- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
دم آخـر بـه بـرم زود بـیـا مـادر جـان تا کنم سفـره دل پیـش تو وا مادرجان سوخت چون خانۀ تو خانه و کاشانه من میزدم در وسـط شعله صدا مادرجان سـوخـتن ارثـیـۀ مـادری مـاسـت ولـی صورت حور کجا شعله کجا مادرجان نه فقط آن شب و آن صحنه، خدا میداند روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک آب و آتش باز با هم دست یاری دادهاند در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی شبنـشـیـنان فـلک را بیقراری دادهاند بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان آسمان را در عزایش بردباری دادهاند؟ کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد زین سبب او را ردای سوگواری دادهاند شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او دانش و دین را قوام و استواری دادهاند پـیـروان مـذهـب این آفـتـاب عـشـق را معـرفت آموخـتـند و رستگـاری دادهاند شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید از نمک مرهم برای زخم کاری دادهاند دل بدین گلشن چه میبندی پس از تاراج گل؟ این چـمن را آب از بیاعـتباری دادهاند سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان عرشیان را رتبۀ خدمتگـزاری دادهاند شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را در گـذرگـاه نـسـیـم آئـیـنـهداری دادهاند گر چراغ لالهای روی مزار او نسوخت لالهها پایان به این چشمانتظاری دادهاند آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقـیع هر که را پروانۀ شبزنـدهداری دادهاند تا محـبـان را فراخواند به پـابـوس امام اشکهای مـا به دل، امیـدواری دادهاند
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
دوباره کینهها انداخت آتش در دلِ کوچه به پا شد داغ سنگینی دوباره داخلِ کوچه مصیبت دیده و بگذار در حال خودش باشد دلِ من هم گـرفته باز هم مثـل دلِ کوچه همان دود و همان شعله! فقط با این تفاوت که دو دست پیرمردی بسته شد در منزلِ کوچه اگر بردند با پای برهـنه عـلتش این بود که در تاریخ باشد ردّ حقّ و باطلِ کوچه رئیس مذهب شیعه در آن اوجِ بـلا حتی نظرها داشت با لطف و کرَم بر سائلِ کوچه میان گریهها میگفت: وا أمّاه…یا زهرا همین ذکر پیاپی گـفـتنش شد قاتلِ کوچه عبایش رفت زیر سمّ مرکب گفت یا جدّاه به جز گودال، مقتل شد پس از این شاملِ کوچه!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ای رتبهات فراتر از ادراک و از عقول آئـیـنۀ بصیـرت چشمت جـهـان شـمول کوچکتـرم از آنکه بخواهم بـخوانمت عـلم اصول و عـلم قرائت ازآن توست تفـسیر و فـقـه پلـهای از نردبان توست شیخ الائـمـه هـستی و دریای بیکـران مـردان سـرزمـین تو عـاشـق نبـودهاند در باب عـشـق با تـو مـوافـق نبـودهاند تو در عـلـوم عـقـلی و نـقـلی سرآمدی حکـام جـور خـلـوتـتـان را به هم زدند گردونـۀ زمـین و زمان را به هم زدند ای جـای پـای غـربت تو در دل بـقـیع
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
بخدا سخـتترین لحظۀ عـمرم این بود که شبـیـه دل زینب جگـرم خونین بود دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ استر، گریان چون اسیریِ حرم، خاطرهای غمگین بود یاد غـمهـای رقـیه، جـگـرم را سوزاند و همین روضه برای دل من تسکین بود وسـط شـعـلـۀ آتـش، نـفـسـم بـنــد آمــد وای بر قاتل زهـرا، به لبـم نفـرین بود ناصبی بود و به مادر، بد و بیرا میگفت بد دهن بود و فقط بر لب او توهین بود ریـسمان بـسـته چو مولام، کشیدند مرا این جفا از خلفا، یک عمل ننـگـین بود بـا وجـودی که اهـانت به نـهـایت دیـدم باز هم تلخ ترینَـش، به نظر شیرین بود هیچکس زیر سُـم اسب تنـم را نـفـِشرد یاد گـودال ولی سیـنـۀ من سنـگـین بود نیزه و خنجر و شمـشیر و سنانم نزدند کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود اهـل بـیـتـم کـه گـرفـتـار اراذل نـشـدند عمه افـسوس، اسیر سپـهی بی دین بود وای از دغـدغـۀ عـمَّـتِـیَ الـمـضـروبـه چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
غم گرفته است حسـیـنـیه زهرایت را شعـله کـوبـید درِ جـنّـت الاعـلایت را بشکـند پاش الهی چه کسی نیـمۀ شب بُـرده آرامـش فـردوسِ مـصـلایـت را حال که دست تو را خواست زمانه بسته تو فـقـط آه بـکـش غـربت بـابـایت را این زمین خوردنت ارثی ست ز مادر آقا؟ یا گـرفـتـهست دویـدن، رمـق پایت را همه دادند در این کوچه بهم دست به دست تـا مهـیـا بـکـنـی روضـۀ فـردایـت را شکـرلله نـدیـدنـد در ایـن بـزم شـراب خـیـزران خـوردن دنـدان ثنـایـایت را وقت تدفین کـفنی داشتی و جمع نکرد با حصیری پسرت تکتکِ اعضایت را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
در مکـتب عـشق باید عـاشق باشی هـمــراز دل گـل شــقــایـق بــاشــی از جـان به ره دلـبر خود در گذری این کـار سـبب شـود که لایق باشی در محـضـر یـار خـاک پـا بـاید شد شـایـد بـشـود یــار حــقـایـق بـاشـی فـانـی بـشـود در طـلـب خـال لـبـش بـر آتش هـجـر مثـل عـایـق بـاشـی مــانـنـد اویـس قــرنـی دل بـسـپــار معناش جز این نیست که حاذق باشی در زندگیت پیروی از عـشق بکن در مــوج بـلا ســوار قـایـق بـاشـی با ذکـر عـلـی مـرده اگر زنده کـنی تـا شـیـعـه حـیـدری صـادق بـاشـی
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
اندوه و غم به چشم ترت سخت میگرفت یک عمر غصه بر جگرت سخت میگرفت از روی در به خـانۀ امـن تو ریخـتـنـد دشمن شـبانـه آنقـدرت سخت میگرفت
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
حتّی بدون صحن و گنبد هم صفا دارد این خاک غیر از بوی غم بوی خُدا دارد مُشتی از آن را چند سال قبل بو کردم دیدم که عطری مثل خاک کربلا دارد گرچه تبرِک جُستن از این خاک ممنوع است حتّی غُبارش هم درونِ خود شفا دارد با اینکه از چشم تمام خلـق نا پیـداست از جنس نور این آستان صحن و سرا دارد آری اگر خورشید بر دارد کُلاه از سر از فرط نـورانیّت این صحن، جا دارد جایی که در آن چار تا معصوم مدفونند حـدّ اقل در حـدّ عـرشِ حق، بها دارد دارد هرآنچه این زمین از خیر و از برکت بیشُـبهـه از دستِ امـام مُجـتـبی دارد اینجا چقدر آدم به یـادِ حضرت سـجّاد حال مُنـاجات و تـضـرّع در دعا دارد باافتخار این خاک در هر لحظه میگوید: مـثـل امـام بـاقــر مـن را کُـجـا دارد؟ باید که اینجا فِقهِ ناب جعفری آموخت اینجا تَـشـیُّع قـیـمتی بیش از طلا دارد اصلاً بقیع این حالت زار و پریشان را از شرم قـبرِ حضرتِ خیرُ النّسا دارد با بـودن أمّ البـنـین اینـجـا، دَمِ مغـرب بی روضۀ عبّاس هم چشـمم بُکا دارد از روضۀ بـازوی زهـرا رد شدم امّـا اشـک همه بوی دو تا دستِ جُدا دارد عبّاس، عبّاس است چه با دست چه بیدست هر طور باشد او ادب دارد، وفا دارد
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
اینجا بـقـیع و گـریه اینـجا جرم دارد با چشم خـیس اینجا تـماشا جرم دارد اینجا هرآنکس حرفی از عشق علی زد انـــدازۀ تــاریــخ دنــیــا جـــرم دارد
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
قرنی از تخریب رد شد سهم ما شرمندگیست سهم ما از این سکوت و این بلا شرمندگیست دست روی دست بگذاریم تا کی تا کجا قسمت ما تا به کی یا تا کجا شرمندگیست شرطهها با چکمه آنجا رفت و آمد میکنند کار ما از دیدن این صحنهها شرمندگیست روی پرهای کبوترها غبار است و غبار پس نصیب ما در این حال و هوا شرمندگیست وای من آنجا زیارت نامه خواندن مشکل است اولین خط زیارت نـامه با شرمندگیست جای گنبد جای گلدسته در آنجا خالی است ذکر ما در محضر خیرالنسا شرمندگیست از خجالت آب شد شاعر کنار این ردیف در مدینه نام این صحن و سرا شرمندگیست
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
تو بیکـرانـهای و داغ بیکـرانه دیـدهای عجـیب بیوفـایی از اهل زمانه دیدهای فقط نه اینکه دیدهای کبود، رنگ یاس را تو خون تازه لحـظۀ دفن شـبانه دیدهای تو روی بازوی امانت خـدا و مصطفی رَدّ غـلاف تیغ و جـای تـازیـانه دیدهای تو سالهای سال شب به شب سر مزار او اشک امـام بیکَــس مرا روانه دیـدهای حریم حُـرمـتی ولی شـبـیه بیت فاطـمه زیاد از آن هجومهای وحـشیانه دیدهای وقت وداع از مدیـنه زینب و حسین را فتاده روی خاک قـبـر بینشـانه دیدهای چهقدر مهدی آمده سر مزار چار امام؟ چقدر بزم روضههای مخفیانه دیدهای؟ بهلُطف اُمِّبیبَنین تو ای فراتر از زمین چهقدر مجلس عـزای مادرانه دیدهای!! سخن تـمام شد ولی غـم تو نا تـمام ماند که بیکـرانـهای و داغ بیکـرانه دیـدهای
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
باز هم با رحمتی مشهود بخشیدی مرا تا که یک «العفو» گفتم زود بخشیدی مرا اشکـهایم راهیِ دریـای غـفـران تو شد غرق کردی بنده را در جود بخشیدی مرا بد شکـستم تـوبههـایم را ولیکن باز هم تا که برگشتم! شدی خشنود بخشیدی مرا من گنهکارم ببین پروندهام سنگین شده گفتم و با شیوهای پُر سود بخشیدی مرا شد حسابم پاک و شد عشقِ تو سودِ این حساب پاک شد هر قدر عصیان بود! بخشیدی مرا تا ابد چـشم امـید من به تو محـدود شد بسکه بیاندازه نامحـدود بخـشیدی مرا خواند در گوشم که برگرد و نرو، توبه نکن تا که نفْسم را کنی نابود بخشیدی مرا!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
دو سه شب مانده فقط، فرصتمان محدود است رحم کن گرچه گدای تو گنه آلود است وای بر من اگر امشب نخـری بارم را آه پس من چه کنم نفس خـطاکـارم را؟ هیچ کس مثل من خسته پـریـشان نشده روزههـایـم سـپـر آتـش سـوزان نـشـده دانه دانه گـنـه من شده صـدها خـروار ماندم از فیض نمازی که قضا شد هربار در سرم جز هوس و خواهش نفسانی نیست خبری دیگر از آن سجدۀ طولانی نیست جای مظلـوم، ستـمپـیـشه همآغـوشم شد از عـلـی گـفـتم و اَیـتـام فـرامـوشم شـد معصیت کم کم از این خانه مرا دورم کرد خویِ دنیـا طلـبی بود که مغـرورم کرد سَیدی، صیـد شدم در شهـواتم، الغـوث سخت دلواپس میزانو صراطم، الغوث بینـوایم، به گـدا نـان و نـوایی بـرسان درد دارم چه کـنم؟ زود دوایی برسـان نسخـهای نیست بـجـز گریـۀ بر ثـارالله )هرکه دارد هوس کرب و بلا بسمالله) سر مولا به روی نـیـزۀ اعـدا میرفت نالـۀ خـواهـر او بـود که بـالا میرفـت به هـمان گـریـۀ بیتـاب، الـهـی العـفـو بـه لـب تـشـنـۀ اربـاب، الـهـی الـعــفـو
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
بیـچـاره و فـقـیرم، یارب الهی العفـو از دست خود اسیرم، یارب الهی العفو کم معصیت نکردم! کافیست خبط و خسران ابلـیـس کرده پیـرم، یا رب الهی العفو
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
امشب گـنـاهِ دل را با آبِ توبه شـسـتم من با خدای خوبم عهدی دوباره بـستم گـفـتم که بارالـها! من عـبدِ رو سـیاهم چون پـردۀ حـیا را با هر گـنه گـسستم از لطفِ بیکرانت یک فرصتی دگر ده شاید که فائق آیم از هر چه فعـلِ پستم خود شاهد و گـواهم در ورطـۀ گـناهم بر خوانِ رحمتِ تو دور از ادب نشستم در شکرِ نعـمـتِ تو من فـاقـدِ سـپـاسـم در کفر و ناسپاسی آخر بگو که هستم آگه ز هر خـطـایم امّـا سـر از نـدامت در دفـتـرِ تـمـرّد تـقـصـیـرِ در الـسـتـم اغماض از خطا کن این رو سیه ببخشا آن روز اگر تو دادی پروندهام به دستم یـا رب تـفـضّلی کن بر بـنـدۀ حـقـیرت در کوی حقپرستان از جان تو را پرستم ای منتهای رحمت بر من عـنایتی کن گرچه سر از جهالت عهدِ تو را شکستم یا رب ز درگهِ خود این روسیه مرانی من هر که هرچه هستم آن بنده تو هستم!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند و روضۀ حضرت عباس علیهالسلام
پـای کـوه عـفـو تو کـوه خـطا آوردهام دست من خالی ست پیش تو ترا آوردهام ای که پوشاندی مرا وقت گناه و معصیت کوله بار جرم خود را بیصدا آوردهام دست و پاگیرم بکش روی سرم دستی فقط بر سرم با دست خود خیلی بلا آوردهام دل شکـستم، آمدم حالا دلـم را بشکـنی زیر و روکن این بنا را، ربّـنا آوردهام قول دادی که ضرر کردم خودت جبران کنی ظرف خـالی را به امّـید عـطا آوردهام هر کسی را که کسی را هم ندارد میخری من ضمانتنامه از سوی رضا آوردهام چـادر خـاکـی زهـرا را گـرفـتـم آمـدم مـادرم را واسـطـه پیـش شـما آوردهام از شب قدر تو جاماندم خجالت میکشم آبـروی رفـتـه پـیـش مـرتـضا آوردهام حسرت چای نجف در سفره افطارم است خواب دیدم که رطب از کربلا آوردهام اربعین قبل از حسین، عباس دستم را گرفت بـاز حـاجـت زیر ایـوان طـلا آوردهام گفت باران که نیامد، تیرباران شد تـنم چـند سـوغـاتی بـرای بـچـهها آوردهام هر دو مشکم پاره شد بین دوتا دست قلم از همه شرمـندهام، فـرق دوتا آوردهام
: امتیاز
|
مرثیۀ تشییع مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
با تـمـام أنـبـیـا و اولـیـا تـشـیـیـع کـرد نیمهٔ شب عشقِ بیمانند را تشییع کرد پشت تابوتِ علی میرفت کعبه غرق اشک قبله سرگردان! پر از شور و نوا تشییع کرد حضرت قرآن ناطق را به روی دوش خود با تـمام سـورهها و آیهها تـشـیـیع کرد منبر و گلدسته و محراب مشکی پوش شد مسجدکوفه علی را با عزا تشیـیع کرد بوسه بر دست حسن زد، دست زینب را گرفت با یتـیـمـانش شبانه پابه پا تشـیـیع کرد با تمام شیعـیان در عالم ذر گریه کرد سائلان بودند و با خیل گدا تشییع کرد با تـمـام آسـمـانها و همه منـظـومهها اولین مظلوم عالم را خـدا تشییع کرد!
: امتیاز
|
مرثیۀ تشییع مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
نام خود را نقش کن امشب به ایوان علی ای به قربان عـلی و ای به قربان علی سالها رفـتـیم مشهـد تا که دربـانی کنیم تا که شاید یک سحر باشیم دربان علی من که شبها میرسم تا صبح بارانی شوم چشم خود را میسپارم دستِ باران علی عـرش هم حـتی نـدارد بینـیـازیِ مـرا مادرم زهـرا بزرگـم کرده با نـان علی خوش بحال بچههای بیکَسِ آن روزها حسرت ما هست و خوابی روی دامان علی مثلِ زینب مثلِ عباس است مثل اکبر است هرکه امشب میشود پاره گریبان علی یک طرف امالبنین و یک طرف سوزِ رباب گریـۀ ما را در آورده شـبـسـتان عـلـی گوشهای پیراهن بابای خود را باز شُست امالکثوم است و این شامِ غـریبان علی مثل چشمان حسین و مثل چشمان حسن آه میسـوزد جگـرهای پـریـشان عـلـی وقت غسلش دست را روی شکاف سر گذاشت آب هم آتش گرفت از زخم سوزان علی خضر اُفتاده زمین جـبریل اُفتاده زمین اصلا امشب میشود این خانه ویران علی اینطرف دست حسن، آنسو حسین بیکفن یک کفن را میکشند آرام بر جان علی سر به تابوتِ پدر میزد حسن میزد حسین وای از عباس و از تشیـیع پنهـان علی بعد از این باید برای کـربـلا آمـاده شد آخرین روز است زینب بود مهمان علی آخرین حرفی که میزد با یتیم کوفه بود گفت روزی میرسند اینجا یتیمان علی کوفه بعد از من مدارا کن تو با سرنیزههات کوفه جان زینب و جان تو و جان علی ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن* نام ما ثبت است از اول به دیوان عـلی هر زمانی که نجف میخواهم اما جور نیست با قـطاری میروم سمت خراسان علی با عـلی ما آمدیم با عـلی جان میدهـیم خاک ما را فاطمه خوانده است ایران علی *تتضمینی از غزل حافظ
: امتیاز
|
مرثیۀ تشییع مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
تا بیـابان نجـف، او را شـبـانه میبرند مثل زهـرا نیمۀ شب، مخفیانه میبرند آن که عمری بار غم بر روی شانه میکشید حال جسمش را غریبانه به شانه میبرند باز هـم داغ مـزار مخـفـیـانـه تـازه شد چون علی را هم به قبری بینشانه میبرند بـچـههای داغـدیـده از کـنـار تـربـتـش بار سنگـین غـم او را به خانه میبرند کوفیان کشتند حیدر را، ولی در کربلا اهل بیـتش را چرا با تـازیـانه میبرند کودکان خـسـتۀ او را به جرم بیکسی بیبـهـانه میزنـند و بیبهـانه میبـرند ای «وفایی» آل عصمت، در ره احیای دین حرف خود را بر در حیّ یگانه میبرند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بسم اله است یا عـلـیِ مـستـجـابها در زیـر بــاء آمـده بـابِ جــوابهـا حق نقطهایی ز مدح علی بیشتر نگفت عجـزند در سـتایش آن هم، کتابها در عالمِ ملائکه دلدارشان عـلیست تمثال اوست یوسفِ کنعان خوابها چون کشتیِ نجات در امواج میرسد بیرون شود به نام علی اضطرابها تا گوش و لب به محفل مولا سپردهایم بردیـم از مجـالـسِ ذکـرش ثـوابها آنانکه با بهـشـتِ ولایت غـریـبـهاند پیـش از جـهـنـمانـد دچـار عـذابها وقتی به چشمهای عـلی دل ندادهاند بایـد که گـم شـونـد به راهِ سـرابها آنکس که هست دست خدا، منبرش کجاست؟ لعـنت به دست دوزخـیِ انتـصابها از بوسـتـان سـرخِ امـام غـدیـر بود در دشت غاضریه روان شد گلابها پیش از دمی که سنگ بر آن آشنا زنند از شرمشان زدند به چهـره نقابها گر یک طناب شهر مدینه به دست دید بـردند کـوفـه آل عـلی را طـنـابها
: امتیاز
|