــنّــان، عـلـیّ أعــلا بـود ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت که در دقـایـق آخـر تـو را غـم مـا بود زبـان الکـن ما بسـته است در مدحـش »خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد در زیـر پـای مــرد خـدا جـانـمـاز شـد کعبه خودش میان جماعت به صف نشست آمـد امـام قــبـلـه و... وقـت نـمـاز شـد دریـاچـههـای آتـش نـمرود خـشک شد باران گرفت و خاک زمین دلـنواز شد هر جا که بود لات و هبل، لال مینمود وقـتـی زبـان مـعـجــزۀ نـور، بـاز شـد آئـیــنـهای کـه قـدّ خــدا ایـسـتــاده بــود پا بر زمین نهاد و زمین سـرفـراز شد دیگر خـدا برای زمین نامه مینـوشت با آن کـبـوتـری که رسـول حـجـاز شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ( هفته وحدت )
عشق تو در تـمامی عـالم زبانـزد است بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است فرقی ندارد از چه نـژاد و چه فـرقـهایم با عـشق تو هـمیـشه دل ما مـؤیـد است جاریست سُکر واعتَصِمُوا... لا تَفَرَّقُوا بعد از تو این جنون دمادم که ممتد است ای زنـدگی مـا هـمه حـال و هـوای تو! حال تو مبدأ است و هوای تو مقصد است ماندهست رد پای تو بین زمین و عرش باران بوسههاست که در رفت و آمد است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امشب شکـوه عشق جهانگـیر میشود روح لـطیف عاطـفه تـصویـر میشود امـواج سـربـلـنـدی و آزادی و شـرف از هـر کـران مکّـه سـرازیـر میشود قرآن ببوس و «اَشرَقَتِالاَرض» را بخوان ایـن آیـۀ مـبــارکـه تـفــسـیـر مـیشـود تـبـریـک بـاد آمــنـه را کـز حـریـم او نور است و نور و نور که تکثیر میشود از انعکاس نور وی از مکّه تا به شام هر سـنگ خـاره، آینـهتـأثـیـر میشود الله اکـبر از نـفـسـش کـز فـرشـتـگـان هر سـو بـلـند نـغـمـۀ تـکـبـیـر میشود چون کاخ باشکـوه مدائن، ز هـیبـتـش در لرزه کـاخ فـتـنه و تـزویر میشود داروی دردها و جـواب سـؤالهـاست قـرآن کـتاب او که جهـانـگـیر میشود در سایۀ عدالت و اخلاص و وحدت است تکبیر او که چیره به شمـشیر میشود در آسـمـان، تـجـلـی هـر روز آفـتـاب خُلق عظیم توست که تصویر میشود گـردد صحـیـفـۀ صـلـوات فـرشتـگـان بر صفحهای که نام تو تحریر میشود تنهـا همین نه آیۀ تـطهـیر مدح توست یـادت هـمیـشه مـایـۀ تـطهـیر میشـود نـام تو زنـدهتـر شـده، یـاد تـو تـازهتـر چندان که دهر، کهنه، جهان، پیر میشود محـتاج یک نگـاه توأم ای که هر کجا خاک از نگاه لطف تو اکـسیر میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رسیـدی و پـر و بـال فـرشـتـهها وا شد شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد به یـمـن نـام بهـارآور تو ای خـورشـید گـره ز کـار فـرو بـسـتـۀ زمـین وا شد تـو آمـدی و بـه یــمـن نـگـاه تــازۀ تـو خطوط مبهم و مخدوش عشق خوانا شد به پیشواز تو هر ماسه، قطرهای باران به پیشواز تو این خاکِ تـشـنه دریا شد چـراغ معجـزهات گـرچه تا ابـد روشن دریـغ آدم سـرگـشـتـه بـیتـو تـنـهـا شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
شکـر ایـزد که دلبـری داریم دلـبـر بـنــده پــروری داریـم دلــربــای مــظـفــری داریـم در دل خویش، گوهری داریم زرشنـاسیم و زرگری داریم عاشـق کـوی سـامـرا شدهایم تـشـنـه سُـرَّ مَنْ رَأی شـدهایم مست و مجنون این سرا شدهایم زائــر حـجـت خــدا شـدهایـم حال و روز کـبـوتری داریم مست مسـتـیم از خیال حسن مات ماتـیـم از جـلال حـسن محو محـویم در کـمال حسن عـبد عـبدیم از جـمـال حسن حـال خـوب مـکـرری داریم گـنج گـنجور حق، ابا المهدی چـشمه نـور حـق، ابا المهدی سـرّ مسـتور حق، ابا المهدی فیض موفور حق، ابا المهدی پیش او فیض نوکـری داریم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
کی میشود به سامره در «سرّ من رای« گـویم به هـادی و تو سـلامٌ عـلیکـما تا روز مرگ جان بدهم در ولایـتان حـبّ شما طلب بکـنم روزی از خدا در فضل «ابومحمّد» ی ای چشمه کرم »ابن الرضا»ست شهرتت ای معدن سخا! صاحب لوای عسگر دین است باب تو ای مـادر عـفـیـفه تو «سوسنِ» حـیا ای همچو بومسیـلمه کذاب، خصم تو تو از کجـا و مدّعی جاهـل از کجا؟ ای آفـتــاب یـازدهـم، ســرّ احـمــدی ای نـورِ از سـلالـه خـورشـیـدِ انّـمـا ای وارث ودیـعـه زهـرا، امـام نـور ای امـتـداد چـشـمـۀ تـطـهـیـر تا شما مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن مظلـوم روزگـار تویی مثل مرتضی امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست فرزند نور، ای پسرت حجّـت خـدا! در پشت ابر، ماه تـمام تو تا به کی؟ با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟ أین الامام؟ یا حسن عسکری، دخیل در انتـظار سـامـره تـوست، کـربـلا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
از غـریبی میکـشم پـیـوسته آه میبـرم بـر مـادرم زهـرا پـنـاه گر چه در عـالم نـدارم یـاوری هر چه بر عـالم امامت کردهام در رهِ دین اسـتـقـامـت کـردهام خود نبودم غـافـل از احوالشان سالها در خـلـوتِ راز و نیـاز با خدای خویش کردم عقده باز هـمـچـو اَجـدادم، به اوجِ اِبـتـلا در جوانی، راهِ پـیـری رفـتـهام چون حسن، مشکل مسیری رفتهام یـادِ زهـرا، یـادِ زینب، یادِ درد دردهـایـی کـه بـجـانـم ریـخـتـه داغ بـر روح و روانـم ریـخـته هر سحر، با خویش دارم زمزمه درد دارم، دردِ مسمار و غلاف دردِ محراب و سرِ دیده شکاف هر یکی میخواست فـریادِ بلند آلِ عصمت در نظاره وای وای چشم سرخان و اشاره، وای وای دستهایی بسته بود، از پشتِ سر اینـهـمه درد و بـلا بر سـیـنـهام من شـهـیـدِ غـربـتی دیـریـنـهام آمد از رَه، چـون امـیـدِ رفـتـنم باید از این گـوشـۀ تـبعـید رفت با دلِ پر خـون و پر امید رفت نالههـای مُـنـسـجـم دارم به لب آری آری، میرسد صـبح قـیام عَن قریب آید ز ره، فجرِ سلام هست واجب، بر تمامِ شیـعـیان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان چهرهات شد زرد و زار و بیتکلّم شد زبان گر گفتی! از نفسهایت حرارت میوزید سینهات میسوخت، حالِ احتضارت شد عیان کینهٔ دیریـنه دارند از حـسنها زهـرها مجتبی با عسکـری فرقی ندارد آنچنان یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان لحظههای آخرت خود را رساند و بوسه زد هر دو دستانِ تو را با اشکهای بیامان دستهای سرد تو در دستهایش لمس شد جان سپردی! شد محمد مهدیات صاحب زمان شد امام المـنتـقم صاحب عزایِ داغ تو شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران جان سپردی خوب شد در خانه دور از آفتاب خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایهبان پیکرت تـشیـیع شد آقا نمـاندی بیکـفن با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان راستی نامت حسن بود و خدا را شکر که سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران عاقـبت میمیـرم از داغ بقـیع بیحـرم از غمِ آن مادری که شد مزارش بینشان!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مـردِ جـوان دارد وصـیت مینـویـسد میگـریـد و ذکـر مـصـیبت مینویسد دنــیــا بـرای رحـمـت او جــا نــدارد آه این غریب از رفع زحمت مینویسد
از شرح حال خود سخـن میراند اما انگـار در توصیـف غـربت مینویسد کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست از درد خود در کنج خلوت مینویسد غربت درِ این خانه را از پشت بستهست مهمان ندارد؛ جای صحبت، مینویسد خمس و زکات شیعـیان را میشمارد سهـم فـقـیـران را به دقـت مینـویـسد در چند خط میگوید از حج و ثوابش این بند را با اشک حـسرت مینویسد پیـش از نمازِ واپـسـیـنـش رو به قبله از خاطـراتش چـند رکعـت مینویسد زندان به زندان با نماز و روزه و عشق دربان به دربان درسِ عبرت مینویسد حـتـی بـرای خــشـم شـیــرانِ درنــده با چـشـمهـایش از مـحـبت مینـویـسد بعد از شکـایت از جـفـای این زمـانه در سر رسید فـصل غـیبت مینویسد مــن زود دارم مـیروم امــا مـیآیــم با احـتـیاط از رازِ رجـعـت مینویسد مینـوشد آب و یاد اجـدادش میافـتـد با رعـشه از آزار شـربـت مینـویسد سر را به پای طفل گندمگون نهادهست بر طـالـعـش حـکـم امـامت مینویسد فـردا خـلیـفه بر درِ این خانه با زهـر از مـرگِ او جای شـهـادت مینویسد بازارهای سـامـرا خامـوش و گـریان بر در حدیثِ حـفـظِ حرمت مینویسد با دستهای کوچکش یک طفلِ معصوم نـام پـدر را روی تـربـت مـینـویـسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
افـسوس که آئینه نصیـبش سنگ است در کوچۀ بیکسی عجب دلـتنگ است هر روز غـروب خـون شده قـلبش که اینقدر غـروب سامرا خـونرنگ است ******************** یک عمر غریبی و اسیری سخت است دلتنگی و بغض و سر به زیری سخت است از چـهــرۀ تـو شـکـسـتـگـی مـیبـارد در اوج جوانیات چه پیری سخت است ******************** امروز که صاحبِ عـزایت زهـراست چـشم هـمه از غـم تو دریـا دریـاسـت داغ تــو شـکــسـت قــامـت عــالــم را تو رفتی و «سُرَّ مَن رَأی» بیمعناست ******************** همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است با تو جـلـوات چـارده مـعـصـوم است گـفـتـند به طعـنه حـج نشد رزقـت! نه کعـبه ز طواف روی تو محروم است ******************** با قلب شـکـسته شـرح هـجـران دادی یک عـمـر بـهـانـه دسـت بـاران دادی آنقـدر تو «یا حـسین عـطشان» گـفتی تـا آخـر کـار تـشــنـه لـب جــان دادی ******************** دل را به مـقام قـرب خـود راهـی کن سرشار ز عشق و شـور و آگاهی کن گـاهی به نـگـاه خـود مرا هـم دریـاب یـعــنـی تـو مــرا بــقــیـة الـلّـهـی کـن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
بیا و سر به روی سینهام بگذار، مهدیجان شرر زد بر درونم زهر آتشبار، مهدیجان بیا تا سیر بینم وقت رفتن، ماه رویت را که میباشد مرا این آخرین دیدار، مهدیجان در ایام جوانی سیر گردیدم ز جان خود ز بس بر من رسید از دشمنان آزار، مهدیجان از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدیجان تو در ایام طفلی بیپدر گشتی، عزیزِ دل مرا شد در جوانی پاره قلب زار، مهدیجان از آن میسوزم ای نور دو چشم خود، که میبینم تو بهر گریه کردن هم نداری یار، مهدیجان غـم تو بیـشتر باشد ز غمهای پدر، آری اگر چه دیدهام من محنت بسیار، مهدیجان تو باید قرنها در پردۀ غیبت کنی گریه بُود هر روز روزت مثل شامِ تار، مهدیجان تو باید قرنها چون جد مظلومت علی باشی به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدیجان بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست «میثم» را که بر جرم و گناه خود کند اقرار، مهدیجان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
با دسـت خـالی آمـدهام سـامـرایـیام آقـا نـگــاه کـن بـه مــرام گــدایـیام مِهرت به اوج میکشد از بینواییام اهل شما نبـاشم اگر، پس کجـاییام؟ دنیا سرور و شادیاش از سامرای توست ای معنی مجـسم جود و عـطا حسن ای چشمۀ تـبـسم و لطف خـدا حسن تا رو کـنم به قـبـلۀ اهل صفـا حـسن وا کن درِ بهشت بر این بنده یا حسن تـرسـم به آرزو نـرسـم بـیزیـارتت انگور عسکری به تو دلبسته روی تاک ذکر مـدام بـاغ تـویی ای امـام پـاک از نور عشق هر که جدا شد، شود هلاک بـاران مهـربان خـدایی برای خـاک مثل کـویر، تـشنهام ای زمزم حیات ذکر «حسن حسن» غم دل را دهد به باد جانم فدای عشق که عمرش دراز باد یادت مـراد بـخـش دلـم وقـت بـامداد عاشق ملول نیست کند چون ز یار، یاد ای ده سـتاره آمدنت را در انتـظـار درمان دردهای دو عالم به دست توست لبخند و شادمانی و مرهم به دست توست داروی رفع دم به دمِ غم به دست توست اِذنِ خلاصی از غُلِ محکم به دست توست حاجات ما به محضرتان میشود روا افـتـادهاند سـاده به زلـفـت نـسـیـمهـا این عاشـقـان عـطـر خدا از قـدیمها جمع است زیر دست تو لطف کریمها ای جـلـوۀ مـعـظّـم فَـوزُ الـعَـظـیـمها مهـمـانی نـگـاه تو یعـنی تـمام شوق پلکی بزن دو بال مرا باز کن به عرش پـروانۀ خـیال مرا ناز کن به عرش جانِ نیـازمند مرا ساز کن به عرش با من بگو از آینه پرواز کن به عرش »حُسنت به اتفاق ملاحت» مرا گرفت شایسته نیست رو به کسی جز شما کنم بـایـد برای عـاقـبت خـود دعـا کـنـم شب تا سحر خدای جهان را صدا کنم بـادا ز سـامـرا سـفـری تـا خـدا کـنم امضا کـنـند کـنج شـبـسـتـان دلـبری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
وقـتـی تـمـاشـا میکـنـم آئـیـنـهها را اِنـگـار مـیبـیـنـم کـمـالِ کـبـریـا را حس میکنم خورشید را در این حوالی حس میکنم در این حرم لطفِ خدا را
تصویر سازی میکنم بعد از ضریحِ شش گوشه تو گـنبد وُ گـلـدستهها را یک بار میسازم حرم را مثلِ مشهد یک بار میچـیـنم نَـمـایِ کـربـلا را حال وُ هوایِ سامرا را دوست دارم امشب سرودِ من حسن جانم وَ لا غیر با دستهایت میرسد نانم وَ لا غیر از لحـظـه مـیـلاد تـا مـیـعـادِ مـرگـم از عشقِ تو خواندم وَ میخوانم وَلا غیر من ساعتی را که تو راضی باشی از من در زنـدگیاَم عـید میدانم وَ لا غـیر حق رویِ قلبم نامِتان را حک نِموده بیتو خـزانَم من زمسـتانم وَ لا غیر مِـسـکـیـنِ دربــارِ تـوأم آرام جــانـم تو یک پسر داری که همتایی ندارد دنیـا به جز او هـیـچ سـودایی ندارد از صبحِ خلقت تا غروبِ روزِ رَجعت یوسفتَر از او نیست معـنایی ندارد تا لحظهای که میرسد از راه این ماه دنـیـا دَنـی بـوده تـمـاشــایــی نـدارد او تکیه خواهد زَد به کعبه تا ببـیـنم حَـج بیحسن وَالـلهـهِ زیـبـایی ندارد اهلِ زمین وُ آسـمان عـبد وُ غلامَت تو حَـج نَـرَفـتـه مـعـنی حـجِّ قـبـولی مفهـوم توحـید وُ مَعـادی از اُصولی تو وارثِ شمشیر وُ نُطقِ مرتضایی تو پـارهای از قـلبِ زهـرایِ بـتـولی هَـمنـامْ با شـاهِ کـریـمـی وُ کـریـمـی هَـم مـتـنِ قرآنی وَ هَم شـأنِ نُـزولی اِی آفـتـابِ آسـمـان؛ مـهـتابِ ایـمـان بیتو ندارد دین نَه عرضی وُ نَه طولی تعـریـفی از جـغـرافـیـایِ دینِ مـایی
: امتیاز
|