- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب همه اوضاع عالم زین مصیبت درهم است امشب یتیم و نوحه گر گردید اکنون حضرت صادق به بر او را ز مرگ باب، زانوی غم است امشب
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
عرش را با ماه و با خورشید روشن کردهاند آسمـانیها لـبـاس نـور بـر تن کـردهاند شد خدا بانی و عاقد حضرت پیغمبر است سر به زیر و عشق دارد در نگاهش انعکاس با وقاری فاطمی، محجوب! با احساسِ خاص گفت پیغمبر برای من همین شد افتخار زیر لب میگفت زهرا: هست همتایم علی شد ولیُ ألله و یـار هر دو دنـیـایم عـلی خواند أنکحتُ و زوّجتُ پیمبر خطبه را لحظۀ دیدار بود و عشق، نابِ ناب شد دست پیغمبر وساطت کرد و فتح الباب شد دست در دست هم آوردند و شد حبل المتین در زمین پیچید عطر عود و اسپند و گلاب در نخستین لحظۀ پیوند غیرت با حجاب دست خالی آمدم! آمد خدا عیدی به دست
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
وحی در هفت آسمان تا میزند ناقوس را میبرد از خواب عالم وحشت کابوس را پا به پای ناخدای خویش میخـواند خدا مـحـرمـیتنـامـۀ بـین دو اقـیـانـوس را شال سبز و چادر مشکی مجسم میکند پیش چشم عالمی رنگ پر طاووس را ازدواج حـیـدر و حوریه مـعـنا میدهد ارتـبـاط بـین یا سـبّـوح و یا قـدوس را مینـشاند بر لـبان مـرتـضی لبـخـند را تا که میخـواند محمد خـطبـۀ پیوند را با نگاهش میبرد هوش از سر آئیـنه تا فاطمه وا میکند از چهرهاش روبند را شرم در لبخند محجـوبانه دختر نشست تا پـدر در گردنش انداخت گردنبـند را بیخدیجه اشک در چشمان احمد میدود لحـظههایی که تماشا میکـند فرزند را
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خطبهخط عشق است حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظههایتان باشم شعر زیباست تا زمانی که نور این بیتها علی باشد به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن! تا دلم آنچان که میخواهی شیعۀ مرتضی علی باشد ورد لبهای من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امام جواد علیهالسلام
گـاهگـاهـی نـگـاه مـا را بَـس بـوسـهای گـاهگـاه مـا را بَس گرچه از دستِ یار ممکن نیست جـگـری روبـراه مـا را بَـس مـا گـره در گـره شـدیــم امـا لطفِ زُلـفـی سـیاه ما را بَس تا به کویش نرفتهایم افـسوس ولی این شوقِ راه ما را بَس در بـساطـم نـبـود غـیر از آه و هـمین نـصفـه آه ما را بَس مـرقـدی با دو گـنـبـد زردش خـاکِ آن بـارگـاه مـا را بَس یک ضریح و دو قبله و دو امام یک حرم با دو شاه ما را بَس به ضریحـش نشد اگر برسیم کـنـجِ آن سـرپـنـاه مـا را بَس ما حـسیـنی شـدیم شُکـرِ خدا کـاظـمـینی شـدیم شُکـرِ خـدا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام جواد علیهالسلام
گرچه از غم، شکسته بالِ من است اشک من شـاهـد ملالِ من است حـــالِ ابـــر بـــهـــار دارم مــن دیـــدهای اشـکبـــار دارم مــن مـن کـه مـهـر تـو را خـریـدارم هــم دلآزرده، هـم گــرفــتــارم شـد گـواهِ شـکـسـتــه بـالـی مـن چشم پُر اشک و دستِ خالی من درد مـا را نـگــفـتـه، مـیدانــی نـامـه را نـانـوشـتـه مـیخـوانی ای کـرم عـبـدِ خــانــهزادِ شـمـا رحـمـت و جـود در نـهـاد شـما خواهم از بَندِ غـم نـجـات از تو الـتـمـاس از من الـتـفـات از تـو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام جواد علیهالسلام
اگر دینیست باقی در جهان بیشبهه دین توست یداللهی که میگویند خود در آستین توست تو حتی قادری خورشید را زیر نگین آری که «نِعمَ القادِرُ اَلله» خود نقش نگین توست چراغی در جهان گر هست جز نور منیرت نیست اگر در جان ما عطریست عطر یاسمین توست تمام خاک ایران را به پایت با رضا ریزیم اگر چه مرو تا بغداد جزئی از زمین توست نه رسم معتصم ماند و نه تلخیهای اُمُّ الفضل اگر شعری به جا ماندهست، شور دلنشین توست جوادالحق اشفعـنی، تقیالعـشق ادرکنی اگر علم و یقینی هست از علمالیقین توست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
الا ای مـظـهـر جــود خــدایـی جوادی حضرت ابن الرضایی دو دسـت خـالـی آوردم برایت نـه دنـبـال غــذا و آب و نــانـم نه مـحـتـاج عـطـای دیـگـرانـم خودش فرموده تو باشی مرادم کرم تو؛ جود تو؛ دست گدا من وفـای دائـمـی تـو بـی وفـا مـن ولی به رو نیـاوردی تو اصلا گـنـهـکـارم گـنـه بـسـیـار دارم نظر کن دیـدهای خـونبار دارم سگ کـهـف جـوادم جـانـم آقـا نه دنیا نه طلا میخواهم از تو بجای آن ولا میخـواهـم از تو اگـر چـه جـلـد بـام کـاظـمـیـنـم دوباره ماجرای حجره با زهر دوبـاره دردها را شد دوا زهر کـشید از سـیـنهاش آتش زبـانه غریبانه به حجره دست و پا زد زمین که خورد مادر را صدا زد بفکر روضه خـدالـتریب است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
روی خاک حجره افتاده سر ابن الرضا آه، آه از لحـظـههـای آخـرِ ابن الـرضـا بر جوانیش بریزد چشمِ پیری، اشک خون گشته دیگر زندگی، درد سر ابن الرضا بی کسی شد قسمت آن که کس هر بی کس است ای اجل تنها تو هستی یـاور ابن الرضا هر چه هم آمد سرش شکر خدا دیگر نبود نیزه و سنگ و عصا دور و بر ابن الرضا شکر حق جان بر لب بابا نیاورده است با کاکلِ خـونین، عـلـیِ اکـبرِ ابن الرضا* هر چه در بغداد شد، شکر خدا دیگر نگشت چـادر خـاکی نصیب دخـتـر ابن الرضا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
به چشمت میهمان کردی تمامِ عمر، زمزم را به خاکِ تشنه خواندی آیۀ بارانِ نمنم را تویی آن کودکی که از سکوتش درس میریزد دهان وا کن که بشناسند از هر علم، اَعلَم را غلام خُردهشاگردانِ شاگردانتان میشد به دَرسَت میفرستادند اگر یحییبناَکثَم را زیادت نه؛ کمت هم از سر عالَم زیادی بود نمیدانند دسـتان جـوادت مـعـنی کـم را نمک نشـناسها انداخـتـند اندازۀ جـودت به جان شانهات سنگینی یک کوهْ ماتم را به مشتت جمع شد کابوسِ خاکِ چادر مادر زمین با اشکهایت ریخت بر سر؛ خاکِ عالم را قیامِ انتـقام از دستهای کـوچکت پا شد چشاندی بر دهان کوچه چندین مشتِ محکم را تو را با روضههای مادرت کشتند، با سَم نه به کامت ریخت انگورِ اجل با زهر، مرهم را اگر میدید امّالفضل، درمانت شهادت بود به بیمارش نمینوشاند، هرگز مرهمِ سَم را زمین در قابِ چشمش آخر ذیالقعده را میدی نگاه تشـنهات یک آسمان مـاهِ محـرّم را مسافر بودی و پشتِ نگاهت کاسهآبی ریخت نشان میداد حالِ رفتنت یک کربلا غم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
مبارکی تو و خود رزق بیحساب، جواد ندیـده است شـبـیـه تو را تـراب، جواد برای وارث جـود رضـا شدن بیشک نشد به جز تو کس دیگر انتخاب، جواد اگر چه کل جهان بر سرت خراب شده است سرت ندیده به خود مجلس شراب، جواد هـزار شکـر که بعد از شهـادتت دیگر نبود صحـبـتی از معجر و نقاب، جواد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
با آن سِخـاوت و کَـرَم و مِهـربـانیات حَـقَّـت نـبـود این همه دردِ نـهـانـیات تاثیر کرده زَهر به هَر عضوِ پیکرت طعـنه زَنَـد به لالـه، رُخِ ارغـوانیات آبَت نمیدهد به خُـدا، دست و پا مزن رَحمی نمیکند به تو این یارِ جانیات در آه آهِ آخَــرَت اِی مـــاهِ فــاطـــمـــه بوی مدینه میرسَد از روضه خوانیات از بس به داغِ پهلوی صِدّیقه سوخـتی پـیـریِ تـو رسـیـد در اوجِ جـوانـیات افتاده ای به یادِ حَسَن که به کوچه گفت؛ “مادر؛ فدای صورتِ رنگین کمانیات”
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امام جواد علیهالسلام
بر شانه دارد بیـرقِ شـاهِ خـراسـان را با هر نگاهش میکند تصویر باران را از کودکی حکـمِ ولایش میشود اِمضا در خردسالی میکند او کارِ مردان را هـمراهِ عـالِـمها عَـوالِـم میشود خـیـره وقتی به منبر میکـند تدریس ایمان را دور از مدینه میشـود شاهِ غـریب امّا با بودنِ او شهـر دارد بویِ سلـطان را مانندِ زهـرا مادرش تـفـسیرِ کـوثر بود با خطبههایش زیر ُو رو میکرد میدان را دار ُو ندار و دلخوشیِ شاهِ دلها اوست با یک سفارش میکند مَست این خُماران را قبل از مُحـرّم پهن کرده سفـرۀ روضه او غسل خواهد داد امشب چشمهامان را در کـاظـمـینِ او دلِ تـنگـم حـسینی شد با روضههایش جستجو کردیم جانان را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
خوشبخت شد آنکس که گرفتار جواد است عاشـق شدن ما سر اجـبار جواد است عـمریست گـدائیم ولی غـصه نداریم سقـف سرمان سایۀ دیـوار جواد است ما را نبرید از سر این کوچه به جایی جنّات خـدا گـوشه و بازار جواد است در نوکـری خود طـلـب مـزد نکـردیم پُر بودن این کیسه به اصرار جواد است سـائـل شـدن ما عـطـش بـنـدگی آورد چون سفرۀ ما سفرۀ افطار جواد است جان میدهد این کندنِ جان پیش کریمان عیسىٰ شده آن مُرده که بیمار جواد است تا صبح ابـد خـانـهات آبـاد رضا جـان از بس حـرمت مشهد آثـار جواد است گـفـتند چرا گریه کن فـاطـمـه هـستید؟ گفتیم که این کار فـقط کار جواد است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
جـوان خـانـۀ زهـرا غـریبِ زهـرا تو صـدای نـالـۀ اَمَـن یُـجـیـبِ زهـرا تـو بـمیـرم از غـمت آقـا کـسی نداری که غریب و زخمی و تنها کسی نداری که میان حُـجـره پَرَت را کسی نمیگـیرد عزیزِ تشـنه سرت را کسی نمیگـیرد چقدر غرقِ عرق غرقِ درد تب داری میانِ سُرفـه جگرپاره رویِ لب داری بـه دادِ تـو نـرسـیـدنـد تا صـدا نـزنـی کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی صدای بال و پَر بسته از قـفـس نرسد صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد نگو جوانِ رضا تشنهای که آبی نیست بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست عجیب زهر بدی بود شعله بر پـا کرد تمامیِ جـگـرت را که اِربـاً اِربـا کرد کسی نگفت که آبی دهان خشکـش را کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را میان حجـره پَـرَت را کسی نمیگـیرد عزیزِ تـشنه سرت را کسی نمیگـیرد نه ظرف آب کنار و نه بستری داری نه گِرد خویش برادر نه خواهری داری برادری که به قـربـان پـیـکـر تو رَوَد نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد نه گریهکُن که پِیات سر به دشت بگذارد نه خواهری که برای تو طشت بگذارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام
دل در حـریـم امـن تو آرام تا گـرفت عشقت به سینۀ همه عـشاق جا گرفت منّت نـهـادهای تو به ایـران رسیـدهای مهمان شدی و خاک خراسان صفا گرفت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام
سلام ای طـبیب طبـیـبان سـلام سلام ای غـریب غـریبان سلام الا مـاهـتـاب شـبـسـتـان طوس الا حضرت نور، شمسالشموس غـریـبـم مـن از راه دور آمـدم به دنبال یک جـرعه نـور آمدم شبـم، آه یک جـرعـه ماهـم بده پـنــاهـی نــدارم پــنــاهــم بــده ببـخـشـا اگـر دور و دیـر آمـدم جـوان بودم، امـروز پـیـر آمدم مـنـم زائـری خــام و بـیادعــا کـبـوتـر کـبـوتـر کـبـوتـر دعـا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت بـاب الـجـواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تـو را دیـدم آئـیـنـهکـاری شـدم تو این خاک را رنگوبو دادهای بـه ایـــران مـن آبـــرو دادهای ببـخـشـای این عـاشـق ساده را ببـخـشـای این روسـتـا زاده را تـو را دیـدم و روشـنـایی شـدم عـلـیبنمـوسی الـرضـایی شدم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام
به نام حـضرت یـار و به نـام جـانـانم پُر از سکوت غمم یا که دل هـراسانم غریب و گم شده در راه مانده حیرانم کـنـار جـاده نـشـسـتـم چـقـدر بیجـانم عـجـیـب در به در کـوچـۀ خـراسـانـم دوباره قصۀ عشق و جنون شده تکرار بیا و داغ حـرم را به قـلب من نگـذار هـوا هـوای گـدایی رسیـده وقت قرار قدم قـدم به تو نزدیک میشوم انگـار گـدای خـسـتـهات آمـد سـلام سـلـطانم دلـم گـرفـتـه فـدایت شـوم دعـایـم کـن مـیان صـحـن تو دلـدادهام صـدایم کن بیا و از همه غیر از خودت جدایم کن خـراب کن من بد را خودت بنـایم کن مریض و پُر غم و دردم تویی تو درمانم همیـشه صحـنۀ زیـبـا نـمیرود از یاد کنار حوض حرم رو به روی گوهرشاد نگـاه من به زن پیر و خسـتهای افـتاد که آب و دانه به کام کبـوتـران میداد بـبـین که مثل همه زائـران پـریـشـانم صدای همهـمۀ جمـعـیت صدای زنان صدای گریۀ طفلان صدای پیر و جوان و صحنها که پر است از دعای این و آن سرت همیشه شلوغ بوده شکر آقا جان برای غـربت مـردی غـریب گـریـانم همان که دور مزارش فـقـط چند تایی کـبـوتـرنـد و نــدارنـد لانــه و جـایـی نـشـانـی حـرمـش انـتـهـای زیـبــایــی مـدیـنـه کـوچـۀ غربت پـلاک تنهـایی هـمـیـشه زائـر آن سـرزمین پـنـهـانـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای از شـعـاع نـور تو تـابـنـده آفـتـاب باشد ز روی مـاه تو شـرمـنـده آفـتاب جز با رضـای تو نـدمـیـد و نـمیدمـد از شـرق، در گـذشـته و آیـنـده آفـتاب فرمـان اگر ز سـوی تو یـابـد هرآیـنه هر مُـرده را دوبـاره کـند زنـده آفتاب در آسـتـان قـدس تو یا ثـامـنالـحـجـج یک بنـده ماه باشـد و یک بنـده آفتاب زرّینه گـنبدت بدرخشد ز سطح خاک چونانکه از سپـهـر درخـشـنده آفـتاب تا شد پدید در مه ذیالقـعـده چهرهات ای ماه! شد ز شـرم سرافکـنده آفـتاب ای هـشـتـمیـن ولیّ خـدا یا اباالحـسن! با طلعـت تو کی بُـوَد ارزنـده آفـتاب؟ نور از تو کسب کرده که بخشد به ماه نور ورنه کجاست این همه بخـشنده آفتاب بــر حـال مــنـکــران مـقــام ولایـتـت هر صبحدم به طعـنه زند خـنده آفتاب جانپرور است گرچه به دنیا، ولی به حشر باشد برای خـصم تو سـوزنـده آفـتاب تابنده است شـمـس جـمال و جلال تو روزی که نیست روشن و تابنده آفتاب شعرم ز یُـمن نام تو پـیچـیـده هر کجا آنسان که نـور کـرده پـراکـنده آفتاب از ذرّه کمتر است «مؤید» به درگهت جایی که هـست ذرّۀ شـرمـنده آفـتـاب
: امتیاز
|
مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام
خـوشـا ما که هـمـسـایه جـنّـتـیـم به خان کـریـمـش همه دعـوتـیم رضا پادشاه است و ما رعیـتـیم فــدای غــلام مـســیــحــا دمــش به سـرهـای ما سـایـۀ پرچـمـش کـسـی را نـدیــدم بــرانـی ز در تـویـی مـهـربـانـتـر ز مادر پدر مــنـم ســائـل سـر بـه راه شـمـا هـمـان آهــوی دل بـخـواه شـمـا زمانی که حق قلب ما را سرشت محـب الـرضا سر در آن نوشت خوشـا آنکه دل سوی مشهد کند مگـر میشـود او کـسی رد کـند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام رضا علیهالسلام
بیدها را حـظِّ رقـصـیدن هدایت میکند نـورها را کِـیف تـابـیدن هدایت میکند لذتی شیرینتر از شیرینی دیدار نیست آفـتـاب روی بـام سـاعـت هَـشـتَم تویی اشـتـیـاق ناتـمـام ساعـت هـشـتـم تـویی السلام ای هشتمین خورشید آل مرتضی دشـت با آهـنـگ نیـشـابور هم آواز شد ناگهـان بادی وزیـد و موسم پرواز شد بیقرار شب نشـیـنیهای رویِ گُـنـبدیم جلوۀ خورشیدها از گنبدت رونق گرفت جزر و مد ماهها از مرقدت رونق گرفت دَخل دُکّانهاست تا محشر بدهکار رضا کاش بالـم را گـرفـتار هـوای خود کنی ربّـنـایـم را بدهـکـار دعـای خـود کـنی من فرات التماسم، مشک را بیرون بکش ابـر بـودم بیمحـابـا گـریه کـردم بارها رود بـودم سیـلآسا گـریه کـردم بـارها هیچ اشکی مثل اشکِ صُبح میلادت نشد حوضهای صحنهایت انعکاس کوثرند شاخههای چلچراغت شاخه شاخه اخترند خندههاشان انعکاس نور در قندیلهاست ذکر تسبـیـحات ماهیهای دریاها رضا با خدا بوده است هرکس بوده باشد با رضا عـالـم و آدم گـدایـان سـرایت یا رئـوف خاک بـالا روی بال یا کـریمت ریخـته عطر جـنّت روی دستان نسیمت ریخته دست پر مُهرت سرم را نازنازی میکند مادرم وقتی پرم میداد، بالش جمع شد در دلش پای ضریحت بغض سالش جمع شد مِهر تو در سیـنهام افتاد، گـریه کُن شدم آسـمانِ مـرقـدت مـا را هـوایی میکـند رقص پرچم روی گنبد دلربایی میکند نَقل اعجـاز حریمت نُقـل مجلسها شده هر زمان روحم در این آئینهها گُم میشود مثـل دریـاها دلـم غـرق تـلاطم میشود بارگاه قم حریم حضرت زهرای ماست قطره میخواهیم اینها فِیض دریا میدهند خوشه میخواهیم گـندمزار اعلا میدهند از ازل روزی خورِ خواهر برادر بودهایم ای بزرگی که سلیـمانوار ذرّهپـروری از تـمـام انـبــیــا و اولـیـا هـم بـرتــری جورِ مجـنونی کـشیدم تا که لیلایت کنم بوسهگـاهم رَدِّ نعلـِین قـدم های شماست خندۀ امروزم از لبخـند فردای شماست نامۀ پرواز من را مُهر کردی، تا زدی
: امتیاز
|