![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
دل بیشکیب از غـم فصل جدایی است جان، بیقرار لحظهٔ وصل خـدایی است این شامِ هجر نیست، که باشد شب وصال این روزِ مرگ نیست، که روز رهایی است این زهر نیست، شربتِ شیرین آرزوست این کوزه نیست، چشمهٔ حاجتروایی است هرگـز نـنـالـم از غـمِ بیگـانه، ای دریغ رنجی که من کـشـیدهام از آشنایی است شد روزگارِ من، سـپـری سالهای سال با همسری، که شیـوهٔ او بیوفـایی است من در وطن غریبم و تنها، کسی نگفت این شاهد شـهـیـد مـدیـنـه، کجـایی است یـارانِ من، ز بـاغ وفـا گـل نـچـیـدهانـد! آئـیـنِ مـهــرورزیِ آنـان، ریـایـی اسـت در تنـگـنـای سـیـنهٔ من، این دل صبور آئـیــنـهٔ مـجــسّـمِ صـبــرِ خــدایـی اسـت دارم هـزار عـقـده به دل، بـاز طبعِ من مثل نسـیم، عـاشـق مشکـلگـشایی است تـو بـاغـبـانِ گـلـشنِ عـشـق و شـهـادتی این ارغـوانِ عاشقِ من، کـربلایی است فـردا که تیـر، بـوسه به تابـوت من زند بـال و پـرِ بـلـنـدِ عـروجِ نـهـایـی اسـت دانی که در بقیع چرا چـلچـراغ نیست؟ خورشید، بینـیاز ز هر روشنایی است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود، مکر دشمن مجاورش بودهست او که انگار در تمام قرون، هرچه غربت معاصرش بودهست او که از روزهای کودکیاش، شعله در خانۀ دلش افتاد دم به دم داغ ظهر عاشورا، در نفسهای آخرش بودهست نه فقط شد مدینه مدیونش، کربلا میوه داد از خونش آن شهیدی که سیدالشهدا، هر شب جمعه زائرش بودهست صلح او تیغ در نیام علیست، کربلا جلوۀ قیام علیست باطن تیغ مرتضاست یکی، فرق قصه به ظاهرش بودهست آن زمان که مسافری خسته، لب گشوده به طعنه و توهین میزبان در عوض فقط فکرِ آب و نان مسافرش بودهست »دوستان را کجا کند محروم، او که با دشمنان نظر دارد« دشمنش میهمان سفرۀ اوست، چه رسد آنکه شاعرش بودهست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
سلام ای بحـر رحمت، کوه تـقـوی گـرفـته جـود و بخـشش از تو معنا سلام ای باب ایـمـان، مهـبـط وحی که کردی حکـم حـق همواره اجـرا مـلائک لحـظه لحـظه دست بوست امـیــد شـیـعــه در دنــیـا و عـقـبـی خــزانـه دار عــلــم حـق تـویی تـو ز تـو بــشــنــاخــتــم ربّ تـعــالـی سلام ای هرچه خوبی از تو منشق خــدایــا شـکـر گـشـتـی رهـبـر مـا تویی نـور هـدایت؛ مـنـتـهـی الحـلم تویی کهـف الـوری در هر دو دنـیا به جـز تو هـیچ کـس را من نـدیـدم کـه بـا مـرد جـزامـی بـوده یـکـجـا الا هـمـچـون پــدر قـــرآن نــاطـق ز رحـمـت ایـن سـلامـم را پــذیـرا سلام ای خلق و خویت همچو احمد بــنــازد بــر تـو هــردم ربّ یکـتـا سـلام ای وارث غـربـت نــشـیـنـی غـریـبی بـیـن شیـعـه هـمچـو مـولا ســـلام آقـــاتـــریــن آقـــای دوران تو چون مـادر کـریمی، جان فـداها سه شب مادر غذایش را چو بخشید سه بار امـوال خود را کردی اهـدا ســـلام ای مـــخــزن ســرّ الــهــی ســـلام ای آشـــنـــای درد زهــــرا از اول قـسمـتـت داغ و مـحـن شـد در آتــش دیــدهای تــو مــادرت را در آن هـنگـامه قـلـبت گـشت پـاره چو دیـدی بـسـته شـد دسـتـان بـابـا هـمـان دم وعـده کـردی با خـدایـت بـگــیــرم انــتــقــامــش را خــدایـا گذشت و شد جمل، با قلب محزون عـزیـز مـنـتـقـم کـردی تـو غـوغـا به صفین چون جمل محشر نمودی به عـالـم غــیـرتـت کـردی هـویـدا خــــدا دانـــد فـــقــط داغ دلــت را چو فـرق مـرتـضی کـردی تـمـاشا دوبــاره تــازه شــد داغ مـــدیــنــه نــشـد زخــم دلـت هــرگــز مــداوا از آن پـس غـربـتت هم بیـشـتر شد خــیـانـت دیــدهای، در حــدّ اعـــلا همین بس غـربـتـت، زیر لـبـاست زره بـایـد بــپــوشـی، وا غــریــبـا بـمـیـرم بر غـریـبیت حـسـن جان مـیـان لـشـگـرت مـانـدی تو تـنـهـا بـمـیـرم زخـم خـوردی زآشـنـایـان جــفــا کــردنـد نــهــان و آشـکــارا ز جـهـل و مکر و کـینه داد نـسبت به آن چـیـزی که هـسـتـی تو مبـرّا گـرفـته دین و مـؤمن عـزّت از تو نـکــردی بـا عــدو هـرگـز مــدارا اشــدّاء عـــلــی الــکــفّــار بـــودی شـده شـمـشــیـر تـو صـلـح تـو آقـا به ظاهر صلح اما عـین رزم است که کردی مکـر دشـمن را تو افـشا نـتــیـجـه داده صـلـحت در مـحـرم زمــیـنـه سـاز گـشـتـی کــربــلا را درون خــانـه هــم ایــمـن نــبــودی ز مـکـر و تـوطـئـه، از شـرّ اعــدا اگـر چـه هـمـسـرت کـرده خـیـانت اگـر چـه زهــر دادت بـی مــهــابـا ولـی از تـو بـه جـز رأفـت نــدیـده ز بـعــد آنـکـه زهــرت داد حــتـی دلت خون شد ز جور همسر خویش ولـی بـخـشـیــدی او را بــاز آنـجـا شدی مـسـمـوم چندین بار از زهـر ولـی ایـن بـار آخــر بـوده غــوغـا ز زهر کین تنت میسوخت ای وای زنـــد آتــش وجـــودت را ســراپــا رسـید از ره حـسین با چشم خونین و زیـنـب از غـمت شـد نـاشـکـیـبـا دو طـفـل نـازنـینت گـشـته گـریان و خـون میگـریـد از داغ تـو سـقـا هــمـه جـمـعـنــد دور بـســتــر تــو نبودی شکـر حق بر خاک صحـرا طلب کردی چوتشت و ریخت در آن تــمــام خــون دلهـا را تـو یـکـجـا سـرت بـوده بـه دامــان حـسـیـن و بـــرادر را چــنــیــن دادی مــنــادا نبـاشـد هـیچ روزی همچـو روزت که تـنـهـا میشـوی در جـمـع اعـدا خـدایــا شـکــر از بـعــد شــهــادت نـشـد جـسـم شـریف تـو چـو یـغـما ولی تـشـیـیـع تو جـانـسـوز تر بـود نـشد تـشـیعِ کـس چـون تو غـمافـزا ز کـیـنـه جـسـمتـان شد تـیـر بـاران حسین خون گرید از این غم واویلا چه سازد جـز تحـمل زین مصیبت که بوده صبـر جانـسـوزت تـقـاضا و ایـن غـربـت ادامــهدار گــشـتــه مـزارت گـشـتــه تـخـریـب یــهـودا ســلام مــا بـه قــبــر بـیچــراغـت به خـاکی که به خود جا داده دریـا امـیــد سـائـل دلـخـونـت ایـن اسـت شـود آبــاد قـــبـــرت صـبـح فــردا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند روز تشـییع تنـش تـیر و کمان برداشتند مردم این شهرِ در ظاهر مسلمان، عاقبت با صدای سکه دست از دینشان برداشتند بر سر همسایگانش سایهای پُر مهر داشت از سرش هر چند روزی سایهبان برداشتند بـذر ننگـین جسارت بر تن معـصوم را این جماعت کاشتـند و دیگران برداشتند دستهایی که بر آن تابـوت تیر انداختند چند سالی بعد چـوب خـیزران برداشتند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من برخـاست دود غـم، دگر از دودمان من شـد آشـیـانـهام قـفـس تـنـگ این جـهـان جغـدی در این قـفـس شده همآشـیان من کـامـم که خود ز غـصّـهٔ ایـام تـلـخ بـود شـد تـلـختـر ز هـمـسـر نـا مـهـربان من هرکس به آب رفع عـطش میکند، ولی یک جرعه آب، ریخته آتش به جان من زهـر جـفـا ز لالـهٔ رویـم ربـوده رنـگ بـا خـطِّ سـبــز آمـده حـکــم خــزان مـن بـس نــاروا شـنـیـدهام و صـبـر کـردهام دردا که سخـت بـوده بسی امـتـحان من آری یـتــیـم مـیشـود امــروز قــاســمـم گـریـد بـه نــور دیـدهٔ مـن دیـدگـان مـن زهـرا کجاست تا که در آغوش گرم او آسـان بر آیـد از تن مجـروح، جـان من تا بر زبـان بـرد مگـر از لطف، نـام ما یک عمر «یا حسن» شده ورد زبان من صد ره مرا ز عشرت فردوس خوشتر است یکبار اگر که یار بگوید «حسان» من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بــر در خـانــۀ آقــا بـه تـمـنــای کـریـم صف کشیدند شب و روز گداهای کریم من به جـز خـیـر نـدیدم ز کرمخانۀ او بـنـدهام بـنـدۀ شـرمـنـدۀ مــولای کـریـم ما هـمه سـائـل دسـتـان کـریـم حـسـنـیم چشم داریم به احسان و به اهدای کریم آفــتــاب کــرم دوسـت بـه او مـیتـابـد غـرق انـوار الـهـی شده دنـیـای کـریـم جز حسن نیست کریمی که زبانزد باشد ما نـدیـدیم در این دایـره هـمتـای کـریم این قـبـیـله به خدا عادت احـسان دارند نیست غیر از کرم وجود سجایای کریم نفـر چـارم اصـحـاب کـسـا اوست ولی لـقـب او شـده بـیـن هــمـه آقـای کـریـم نکـشد منت حـاتـم که کـنـد فـخر بر او هرکه دارد به کفش گوهر دریای کریم اُف بر آن زن که پس از دیدن آثار کرم زهر غم ریخت به جان ودل دانای کریم گفت بر همسر خود زود برو، قـاتل او مات و مبهوت شد از صبر وشکیبای کریم شکرلله که «وفایی» به کرمخانۀ دوست متبـرک شده شعر تو به امضای کـریم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مرام و مـعـرفـتـش مـادرانـه بود حسن به فکر صحن و سرا و حرم نبود حسن نجـف برای عـلی، کربلا برای حـسین مـدیـنـه خـادمـی مـادرش نـمـود حـسن تــمـام راه نـجـف تـا بـه کــربـلا دیــدم نوشتـهاند مـلائک به هر عـمود؛ حسن گمان کـنم که به گـوشـم بـجـای لالایی به گریه مـادرم آهـسته میسـرود حسن کسی که داده همیـشه ز قـعـر چاه گـناه مرا به عرش خدا یه شبه صعود حسن بـه روی بـاز شـده هــمـدمِ جـزامـیهـا کـریـم شهـر مـدیـنـه امـام جـود حـسـن همه زمین و زمان ذکرشان درود، حسین ولی رسـول خـدا داد زد درود؛ حـسـن شـتـر سـوارِ جـمـل پیـش پاش زانو زد نـشـانـده آتش فـتـنه در این فرود حسن زمان دفن چه خالی نمود عقـده خویش خـدای نـگـذرد از آن زن حـسود حسن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
دیـگـر طـبـیب بـر سـر بـالـین نیاورید بالـینِ من حـسـین و حـسن را بیـاورید ای نـور دیـدگـانِ من اینگـونه بیقـرار امروز بر رسول گریبان چه می درید؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها در شهادت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بعد از تو درد فـاطـمـه بسیار میشود هـمـسـایـۀ قـدیـم گـلـت خـار مـیشـود دسـتـان کـیـنـه بـاز شـود بعـد تو ولی بـسـته دو دست حـیـدر کـرار میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از آسـمـان غـم درد آورش زمین افتاد همان قـبـیله که پیـغـمـبرش زمین افتاد چه با ادب ملک الـمـوت در زد آهسته ز شـرم فاطـمه بال و پرش زمین افتاد در این دقـایق آخر عـلی عـلی میکرد ز احـتـضار نـبی حـیـدرش زمین افتاد ز گـریـۀ حـسـنـیـنـش به گـریه افـتاد و چه اشکها ز دو چشم ترش زمین افتاد پـدر نـگـاه به چـادر سـیـاه دخـتر کـرد مـصیبت از نـظـر آخـرش زمـین افتاد چـقـدر دست به سـیـنـه سلام کرد ولی ضـریح خـانۀ زهـرا درش زمین افـتاد نوشـتـهانـد کـمـی بعـد قـتـل پـیـغـمـبـر میان عـربـدهها دخـتـرش زمـین افـتـاد لگد به شاخه طوبی که خورد، زود شکست به پیش چـشم همه نوبـرش زمین افتاد همان علی که چنان کوه بود اینهمه سال به خنده گفت کسی؛ آخرش زمین افتاد! گـریز حـرف مرا هر کسی نمیفـهـمد زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خوش بحال دلِ آنکس که گرفتارِ تو شد چشم بیمار تو را دیده و بیـمارِ تو شد هــدفَـت بـود بـنـا کــردنِ وحــدانـیّـت سجـده آورد عـلی؛ یار وفـادارِ تو شد از خدا گفتی و کفار به تو طعنه زدند نگرفتی به دل و لطف و کرم کارِ تو شد زیرِ بارِ سـتم و دشمنی و زخـم زبـان کمرت خم شد و اسلام بدهکارِ تو شد بعـد تو دلـهـره افـتـاد به جـانِ یـثـرب کعبه مشکی به تنش کرد و عزادارِ تو شد رفتی و باغ فدک مثل خلافت شد غصب دوّمی آمد و در کوچه طلبکـارِ تو شد رفتی و سوخت سراپایِ حدیث ثـقـلین شـعـلهها باعـث بیتـابی بسـیارِ تو شد پیرهن دوخت و نان پخت و فقط درد کشید با دلی خـون شـده آمـادهٔ دیدارِ تو شد!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدینه در غم شهادت پیامبر اکرم و امام مجتبی علیهم السلام
شهر مـدیـنه، شهر رسول مکـرم است آنجا اگر که سر بسپارد ملک، کم است شهر مدینه، مهبط وحی و نبوّت است چشم و چراغ عالم و مسجود آدم است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
جـانبخـشتر نـدیـده کسی از تبـسّمت جـان جـهـان! فـدای سـلامٌ عـلـیکـمت آب حـیـات زمزمـههای زلال تـوست جـان میدهی به قـلب بشر با ترنّـمت »اَسریٰ بِعَبدِهِ» همه از لطف بندگیست با دوسـت در «دَنَـا فَـتَـدَلّیٰ» تکـلـمت دنیا سکوت کرد و حسین تو لب گشود از بـوی سیب پر شده تکـبیر هـفـتمت آه ای پـدر به داد یتـیـمـان خود برس! تلـخ است این زمـانـه بـدون تـبـسّـمت جانها هنوز تشنۀ درک حضور توست تو حاضری و باز جهان میکند گمت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مصـائب تو مـگـر از مسـیح کـمـتر بود؟ چـهقـدر سـهـم دل آخـرین پـیـمـبـر بـود؟ چه زجرها که کشیدی که سر بر آرد دین درخـت عـمـر تو با خـوندل تــناور بود تو را چـگـونه گـذشت آن کـبود لحـظاتی که چشم شعب ابیطالب از غمت تر بود حجاز حجم نفـسگـیر کـیـنه بود و لجـاج نـفـاق قـوم تـو یـک کـارزار دیـگـر بـود تو با دو قـاطـبۀ شرک و جهـل جنگـیدی و رنـجهـای تو حـتـی از این فـراتـر بود امــیـن! یــتــیـم پُــر آوازۀ بـنــیهــاشــم! نـگـاه تـو خـود امــاننـامـۀ مـعـطـر بـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است ذرات غـم نـشـسـتـه به رخـسـار آفـتاب از داغ آنکه بر دو جهان سایهگستر است کـعـبه سـیـاهپـوش و به تـن جـامـۀ عـزا زمزم به حال زمزمه و چشم او تر است مـاه عــزای سـیـد و ســالار انـبـیـاسـت کوثر ز اشک فاطمه لبریز گوهر است بر کـائـنـات گـرد یتـیـمی نشـسـته است رفت آن پـدر که مـظـهر الله اکـبر است مـاه سـقــیــفـه آمـد و افــروخـت آتـشـی کز دود آن به چشم بشر تا به محشر است خود ماه چیست یک کرۀ کوچکی ز خاک در پیـش کائـنات ز یک ذره کمتر است از پشت در طنین صدایی رسد به گوش خاکم به سر که نالۀ زهرای اطهر است آن هم دری که روح امین اذن میگرفت والله، جـای گــفـتــن الله اکــبـر اسـت...
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
چه بود سهم زمین و زمان اگر تو نبودی و سرنـوشت تـمام جهـان؟ اگر تو نبودی در آن میانه که باران سنگ بود و شکستن نبود پنـجـرهای در امـان، اگر تو نـبودی هـنوز مـعـبر اصـحـاب فـیـل بـود زمـانه شکـسـتـه بود دل آسـمـان، اگر تو نبودی حجاز بود و غم دخـتران زنده به گورش یکی نداشت ز غیرت نشان، اگر تو نبودی زمین روایت سـبـزیست از نگـاه تو اما چه بود آخـر این داسآتان؟ اگر تو نبودی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
سلام بر تو ای رسـول! نه! علیکم السلام که پیشـتازِ هر سلامی و شروعِ هر کلام تو میرسی و من نشستهام که خوش نداشتی کسی به پایت ای بزرگ! پا شود به احترام به پای تو که ایـسـتاده آسمان به حـرمتت تویی که پیشِ دخترت همیشه میکنی قیام! تبـسّمت جوابِ خشمها و کـیـنـههای دهر فقط نگاه کن! سکوتِ تو پُر است از پیام یـتـیـم بـودی و پــدر شـدی بـرای امّـتـی مسیح هم نـمیرسد در امتش به این مقام نـمـازها به نـامِ نـامیات عـروج میکنند فقـط به عـشقِ نام تو بلال میرود به بام صراطِ مستـقـیم میشود مسـیـرِ کـوچ تو و روح زنـدهٔ تـو میشـود دوازده امام...
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
مُـحـرم شـدم اى یـار به احـرام قـدمها مست است سـراپاى من از جام قدمها جارى ست فرات از دو لب زمزم چشمم در زمـزمـۀ خـش خـش آرام قــدمهــا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
با زیارت زیر و رو کردی دل اندوهگین را خود شفاعت میکنی دلدادگان را، زائرین را مشت خاکی از مزارت میکشد بر چشم جابر تا ببـیند رازهای عـالم عـین الیـقـین را میرود از هوش گویا ظهر عاشوراست آنجا دیده شاید حال و روز خیمههای آتشین را در هیاهوی سُم اسبان و تنها زخم خورده در عزایت دیده اشک حضرت روحالامین را دیده سر را در میان دستهای شمر ملعون دست بیانگشت را، انگشتران بینگین را از فرات و بیوفاییها شکایت کرده بیشک دیده در میـدان چهار آئـیـنۀ اُمُّالبنـین را دیده شاید خطبهخوانِ هفتخوانِ کربلا را دیده شاید در میان کوفه زینالعابدین را دیده شاید؛ میگشاید چشمهایش را صحابی بر لـبش آورد نام سیـد و سالار دین را پاسخ جـابر چرا از جانب مـولا نیـامد؟ آنطرفتر از تنت دید آن سر بالانشین را با زیارتنامهای راز دلش را گفت جابر با غمت آمیخت ذکر زائران اربعین را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
ملائک گریه میکردند با ما اربعینش را خدا ششگوشه کرد از روز عاشورا زمینش را قسم داده به عاشورا خدا در شطّی از آیات قسم خورده اگر در سورهها زیتون و تینش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
تا سـایـۀ سـرت بـه سـر مـحـمـلم فـتاد برخـاست آتش غـم و بر حـاصـلم فتاد ای کـشـتی نجـات ز طوفان دوریات مـوج بـلا و حـادثـه بـر سـاحـلـم فـتـاد
: امتیاز
|