![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
او هم کنار پیکر بیسر رسیده است هم پای عمّه تا لب مقتل دویده است او هم هزار و نهصد و پنجاه کینه را در عمق زخمهای گل چیده دیده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
ای جلـوهگاهِ عـصمت خاتون عـالـمـین پردهنـشـینِ قـصرِ حـیا؛ دخـترِ حـسـین ای وامدار نـــور وجــودِ تــو آفــتــاب مَکـنُـونـه گـوهـر صـدف دامن رُبـاب بـسـیـار گـشـتـهایـم؛ نـداری قـریـنـهای بیخود که نیست درخور نام سکـینهای بر ما رسیده این سُخـن از شاهِ کـربـلا تو غـرق در خـدا شـدهای از اَلَـستها شعریکه صَرف مدح تو شد دُرِّ قیمتیست در خانهای که نام تو باشد چه برکتیست! بر من که در دلم احدی نیست غیر تو آرامـش اسـت در گِـرو ذکـر خِـیـر تو فارغ نـبـودهای نـفـسـی از غـم حـسین ای شصت سال سوخته در ماتم حسین در کوچههای کوفه غرورت شکسته شد چون دستهای کوچکت از پُشت بسته شد مـرثـیـهخــوان داغ شـهــیـدان کــربـلا طـوبـای قـد خـمـیـده ز طـوفـان کربلا سجده به خاک پای تو چون رزق ما نبود شـد سـهـم خـارهـای بـیـابـان کــربــلا یادت که هست پیش نگاه تو موج موج «خون میگذشت از سر ایوان کربلا» از حال رفت گوشِ تو وقتی که دشمنان «کردند رو به خـیمـۀ سلطان کـربلا» از حجم این مصیبت سنگین قدت خمید بیسر تو را پدر چو در آغوش خود کشید بیخود پدر نخوانده به گوش تو«شیعتی» از تـشـنگی نـبـود فـزونتر مـصیـبـتی با بُغض گریه کردی و راه گلو گرفت وقتی عمو در علقمه از خون وضو گرفت پس بعد از آنکه آب ز شرم تو آب شد اشک تو شـصت سال نـثار ربـاب شد دیدی چقدر در پی هم استخوان شکست بس تـازیـانه بر بدن دخـتـران نشـست اینها نـداشت تـازگی آری که پـیـشتر پـیچـیـده تـازیـانه به بـازوی یک نـفـر شلّاق خورد بسکه در آن کوچه از سپاه انگـشتهای فـاطـمه بیجـان شدنـد! آه قـنفـذ به بال زخـمی بـانـو نکـرد رحم شمشیر در غـلاف به بازو نکرد رحم دنـیـا خـراب شـد بـه سـر شـاه لافـتـی از هوش رفت حوریّهاش بین کوچهها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
به خـدایی خـدا، من به شما محـتاجم تـشنه کامم، به تو ای آب بقا محتاجم »ای که یک گوشۀ چشمت غم عالم ببرد» من به یک گوشۀ چشمان شما محتاجم پـنجه بر پـنجـره فـولاد شما افـکـندم به صد امـید رسـیدم، به شفا محتاجم چه کسی مثل تو در پیش خدا محبوب است در حق من تو دعا کن، به دعا محتاجم هرکه محتاج تو شد خیر دو دنیا دارد این روا نیست بپرسند چرا، محتاجم؟ من ز تو توشۀ فـردای قـیامت طلـبم مثل سلـمانی تو، کی به طلا محتاجم هیچ کس مثل تو دست من مسکین نگرفت به عـطا و کـرم تو به خـدا محـتـاجم گفتی یکبار بیایی، به سه جا میآیم به فدایت، به تو من در همه جا محتاجم دم جان دادن و تاریکی قبر و میزان «تک و تنها نگذارید مرا، محتاجم» سائل توست«وفایی» و دمـادم گوید به عنایت، به کرامت، به وفا محتاجم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای بهـشت سبز کـویت آرزوی چشمها در پی تو مثل آهو، جستجـوی چشمها بر در باب الجوادت سیل جاری میکند بغض سنگینی که مانده در گلوی چشمها قدسیان نوبت به نوبت پای سقاخانهات باده میریزند هر دم در سبوی چشمها صبح با بال مَلَک صحن تو جارو میزنند تا غـبار نـور بنـشـیند به روی چشمها دیـدهام پـائـیـنِ پـایِ پـنـجـره فـولاد تـو ساکت و خاموش اوجِ های و هوی چشمها زیر ایـوان طلا با خـطِ اشـکِ زائران گاه افـشـا میشـود سِرّ مگـوی چشمها ذوق دارد در طلوع و در غروب صحن تو گـاه با نـقـاره خـانه گـفـتگـوی چـشمها میدهد گلدستۀ تو اذن عشق و عاشقی میدهد خاک درِ تو شسـتشوی چشمها هرکجای صحن باشد با تو گرم صحبتاند هر کجا هستند هستی روبروی چشمها دستهای لاله گـردانِ رواقت میکـنند زمزمِ احساس را جاری به جوی چشمها در رواقت دیده ام خورشیدها که روز و شب صف به صف آئینه میکارند توی چشمها اشک شوق زائران در مسجد بالاسرت میشود وقت نماز آب وضوی چشمها میکنی بر پا دوباره شور نیـشابور را در قیامت بگذری وقتی ز کوی چشمها چشمها اینجا طوافت میکنند و میکنی روز محشر هم تو آنجا جستجوی چشمها در میان گریه میخـندند از شوق نیاز گر بیـنـدازی نگـاه خود بسوی چشمها حلقه میکوبند بر در چشمهای زائران باز کن در، تا نـریـزد آبـروی چـشمها آسـمانِ هـشـتمِ منـظـومـۀ پـروردگـار! باز کن درهای رحمت را به روی چشمها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
فتاده سخت در بستر، ولی چشمی به در دارد به چشم نیمبازش، چشم بر راه پسر دارد رسد عطر گُل روی جوادش بر مشام او دلی از غـنچه بهر دیدن او تنگتر دارد ازاین پهلو به آن پهلو، به خود پیچد درآن حُجره چه گویم من که زهر کین، چه کاری با جگر دارد جوادش مثل پروانه به گرد شمع میسوزد دلی از آتش داغ پدر، چون شعلهور دارد کنار بسترش زهرا، نشسته با فغان، گویا ز غمهای دل فرزند، دستی بر کمر دارد نه فرزندش نه مادر، چشم از او بر نمیدارد به امیدی که سر از بسترش، یک لحظه بر دارد دوباره شد به پا شور محّرم در وجود ما که او عزم سفر در آخر ماه صفـر دارد چه میداند کسی حال جواد غم گسارش را که او امشب شب شام غـریبان پدر دارد »وفایی» سینهات را بیتالأحزان غم او کن که هرکس را ببینی در عزایش چشم تر دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
مهی که در همه عمرش، خدای باور بود فضای مکتب توحـید، از او منّور بود کسی که خوانده نبی بضعة النبی او را گُل هـمیـشه بـهـار بـهـشت کـوثـر بود حـدیث سـلـسـلـۀ او زبـانـزد هـمـه شـد فـروغ بخـش دل عاشـقـان حـیـدر بود سرود هجـرت او تا به توس از یثرب بـرای اهـل ولایت، چـه درد آور بـود شرر به خـرمن جانش زدند در غربت دلـش از آتـش زهـر سـتـم مـکّـدر بود لبش به زمزمه و دیـدگان او پُر اشک لبان و دیـدۀ او چـشـمهسار کـوثـر بود چو شخص مارگزیده به خویش میپیچید میان حجـرۀ در بسـته دیـدهاش تر بود به یک نگاه به در، شعله بر دلش افتاد گمان کنم که در آن جا به یاد مادر بود شب فـراق گـذشت و گه وصـال رسید شبی که دیـدن روی گـلش، میّـسر بود پس از وداع جوادش، به پیـش دیدۀ او نفس نفس زد و در لحظههای آخر بود به روی بال ملائک به عرش میبردند گُـلی که از سـتم این زمـانه پـرپر بود اگرچه گـشت «وفایی» گُل نـبی پرپر از این شمـیم بهشتی جهان معـطّر بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
انـگـور میدهـند که قـربانیات کنند لازم نکـرده دعوت مهـمانیات کنند صدها رواق در جگرت زهر باز کرد میخـواسـتـنـد آیـنـه بـنـدانیات کنند هر شب تو بر غریبی خود گریه میکنی مردم اگر چه سجدۀ سلطانیات کنند تو نو به نو برای خودت گریه میکنی در صحن کهنه گرچه چراغانیات کنند وقـتی خـدا غـریـبی ما را نگـاه کرد فرمـود تا حـسین خـراسـانیات کنند زنهـای طـوس مثل زنـان بـنـیاسد جمـعـند تا عـزای پـریـشانیات کنند معصومه را به همرهی خود کشاندهای تـا قـبـلهگـاه زینب ایـرانـیات کـنـند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
عـرش را منتـظر خویش دگر نگذارم فرش را خسته و پیـوسته قـدم بردارم عـرق سرد به پیـشانی گرمم بنـشـست یــاد ســجــاد کـنــم بـا بــدن تـب دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
هم قـضا هم قـدر دعـای شـما پس رضای خـدا رضای شما بیکران است لطف و رحمت تو نبض دنیاست زیر هر قـدمت جن و انس و فرشتگان خدمت جسم هستی و بقعهات جان است حرف دل بود حرف اینجا شد چـقـدر چـشـم تـار بـیــنـا شـد در شـلـوغـی آن هـمه فـریـاد جان گرفته است دخترک پایش گـل لـبـخـنـد روی لـبهـایش چــشـمهـا اشـک شـوق آورده پـای این طـفـل خـوب شد اما پـای طـفـلی رقـیـه نـه، اصلا پدر آنـگـونه دخـتـر اینـگـونه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
من كـیـسـتـم؟ کـبـوتـر بـیآشـیـانـهات محـتاج دستهای تو و آب و دانـهات نـامت بـلـند مـثـل غـزلهـای آسـمـان هشت آسمان نشسته به ایـوان خانهات از کـوچـهبـاغهای نـشـابور رد شدی با کولهباری از غم غربت به شانهات دل در مدینه عـاشق روی تو شد ولی از کـوچههای تـوس گرفـتم نـشانهات دست من و ضریح تو ای هشتمین بهار امـشب دلـم عجـیب گـرفـته بـهـانهات
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
نـامِ شـما دوایِ تـمـامی دردهـاست دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست بعد از دو ماه گریه و سینهزنی و آه اِی دستگیر فُلک وُ فَلک دستِ من بگیر آزاد کن مـرا که شدم بنـده وُ اسـیر بد کردهام اگر؛ به خودم کردهام ولی از زَهر بدتر است عملکردِ من رضا زینت نشد برایِ تو این سینهزن رضا این آخرین وصیتِ سلطانِ غربت است اینگونه دست وُپا زَدَنَت میکشد مرا یابن الشَبیب گـفتی و رفـتیم کـربلا حُجـره شبیه گوشۀ گـودالِ غم شده دلـتـنـگِ کـربـلا شـدهام آمـدم حـرم دستِ نوازشی تو بکِش بَر روی سَرم هر چند رو سـیاه برای تـوأم رضا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای جگر گوشه احمد جگرت میسوزد یا رضا بال و پرت بال و پرت میسوزد آمـدی آه! عـبـا روی سـر انـداخـتـهای زهر کاری شده یا اینکه سرت میسوزد؟ مثل او گریه کن ای مرد که آرام شوی مثـل تو سـیـنه تنهـا پـسـرت میسوزد باز با روضۀ زهـرا شدهای گـریـانـش حجره انگار که در چشم ترت میسوزد باز هـم روضـه گـودال بـه یـادت آمـد کـربـلا آمـده و دور و بـرت میسوزد آنچنان یاد حسینی که دلت کرب و بلاست خیمه انگار که پیـش نظرت میسوزد مثل یک مارگزیده به خودت میپیچی جگـرت آه رضا بال و پرت میسوزد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
میان حجره غربت به زیر پر سر داشت و شوق بال گشودن به سوی دلبر داشت به هر نفس شرر از جان او زبان میزد که او درون جگر شعلهای ز آذر داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
بی بال و پر افتاده بودی کنج حجره با چـشم تر افتاده بودی کـنج حجـره حتی درون سیـنهات انـفـاس؛ دردنـد غـرق شـرر افتاده بودی کنج حجره دور و برت لبـریزِ از خونابه بود و دور از نظر افتاده بودی کنج حجره آمد جـوادت سـر به دامـانش گذاری وقتی به سر افـتاده بودی کنج حجره هر چند از زهر جفا خونین دهن شد شکـر خـدا بر پیکـر پاکـش کـفن شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای ضـامن آهـو؛ هـمۀ بـود و نـبـودم قربان تو و لطف و عطای تو وجودم در بـیـن مـحــبـان تـو آلــوده تــریـنـم شرمنـده از ایـنم که مـطـیع تو نبـودم گه گاه تو را دیدم و نشناختم ای وای صد حیف که آغوش برایت نگـشودم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
پیش طبیب هستم و درمان نوشته است درمان برای من رخ جانان نوشته است آب و هوای ری به من مشهدی نساخت در نسخه اش دیار خراسان نوشته است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام
ز سـیـنه آه بـرآریـد با همه شـررش ز دیده اشک ببـاریـد تا رسد اثـرش امام مفـترض الطاعه بر زمین افتاد شبیه جدّ غریبش بخاک خورده سرش میان حجره چو گودال دست و پا میزد شبـیـه ما رگـزیده رسـید درد سـرش به کام تشنه پسر را گهی صدا میزد چه گویم از اثر زهر کینه بر جگرش رسید زادۀ زهـرا به طـرفـة العـیـنی سـر مـبـارک بـابـا به دامن پـسـرش به کربلا همۀ ماجـرا شده با لعـکـس سـر مـبـارک اکـبـر به دامن پـدرش میان حجره امام غـریب بود و جواد ولی به قتل علی لشگریست دور و برش میان حـجـره پـسر در کـنار بابا بود ولی کنار علی چند نیزه در کـمرش صدای یا ابـتـای عـلـی که بود بـلـند رسید قبلِ حسین، آهنی به فرق سرش شبـیه باز شکاری رسید با دل خون نه قوتی به کمر، نه رمق به بال و پرش نگـاهِ حـسرتِ بابـا به ارباً اربا، بود نشست کوه به زانو، شکسته شد به برش صدای عمه میآید، علی ز جا برخیز! خدا کند که نیفـتد به جسم تو گذرش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
بیتو میمـاند فـقط رنج عـبادتهـایشان بیاطاعت از تو بیهودهست طاعتهایشان حرفها در سینه داری و نداری محرمی مردها در سـینه میماند شکـایتهایشان سکهها، سردارها را چون غلامی میخرند وه در آن بازار، پائین بود قـیمتهایشان خون دل از سرزنشها میخوری و میخورد بر دل آئـیـنـهات سنـگ مـلامـتهـایشان ای امیر صفشکن! صفین به خود لرزیده است پیش شمشیر تو پوشالیست هیبتهایشان بر تن دشمن به جز پیراهن نیرنگ نیست نیستی یک لحظه غافل از سیاستهایشان شانـههـایت کم نیـاوردنـد زیـر بـار درد خم نخواهد کرد پشتت را خیانتهایشان خارها رفتهست در چشم حقـیقـتبینِ تو کوچهها شرمنده از دست جسارتهایشان انتظـار تـیـز تیـغ مـا به پـایـان میرسـد تـازه آن دم هست آغاز مصیبتهایشان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
صبح ازل طلوعش با طلعت حسن بود وَالشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا در صورت حسن بود یک ذرّه خاک او ماند ما را درست کردند گویا که خلفت ما از خلقت حسن بود بابا همیشه میگفت دیدی خدا کریم است؟! نانی که خوردی امشب از برکت حسن بود هرجا حسین قدم زد دنبال مجتبی بود شخصاً حسین محو شخصیت حسن بود با دوستان محبّت با دشمنان مروّت این خُلق در یکی بود او حضرت حسن بود یک گوشه چشم کرد و شش گوشه را بنا کرد کرببلا محـیطش تا تربت حسن بود صد سال اشک آدم یک گریۀ شبش بود صدسال صبر ایوب یک ساعت حسن بود در کوچه پیش رویش کشتند مادرش را فریاد ازین زمانه این قسمت حسن بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
دل بیشکیب از غـم فصل جدایی است جان، بیقرار لحظهٔ وصل خـدایی است این شامِ هجر نیست، که باشد شب وصال این روزِ مرگ نیست، که روز رهایی است این زهر نیست، شربتِ شیرین آرزوست این کوزه نیست، چشمهٔ حاجتروایی است هرگـز نـنـالـم از غـمِ بیگـانه، ای دریغ رنجی که من کـشـیدهام از آشنایی است شد روزگارِ من، سـپـری سالهای سال با همسری، که شیـوهٔ او بیوفـایی است من در وطن غریبم و تنها، کسی نگفت این شاهد شـهـیـد مـدیـنـه، کجـایی است یـارانِ من، ز بـاغ وفـا گـل نـچـیـدهانـد! آئـیـنِ مـهــرورزیِ آنـان، ریـایـی اسـت در تنـگـنـای سـیـنهٔ من، این دل صبور آئـیــنـهٔ مـجــسّـمِ صـبــرِ خــدایـی اسـت دارم هـزار عـقـده به دل، بـاز طبعِ من مثل نسـیم، عـاشـق مشکـلگـشایی است تـو بـاغـبـانِ گـلـشنِ عـشـق و شـهـادتی این ارغـوانِ عاشقِ من، کـربلایی است فـردا که تیـر، بـوسه به تابـوت من زند بـال و پـرِ بـلـنـدِ عـروجِ نـهـایـی اسـت دانی که در بقیع چرا چـلچـراغ نیست؟ خورشید، بینـیاز ز هر روشنایی است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود، مکر دشمن مجاورش بودهست او که انگار در تمام قرون، هرچه غربت معاصرش بودهست او که از روزهای کودکیاش، شعله در خانۀ دلش افتاد دم به دم داغ ظهر عاشورا، در نفسهای آخرش بودهست نه فقط شد مدینه مدیونش، کربلا میوه داد از خونش آن شهیدی که سیدالشهدا، هر شب جمعه زائرش بودهست صلح او تیغ در نیام علیست، کربلا جلوۀ قیام علیست باطن تیغ مرتضاست یکی، فرق قصه به ظاهرش بودهست آن زمان که مسافری خسته، لب گشوده به طعنه و توهین میزبان در عوض فقط فکرِ آب و نان مسافرش بودهست »دوستان را کجا کند محروم، او که با دشمنان نظر دارد« دشمنش میهمان سفرۀ اوست، چه رسد آنکه شاعرش بودهست
: امتیاز
|