- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام در کوفه
در پــردۀ غـــم مـانـده آوای گـلـویـم زخـمی شده زیـر و بـم نـای گـلـویم هر چه نَفَس از سینه رفته برنگـشته بسته شده از بغـض، مجـرای گلویم معـلـوم شد از این نـفـسهای بُـریده یحـیـی شده روح مـسیـحـای گـلـویم خون شفق میجوشد از هُرم صدایم خـورشید میسوزد ز گـرمای گلویم حالا سه روزست این كه من لب تر نكردم از تشـنگی خـشكـیده رگهای گلویم از تـارهای صـوتیام چـیزی نمانده غـارت شـده انـگـار اجـزای گـلـویم معـراج، آمادهست میبـیـنم كه قـاتل سـر نـیـزه را آورده تا پـای گـلـویـم
: امتیاز
|
ذکر مصائب شهادت سیدالشهدا علیهالسلام در کوفه
داغـی عـمـیـق بـر دل بـاران گذاشتی ای آنکه تشـنه سـر به بیـابان گذاشتی از مال و خانـواده و از جان گذشتهای از مـال و خانـواده و از جـان گذاشتی باید شنید بر سرت آن شب چهها گذشت از نیـزهای که سر، به سر آن گذاشتی خـتـمی بـرای واژۀ انـسـان گـرفـتی و بر نـی بـنای خـوانـدن قـرآن گـذاشتی آئـیـنـۀ عــطـوفـت و تـیـغ حـمـاسـهای ما را در این معـادله حـیران گـذاشتی مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟ باغیست این که در دل گلدان گذاشتی
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام در کوفه
آمدم غـوغا کنم با صحبتم این کوفه را میزند بـرهم تـمامِ غـیرتم این کوفه را خطبهای خواندم صدایم مثلِ حیدر پُر طنین اضطراب انداختم با هیبتم این کوفه را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
پشتِ دروازه رسیـدم حالتم تغـییر کرد کوفه بود و بیوفایی، غربتم تغییر کرد زیر و رو کردم تمامِ قلبها را با سخن این چنین شد که تمامِ هـیبتم تغییر کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
تو را به غارت و غوغا سپردم و رفتم به اشـک دیـدۀ زهـرا سـپـردم و رفـتم بـرای بــردن عــمـامـۀ تـو دعــوا شـد تورا به آن همه دعـوا سـپـردم و رفتم هزار و نهصد و پنجاه زخم جسم تو را به آه و زاری طـاهـا سـپـردم و رفـتـم گـلـوی خشک و لب تـشـنه سپاه تو را به آه و حـسـرت دریـا سـپردم و رفـتم عزیز مادرم ازبس که قطعه قطعه شدی تو را به سـینـۀ صحـرا سپردم و رفتم تو مانـدی و تن خـونی و پیـکـر درهم تو را به اکـبـر و سـقـا سـپردم و رفتم کنار جسم تو جـبریل بال و پَـر میزد تـو را بـه عـالـم بـالا سـپـردم و رفـتـم تو را که میـوه قـلب عـلی و فاطـمهای غریب و بیکس و تنهـا سپردم و رفتم پس ازتو اهل حرم بیقرار و مضطر شد تو را به روضه و نجوا سپردم و رفتم به زور سیـلی و سـرنـیـزه میروم اما تو را به اشک و تـمـنا سـپردم و رفتم کـنار شمر و سنان رفـتم از کـنار تنت تـو را به نـیـزۀ اعـدا سـپـردم و رفـتـم دلم کـنار تو جا مـاند و میروم تا شام تو را به این دل شـیـدا سپـردم و رفـتم تویی که خـون خـدایی خـدا نگهـدارت تو را به خـالـق یـکـتا سـپـردم و رفـتم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
سپردمت به غم و اشک و درد و آه حسین سپردمت به غروب و به قتلگاه حسین سـپـردمـت بـه دلِ مــادرم خـداحـافـظ سـپـردمت به شـب و نـورِ مـاه حـسین سپردمت به کمانها به تیرهای شکسته بـه جـایِ سـوخـتـۀ خـیـمـهگـاه حـسـین سپردمت به فراق و سپـردیَم به فـراق به گـریـههای یـتـیـمانِ بیپـنـاه حـسین سـپـردمـت به عـلـمـدارِ عـلـقـمه رفـتم ســپـردیَـم بـه هــزاران نگاه حــسـیـن به خـیزران سنان و به تازیـانـۀ شـمر سـپــردیَـم بـه مـغــیـلانِ راه حــسـیــن نشـسته خاک غـمت بر سرم خداحافظ بخـواب ای پــسـرِ مــادرم خـداحـافـظ
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
ای زمین کـربـلا هـستی امـانـتدار من این امانت هست بی سر پیکر دلدار من در اسارت هستم و مینالم از درد فراق صد گره افتاده با هجران او در کار من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
قرآن ناطقم، که بریده است حنجـرت؟ خورشید ذره ذرۀ زینب چه شد سرت؟ ای کشتی نجات که در خون شناوری جـانـم فـدای پیـکـر در خون شناورت زخـم تـنت، ز زخـم دلـم بـیـشـتر بـود از بس که پاره پاره شده جسم اطهرت ای یوسف غریب، به تاراج رفته است پـیـراهــنـی کـه داد بـرای تـو مـادرت بنگر چگـونه اشک فـشاند سکـیـنهات آتش گـرفـتـهام، ز تـمـاشـای دخـتـرت ایـن خـاک را بـرای شـفـای دل هـمـه پُر کرده است عطر نفـسهای آخـرت تنگ غروب گشت ودل من گرفته است خـورشید من کجاست طلـوع منّـورت جسمت به روی خاک وسرت روی نیزه هاست باشم به قتلگاه، یا بروم در پی سرت؟ من مَحـرمی نـدارم و باید روم به شام دراین سفر تو باش به همراه خواهرت میگفت و میگریست «وفایی» که با دلم پَر میزنم حـسـین، به گـلـزار پرپرت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
جلـوۀ روی تو بود، طـور منـاجات ما کـعـبۀ کـوی تو بود، قـبـلۀ حاجـات ما شـربـت دیـدار تـو، آب حـیـات هــمـه صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما خرمن عمر عزیز، رفت به باد سـتـیز ز آتش بیداد سوخت، حاصل اوقات ما از تو نگـشتم جدا، در همهجا وز قضا تا به قـیـامت فـتـاد، دیـد و مـلاقـات ما بیتـو اگـر میروم، چـاره نـدارم ولی این همه دوری نبود، شرط مکافات ما وعــدۀ مـا و تـو در، بـزم یـزیـد پـلـیـد تا کنی از طشت زر، جلوه به میقات ما راه درازی به پیش، همسفران کینه کیش همّتی از پیـش، بیـش، بهر مهـمّات ما شمعصفت میروم، سوخته و اشکریز ای سر نـورانیات، شاهـد حـالات ما! بیتو نـشاید که ما، بـار به منـزل بریم یا که به سختی مگر، بارِ غـمِ دل بریم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
همه عمر در تباهی همه عمر غرق غفلت به دلم هزار غصه به دلم هزار حسرت پی کار خویش بودم پی کار من دویدی ز بزرگی تو شاها چه کنم من از خجالت چه زیان تو را که یک دم بغلت کنم عزیزم نظری که شام هجران برسد به صبح وصلت دل من گـرفـته آقا تو بـیا برس به دادم سحری تو یاد من کن که خوشم به این حمایت به هوای گـریههایم تو فقـط بمان برایم تو بسی برای نوکر به غریبهها چه حاجت نفسی که بیتو باشد برود که برنگردد به تو بسته است جانم ز نخست تا قیامت منِ کـربلا نـرفـته به خـودت امـیدوارم سفـرم به گردن تو، بنـما قـبول زحمت همه روضهها اگرچه زده آتشی به جانت به دلت دو صد شرر زد غم روضۀ اسارت
: امتیاز
|
ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیهالسلام (زبانحال حضرت زینب)
آتش اگرچه صبح عطش پا گرفته بود تازه غـروب، معـركه بالا گـرفـته بود از سنگ كـینه سـیـنـه آئـیـنه چاك بود قرآن ورق ورق شده بر روی خاك بود
: امتیاز
|
ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
نشـسـته سـایهای از آفـتـاب بر رویش به روی شانۀ طوفان رهاست گیسویش ز دوردسـت سـواران دوبـاره میآیـند که بگذرند به اسبانِ خویش از رویش کجاست یوسفِ مجروحِ پیرهنچاکم؟ که بـاد از دلِ صحـرا میآورد بـویش کـسی بزرگتـر از امتـحانِ ابـراهـیـم کسی چونآن که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که میگِرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیدهام ز خود او کیست که این غریب نهادهاست سر به زانویش کسی در آن طرفِ دشتها نه معلوم است کـجـای حـادثـه افـتـاده است بـازویـش کسی که با لبِ خشک و ترکترک شدهاش نـشـسـتـه تیـر به زیـرِ کـمانِ ابـرویش کسیست وارثِ این دردها که چون کوه است عجب که کوه ز ماتم سپـید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق میکِشد از هر طرف به هر سویش طلوع میکند اکنون به روی نیزه سری به روی شانۀ طوفان رهاست گیسویش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
تـو آیــۀ والـفـجـری و خـون خـدایـی تو نـفـس مطـمـئـنهای، روح دعـایـی نـیـزه به نـیـزه زخم خورده بر تن تو هـر نـی درون پیـکـرت دارد نـوایی از بس که ذرّه ذرّه بودی مـاه پرسید ای آفـتـاب هـسـتـی زیـنب کـجـایـی؟ پیکر به روی خاک مانده سر به نیزه چـون آیـۀ مــقـطـعـه از هـم جــدایـی دیروز بر دوش نـبی بودی و امروز یحـیای بیسـر، بر سر سرنیـزههایی گرچه تو را دشمن برد منزل به منزل تـو سـاکـن بیت لـلـه کـرب و بـلایـی تا پُـر کـند عـطـر تو آفـاق جـهـان را مـثـل نـسـیـم صـبــح آزادی رهــایـی سوی تو میخواند نـماز غـربـتش را بر زینب خـود کـعـبه و قـبـلـهنـمـایی آرام سـازی با نگـاهی خـواهـرت را بـا دردهـای جــان زیـنـب آشــنــایـی وقتی که بغضی میفشارد حنجرش را دیگر قـلـم میافـتد از دست «وفایی«
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان
بعد از تو شور شام غـریبان برای من بغض گـلـو و اشک یتـیـمان برای من شمشیر و تیر و نیزه و خنجر برای تو در قـتـلگـاه پـیـکـر بـیجـان برای من قرآن بخوان به صوت دلارای هاشمی خـون گـلـوی قـاری قــرآن بـرای مـن در قــتــلـگـاه خـنـدۀ دشـمـن بـرای تـو در خـیـمـهگـاه دیـدۀ گـریـان بـرای من لبتشنه دست و پا زدی و دست و پا زدم عریان شدی و این دل ویران برای من وقتیکه پشت هم به سرت نیزه میزدند حال و هوای روضۀ هجران برای من رگهای نـا مـرتب و درهـم بـرای تو جمع اسیر بیسـر و سـامـان برای من خورشید خـیـمه از دل مقتل نظاره کن وقـت غـروب گریـۀ پـنـهـان برای من با بوسهای که سنگ جفا زد به صورتت سـوز و نـوا و آه فــراوان بــرای مـن همراه شمر و خولی و نامحرمان شدم ای وای ازین بلا غم دوران برای من سیـلی به روی غنچـۀ بـاغ تو میزنـند روی کـبـود لالـه و ریـحـان برای من تـو روی خـاک گـرم بیـابـان مقـطـعـه در بـین راه حـسـرت جانـان برای من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان
صبح من رفت و مرا آنچه که باقیست شب است سر تو ذبح شد و اینکه نمردم عجب است آنـقـدر خار فـرو رفـته به پـایم که نگو اصلا انگار که این دشت پر از بولهب است من که همصحبت پیغمبر و زهرا بودم چه کنم هم سخـنم حـرملۀ بیادب است شمر دور و بر زنهای حرم میچـرخد برسانید به عباس که وقت غضب است چـه شـده از تـه گـودال صـدا مـیآیــد؟ ساربان رفته جلو ناقهاش اما عقب است من که تا حـال بدون تو نکـردم سفـری پیش رویم سفر کوفه و شام و حلب است
: امتیاز
|
ذکر مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
الا سفـر به سوی کـربـلا کنید امشب همه زیارت خـون خـدا کـنـید امشب اگر به جانب مـقـتل عـبـورتـان افتاد برای حضرت زهرا دعا کنید امشب برای آنکه رود در کـنـار نعـش پدر رقـیه را به بیـابـان رهـا کـنید امشب نـمـاز وتـر به جـا آوریـد بـنـشـسـتـه به دخت شـیـرخـدا اقـتدا کـنید امشب عـلـم بـه دسـت بـگـردیـد دور آل الله گره ز کـار عـلـمـدار وا کـنید امشب اگر به خـانـۀ خـولی عـبـورتان افتاد زیـارت سـر از تن جـدا کـنید امشب ستمگـران! به پیـمـبر قسم عـزادارند به آل فـاطـمه کـمتر جـفا کنید امشب الا تـمـام مـلائـک! به قـتـلـگـاه آئـیـد ز گریه شور قیامت به پا کنید امشب به سوز سینۀ «میثم» چنان بریزید اشک که حق خـون خـدا را ادا کنید امشب
: امتیاز
|
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
زخم روی تنت آنروز که لب وا میکرد مرهم از پـنـجـرۀ بُـهْـت تماشا میکرد تا بـیـایی و قـدمرنـجـه به گـودال کـنی نیزه بر قامت رعـنای تو قد تا میکرد دخترت مویهکـنان پـشت سرت میآمد خواهرت مویکنان داشت تمنا میکرد شوق یعنی وسط نطق تو سرنیزۀ شمر سـر بوسـیدن لبهای تو دعـوا میکرد عید اعـدای تو بود و پسر ذیالجـوشن چکمۀ تازه در آن هول وبلا پا میکرد سخت اگر ذبـح شدی معرفت آهن بود همه دیـدنـد که خنجـر چه تقلا میکرد آه ای زاهــد بـیپـیـرهـن کــرب و بـلا چه کسی چون تو چنین پشت به دنیا میکرد اگر این کار جنون نیست بگو پس ز چه روی مو پریشان حرمت روی به صحرا میکرد
: امتیاز
|
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
دخـتری روی زمین و پـدری بر نیزه به دل اهـل حـرم زخـم زد آخـر نیـزه یـاد جـد و پـدر و مـادر و پیـغـمـبرها بوسـههـایی زده بر پیکـر او هر نیزه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان
آه از غــم فــراق و شـفــای نـداشـتـه فـریـاد مـیزنـم بـه نــوای نـداشــتــه راحت رسید و سخت مرا تازیانه زد دردسـر اسـت قــوت پــای نـداشــتـه رخت اسـیری است تنم چارهای نبود شـرمـنـدهام ز رخـت عـزای نـداشـته عـبـاس کـو بـلـنـد کـند از زمـین مرا پـای مرا شـکـسـت عـصـای نداشـته امشب به خاک سرد سرم را گـذاشتم من را کـجـا کـشـیـد سـرای نـداشـتـه لطف تو بود موی سـپـیـدم عیان نشد خـون گـلـو به جـای حـنـای نـداشـتـه با دستهای بسته قـنوتم مصیبت است خـون گـریه کن دست دعـای نداشـته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
رفتن برای تو شد و ماندن برای من بالای نی برای تو، شیـون برای من هـجـده سـر بـریـده از الان برای تـو هشتاد و چار دخترک و زن برای من بـاران سنگ کاش نیـاید به سوی تو یک شهـر تـازیـانهٔ دشـمن برای من خاکستر از حـوالیِ روی تو دور باد افتاد اگر که شعله به خرمن برای من من قـول دادهام بـروم هر کـجا تویی در مـاتـمِ فـراق تو مُـردن بـرای من بر من بـتـاب، نور دل دیدهام حـسین بـا نـایِ بـوتـراب شـکـفـتن برای من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با سیدالشهدا در غروب روز عاشورا
دارد زمـین بـرای تنت تـنگ میشود گودال دست و پا زدنت تنگ میشود مـادر! در ازدحـام لگـدهای این و آن جـایم کـنـار این بـدنت تـنگ میشـود دیـدم نشـسـته نیـزۀ دشمن به حلـق تو دیــدم دهـانـۀ دهـنـت تـنـگ مـیشـود بسکه وسـیع میشوی از سُـم اسبها خـیلی سـریع پیـرهـنت تـنگ میشود پاشـو که دشمنان تو انگـشـت میبُـرد وقـتی که حلـقـۀ یـمـنت تـنگ میشود دارند غارت حرمت میکـنند و حیف راه به خـیـمـه آمـدنت تـنـگ میشـود
: امتیاز
|