![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
ای بـسـته بر زیـارت قـدّ تو قامت، آب شـرمـنـدهٔ مـحـبّت تـو تـا قـیـامـت، آب دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت اوج گذشت دیـد و کـمـال کـرامت، آب بر دفـتـر زلالـی شط خطّ «لا» نوشت لعلی که خورده بود ز جـام امـامت آب لب، تر نکردی از ادب ای روح تشنگی! آموخت درس عاشقی و استقـامت، آب ترجیع درد را، ز گریزی که از تو داشت سر میزند هـنوز به سنگ ندامت، آب سوگ تو را، ز صخره چکد قطره قطره، رود زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب از سـاغـر سـقـایت فـضلت قـلم چـشـید گـسـترد تا حـریـم تغـزّل زعـامت، آب زینب، حسین را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و عـلامت: آب! از جـوهـر شفـاعت تیـغـت بعـید نیست گر بگـذرد ز آتش دوزخ سـلامت، آب آمد به آسـتـان تو گـریـان و عـذرخـواه با عـزم پای بوسی و قـصد اقامت، آب میخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را در دیدگـان منتـظـرم بـسـته قـامت، آب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد تـا سـیـنـه را نـشـانـهٔ تــیـر بـلا نـکـرد تا دست رد به سـیـنـهٔ بیگـانـگـان نـزد خـود را مـقـیـم درگـه آن آشـنـا نـکـرد تا هر دو دست را به ره حق ز کف نداد در کوی عشق، خیمهٔ دولت به پا نکرد تا از صفای دل نگذشت از صفای آب خود را مـدام، قـبـلـهٔ اهـل صفـا نکـرد در کـارزار عـشـق، چو عـباس نامدار جان را کـسی فـدای شـه کـربلا نکـرد تا داشت جان، ز جانب مقصد نتافت رخ تا دست داشت، دامن هـمت رهـا نکرد در راه دوست از سر کون و مکان گذشت وز بذل جان خویش در این ره، اِبا نکرد خالی نگشت کـشور «الا» ز خیل کـفر تا دفع خصم دوست، به شمشیر «لا» نکرد از پشت زین به روی زمین تا نیوفـتاد از روی غم، برادر خود را صدا نکرد ره را به خصم با تن بی دست بست، لیک لب را به آه و ناله و افـسوس، وا نکرد دل سوخت زین اَلم که به میدان کارزار دشمن هر آنچه تیر به او زد خطا نکرد اُمُّ البنین که مظهـر صبر و شکیب بود غیر از فـراق، قامت او را دو تا نکرد »پروانه»ام به گرد رخ دوست زآن که دوست لطفی که کرد در حق مس، کیمیا نکرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
به غیر تو که به تن کـردهای تماشا را نـدیـد چـشـم کـسـی ایـسـتـاده دریــا را بگو فضایل خود را که نور چهـرهٔ تو گـرفـته است ز ما فـرصـت تمـاشـا را بـه احـتـرام تـو بـایـد فـرات بـرخـیـزد بزن به آب دوبـاره عـصای موسی را برای آن که شفا گیرد از تو موج علیل بخـوان بر آب، حـدیث لـب مسیـحا را چه آب را برسانی، چه تشنه برگردی تو فـتـح میکـنی آخـر تـمـام دل ها را و آب مـهـریـهٔ فـاطـمـه ست، میدانـیم چه ظـالـمانـه ربـودنـد حـق زهـرا را! بکار دست خودت را، که پر شکوفه کند اذان روشـنِ گـلــدسـتـههــای فــردا را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بـازم سـلام نـوکـرتـان بیجـواب شد ده پاسخی قـسم به خـدا دل کباب شد تا کی فراق و ندبه و اندوه و انتظار؟ رویی نشان بده، دل نوکر که آب شد آقا چه خوابها که بـرای ظهـور تو هرجمعه بیظهور تو نقش برآب شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
مجـنون شـدم از بسکه لـیلا را ندیدم آمــد مــحــرّم، بــاز آقــا را نــدیــدم طوبی لکم میگـفت با هر یا حـسیـنم در روضه هم آن قـدّ طـوبا را ندیدم خیمه زدم در کوچۀ ماتم، ولی حیف! خـیمهنـشین دشت و صحرا را ندیدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
قسم به رایحـۀ عـطر یـاس خوشـبویت تو آمدی به سـویم، من نـیـامدم سـویت خوشا به قـسمت بحـرالعـلوم و نائـینی نـگـاه مـا که نـیـفـتـاده اسـت بر رویت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
برسـان زود جـوانـان حـرم را عـباس كه بیـارنـد به خـیـمـه پـسرم را عباس به زمین میزندم، داغ جوان سنگین است پس بگیر از دو طرف زیر پرم را عباس
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
سپـردمت به خـدا اى عزيزِ جان پدر تـرحـمـى پـسـرم بـر قـدِ كـمـانِ پــدر به بـاد گـفـتـم اگـر شد مـرتـبت بـكـند كه بـردنِ تنِ تـو نيست در تـوانِ پدر همينكه خُودِ تو افـتاد زانـويم شُـل شد رسيـد آتـشِ داغـت بر استـخـوان پدر تمام دشت عزيزم پُر از على شده است بگو چه آمده آخـر سرت جـوانِ پدر؟ بـيا و فـرصت يك بـوسه را مهـيا كن زبـان گـذار دوبـاره تو بر دهـان پدر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
بِهـَـم آنـقـدر میآمـد نـمـازم با اذانِ تـو گره عمری بِهَم خورده توانم با توانِ تو همیشه با تو میگفتم کنارم اکبرم که هست چه غم از پیریَم وقتی نگاهِ آخرم که هست به تو گفتم برو اما پدر پشتت به راه اُفتاد نگـاهِ بر نگـاهِ تو، لـبـم اما به آه اُفـتـاد از این بدتر نمیگردد که اسبت اشتباهی رفت از این بدتر نمیگردد که چشمانت سیاهی رفت سبکتر گشتهای اما شـبیه پَر نـمیمانی چرا بر رویِ دستانم علیاکبر نمیمانی علیجان زندگانی از جوانمرده نمیآید توانِ راه رفتن از زمین خورده نمیآید زمین خوردی زمین خوردم پدر گفتی پدر گفتم بهَم خوردی بهَم خوردم جگر گفتی جگر گفتم نگاهم تار میبیند کجا چـیدم کجا چیدم کشیدم دست بر خاک و تو را رویِ عبا چیدم تمام زخمهای تو تَرک خورده نمک خورده شدی مانند زهرایی که در کوچه کتک خورده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
در روایـات آمـده قــدِّ بـلـنـدی داشـتـی اوّلین شهزاده؛ گـیـسوی کمندی داشتی وصفِ تو آسان نبـاشد ای نگـارِ دلربا خَـلقاً و خُـلـقاً رسول الله اعـظم بودهای منـطـقـاً خـتـمِ رسـولانِ مکّـرم بودهای عشقِ تو در سینۀ سالارِ دلها جا گرفت اوّلـیـن آئـیــنـۀ طـاهـا نـگــارِ زیـنـبـی در کـنـارِ هـودجِ بـانـو قـرارِ زیــنـبـی عـمّهات آرام میگـردد کـنارت یاعـلی مادرت لیلا به تو دل میدهد بیاختیار میکشد نازِ تو را ای مقـتدای روزگار آبـرویی!! آبـرو دارِ هـمه اهـلِ زمـیـن یا علی اکبر؛ نجاتی ده به ماها از کرم پای هـیئتها ثباتی ده به ماها از کـرم زائرِ ششگوشه بودن ارزشش بالاتر است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
پسری رفت به میدان و جهان ریخت بهم نفـس عـالـمـیان از هـیجان ریخـت بهم پدرش محـو تمـاشـای جمالـش شده بود در دلش از غم اکبر ضربان ریخت بهم هـمه در مـعـرکه گـفـتـنـد پـیـمـبـر آمـد اشهـدُ انّ عـلی گـفـت اذان ریخـت بهـم بین میدان همه جا مدح علی را میگفت تیغ میراند و دل لشکـریان ریخت بهم هیچکـس مـرد نـبـرد نـوۀ حـیدر نیست لشکر دشمنش از ترس چنان ریخت بهم هرکس از ترس به یک گوشه فراری شده بود لرزه بر جان زمین بود و زمان ریخت بهم آتش کـیـنه برافـروخت ز بغـضِ لـعلی ناگهان قامت موزون جوان ریخت بهم وسط لـشکـر دشـمن به زمـین افـتـاد و بدنش را نی و شمشیر و سنان ریخت بهم این طرف غرق به خون موی سر اکبر شد در حرم آه که گیسوی زنان ریخت بهم پـدر آمـد سر بالـین پـسـر خـورد زمین از تماشا همۀ کون و مکان ریخت بهم همهجا بـوی گـل یـاس میآیـد به مشـام فاطـمه آمده انگـار و جهان ریخت بهم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
حرم غرق تماشا بود آن ساعت که جان دادی نگاهم مثل دریا بود آن ساعت که جان دادی پریشان میشوم وقتی پریشان میشود زلفت نگاهت گرم و گیرا بود آن ساعت که جان دادی دلم لرزید و میدیدم به روی خاک افتادی تن تو ارباً اربا بود آن ساعت که جان دادی صدای خندۀ دشمن به گوشم میرسد اما عزادار تو زهرا بود آن ساعت که جان دادی تورا بین عـبـا چـیـدم شـبـیه ابـر بـاریدم فراق و روضه برپا بود آن ساعت که جان دادی تمام دشت اکبر شد جدا از هم جدا از هم زمان اشک لیلا بود آن ساعت که جان دادی به غارت رفته اعضای تو ای ماه منیر من برایم شام یلدا بود آن ساعت که جان دادی به ضرب نیزهها واشد تن تو شبه پیغمبر نگاهت مثل طاها بود آن ساعت که جان دادی یکی با سنگ میزد دیگری با نیزه و خنجر سر جسم تو دعوا بود آن ساعت که جان دادی بیا و چشم خود واکن که جان دادم کنار تو دلم غرق تمنا بود آن ساعت که جان دادی گذشت آب از سرم وقتی تورا سوی حرم بردم ندیدی خیمه غوغا بود آن ساعت که جان دادی بیا و عـمه زینب را ببر از بین نا محرم نگاهت سوی سقا بود آن ساعت که جان دادی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
جانِ جانان جهان شد سیر از جان، آه آه هم چنان جسم پسر، بابا پـریشان، آه آه آنچه میترسید یعقوب آخر آمد بر سرش یوسـفـش شد طعـمۀ گرگ بیابان، آه آه آنچه با شهزادۀ دین کردهاند این کوفیان کس نکرده تا کـنون با نامسلـمان، آه آه کس نخواهد جا بماند از ثواب غارت و اربـاً اربـا کــردنِ قــاری قـــرآن، آه آه از تـمـام کـربـلا آیـد صـدای هـلـهــلــه روز عاشوراست یا که عید قربان، آه آه بر مسـلـمانیِ اهـل کـوفـه، لعـنت تا ابد لشکـری خـنـدید بر بابای گـریان، آه آه دست و پا گم کرد بابا، دید تا در خاک و خون دست و پا میزد پسر با کام عطشان، آه آه من چگونه یک تنه جمعت کنم، صد پاره تن! ای علی جان، ای علی جان، ای علی جان، آه آه یک تنه یک کربلا را لاله کاری کردهای من بـیـابـان آمـدم یا که گـلـسـتان، آه آه زحمتِ پنجاه سالم را ببین در دست باد خیز از جا خواهرم آمد به میدان، آه آه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
باید از هر سر این دشـت عـلی بردارم هر کجـا میروم آخر عـلـی اکـبر دارم چـند بـاری وسـط راه زمـیـنگـیر شـدم چون که باید ز تو هر نقطه کمی بردارم بعد عباس تو بودی هـمهجا تکـیـهگـهـم بعد عـباس تو بـودی هـمهجـا سـردارم تو که بودی همهجا پیش خودم میگفتم شکر امروز که من اینهمه لشکـر دارم وقت جمع بدنت شمـر جلـو آمد و گفت که من از پـیـکـر او چـنـد بـرابـر دارم راستی عـمـه که آمد همه میخـنـدیـدند زجر میگـفت که من نقشۀ معجر دارم پـسرم بعد تو عـمه نگـران است بـبـین چون به همراه خودم این همه دختر دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای که صدها غزل از هر نظرت میریزد میروی پـای تو اشک پـدرت میریزد میروی و دل بـابـا بـه تـپــش افــتــاده پـارههای دل من پـشت سرت میریـزد پشت دشمن ز رجز خوانی تو میلرزد جگـر از نعـرۀ هل من نفـرت میریزد تیغ هرکس بخورد بر سپرت میشکـند خون هرکس که شده حمله ورت میریزد وسط معـرکه شمـشـیر که میچـرخانی سر صدها نفر از دور و برت میریزد به سرت تـیـغ فـرود آمد و از هم واشد خون ز پیشانیِ همچون قمرت میریزد وای از آن دم که تو از اسب میافتی به زمین گله ای گرگ ز هر سو به سرت میریزد صید صد نیزه و تـیری کمی آرام بگیر دست و پا گر بزنی بال و پرت میریزد جسم تو مثل خبر در همه جا پخش شده بخش بخش از سر نیزه خبرت میریزد خـواسـتـم در بـغـلـم گـیـرمت امـا دیـدم پـاره پـاره تن زیـر و زبـرت میریـزد تکه تکه به عـبـا مـیبـرمـت اما حـیف به تـکـانـی بـدن مـخـتـصـرت میریزد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
دارد از جام ولایت باده میریزد زمین ذرّه ذرّه داغِ فوق العاده میریزد زمین شبه پیـغـمبر ندارد جای سـالم در تنـش عضو عضوِ این پیمبرزاده میریزد زمین إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل قطره قطره میشود آماده میریزد زمین پـاره کـرده ضربهٔ نیـزه نخ تـسـبـیح را دانه دانه از دلِ سجـاده میریـزد زمین از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است جویِ خون از پیکری افتاده میریزد زمین گل که پرپر شد همه گلبرگ هایش بیرمق با نسیمی، با تکانی ساده میریزد زمین میرساند با سرِ زانو خودش را یک پدر اشک از چشمانِ یک دلداده میریزد زمین میرود با دست لرزان؛ دارد از بین عبا تکه تکه پیکرِ شهـزاده میریزد زمین!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
بـیا که خـشـکی لبهـات داده آزارت بیـا بـنـوش لـبـم را مگـر شود یـارت برای نـام تـو ابـرو گـره زدند، عـلی فزونتر از همگان، کوته است دیوارت عنان اسب بگیر و به این طرف برگرد که نیست در صف دشمن یکی هوادارت نیامـدنـد طـوافـت، که دورهات کردند سـوارهها هـمگی گـشتـهاند پـرگـارت همین که لشکـرِ نامـرد با هم آمـدهاند نشـان مـردیِ تو شـد نـشـان ایـثـارت به خـط نـیـزۀ کـوفی چـقـدر پاشـیدی عـمـودها همه پـیـچـیـدهاند طـومارت حریف نیـزه شدم، داغ تو زمـیـنم زد ببین که تا به کجاها کشیده شد کارت برای بردن تو این دو دست کافی نیست بگو چگونه از اینجا حـسین بردارت پس از تو وایِ بر این خاک، اف بر این دنیا مگر که دهر ببیند به خواب، تکرارت در انتظار تو پیغـمبر است پـروا کن عـصایِ پـیـری لـیلا خـدا نگـهـدارت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
شد دلـم بیـشـتر از جـسم تو اربـاً اربا جگرم پاره شد از داغت علی، واویلا صبـح تا حال عـلی داغ فـراوان دیـدم وای من کس نـشده مثـل تو اربـاً اربـا مثل تسـبـیح بریده همه جا پخش شدی لاله کاری شده این دشت ز جسمت گویا تا صدایم زدی از خـیمه دویدم سویت وای بـر حـال دلـم؛ دیـر رسـیـدم بـابـا کاش میشد که نگـاهم بکـنی بار دگر یـا صـدایـم بـزنـی بـاز بـگـویی؛ بـابـا تشنهلب آب طلب کردی و شرمنده شدم شبه پیمـغبر من کن تو حـلال بـابـا را مادرت نیست که از داغ تو خون گریه کند عـمهات آمده میـدان عـلی خـیز از جا خیز از جا و ببین داغ چه کرده با من قد کمان، موی سپید، رفت تـوانم از پا ای اذان گوی حرم بین که زمینگیر شدم بعـد تو نـور دلـم خـاک به فـرق دنـیـا آیـههـای تنت ای سـورۀ محـبوب پـدر چـیدهام با دل خون و قد خم روی عبا سر و جان من و تو باد فدای ره دوست من خـلیل اله و تو ذبح عـظیـمم به منا چـارهای نیست بـیـائـید جوانان کـمکم تا برم پیکـر صد پاره او زین صحرا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
لالۀ من! پیـش چشم باغبـان پرپر شدی کربـلا دشت اُحد گشته تو پیغمبر شدی از هجوم نیـزهها گـردیـد جـسمت نینـوا باغ گل از زخم تیغ و نیزه و خنجر شدی گرچه جسمت از دم شمشیرها شد ریزریز حال میبینم علی بودی علی اکبر شدی خاک و خون بر روی زیبا پرده میپوشد ولی تو میان خاک و خون از پیش، زیباتر شدی یاد از محراب کوفه میکند زخم سرت کربلا محراب کوفه گشته، تو حیدر شدی خواستم لبهای خشکت را ز اشکـم تر کنم حال میبینم ز پا تا فرق از خون تر شدی پیـکرت گـردیـده مثـل آیـههای ریخـتـه سوره سوره لیک مثل سورۀ کوثر شدی آخریـن حرف تو پیـغـام رسول الله بود مـیوۀ قـلبـم! پیمـبـر را پـیـام آور شـدی تو به زیر تیغ بر من گریه کردی اکبرم! من نگه کردم؛ تو پیش دیدهام پرپر شدی میثـما! آتش زدی تنـها نه جان خلـق را سوختی خود را و زین غم شعله پا تا سر شدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
گلی که در چـمن حُـسن امتحان میداد خبر ز رویش گلهای ارغـوان میداد تجـلـیـات نـبی را به چـهـرهاش دیـدنـد فروغ و جلوه ز نورش به کهکشان میداد کلام وحی به روی لبش چوگل میکرد ملاحت سخـنـش جـلـوه بر بیان میداد در آبـشار صدایـش نـسـیم زمزمه بود صـدای او به دل ناتـوان، تـوان میداد جوانیش به جوانان حدیث عشق آموخت مـرام او ره تـوحـیـد را نـشـان مـیداد به نغـمۀ اولسنا علی الحق از لب خود به باغ صدق وصفا رنگ جاودان میداد به دشت کرب و بلا تا گذاشت پا این گل تمـام دشـت بـلا نـکـهـت جـنان میداد دوباره روح دگر بر نماز و دین بخشید به صبحگاه شهادت چو او اذان میداد میان عرصۀ عشق و شرف چنان کوشید که درس غیرت و مردی به عاشقان میداد صـدای یـا ابـتـای گـل بـهـشت حـسین خـبـر ز فاجـعـه غـم به باغـبان میداد طنین گرم وداعـش شرر به دل میزد صدا و نغـمۀ او عرش را تکان میداد گـلی که جای لبان حسین بر لب داشت فتاده بود به روی زمین و جان میداد زمان دوباره بهم ریخت چون حسین آمد زمیـن عـنان دلش را به آسـمان میداد کـنـار آن گـل صد بـرگ پـرپـر افـتاده مگر که اشک به چشمان او امان میداد جمال حق به جمال پسر چو رخ بنهـاد هماره بوسه بر آن لعل خونفشان میداد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
باغـبان گل فـروشم عـطر ناب آوردهام یک چمن گل دارم و با خود گلاب آوردهام تا که گلزار جهان را باز عطر آگین کنم غـنچهای زیبا ز حُسن انتخاب آوردهام
موج هل من ناصرم پیچید و او لبیک گفت آخرین سرباز خود را در رکاب آوردهام غربت پور عـلی را تا ملائک بنگـرند یـادگـار دیـگـری از بـوتـراب آوردهام نـاطـق قـرآنـم و قـرآن گـواهی میدهد سورۀ نوری به همره زین کتاب آوردهام چهرۀ خورشیدیش روشنترین صبح من است شب پرستان روی دستم آفتاب آوردهام باغ ما سیراب از سرچشمۀ فیض خداست کس نـپـنـدارد گـلـم را بهر آب آوردهام تا نماند هـیچ عذری از برای هیچ کس همرهم سرفصلی از فصل الخطاب آوردهام شاهد پیروزی این انقلاب سرخ اوست پـرچـم سـبـزی بـرای انـقـلاب آوردهام تاب ماندن نیست دیگر درگل بیتاب من عرشیان را از غمش در پیچ وتاب آوردهام آسمان درهای خود را باز کن بار دگر روی دستم غنچهای از خون خضاب آوردهام ای «وفایی» تا غروبی را نبیند کربلا قرص ماهی در کـنـار آفـتـاب آوردهام
: امتیاز
|