کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان

شاعر : سعید مرادی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

بعد از تو شور شام غـریبان برای من            بغض گـلـو و اشک یتـیـمان برای من

شمشیر و تیر و نیزه و خنجر برای تو            در قـتـلگـاه پـیـکـر بـی‌جـان برای من


قرآن بخوان به صوت دلارای هاشمی            خـون گـلـوی قـاری قــرآن بـرای مـن

در قــتــلـگـاه خـنـدۀ دشـمـن بـرای تـو            در خـیـمـه‌گـاه دیـدۀ گـریـان بـرای من

لب‌تشنه دست و پا زدی و دست و پا زدم            عریان شدی و این دل ویران برای من

وقتی‌که پشت هم به سرت نیزه می‌زدند            حال و هوای روضۀ هجران برای من

رگ‌های نـا مـرتب و درهـم بـرای تو            جمع اسیر بی‌سـر و سـامـان برای من

خورشید خـیـمه از دل مقتل نظاره کن            وقـت غـروب گریـۀ پـنـهـان برای من

با بوسه‌ای که سنگ جفا زد به صورتت            سـوز و نـوا و آه فــراوان بــرای مـن

همراه شمر و خولی و نامحرمان شدم            ای وای ازین بلا غم دوران برای من

سیـلی به روی غنچـۀ بـاغ تو می‌زنـند            روی کـبـود لالـه و ریـحـان برای من

تـو روی خـاک گـرم بیـابـان مقـطـعـه            در بـین راه حـسـرت جانـان برای من

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

صبح من رفت و مرا آنچه که باقی‌ست شب است            سر تو ذبح شد و اینکه نمردم عجب است

آنـقـدر خار فـرو رفـته به پـایم که نگو            اصلا انگار که این دشت پر از بولهب است


من که همصحبت پیغمبر و زهرا بودم            چه کنم هم سخـنم حـرملۀ بی‌ادب است

شمر دور و بر زنهای حرم می‌چـرخد            برسانید به عباس که وقت غضب است

چـه شـده از تـه گـودال صـدا مـی‌آیــد؟            ساربان رفته جلو ناقه‌اش اما عقب است

من که تا حـال بدون تو نکـردم سفـری            پیش رویم سفر کوفه و شام و حلب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان گم شدن دو تن از فرزندان امام در شام غریبان و ... حذف شد

هرچه من می‌شمرم باز دوتا بچه کم است            ای خدا گمشده دارم به دلم تاب و تب است

ذکر مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

الا سفـر به سوی کـربـلا کنید امشب            همه زیارت خـون خـدا کـنـید امشب

اگر به جانب مـقـتل عـبـورتـان افتاد            برای حضرت زهرا دعا کنید امشب


برای آنکه رود در کـنـار نعـش پدر            رقـیه را به بیـابـان رهـا کـنید امشب

نـمـاز وتـر به جـا آوریـد بـنـشـسـتـه            به دخت شـیـرخـدا اقـتدا کـنید امشب

عـلـم بـه دسـت بـگـردیـد دور آل‌ الله            گره ز کـار عـلـمـدار وا کـنید امشب

اگر به خـانـۀ خـولی عـبـورتان افتاد            زیـارت سـر از تن جـدا کـنید امشب

ستمگـران! به پیـمـبر قسم عـزادارند            به آل فـاطـمه کـمتر جـفا کنید امشب

الا تـمـام مـلائـک! به قـتـلـگـاه آئـیـد            ز گریه شور قیامت به پا کنید امشب

به سوز سینۀ «میثم» چنان بریزید اشک            که حق خـون خـدا را ادا کنید امشب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

اگر به مطبخ خـولی عـبـورتان افتاد            زیـارت سـر از تن جـدا کـنید امشب

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : وحید عظیم پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

زخم روی تنت آن‌روز که لب وا می‌کرد            مرهم از پـنـجـرۀ بُـهْـت تماشا می‌کرد

تا بـیـایی و قـدم‌رنـجـه به گـودال کـنی            نیزه بر قامت رعـنای تو قد تا می‌کرد


دخترت مویه‌کـنان پـشت سرت می‌آمد            خواهرت موی‌کنان داشت تمنا می‌کرد

شوق یعنی وسط نطق تو سرنیزۀ شمر            سـر بوسـیدن لب‌های تو دعـوا می‌کرد

عید اعـدای تو‌ بود و پسر ذی‌الجـوشن            چکمۀ تازه در آن هول و‌بلا پا می‌کرد

سخت اگر ذبـح شدی معرفت آهن بود            همه دیـدنـد که خنجـر چه تقلا می‌کرد

آه ای زاهــد بـی‌پـیـرهـن کــرب و بـلا            چه کسی چون تو چنین پشت به دنیا می‌کرد

اگر این کار جنون نیست بگو پس ز چه روی            مو پریشان حرمت روی به صحرا می‌کرد

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : امیر فرخنده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دخـتری روی زمین و پـدری بر نیزه            به دل اهـل حـرم زخـم زد آخـر نیـزه
یک نفر آمد و
با چکمه به پیکر کوبید            یک نفـر آمـد و بـرداشت مکرر نیزه


یـاد جـد و پـدر و مـادر و پیـغـمـبرها            بوسـه‌هـایی زده بر پیکـر او هر نیزه
یا بنی که زمین را به زمان دوخت بهم            خـورده ایـنـبار گـمـانم دل مـادر نیزه
پیکرش را همه لشکـریان شخـم زدند            جای گل چیده شده
بر روی پیکر نیزه
دهنش را بخدا سخت بهم ریخته است            بوسه‌هایی که زده بـر لب او سر نیزه

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آه از غــم فــراق و شـفــای نـداشـتـه            فـریـاد مـی‌زنـم بـه نــوای نـداشــتــه

راحت رسید و سخت مرا تازیانه زد            دردسـر اسـت قــوت پــای نـداشــتـه


رخت اسـیری است تنم چاره‌ای نبود            شـرمـنـده‌ام ز رخـت عـزای نـداشـته

عـبـاس کـو بـلـنـد کـند از زمـین مرا            پـای مرا شـکـسـت عـصـای نداشـته

امشب به خاک سرد سرم را گـذاشتم            من را کـجـا کـشـیـد سـرای نـداشـتـه

لطف تو بود موی سـپـیـدم عیان نشد            خـون گـلـو به جـای حـنـای نـداشـتـه

با دستهای بسته قـنوتم مصیبت است            خـون گـریه کن دست دعـای نداشـته

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

گفتم نکش حجاب سرم را کشید و برد            مائـیـم و داغ مـقـنــعـه‌هـای نـداشـتـه

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

رفتن برای تو شد و ماندن برای من            بالای نی برای تو، شیـون برای من

هـجـده سـر بـریـده از الان برای تـو            هشتاد و چار دخترک و زن برای من


بـاران سنگ کاش نیـاید به سوی تو            یک شهـر تـازیـانهٔ دشـمن برای من

خاکستر از حـوالیِ روی تو دور باد            افتاد اگر که شعله به خرمن برای من

من قـول داده‌ام بـروم هر کـجا تویی            در مـاتـمِ فـراق تو مُـردن بـرای من

بر من بـتـاب، نور دل دیده‌ام حـسین            بـا نـایِ بـوتـراب شـکـفـتن برای من

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

هــجـده سـر بـریـده از الان مـال تـو            هشتاد و چار دخترک و زن برای من

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با سیدالشهدا در غروب روز عاشورا

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دارد زمـین بـرای تنت تـنگ می‌شود            گودال دست و پا زدنت تنگ می‌شود

مـادر! در ازدحـام لگـدهای این و آن            جـایم کـنـار این بـدنت تـنگ می‌شـود


دیـدم نشـسـته نیـزۀ دشمن به حلـق تو            دیــدم دهـانـۀ دهـنـت تـنـگ مـی‌شـود

بس‌که وسـیع می‌شوی از سُـم اسب‌ها            خـیلی سـریع پیـرهـنت تـنگ می‌شود

پاشـو که دشمنان تو انگـشـت می‌بُـرد            وقـتی که حلـقـۀ یـمـنت تـنگ می‌شود

دارند غارت حرمت می‌کـنند و حیف            راه به خـیـمـه آمـدنت تـنـگ می‌شـود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به دلیل مستند نبودن داستان ساربان و به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پاشـو که ساربان تو انگـشـت می‌بُـرد            وقـتی که حلـقـۀ یـمـنت تـنگ می‌شود

زبانحال حضرت سکینه سلام الله علیها با پدر در غروب روز عاشورا

شاعر : احمد شاکری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خضاب زخم شدى با حناى نیزه شکسته           پُر است سینه‌ات از رد پاى نیزه شکسته

رسیده‌ام که دوباره سرم به سیـنه گذارم           گم است پیکر تو لا به لاى نیزه شکسته


کسى ندیده که شاهى به روى خاک بیافتد           میان گودى خون با رداى نیـزه شکسته

نـه عـادلانـه نـبـود این مـحـبت پـدرانـه           تـمام سهـم لـبت شد براى نیـزه شکـسته

نشست بر قفس سینه‌ات همان ته گودال           بلند شد ز تنت با عـصاى نیـزه شکسته

خـراب شد همـۀ خـاطرات کـودکى من           گرفته جاى مرا بوسه‌هاى نیـزه شکسته

فقط شنیده چو من نیزه‌هاى دور و بر تو           وصـیت لب تـشـنه فـداى نـیزه شکـسته

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب و عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

مرا به چشم کنیزى نگاه می‌کند این شمر           و کاش بر دل من بود جاى نیزه شکسته

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در غروب روز عاشورا

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

زخم دلم پس ازغمت، دگر بهم نمی‌رسد           به خرمن دلم به جز، آتش غـم نمی‌رسد

بـرادر غـریب من، کجـا ز پـا فـتـاده‌ای           صدای یا اُخـیه‌ات، تا به حـرم نمی‌رسد


به جان فاطمه بگو که زنده‌ای حسین من           چون قسمی به جان تو، به این قسم نمی‌رسد

لشگری از ستمگران ، تورا احاطه کرده‌اند           فرصت آن که من به تو، تا برسم نمی‌رسد

دخـتر تو تا بـرسد، به مـقـتل تو می‌دود           ز بس‌که می‌خورد زمین، قدم قدم، نمی‌رسد

سرت به نیزه رفته و، تنت فتاده بر زمین           دست من از چه بر تن، قلم قلم نمی‌رسد

اگرچه رنگ خون زده، پرده به چهره‌ات ولی           به روشنایی رخت، سپـیـده دم نمی‌رسد

رسـیده‌ام کـنار تو، به جای تسـلیت مرا           به غـیـر تـازیـانـۀ، اهل سـتـم نـمی‌رسد

دل «وفایی» حزین، شده پُر از غم حسین           به جان هرکسی که این، درد و الم نمی‌رسد

: امتیاز

ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اسب شه آمد ولی با خود سوارش را نداشت           بی‌قرار بی‌قرار آمد، قرارش را نداشت

سال‌ها پا در رکاب حضرت خورشید بود           بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت


بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید           بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت

خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد           دشت تاب گام‌های استوارش را نداشت

لحظه‌هایی را که بی‌او از سفر برگشته بود           لحظه‌هایی را که اصلا انتظارش را نداشت

یال‌هایش گیسوانی غوطه‌ور در خاک و خون           چشم‌هایش چشمه‌ای که اختیارش را نداشت

اسب بی‌صاحب شبیه کشتی بی‌ناخداست           صاحبش را، هستی‌اش را، اعتبارش را نداشت

پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد           طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت

اسب‌ها در قتله‌گاه آسیمه سر می‌تاخـتند           کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت

پیکـری صدپـاره از آوردگاه آورده بود           که حساب زخم‌های بی‌شمارش را نداشت

کاش دُلدُل بود و دِل دِل کردنش را می‌شنید           لحظه‌ای که حیدر بی‌ذوالفقارش را نداشت

بال‌هایش را همان جا باز کرد وجان سپرد           آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت           بی‌قرار بی‌قرار آمد، قرارش را نداشت

ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

ای کاش دلِ شـمر برایش می‌سـوخت            وقتی که رَگ و تارِصدایش می‌سوخت

ای کـاش نِــمـی‌کــرد تَـنَـش را دَرهَـم            جایی که تمام دست و پایش می‌سوخت


ای کاش که چـشم سر او را می‌بـست            چشمی‌که خودش به روضه‌هایش می‌سوخت

ای کـاش یـکـی زیـنـب او را می‌بـرد            تا کـم به نـوای بی‌نـوایش می‌سـوخت

ای کـاش نـمـی‌شـد سـر او بـر نـیــزه            آن سر که سکینه در هوایش می‌سوخت

ای کاش نَـدیـده بـاشـد آن شـاهِ شـهـید            دامـانِ خـیـامِ کـربـلایـش مـی‌سـوخت

ای کاش فـقـط خـیـام می‌سـوخت ولی            زینب سَر و، سجاد عبایش می‌سوخت

ای کـاش فـقـط زیـنـب و سـجـاد ولی            یک دخترکی گوش و طلایش می‌سوخت

ای کاش نمی‌سوخت به گـودال حسین            صد بار جهان ولی به جایش می‌سوخت

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

گلو و آن بدنی را که مصطـفی بوسید            به قـتـلگـاه لبِ تیـر و نـیـزه‌ها بـوسـید
فقط نه نیزه و
شمـشیرها سلامش کرد
            که سنگ و چکمه و چوب و لبِ عصا بوسید


و حَنجری که بر آن جای بوسۀ زهراست            چه قدر خنجرِ این شمرِ بی‌حـیا بوسید
نه یک دو مـرتـبه،
هر دوازده بـارش
            چه قدر مُمتـد و طولانی از قـفا بوسید
در ازدحام و شلـوغی و
رفت و آمدها
            ضـریخ جـسمِ تو را سِیلِ ردپـا بـوسید
نمـانـده در
بـدنت جـای سـالـمی دیگـر
            چگونه می‌شود آخر کمی تو را بوسید

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : فاضل نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

آن کـشته که بردند به یغـما کـفنش را            تیر از پی تیر آمد و پـوشاند تنـش را

خون از مژه می‌ریخت به تشییع غریبش            آن نیـزه که می‌بـرد سـر بی‌بـدنش را


پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد            با خار عـوض کرد گـل پیـرهـنش را

زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد            شمعی به طـواف آمده پرپر زدنش را

آغـوش گـشـایـد به تـسـلای عـزیـزان            یا خاک کند یوسف دور از وطنش را؟!

خورشید فروزان شده در تیره‌گی شام            تا بـاز به دنـیـا بـرسـانـد سـخـنـش را

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا باز کرد در دل روضه لهـوف را            در خـون تـپـیده دیـد تمام حروف را

می‌دیـد واژه‌هـا همه فـریـاد می‌زنـند            داغی عـظیم و مرثیه‌های مخوف را


می‌دیـد تیـرها که نـشـانه گـرفـتـه‌اند            خـورشـید چـشـم‌های امـام رئوف را

آمـادۀ هــجـوم بـه قـلـب مـطـهــرش            پُر کرده‌اند نیـزه به نیـزه صفوف را

این دشنه‌های تشنه به تصویر می‌کشند            بر مشعر الحرام گـلـویش وقـوف را

انگـار از ضریح تـنـش باز می‌کـنند            با نعـل‌های تـازه دخـیـل سـیـوف را

: امتیاز

ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا مردانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کم‌کم غـروب واقـعـه از راه می‌رسـید            یک زن میان دشت، سراسیمه می‌دوید

این خـیـمه‌ها نبـود که آتش گـرفته بود            آتش مـیـان سـیـنـۀ او شعـلـه می‌کـشید


راهی نمانـده بود برایش به غیر صبر            باید دل از عـزیـز سفـرکـرده می‌بـرید

مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش            قطره به قطره سرخ و غریبانه می‌چکید

آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد            بایـد حـمـاسه پشت حـمـاسه می‌آفـریـد

: امتیاز

ذکر مصائب عصر عاشورا و قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا ملایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نـام حـسین بـردم و عـالـم صفا گرفت            از خـانـۀ کـریم، سـلـیـمـان بهـا گرفت

منت گذاشت بر سر نوکر که در ازل            خاک اضافه‌ای صله داد و گدا گرفت


ما را علی برای حسینش خریده است            شکـر خـدا که دست گـدا، آشـنا گرفت

گرچه برای عـشق تو مَحرم نبـوده‌ایم            از مـرهم نـگـاه تو دل‌ها شـفـا گـرفت

مـولا به محـضرت کم ما و کـرامـتت            شاید شد و ز مرحمـتت کـربلا گرفت

حالا که صحبت از حرم و کربلا شده            قـلبـم به یـاد کـشـتۀ دشـت بـلا گـرفت

از ساعتی که جسم حـسین ناتـوان شد            چشمش میان گودی و خیمه خطا گرفت

گـرگـان به نیت حـرم و غـارت آمدند            چـشم حـرام خـیـمـۀ خـون خدا گرفت

حـال مـخـدرات حــرم بـی‌قــرار شــد            دور و بر خـیام حـسین بی‌حـیا گرفت

گـودال و خـیمه و طپش قـلب کودکان            زینب میان گودی و خیمه عزا گرفت

وَ الشِّمْرُ جالِسٌ” دل زینب کـباب شد            خنجـر حیا نکرد سر او از قـفا گرفت

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

میان عرش و زمین این چنین طنین افتاد            «بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد«

نه روی خار زمین پیکرش به خون غلتید            به روی خـاک سـتم روی نـازنین افتاد


ز صدر زین، چه بگویم که با رخ گلگون            به موجی از یم خون خاتم و نگین افتاد

نـدارد او بـجـز از تـیـغ قـاتـلـش یـاری            به قـتـلگـاه بـلایـی که بی‌مـعـیـن افـتـاد

بریخت خون جبینش به روی لب‌هایش            چو راه تـیـغ ستـمگر بر آن جـبین افتاد

گرفت ظلـمت هـستی دوبـاره عـالـم را            چراغ چشمۀ عرشی چو بر زمین افتاد

تـنـش ز تـیـغ سـتـم پـاره پـاره گـردیده            ز پـاره‌های تنـش رخـنه‌ها به دین افتاد

تـمام گـلـشن عـمرش خزان شده، یعنی            به زیر حـنجره، شمشیر لاله چین افتاد

هـزار و نُهـصد و پنجـاه زخـم او یعنی            ورق ورق به زمین مصحف مبین افتاد

تمام غـربت او را نموده حس «یاسر»            به روی خاک عزایش چو دل غمین افتاد

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت            بی‌رمق شد چشم‌ها،اشکِ روانش را گرفت

تا فرو شد نیزه در حلقش، دلِ زهرا شکست            ناله‌هایِ مادری گویا که جانش را گرفت


یا بُنّی” شد پراکـنده به هر جایِ جهان            این ندا در قتلگه خیلی امانش را گرفت

لعـنتِ هفـت آسمان بر کـینه‌توزیِ سنان            نیزه‌ای زد بر گلو و خون دهانش را گرفت

حرمله پرتاب کرد از چلّه‌اش تیرِ سه‌پر            قلبِ آقا این طرف ضربِ کمانش را گرفت

از رویِ مرکب زمین افتاده با حالِ خراب            ذکر یا اللّه و یا مـنّان زبانـش را گرفت

شیعیانش را دعا می‌کرد در گودالِ خون            این دعایِ خاص قلبِ مهربانش را گرفت

صورتش بر خاک بود و گاه می‌گفت العطش            تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

بعد یک عمر که با بودن تو سر کردم            حـال باید تک و تنهـا به حـرم برگردم

من به لبخـند سرِ صبح تو عـادت دارم            پس نخور غصه شبیه تو رشادت دارم


من بمـیرم اگر این عشق هـلاکـم نکـند            سایـه‌ات را ز سـرم کاش خدا کم نکند

دشـمـنت از دل گـودال اگر زد سـنگـم            تو بمان خیمه خودم می‌روم و می‌جنگم

با تو هستم پسر فاطمه! خواهش کردم            از کنارم نرو مثل همه! خواهش کردم

طاقـتم نیست ببـیـنم سـرت افـتاد زمین            اینقـدر آه نکـش، خواهـرت افتاد زمین

خواهرم، عاطـفۀ خواهریم را چه کنم؟            پـیـرهـن بـافـتـۀ مـادریـم را چـه کـنـم؟

دیدم از دور کسى چکمۀ خود پا می‌کرد            زیر حـلقـوم تو را شـمر تماشا می‌کرد

حاضرم رو بزنم، چنگ به رویت نزنند            موى خود را بکنم، پنجه به مویت نزنند

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام و عصر عاشورا

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثمن

دردا که درد و مـاتم تو بی‌طـبیب ماند            در گـوش پـاره، نـالـۀ امن یجـیب ماند
وقتی که شعله‌های تو در سینه گُر گرفت            از داغ عـشق، بر دل عـالم لهیب مـاند


ای راوی حـمـاسۀ سـرهـای سـربـلـند!            تنها حکـایتی ز تو از بـوی سیب مـاند

مبـهـوت مـانـده چـشم ترم بر نگـاه تو
پـر مـی‌زنـد دلــم بـه دم قــتــلـگــاه تو

ســربـاز کـرده عــقـدۀ دیــریــنـۀ دلـت            ای پـاره پـاره‌تـر بـدنـت از حـمـایـلـت
سنگ صبور، آیۀ مستورِ غرقِ خـون!            گویا نـشـسـته مـادرت اینـجـا
مـقـابـلت
شـد
سـیـنـۀ غـیـور تو سـیـنـای انـبـیـاء            آن سـیـنۀ شـکـسـته به دسـتـان قـاتـلت

شد خـشک‌تـر لب تو ز خاک کـویرها
شد پـیکـرت ردیفِ سنـان‌هـا
و تـیـرها

ای کاش، رنگ آیـنه زنگـار می‌گرفت            ای کاش، روز همچو شب تار می‌گرفت
کم کم شفق، به مغرب سرها رسیده بود            وقتی که شعـله دامن بیـمـار می‌گـرفت
حال عقیله بسکه زمین خورده، گشته بود            چون بانوئی که دست به دیوار می‌گرفت

بر گوش می‌رسید کـماکان صدای تـیغ
پیـراهنی دریده شد از ضربه‌های تـیغ

بـاران تـیر بـود و فـضا غرق دود بود            بر روی خاک، تشنه‌لبی در سجود بود
وقـتـی به نـیـزه
رفـت سـر سـربـدارها            دیگـر رخ رقـیـه و زیـنـب کـبـود بـود
رو سوی شام و کوفه روان بود روی نی            ماهی که مـقـتدای مسـیح و یـهـود بود

از گیر و دار شورِ اذان‌ها، اقامه رفت
جسم حـسین مـاند ولیکـن عمامه رفت

: امتیاز