- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
هنگـامـه رنج و غـم و ماتم شده امشب گـریـان، ز غـمى دیده عالم شده امشب پـایـان شـب آخـر مـاه صـفـر است این یا آنـكه ز نـو مـاه مـحـرّم شـده امـشب
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت و خیانت اهل سقیفه
تا چَشمِ من به چَشمِ تو دلدار میخورد اِنـگـار که به دیـدۀ من خـار میخـورد غُـصّه نخـور که زود میآیی کنارِ من چَشمت سه ماه حَسرتِ دیدار میخورد بوی بهـشت میرسد از سـیـنهات ولی روزی دَرِ بهشت تو مِسـمار میخورد در پشت در که نالۀ جانـسوز میکشی پهلـوی تو به گـوشـۀ دیـوار میخـورد پیشِ تو میبـرَند عـلی را کِـشانکِـشان غُصّه، علی، از آن همه آزار میخورد جـانِ پـدر صِـدا بـزنـی زود مـیرسـم بر بازویت، غَلاف که هربار میخورد از سیـنهام حُسین و حَسن را جُدا مکن نَخـلِ من از دو میـوۀ تو بار میخورد روزی حَسن به شَهـرِ مدینه شَوَد کبود از دَستِ یار، زَهـرِ شَرَربار میخورد روزی حُسین، با سَرِ زخمی به روی نِی سنگ از جفای کوچه و بازار میخورد با دستهای بسـته رَوَد زِینَـبَت به شام این دُخـترِ تو لَـطمـۀ بـسـیار میخورد
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت با حضرت زهرا
دخترم روشنی چـشم تَـرَم زهـرا جـان پـیشتر آی و بـبـین بیـشترم زهـرا جان سفـر مرگ به پـیـش آمده و بـاید رفت زین جهان رو به جهان دگرم زهرا جان جـان سـپارم من و از فـتـنه ایـام تو را به خداوند جهـان میسـپـرم زهرا جان دخـترم این همه در ماتم من گریه مکن آتش از اشک مزن بر جگرم زهرا جان بعد من عمر تو کم باشد و از عترت من زودتـر از همه آئی به برم زهـرا جان ناگـزیرم که در این امت بیمهر تو را میگذارم من و خود میگذرم زهرا جان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها در شهادت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بابا پس از تو حُرمتِ ما مستدام نیست جای من و علی وسط این عـوام نیست تا هستی حُرمتِ حَرمت در مدینه هست ورنه به اهل بیت تو هیچ احترام نیست زانـو زدم به بیکـسیام گـریـه میکـنم از گـریۀ زیـاد اثـری در صـدام نیست ماه مـدیـنه هستی و بعد از غـروب تو فرقی دگر میان همین صبح و شام نیست دلـشـورههای دخـتـر خـود را نگـاه کن تو میروی و دلخوشی اصلاً برام نیست این خـانه بـود بـابِ حـوائـج ولی دگـر از این عشیره در حَرمت ازدحام نیست بابا بـمـان و اشـک مـرا بیـشـتـر مکن زخـم مـرا به غـیـر پـدر الـتـیـام نیست این روزها نفس زدنت هم به سختی است خـنده دگر به روی لبت ای امام نیست ارکـانِ من تویی و عـلی، لیک بعـد تو غیر از عـلی به زندگیِ من قوام نیست تنها شدی و خـونِ جگـر بود حـاصلت گفتم که، بینِ این همه یک بامرام نیست گـفـتی مباد تـشـنه بـخـوابـد حـسین من حـالا غـمـی شـبـیهِ غـم کـربـلام نیست
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
چرا چشمت پُر اشک و سینهات پُر آه میباشد مخور غصه پس از من عمر تو کوتاه میباشد مسوزان قلب بابا را چنین ناله مزن زهرا که شاد از نـاله تو دشمن گمراه میباشد علی را کردهام مأمور صبر و تو کنارش باش پس از من روزهای بی کسی در راه میباشد سپر بهر علی شو وقت آتش سوزی خانه بدان که قـتلگـاه تو همین درگـاه میباشد همین که میزند زخم زبان بر من به پیش تو تو را بعد پدر در کوچه سد راه میباشد بلـرزاند مرا در قـبر تا بر تو زند سـیلی که از مهری که من دارم به تو آگاه میباشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در از بـهـر قـبـض روح شـریـف پیـامـبر از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب بـیاذن فـاطــمـه نـنـهـد پــای پـیـشتـر با آن که بود داغ پـدر سخـت، فـاطـمه در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش مـحـو نـگـاه آخــر خـود بـود بـر پــدر اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی روی حـسـین بر روی قـلـب پـیـامـبـر دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر زد بوسهها به حلق حـسین و لب حسن از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه گاهی ز طشت و گاه ز گـودال قـتلگاه
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مدینه شد ز داغ مصطفی بیتالحزن امشب فضای عالم هستی بود غرق محن امشب مکن ای آسمان روشن چراغ ماه را کز کین چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب نه تنها ماتم جان سوز پرچمدار توحید است که هستی شد سیهپوش امام ممتحن امشب گهی گریم ز داغ جانگداز حضرت خاتم گهی نالم چو نی در سوگ فرزندش حسن امشب فدا شد ناخدای فلک حق در بحر طوفان زا که شد دریای دیده در عزایش موج زن امشب دهد غسل از سرشک دیدگان با زاری و شیون عـلیّ بتشکن جسم نبی بتشکن امشب نمیدانم چه حالی میکند پیدا امیر عشق چو میسازد تن آن جان جانان را کفن امشب شد از داغ دو ماتم قلب زهرا لالهسان خونین که در دشت بلا گم کرده یاس و یاسمن امشب چراغ انجمن آرا شده خاموش و اهل دل کند روشن چراغ آه در هر انجمن امشب سرآمد بر همه غـمهاست داغ ماتم خاتم که امّت را برون رفته است روح از ملک تن امشب شرر زد حافظی بر دفتر دل خامهات کاین سان که آتش میزنی بر جان، تو با سوز سخن امشب
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و خیانت اهل سقیفه
از سـراپـای مـدیـنه گِـل غـم میریـزد اشک از دیـدۀ غـمبـار حـرم میریـزد سایۀ خنده از این گـلکـده کم کم برود نـور از خـنده لبهای تـرش میبـارید از گـرفـتاری امت به جـزا میتـرسید دخترت زار به سر میزند ای وای دلم در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها در شهادت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و خیانت های اهل سقیفه
دیـدی دلـم از هرچه میتـرسید دیدم افـتـادهای در بـسـترت سـرو رشـیدم هـر روز دیـدم دیـدۀ بــارانـیات را دیـدم شـکـاف کهـنـۀ پـیـشانـیات را از راه رفـتن کـل پـایت پـیـنه بـسـته ناگـفـتـهها را گـفـت دنـدان شکـسـته در مکـه درگـیر بـلای کـوچه بودی زخـمی سنگ بچـههای کوچه بودی »تبت یـدا» خـار بیـابـان بود و پایت یک لـحـظه اما در نـمیآمـد صدایت حـالا من و تو خـلـوتی داریـم با هـم دیگر نگـاهت را نگـیری از نگـاهم بابـا بـگـو پـیـشم دوبـاره مینـشـینی قدری بمان پیشم که محسن را ببینی! تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است حـیدر میان هر گذر با احـترام است با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است آرامـش این خـانـۀ سـاده بهراه است آتــش نــدیــده دامــنــم الـحــمـد لـلـه خـونـی نـشـد پـیـراهـنـم الـحـمـد لـلـه هرگز نـدیـده روی زهـرا را غریبه آرام مـیکـوبــد در مـا را غــریــبـه بیتو اگر حـمله کـنـند اینها به خـانه زهـرای تو میمـانـد و صد تـازیانه آتش میافـتد روی در پشت درم من با پهـلـویم سنـگـر برای حـیـدرم من سیـلی میآید سـمت من ای وای بابا بد خواب میگردد حسن ای وای بابا پیـشم بـمان تا قـتل زهـرا را نبـیـنی بیتو صدایم میشـود فـضه خـذیـنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها در شهادت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بعد از تو سهـمِ فـاطـمه آزار میشود این راهِ ظلـم، بعـد تو هـموار میشود حرف از وداع میزنی و، سقفِ خانهام با حـرفهات، بر سـرم آوار میشود ای دلخوشیِ فاطمه ناخوش مکن مرا دارد دلِ شـکـسـتـۀ من زار مـیشـود بسـتـرنـشـینِ من به روی پـا بلـند شو افـتـادهای و داغ تـو غـمـبـار میشود خـیـلی وخـیـمتـر شـده زخـمِ دلـم پـدر پیـشـم بمـان وگرنه شـبم تـار میشود بالا سـرت نـشـسـتهام و فـکـر میکنم آیا پس از تو فـاطمه بیـمـار میشود؟ بابا تو را نـداشتـه باشـم چه میشود؟ مـزد تو گـفـتهای در و دیوار میشود تو میروی و بعد تو این شهر کینه توز از دخـترت همیـشه طـلبکـار میشود
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و خیانت اهل سقیفه
مـدیـنه شهـر رسـالت محیط غـمها بود به کوچهکوچه آن ناله بود و غوغا بود نَفَـس نَفَـس زدنش بود پیـک رحـلت او که از وجود وی، آثار ضعف پیـدا بود
: امتیاز
|
ترسیم حالات پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
پـلـکهاى کـبـود خود وا کرد دور تا دور خـود تـمـاشا کرد اشک از گوشه دو چشمش ریخت گـریه بر گریههای زهرا کرد زیر لب یادى از خـدیجه نمود صحبت از آن انیس غم ها کرد پیر مرد عصا به دست حجاز بر دعـا دست خویش بالا کرد ثـقـلـیـن ایـن دو پـایـۀ دیـن را در نـظـام وجــود ابــقــا کــرد نور او در زمان جهـل و کـفر چـهـرۀ این زمـانـه زیـبـا کرد حرمت دخـتران زنده به گـور خون دل خورد تا که احیا کرد تا بگـوید عـلى امـام شـمـاست فکر یک دست خط و امضا کرد یک نفر گفت «الرجل یهجر» آتـش فــتــنـه را مـهـیــا کــرد لحـظۀ آخر این رسول غریب محشرى را ز گریه بر پا کرد نـگــران عـلی و زهــرا بــود نـظـرى بـر عـلـى تـنـهـا کـرد دست و بـازوى فـاطمه بوسید بعـد هم تـوصیه به مـولا کرد گـفت: زهرا امـانت است على جملهاش را عجـیب معـنا کرد پرده از روضهها کـنار کـشید رازهـاى نـگـفـتـه افــشـا کـرد گـفت باید عـلى تو صبـر کنى صحبت از ماجراى فردا کرد گـفت گـویا به چـشـم میبـیـنـم لـگـدى درب خـانه را وا کرد فـضه آمـد مـیان آتش و خـون جـسم پـامـال گـشـته پـیدا کرد بـار شـیـشه به پـشت در افـتاد باید این روضه را معـما کـرد بعد از آن گفت تازه: وای حسین روضههـایش ادامـه پـیدا کرد صحبت از آن بـریدن حـنجـر تـشـنه لب در کـنار دریـا کرد صحبت از نیـزه و لبان حسین صحبت نحـر آن گـلـو را کرد شـمر با لـشگـرى که تـرسـیده سـر ذبـح حـسـیـن دعـوا کـرد ضربههایی که پشت گردن خورد قـامـت دخــتــر مـرا تــا کـرد
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
یا عـلی بنـشـیـن کـنـارم، یـاریِ آلام کن سـیـنۀ سنگـین من را با حسین آرام کن غصهها دارم به سینه، دردها دارم به دل با حسن تسکین دلم را زین همه آلام کن دخـترم را بعدِ من داغِ فـراوان میرسد یـاریِ تـنهـا طرفـدارت در این ایـام کن محسنت را میکشند و همسرت را میزنند صبر کن، با تیغِ صبرت نصرتِ اسلام کن ریسمان بستـند بر دستت اگر نامردمان خویش را با غربت و مظلومیت همگام کن چونکه دیدی، دشمنان صحبت ز بیعت میکنند بـا قـیـامِ فـاطـمـه اسـلام را اکــرام کـن چون که دیدی، فاطمه صحبت ز نفرین میکند قـلـب او را با فَـرازی از اَذان آرام کـن چونکه دیدی، دینِ حق باقی بماند با سکوت زود بر خـانه نـشـینیِّ خـودت اقـدام کن آری از روز غدیر این نقشهها مشهود بود لیک با تـدبــیر، اهل فـتـنه را ناکـام کن غیرِ زهـرا و یتـیـمـانم نـداری هیچ یار بعد از این، پرهیز حتی از همه اَقوام کن غاصبین دین، بر من تهمتِ هذیان زنند بعدها با خـطبهات، تبـیـینِ این اِبهام کن ناریـان را از کـنار بـسترِ من دور ساز نوریان را همنشینِ من در این فرجام کن روح و ریحان مرا بنشان کـنارم یاعلی با شمـیمِ او مرا سوی جـنان اعـزام كن عَن قَریب اهل نفاق، آتش به بیتت میکِشند لاجرَم یاسِ کبودت را برون از دام کن میرود این شعـلهها تا خیمههای کربلا گـریه از حـالا بـرای غـارتِ ایـتـام کن میزند بر نیزهها، رأس حسینم را سنان تا ابـد لعـنت بر آن جـلادِ خـونآشام کن
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را محمد آخرین برگ نبوت بود از این دفتر خدا میبندد از این لحظه دیگر دفتر خود را فلک میریزد امشب بر سر خود خاک عالم را ملک بر اشک چشمش میکشد بال و پر خود را یکی اناالیه راجعون روی لبش جاری ست یکی با گریه میگیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال میخواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گرد او هستند و میچرخد سرش سمتی که تنها و به تنهایی ببـیند حـیدر خود را علی ماند و فلانی با فلانی رفت، پیغمبر به دوش این و آن نگذاشت حتی پیکر خود را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از بس نبی به شخص علی التفات داشت حتی در احتضار هم از این صفات داشت خود چشمۀ حیات ولی تـشنۀ علیاست گـویـی از او ارادۀ آب حــیـات داشـت بوی علی شفای غم و درد مصطفاست ورنه رسول، پیش از اینها وفات داشت سینه به سیـنهاش دَم آخر نهاد و گـفت: هر کس که حیدریست در عالم نجات داشت هـذیان نداشت خـاتـم پیغـمبـران به لب ذکر علی در آن قـلم و آن دوات داشت محـراب را چو غیرِ عـلی دید در نماز او را به غِیظ بر حذر از آن صلات داشت محراب را به شأنِ علی دیده بود و بس آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت چون گفت راز خود درِ گوشی بفاطمه زهرای خسته، خنده ز شوق ممات داشت آغـوش میگـشود بـرای دو نـور عـین از بس به بوسۀ حـسنـین التـفات داشت با هر نظر حـبیب خـدا داشت نکـتهای امّـا نگـاه زیـنب کـبـری نـکـات داشت تا آخـرین نـفـس نـگـران حـسـیـن بـود گـاهی گـریـز روضۀ آب فـرات داشت در روزهای آخـر عـمـرش، بـقـیـع را آگـاه از مـصائب بعـد از وفـات داشت تازه غـم و مـصائب زهـرا شـروع شد آنکه به زیر سـایـه تـمام کُـرات داشت فـرمـود: دخـتـرم، بـخـدا مـیبـرم پـنـاه زان فتنه گر که نقشۀ سیلی برات داشت تو بازوی علی و علی بازوی خداست از بازوی شکـستۀ تو دین ثـبات داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امامُ الـرحـمـتِ اول و یا پیـغـمـبـرِ آخَـر امین خالق و مخلوق حتی بهر هر کافر همینست آنکه برحقش دهد موسی قسم، حق را که یارب از بلا و از عذاب قوم من بگذر ابالـزهـرا ابالـزُهـره ابالعـلـم و ابالعـالـم ابالقاسم محمد مصطفی هست و ابالکوثر تمام عمر لب نگشود بر نفرین این امت برای رحـمت پـروردگـار آمد پـیـام آور به زیر سنگ دندانش شکست و باز پی در پی لب پُر خون دعا میکرد دشمن را به چشم تر تجلی بخش نور معرفت باشد ز سر تا پا نشان از مهـربانیِ خـدا دارد ز پا تا سر خدا را بین که یک طفل یتیم و این همه شوکت بوَد خُلق عظیمش زینت هر مسجد و منبر همیشه در سلام او پیش دستی کرد حتی بر صغیر و پیر و بیمار و فقیر و خادم و نوکر محمد شهر عـلمِ عـالم امکان علی بابش در این ظلمت سرا او ماه و مهتابش بود حیدر بدون مرتضی راه ورودی نیست بر احمد محمد شاهراه عشق میباشد علی رهبر سلام ای مقصد و مقصود بر مخلوق و بر خالق سلام ای برترین عاشق وَ ای عبد خدا منظر به عزرائیل فرمودی مدارا کن بر این امت دلت شـور مرا میزد هـمیشه تا دم آخر جهان امروز پُر گشته ز سادات بنی الزهرا ندید این را اگر هرکس هوالغافل هو الابتر حَرایت پر ز حُر کرده عراق و شام و ایران را حرمها چون نگین است و فداییها چو انگشتر دلم راهی شد امشب تا مدینه گنبد خضرا کمی هم آنطرفتر بر مزار عترت اطهر میان بستـرت آرام جان، آرام جان دادى ولى آرامِ جانت نیمهجان شد پاى این بستر چه با حسرت دم آخر میان هم گره خورده نگـاه خـسـته بـابـا، نگـاه خـسـته دخـتـر براى بار آخر بوسهاى دادى تو بر دستِ همان زهرا که هم دختر ترا بوده است هم مادر ولى دستی که بوسیدی ردى برداشت در کوچه همان زهرا کتک خورد و زمین افتاد پشت در طناب دست مولا را کـشیدند آه در خانه چهل نامرد از یک سر، زنی دلخسته از یک سر به روی خاک بر میخواست و هی بر زمین میخورد کبوتر میخورد روی زمین وقتی بیفتد پر در اینجا مادری پشت پدر افتان و خیزان بود ولی در گوشه مقتل برادر بود و یک خواهر همان میخی که در سینه نشست و سینهها را سوخت گذشت ایام و شد نیزه گذشت ایام و شد خنجر گذشت ایام و زینب داد میزد آه یا جداه امان از کندی خنجر امان از گودی حنجر
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مهمان که دعوت میکند پیغمبر اکرم بر او مـحـبت میکـنـد پـیغـمبـر اکرم حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت قـطعـاً اجـابت میکـنـد پـیغـمبـر اکرم با فـاطـمه بعـد از رسولالله بـد کردند هـیزم فراهم میشود بعد از رسولالله آتـش مجـسم میشود بعد از رسولالله بعد از رسـولالله دلهـامان مکدر شد در روضههای روضه خوانها حرف یک سر شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها در شهادت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
حرف از وصیتهای آخر میزنی بابا از پیـش زهـرایت کجا پـر میزنی بابا این لحـظهها یاد گـذشته کردهای انگار حرف از وصیتهای مادر میزنی بابا دلشوره داری، از نگاهت خوب میفهمم داری گـریزی به غـمِ در میزنی بـابـا زهـرای تو پشت و پناه حـیدر تنهاست هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا یک روز میبینی مرا بین در و دیوار یک روز میآیی به من سر میزنی بابا گـفـتی که خـیـلی زود میآیـم کـنـار تو پس لحـظههـا را میشـمارد یادگـار تو
: امتیاز
|
ترسیم حالات پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
لحظههای آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا میشود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیههایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد رفت تا جایی که زینب بغض کرد از کربلا تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر « سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان میرسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل شهادت
یـاس سـپـیـد بـاغ بـهـاران مـن بـیـا نـور پُر از تـلألـؤ چـشـمـان من بیا اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است ای راحـتـی ایـن نـفـس آخــرم بــیـا خواهم که توشه ام بدهی دخـترم بیا آهی برای این دل غم پرورم بکش غصه نخور زمان جدائی زیاد نیست از پـیـلـۀ فـراق رهایی زیـاد نیست آماده باش بعـد من از راه میرسی تو بـعـد من بلاکـش غـم بینهـایـتی تـنـهـا سـپـر بـرای امـام و ولایـتـی بعد من از زمانه تو بیزار میشوی زهرای من به خواب و به رؤیا بگو علی در پشت در به نیّت بابا بگـو عـلی دشمن به اهل بیت چه گستاخ میشود زهـرا بیار این دم آخـر حـسـیـن را زهـرا بـیار جان پیـمـبـر حـسین را وقتی که روز خواهر او میشود سیاه وقتی ز تشنگی به زمین مانده ردّ پاش بر جای بوسهام نوک خنجر کشد خراش اینگونه است خصم چنین حَربه میزند
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل شهادت
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خـونین مکن جـان پدر چـشم تَرَت را فـردا هـمینکه جـمع کردی بـسترم را آمـاده کن کـمکـم عـزیزم بـسـترت را آمـاده کـن از آن کـفـنهـا دومــیـن را بـیــرون بـیـاور یــادگـار مــادرت را بـگـذار روی سیـنـهام بـاشد حـسـینت بگـذار بر قـلـبـم حسن را دخـترت را بـگـذار با طـفـلان تو قـدری بـسـوزم حـالا بـگـویـم حـرف هـای آخـرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خـاکـی مکـن دنـبال بابا معـجـرت را تو بار شیـشه داری و میترسم از تو خـیلی مواظـب باش طفـل دیگرت را وقتی که میریزند هـیزم روی هـیزم وقتی که میسوزاند آتش سنگـرت را بابـا حـواست باشد آنجـا مُـحـسـنت را بابا مـواظب باش پـشتِ در سـرت را ای کاش میشد روضۀ بـازو نـمیشد وقتی عـلی میشـوید آهـسته پَـرَت را این جملۀ آخر عزیزم با حسین است: با خود مَبَـر در قـتلـگه انگـشترت را
: امتیاز
|