![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
چشم تو را چـقدر به این در گذاشتند؟ گـفـتی پـدر، مـقـابـل تو سر گـذاشـتند تـنهـا به این بـسـنده نـکردند شـامـیان پـا را از این که بـود فـراتـر گذاشـتند بـگـذار عـمـۀ تو بـگـویـد که بر دلش یک روز داغ چـنـد بـرادر گـذاشـتند؟ آن آتـشـی که سـوخـت درِ خـانۀ علی بر جـان لالـههـای پـیـمـبـر گـذاشـتـند دستان کوچک تو به پهلوست، پیش از این این درد را به پهـلـوی مـادر گذاشـتند ای دختر سه ساله تو هم مثل مـادری این ارث را بـرای تو دخـتر گـذاشتند داغ تو ابـرهـای جـهـان را بهـانـه داد داغـی که تا سـپـیـدۀ محـشـر گذاشـتند آن شب فرشتهها همه از عرش آمدند بر زانـوان کـوچـک تو سـر گذاشـتند سهم تو گریه بود و همین گریههای تو چـشـمان شـهـرهای مـرا تـر گذاشـتند از انـتـقـام گـفـتـم و شـعـرم تـمـام شـد این فـصل را به نـوبت دیگر گذاشتند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟ غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟ پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر که من از تشنگی پرپر زدم، باران نمیگیرد؟ علیاکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد علیاصغر سرانگشت مرا دندان نمیگیرد به بازی باز هم خود را به مُردن زد عموجانم ولی با بوسههایم چون همیشه جان نمیگیرد نگاه عمه طعم اشک دارد، امشب تلخیست دل دریایی او بیدلیل اینسان نمیگیرد پدر! میترسم، این تشویش را پایان نخواهی داد؟ دلم آرام جز با چند خط قرآن نمیگیرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
بیا که خـانـۀ چـشـمـم شود چـراغـانی اگـر قـدم بـگـذاری بـه چـشـم بـارانـی بیا که بیتو نیامد شبی به چشمم خواب برای تو چه بگـویم از این پـریـشانی؟ چـرا کـنم گـلـه از روزهای دلـتـنگی؟ تو حال و روز دلم را نگـفته میدانی! نه دل بدون تو طـاقـت میآورد دیگر نه تو اگر که بیـایی هـمیـشه میمـانی چه کرده با دل من داغ، دور از چشمت چه کرده با دلم این گـریههای پنهـانی ببین سراغ تو را هر غروب میگیرم قدم قدم من از این کـوچههای کـنعانی نـســیـم مــژدۀ پــیــراهـن تـو را آورد نـسـیـم آمـده بـا حــال و روز بـارانـی نسیم آمده با عـطـر عـود و خـاکـسـتر نـسـیــم آمـده بـا نــالــهای نـیـسـتــانـی بیا که دخـتـر تو نیست مـانـدنی بیتـو بـیا که کُـشت مرا این شب زمسـتانی!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
رسیده گـم شدهاش محـشری شده بر پا غریبِ زخمی و عطشان، خوش آمدی بابا سه سـاله است ولـی قـد خـمیده میآیـد گرفته دست به پهلو چو مادرش زهرا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب ورود سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
کــاروان در مـــدار مــیآیــد بــر ســـر آن قـــرار مـیآیــد فـخــر این روزگــار مـیآیــد وه! چـه بــا اقــتــدار مـیآیــد شـیــر بـهــر شــکـار مـیآیـد هان خبردار! این سپاه علیست مست از جذبه نگـاه عـلیست کودک و پیر در پناه علیست تحت فرماندهی ماه عـلیست او کـه بـا ذوالـفــقــار مـیآیـد تیغ در دست، یاعـلی به زبان پـادشـاه زمـیـن، امـیـر زمـان تحت فرمان او هم این و هم آن لشکـرش مثل رود در جریان وه! چـه بـا افـتـخــار مـیآیــد دشت انگار غرق احساس است عطر سیب و شمیمی از یاس است این که تصویر اشجع الناس است پسر فاطمه است، عباس است حـــیـــدر آشــکـــار مــیآیــد محـضـر آفـتـاب عــالـمـتــاب لشکری مثل کوه، پا به رکاب جان نـثـاران حـضرت ارباب همه از شوق وصل در تب و تاب لـشـکـری جـان نـثـار مـیآیـد میرسد کاروان به شور و نوا دل اهـل حـرم پُـر از غــوغـا نام این دشت چیست اهل ولا؟ مـاریـه غـاضریه کرب و بلا غـصــهای نــاگــوار مـیآیــد دل هفت آسمان پُر از خون شد خاک عالم به چرخ گردون شد نـفـس جـبـرئـیـل محـزون شد که چرا در حصیر مدفون شد؟ صحـبـت از اضـطرار میآید بعد از آن وای بر یتـیم حسین چشم نامـحرم و حـریم حسین وای از مـاتـم عـظـیـم حـسین لعـن بر دشـمـن لـئـیم حـسـین کـه پـی گــوشــوار مــیآیـــد چارده قرن آسمان خون است کفن نسل شیعه گـلگـون است حال شیعه اگر دگرگون است به همین چای روضه مدیون است شـیـعــه پــای قــرار مـیآیــد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
ای ساربان آهسته ران دارد توانم میرود در این زمین پربلا از غم عنانم میرود از خاک اینجا بوی هجران و جدایی میرسد گویا همین جا از تن رنجیده جانم میرود اینجا لب خشکیده را با تیر آبش میدهند گفتم عطش سوزم چو آتش بر زبانم میرود اینجا مقام دیـدن ذبـح ذبـیح اعـظم است کز داغ او شادی ز کل دودمانم میرود اینجا من و تاریکی و غربت به هم محرم شویم باید ببـیـنم روی نـی مـاه زمـانم میرود دوران یا بنت امیرالمـونمین من گذشت وقت اسیری آمد و نـام و نشـانم میرود زین پس به روی ناقۀ بیپرده میخوانم نماز بعد از عـلی اکـبرم دیگـر اذانم میرود من خود به چشم خویشتن باید ببینم بیکفن روی سرم رأست به نی چون سایه بانم میرود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب ورود سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
بـوی بـهـشت میوزد از کـربـلای تو ای کشتهای که جان دو عالم فـدای تو دیـوانــهوار، آمــدهام تـا بـه قـتــلـگــاه وقـتی به استـغـاثـه شـنـیـدم صدای تو در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب وقـتـی شـنـیـد نــالـۀ واغــربـتــای تـو خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند وقـتی مـیان لُـجّـۀ خـون بـود جـای تو رفتی به پاس حـرمت کعـبه به کـربلا شد کـعـبـۀ حـقـیـقـیِ دل، کـربـلای تو اجر هزار عمره و حج در طواف توست ای مـروه و صفا به فـدای صفای تو! با گـفتنِ «رضاً بِقَـضائِک» به قـتلگاه شد متّـحـد رضـای خـدا با رضـای تو تا با نـمـاز خـوف تو گردد قـبول حق شد سجـدهگـاه اهل یقـین خاک پـای تو تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین! فـردا خـداست -جَلّ جَلالُه- جـزای تو اندر مِـنا ذبـیح یکی بود و زنـده رفت ای صد ذبـیح کـشته شده در منای تو! برخـیز و باز بر سرِ نی آیهای بخوان ای من فـدای آن سـرِ از تن جدای تو! خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست ای کـشتۀ خـدا! به خدا، خـونبهای تو ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست در مجلس عـزای تو صاحبعزای تو آنجا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی ای مـنتـهـای اوج بـشـر، ابـتــدای تـو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
من از لبت شـنـیـدم، تا اسم کـربلا را دادند دست روحم، درد و غم و بلا را روز ده مــحــرم روز قـرارتــان بـود تو زود آمدی تا راضـی کـنی خـدا را اینها که راه ما را در کـربلا گـرفـتـند دیـروز در مـدیـنـه بـسـتـنـد راه ما را صد قطعه از تن تو در چشم زینب آمد وقـتی نـگـاه کردم هر جای نـیـنـوا را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیهالسلام در ورود به کربلا
خیمه بر دوشم ولی من را کجا آوردهای وای بر زینب مگو که کـربلا آوردهای آمدی تا قـتـلگـاهت تا کنارت دق کنیم؟ آه میبـیـنی چههـا بر روزِ ما آوردهای از مـیـان مـحــمـلـم وا فـاطـمـه آوردهام از مـیــان قــافـلـه واغُــربـتــا آوردهای مادرم را در پیِ خود موپریشان کردهای خـواهرت را در زمـینی آشـنا آوردهای سایهام را چـشم نامحـرم نـدیـده بازگرد اهلِ خود را پیش جمعی بیحیا آوردهای گَه به اکبر خیرهای گاهی به قاسم، گاه من وای فهـمـیدم چـرا چندین عبا آوردهای بـاز گـرد آقـا مـدیـنـه تا نـبـیـنـم با عـبا پیکری را اِرباً اِربا…نخ نما؛ آوردهای هم مغیلان است هم تیغ است هم شنهای داغ مـرحـمـی آیا بـرای زخـم پـا آوردهای؟ گفتی از زخمِ هزار و نهصد و پنجاه تیغ ای زبــانــم لال آقــا بـــوریــا آوردهای حرمله آنجاست خولی هست با شمر و سنان من که هیچ اما رُبابت را چرا آوردهای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب ورود سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
حـسـین آمد و حق را به کـربلا آورد بـرای نـالـه نـی غــم بـه نـیـنـوا آورد برای آنکه نشیند به تخت خواهر شاه به روی شانه علمدار عرش را آورد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
گرچه ای یار، اسیـر کـف اغـیار توأم نی گـرفـتار عـدو بلـکـه گـرفـتار توأم نام تو وِردِ زبـانم به سـر دار شدهست تو عـلی هستی و من میـثـم تـمّار توأم میزند خصم مرا طعنه ولی غافل از آن بر سرم نیست هـوایی که هوادار توأم دستم از پشت اگر بسته، دگر قطع نشد فکر انگـشت تو و دست عـلـمدار توأم گر شکافی لب من خورده دگر چوب نخورد در غـم چوب یزید و لب خـونبار توأم دشـمـنـم آب دهـد لیک نـنـوشم هرگـز گرچه لبتـشـنه ولی تشـنۀ دیـدار توأم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
من و انـبـوهـی از دلـواپـسـیهـا که دارم لشـکـری از بیکـسیها تـمـام کـوفـه عـهـدی تـازه دارند بــرای کـشـتـن تـو ای مـسـیـحـا دلـم را مـثـل پیـمانها شکـسـتند دو دستم را به عهدی تازه بستند هـمانهـایی که نامه مینـوشـتـند به استـقـبال تو خنجر به دسـتـند دلم مانـدهست و داغ جانگـدازی که شـد با حـرمت نـام تو بـازی تنم زخـمی، لبم تـشنه، دلم خون امان از این همه مهـمان نوازی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
ببین که بر سر دارم میا به كوفه حسین هـنوز زمـزمه دارم میا به كوفه حسین سلام من به تو ای آفـتاب هـستیبخـش چراغ محـفـل تـارم میا به كوفه حسین نوشـته ام كه بیائی ولی به صفحۀ خاك به اشك خود بنگارم میا به كوفه حسین میـان كـوفـه غـریـبـانه میزنـم فـریـاد امید و صبر و قرارم میا به كوفه حسین به سنگساری مهمان اگر چه میكوشند امـامِ آیـنـهدارم مـیـا به كـوفـه حـسـیـن در این دیار به سرنیزه لاله میچـینـند گـلِ همیـشه بهـارم مـیا به كوفه حسین بیا به هـمره زینب از این سفـر برگرد امید جـان فـكـارم مـیـا به كـوفه حسین برای آن كه نگـردی تو بیعـلـی اكـبر دمـادم است شعـارم میا به كوفه حسین نشـسـته حـرمـله در انتـظار اصغـرِ تو ببین كه واهمه دارم میا به كوفه حسین پـیـام آخـر مـسـلـم بـرای تـو این اسـت گـذشته كار ز كارم میا به كوفه حسین به گریه گفت «وفائی» ز مسلم بن عقیل به درد و غصه دچارم میا به كوفه حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
سلام ای نـازنـین شاه و حـبـیـبـم بـیـابـان گـرد تــنـهـای غــریـبـم نوشـتـم که بیا، شـرمـنـده هـسـتم من از این نامهها شرمنده هـستم نوشتند و تو را ای یار خـواندند ولیکـن پای این پیـمـان نـمانـدند ولایـت در وجـودم منـجـلی بـود گــنــاهـم بــردن نـام عــلـی بـود هر آنچه کوشش و همت نمودند شـنـیدی که حـریف من نـبـودنـد تـمـام دشـمـنـان را خـوار کـردم شـبـیـه مـرتـضی پـیـکـار کـردم امان دادند، عهـد خود گـسـسـتند به کعـب نیـزه دنـدانم شکـسـتـند از اولاد زنـا نــیـرنـگ خـوردم من از زنهای کوفه سنگ خوردم صـدای الـعـطـش آمد به گـوشـم خـبـر داری نـشـد آبـی بـنــوشـم خــدا را شـاکـرم آبـی نـخــوردم فدای کـام خشکـت، کام خـشکـم سـر دارالـعــمـاره گـریـه کـردم به یاد شیـرخـواره گـریـه کـردم عجب جشنی بپا شد عـید قـربان سرم از تن جـدا شد نـذر جانـان همه داراییام را غـصب کـردند سرم را روی نیزه نصب کردند در این شـهـر جـفـا و نـا امـیدی کـنـار مـزبـلـه مـانـدم، شنـیـدی؟ نــگــویــم مــابــقـی مــاجــرا را نـگــویـم کـوچـۀ قـصـاب هـا را به زیـر نـور مـهـتـاب و سـتاره تـنــم آویـخــتـه شـد بـر قـــنــاره نیا کوفه که کوفه قحط آب است نفاق و خدعههاشان بیحساب است نـیـا تـا دخـتـرت در تب نـیـفـتـد نـظـر بـر سـایـۀ زیـنـب نـیـفـتـد رقــیـــه طــاقـت دوری نـــدارد تـــوان درد مــهـجــوری نــدارد نیا تا شـمـر شـمـشـیری نـسـازد نـیـا تـا حـرمـلـه تـیـری نـسـازد نـیا تا پـیـکـرت عـریـان نـمـانـد سـنـان در پـهـلوی قـرآن نـمـانـد تــو آقــا زادۀ بـنـتُ الــرســولـی نده گیسوی خود را دست خولی خـلاصه ای امیـر هـر دو عـالـم حـلالـم کن، حـلالـم کن، حـلالـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
اگر چه چـشمِ تـری زیر آن قـدم داریم دوباره مثل دو چشمت هوای غم داریم دوباره مادرتان چای روضه را دم كرد دوبـاره بـین حـسـیـنـیـه و تو دم داریـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را خیالِ معصیت، معصیت است و منتظر باید نگه دارد از اوهام خطا فکر و خیالش را محب آل حیدر لحظههایش مملو از ذکر است همیشه مغتنم میداند از دنیا مجالش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای کاش یک ثانیه با ما همنـشین باشی سخت است عمری اینچنین تنهاترین باشی خاک “دلم” تـسخـیرِ بیگانه نخـواهد شد ای دوست! وقتی صاحب این سرزمین باشی شب، نور تو در کوچههای شهر جاری شد تا مثـل فـانـوسی بـرای اهـلِ دین باشی دست خـدا ترجـیح داده دستِکـم اینـبار تا دست فـتنه رو شود، در آستین باشی خـیـلی به چـشـمان عـلـیوار تو میآیـد در مسجد سهـلـه امیـرالمـومـنـین باشی دنیا رکابش را هزاران سال صیقـل داد تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی زهـرا برای غربتت بارید از آن دم که فـهـمـید تو بـایـد غـریبِ آخـرین بـاشی ایکـاش ما هم مهـزیـارت میشـدیم آقا وقتی میان شیـعه گرمِ دستچـین باشی با درد و با اندوه و با گریه عجین باشم با درد و با اندوه و با گریه عجین باشی تا کی قرار است از فراقت اینچنین باشم!؟ تا کی قرار است از صبوری اینچنین باشی!؟ خیلی دلم میخـواهد آقا وقت جـاندادن آن لحظهها، آن لحظههای واپسین، باشی اشکِ منِ بیمعـرفت خشکـیده، باید هم تو همچنان دلواپس هَل مِن مُعین باشی بـار گـنــاهـان مـنِ نـامــرد بـاعـث شـد تا جای من پیش خدا تو شرمگین باشی پای برهنه، کـربلا، با تو، چه میچسبد خیلی دلم میخواست با من اربعین، باشی برگرد، روضه، روضۀ سقاست، پس برگرد تا روضـهگـردانِ یـلِ اُمُّ الـبـنـیـن بـاشی با آن عمود سهمگینی که به فرقت خورد باید علمدار! این چنین نقش زمین باشی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
با گریه دستم را به سـاغـر میرسانی ایـام هـجـران را به آخـر مـیرسـانـی بیـزارم از آن سـفره که دورش نباشی رزق مرا در روضه بهـتر میرسانی وقـتی که خـانـه، خـانـۀ جـدّ تـو بـاشـد شخـصـاً گـدا را تـا دم در میرسـانـی امـروز که داغ همه داغ حـسیـن است تـسـلـیـت مـا را به مـادر مـیرسـانـی قطعاً تو در شش گوشه سرگرم طوافی کِی این زیارت را به نوکر میرسانی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
امشب برای من درِ میـخـانه جا بگیر ای مهربانتر از همه دست مرا بگیر بـار گـنــاه و روی سـیـاه مـرا بـبـیـن قلب مرا ازین همه جرم و خطا بگیر من دل بریدم از همه و دل شکـستهام بهـر دل شـکـسـتـۀ ما هـم دعـا بگـیر جانم به لب رسیده ازین بار معصیت آقـا بـیــا بـرای دل مـا جــلا بـگــیــر دردی به سینه دارم و بر سینه میزنم با اشک چشم روضه برایم شفـا بگیر دور از تو حال و روز من بینوا بد است این حـال زار را ز من بـینـوا بگـیر مولا تو را قـسم به دل زینب و رباب امـشـب برای ما سـفـر کـربـلا بـگـیر عمری گدای هر شب این خانـوادهایم بــوی گـلاب را ز دل آشــنــا بـگـیـر مـاه مــحـرم آمـد و بـیــرق بـپـا شـده امشب بیا به مجـلس ما و عـزا بگـیر شال سـیاه و پـرچـم مشـکی بـیـاورید با روضههای شـاه شهـیدان نـوا بگیر حال و هوای سینه زدن دارد این دلـم جان مرا میان همین روضـهها بگـیر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بیا که با غـم عـشـقـت به آسمان برسم به باغ نسترن و یاس و بوسـتان برسم منی که دل به هوای وصال خوش کردم بیا که در شب هجـران به آستان برسم به چشمهسار دو چشمم بریز باران را بـیـار بـادۀ نـابـی بـه بـیـکـران بـرسـم کـبـوتـر دل مـن پـر زد و هـوایـی شـد بریـز دانـه که امـشب به آشـیـان برسم تو سـایـه سـر مـایی و ما گـدای تـوأیم بیا به حـضرت دلـدار مهـربـان بـرسم تمـام صبـر و قـرارم قـرار مـا این شد نگـارم از سـفـر آیی به دلسـتان برسم رسـیده مـاه عـزا صاحـب عـزا برگرد بیا که سیـنهزن و زار و ناگران برسم تـمام کـوچه و بازار روضه میخـواند برس به داد دلـم تا به دیـگـران بـرسم بیا که شال عزا روی دوش لاله نشست به سینه میزنم امشب به ارغوان برسم میـان سـیـنه حـسـیـنـیـه دارم آقـا جـان کمک کن از شب اول به کاروان برسم به روضه آمده خورشید و ماه بر سر زد چه میشود که غزلخوان و روضهخوان برسم هـلال مــاه عــزا آمــد و نــیــامــدهای بیا و روضه بخوان تا به بذل جان برسم بگـو که عمه سـادات را کـتک زدهاند بخوان که با عطش و ناله و فغان برسم بخـوان که پیـکـر شهزاده ارباً اربا شد بخوان که گریه کنم یا که ناتوان برسم بگـو که فـرق عـلـمدار خـیمهها وا شد بیا به روضه که من هم در آن میان برسم بخوان ز قحطی آب و رباب و لالایی بخوان به سینه زنیهای بیامان برسم
: امتیاز
|