- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای صـدای تـو آشــنــای هــمـه ای نـگـاهـت گـرهگـشـای هـمـه تا نـبـودی بـشـر حـیـات نداشت آمـدی نـور شـبشـکـن بــاشـی عــلـت روح در بــدن بـــاشــی که به دلهای مـرده جـان بدهی جـــلــوۀ تــو دلــیــل دیـــدنهــا رفـتـن و دیــدن و رســیــدنهـا جـان من از تو خـواهـشی دارد آمـــدی بــا نــویـــد اســـلامــت وعــدۀ بـهـتـریـن سـرانـجـامـت تو بخوان تا که کفر خسته شود بـه زمـیـن رنـگ آسـمـان دادی تــا خـــدا راه را نـــشــان دادی گـفــتـی انـسـان بـیـا بـه آسـانـی خشکـسالی گـذشت و بـاران شد روزی بـنــدههــا فـــراوان شــد به علی کاش امت ایـمان داشت علی آن ره شناس و راهنماست سـرشـنـاسی در عـالـم بـالاسـت کـیـست حـیـدر حـقـیـقـت ازلـی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری کلاس درس نه، دکان عشق است این که میبینم چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟ زمان خطبهات چرخِ فلک از کار میافتد نه تنها از زمین از عرش هم پامنبری داری به ظن دوستان گویی غریب افتادهای هرچند به زعم دشمنان آوازهای سرتاسری داری غلام ات مثل ابراهیم آتش را گلستان کرد و این تازه غلام ات بود و بر او برتری داری به هارون فکر میکردم، نوشتم که خدا را شکر کنار دست خود مانند حیدر قنبری داری دمیـدی در تن اسلام جان تازهای دیگر به باغ آفت زدند اما برایش نوبری داری
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
لب واژههای عالم به ثنای مصطفی گرم نفس فـرشتهها در جریان این ثـنا گرم به کتاب مهـربانی غـزلی نوشت خالق که قصیده در قصیده دل عاشقانهها گرم سرِ آستان هـستی سرِ شـاهبیت مـسـتی به غبار بام شوق و به هزار مرحبا گرم عطش خدا پرستی به ضمیر طاق افتاد تن برج پادشاهان به رهایی از قبا گرم نخی از عبای سبزش به جهان بهار بخشد خنکای هر درخـتی کند آفـتاب را گرم صلـوات میفـرسـتم به امین کـبـریایی چه جمال دلـربایی بهخدا دم خـدا گـرم به جهان قـدم نهاده گـل بوستان توحـید شب تار نارسایی که عدم دم از عدم زد دم دلپـذیر پاکـش به سرای دل قـدم زد بشر از طفیلی او به شکوه قصه خیره که وجود در تحیّر به امید جلوه دم زد سخن از هوای نامش نتوان مگر به قرآن که خدا کمال او را همه نقش محترم زد نغمات مهر جاری به شکوه دفتر خاک بنگر که حق چگونه به سرودنش قلم زد بنشین به تازه دیـدن جریان آسمـان را که دو دست پر قنوتش به تبسم صنم زد خبر از فـنا نـگـیرد گـل روشن تـوسل که سرود خوان چشمش غم و درد را به هم زد غم و غصه ریشهکن شد که وزیده بوی احمد همه عالِـمان عـالـَم به نیاز بر سَرایش چه قیامت عظیمی شده جاری از ولایش شده روی دوش هستی عَـلَم ترانه برپا که تمام جان برقـصد به نظـارۀ لوایش بگذار پنجه بر دف شب پایکوبی ای دل که سر افکنی ز شادی به هوای خاک پایش بنـواز عـاشـقـانه سر شیـشـۀ طرب را نکند شوی جدا از میِ مانده در هوایش به سماع هر حکایت که رسیده در روایت رمقی نمانده باقی که سراید از صفایش چه کـنم که لال لالم ولی اشتـیاق دارم که دو رکعت آسمانی بشوم به مدحهایش برسان مدد خدایا که از او سخن بگویم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دلـم مـسـت و گـرفـتـار محـمد سـرم سـرگـرم بـازار مـحـمـد ندارم سایهای بر سر به غیر از صـفـای مـهـر سرشـار محـمد تمام هـسـتی عـالـم خـدا گـفت بـود رهـن و بـدهـکـار محـمد به محشر میرود با توشهای پر کـسـی که شد خـریـدار محـمد امیرالمـومنین مشکـلگـشا شد ز سـوداهــای بــازار مـحـمـد یـد الـلـهـی بـه حــیــدر داد الله که شد دست عـلـی یـار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احـسان سـرشـار محمد نشد سلـمان مسلـمان تا زمانی که از جان شد خـریدار محمد علی فرمـود منّا را به سلـمان که باشـد گـنـج اسـرار مـحـمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود بـا ســر سـرِ دار مـحـمـد محـمد گـفت از فـرمایش رب عـلـی گـفـتا ز گـفـتـار محـمـد سلامت بگذرد از راه محـشر هر آنکس گشت بیـمار محـمد صراط مسـتـقـیـم اهـل تـقـوی نـبـاشـد غــیـر افـکـار مـحـمـد خدا قرآن شریعت دین و مذهب هـمه پـنـدار و کـردار مـحـمـد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دسـتی به دستار محـمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مکه را امشب شکوهى دیگر است مروه امشب با صفا پا تا سر است آسـمان گـشـته زمـین بوس زمین سبز در سبز است صحراى حجاز وه چه رؤیایى ست غوغاى حجاز آمـنـه خـاتــون مـهــر و آفــتــاب روح پـاکـش پـاکتر از روح آب آمــنــه امــشـب پــســر مـیآورد آفـــریـن قــرص قــمــر مـیآورد ایـن پـسـر دُرّ یــتــیـم انّــمــاسـت بین خوبان دو عـالم مصطـفاست او بــود حُــســن خــتــام انــبــیــا اول و آخــــر کـــلام انـــبــــیــــا بـا شـمـایـم آى بـتهـا بـشـکـنـیـد اى هبل اى لات و عزّى بشکـنید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ای روح صداقت از دم تو ای گـوهـر عـلـم از یـم تـو زیـبـنـدۀ توست نام صـادق الحـق که تویی امام صادق بر هر سخـنت ارادت عـلم در هر نـفـست ولادت علم مـیـلاد تـو ای ولیّ سـرمـد شــد روز ولادت مـحــمــد در هــفـدهــم ربـیــع الاول شد نور تو بر زمین محوّل از صـبـح ازل امـام عـلمی تـا شـام ابــد تـمـام عـلـمـی دانش ز دم تو راست قامت اسـتـاد عــلـوم تـا قــیـامـت قـرآن به دم تو خو گـرفـته ایـمـان ز تـو آبـرو گـرفـته با نطـق تو زنـده تا قـیامت تـوحـید و نـبـوت و امامت ای در دهـنت زبـان قـرآن قرآن همه جان، تو جان قرآن روید چو به بوستان شقایق از لـعـل لـبـت دُر حـقـایـق وصف تو هماره بر لب ماست راه و روش تو مکتب ماست با تو همه جا مدینـۀ ماست این گفت تو نقش سینۀ ماست: هرکه شمرد سبک صلاتش فــردا نـبــود ره نـجــاتـش دور است ز خط طاعت ما بـر او نـرسـد شـفـاعـت ما تو مـخـزن عـلم کـبـریـایی تـو وارث خـتم الا نـبـیایی حق را نفس تو نوشخند است قرآن به دمت نیازمند است قـرآن کـه دُر کـلام سـفـتـه با نطق تو حرف خویش گفته هـر آیـه کـه جـبـرئـیل آرد بی نـطـق شـما زبـان ندارد او راه و شـما چراغ راهید ناگـفـته و گـفته را گـواهید تو بر تن پـاک عـلم، جانی اسـتــاد مـفـضّـل و ابــانـی دانشـگـه نـور حـق، پیامت صدها چو زُراره و هشامت دارند جهـانـیـان بـصـیرت از مؤمن طاق و بوبصیرت ای زنـدگـیام هـدایـت تــو دیـن و دل مـن ولایـت تـو مـهـر تو هـمه عـقـیـدۀ من مشـی تو مـرام و ایـدۀ مـن روزی که گِل مرا سرشتند بر لوح دلـم خطی نوشـتـند این خط نـوشته را بخوانید من جـعـفـریـم هـمه بـدانـید دلـبـاخـتـهای ز اهـل بـیـتـم خـاک ره عـبدی و کُـمـیـتم فـــریـــاد دوازده امـــامـــم نور است به هر دلی کلامم باشد که به خـاک پای میثم “مـیـثم” بـشود فـدای مـیـثم
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رسـیـد حـضرت بـاران سر بیـابـانها چـکـیـده نـم نمـکی و شـده گـلـستانها بـهـار هم به تـماشـای این طـرف آمد که لـذتـی بـبـرد از بـهــار بـسـتـانهـا به محض رویت حُسن جـمال زیبایش بساط عـشق شکـوفـا شـود زمستانها شـکـوه آمـدنـش را نـسـیم سـر می داد رسید لحظۀ خوش یومن کل دورانها به دست آمنـه خـورشید آخـرین تابـید همانکه معجزه اوست عشق و قرآنها کسی که پشت بتان را به خاک خواهد زد و کائـنات بگـیرد از او چه فـرمانها مسیر راه عبورش پُر است از عاشق و دیـده می شـود آن بیـن تا سلیـمانها همان کسی که شود کشتی نجات بشر همان که دور و برش پُر شود ز سلمانها اذان بگـوید و دلها شود مـطیـع خـدا همانکه برگ برگ برنده ست بر مسلمانها
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
عـاقـبت قـرعـۀ نـامت به لـبِ ما افتاد شده سیراب، کـویری که به دریا افتاد گـلِ لبخـند، به بـاغِ لبمان کـاشته شد خـبــرِ آمــدنـت روی زبــانهـا افـتـاد وقتی از چهـرۀ تو پردهگـشایی کردند رونـق از سکـۀ هر چهـرۀ زیـبا افـتاد نفسش زندگی آموخت به مردن؛ وقتی به شـفـاخـانـۀ تـو راه مـسـیـحـا افـتـاد از تو و معجزههایت چه بگویم؛ وقتی شـاخـۀ باغـچـهات از یَـدِ بـیـضا افـتاد چون زمین جای کمی بود، برای قدمت ردّ پـایـت بـه سـر عــالـم بــالا افـتــاد آنقـدَر اوج گـرفـتی به شبِ معـراجت بـال جـبـریل، به دنـبال تو از پـا افتاد و در آن راه، که میرفت، به اَوْ اَدْنیها باز هم چـشم تو بـر چهـرۀ مـولا افتاد چــشـم تـو آیـنـۀ قـدّیِ خــوبـیهـا شـد هر زمانی که نگـاه تو به زهـرا افـتاد سبز شد عشق، به لمیزرعِ تاریکِ دلم تا نگـاهم به گُـلِ گـنـبد خـضری افـتاد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
به هر کرانه سر زده روشنی صبح امید باد بهار عاشقان، به جانب چمن وزید ز مشرق طلوع نور، صبا رسد به صد نوید به گوشۀ بنفشه زار، یک گل تک دانه دمید گلی که چشم دو جهان، شبیه او دگر ندید ز آسمان ز کهکشان، زمزمه میرسد به گوش کسی به جمع قدسیان، نمانده ساکن و خموش عیان شده ز بی نشان، نشان جنبش و خروش داده سبو بر همگان، ساقی مستِ مِی فروش هر که در این دایره بود، کوثر ناب سرکشید میان باغ و گلسِتان، گل یگانه میرسد نور زمین و آسمان، در این میانه میرسد در شب تار اختران، ماه زمانه میرسد عشق از آن سوی جهان، بدین بهانه میرسد که در طریق دلبری، دلبر دلبران رسید کسی که شد ز غمزهاش، طریق دلبری تمام همان که جمع انبیاء به حضرتش دهد سلام هم او که چشم مست او، ربوده دل ز خاص و عام در شب میلاد نبی، ز بیت پنجمین امام جلوه نموده عالمی، که عالمش شده مرید خدا نموده در رُخش، تجـلی دوبارهای هر دو جهان به امر او، به غمزه و اشارهای که دم به دم ز روی او، به خود کند نظارهای عصمت و نور هشتمین، یا ششمین ستارهای که در سپهر سروری، خدای عشق برگزید بگو یا یاس و نسترن، عطر شقایق آمده ز رحمت و لطف خدا، هرآن چه لایق آمده به جسم بی روح زمان، جان خلایق آمده ز نسل پاک فاطمه، حضرت صادق آمده خدا کسی به صدق او، به خلقتش نیافرید راستی از صداقتش، کرم رهین منتش نم نم باران وجود، بارش ابر رحمتش سخاوت و بخشش و جود، سائل یک کرامتش خلـقت کل مـاسـوا، به خـاطر ولایتـش تمام آفـریـنـش از، محـبـتـش شده پـدید مست شود حور و ملک، ز نغمههای یاربش درس ولایت است و عشق، زمزمههای مکتبش اختر و ماه و کهکشان، چراغ کوچک شبش هم او که ذکر فاطمه، بوده دمادم به لبش بدین جهت از دو لبش، کوثر ناب میچکید به پیش نور روی او، شرم نموده مهر و مه به پای درس و بحث او، خیل ملک چو طفل ره یکسره یغما ببرد، دل به دو چشمان سیه مرید مکتبش دگر، نمی رود سمت گنه سوی گناه کی رَوَد، آن که محبتش چشید ز چشم مشکین و لبش، ز ابروی کمان مگو برای سجده پیش او، ز اهل آسمان مگو ز مستی زیارتش، به جمع قدسیان مگو که گفتی نباشد آن، چه عشق شد نهان، مگو اگر خدا جلوه کند، چگونه شرح میدهید هرکه به درگهش رسد، شود همه دست نیاز به موسم ولادتش، خدا به او نموده راز به پیشگاه حق خودش، لب به نیاز کرده باز به لحظه شهادتش، کند سفارش به نماز به رسم عشق جان دهید، تا که ولایتش خرید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
مـاه ربـیـع آمـد و فـصـل بـهـار شـد بلبل ترانه خوان به سر شاخسار شد آثـار وجـد در هـمه جـا آشـکـار شـد سیمرغ بخت با دل شـوریـده یار شد روشن همه جهان شده زانوار سرمدی پُـر گـشته کـائـنات ز عـطر محـمدی خـورشید حُـسن از افـق دلـبری دمید فصل خزان گذشت و بهاری دگر رسید جـان فـسرده بـاده جـانـانه سـرکـشید بیمـایه نـاز یار گـرانمـایه را خـرید آنشب کسی ز کوچه دلها عبور کرد کز مقدمش زمین و زمان غرق نور کرد گر شیعه بر تمام خلایق سرآمد است یا روز حشر شامل الطاف سرمد است سوی بهشت یکسره در رفت و آمد است این اعـتـبـار از کـرم آل احـمـد است شکر خـدا که جـمله مسلـمان احمدیم دلـــدادگــان صــادق آل مـحــمــدیــم
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امشب به مـلائك خـبری تـازه رسیده لبخـنـد نجـات از نـفـس صبـح دمـیده یك صبحـدم و این همه اعیاد كه دیده اعیاد خدا گشته از این صبح پـدیـدار ای بـحـر تـجـلا! گـهـرت بـاد مبارك ای طـور نبـوّت! شـجـرت باد مبارك دامان تو تا حـشر بود مطـلع الانـوار ای گمشدگان! گـمشدگان! راهـبر آمد در عـرصۀ بـیـدادگـری، دادگـر آمـد آمـد به جـهـان قافـله را قـافـلـهسـالار تـوحــیـد بـود لالـۀ بـسـتــان مـحــمـد جـبـریـل بود مـرغ گـلـسـتان مـحـمـد از قــول خــدای احــد و قــادر دادار این نور جمال ازل، این خالق نور است این هم سخن موسی، در وادی طور است این است كه گل سبز كند از شرر نار این است كه او بود و همه خلق نبودند این است كه با نام خوشش نامه گشودند با این همه كردند به عجز سخن، اقرار این است كه تـوحـید از او نام گـرفته این است كه خورشید از او وام گرفته سر تا قـدم از عـلم الهی شده سرشار ای جـان هـمه عـالـم و آدم به فـدایت ای هستی هستی كمی از لطف و عطایت این ذكر الهی است كه دائم شده تكرار ای چرخ كهن خاك ره طفل صغیرت روشنـگـر بـزم ازلـی روی مـنـیـرت پیـوسـته نمـودنـد به آقـایـیات اقـرار اوصاف تو چون وصف خدا فوق حساب است قرآن تو را سلطه بر این چار كتاب است تو مهری و روز همه بیتوست شب تار مـا امّـت وحـی و تو وحی آور مـایی تا هـست خـدایـی خـدا، رهـبـر مـایی بینور تو، توحید محال است، نه دشوار بیدست تو حق بر روی كس در نگشاید بیدوسـتـیات حـمـد خـداونـد نشـایـد گیرم ز عـقـیق همه ریزد دُر شهـوار
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای نــمــازِ تــو آفــتــابِ خــدا آخـریـن شـاه بـیـت نـابِ خـدا محـور گـردش زمین و زمان آسـمـانـیتـریـن نـگـاهِ جـهـان شعرمن با تو چون محک بخورد واژهها یک به یک ترک بخورد در مـیـان قـبـیـلـههـای عـرب بیـن احـسـاسهای مـردۀ شـب بیـن انـدیـشـههـای ویـرانـگـر و خـرافــاتـیـان عــصـیـانگـر وقـتِ تـعــبــیـر خـلـق آدم شـد که جهان پُر ز عطر مریم شد ناگـهـان آسمـان دگـرگـون شد ابـرهـای زمـان دگـرگـون شد کاخ کسرائیان به لرزه نشست خـنجـر ظلـمت شبانه شکـست و شِکـفـتی که بشـکـفـد ایـمان و نـمــیـرد صدای دخـتـرکـان در شـتـابی پُـر از جـهـالـتها خـفـتـه بـودیم پـشـت عـادتها مـانـده بودیم در مَـنیَّت خویش آمـدی با خلـوص نـیّت خویش نرم و آهـسته زنـدهمان کردی و کـریـمانـه بـنـدهمـان کـردی بارش رحـمتی ز جانب عشق قطره قطره همه مراتب عشق حُـسن خُـلـق تـو انـقـلابِ خـدا خـاتـم الـمـرسـلـین کـتاب خـدا
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
در زمانی که جهان از جهل، غرق ظلمت است آمد آن خورشید، که نورش دلیل خلقت است آمده حُـسن خـتام و سَـروَر پـیغـمـبران آنکه توصیفِ جمالش کار این جمعیت است خُرد شد ایوان کسریٰ ریخت سقفش بر زمین بسکه این مولود، دارای وقار و هیبت است در دیار فـارسها آتشکده خـاموش شد اتفـاقـاتی که افـتاده دلیل حـیـرت است آمد و ابلیس، راهش بسته شد بر آسمان آسمان هم با وجود او پُر از امنیت است تخت شاهان سرنگون شد سحر ساحرها عقیم تازه اینها گوشهای از جلوۀ آن حضرت است آمده آنکس که خاک ردّ پایش از طلاست همقدم با او زمین میگردد و در حرکت است خاک، حاصلخیز شد از گرد و خاک مقدمش با وجود او کویر خشک، غرق برکت است لحظهای خندید، روشن شد زمین و آسمان در میان عرش، هم از نور رویش صحبت است ارتباط عرش را با فرش، ممکن کرد او اصلا این مولود، ذاتاً در وجودش وحدت است
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
زمین گهواره كابوسهای تلخ انسان بود زمان چون كودكی در كوچههای خواب حیران بود خـدا در ازدحـام ناخـدایـان جهـالت گـم جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود صدا در كوچههای گیج میپیچید بی حاصل سكوتی هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود نمیروئید در چشمی به جز تردید و وهم و شك یقین تنها سرابی در شكارستان شیطان بود شبی رؤیای دور آسمان در هیأت مردی به رغم فتنههای پیش رو در خاك مهمان بود جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر محمد؛ واپسین پیغمبر خورشید و باران بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
سکوتِ تیرۀ تاریخ سرگردان و حیران بود زمان خاموشتر در گوشۀ ذهنی پریشان بود جهالت ذهنِ انسان را چنان بیوقفه پر میکرد که استدلال هم افتاده در گرداب هذیان بود خدا یک واژه تاریک و نامفهوم بود وخشک نمادِ بت، امیدِ خانههای بتپرستان بود سکوتی ممتد و تاریک، در متنِ زمین میریخت گناه و جهل و بدعت، سازِ خوش آهنگِ شیطان بود نگاه فصلها روی زمین خشکیده میروئید و بذر عشق محروم از صدای پای باران بود تبِ بانگ ابابیل از سکوتِ آسمان بارید و بعد از آن شروع سالهایی بس خروشان بود خدا تابید بر روی زمین تا روشنی بخشد به ذهنِ تیرۀ انسان، و آن میلادِ عرفان بود خدا از عرش بر بالِ ملائک مهر را پاشید شب اعجاز میلاد محمد، عطفِ انسان بود و بر روی زمین کاخ مدائنها فرو میریخت شکوه جشنِ میلاد محمد، پایکوبان بود شنیدند آسمانیها که یک مرد یهودی گفت بشارت داد موسی، این شب میلاد پیمان بود تبِ آذر گُشَسبِ پیر خاموشی گرفت آنگاه نگاهِ روشنِ چشم محمد بود و قرآن بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مكه امشب غرق شوری دیگر است آسـمان روشـن ز نـوری دیگر است سر به سوی كـوه و صحـرا میكشد انـتــظــار صـبــح فــردا مـیكــشــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
پیغـمبر صداقـت و ایـمان خوش آمدی کامل ترین حقـیقت انسان خوش آمدی دنـیا کـویـر تـشـنه و تو کـوثـر حـیات سر تا به پا طراوت باران خوش آمدی نازل شدی ز کنگـرۀ عـرش بر زمین ای مشـرق تجـلـی قـرآن خـوش آمدی عزی، منات و لات به پای تو ریختند عمر هبل رسیده به پایان خوش آمدی پیش از تو عشق و خوبی و احساس مرده بود تا زندگی ببخشی، چون جان خوش آمدی
: امتیاز
|
مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه
بر شیعیان حلول تولی مبارک است صبحِ طلوع نورِ فَـتَحنا مبارک است پیغام حق زِ عرش معلّی: مبارک است عـید امـامت گـل طاهـا مبارک است تبریک ما به مَحضرِ زهرای اطهر است مسرور و شادمان علی و هم پیمبر است جنّ و ملک شدند همگی مات روی او بوی خـدا وَزَد همه دم از سـبوی او عالم شده ست اسیرِ یکی تارِ موی او آدم بُــوَد مُـقـیـم چـمـن زارِ کـوی او كوچک ترین امام امامت چشیده است در پنج سالگی به امامت رسیده است دستش چو دست فاطمه مشکل گشا شده ست او حیدری ترین علی و، مرتضی شده ست مثل حسن کریم و نگاهش عطا شده ست همچون حسین امیر و قیامش بپا شده ست صبرش، صبوریِ دلِ زینب به کربلاست فضلش، فضائلِ يل و ساقی نینواست او مــژدۀ خـدا و نـبـی و عـلـی بُـوَد او آخـرین وصی رسـول و ولی بُوَد نورِ رُخَش به ارض و سما منجلی بُوَد او مـنـتـقـم، وَ قــاتـلِ آن اولـی بُــوَد او میرسد زِ کعبه، شود حُجَتش تَمام با بيـرقِ حـسـين و دَمِ او، كُـنَد قـيـام او میرسد که درد من و تو دوا شود او میرسد که حاجت زهرا روا شود او میرسد که عـدل الـهـی بـنا شود او میرسد که كُلِ زمین کـربلا شود بـاید دعـا کـنـیـم، بـیـاید امام عـصر ما را رها زِ غـم بِنـمايد امام عـصر بـاید بـخـوانـمـش به دو نـیّت بـیا بیا تـا کـه شـوی مــدافـع اُمَـت بـيـا بـيـا بــرپـا شـود لـوای قـیـامـت بـیـا بـیـا ای آخــریـن ولــی ولایـت بـیــا بـیـا آقـا بـیـا دلِ هـمـه بـیتــاب دیــدَنَـت کی میرسد خـبر، زِ زمانِ رسیدَنَت آقا بیا که جـای گـدا در کـنار توست آقـا بیا که فـصل اُمـیدم بهـار توست آقا بیا که فاطمه چشم انتـظار توست آقا بیا که محـسن او بیقـرار توست زهرا به پشت در زده فریاده العجل مهدی بیا، که فاطمه جان داده، العجل مـادر دوباره ارث بلا بُرده وای من دستی پلید، صورتش آزرده وای من این حادثه چه بر سرش آورده وای من که مجتبی هزار دفعه مُرده وای من خورده كشيده صورت مادر، به کوچهها یاصاحب الـزمان، به غمِ مادرت بیا
: امتیاز
|
مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه
قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است جهان محیط وسیع کرامت مهدی است زمان زمان شروع زعامت مهدی است غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است همه کـنـیـد قـیـام و هـمـه دهـیـد سـلام امـام کـل زمـانها دوبـاره گـشت امام بشـارت آمـده بـهـر بـشـر مـبارک باد شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد بهشت وصل خـدا را ثمـر مبارک باد بـرای مـنـتظـران این خبر مبارک باد خـطـاب نـور هـمه آیـههای نصر شده ولـیِّ عصـر، دوبـاره ولیِّ عصر شده خطاب حضرت معبود را بخوان با من پیام قاصـد و مقصود را بخوان با من بـیــا تــرانـه داوود را بـخـوان تـا مـن سرود مهـدی موعود را بخوان با من دوبـاره آیـه جــاء الـحـق آشـکـار شده به یمن وصل، همه فصلها بهـار شده ز تیرگی چه زیان کوه نور نزدیک است رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است فراق رفته و فیض حضور نزدیک است الا تمامی یاران! ظهـور نزدیک است فـرار ابـر و رخ آفــتـاب را نـگــریـد سرابهـا همـه رفـتـنـد، آب را نگرید
: امتیاز
|
ترجمه احادیثی گهربار از امام حسن عسگری علیهالسلام
بـینـور عـبـادت، دل مـا دل نـشـود بـاران امـیـد و شـوق، نـازل نـشـود قال العسکری علیهالسلام: إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلا بِامْتِطَاءِ اللَّيْلِ؛ امام حسن عسکری علیهالسلام فرمودند: رسیدن به خداوند متعال، سیر و سفری است که جز با شب زندهداری حاصل نگردد. بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۸۰؛ مسند الامام العسکری علیهالسلام ص۲۹۰ ******************** «ایمان به خدا» لذت ناچیزی نیست با نور خدا، غروب و پاییزی نیست قال العسکری علیهالسلام: خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَيْءٌ: اَلْإِيمَانُ بِاللهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ؛ امام حسن عسکری علیهالسلام فرمودند: دو صفت است که بالاتر از آنها چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران دینی. تحف العقول، ص۵۲۰ ******************** در عرصۀ زندگانیِ رنگ به رنگ کآمـیـخـتـۀ هم شـده آئـیـنـه و سـنگ قال العسکری علیهالسلام: أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ؛ امام حسن عسکری علیهالسلام: پارساترین مردم کسی است که در کار شبههناک، توقف کند. تحف العقول، ص۴۸۹
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
رنج و هجران وبلا از غربتم لبریز بود دیده، عمری بود از غم های من خونریز بود دیدهام از نـیـنوا هردم زیارتگـاه داشت نالهام، صبح و مسا مانند رستاخیز بود
: امتیاز
|