- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
عــشـق در جـانـم شـرار انـداخـتـه شــوق، ذوقـم را به كـار انـداخـتـه مـیزنـم پَـر در هـواى اهـل بـيـت مـیســرايـم در ثـنــاى اهـل بـيـت طـبع من امـشب گـلافـشـانى كـنـد از دلــم رفــع پــريــشــانــى كــنـد نه فقط من، عالمى در شادى است گـاه مــيــلاد «امــام هــادى» اسـت نُه فـلـك در نـور سـامـرا گـم است جـلــوۀ ابـن الــرضــاى دوم اسـت مـشـرق چـشـمـش طـلـوع آفــتـاب ســيــنــۀ او دفـــتــر امُّ الــكــتــاب دامـن شــرم و حـيــا گــهــوارهاش بوسه گـيرد حُـسن از رخـسارهاش بس كه دارد حُـسـن روى او نـمك بسـته بر بازوش حـرز جـان، ملك آسـتـين افـشـانـده بر هـسـتى جـواد ذكـر لب پيـوسـته دارد «ان يكاد» كيست او؟ كاينسان زمين مشتاق اوست هـفـت دريـا تـشـنـه انـفـاق اوسـت اين پـسـر وارث به کـلّ انـبـيـاست امــتــداد خـط ســرخ كــربـلاسـت اين پسر گمگشتگان را هادى است ايـن پــســر آئــيــنـــۀ آزادى اسـت اين پسر شور و شعور حيدرى است بر سرش زيبنده تاج سرورى است مكـتب او رهگـشاى جـامـعه است معنى و روح «دعاى جامعه« است شـیـر، صـیـد یـک نـگـاه سـادهاش «طـرفـة الـعـيـنی« شـود دلـدادهاش خاک راهـش تـوتـیای چـشم حـور قطره قطره اشک او «شُرباً طهور« همچـنان که نقـش نـام او عـلیست سیرت و صورت، مرام او علیست غــرق شــادی در شـب مـیــلاد او عـهـد الـفـت بـسـتـه دل بـا یــاد او
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
سـلام بـر قـدمـت؛ یا مـجـیـر یا هادی فـدای قـامـتـت ای بینـظـیـر یا هـادی زدی قدم چه مطهر درونِ خانۀ وحی که آمـدی تـو مـیـان حـریـر یـا هـادی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
بـاز دلـم در هـوای حـضـرت هـادی پَـر زده تا سـامـرای حـضرت هادی میكِـشـدم سـمـت بــارگـاه رفـیـعـش جَـذْبـۀ گـنـبـدْ طـلای حضرت هادی پَـر زدهام تـا كـه آشـیــانــه بـگـیــرم گوشۀ صحن و سرای حضرت هادی بـارِ سـفـر بـسـته از دلـم، غـمِ عـالَـم در دلِ بـیتُ الـولای حـضرت هـادی جامعه را خط به خط، به چشم كشیدم با نَـفَـسِ دلـگُـشـای حـضـرت هـادی بـلـكـه هـدایـت شَـوَم، مُـدام مـیاُفـتـم مُـلتـمـسـانـه به پـای حـضرت هادی چایی شیرینِ مُوكـبِ دَمِ صحن است داروی دارُ الـشّـفای حـضرت هادی زادۀ إبنُ الرّضاست، حضرت حق هم هست رضا، با رضای حضرت هادی نیـمۀ مـاه است و بین ماه هـویداست عـكـسِ رُخِ دلـرُبای حـضرت هادی بُـرده دل از حـضرت جـوادُ الائـمّـه چهرۀ چون مرتضای حضرت هادی ای به فـدای لبـش كه غـنچـۀ بـوسـه كاشـته بر گـونـههای حضرت هادی "فـاطـمه" آورده گُـل برای "سـمانه" در عوضِ رو نـمای حضرت هادی گرچه زمینش كشیده است در آغوش مسندِ عرش است جای حضرت هادی كوری چشمان شورِ خصم، بلند است قـامـتِ سـبـزِ لـوای حـضرت هـادی كاش كه "سائل"شبی كنار ضریحش شعـر بخـواند بـرای حـضرت هادی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
امشب وزیده است به یثرب نسیم عشق پیچـیده در فـضای مدیـنه شـمـیم عشق در آن بهـشت حُسن، صفا موج میزند مـاهـی دمـیـده اسـت بـه انـوار ایـزدی مهـری رسـیده است در آفـاق سرمدی نورخدا ز عرش به سوی زمین رسید؟ یا جلـوهای ز نـور رسول امین رسید؟ او در حریم قـرب خـداوند محرم است معراج او همشه به عرش معظم است آئـیـنـۀ صـفـات مـبـیـن اسـت این امـام گـنـجـیـنۀ معـارف دیـن است این امـام دین جاودان ز کوشش و سعی تمام اوست جود وکرم سجیّت و احسان مرام اوست از او سخن به طـبع من الهـام میشود یـادش کـه مـیرسـد دلـم آرام میشـود بخـشـیـدهانـد بر من مـسکـین ولایـتـش دارم به دست گـوهر مهـر و محـبتـش
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
ای عاشـقـان دوبـاره زمان صفا رسید نـوری دگـر ز مـنـبع نـور خـدا رسـید آمـد یـگــانـهای کـه ز یــمـن ولادتـش پیـوسته بهـر ما ز خـداوند عـطا رسید حور و مـلک غریق تعجب زروی او عالم گـرفته عـطـر ملـیـحی ز بوی او جـانـم فــدای او کـه دلــم را جـلا دهـد دردی اگـر رسـد به نـگـاهی دوا دهـد قـاصر بـود زبـان ز ثـنـای نـگـار من یـکـتـا بـود جــمـال دل آرای یـار مـن
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
تا ده شـمردیم و خـدا آورد نور دیگری مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشتهایم این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری یک عمر پای سفرۀ این خاندان بودیم و شکر نام عـلی بار دگـر آورده شـور دیگری دنیا اگر با سامری بستهست عهد دوستی غم نیست، ما و سامرا و کوه طور دیگری اسم امیرالمـومنین، رسـم امیرالمـومنین گویا نجف در سامرا دارد ظهور دیگری الله اکـبـر بـر لـبـم امـا خــدا را دیــدهام در واژههای جامعه با هر مرور دیگری بین لغتها گشتهام هادی شبیه مهدی است یعنی هنوز آن دورها پیداست نور دیگری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام هادی علیهالسلام
حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم متـوسـل به شکـوه حـرمت طـوبـا هم غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم از هلال رجب و نیمۀ ذیالحجه گذشت آنچه در قدر سرودیم در عاشـورا هم چه نیازی به طبیب است اگر نزد توأیم که شـفـا میدهـی آری متـوکل را هم تو علی هستی و در کنج قفس هم بروی نزد تو ناله کـند شـیر که من روبـاهم دل بگو آینه و شیشه اگر مال تو نیست بشِکـن آیـنـه و شـیـشه و دل را با هم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای مـحـبـان روز مـیـلاد آمـده بـاز از ســبـط نـبـی یـاد آمـده در جهان شد موسم روشنگری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
بـهـشـت اهـل ولا را ثـمـر مبارک باد طـلـوع عـید بـزرگ دگر مـبارک باد خدای عـزّ وجلّ را ولی تمـاشاییست به روی دست محمّد، علی تماشاییست سـلام بـاد بـه ابـن الرضـا و فـرزندش شـفای روح مسیحا ز فـیض لبخـندش نـدیـده چـشم بـشر جـز ائـمّـه مانـندش سزد که مدح بگـوید فـقـط خـداوندش جــمــال او هـمـه آئـیـنــۀ امــام جـواد علی است این، پدر و مادرم فدایش باد سخنوران جهان مست یک عبارت او جحـیم بـاغ چنان گـردد از اشارت او سر سـران همـه در حلـقـۀ اسـارت او دعـای «جامعه» زیبـاترین زیارت او زیارتی که سزد وحی سرمدش خوانند شـنـاسـنـامــۀ آل مـحــمّــدش خـوانـنـد مهی که مهر هم از ماه عارضش خجل است چو آفتاب به دلهای پاک مشتعل است گـل محـبـت او زینت بهشـت دل است عدو هم از کرمش شرمگین و منفعل است جهانیان همه مرهـون لطف او من هم نه من گـدای در او شـدم که دشمن هم الا حــرم حــرمِ ســامــرات را زائــر بهشت، زائر صحن و سرات را زائر فـرشـتـگـان حـرم بـا صـفات را زائر جــواد مـــاه رخ دلـــربــات را زائـر عجب نه گر به قفس شیر وحشیات شد رام مـطـیـع سلـسلـۀ تـو اسـت گردش ایـام تو چارمین عـلی از عـتـرت پیـامبری تو خـود امـام و امـام جـواد را پسری تو بـر امـام رضـا نیـز پـارۀ جـگـری تو چون حسین چـراغ هـدایت بـشری ائمّه هادی و تو خود به کنیه هادیشان اگرچه بر حرم حضرتت جسارت شد حـریم محـترمت در جهان زیارت شد نصیب شیعه در این امتحان بشارت شد نصیب دشـمن تو ذلت و حـقـارت شد شکست شیعه محال است چون به حصنِ ولاست تـمـام خـلـقـت هـسـتی بـوَد بـرای شما نهـاده سر به زمین آسمان به پای شما سـعـادت هـمـه عـالـم بـود ولای شـمـا بُـوَد «بـکُـم فَـتَـحالله» در ثـنـای شـمـا خـدا بــرای شـما خـلـق کرد عـالـم را به غـیر بـاب شما حق نیـافـریده دری خـدا پـرست نیام گـر زنـم در دگری نبود و نیست به جز بر درِ شما خبری اگـر کـنـید بـه کـل جهـانـیـان نـظـری قـسم به هر که گـذارد قدم به راه شما مصیبت است اگر یک نظر به ما نکنید مـرا ز دامـن پُـر مهـرتان جـدا نکـنید رهـم دهیـد در ایـن خانه و رهـا نکنید مرا به دوری خود دور از خـدا نکنید من و جـدا شـدن از دامـن شما هرگز حـیاتِ بود و نبود از برای یک دمتان خـدای داده شـرافـت به کـل عـالـمتان خدا گواست که اوصاف ما بود کمتان عـطا کـنیـد مضامین نـو به میـثـمـتان که همچو «میثم» تـمار مدحـتان گوید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
غنچهای دیگر عیان شد در گلستان ولا شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق هم ولی الله هـسـتـی هـم امـام و مـقـتـدا کوکب حق و حقیقت سر زند از کوی او ماه رخشان را سزد در وصف او گوید ثنا گاه گاه شادی و جشن و سرور اهل بیت هم غدیرخم رسد هم زاده شد ابن الرضا نام نیکویش علی و کنیه اش چون مرتضی چون یداله دست حق و چون علی مشکل گشا قلب ما ای حضرت هادی روان شد سوی تو تا که از لطف عمیم ات قلب ما یابد شفا شهر بطها یافت دُری دیگر از آل رسول سایه گستر گشته مهر کودکی نعمت فزا هم جواد و هم عروس فاطمه شادمان از او هم برای اهل ایمان گـشته میر و رهنما حوریان پیوسته بر لب نغمه خوان او شدند جـمع گـشته گرد مـهـد هـادی نـورالهدا اوست نوری دیگر از دامان زهرای بتول جـدّ مهـدی باشد و بر ما ولی و پیـشـوا یـادگـار جانـفـزایش شد دعـای جـامعـه از دعای اوست تا روح دعـا دارد صفا با نگـاهی پُـر شـود جـام تـهـی ما دگـر صاحب جود است مردم هادی ابن الرضا قـبر زیـبایش بود در بارگـاه عـسگـری کربلا خواهم ز حق و کاظمین و سامرا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
به جـای بـاران بـبـارد ز آسـمان انجـم بـه مــقــدم پـسـر فـاطـمــه امــام دهــم چه خـفـتهای مـه من روز عید آمد، قُـم به بحر شادی گـردیده ملک هـستی گُم شد از ولایت ابن الرّضا جهان روشن قلـوب شیعه دل صاحب الزمان روشن عـروس فـاطـمه بر فـاطـمه پـسر زاده برای شـمـس ولایت بـهـین قـمر، زاده و یـا کـه آمـنـه پـیـغـمـبـری دگـر زاده و یا که بـنـت اسـد شـیـر دادگـر، زاده بحـق که آیـنـه حُـسن خـالـق ازلی ست که بوسه زن به جمالش محمّد ابن علی ست گـذر ز کـبـر و ریا تا که کـبریـا بیـنی خودی گذار به یک سوی تا خدا بیـنی شـکـوه آیــنـۀ روی مـصـطـفـی بـیـنی مـه جـمـال دل آرای مـرتـضـی بـیـنـی جـمـال لَـیـس کَـمِـثـله ز حق هـویدا شد مـه امـیــد جــواد الائــمّــه پــیــدا شــد در آســمـان ولا مــاه بــیقــریـن آمــد به صورت بـشری صورت آفـرین آمد کـز آفــتــاب بـر آن مــاه آفــریـن آمــد ولّـی حـق دهـمـین پـیـشـوای دیـن آمـد امین وحـی ز سوی خدا در این مـیلاد پـیـام تـبـریـک آورده بـر امــام جــواد گذر ز خویشتن و گوش جان خود کن باز کز آن ولّی خـدا گـویـمت یکی اعجـاز که مرغ روحت از حبس تن کند پرواز به آسمان حـقیقت رسی ز کوی مجـاز ز شـرح آن بـشـنـاسـی امـام را، بهـتر وصی حـضـرت خـیـرالانـام را، بهتر بگـفـت با متـوکّـل زنی ز نـسل عـرب که یا امـیـر منـم دخـتـر عـلـی، زیـنب حسن برادر و زهراست مادرم به نسب ز آسـمـان ولایت مـنـم هـمـان کـوکـب خلایق از سخـن او به حـیـرت افـتادند که قـصّـه را به امـام دهـم خـبـر دادند امـام آمـد و اول نـصـیـحـتـش فـرمـود ولی نداشت نصیحت برای آن زن سود ولّی حق که بجان و تنش سلام و درود گـشود غـنچۀ لب را بدو چنین فرمود: که گـوشـت بـدن پـاک اهـل بیت کـرام بود به حجـم خدا بهر هر درنده حـرام براستی اگرت دعـوی است در گـفـتار بـجـانـب قــفـس شـیـرهـا قـدم بـگــذار سخن بگـوی به آنان نشانـشان به کنار بگفت ای به بزرگیت کرده حق اقـرار اگر به صدق بود گفـتهات ز من بـشنو بـجـانـب قــفـس شـیــرهـا تــو اوّل رو از این سخـن مـتـوکل شد بـسی دلـشاد ولی امـام که جـان جـهـان فـدایـش بـاد بـجـانـب قـفـس شـیــرهـا قــدم بـنـهــاد چو چشم شیران بر روی حضرتش افتاد بخاک مقـدمش از عجـز و لابه افتادند سرشک ریخته صورت به پاش بنهادند کـنار خـویش چو روی امـام را دیـدند گـل وصال ز گـلـزار حُـسن او چـیدند سرشک شوق چو باران ز دیده باریدند بگـرد یـوسف زهـرا هـماره گـردیـدند یکی از آنان با حضرتش سخن میگفت ز رنج پیری و احوال ضعف تن میگفت که ای ولی الـهـی اگـر چـه من شـیـرم ولـی ز کــثـرت سـن اوفـتـاده و پـیـرم ز رنج پیـری خود در قفس زمین گیرم ز بس گرسنه به سر میبرم ز جان سیرم ز شیـرهای جـوانـتر بخـواه ای سرور که وقت خوردن طعـمه بمن کنند نظر امـام گـفت: بود تا گـرسـنه این حـیوان به سوی طعمه نیـایـند شیـرهای جوان قـدم نهـاد برون از قـفـس لـب خـنـدان فـتاد زن به قـدمهای حضرتش گـریان که ای ولّی خـدا شـرمگـین و منـفعـلـم نه زیـنـبم منـما پـیـش دیگـران خـجـلـم شـنیدهام متوکّل که سخت گـشت حـقیر تو گوئی از حسد آمد به سینـۀ وی تیر بگـفـت آن زن مـکـاره را کـنـند اسـیر برند جانب شیران به جـرم این تـزویر همه ستـاده به حالـش نـظاره میکردند که شیرها تن او را پاره پاره میکردند اگـر کـه گـوشـت آل پـیـغـمـبـر اسـلام به قول حجّت حق هست بر درنده حرام به کربلا ز جفا گرگ های کوفه و شام حـسین را که بود نـور چشم خیرالانام به ظهر جمعه لب تـشـنهاش فدا کردند ســر مـقـدّس او را ز تـن جـدا کـردنـد شـراره زد به دلـم یـاد وقـعـۀ عـاشـور تـنی که بود سـراپـاش جمـله آیت نـور به موج نیزه و شمشیر و سنگ شد مستور شکسته شد همه اعضای آن ز سُمّ ستور برهنه ماند به روی زمین سه روز و دو شب نـدانـم آنکه چه بگـذشـت بـر دل زینب دمی که دختر زهـرا به قتلگه رو کرد نــگــاه بـر بــدن پــاره پــارۀ او کــرد کشید ناله پـریشان ز غصّه گـیسو کرد سرشک ریخت ز چشم و نگه به هر سو کرد چه دید، دید به گردش به غیر دشمن نیست چنان گریست که دشمن بر او بلند گریست به گـفت ای به فـدای تو مـادر و پـدرم چگونه جسم تو صد چاک بر زمین نگرم ز جای خـیز ببـین سوی شام رهـسپرم تو خـفـتهای و شده قـاتـل تو هم سـفرم عزیز فـاطـمه ما را سـوار محـمل کن نگه به اشک من و خـندههای قاتل کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
آمده تا سخـن از چشم خود آغـاز کند دهـمـین پنجـره را سمت خدا باز کند تا که یک پرده، خدا را به من ابراز کند جـگـر شـیـر بیـاریـد که اعـجـاز کـند دهـمـین مرتـبـه امـروز، قـیـامت آمد عــلـی آخـــر دنــیــای امــامـت آمــد رد پـایش هـمه جا قـبـلهنـما میسـازد خطی از جامعهاش جامعه را میسازد خادم خانهاش از خاک، طلا میسازد کرمش نیـز به شدت به گـدا میسازد بیسبب نیست اگر عادتش احسان شده است نـوۀ ارشـد آقـای خـراسـان شده است گوشۀ صحن عجب حال و هوایی دارم بـر سـرم سـایـۀ ایـوان طـلایـی دارم از سـر سـفـرۀ او نـان و نـوایی دارم سـامـرائـیـم و عـادت به گـدایـی دارم سامرا، کـرب و بلایی به نظر میآید این دو شش گوشه به دنیا چقدر میآید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
سپاس و حمد خدا را که ناز و نعمت داد به نسلهای بشر ذات پاکِ فـطرت داد زبان برای تـشکـر، دهـان برای بـیان نفس برای حـیات و بدن به قـدرت داد به عالَم از درِ توحید لطفِ بیحـد کرد به آدم از رهِ تکـریم، حکـمِ طاعت داد هــدایـتِ هــمــه بـا آیــههـای قــرآنـش به خـالـصـانِ درش هـدیـۀ نـبــوّت داد ز حُـبِّ آل مـحــمـد مـحـبّـتـش جـاری بـه شیـعـیـان عـلـی نـعـمـت ولایت داد کمالِ عصمت خود را به فاطمه بخشید تمام هستی خود را به آل عـصمت داد به افـتخـار نـبی و علی به معـصومین و نـسـل کـوثـریِ فـاطـمـه امـامـت داد پس از حسین و حسن تا عـلیٍّ الهـادی عـلیِ چـارمِ خود را به آل عـتـرت داد سخن ز حضرت ابنُ الجـواد میگـویم همانکه حضرت حق، بیرقش ز نصرت داد ز لطف خاصِ خداوندیاَش در این دوران به دست هـادیِ دین پـرچـم هـدایت داد پس از جـواد به ابنُ الـرضای دوم نیز هزار ویک سخنِ نغز و بحرِ حکمت داد ولادتـش شـده بـابُ الـغــدیــر ایـن آقـا چقدر حضرت هادی به شیعه عزّت داد ز هـشت سالگیاَش شد امامـتَـش آغاز قـیام او به هـمه عـاشـقـان کـرامت داد قـیام کرب و بلا را دوبـاره احـیـا کرد بهـای تازهای از شـوقِ بر زیـارت داد زیارتی ز غـدیـریه، جامـعه، مـبـسوط ز نَـصِّ خـویش به دست تمام امت داد مــبـارزات فــراوانِ او هـمـه تـعــلـیـم به شیعه با عملِ خیر، درس غیرت داد چو از مدیـنه به تبـعـیـدِ سـامـرا بُردند به شیعیان، همه طرحی دراز مدت داد شیوعِ نهضتِ نامه نگاریاَش زیباست قـیامِ نرم، به یاران عجـیب وحدت داد مـنافـقـان به غـیـابش سعـایـتَـش کردند هـزیـنههای زیادی از این سعـایت داد حـرامیان حـرمش را محـاصره کردند ولی خدا به ولیاَش دوباره شوکت داد هـزار نـقـشـه عـلـیـهِ امـام مـا چـیـدنـد ولی مـقـاومتِ او به مـا بـصـیـرت داد دگر ز دشمنیِ دشـمنان هَـراسی نیست زمامداریِ هـادی به شیعه شوکـت داد هـنـوز هـم حـرم او دفـاع مـیخـواهـد مـدافـعِ حـرمـش درس اسـتـقـامـت داد دلِ امــام زمـــان را بـه دسـت آوردنـد به پیر و مرشد ما، حضرتش بشارت داد به رغمِ خصم، که آینده را برَد در بیم امـــام مــژدۀ آیــنـــده را بـه امــت داد فریب و فتنه و تحریم و خدعه و تهدید به لطفِ حق به شما ابتکار و همّت داد لباسِ جنگ به هر رنگ در بیاید، باز لباسِ رزم به تن کن که جنگ عزّت داد اسیـرِ سامـرۀ او همـیشه در رزم است به آن امـیـد که شـاید بـما شـهـادت داد غریبِ سامـره بود و عزیز زهـرا بود هـزار راه نـشان در مـیـان غـربت داد اهـانـتـی که به بـزم شـراب بـر او شد پـیـام تـازه بـمـا در دلِ مـصـیـبـت داد ز شعر خواندنِ خود، کاخ ظلم را لرزاند شبـیهِ خـطبۀ زینب، به خـصم ذلّت داد گـریزِ روضۀ ما مجـلس شـرابِ یـزید چگونه بود که دشمن به خویش جرأت داد شکستنِ لب و دندان به جای خود، اما به دخـترِ شهِ خـوبان چگونه تهمت داد ز بوسهای که رباب از سرِ بریده گرفت بـرای گـریه به آل حـسـیـن مهـلـت داد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
برای عـشق دوبـاره بهـانه پیـدا شد بـهـانه غـزلی عـاشـقـانـه پـیـدا شـد طنین آمدن کیست اینکه از طربش قـلم به شور رسید و تـرانه پیدا شد الا که گـمـشدگـان هـدایـتـیـد هـنوز پی نشـانه نگـردیـد، خـانـه پـیدا شد برای مـرغ دل چـند بام و چند هوا هم آشـیانه و هـم آب و دانه پیدا شد میان باغچه، یاسی شکفت وقتی که گـل جـواد به دست سـمانه پیـدا شد رسید چشمه کـوثر رسید آب حیات به مقدم دهمین مصحف خدا صلوات بـبـین محـمـد سـوم! عـلی چـارم را میان صـورت او با نبی تـفـاهـم را چه صورتی که شراب لبان نوشینش به نیم جرعۀ خود مست میکند خم را ببین که پشت در خانهات همه جمعند ببین گدایی خورشید و ماه و انجم را برای مـردم ری از تـنـور احسانت عطا نما دو سه تا لقمه نان گندم را نثار این همه تبریک را ز ما بپذیر حـوالهایست اهـالی مشهد و قـم را بیا که شب شب شادیست فاطمه تبریک شب ولادت هادیست فاطمه تبریک غزل به پای تو برده خیالهای مرا در آسـمان تو وا کرده بالهای مرا نگاه نغـز تو بر بیتهای پر نقـصم چه خوش به بار رسانده نهالهای مرا بگو اگر که خدا نیستی که هستی تو؟ بیا و کـفـر نـبـیـن احـتـمالهای مرا الا که خط به خط جامعه کـبیرۀ تو جـواب داده تــمـام سـوالهـای مـرا وصال چشم من و خاک پات ناشدنیست ولی بـیا شـدنی کن محـالهـای مرا من آشـنـای سـرای قـدیـمتان هـستم گدای حضرت عبدالعـظیم تان هستم تـمام دغـدغۀ تو خـدا شناختن است تمام خواهش من هم تو را شناختن است بدون اذن تو دردی دوا نخواهد شد که راه اصلی درمان دوا شناختن است تو آشـنـای تـمام غـریـبها هـسـتی وگرنه کار همه آشنا شناخـتن است دو دست خالی ما را یقین تو میبینی مرام و مشی کریمان گدا شناختن است اگر که خورده مسیرت شبی به بزم شراب بدون شک هدفت کربلا شناختن است چه کـربلا که دلم دارد آرزویش را خدا کند که ببـیـنم دوباره کویش را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
بـر لـکـنتِ زبـان من آقا امـان دهـید یا لطف کـرده و به بـیانم تـوان دهید تا مدح یک فـضیـلـتـتان را بیان کنم قـدر تـمام عـمـر جـهـانم زمـان دهید کار از کمیت لنگ غزل هم گذشته است الـفـاظ قـاصـرند به الـفـاظ جان دهید تا حق مـطلـب از سر ایـمـان ادا کنم ابن سکـیت نطق مرا دُر فـشان دهید بر ذوق کـور من تب دریای ملتهـب سـقـفی بلـنـدتر، ز خود آسـمان دهید از وحی در ثـنای تو باید مدد گرفت پس کوی جبرئیل امین را نشان دهید تا دعبل و کمیت و فرزدق شوم به پات شب تا سحر غزل بسرایم، غزل برات بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز بالاتر از مسـیح عـدم را به هم بریز شعری بخوان که وقت هدایت گری شده ارکان کفر و ظلم و ستم را به هم بریز آقا اگر بـنـاست دمی بیتو سـر کـنـم تقدیر من به لوح و قلم را به هم بریز اصلا به دست های کریمت گـل مرا از نو سرشته، آب و گلم را به هم بریز بر سائل درت نظری کن ز روی لطف کـل مـعـادلات کـرم را به هم بـریـز آقــای مـهـربــان دلــم بـا تــبـســمـی دریای پُـر تلاطـم غم را به هم بریز آرامش دلم دو جهـان در پـناه توست کارم هـمـیـشه گیر نفـوذ نگاه توست انداخت گرچه کینۀ دشمن به زحمتت یک ذرّه کم نشد به خـدا از شرافـتت گـردیـده بــارهـا مـتــوکـل ذلـیـل تـو بـوده رفـیـع ســایــۀ دیــوار عـزتـت صد آسمان فـرشته به شـمـشیر آخته دارند چشم در پی فـرمان حـضرتت راضی نشد دلت رسد آسیب بر عدوت جوش و خروش داشت ز بس دیگ رحمتت آورده دائـمـاً سـر تـعـظـیـم را فـرود دنیای عـلـم عالـمـیان پای حـکـمـتت اسـلام رفـت تـا بـه دل قــارۀ سـیــاه از بـرکت درایـت بـسـیـار و هـمـتت نورت گرفته کشـور دلها به جلوهای از بس شبیه حضرت زهرا به جلوهای از کفر محض با دمت ایمان درست کن از زنگی سـیـاه مـسلـمان درست کن در پای درس و بحث سراسر هدایتت از وحشیان حقیقت انسان درست کن از راز قـلب مرد مـسـافـر خـبـر بده از او کسی شبیه به سلمان درست کن ای حسرت بهشت خـدا خاک پای تو از دوزخ خـرابه گـلستان درست کن یک خندۀ ملـیح به لبهـای خود نشان قبله برای یوسف کنـعـان درست کن با سطری از معارف والای حضرتت راهی برای بیـنـش قرآن درست کن در وصف خوبی تو هزاران حکایت است عشقت همان میان بُر راه هدایت است چون نوکری که خو کرده بر امیر خود من را نما به نیمه نگاهی اسـیر خود تا جای دیگـری نـروم از درت، مرا بر خانهات الی الابدی کن فقیر خود در باب معـرفت تو مرا پای جامعـه بخشیدهای بصیرت و کردی بصیر خود دست مرا بگـیر و ببر تا غـدیـر خـم با سطری از زیارت اهل غدیر خود اهـل گـنـاه بـودم و با مـهـربـانـیات وا کردهای تو پای مرا در مسیر خود از سختی زمان گلهای نیست، شکر حق خواندی مرا به خنده به مهمان پذیر خود دل بـسـتـۀ کـلامـکـم الـنـورتـان مـنم در باب عـشق وصلۀ ناجـورتان منم دنیاست عـبـد خـانۀ عـبدالعـظـیـم تو محـتاج دست های هـمـیشه کـریـم تو با اهـدنا الـصـراط تـو اهـل هـدایـتـم با نـور تـوست راه دلـم مستـقـیـم تـو این حس همیشه بوده به همراه من که هست مشمـول من عـنایت و لطف قـدیم تو در کاظمین، مدینه و قم، مشهد و نجف شد تازه پای جامعه روح از نسیم تو با جامعه، زیارت هر یک از اهل بیت دارم سـلام بر تـو و قـلـب سـلـیـم تو حال و هوای گنبد سلطان که جای خود دارد هـوای گـنـبـد تـو یا کــریـم تـو نزدیک شـد مـحـرم شاه شـهـیـد دین امضا بزن حوالۀ دل را یک اربعین
: امتیاز
|
رباعی های ولادت امام هادی علیهالسلام
نوری به جـهـان ز حیّ سرمد آمد از لـطـف خــدا عــبـد مـؤیّــد آمـد دهـم گـل بـوسـتان زهـرا و عـلـی از نـسـل عـلـی نـجـل محـمّـد آمـد ***************** امشب به جهان نور خدا آمده است دهم گـل باغ مـصـطفی آمده است در بـیت نـهـم گـل ولایـت، هـادی از نـسل عـلی مرتضی آمده است ***************** امشب به جهان نـور مبـین میآید بر شیـعه بگـو حـبل مـتـین میآید از بیت جواد ابن رضا هادی دین هـمـنـام امـیـر مــؤمـنـیـن مـیآیـد ***************** امـشـب از لـطـف خــداونـد ودود غـنـچـهای وا شد به گـلزار وجود آمـده چـهـارم عـلـی، هــادی دیـن بـر جــمــال کــبــریــائـیـش درود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
امشب بسـاطِ شـادمـانی جـور بـاشد از فرش تا عـرش امتـداد نور باشد هادی همان سرچـشـمۀ نـورِ هدایت مـیـلاد او باشد سـراسـر با سـعادت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
باز در بحر ولایـــت گهــری پیــدا شـد باز بــر چـرخ امامت قـمــری پیــدا شد بـاز در بـاغ فـضیـلت ثـمـری پیـدا شـد قـلـــم صـنـع خــدا را اثــری پیـــدا شـد شب وصل و شب وجد و شـب ذکر اسـت و دعاسـت شب میلاد علی ابن جواد ابن رضاست جان به کف گیر و بیا جلوۀ جانانه ببین خلوت محفل شمع و گل و پروانه ببـین در حرمخانـۀ حـق، مـاه حـرمخانه ببین روح شــو طلعـت ریحانۀ ریحانـه ببین باز پیـــدا شـــده مـصباح هُـدایی دیگـر پـای تـا فـرق امـام الـشّــهـدایـی دیـگـر شاهکـار ازلـی را اثر است این مولـود دهمین قـبلۀ اهـل نظـر است این مولود پسر پاک رضا را پسر است این مولود دهمـین قـبلـۀ اهـل نظر است این مولود بـفـشـانـید به گـهــواره گـل و ریحـانش سر و جان همــه خـوبان جهان قربانش آفتابی که به چـشم هـمگان چهـره گشاد سایـهاش بر سـر خلــق همه عـالم افـتاد هـمـه داریـم از او درس ولایـت را یـاد جامعه باد فدایش که به ما (جامعه) داد وعدههایش همه صدق است و کلامش همه نور نگه چشم بد از مصحف رخسارش دور دست ما خـالی و او دست عـطای داور فکـر ما کوتـه و وصلـش ز همه بالاتر گوهر ده یـم نــور است و یـم ده گـوهر نام هادی است برازنده بر آن فخر بشر داده بر چشم دل از پرتو حُسنش جلوات به جلال و به کمال و به جمالش صلوات این گل باغ جواد است و جهان گلزارش بـهـتـرین آیـنـۀ حُـسـن خـدا رخـسـارش بـه جـواد ابن رضا روح دهـد دیـدارش کـعـبـۀ جـان هـمـه زنـده دلان دیـوارش وصف او ســورۀ نـور است بدانید همه فــی بـیـــوت اذن االله بـخـوانـیـد هـمــه ای به از عطر جنان خاک در سامرهات آرزوی هـمـه خـوبان سـفـر سـامـرهات شـجـر طـور کجـا و شـجـر سـامـرهات آسـمــان بـال زنـد دور ســر سامـرهات نه عجـب کعـبه اگر دور مزارت گردد هرچه جان کرده خدا خلق، نثارت گردد کیسـتی تو که به برج سه محمد قمری؟ نام زیبات علـی و سـه علـی را پـسری هرچه خوبان همه گفتند از آن خوبتری پــدر مـنـتـقـم خــــونِ خــدا را پـــدری چار اُم، هفـت پـدر بـنـدۀ جود و کرمت نه فقط سامره، قلب همه خوبان حرمت ای حـرم گـشته به دور حرم سـامرهات چشم رضوان به ریاض الارم سامرهات دل زند موج به هر پیچ و خم سامرهات سـایه افـکـنـده بـه عـالم علـم سـامرهات حـرم امـن خـدا صـحن تـو و حـائر تـو همه شـب مهـدی موعـود بود زائـر تـو من کی اَم تا که ثنا گوی تو باشم مولا؟ یا که مشـتاق گـل روی تـو باشـم مـولا یا کـه سـرگرم هیـاهـوی تـو باشـم مولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم مولا! من ندارم به جهان غـیر تو مولای دگر چه بـرانی چه بخـوانی نروم جای دگـر دل بـرد از همـه پـیغــامبـران دیــدارت چـــارده آیــنـــه در آیــنـــۀ رخســـارت یوسف آورده سر و جان به سر بازارت سـرمـۀ چـشـم مـلـک خـاک ره زوّارت صلواتی که از آن بوی خـدا گردد حس به تو و بر حسن و روح عروست نرگس گر چه یک عـمـر ز افـعـال بـدم آگـاهم گرچه نبود به بساط از همه هستی آهـم گرچه بگذشته به غفلت همه سال و ماهم بـه عـنـایـات شـما مـیـثم ایــن درگـاهـم طبع خود را همه جا وقف شما سازم و بس هر که هستم به تولای تو مینازم و بس
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود و با فرشتههای وحیِ عشق، هم قدم شود اجازه هست این کـبوتر نشسته در حرم پَـرِ شکـستهاش برای مدح تان قـلم شود برای وصل آب و دانه نیست سر به زیریاش برای پایبوسیات به اشتـیـاق خـم شود در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی نـوای یـا ابـا الحـسـن نـوای بـازدم شـود کـنار خـوان جامعـه، دعـا نمیکـنم دگر زبـان حـاجـتم هـمین دو دیـدۀ تـرم شود منـی که در تـمام زنـدگـی ابا لجـوادیام چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن گدا و ریزه خـوار معـدن فـضائلت شدن چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و به این طریق، موجبات شادی دلت شدن چه نعمتی است این که با اشارۀ نگاه تو غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت برای حـفظ این حرم فدا و بِسملت شدن چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن چه نقمتی است بیتو بودن و مقابلت شدن همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم بخـوان بـرای مـا فـراز قـادَة الْـهُـداة را بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را هزار سیدالکریم از این قـبـیله زنده کن بخوان و شرح کن فـراز سادَة الْوُلاة را شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان خـودت مـعـرفـی نـمـا أئِـمّـَة الْـدُعـاة را بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا بـیا نـشان بـده به ما حـقـیـقـت صلاة را حـمـایـت بـتــول از ابـوتـراب را بـگـو عـیان نـما به خلـق راز ذادَة الْحُـمـاة را بدون تو، منِ غریبه آس و پاس میشوم دعـای مـا دعـا نـبـود اگر نـبود جـامـعه دعا گـره گـشا نـبـود اگـر نـبود جامـعـه کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان مـریـد هـل اتـی نبـود اگر نـبـود جامعه کنار چاه غـالیان و صوفـیان کسی دگر به راه، آشـنـا نـبـود، اگر نـبـود جامـعـه غـروب جـمعههای ما اسیـرهای مبـتـلا به عـشق، با صفا نبـود اگر نبود جامعه خلاصه عـرض میکنم میان اعـتقـاد ما خـدا هـمین خـدا نبـود اگر نبـود جامـعه ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف دعا که میکنی گـناه خلـق پاک میشود جهان بدون بودنت چه هولناک میشود خدا به خـندههای بر لب تو شاد میشود خدا به خشم چهرۀ تو خشمناک میشود به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت اهانـتی کـند، بدون شک هلاک میشود مرید مکـتبت برای کسب نـور معـرفت به پای جامعه کبیره سینه چاک میشود در انـتـظار دیـدن جـمال توست سائـلت در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک میشود همین که هیچ کس کنار من نبود، میرسی به دست خود به ما فقیرها پیاله میدهی شراب ناب و کهنۀ هـزار ساله میدهی تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعـیان برای جـبر و اخـتیار هم رساله میدهی فـدک نـمـاد غـربت عـلی و فـاطمه شده به ما خبر ز غاصبان آن قـباله میدهی تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه خودت کریمی و به کربلا حواله میدهی فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله میدهی؟ به لطف تو اسـیـر شـاه عـالـمـیـم تا ابـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
شمیم عطر رحمت میوزد از کوچهها امشب دوباره دیده شد در آینه وجهِ خـدا امشب میان گاهواری که مَلک گهواره جنبان است به جلوه آمده روی علیِ مرتضی امشب بخوان چندین فراز از جامعه در نیمه شب امشب که حال دیگری دارد مناجات و دعا امشب چرا باید به دارو و دوا و نسخه دل بندم چرا که نام هادی میشود درد و دوا امشب ز یمن مقدم مولود زهرا حضرت هادی شده آئـیـنهبـندان خـانۀ ابنالـرضا امشب شبـیهِ کنج ایوانِ طلا در کنج این هجره نشستن پای گهواره عجب دارد صفا امشب دخـیـلِ دامن این نازدانه شهـر پیـغـمـبر نمایان شد که فرقی نیست در شاه و گدا امشب نه اینکه در مدینه کوچههای شهر روشن شد چراغان میشود از نور او عرض و سما امشب شب میلاد ساقی پُر کند جام مرا از مِی چه شوری در زمین و آسمان گشته به پا امشب شده عرش برین شهر پیمبر لیک میدانم خبرهایی است در هر جای جایِ سامرا امشب دمِ بابالجـواد آنگونه خـیل زائران دیدم که گفتم هست این میخانه هم دارالشفا امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
خَبَرش آمده که عرش چراغان شده است خنده مهمانِ لبِ حضرتِ باران شده است گُـلِ لـبـخـــند کـه آمـد بـه لـبِ مـادرتـان همۀ عرشِ خدا شاد وُ غزلخوان شده است سـفـرهای پُر بَرَکت پَـهـن شـده در دنـیـا نان خورَش حاتم وُ ایّوب وُ سلیمان شده است خوش به حالِ دلِ هرکس که به او دل داده میـهمانِ حـرَمَش زائرِ سبحان شده است دَم به دَم شکرِ خدا کُن که به او دل دادی مکـتَـبَـش مصطفـوی وُ نَسَـبَـش مولایی نَفَـحات وُ حـرکات وُ نَـفَـسـَش زهـرایی وارثِ صبر وُ کراماتِ عمویَش حسن است خُلق وُ خویَش، بَر وُ رویَش، همه عاشورایی آبـرودار شـود سـائـل وُ مِـسکـیـنِ حـرم خوش به حـالِ دلِ ما که شده سـامّـرایی آمـد و شادی وُ سبـزی وُ طـراوت آورد وَ به یُـمـنِ قـدمَـش خـاک شـده رویـایـی صـف ببـنـدیـد مَـساکـینِ حـرم با شـادی آمـده تــا دلِ طـــوفــان زده آرام شـــود حـج نَرَفـته حـرمی صاحبِ اِحـرام شود علوی نام وُ مَرام است عجب نیست اگر وارثِ بـیـرقِ جــاءَالـحَـقِ اســلام شــود او نگـاهی بُکُـند فُـلک وُ فَـلَک میگردد شیرِ حَق کرد نَظَر شیـرِ ژیان رام شود قـابی از سـجـدۀ سجّـاد وُ کـلامِ باقـر… با دَمِ صـادق وُ کـاظـم اگـر اِدغـام شود میشـود صـفـحـۀ خـشکِ دلِ مـا آبـادی زائران حرم وُ صحن وُ سَرا را عشق است عاشـقـانِ نقی وُ اسمِ شما را عشق است هر کسی جامعه میخـواند وُ حالی دارد در حریمِ پسرِ جود وُ سَخا را عشق است نوۀ حضرتِ سلطان وُ مسیرِ فـرج وُ… دلبرِ خوش سخن وُ میرِ وِلا را عشق است سامـرایی شـدهها مـاهِ نَـوا نزدیک است گریه وُ سینه زنی؛ کربوبلا را عشق است مشهد وُ سامرهُ و کربوبلا میگویند…
: امتیاز
|