- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
غـرور چـادر او شد شـهـید در کـوچه وقـار پوشـیـهاش لـطـمه دیـد در کوچه به درک لیـلـۀ قـدرش خـیال هم نرسید به او چگـونه شهـادت رسید در کوچه کسی که حاصل معـراج بود تشریفـش بهـشت بود و بهـشـت آفـرید در کوچه شکسته باد دو دستی که راه او را بست خـزان که آمـد و آلالـه چـیـد در کوچه همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد هزار حوریه در خـون تـپـید در کوچه شکوه پـرده نشـیـنان شکست آن لحظه کـه گـوشـوارۀ او آرمــیــد در کــوچـه بـه اعـتـبـار صـدور حـدیـث لـولاکـش علی شکست و پیـمبر خـمید در کوچه رواق آیــنـۀ کـودکـی تـرک بـرداشـت شده است موی سر او سپـید در کوچه حسن که حامل عرش خداست در ملکوت به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقتی نبود صحـبت ما بود صحـبـتـش وقـتی نـبـود خـلـقـت ما بود خـلـقـتـش عـالـم به درک کُـنه مـقـامش نمیرسد نـائل به درک فـضـه بیـایـد نـهـایـتـش آن از نجـابـتـش که گـرفته ز کور رو رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش خـانه به خانه حق علی را طلب نمود مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش از سیلیِ به صورت زهـرا گذر نکرد محـشـر درست کـرد خـداوند بـابـتـش ماندم چـگـونه بر در خـانه لـگـد زدند جبـریل با اجـازه میآمـد به خـدمـتـش تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی؛ صِرتُ کَالخیال حال عـلی خراب شد از شرح حالـتش تا دست او شکست دل مرتضی شکست کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش زهـرا سپـرد تـشـنه نـمـانـد لب حسین مانند چوب، خشک شد آخر وصیـتش با بازوی شکستۀ خود دوخت پیروهن اما به دست شـمر هدر رفت زحـمتش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ابـرها بر سـقـفِ ما بـارانِ نمنم ریختند در میان آشـیـانم یک جهـان غم ریختند خانهام را سیل دارد میبرد کاری بکن در نـگـاه بـچـههـایم آب زمـزم ریخـتند یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد چار طـفـلم بینِ آغـوشِ تو بـاهم ریختند تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب در نفسهایت عزیزم اسم اعظم ریختند هم نمیآید چرا زخـمت چـرا بهـتر نشد فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند چند روزی هست دارد بچهام جان میدهد چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند فـاطـمه بنتاسد حالِ عـروست را ببین بر سـرِ شیـرخـدا چند ابنملـجـم ریختند در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند دادم از حالا برای زینبِ بیمَحرم است آه میبـیـند که در گـودال یکـدم ریختند نـیـزهها با تـیـغها بسـیار بسـیار آمـدنـد آب را در پیش آن لب تشنه کمکم ریختند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
بـایـد ادب و خُـلـقِ نـکـو داشـته باشم در وصف تو باید که وضو داشته باشم صد شکر که مهرت به دلم خانه نموده هر چـند دلـی غـرقِ رفـو داشته باشم شد فـاطـمه نام تو، که مانند شب قـدر در هر دو جهان رازِ مگو داشته باشم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کـیـسـت زهـرا؟ روشـنـای آبها مــرد مـردان در دل مــردابهــا عشق چون آتشفشان در سیـنهاش مـهــربـانـی، جــلــوۀ آئـیــنــهاش در دلـش گـنـجـیـنـۀ اســرار حـق قـطرهای از عـلـم او صدها ورق عـالـمه، راضیـه، صدیـقـه، بتـول حــجـة الله اسـت بــر آل رســول صـد گـره وا میشـود با فـاطـمـه ذکـر اعـجـاز نـبـی یــا فــاطــمـه بـنـدگی از عـمـق جـان، دلداهلش جــان فــدای زنــدگــی ســادهاش چـادر او سـرپـنـاه مـکـتـب است فـاطـمـه الـگـوی راه زینب است نام زهرا، بانگ تکـبیر عـلیست خطبۀ او، همچو شمشیر علیست واژههـایـش تـیـغ بُـرّانـنـد و بـس خط به خط تفـسیر قـرآنـند و بس رزم او در پیش مردش، دیدنیست در دل میدان، نبـردش دیدنیست در بـصیرت، اُسـوۀ عـمارهاست «فاطمه» نه! «فاتحِ» پیکارهاست اشک را در جنگ، جنگ افزار کرد گریههایش «خواب» را «بیدار» کرد عـزّتش طعـنـه به هر سو میزند نـزد زهــرا کــوه زانــو مـیزنـد حــرکـت او در مــدار نــور بـود انـقـلابـش، انـفــجــار نــور بــود قـد خـمـیـده در قـیـامـش ایـسـتـاد یـکتــنـه پـای امـامـش ایــسـتـاد زن نگـو، مـردانگـی شرمـندهاش بـاز میشد زخـمهـا بـا خـنـدهاش زخم خورد و حرفی از مرهم نزد بـیـن آتـش ســوخـت امـا دم نـزد رو به قـبله دست بر پهـلو گرفت مـاه از خـورشید عـالم رو گرفت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اینقدر خود را به زحمت، سمت و سوی در نکش عشق سوزان من آتش بر دل حیدر نکش این چه اصراری است که از بستر خود پا شوی دست بر پهـلـو، اسیـر شانۀ اسـما شوی شب میان چادری خـاکی، سرِ سجادهای صبح ها تب میکنی و بر زمین افتادهای پیش چشم تار من؛ دق میکنم؛ زوری نخند پای چشمت سوخته از زخم ناجوری، نخند خانمم از دست لرزانت چه کاری میکشی؟ رختخوابت را چرا خود آب، داری میکشی؟ آن دری که سوخته، از پاشنه، کج شد بلند میخ را کـنـدم ولی از دنـدۀ لـج شد بلـند باهمین بازو چرا دستاس را چرخاندهای! نان چگونه در تنور آتشین خواباندهای! رو گرفتی از علی و بر همه رو میزنی باچه حالی، صبح تا شب، خانه جارو میزنی این صدای خسته، من را میکشد بیمعطلی خستهام؛ اما بگو کمتر خـدا قوت علی! پشت در افتاده بودی و دلـم آتش گرفت سینهات آتش گرفت و سینهام آتش گرفت با قلاف از من جدا شد دست تو، زهرا ببخش لشکر تنهای حیدر! ذوالفقارم را ببخش نـیـمهشبها بچـهها را مینـشاند زینبت چـادرت را مخـفـیـانه میتـکـاند زینبت مجتبی میگفت بین گوش زینب، خواهرم: روز مادر که بیاید گـوشـواره میخـرم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آفــریــدنــد مــرا بــنــدۀ مــولا بــاشــم پس جـفـاکـارم اگر طـالـبِ دنـیـا بـاشـم از عدم تا به وجود این همه راه آمدهام تـا کـه خـاکِ قـدمِ فـضّـۀ زهــرا بـاشـم به حـرمخـانـۀ او تا به سـلامـت بـرسـم راهش ایناست که من اهل تبـرّی باشم از سر سُفـرۀ پر بُـرکـتِ بـانـوی جهان میرسد روزی من؛ ساکـن هرجا باشم او اگر خواسته باشد که به من درد دهند عین جـهـل است که دنـبـال مداوا باشم میرود قـیـمـت من پـیـش خـدا بـالاتـر هرچه در خـدمت صدّیـقـۀ کـبری باشم من صدا خـواستهام تا که صدایش بزنم با وضو بوسه به خاک کف پایش بزنم یک دعـای سحـرش مـردم دنیا را بس لـقـمـه نـانی ز کـرمخـانـۀ او ما را بس تلـخ کـامـیم ولـی مـزّۀ شـیـریـنی هست تاکه «یا فاطمه مولاتی اغیثینی» هست احـتـیاجـیـم تمـامـاً به تو ای خـیرِکـثـیر که حقیریم و فقـیریم و یتـیـمـیم و اسیر من در اسماء و صفاتت عظمت را دیدم از مـقـامـات بـلـنـد تو چـنـین فـهـمـیـدم که تو از هر نظری مثل خـدا یکـتـایی «دُرّةُ البحـرُ شرف» فـاطـمه الزَّهـرایی سـیّده؛ نـوریـه؛ حـانـیـه و عَـذرا هستی «مُهـجـةُ قـلب نـبی»«اُمّ ابیهـا» هستی عـالــمـه؛ زاهـده و عــابــده و قَــوّامـه راضیه؛ مرضیه؛ حوریّهای و صَوّامه « لیلةُ القـدرِ» علی «والدهُ السّـبـطیـنی» همه نسبت به تو دارند به گردن؛ دِینی به امامی که فقط در خُور همتایی توست شرط ایمان؛ بخدا حُبّ و تولایی توست به تو سوگند بهشت از نِعَم و رنگ و لعاب هرچه دارد همه از جلوۀ زهرایی توست نـیست مـافـوقِ جـلال تو جـلال احـدی جز خداوند که خود شاهد والایی توست چادرت صاحب اعجاز پیمبر گونهست تازه این ذرّهای از قدرت دنیایی توست پـدر امّت مـرحـومـه، مـحـمّد؛ نُـه سال مـحـو در مـرتـبـۀ اُمّ ابـیـهـایـی تـوست صحبت از باغ فدک نیست؛ که دنیا همهاش دانۀ کـوچکی از خرمن دارایی توست مـادر لـؤلـؤ و مـرجـان خـدایـی زهـرا مـحـور دائم اصـحـاب کـسـایـی زهـرا حـدّ اعـلای حـیـا؛ اوج نـجـابت هـستی صاحب نابترین گونۀ عصمت هستی پـارههـای سـنـد بـاغ فـدک مـیگـویـنـد « سـند محـکـم اثـبـات ولایت هـستی» حججُ الله عَلیَ الخَلـق امـامـان هـسـتـند و تو بر تکتک این طایفه حجّت هستی طبـق تـصریح خـداونـد به قول لولاک تو هـمان عـلّت عـالـیّـۀ خـلقـت هـستی از همان روز که انـوار شما ساطع شد تـا ابـد ضـامـن ابـقــاء ولایـت هـسـتـی دسـتپـروردۀ این مـکـتـبـم و مـیدانـم دستـگـیر همه در روز قـیـامت هـستی تو همانجا که خدا هست اقـامت داری تو شریعت؛ تو نـبّوت؛ تو امامت داری خشتی از خانۀ سبزت به جنان میارزد نخی از چادر تو بر دو جهان میارزد چارده آینه در نقش تو یکجا جمع است هرچه خیر است درِ خانۀ زهرا جمع است در مصلّای خودت رو به خدا میکردی تا دم صبـح به همـسایه دعـا میکـردی پدرت آخر کار اجر رسالت میخواست فقط از مردم این شهر مودّت میخواست قـصدشان بود که دور تو طوافی بکنند قـول دادند که یک روز تـلافی بـکـنـند نـاروا بود که پـاداش تو سـیـلـی بـاشـد چـشم تو کاسۀخون؛ روی تو نیلی باشد نـاروا بود که در شـعـله بسـوزد مویت با در سـوخـتـه درگـیر شـود پـهـلـویت ناروا بود که مسـمـار چنین سُرخ شود در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود پشت در غَش کنی و سطح زمین سُرخ شود چـشمهای عـلیِ خـانهنشـین سُـرخ شود دستت از کار پس از ضربۀکاری افتاد «وقت افـتـادن تو ایـل و تـباری افتاد» پس از ان روز که آئینۀ عمر تو شکست گُونۀ راستِ فرزند تو بر خاک نشست همه دیـدند که تـشنهست کسی آب نبُرد «مـادر آب کجایی پسرت آب نخورد»
: امتیاز
|
مدح حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
در ماسوای رتـبه که خـلـقی ندیـده بود ذات یـگــانـه فـاطـمــه را آفـریـده بـود ارکان عقل و هوش مجسم نگشته، حق روح صـفـا به پیـکـر زهـرا دمـیده بود غیب از شهود صحنه، کرامت ندیده، فاش شخـصیـتـش در عـالم ذر برگـزیده بود خلـقـت بنا نگـشـتـه، وجـود کـرامـتـش نقـش شرف به لـوح هویت کـشـیده بود طفـره نـرو که راز الـهـی در آن مـیان شـیـرازهبـنـد دفـتـر شـرح عـقـیـده بـود آدم درون پـرده خلـقـت، نـبـسـته شکـل زهـرا بلای فـتـنه به جانش خـریده بود روح الامین چو قـاصـد وا مانده پا ولی زهرا به گـوش نـغـمه بالا شـنـیـده بود هستی چو شام تیره برون از جمال نور زهـرا نشـانه بر سر صبح سـپـیـده بود آری به روی پاک محمد عبیر و مشک زهرا چو ژالهای به ملاحت چکیده بود "جیحون" غزل مخوان که در مدح فاطمه نام عـلی به صفـحـه دفـتر قـصیـده بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
درِ ورودیِ جَنَّت، حریم ساحت توست بهشت؛ گوشۀ دنجِ حیاط خلوت توست صدای پهنۀ لاهوت، ذکر یا زهراست میان عـالم بالا همیشه صحبت توست خـدا به خاطر یک خندۀ تو، میخـندد رضای حضرت حق در یَدِ رضایت توست پیـمبـری که نماد اصول بنـدگی است زمان نافلهات، محو در عبادت توست به استعـانت لـولاک..، امـام یعـنی تو ولایت علوی پس همان ولایت توست به فکر سفرۀ هـمسایههای خود بودی چقدر رنگ عطوفت در این روایت توست غذای گرم حسن را فقیر کویت خورد همین نشانهای از لطف بینهایت توست هنوز نان تنور تو قـوت غالب ماست هنوز رونق اطعام ما به برکت توست فـقـط اجـازه بده تا بگـویمت: «مـادر» تـمـام لـذت من دیـدن مـحـبت تـوسـت تمـام گـریـهکـنـان حـسـین، مـادریاند شروع عاطفۀ اشک از مصیبت توست یکی ز مستـمعـین عـزای تو؛ جـبریل خدای عزّ وجل روضهخوان هیئت توست تـوان نـداشتهای تا سری تکـان بـدهی همین نشانگر اوضاع پُر وخامت توست هجـوم کـوچۀ بـاریک، میخ در، آتش چگونه این همه غم در دلِ شهادت توست؟!
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ندارد بیتو پایان اشک چشمان ترم انگار گرفته با همه قوت غریبی در برم انگار تو که رفتی دگر روز خوشی در زندگانی نیست فرو رفته به مرداب محن پا تا سرم انگار مراعات از برای بچهها کردم اگر گفتم خدا را شاکرم، امروز قدری بهترم انگار خجالت از تو دارم از امانت داری ام اما پس از تو بیشتر شرمندۀ پیغمبرم انگار کشیدم آب غسلت را ز چاه دیدگان خویش شب تدفین تو میرفت جان از پیکرم انگار توان حتی به زانویم برای راه رفتن نیست منی که فاتح احزاب و بدر و خیبرم انگار ببین بعد از تو درد دل فقط با چاه میگویم که میشیند فقط چاهی به پای منبرم انگار خلاصه غصۀ هجر تو دارد میکشد من را تو در خاکی و من شد خاک بر روی سرم انگار
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
لبخند زدی، اشک علی را نگران کرد تابوت، امـیدِ همه را فـاتحهخـوان کرد لبخندِ تو آن روز پس از دیـدنِ تـابوت گُل بود که روئید ولی زود خزان کرد اصلأ تو بگـو فـاطـمه جان میشود آیا دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد؟ مثـلِ تو کـمـانی شـدهام پـشـتِ مرا خَـم مرحب نتـوانست ولی زخـمِ زبان کرد سنگـیـنیِ خـیـبر نه؛ ولی قـامتِ من را بیوزنیِ تـابـوتِ تو مانـنـدِ کمـان کـرد زخمی که غمِ حمزه به قلبِ نبی انداخت تابـوتِ تو با قلبِ علی بدتر از آن کرد بعد از تو علی سنگِ ملامت هم اگر خورد بـاران شـد و بـا آیِـنـۀ چـاه بـیـان کـرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صورت توحید دارد سجـدههای فاطمه سجده باید کرد پس تنـها به پای فاطمه خلقت زهرا ولایت داشت دنبال خودش مصطفی ختم رسل شد در حرای فاطمه یاعلی گفتم که یا زهرا در آوردند از آب در غدیر خم که ثابت شد ولای فـاطمه بارها از ربی الاعـلای خود فـهـمیدهام میخـرد ما را خـدا با ربـنـای فـاطـمه رشتهای از چادرش هم دست ما باشد بس است چون نمیارزد دوعالم در ازای فاطمه میرسد خیر قنوتش بر در و همسایهاش شکر حق با لطف هو گشتم گدای فاطمه خوش به حال فاطمه کهف حصینش حیدر است خوش به حال مرتضی دارد هوای فاطمه قـبـر پـنـهـانـی او گـیـریم که پـیـدا نشد قَابَ قَوْسَینْ یا که أَوْ أَدْنیست، جای فاطمه او اگر میخواست آتش را گلستان کرده بود معـجـزه کاری ندارد که برای فـاطـمه قامتش آیینۀ صبر علی بود و شکـست شانۀ دیوار شد روزی عـصای فـاطمه ضربۀ دیوار نه، آتش نه، حتی میخ نه در نـیـفـتـادنـد اینهـا با حـیـای فـاطـمـه صحبت محسن وسط آمد و گرنه اینچنین در نمیآمد به این زودی صدای فاطمه
: امتیاز
|
اسقبال از ایام فاطمیه و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از کـوچـه مـیآیـد صـدای فـاطـمیه حـیِّ عـلـی بـزمِ عــزای فــاطـمـیـه بزمِ خصوصیِ خودِ زهراست این ماه مـاهـی نـمـیرسد به پـای فـاطـمـیه
: امتیاز
|
مدح حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
محض وجود فاطمه ماهمگی در عدمیم هر چه نگـارد او شود ما اثر آن قـلـمیم جان به جهانیان دمد هر قدمی که مینهد مـا هــمـه آفــریـدۀ خـاک ره آن قـدمـیـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
مثل هر شب خواب را در بسترش تنها گذاشت رفت پای جانمازش؛ روی دنیا پا گذاشت با قـیامش آسمان میرفت زیر چـادرش قابِ قوسینِ رکوعش عرش را هم جا گذاشت سجدهاش را بُرد آنجایی که جز مسجود نیست سر به خاکِ سجدهدارِ مسجدالزهرا گذاشت با صدای آب آب؛ از عرش، باران شد چکید رفت بالای سرِ لبتشنهاش دریا گذاشت باز تا نانآورش برگشت از شبگردیاش مرهمِ اشکی به زخمِ شانۀ مولا گذاشت گرچه رویش سرخ بود از ردّ سیلیهای اشک گوشهای هم جا برای خندۀ حاشا گذاشت در هجومِ سنگها با آنکه بار شیشه داشت پای اینکه نشکند آئینه جانش را گذاشت مشکِ اشکش را غمِ روز مبادا آب کرد گریههایش را برای روز عاشورا گذاشت چارده قرن است، میگردد زمین دنبال او آرزوی تـربتـش را بر دلِ دنـیا گذاشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مـیآیـد اسـتـجـابت اگـر پـیـشـواز تـو فخر خـداست محـفـل راز و نـیـاز تو محراب خانه نـورٌ عـلی نـور میشود از جـانـماز و وصـلۀ چـادر نـمـاز تو فـهـم بشر به ساحـت درکـت نمیرسد پـنـهـان شده به دست خـداونـد راز تو این آن حقیقتیست که کتمان نمیشود غیر از عـلی نـبوده کسی هـم تراز تو ای سـاده زیـسـتـی تو تـدریس بنـدگی ای شـوکـت بـهـشـت گـلـیمِ جــهاز تو نامت سلام داشت، قیامت قـیام داشت زنده است آن شهـادت تـاریخ ساز تو فردا کهاختیار شفاعت بهدست توست داریـم مـا امـیـد بـه بـرگ جــواز تـو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
دگر آن خرده جان هم پر کشید از نیمهٔ جانش امیرالمؤمنین سوزد به یـاد آه سوزانش عجب کوچی پرستو داشت که کابوس آن رفتن برای مرتضی درد و به زهرا بود درمانش حیاط خانه هم آب حیاتش را صدا میزد تنور خانه هم میسوخت بیعطرِ خوش نانش چگونه شرح باید داد منجی، محتضر گشته ست و سامان جهان بار سفر بستهست سامانش اگر چه سوخت تنها دربِ این خانه ولی انگار علی مانده است بین خانهٔ از غصه ویرانش در و دیوار بیت الله شاهد بود که یک عمر علی در سینه آتش داشت با یاد گلستانش شهادت میدهد کوچه شهادت میدهد آتش نشد زهرای اطهر دست بردارد ز پیمانش
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بانگی زدند بر همه؛ یا صبر و یا صبور آتش رسـیـد بر در خـانـه؛ بلا به دور پشت در شکسته چهـل مرد جـنگی و آنسو بزرگ بانوی دین، یک زن غیور شد آسمان به روی سر مرتضی خراب صبـری دهـد خـدا به دل زار بوتراب چشمی به هم زدند و فضا غرق دود بود چـشم عـلـی و آل عـلـی مثل رود بود فـضه بـیـا مـدیـنـه شد آوار بر سـرش ای کاش بود موقع این حمل، مـادرش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
انگار میآید اجل هر شب به دیـدارت آتش به جـانم میزنـد دستان تب دارت من، دستگیر عالـم و آدم، زمین خوردم امـیـدها دارم به این دسـت گـرفـتـارت بـار مرا بـرداشـتی از خـاک، تنـهـایی گر چه زمین افتاد آخر پشت در بارت من زخم خوردم از نگاه آنکه زخمت زد آزار دیـــدم از کـســی که داده آزارت از من طـلبکـارنـد وقت گـریـههای تو آری همان هایی که یک عمری بدهکارت این شهر در آرامش و حال تو آشـفـته ای جـان فـدای دیـدۀ از درد بـیــدارت وقت نمازت باز پیراهن عوض کردی این زخم پهلو نیست دیگر دست بردارت کاری دگـر از دست من هم بر نمیآید باور نمیکردم به اینجا میرسد کارت از زنـدگی خـیـری نـدیـدی زندگی من باشد برو ای خستۀ من، حق نگهدارت
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به خواب غفلت خویشم! زهم پاشیده سامانم من بیچاره یک عمرست اسیر این زمستانم به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس تو را دیگر نمیبینم! چه سنگین است تاوانم! خجالت میکشم آقا بگویم شیعهات هستم اگـر اذن شـما باشد بگـویم از محـبـانـم برایم گریهها کردی! ولی من فکر خود بودم! برایم خون دل خوردی نفهمیدم! پشیمانم! من آلوده را آخر چرا تحویل میگیری؟! چه دیدی از من آخر که خودم حتی نمیدانم؟! علی این روزها دیگر به خانه دیر میآید ز تنهائیش میسوزم ز حیرانیش حیرانم گمانم نیمه شب زهرا صداکردست حیدر را که ای یار غریب من حلالم کن! نمیمانم!
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یا ایّهـا الـعـزیـز! بـمـیـرم برای تو جـانـم فـدای آه و دم هـایهـای تـو این روزها چه میکشی از داغ مادرت ما را کشیدهاست به آتش، رثای تو میسوزی از مصیبت مادر؛ تصدّقت آتش زده وجـود مـرا نـالـههـای تو افتاد مـادرم به زمین، بین شعـلهها ای وای مادرم؛ شده عرض نوای تو پهلوی فاطمه شده سوهان روح تو بازوی فاطمه شده اصلِ عـزای تو پُر آب، چشم و بسته، سر و تن، نحیف و زار چون حال مادرت شده سوز صدای تو کِی میکنی ظهور؛ بگیری تقاص او؟ کِی میشود بلند به دستت لوای تو!؟ ما خاک برسریم از افراط در گناه ماها کجا و درک نَمی از بُکای تو ما را به حقّ حضرت زهرا حلال کن بسـتـیم ما اُمید به عـفو و دعای تو از سوگ فاطمه به رُخَت لطمه میزنی یا ایّهـا الـعـزیـز! بـمـیـرم برای تو
: امتیاز
|