![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با امام علیه السلام
میروی آهستهتر از چه شتابان میروی؟ گر چه ای هستیِ زینب سمتِ جانان میروی انتظارت را کِـشَد صدیـقۀ کـبرا، حسین علتش اینست آقاجان، خُرامان میروی انـدکی آرام تـر تا که بـبـوسم حـنجـرت نـامِ مـادر آمد و مـانـند بـاران میروی کاش میشد تا که مذبوحت شوم ای نورِ عین ملتهب از ماندنِ خود، مست و حیران میروی دختر خود را بغل کن لحظههایِ آخری من چه گفتم که چنین لرزان و گریان میروی بر سرِ ماهـا چه میآید عـزیـزِ فـاطـمه میروی آهستهتر از چه شتابان میروی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با اصحاب در شب عاشورا
بـه اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب به شوق مرگ، شب خود سحر کنید امشب نــمـاز وتــر بـخـوانـیـد و سـجـدۀ آخـر دعا به زینـب خـونینجگـر کنید امشب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
امشب نـدای ارجـعی آیـد به انصار خدا فردا به دشت کربلا سرها شود از تن جدا امشب به دور خیمهها عباس گردد تا سحر فردا کنار علقمه غلطد به خون بیدست و سر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
از خون زمین دریا شود امشب اگر فردا شود محشر همی برپا شود امشب اگر فردا شود خون از دم خنجر رود از تن به نیزه سر رود دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیهالسلام در شب عاشورا
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا برادر دل گواهی میدهد امشب شب قدر است اگر امشب شب قدر است قرآنها چرا فردا؟..
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیهالسلام در شب عاشورا
از من مگیر این لحظههای آخرت را یک بار دیگر هم بغل کن خواهرت را بگـذار تا زینب بـپـوشـاند به جـسـمت پـیـراهـنـت را، یــادگــار مــادرت را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت عباس علیهالسلام در شب عاشورا
شـبِ مـن در حـرمِ آل عـبـا مـیگـذرد نَـفَـسـم با نـَفَـسِ خــونِ خـدا مـیگـذرد شبِ دهم شده و پُر شدم از شوقِ وصال خاطـر آسـودهام و دل به نـوا میگذرد گوشِ من میشنود ذکرِ دعاهای حسین شکر اوقاتِ من آخر به دعـا میگذرد پـاسـبـانِ حـرمـم واهـمهای نیـست مرا فکر و ذکرم همه در خوف و رجا میگذرد خیمۀ حضرت زینب شده چون کعبۀ من طُوفِ آن میکـنم و ثـانـیـهها میگذرد در رُخِ سیدهام غـصّه و غـم موج زند با من آیا ز غم و غصه رها میگذرد؟ من فـدائی خـواتـینِ حـرم هـستم و بس چه کسی گفته که از خیمه جفا میگذرد؟ غیرت اللّهم و غارت به نظر ممکن نیست مگـر از جـانبِ من تـیـغِ بـلا میگذرد صبحِ فـردا برسد مثـلِ پـدر جنگ کنم تا بفهـمـند که در مشت چهها میگذرد صبح فردا برسد رخصتِ جنگ از ارباب جوی خـون از حـرمِ کـربـبلا میگذرد من ابوفـاضـلم و شیـرِ حرم حـیدریام شبِ مـن در حـرمِ آل عــبـا مـیگـذرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
از دست روزگار دلـم پُر شکایت است هرجای پیکر تو خودش صد مصیبت است گـیــرم نـشـد کـه آب بــرایـم بـیــاوری سعیات قبول! ساقی من اصل نیت است دلـواپـس نـگـاه حــرم بـر تـنـت نـبـاش از خیمه تا به علقمه خیلی مسافت است یک جای سـالم از سر تو تا به پا نماند از زخم روی جسم تو اصلا رقابت است با جنگ تن به تن که حریفت نمیشدند باران تیر روی تنت از شجـاعت است چشمت زدند خوش قد و بالای خیمهها داغ دلم شکـسـتن این قـد و قامت است پشت و پـنـاه اهل حـرم یک نظر ببـین زینب دگر بدون تو فکـر اسارت است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
امـان نـداده امـان نـامـههـای دشـمن را کـه آب کــرده درون نــیــام، آهــن را نخواست جنگ کند آنچنان که میلش بود که او نخواست در این راه، صحبت من را به غم دچار شود هرکه عشق را فهمید به شب دچار شود هرکه روز روشن را… تو کیستی که چنین عـاشقـانه بخـشیدی به دست دستۀ پروانه، دشت سوسن را نگو دو دست پُر از آب کرد و ریخت به خاک که لحظهای نکـند فکـر آب خوردن را رها نکـرد عـلم را، رها نخـواهـد کرد غـیور کی بدهـد دست غـیر، میهـن را به دشت هر خبری هست دور خیمه توست مرو که میبری از خیمه گاه، مأمن را مرو که گلۀ گرگ است رو به روی حرم گمان مکـن که بفـهـمند حـرمت زن را امید داد به طفلان که باز خواهم گشت به حالـتی که نـبـیـنـند، بست جوشن را رفـیق نیـمـۀ راه است، دسـت نیـم شده روا نـبـود که تـنـهـا گـذارد ایـن تن را به دستهات بگو تن قفس برای من است به بـاد میدهـم اصـلا وبـال گـردن را و ریخت آبروی آب، قطره قطره به خاک گـرفت آتـش رعـدی امـان خـرمـن را به سر بیافت، که آغوش فاطمه باز است اگر چه دسـت نـداری، بگـیر دامن را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
اینجـا رسـیـدم تا عـزایت را بـگـیرم از دستِ سـرنـیـزه لـوایت را بگیرم حـالا بجـای اینکه دسـتـم را بگـیری بـاید که زیر کـتـفهـایت را بگـیـرم زود آمـدم از دستِ آن مـردِ حـرامی تـا بـیـرقِ کـرب وبـلایت را بگـیـرم شرمـنـدهام شرمنـدهای، آخـر رسـیدم شـایـد جـلـوی هـایهایت را بـگـیرم دیگر عبایی نیست جانی نیست با من ماندم چگونه دست و پایت را بگیرم گفتی برادر، نیزه اما حنجرت دوخت زود آمـدم اَدرِک اَخـایَت را بـگـیـرم قـدر سپاهی غـارتت کـردند ای وای از دستِ که خوود و ردایت را بگیرم از قـدّ و بـالایت چـرا اینـقـدر رفـتـه حـالا چگـونه جـای جایت را بگـیرم هرجا که دستی میزنم میریزد ای وای من مـاندهام تا که کجـایت را بگـیرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
تو کیستی که حُرمت اسلام بند توست معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست تو کیستی که معرفتت عین واجب است دستت به دست فاطمه روز محاسبه است ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش در دل به جز "علی" به کسی جا ندادهای نزد "احـد" به گـفـتن "دو" پـا نـدادهای مـمـسوس ذات بیبـدل پـنـج تن شـدی هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی روز جـمـل کـنار حـسـن تـا قـدم زدی آرایـش ســپــاه جــمــل را بـهــم زدی یک عـمـر میشود شـهـدا در تحـیرند بر جایگاه اُخرویات غبطه میخورند مـاه بـلـنـد نـیـمـه شـب ایـن قـبـیـلـهای فخرت همین بس است، کفیل عقیلهای تسلیم محـض بـودی و حـرفی نداشتی حرف حسین را روی چشمت گذاشتی ای قـلـۀ کـرامـتِ بیوصـف و دامـنـه هـستـنـد ریـزهخـوار عـطایت، ارامـنه بـیگـوهــر ولایت تـو مـیشـوم ذلـیـل بـاب الـحـوائـجِ هـمـۀ خـلـق، الـدخـیـل عـقـده گـشـای هـر گـرهِ کـارهـای مـا ای آخـریـن امــیــد گـرفــتـارهـای مـا صحنت همیشه ملجأ و کهف امان ماست نامت تـسلی دل صاحب زمـان ماست هر وصفی از وفـا و مرامت شنـیـدهام در تـکـه پـارههـای امـان نـامه دیـدهام معصومها به پای غـمت گریه میکنند بر چوب سـالـم عـلـمت گریه میکـنند بین فرات رفـتی و لبهات تـشنه ماند جسمت میان لشکری از تیر و دشنه ماند بر چشمهای ناز تو چشم حسود خورد در علقمه به چهرۀ ماهت، عمود خورد شرمـندگی، تـمـام وجـود تو را گرفت وقتی که تیر حرمله، در مشک جا گرفت پای حسین مـاندی و نقش زمین شدی یک عـمر فخـر مادرت اُمُّ البنین شدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
تا که بیدست شدی اهل شجاعت شدهاند گرگها منـتـظر لحـظۀ غـارت شدهاند حرملهها پس از این خاطرشان آسودهست خولی و شمر پس از دست تو راحت شدهاند چه عمودی به سرت خورد که شق القمری هر دو ابروی تو با فاصله قسمت شدهاند چشم پر خون تو سهم من دلخون شده است علم و دست تو این بین غنیمت شدهاند بروم، با تن بی دست تو دشمن تنهاست نیزههاشان همه خونخوار به شدت شدهاند یک دلم پیش تو و آن دل من در حرم است پیـش آنها که محـیـای اسـارت شـدهاند چشم و ابروی تو از ضربه بهم ریخته است پیکر تا شدهات دور و برم ریخته است تیـرها روی هم افتاده به هم چـسبـیدند کـندنی نیست ز بس بر بدنت پیچـیـدند بسکه از ضربه شکسته رخ نورانی تو جای یک بوسه نماندهست به پیشانی تو سـاقـی من لـب تو سـوخـتـه از بیآبی باورم نیست که در محضر من میخوابی این تو هستی که چنین نقش زمینی پیشم؟ تا به امـروز نـدیـدم بـنـشـیـنـی پـیـشـم فکـر بیدسـتـی تو سـخـت مـرا آزرده بیش از نیزه و شمـشیر تنت پا خورده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد به او هـمـیـشه مـبـاهـات میکند زینب به کـوه شـانـۀ او تـکـیـه آسـمـان بدهد بـه بـارگــاه پـرش آسـمـان پـنـاه آورد پـنــاه عـالـمـیـان را پـرش امـان بـدهد عجـب نبـاشد اگر از خجـالت آب شود شبیه مشک خودش جرعه جرعه جان بدهد جواب العطش خیمه را که مشک نداد جـواب کـودک بی شـیر را کـمان بدهد عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است نـگـین سـرخ بـهـانه به دشـمـنان بدهد بلند شو که پس از تو حـسین میمـیرد تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد پس از تو آن که سرت را به دامنش دارد سـر بـریـده به دامـان ایـن و آن بـدهـد لبی که بـوسه روی دستهای تو میزد پس از تو بوسه به لبهای خیزران بدهد اگر شهـید شـوی گـوشـواره دق بکـند رقیه رنگ رخـش را به ارغوان بدهد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
از نفـس افـتاد تا آرامِ جـان در عـلـقـمه ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه در همآغوشیِ زخم نیزهها جا مانده بود هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه بغض کرد و تیر خورد و جرعهای لب تر نکرد یاد شیرخواره! به یاد کودکان در علقمه تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد روی خاک کربلا، شد بینشان در علقمه داشت میآمـد ولی افـتاد چـندین مرتـبه سید و سالارمـان، شد ناتـوان در علقمه از فشارِ «إنکسار» و از غمِ «أدرک أخا» حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه گریه میکرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه با صدای خندهها، میداد جان در علقمه!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
پـسـرِ اُمِّ بـنـین بـاشـی و دریـا نـشوی؟ قـمرِ هـاشمـیان باشـی و رعـنا نشوی؟ مطـمـئـنم که ادب را ادب آمـوخـتـهای میشـود مـحـترم و فـاتحِ دلهـا نشوی؟ قامتت سروِ رشیدی ست پُر از هیبت و شور میشود باشی و خوش منظر و بالا نشوی؟ شغلِ تو نوکری و پیشۀ تو رفعِ عطش جا ندارد که به لب تشنه، تو سقّا نشوی! پـرچـمِ کـربـبـلا را عَـلَـم افـراشـتـهای کاشفِ کرب حسین میشود آیا نشوی؟ بـا غــبـارِ در مــیـخـانۀ اربــاب شـدن میشود آخرش آقا که تو مـولا نشوی؟ میشود مرهم دردِ دگـران باشی و بعد با عـنـایـاتِ خـدا مثـلِ مسیـحـا نشوی؟ ای وفادارترین! دستِ تو در دستِ خداست حـیف باشد که شفاعـتگـرِ فـردا نشوی زندگی کردنِ تو بر همگان ثـابت کرد نوکری کن خجل از حضرتِ زهرا نشوی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح سیدالشهدا علیهالسلام و حضرت عباس علیهالسلام
عمریست مهرت جا در این دلها گرفته دسـتـان مـا را مـادرت، زهـرا گـرفته از روز اول گـریـهکـنهـای شـمـائـیـم قـطـره هـمـیـشـه دامـن دریــا گـرفـتـه شکر خـدا ما سـیـنهزنهـای حـسیـنـیـم در زیر پـرچـم نـوکـری مـعـنا گرفـته باب الحوائج حضرت باب الحسین است با لـطـف او شـور حـسـیـنی پا گـرفـته مـا دامـن بـاب الـحـوائـج را گـرفـتـیـم تا مشـکـلـی در کـارمـان بـالا گـرفـتـه دارد تـعـلـق بـه هـمـه، کـه اَرمـنـیهـا حـتی مـسیـحی حـاجـت از آقـا گـرفـته پس خوش به حال هر که شد عبد ابالفضل هر که مُـراد از حـضرت سقا گـرفـته هر کس که میگـیـرد برات کـربلا را رفته است قـبلـش علـقـمه امضا گرفته جز این نبوده نوکـرش هر چه بخواهد از حـضرت عـباس تـاسـوعـا گـرفـتـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت خداوند آسـمانهارا درآورده به فرمانت مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی که میخوانند خود را ارمنیها هم مسلمانت حسین ابن علی که عالمی هستند قربانش به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت نداری دست در پیکر ولی بنگر که این لشکر هراسان است سرتاسر ز چشمان رجز خوانت همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک می دیدی گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت عجب حسن ختامی داشتی که در دم آخر به جای مادرت اَمُّ البنین، زهراست مهمانت از اول جـان تو تنهـا بـرادر بود تا آخر که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟ برای اینکه در راه حـسیـنِ فـاطمه باشم الهی که بمـانـد تا ابـد دسـتـم به دامـانت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
رفته سـقا تا بیـارد مشکی آب از علقـمه لحظه به لحظه خبر گیرد رباب از علقمه مثل اینکه در مسیرش مشکلی پیش آمده چونکه میآید صدای الـتهـاب از علقمه حمله میکردند اما قصد جنگیدن نداشت خواست برگردد به خیمه با شتاب از علقمه از همان روزی که آمد کاروان در کربلا عـمّۀ سـادات دارد اضطراب از علقـمه ماه افتاد و به بالای سرش خورشید رفت میدرخـشـیـدند مـاه و آفـتاب از عـلقـمه هرچه میگویند طفلان «ایعموجان العطش« بعد از این دیگر نمیآید جواب از علقمه کوه غـم روی سر بنت الحسین آوار شد تا پدر برگشت با حال خراب از علقـمه دخترش گفت ای پدر زهرا مگر در علقمهاست؟ بر مشامم میرسد بوی گـلاب از علقمه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
میرفت روی دست همه بیقرار مشک خشکـیده بود مثل لب شوره زار مشک زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک شرم از نگـاه مشک کـند کـاش آسـمان بُرده است از حرم نفس و صبر و تاب آب در چـشم خـیـمهها شده عین سراب آب از آب هـم مـضـایـقـه کـردنـد کـوفـیـان دنـیــا مـیــان آه حــرم شــام تـیــره شـد موج عـطش که بر نفـس باغ چـیره شد آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن سقا به روی دوش علم را گرفت و برد مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد عباس بود و علقـمه و مشک تشنه جان میآید از شریعه و دریاست توی دست میآورد امـیـد حـرم را که روی دسـت مشک آبـروی اوست ولی تیـر ناگهـان آمد به سـمـت حـضرت سقا نکرد شرم از تـشـنـه بـودن لب دریـا نـکـرد شـرم شد پاره مشک و سیـنۀ عباس همزمان عباس روی خاک که در خون تپیده شد جسـمـش به دست تـیغ بـریده بریده شد حیران شده است زینب کبری در آن میان بر روی نیزه رفت سری که منوّر است حتی به روی نـیـزه کـنـار بـرادر است بر روی نی که میخورد این سر تکان تکان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت عباس علیهالسلام با سیدالشهدا علیهالسلام
خواستم مشک به دستت برسانم که نشد یا که آبی به لـبت حـیف بجـانم که نشد بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند سعی کردم نشود خـیـس لـبانـم که نشد تـا نـیـفـتـنـد زمـین دخـتـرکـانت بیمن خـواستم تا به حـرم تَن بکـشانم که نشد پـیـشِ تو پـا نـشـدم آه مـرا میبـخـشـی گـفـتم از تیـر خودم را بتکـانـم که نشد سعی کردم بخدا هرچه که تیر است و سنان جای این مَشک بر این سینه نشانم که نشد تیر را تا که کـشیـدم رمقـم را هـم برد آمـدم بر روی زین بـاز بمـانـم که نشد که عـمود آمد و تا بِـینِ دو اَبـرو وا شد خواستم نشـکـند اَبـروی کـمانم که نشد دست وقـتی که نبـاشد هـمه اینهـا بشود کاش میشد نشوی فاتحه خوانم که نشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین رحـمـتِ الـلـه، بـر شـیـر حـلال مـادرم ای مسیحای مسیحا معجزاتت محشر است هر که بر آقاییات ایمان ندارد کافر است آب هزار و چهارصد سال است سرگردان توست سیدی هستم گدای روز و ماه و سال تو ماه من یک عمر کارم گشته استهلال تو گریه بر تو گریه بر داغ حسین فاطمه است این زمانه ناگهان با کوفیان هم دست شد دست دشمن باز شد تا جسم تو بیدست شد کینهها از مرتضی داده چه کاری دست تو ابن ملجم با عمودی فرق حیدر را شکست بشکند دستش الهی، بیهوا سر را شکست مشک پاره پاره سیرت کرد از این زندگی یک طرف زهرای اطهر بر سر و سینه زنان یک طرف آقا نشسته پای جسمت قد کمان یک طرف از ترس میپیچد به خود صاحب علم از حرم تا علـقـمه آقا تو را میزد صدا آه در آن هلهله، زهرا تو را میزد صدا آه سرلشکر بمان، اوضاع لشکر خوب نیست ذکر آقا میشود هل من معین بیتو، نرو شاهزاده میشود ویران نشین بیتو نرو تو نبـاشی بیحـیـاییها فـراوان میشود
: امتیاز
|