کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

اینجـا رسـیـدم تا عـزایت را بـگـیرم            از دستِ سـرنـیـزه لـوایت را بگیرم

حـالا بجـای اینکه دسـتـم را بگـیری            بـاید که زیر کـتـف‌هـایت را بگـیـرم


زود آمـدم از دستِ آن مـردِ حـرامی            تـا بـیـرقِ کـرب وبـلایت را بگـیـرم

شرمـنـده‌ام شرمنـده‌ای، آخـر رسـیدم            شـایـد جـلـوی ‌هـای‌هایت را بـگـیرم

دیگر عبایی نیست جانی نیست با من            ماندم چگونه دست و پایت را بگیرم

گفتی برادر، نیزه اما حنجرت دوخت            زود آمـدم اَدرِک اَخـایَت را بـگـیـرم

قـدر سپاهی غـارتت کـردند ای وای            از دستِ که خوود و ردایت را بگیرم

از قـدّ و بـالایت چـرا اینـقـدر رفـتـه            حـالا چگـونه جـای جایت را بگـیرم

هرجا که دستی می‌زنم می‌ریزد ای‌ وای            من مـانده‌ام تا که کجـایت را بگـیرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چـشمان تو بَس بـود نامـوسم نلـرزد             کاش از سه‌شعبه چشمهایت را بگیرم

خـیلی خجـالت می‌کـشم از بچـه‌هـایم            ای کاش می‌مردم که جایت را بگیرم

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

تو کیستی که حُرمت اسلام بند توست            معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست

تو کیستی که معرفتت عین واجب است            دستت به دست فاطمه روز محاسبه است


ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش            رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش

در دل به جز "علی" به کسی جا نداده‌ای            نزد "احـد" به گـفـتن "دو" پـا نـداده‌ای

مـمـسوس ذات بی‌بـدل پـنـج تن شـدی            هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی

روز جـمـل کـنار حـسـن تـا قـدم زدی            آرایـش ســپــاه جــمــل را بـهــم زدی

یک عـمـر می‌شود‌ شـهـدا در تحـیرند            بر جایگاه اُخروی‌ات غبطه می‌خورند

مـاه بـلـنـد نـیـمـه شـب ایـن قـبـیـلـه‌ای            فخرت همین بس است، کفیل عقیله‌ای

تسلیم محـض بـودی و حـرفی نداشتی            حرف حسین را روی چشمت گذاشتی

ای قـلـۀ کـرامـتِ بی‌وصـف و دامـنـه            هـستـنـد ریـزه‌خـوار عـطایت، ارامـنه

بـی‌گـوهــر ولایت تـو مـی‌شـوم ذلـیـل            بـاب الـحـوائـجِ هـمـۀ خـلـق، الـدخـیـل

عـقـده گـشـای هـر گـرهِ کـارهـای مـا            ای آخـریـن امــیــد گـرفــتـارهـای مـا

صحنت همیشه ملجأ و کهف امان ماست            نامت تـسلی دل صاحب زمـان ماست

هر وصفی از وفـا و مرامت شنـیـده‌ام            در تـکـه پـاره‌هـای امـان نـامه دیـده‌ام

معصوم‌ها به پای غـمت گریه می‌کنند            بر چوب سـالـم عـلـمت گریه می‌کـنند

بین فرات رفـتی و لب‌هات تـشنه ماند            جسمت میان لشکری از تیر و دشنه ماند

بر چشم‌های ناز تو چشم حسود خورد            در علقمه به چهرۀ ماهت، عمود خورد

شرمـندگی، تـمـام وجـود تو را گرفت            وقتی که تیر حرمله، در مشک جا گرفت

پای حسین مـاندی و نقش زمین شدی            یک عـمر فخـر مادرت اُمُّ البنین شدی

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

تا که بی‌دست شدی اهل شجاعت شده‌اند            گرگ‌ها منـتـظر لحـظۀ غـارت شده‌اند

حرمله‌ها پس از این خاطرشان آسوده‌ست            خولی و شمر پس از دست تو راحت شده‌اند


چه عمودی به سرت خورد که شق القمری            هر دو ابروی تو با فاصله قسمت شده‌اند

چشم پر خون تو سهم من دلخون شده است            علم و دست تو این بین غنیمت شده‌اند

بروم، با تن بی دست تو دشمن تنهاست            نیزه‌هاشان همه خونخوار به شدت شده‌اند

یک دلم پیش تو و آن دل من در حرم است            پیـش آنها که محـیـای اسـارت شـده‌اند

چشم و ابروی تو از ضربه بهم ریخته است            پیکر تا شده‌ات دور و برم ریخته است

تیـرها روی هم افتاده به هم چـسبـیدند            کـندنی نیست ز بس بر بدنت پیچـیـدند

بسکه از ضربه شکسته رخ نورانی تو            جای یک بوسه نمانده‌ست به پیشانی تو

سـاقـی من لـب تو سـوخـتـه از بی‌آبی            باورم نیست که در محضر من می‌خوابی

این تو هستی که چنین نقش زمینی پیشم؟            تا به امـروز نـدیـدم بـنـشـیـنـی پـیـشـم

فکـر بی‌دسـتـی تو سـخـت مـرا آزرده            بیش از نیزه و شمـشیر تنت پا خورده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب حذف شد

یک نفر با علمت دور و برم می‌رقصد            یک نفر دست تو بر نیزۀ خود می‌بندد

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد            کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد

به او هـمـیـشه مـبـاهـات می‌کند زینب            به کـوه شـانـۀ او تـکـیـه آسـمـان بدهد


بـه بـارگــاه پـرش آسـمـان پـنـاه آورد            پـنــاه عـالـمـیـان را پـرش امـان بـدهد

عجـب نبـاشد اگر از خجـالت آب شود            شبیه مشک خودش جرعه جرعه جان بدهد

جواب العطش خیمه را که مشک نداد            جـواب کـودک بی شـیر را کـمان بدهد

عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است            نـگـین سـرخ بـهـانه به دشـمـنان بدهد

بلند شو که پس از تو حـسین می‌مـیرد            تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد

پس از تو آن که سرت را به دامنش دارد            سـر بـریـده به دامـان ایـن و آن بـدهـد

لبی که بـوسه روی دستهای تو می‌زد            پس از تو بوسه به لبهای خیزران بدهد

اگر شهـید شـوی گـوشـواره دق بکـند            رقیه رنگ رخـش را به ارغوان بدهد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن موضوع ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است            نـگـین سـرخ بـهـانه به سـاربـان بدهد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

پس از تو او سر خود را به طشت بگذارد            پس از تو زلف حسین تو بوی نان بدهد

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از نفـس افـتاد تا آرامِ جـان در عـلـقـمه           ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه

مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور           با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه


تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم           غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه

در هم‌آغوشیِ زخم نیزه‌ها جا مانده بود           هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه

بغض کرد و تیر خورد و جرعه‌ای لب تر نکرد           یاد شیرخواره! به یاد کودکان در علقمه

تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد           روی خاک کربلا، شد بی‌نشان در علقمه

داشت می‌آمـد ولی افـتاد چـندین مرتـبه           سید و سالارمـان، شد ناتـوان در علقمه

از فشارِ «إنکسار» و از غمِ «أدرک أخا»           حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه

گریه می‌کرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه           با صدای خنده‌ها، می‌داد جان در علقمه!

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بغض کرد و تیر خورد و جرعه‌ای لب تر نکرد           یاد شش‌ماهه! به یاد کـودکان در علقمه

مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

پـسـرِ اُمِّ بـنـین بـاشـی و دریـا نـشوی؟            قـمرِ هـاشمـیان باشـی و رعـنا نشوی؟

مطـمـئـنم که ادب را ادب آمـوخـتـه‌ای            می‌شـود مـحـترم و فـاتحِ دلهـا نشوی؟


قامتت سروِ رشیدی ست پُر از هیبت و شور            می‌شود باشی و خوش منظر و بالا نشوی؟

شغلِ تو نوکری و پیشۀ تو رفعِ عطش            جا ندارد که به لب تشنه، تو سقّا نشوی!

پـرچـمِ کـربـبـلا را عَـلَـم افـراشـتـه‌ای            کاشفِ کرب حسین می‌شود آیا نشوی؟

بـا غــبـارِ در مــیـخـانۀ اربــاب شـدن            می‌شود آخرش آقا که تو مـولا نشوی؟

می‌شود مرهم دردِ دگـران باشی و بعد            با عـنـایـاتِ خـدا مثـلِ مسیـحـا نشوی؟

ای وفادارترین! دستِ تو در دستِ خداست            حـیف باشد که شفاعـتگـرِ فـردا نشوی

زندگی کردنِ تو بر همگان ثـابت کرد            نوکری کن خجل از حضرتِ زهرا نشوی

: امتیاز

مدح سیدالشهدا علیه‌السلام و حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

عمریست مهرت جا در این دلها گرفته            دسـتـان مـا را مـادرت، زهـرا گـرفته

از روز اول گـریـه‌کـن‌هـای شـمـائـیـم            قـطـره هـمـیـشـه دامـن دریــا گـرفـتـه


شکر خـدا ما سـیـنه‌زن‌هـای حـسیـنـیـم            در زیر پـرچـم نـوکـری مـعـنا گرفـته

باب الحوائج حضرت باب الحسین است            با لـطـف او شـور حـسـیـنی پا گـرفـته

مـا دامـن بـاب الـحـوائـج را گـرفـتـیـم            تا مشـکـلـی در کـارمـان بـالا گـرفـتـه

دارد تـعـلـق بـه هـمـه، کـه اَرمـنـی‌هـا            حـتی مـسیـحی حـاجـت از آقـا گـرفـته

پس خوش به حال هر که شد عبد ابالفضل            هر که مُـراد از حـضرت سقا گـرفـته

هر کس که می‌گـیـرد برات کـربلا را            رفته است قـبلـش علـقـمه امضا گرفته

جز این نبوده نوکـرش هر چه بخواهد            از حـضرت عـباس تـاسـوعـا گـرفـتـه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : احمدجواد نوآبادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت           خداوند آسـمان‌هارا درآورده به فرمانت

مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی           که می‌خوانند خود را ارمنی‌ها هم مسلمانت


حسین ابن علی که عالمی هستند قربانش           به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت

همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی           همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت

به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را           دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت

نداری دست در پیکر ولی بنگر که این لشکر           هراسان است سرتاسر ز چشمان رجز خوانت

همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک می دیدی           گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت

عجب حسن ختامی داشتی که در دم آخر           به جای مادرت اَمُّ البنین، زهراست مهمانت

از اول جـان تو تنهـا بـرادر بود تا آخر           که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟

برای اینکه در راه حـسیـنِ فـاطمه باشم           الهی که بمـانـد تا ابـد دسـتـم به دامـانت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رفته سـقا تا بیـارد مشکی آب از علقـمه            لحظه به لحظه خبر گیرد رباب از علقمه

مثل اینکه در مسیرش مشکلی پیش آمده            چونکه می‌آید صدای الـتهـاب از علقمه


حمله می‌کردند اما قصد جنگیدن نداشت            خواست برگردد به خیمه با شتاب از علقمه

از همان روزی که آمد کاروان در کربلا            عـمّۀ سـادات دارد اضطراب از علقـمه

ماه افتاد و به بالای سرش خورشید رفت            می‌درخـشـیـدند مـاه و آفـتاب از عـلقـمه

هرچه می‌گویند طفلان «ای‌عموجان العطش«            بعد از این دیگر نمی‌آید جواب از علقمه

کوه غـم روی سر بنت الحسین آوار شد            تا پدر برگشت با حال خراب از علقـمه

دخترش گفت ای پدر زهرا مگر در علقمه‌است؟            بر مشامم می‌رسد بوی گـلاب از علقمه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : عالیه رجبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک            خشکـیده بود مثل لب شوره زار مشک

زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک            از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک


شرم از نگـاه مشک کـند کـاش آسـمان

بُرده است از حرم نفس و صبر و تاب آب            در چـشم خـیـمه‌ها شده عین سراب آب
بـرخـاسـت از دل هـمـه فـریـاد آب آب            ای کـاش زودتـر بـرسـد به ربــاب آب

از آب هـم مـضـایـقـه کـردنـد کـوفـیـان

دنـیــا مـیــان آه حــرم شــام تـیــره شـد            موج عـطش که بر نفـس باغ چـیره شد
چشم همه به دست اباالفـضل خـیره شد            حـالا زمـان رفـتـن مــاه عـشـیــره شـد

آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن

سقا به روی دوش علم را گرفت و برد            مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد
از قـلب خستۀ همه غم را گرفت و برد            بر روی دست تیغ دو دم را گرفت و برد

عباس بود و علقـمه و مشک تشنه جان

می‌آید از شریعه و‌ دریاست توی دست            می‌آورد امـیـد حـرم را که روی دسـت
ناگاه تیغ می‌رسد از رو به روی دست           
حالا شده است بردن مشک آرزوی دست

مشک آبـروی اوست ولی تیـر ناگهـان

آمد به سـمـت حـضرت سقا نکرد شرم            از تـشـنـه بـودن لب دریـا نـکـرد شـرم
از آب آب کـودک مــولا نـکـرد شــرم            افـسوس از آه فـاطمه حتی نکـرد شـرم

شد پاره مشک و سیـنۀ عباس همزمان

عباس روی خاک که در خون تپیده شد            جسـمـش به دست تـیغ بـریده بریده شد
پـشت و پـنـاه عـالـم و آدم خـمـیـده شـد            بـیـن خـیـام پـای حـرامـی کـشـیـده شـد

حیران شده است زینب کبری در آن میان

بر روی نیزه رفت سری که منوّر است            حتی به روی نـیـزه کـنـار بـرادر است
شرمش برای
سوختن مو و معجر است            خون جاری از نگاه تمنای خواهر است

بر روی نی که می‌خورد این سر تکان تکان

: امتیاز

زبانحال حضرت عباس علیه‌السلام با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

خواستم مشک به دستت برسانم که نشد            یا که آبی به لـبت حـیف بجـانم که نشد

بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند            سعی کردم نشود خـیـس لـبانـم که نشد


تـا نـیـفـتـنـد زمـین دخـتـرکـانت بی‌من            خـواستم تا به حـرم تَن بکـشانم که نشد

پـیـشِ تو پـا نـشـدم آه مـرا می‌بـخـشـی            گـفـتم از تیـر خودم را بتکـانـم که نشد

سعی کردم بخدا هرچه که تیر است و سنان            جای این مَشک بر این سینه نشانم که نشد

تیر را تا که کـشیـدم رمقـم را هـم برد            آمـدم بر روی زین بـاز بمـانـم که نشد

که عـمود آمد و تا بِـینِ دو اَبـرو وا شد            خواستم نشـکـند اَبـروی کـمانم که نشد

دست وقـتی که نبـاشد هـمه اینهـا بشود            کاش می‌شد نشوی فاتحه خوانم که نشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

خواستم تا که به صورت نخورم روی زمین            هر چه کردم نخورد نیزه دهانم که نشد

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین           با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین
ای برایم عشق تو دین کاشف الکرب الحسین           زندگی شد با تو شیرین کاشف الکرب الحسین


رحـمـتِ الـلـه، بـر شـیـر حـلال مـادرم
شکر حق ساعت به ساعت من ابالفضلی ترم

ای مسیحای مسیحا معجزاتت محشر است           هر که بر آقایی‌ات ایمان ندارد کافر است
بین اصحاب الحسین شأن تو چیزی دیگر است           آب دور قبر تو از آب زمزم بهتر است

آب هزار و چهارصد سال است سرگردان توست
غرق دریای وفا و غیرت و ایمان توست

سیدی هستم گدای روز و ماه و سال تو           ماه من یک عمر کارم گشته استهلال تو
من همان هستم که مستم می‌کند تمثال تو           گریه بر تو مال من، من هر چه دارم مال تو

گریه بر تو گریه بر داغ حسین فاطمه است
روضه گودال اصلا ابتدایش علقمه است

این زمانه ناگهان با کوفیان هم دست شد           دست دشمن باز شد تا جسم تو بی‌دست شد
پای کوبان لشکری، از حال و روزت مست شد           دوره‌ات کردند لشکر هر مفر، بن بست شد

کینه‌ها از مرتضی داده چه کاری دست تو
آه عجب تیری نشسته بین چشم مست تو

ابن ملجم با عمودی فرق حیدر را شکست           بشکند دستش الهی، بی‌هوا سر را شکست
هلهله‌ها حرمت سردار لشکر را شکست           این زمین خوردن دوباره قلب مادر را شکست

مشک پاره پاره سیرت کرد از این زندگی
بر زمین افتاد علم، مُردی تو از شرمندگی

یک طرف زهرای اطهر بر سر و سینه زنان           یک طرف آقا نشسته پای جسمت قد کمان
یک طرف آسوده خاطر، حرمله، شمر و سنان           یک طرف چشم انتظاری رباب نیمه جان

یک طرف از ترس می‌پیچد به خود صاحب علم
یعنی آقا زنده می‌مـاند که برگردد حرم

از حرم تا علـقـمه آقا تو را می‌زد صدا           آه در آن هلهله، زهرا تو را می‌زد صدا
با پیمبر از نجف، مولا تو را می‌زد صدا           دل پریشان زینب کبری، تو را می‌زد صدا

آه سرلشکر بمان، اوضاع لشکر خوب نیست
حضرت باب الحوائج حال خواهر خوب نیست

ذکر آقا می‌شود هل من معین بی‌تو، نرو           شاهزاده می‌شود ویران نشین بی‌تو نرو
سنگ باران می‌شود ناموس دین بی‌تو نرو           می‌خورد در کوچه‌ها زینب زمین بی‌تو نرو

تو نبـاشی بی‌حـیـایی‌ها فـراوان می‌شود
با
حرم برخورد مانـند کـنـیزان می‌شود

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : آرمان صائمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چون که بر دوش گرفته‌ست علم را با مشک            همه گفتند که طفل است به دستش یا مشک؟

حرمله گفت به لشگر همگی گوش کنید            نقطه ضعف دگری نیست در او الا مشک


کار ما نیست که او را ز نفـس اندازیم            مگر آنی که بی‌افتد به زمین تنها مشک

شد همانی که عـلـمدار از آن می‌ترسید            دستش افتاد سرش خرد شد و اما مشک

گفت ارباب چه آمد به سرت ماه حرم؟            گفت عـبـاس فـدای سرتان…آقا مشک

قـول دادم بـه سـکـیـنـه بـروم بـرگـردم            قول دادم برسانم به حرم خود با مشک

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : سید جعفر حیدری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دل به دریا زد و دریای دعا پشت سرش           یارب او را به سلامت برسان از سفرش

ماه اگر رفت کواکب همه سرگردانـنـد           ماه رفت از حرم و اهل حرم منتظرش


عهد کرده ست و مهم نیست اگر در میدان           لشکری عهد شکن صف بکشد دور و برش

چه ترک ها که عیان بود به روی لب او           چه شررها که نهان شعله کشید از جگرش

آسـمـان تـیـره شـد از تـیـر به آنی، اما           این علمدار حسین است، چه باک از خطرش؟

دست عباس در آخر گره از کار گشود           که یـد الله عـلی بـوده و این هم پـسرش

دست در آب فرو برد و خنک بودن آن           آتـش بـیـشتـری زد به دل شعـلـه‌ورش

خاک هم خاک به سر ریخت از آهی که کشید           آب هم آب شد از دیـدن چـشمان تـرش

آمد از علـقـمه با دست پُـر اما افـسوس           چه امید ست به دنیا و قـضا و قدرش؟

رفت از دست دو دستش، مگر از پا افتاد؟           گفت ای نفس غمی نیست به دندان ببرش

از چه خم شد؟ به گمانم که کمی چشمانش           ناگهـان آه‌ نگـویم که چه آمد به سـرش

حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چه سود           گر سر و چشم و دوتا دست نباشد سپرش؟

چه غریبانه زمین خورد به یاری حسین           چه دلـیـرانـه وفـا کـرد به عهـد پدرش

آسمان تاب نیاورد و ز غـم خون بارید           چون که می‌دید چه‌ها کرده زمین با قمرش

آبرو را اگر از مـادر اباالفـضل گرفت           بر جهـان فـخـر کـند اُمِّ بنین با پـسرش

ناگهان از کف شاعر قلم افتاد و شکست           به گمانم که حـسین آمـده، اما کمرش...

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شیرمرد دین زمین افتاد و دشمن شیر شد            در حـقـیقت دست‌های زینبم زنجیر شد

ای عـلـمـدارِ رشـیـدم مـوقـعِ افـتـادنـت            ذکـرِ لبهـایت چرا پس نغـمۀ تکـبیر شد


خیز و از جا و ببین می‌خندد این قومِ شرور            در مـیانِ عـلقـمه سـالارِ تو تحـقـیر شد

از کسانی که دو دستانت قلم بنمـوده‌اند            بین لشگـر با صدای هـلهـلـه تقـدیر شد

قوّت اهلِ حرم! از جای برخیز و ببین            غـصّـۀ پـروازِ تو بـینِ همه تکـثـیر شد

بوی زهـرا را گرفته خاکِ گرمِ علقمه            با نگـاهِ مـادرم جان و دلت تسخـیر شد

این وداعت را خلاصه می‌کنم در یک کلام            از فـراقت عـمّۀ ساداتِ عـالـم پـیـر شد

بعدِ ساعـاتی صدای زینـبم آید به گوش            وقتِ غارت شد علمدارم مدد کن دیر شد

خواهرِ تو یک‌تـنه مانـده میانِ دشـمنان            بی‌تو با این بی‌حیاهای زمان درگیر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن حضرت عباس بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شیرِ بیشه تا زمین افتاد دشمن شیر شد            در حـقـیقت دست‌های زینبم زنجیر ش

مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : حسن  کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

گفـتم عباس و غم فراری شد            چـار فـصـل دلـم بـهـاری شد
هر کجا که گره به کارم خورد            نـام عـبـاس ذکـر کـاری شـد


آرزوهـای مـا بـزرگ شـدنـد            بسکـه از او جـواب آری شد
بـیـن دنـیـایـی از رفــیـقــانــم            دست عـباس دست یـاری شد
تا که بر نوکـری قـبولـم کرد            روزگارم چه روزگـاری شد
سنگ او را به سیـنه‌ام زدم و            این بـرای من اعـتـبـاری شد
مـن کـه در سـایـۀ عـلـمـدارم
بـه مــددهـای او بـدهــکــارم

بی‌ابالفضل کارها سخت است            نه فقط کارها، شفا سخت است
بــرکـت زنــدگــی نــوکـرهـا            زندگی بی‌غم شما سخت است
ما که عادت به روضه‌ات داریم            بی‌عزای تو حال ما سخت است
بی‌تو و ذکر کـاشف الکـربت            حاجتی می‌شود روا؟ سخت است
بــی‌مــدد از دم ابــوفــاضــل            کار هر روز این گدا سخت است
زائــر اربـعــیـن هـر ســالــم            نروم باز کـربلا سخـت است
جان ما
در پـنـاه عـباس است
مـسـتـمـنـد نـگـاه عباس
است

بـا تـو تـقـدیـر روشـنـی دارم            تـکـیـه‌گــاه ســتــرونـی دارم
فرش راهت کن این دلم را که            زیـر پـای تـو گـلـشـنـی دارم
مـن کـه دلـدادۀ تــوأم یـعـنـی            مــــادر پـــاک
دامــنــی دارم
من به شوق فدایی‌ات شدن است            بـر تن خـویش گـردنـی دارم
سـایـه‌سـار دلـم بـود عـلـمـت            تا عـلـم هـسـت مـأمـنـی
دارم
مُـهـر
بـر لـب زدم ولی با تو            یک جهان حرف گفتنی دارم
ســاقـی کــربـلا ابــوفــاضـل
حضرت عـشـق یا ابوفـاضل

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟            در دل دریـای دشـمن بی‌محـابا ایـستاده

لرزه می‌افتد به جان خیل دشمن از خروشش            وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده


می‌گذارد پای بر فرق شط از دریا دلی‌ها            وه چه بشکوه و تماشایی‌ست دریا، ایستاده!

گرچه زینب زیر بار داغ‌ها از پا نشسته            تکیه کرده بر عمود خـیمه‌ها، تا ایستاده

او که دارد فطرتی نازک‌تر از آئینه حتی            در مصاف خصم چون کوهی ز خارا، ایستاده

با غریو «ما رأیتُ فِی البَلا اِلا جَمیلا«            پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده!

از قیام کربلا این درس را آموخت باید:            ظلم را نتـوان ز پـا انداخت، الا ایستاده

این پیام تک‌سوار ظهر عاشوراست یاران:            مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده!

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

وقتی که اسـماعـیل قـربانگاه می‌رفت            انـگـار کـه جـان خـلـیـل الله می‌رفـت

عباس در خـیمه گـریبان چاک می داد            چون روشـنی چـشم‌های مـاه می‌رفت


کـوثـر به استـقـبـال آتـش رفت انگـار            تا قلب میدان سوره‌ای کـوتاه می‌رفت

آری حیاء نیـزه بیـش از میـخ در بود            سـوی رواق سـیـنـه با اکـراه می‌رفت

شـمـشـیـرهـا الله را تـقـطـیـع کــردنـد            بر روی دست نـیـزه تـنهـا آه می‌رفت

جمع نبـوت با امـامت بر زمین خورد            بابا از این رو روی زانو راه می‌رفت

او چون حـدیثی بر لب شمشـیرها بود            روی عـبا یک مقـتل جانکـاه می‌رفت

روی عـبا زخـم تنـش را جـمع کردند            تا یکهزار و نهـصد و پنجـاه می‌رفت

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : چهارپاره

دق‌م دادنـد جـانـم را گـرفـتـند            همه تاب و تـوانـم را گـرفـتند

جوانی داشتم خوش قـدّ و بالا            فلک دیدی جوانم را گرفـتند؟


فلک پرپر ز کین پیغـمبرم شد            علی اکـبر؛ عـلیِ اصغـرم شد

برایش کوچه وا کردند ای وای            چـقـدر اکـبر شـبـیه مادرم شد

به چشم خود خزانش را نبیـند            غــم آرام جـانـش را نـبــیـنــد

دعـا کـردم سر نـعـش جـوانـم            کسی داغ جـوانـش را نـبـیـنـد

مـبادا گـلـشـنی پـژمـرده باشد             که بی‌گل باغبان افسرده باشد

کسی می‌فهـمد از حال دل من            که در غربت جوانش مرده باشد

گلی که خود بدادم پیچ و تابش            به اشـک دیـدگـانـم دادم آبـش

در این گلشن خدایا کی روا بود            گل از من دیگری گیرد گلابش

زمین خوردی خزانی شد بهارت            نـزارم مـی‌کـنـد حال نـزارت

نــدارد قــوتـی پــاهــایــم امــا            می‌آیـم بـا سـر زانـو کـنـارت

امان از ضرب با شدت علی جان            تو را کشتند با سرعت علی جان

گـلـم از کـیـنه گشتی ارباً اربا            زمین خوردی تو با صورت علی جان

ترک خورده شـبـیه من لبانت            شـبـیه تکه چـوبی شد زبـانت

رمـق دیگـر نـدارد دسـت‌هایم            بگیرد لخته خون را از دهانت

عـلی اکـبـرم! دردت به جـانـم            نـبـی دیـگـرم! دردت به جـانم

نکش پا بر زمین در پیش بابا            عزیز پـرپـرم دردت به جـانم

" به هرجا بنگـرم تنها تو بینم            نشان از روی زیـبای تو بیـنم

به هر جا ردی از جسم تو پیداست            به صحرا بنگرم صحرا تو بینم"

بـنـازم لحـن بابـا گـفـتـنـت را            نکـش از دسـت بابا دامنت را

نشستم روی خاک و با تـحـیر            تمـاشا می‌کـنم جـان‌کـندنت را

فـراقت می‌کـند پیـرم همین‌جا             به من باشد که می‌میرم همین جا

ندارم پای رفـتن سوی خـیـمه            کـنار تو زمـین‌گـیرم هـمین‌جا

نخـواهـد کـرد داغ تـو رهـایم            بـلـرزد مثـل دسـتـانم صـدایـم

پس از وقتی که تابوت تنت شد            گـرفـتـه بوی تو دیگـر عـبایم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد            علی اکـبر؛ عـلیِ اصغـرم شد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شـبـیـه فـاطـمه مادر بـزرگت            زمین خوردی تو با صورت علی جان

بند زیر به دلیل تحریفی بودن داستان مقراض زنان و .... حذف شد

چه آهنگین چه با آواز کـشتند            تو را یک عده تیرانداز کشتند

اسـیـر لـشـگـر جـرّاحه بودی            تو را با چند تا مقراض کشتند

زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

به گـمانم به سرت هـست مهـیا بشوی            پیـش بـابـای خـودت گـرم تمـنا بشوی

لحظه‌ای صبر کن و پیش نگـاه پدرت            دو قـدم راه بـرو تا که تـمـاشا بـشـوی


تـا بـدانـی دل بـابـات چــرا مـی‌لــرزد            لازم آن است عـزیزم جای بابا بشوی

با قـد و قـامت طـوبـات کجـا می‌دیـدم            که تو در بین عـبای پـدرت جا بشوی

این چه پاشیده شدن بود، گمان می‌کردی            که تو را جمع کـنم باز تو منها بشوی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا بر اساس بعضی از کتب تاریخی همچون مقتل مقرم ایشان دارای همسر و فرزند بوده اند؛ ضمن اینکه در قسمتی از  زیارت نامه ای مخصوص که ابو حمزه ثمالی از جانب امام برای ایشان نوشته آمده است: سلام بر تو و بر پدران و فرزندانت پس معلوم می شود فرزند داشته ضمناً کنیه آن حضرت هم در کتب ابوالحسن گفته شده پس نتیجه آنکه اسم فرزندشان هم حسن بوده است

تـا بـدانـی دل بـابـات چــرا مـی‌لــرزد            کاش آنـقـدر زمـان بود که بابا بـشوی

 

زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بچـه‌ها با گـریه می‌گـیرند پـاهای تو را            بوسه‌باران می‌کند عمّه سر وپای تو را

قبل رفتن از حرم بابا کمی قرآن بخوان            عمه خیلی دوست دارد صوت آوای تو را


صبر کن ای سرو قامت که خرامان می‌روی            صبر کن تا که ببـینم قـد و بالای تو را

بین این جنجال پیدا کردنت دشوار نیست            از هجـوم نیـزه پـیدا می‌کنم جای تو را

چشم‌زخم از کافران خوردی رسول الله من            کاش که پوشانده بودم روی زیبای تو را

چـشم دنـیا دیـد هـمتـای پیـمـبر را ولی            بعد از این دیگر نخواهد دید همتای تو را

گفته بودی با تو اشکم را نمی‌بیند کسی            ای پسر رفتی و دیدند اشک بابای تو را

بی‌جـوانان بـنی‌هـاشـم نـمی‌شد یک‌تـنـه            برد سمت خـیمه جسم ارباً اربای تو را

از دم شـمشـیـرها و نـیـزه‌هـا و تـیـرها            یک به یک جمع‌آوری کردیم اعضای تو را

یا رسـول الله شاهـد باش این بی‌رحـم‌ها            زجرکش کردند فرزندان زهرای تو را

: امتیاز