![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
این بغض و کینه از طمع سکّه و زر است یا زخمهای کهنه صفین و خیبر است؟ بـاور نـمـیکـنـم کـه نـوشـتـنـد راویـان زینب میان لشکر بیگانه مضطر است ماهش خسوف کرده در آنسوی نخلها ماهی که چشم خورده و در خون شناور است پـاشـیـده دانـه دانـه تـسـبـیـح بر زمـین هر جا نگـاه میکند اعضای اکبر است مانـدم چگونه خـیره به گـودال میشود آن خواهری که دار و ندارش برادر است مردی غـریب مـانـده، بـمـاند ادامـهاش کمتر سخن بگویم از این لحظه بهتر است دستور میرسد که «عـلیکـن بالـفـرار» تنهـا تلاش اهل حرم حفظ معجـر است عطـر گـلاب کرب و بلا را فرا گرفت بیـچـارهایم اگر سُـم اسبان معـطر است خون گریه کرد سنگ، ولی هیچکس ندید چـشم عـقـیـله عرب از ماجرا تر است هـمـواره بـوتـراب بـنـازد به دخـتـرش کوهی که در صلابت خود حیرت آور است کـوتـاه میکـنـم سـخـنـم را که شـأن او از درک کـائنات و خلایق فـراتر است شاعر عجیب نیست که حیران کربلاست با چند واژه در پی توصیف محشر است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
سوخت از داغِ تو و غرق حرارت شده بود پیشِ مادر به گلویِ تو جسارت شده بود آسمان تیره شد و سخت زمین لرزه گرفت شمر آن ثانیه که دست به کارَت شده بود عرشِ حق را چه به هم ریخت «بُنیّ قَتلوک« چونکه مکشوفترین متن و عبارت شده بود غرقِ خون! در دل گودال! غریب و تنها خاکِ صحرا نگرانِ تو و یارت شده بود سر و انگشتر و پیراهن و دستار و کفن دست و پا میزدی و لحظۀ غارت شده بود حرمله در پیِ گهـواره لـبِ خـیمه رسید خیمهها سوخت و هنگام شرارت شده بود خیره شد سمتِ سرت زینبِ مضطر! ای وای صحبت از بستنِ دستان و اسارت شده بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
همچـنان دانهٔ اسـپـند که از جـوش افتاد دخترت بیرمق و سوخته، خاموش افتاد بسکه از صبح ز عطر شهدا مست شدی پیکرت تنگ غروب است که مدهوش افتاد ما نـدیـدیـم ولی عـمّـه پـیـاپـی میگـفـت با سرِ زانوی خود، شمر به پهلوش افتاد پشت پاخوردی و از پشت زمین افتادی خواهرت چند قـدم آمد و بیهـوش افتاد جگرت سوخت، دلم سوخت، حرم رفت به باد یادگـاریِ تو در واقـعـه از گـوش افـتاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
آن تنـدبـاد تـیـر، بگـو با تنت چه کرد؟ با قـلبِ مثـل آیـنـۀ روشـنـت، چه کرد؟ وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است با ما، ببین که روضۀ افتادنت چه کرد میگفت روضهخوان: که تنت غرق تیر بود هر تیر، واژگون که شدی، با تنت چه کرد؟ افـتـادی و سه سـالـه خـبر دارد و خـدا بر خاک، سنگ، با رخِ بیجوشنت چه کرد انداخت این سه شعبه تو را، باغبان! ببین با حلق نازکِ گل در گـلشنت، چه کرد جان داد خواهرت، به خدا! تا که دید، شمر با چکمه، در کشاکشِ جان دادنت چه کرد ای بوسـهگـاه مـادر دریـا، گـلـوی تـو! آن تیغ کُند، با رگ و با گردنت چه کرد از حال رفت و بیرمق افتاد روضهخوان دیگر نگفت از اینکه پس از کشتنت چه کرد یا ایها العزیز! پس انگشترت کجاست؟ آن گله گرگ، با تن و پیراهنت چه کرد؟ لـرزیـد آسـمـان، چـو دویـدنـد اسـبها بر سینه زد رسول، مگر دشمنت چه کرد؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
زمـیـن یک آهِ شـعـلـهور درآورد غـمِ تـو اشـکِ پـیـغـمـبـر درآورد تـنـت را تـیـربـاران کـرد و دیـدم دوبــاره نــیــزهای دیـگــر درآود بـمــیـرد حـرمـلـه کـه بـا تـبـسّـم؛ سه شعبه زد به سمتت! پر درآورد رسید و پیکرت را غرقِ خون دید دلِ مـادر سر از محـشـر درآورد یـکـی آورد بـا خـود نــعـلِ تــازه یکـی پیـراهـن از پیـکـر در آورد نشست و با غضب از دستت ای وای هم انگشت و هم انگـشتر درآورد نـمیدانم چه شد که خـنجـرِ شـمر زد و از حـنجـرِ تو سـر درآورد!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
نـگـاهـش جـانـبِ گـودال بـرگـشت پـرسـتـو بـیپـر و بیبـال برگـشت نـــدارد فـــایــده، پــشــتِ بــــرادر هر آنچـه میرود دنـبـال، برگـشـت هـمـه بـا گـریـه از گـودال رفــتـنـد ولی شمرِ لعین، خوشحال برگشت و با یک تیغِ برّان، داشت میرفت و خون میریخت از چنگال، برگشت نــمـیبُــرّد خــدا، بــا دسـتِ قــاتـل سـرِ پـاکـش، زبـانـم لال بـرگـشـت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام ( قتلگاه)
روی جسمَش نیزه وتیر و سِنان افتاده بود زیر خـنجر سرپـنـاه کـاروان افتاده بود شمر، با چَکمه به روی سینهاش میایستاد در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود یـادگـار مـادر او را به غـارت بـردهانـد جامۀ شاهی به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگـشتر به چشم دشمنان افتاده بود نعلها طوری عمل کردند که از پیکرش گوشۀ گودال قـدری استخوان افتاده بود در نـگـاه تار او اهل حـرم میسوخـتـند قـرعـۀ آتش به نـام کـودکـان افـتاده بود روی نیـزه بـستـن سَر، کار آسانی نبود از قضا این کار، دست کاردان افتاده بود بارش ظلمت بیابان را به خون آغشته کرد بر زمـیـن آیـات ناب آسـمـان افتاده بود دخـترش کنج خـرابه ناگهـان تبخـال زد چون که یاد ضربههای خیزران افتاده بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام ( قتلگاه)
به هم زد لشکری را گرچه تنها بود و بییاور ولی داغ دل ایـتام امـانش را بـرید آخر برادر میرسد گودال و خواهر میرود از حال چه میگویم زبانم لال، شاید بشنود مادر جدا افتادهاند اما یکی هـستند، میبیـنی؟ دمی غافل نمیمانند ز احوالات یکدیگر به جان ذرههـای کـائـنات افـتاده آشوبی نمیمیرد چرا شاعر، نمیخکشد چرا جوهر؟ حسین افتاده و دارد خودش جان میدهد کم کم چه اصراری ست اینگونه بتازد بر تنش لشکر؟ پدر انگشترش را در رکوعش داده بود؛ آری پسر در سجده هم انگشت میبخشد هم انگشتر یکی دنبال پیراهن، یکی سوی کلاخودش یکی با دست لرزان آمده در جستجوی سر نه عیبی دارد آن دِشنه، نه جانی دارد این تشنه ولی از مادرش زهرا خجالت میکشد خنجر دوان برگشت سمت خیمهها خواهر سراسیمه که میآیند سوی خیمههایش قوم غارتگر فراری میدهد ایتام را در غربت صحرا مبادا گُر بگیرد چادری، سوزد دل دختر چه با زحمت خودش را میرساند باز تا گودال چه بی صبرانه میآید به بالای سرش خواهر نمیدانم چه شد اما زمین افتاد با صورت نمیدانم چه دید اما نکرد این صحنه را باور که این سو تیر ماند و نیزه ماند و پیکری صدچاک که در آنسو نماند از خیمهها جز خاک و خاکستر ستون آسمانها را تکان داد آه آن محزون که یا جداه در خون نور چشم خویش را بنگر منم زینب، بگو این دم چه سازم بین نامحرم؟ کجا دیدی در این عالم، کسی از من پریشان تر؟ کجا رفت آن محبتها، کجا شد جای آن بوسه؟ که حتی نقطهای سالم نمییابم در این پیکر به خود لرزید عرش آنجا که زینب ناله زد یا رب برای چون تو معبودی چه قربانی از این بهتر؟ کسی که پاسخ هل من معینش را نداد امروز نمیدانم چه پاسخ میدهد فردا به پیغمبر سری اینک شکستند و سری بالای نی بستند زمین غوغا، زمان غوغا، جهان غوغاست سرتاسر زمان از دست رفت و سرخ شد خورشید عاشورا مهـیای سفـر هستم ولی بیقـاسم و اکبر لگد روزی به در خورد و به پیکر میخورد امروز بماند اهل دنیا را جهانی بیدر و پیکـر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام ( قتلگاه)
شمـشـیر میزنی و سپـاهی برابرت طـوفـان شده به بـرقِ نگـاهِ دلاورت چـندین هزار نامه نوشتـند و عاقـبت نـا مـردمـانِ کوفه نـبـودنـد یـاورت! نـامِ حـسـین وردِ زبـانهـایـشان ولی در قلبِ کورِ خویش، نکردند باورت در ازدحـام نـیـزه و بـاران سنگهـا صد زخم اضافه شد به جراحاتِ پیکرت انگار که گلویِ پُر از لَختِههای خون بدجـور بـسته راهِ نـفـسهایِ آخَـرَت خوردی زمین، به وقتِ هجومِ حرامیان در پیش چشمهای پُر از اشکِ خواهرت زینب، دوباره زینبِ سابق نمیشود! تا اینکه دید، پیکرِ در خون شناورت بیتــابـی رقــیـه امــانـش نـمـیدهـد وقتی که میرود به سَرِ نیزهها، سَرَت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها
بعدِ من ای خواهرِ خسته شجاعت پیشه کن تا نفس داری ز دشمنها برائت پیشه کن صبر کن اصلاً نرنجی ای صبورِ اهل بیت بعدِ سالارِ شهـیدان تو ولایت پیشه کن
کـودکـانِ من هـمه آوارۀ صحـرا شوند یاری این کودکان در بینِ غارت پیشه کن کـوفـیـانِ بیحـیـا اهلِ مـروّت نـیـسـتند پس شکیبایی به هنگامِ جسارت پیشه کن شهر کوفه خطبهای میخواهد از تو بی ریا مثلِ حیدر در کلامِ خود بلاغت پیشه کن از خدا یاری طلب آگاه سازی اهلِ گِل تکّه تکّه در سخنهایت هدایت پیشه کن حجّتِ روی زمین باشد علی ابن الحسین در غیابِ او به این مردم امامت پیشه کن شام را تخریب کن بر هم بزن بزمِ یزید از تو دارم خواهشی تنها صلابت پیشه کن اربعین که آمدی اندوهگین ضجه بزن در کنارِ قبرِ من قصد زیارت پیشه کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
خوابِ سنگین دیده است دنیا برایِ ما دو تا لرزشی افتاده گـویا در صدایِ ما دو تا از زمـانی که به دنـیا آمدم عـاشق شدم آفـریـده شد جهـان اصلاً برایِ ما دو تا اندکی آهـستهتر آقـایِ مظلـومان حسین عالمی محـوِ وداع و در هوایِ ما دو تا حرفِ رفتن را نزن قربانِ صحبت کردنت گرچه که افلاکیان هستند فدایِ ما دو تا یـادگـاری دارم از مـادر برایت پـیرهن خاطراتی زنده شد در ذهنهایِ ما دو تا بی کفن میمانی ای سروِ رشیدم رویِ خاک میرود غارت عزیز دلِ رِدایِ ما دو تا لحظههایِ سخت و جانفرسا شده کو مادرم یک نگـاهِ فـاطـمـه باشـد دوایِ ما دو تا میروی من پرچمت را میبرم بالا حسین هست این وادی یقـیـناً کربلایِ ما دو تا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
بناست بعد تو با غـصههات پیـر شوم برای خـاطر تو حـاضـرم اسـیر شوم بـیا کـمی بـنـشـیـن تا تو را نگـاه کـنم چه عاشقانه گـذشته است زندگـانی ما جـدا نـبــود تـن و روح آســمـانـی مـا بـرادر و پـدر و مــادرم شـهـیـد شـده نگـاه کـن دل از غـصـههـا لـبالـب را کـسی نـدیـده بـدون حـسـین زیـنب را کسی خدا نکـند جـنگ را شروع کـند عـزیز فـاطـمهای و تـمام حـاصل من غـم جـدایی تـو شـد حـسـین قـاتـل من بیا حسین از این دشت کـینه برگردیم چگـونه قـافـلـه را بعـد تو اداره کـنم؟ برای دل نگرانی خود چه چاره کنم؟ بـیـا اجـازه بـده تا که من فـدات شـوم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با امام علیه السلام
میروی آهستهتر از چه شتابان میروی؟ گر چه ای هستیِ زینب سمتِ جانان میروی انتظارت را کِـشَد صدیـقۀ کـبرا، حسین علتش اینست آقاجان، خُرامان میروی انـدکی آرام تـر تا که بـبـوسم حـنجـرت نـامِ مـادر آمد و مـانـند بـاران میروی کاش میشد تا که مذبوحت شوم ای نورِ عین ملتهب از ماندنِ خود، مست و حیران میروی دختر خود را بغل کن لحظههایِ آخری من چه گفتم که چنین لرزان و گریان میروی بر سرِ ماهـا چه میآید عـزیـزِ فـاطـمه میروی آهستهتر از چه شتابان میروی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با اصحاب در شب عاشورا
بـه اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب به شوق مرگ، شب خود سحر کنید امشب نــمـاز وتــر بـخـوانـیـد و سـجـدۀ آخـر دعا به زینـب خـونینجگـر کنید امشب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
امشب نـدای ارجـعی آیـد به انصار خدا فردا به دشت کربلا سرها شود از تن جدا امشب به دور خیمهها عباس گردد تا سحر فردا کنار علقمه غلطد به خون بیدست و سر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
از خون زمین دریا شود امشب اگر فردا شود محشر همی برپا شود امشب اگر فردا شود خون از دم خنجر رود از تن به نیزه سر رود دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیهالسلام در شب عاشورا
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا برادر دل گواهی میدهد امشب شب قدر است اگر امشب شب قدر است قرآنها چرا فردا؟..
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیهالسلام در شب عاشورا
از من مگیر این لحظههای آخرت را یک بار دیگر هم بغل کن خواهرت را بگـذار تا زینب بـپـوشـاند به جـسـمت پـیـراهـنـت را، یــادگــار مــادرت را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت عباس علیهالسلام در شب عاشورا
شـبِ مـن در حـرمِ آل عـبـا مـیگـذرد نَـفَـسـم با نـَفَـسِ خــونِ خـدا مـیگـذرد شبِ دهم شده و پُر شدم از شوقِ وصال خاطـر آسـودهام و دل به نـوا میگذرد گوشِ من میشنود ذکرِ دعاهای حسین شکر اوقاتِ من آخر به دعـا میگذرد پـاسـبـانِ حـرمـم واهـمهای نیـست مرا فکر و ذکرم همه در خوف و رجا میگذرد خیمۀ حضرت زینب شده چون کعبۀ من طُوفِ آن میکـنم و ثـانـیـهها میگذرد در رُخِ سیدهام غـصّه و غـم موج زند با من آیا ز غم و غصه رها میگذرد؟ من فـدائی خـواتـینِ حـرم هـستم و بس چه کسی گفته که از خیمه جفا میگذرد؟ غیرت اللّهم و غارت به نظر ممکن نیست مگـر از جـانبِ من تـیـغِ بـلا میگذرد صبحِ فـردا برسد مثـلِ پـدر جنگ کنم تا بفهـمـند که در مشت چهها میگذرد صبح فردا برسد رخصتِ جنگ از ارباب جوی خـون از حـرمِ کـربـبلا میگذرد من ابوفـاضـلم و شیـرِ حرم حـیدریام شبِ مـن در حـرمِ آل عــبـا مـیگـذرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
از دست روزگار دلـم پُر شکایت است هرجای پیکر تو خودش صد مصیبت است گـیــرم نـشـد کـه آب بــرایـم بـیــاوری سعیات قبول! ساقی من اصل نیت است دلـواپـس نـگـاه حــرم بـر تـنـت نـبـاش از خیمه تا به علقمه خیلی مسافت است یک جای سـالم از سر تو تا به پا نماند از زخم روی جسم تو اصلا رقابت است با جنگ تن به تن که حریفت نمیشدند باران تیر روی تنت از شجـاعت است چشمت زدند خوش قد و بالای خیمهها داغ دلم شکـسـتن این قـد و قامت است پشت و پـنـاه اهل حـرم یک نظر ببـین زینب دگر بدون تو فکـر اسارت است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
امـان نـداده امـان نـامـههـای دشـمن را کـه آب کــرده درون نــیــام، آهــن را نخواست جنگ کند آنچنان که میلش بود که او نخواست در این راه، صحبت من را به غم دچار شود هرکه عشق را فهمید به شب دچار شود هرکه روز روشن را… تو کیستی که چنین عـاشقـانه بخـشیدی به دست دستۀ پروانه، دشت سوسن را نگو دو دست پُر از آب کرد و ریخت به خاک که لحظهای نکـند فکـر آب خوردن را رها نکـرد عـلم را، رها نخـواهـد کرد غـیور کی بدهـد دست غـیر، میهـن را به دشت هر خبری هست دور خیمه توست مرو که میبری از خیمه گاه، مأمن را مرو که گلۀ گرگ است رو به روی حرم گمان مکـن که بفـهـمند حـرمت زن را امید داد به طفلان که باز خواهم گشت به حالـتی که نـبـیـنـند، بست جوشن را رفـیق نیـمـۀ راه است، دسـت نیـم شده روا نـبـود که تـنـهـا گـذارد ایـن تن را به دستهات بگو تن قفس برای من است به بـاد میدهـم اصـلا وبـال گـردن را و ریخت آبروی آب، قطره قطره به خاک گـرفت آتـش رعـدی امـان خـرمـن را به سر بیافت، که آغوش فاطمه باز است اگر چه دسـت نـداری، بگـیر دامن را
: امتیاز
|