- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
از نفـس افـتاد تا آرامِ جـان در عـلـقـمه ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه در همآغوشیِ زخم نیزهها جا مانده بود هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه بغض کرد و تیر خورد و جرعهای لب تر نکرد یاد شیرخواره! به یاد کودکان در علقمه تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد روی خاک کربلا، شد بینشان در علقمه داشت میآمـد ولی افـتاد چـندین مرتـبه سید و سالارمـان، شد ناتـوان در علقمه از فشارِ «إنکسار» و از غمِ «أدرک أخا» حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه گریه میکرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه با صدای خندهها، میداد جان در علقمه!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
پـسـرِ اُمِّ بـنـین بـاشـی و دریـا نـشوی؟ قـمرِ هـاشمـیان باشـی و رعـنا نشوی؟ مطـمـئـنم که ادب را ادب آمـوخـتـهای میشـود مـحـترم و فـاتحِ دلهـا نشوی؟ قامتت سروِ رشیدی ست پُر از هیبت و شور میشود باشی و خوش منظر و بالا نشوی؟ شغلِ تو نوکری و پیشۀ تو رفعِ عطش جا ندارد که به لب تشنه، تو سقّا نشوی! پـرچـمِ کـربـبـلا را عَـلَـم افـراشـتـهای کاشفِ کرب حسین میشود آیا نشوی؟ بـا غــبـارِ در مــیـخـانۀ اربــاب شـدن میشود آخرش آقا که تو مـولا نشوی؟ میشود مرهم دردِ دگـران باشی و بعد با عـنـایـاتِ خـدا مثـلِ مسیـحـا نشوی؟ ای وفادارترین! دستِ تو در دستِ خداست حـیف باشد که شفاعـتگـرِ فـردا نشوی زندگی کردنِ تو بر همگان ثـابت کرد نوکری کن خجل از حضرتِ زهرا نشوی
: امتیاز
|
مدح سیدالشهدا علیهالسلام و حضرت عباس علیهالسلام
عمریست مهرت جا در این دلها گرفته دسـتـان مـا را مـادرت، زهـرا گـرفته از روز اول گـریـهکـنهـای شـمـائـیـم قـطـره هـمـیـشـه دامـن دریــا گـرفـتـه شکر خـدا ما سـیـنهزنهـای حـسیـنـیـم در زیر پـرچـم نـوکـری مـعـنا گرفـته باب الحوائج حضرت باب الحسین است با لـطـف او شـور حـسـیـنی پا گـرفـته مـا دامـن بـاب الـحـوائـج را گـرفـتـیـم تا مشـکـلـی در کـارمـان بـالا گـرفـتـه دارد تـعـلـق بـه هـمـه، کـه اَرمـنـیهـا حـتی مـسیـحی حـاجـت از آقـا گـرفـته پس خوش به حال هر که شد عبد ابالفضل هر که مُـراد از حـضرت سقا گـرفـته هر کس که میگـیـرد برات کـربلا را رفته است قـبلـش علـقـمه امضا گرفته جز این نبوده نوکـرش هر چه بخواهد از حـضرت عـباس تـاسـوعـا گـرفـتـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت خداوند آسـمانهارا درآورده به فرمانت مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی که میخوانند خود را ارمنیها هم مسلمانت حسین ابن علی که عالمی هستند قربانش به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت نداری دست در پیکر ولی بنگر که این لشکر هراسان است سرتاسر ز چشمان رجز خوانت همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک می دیدی گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت عجب حسن ختامی داشتی که در دم آخر به جای مادرت اَمُّ البنین، زهراست مهمانت از اول جـان تو تنهـا بـرادر بود تا آخر که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟ برای اینکه در راه حـسیـنِ فـاطمه باشم الهی که بمـانـد تا ابـد دسـتـم به دامـانت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
رفته سـقا تا بیـارد مشکی آب از علقـمه لحظه به لحظه خبر گیرد رباب از علقمه مثل اینکه در مسیرش مشکلی پیش آمده چونکه میآید صدای الـتهـاب از علقمه حمله میکردند اما قصد جنگیدن نداشت خواست برگردد به خیمه با شتاب از علقمه از همان روزی که آمد کاروان در کربلا عـمّۀ سـادات دارد اضطراب از علقـمه ماه افتاد و به بالای سرش خورشید رفت میدرخـشـیـدند مـاه و آفـتاب از عـلقـمه هرچه میگویند طفلان «ایعموجان العطش« بعد از این دیگر نمیآید جواب از علقمه کوه غـم روی سر بنت الحسین آوار شد تا پدر برگشت با حال خراب از علقـمه دخترش گفت ای پدر زهرا مگر در علقمهاست؟ بر مشامم میرسد بوی گـلاب از علقمه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
میرفت روی دست همه بیقرار مشک خشکـیده بود مثل لب شوره زار مشک زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک شرم از نگـاه مشک کـند کـاش آسـمان بُرده است از حرم نفس و صبر و تاب آب در چـشم خـیـمهها شده عین سراب آب از آب هـم مـضـایـقـه کـردنـد کـوفـیـان دنـیــا مـیــان آه حــرم شــام تـیــره شـد موج عـطش که بر نفـس باغ چـیره شد آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن سقا به روی دوش علم را گرفت و برد مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد عباس بود و علقـمه و مشک تشنه جان میآید از شریعه و دریاست توی دست میآورد امـیـد حـرم را که روی دسـت مشک آبـروی اوست ولی تیـر ناگهـان آمد به سـمـت حـضرت سقا نکرد شرم از تـشـنـه بـودن لب دریـا نـکـرد شـرم شد پاره مشک و سیـنۀ عباس همزمان عباس روی خاک که در خون تپیده شد جسـمـش به دست تـیغ بـریده بریده شد حیران شده است زینب کبری در آن میان بر روی نیزه رفت سری که منوّر است حتی به روی نـیـزه کـنـار بـرادر است بر روی نی که میخورد این سر تکان تکان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت عباس علیهالسلام با سیدالشهدا علیهالسلام
خواستم مشک به دستت برسانم که نشد یا که آبی به لـبت حـیف بجـانم که نشد بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند سعی کردم نشود خـیـس لـبانـم که نشد تـا نـیـفـتـنـد زمـین دخـتـرکـانت بیمن خـواستم تا به حـرم تَن بکـشانم که نشد پـیـشِ تو پـا نـشـدم آه مـرا میبـخـشـی گـفـتم از تیـر خودم را بتکـانـم که نشد سعی کردم بخدا هرچه که تیر است و سنان جای این مَشک بر این سینه نشانم که نشد تیر را تا که کـشیـدم رمقـم را هـم برد آمـدم بر روی زین بـاز بمـانـم که نشد که عـمود آمد و تا بِـینِ دو اَبـرو وا شد خواستم نشـکـند اَبـروی کـمانم که نشد دست وقـتی که نبـاشد هـمه اینهـا بشود کاش میشد نشوی فاتحه خوانم که نشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین رحـمـتِ الـلـه، بـر شـیـر حـلال مـادرم ای مسیحای مسیحا معجزاتت محشر است هر که بر آقاییات ایمان ندارد کافر است آب هزار و چهارصد سال است سرگردان توست سیدی هستم گدای روز و ماه و سال تو ماه من یک عمر کارم گشته استهلال تو گریه بر تو گریه بر داغ حسین فاطمه است این زمانه ناگهان با کوفیان هم دست شد دست دشمن باز شد تا جسم تو بیدست شد کینهها از مرتضی داده چه کاری دست تو ابن ملجم با عمودی فرق حیدر را شکست بشکند دستش الهی، بیهوا سر را شکست مشک پاره پاره سیرت کرد از این زندگی یک طرف زهرای اطهر بر سر و سینه زنان یک طرف آقا نشسته پای جسمت قد کمان یک طرف از ترس میپیچد به خود صاحب علم از حرم تا علـقـمه آقا تو را میزد صدا آه در آن هلهله، زهرا تو را میزد صدا آه سرلشکر بمان، اوضاع لشکر خوب نیست ذکر آقا میشود هل من معین بیتو، نرو شاهزاده میشود ویران نشین بیتو نرو تو نبـاشی بیحـیـاییها فـراوان میشود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
چون که بر دوش گرفتهست علم را با مشک همه گفتند که طفل است به دستش یا مشک؟ حرمله گفت به لشگر همگی گوش کنید نقطه ضعف دگری نیست در او الا مشک کار ما نیست که او را ز نفـس اندازیم مگر آنی که بیافتد به زمین تنها مشک شد همانی که عـلـمدار از آن میترسید دستش افتاد سرش خرد شد و اما مشک گفت ارباب چه آمد به سرت ماه حرم؟ گفت عـبـاس فـدای سرتان…آقا مشک قـول دادم بـه سـکـیـنـه بـروم بـرگـردم قول دادم برسانم به حرم خود با مشک
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
دل به دریا زد و دریای دعا پشت سرش یارب او را به سلامت برسان از سفرش ماه اگر رفت کواکب همه سرگردانـنـد ماه رفت از حرم و اهل حرم منتظرش عهد کرده ست و مهم نیست اگر در میدان لشکری عهد شکن صف بکشد دور و برش چه ترک ها که عیان بود به روی لب او چه شررها که نهان شعله کشید از جگرش آسـمـان تـیـره شـد از تـیـر به آنی، اما این علمدار حسین است، چه باک از خطرش؟ دست عباس در آخر گره از کار گشود که یـد الله عـلی بـوده و این هم پـسرش دست در آب فرو برد و خنک بودن آن آتـش بـیـشتـری زد به دل شعـلـهورش خاک هم خاک به سر ریخت از آهی که کشید آب هم آب شد از دیـدن چـشمان تـرش آمد از علـقـمه با دست پُـر اما افـسوس چه امید ست به دنیا و قـضا و قدرش؟ رفت از دست دو دستش، مگر از پا افتاد؟ گفت ای نفس غمی نیست به دندان ببرش از چه خم شد؟ به گمانم که کمی چشمانش ناگهـان آه نگـویم که چه آمد به سـرش حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چه سود گر سر و چشم و دوتا دست نباشد سپرش؟ چه غریبانه زمین خورد به یاری حسین چه دلـیـرانـه وفـا کـرد به عهـد پدرش آسمان تاب نیاورد و ز غـم خون بارید چون که میدید چهها کرده زمین با قمرش آبرو را اگر از مـادر اباالفـضل گرفت بر جهـان فـخـر کـند اُمِّ بنین با پـسرش ناگهان از کف شاعر قلم افتاد و شکست به گمانم که حـسین آمـده، اما کمرش...
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
شیرمرد دین زمین افتاد و دشمن شیر شد در حـقـیقت دستهای زینبم زنجیر شد ای عـلـمـدارِ رشـیـدم مـوقـعِ افـتـادنـت ذکـرِ لبهـایت چرا پس نغـمۀ تکـبیر شد خیز و از جا و ببین میخندد این قومِ شرور در مـیانِ عـلقـمه سـالارِ تو تحـقـیر شد از کسانی که دو دستانت قلم بنمـودهاند بین لشگـر با صدای هـلهـلـه تقـدیر شد قوّت اهلِ حرم! از جای برخیز و ببین غـصّـۀ پـروازِ تو بـینِ همه تکـثـیر شد بوی زهـرا را گرفته خاکِ گرمِ علقمه با نگـاهِ مـادرم جان و دلت تسخـیر شد این وداعت را خلاصه میکنم در یک کلام از فـراقت عـمّۀ ساداتِ عـالـم پـیـر شد بعدِ ساعـاتی صدای زینـبم آید به گوش وقتِ غارت شد علمدارم مدد کن دیر شد خواهرِ تو یکتـنه مانـده میانِ دشـمنان بیتو با این بیحیاهای زمان درگیر شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
گفـتم عباس و غم فراری شد چـار فـصـل دلـم بـهـاری شد آرزوهـای مـا بـزرگ شـدنـد بسکـه از او جـواب آری شد بیابالفضل کارها سخت است نه فقط کارها، شفا سخت است بـا تـو تـقـدیـر روشـنـی دارم تـکـیـهگــاه ســتــرونـی دارم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟ در دل دریـای دشـمن بیمحـابا ایـستاده لرزه میافتد به جان خیل دشمن از خروشش وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده میگذارد پای بر فرق شط از دریا دلیها وه چه بشکوه و تماشاییست دریا، ایستاده! گرچه زینب زیر بار داغها از پا نشسته تکیه کرده بر عمود خـیمهها، تا ایستاده او که دارد فطرتی نازکتر از آئینه حتی در مصاف خصم چون کوهی ز خارا، ایستاده با غریو «ما رأیتُ فِی البَلا اِلا جَمیلا« پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده! از قیام کربلا این درس را آموخت باید: ظلم را نتـوان ز پـا انداخت، الا ایستاده این پیام تکسوار ظهر عاشوراست یاران: مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
وقتی که اسـماعـیل قـربانگاه میرفت انـگـار کـه جـان خـلـیـل الله میرفـت عباس در خـیمه گـریبان چاک می داد چون روشـنی چـشمهای مـاه میرفت کـوثـر به استـقـبـال آتـش رفت انگـار تا قلب میدان سورهای کـوتاه میرفت آری حیاء نیـزه بیـش از میـخ در بود سـوی رواق سـیـنـه با اکـراه میرفت شـمـشـیـرهـا الله را تـقـطـیـع کــردنـد بر روی دست نـیـزه تـنهـا آه میرفت جمع نبـوت با امـامت بر زمین خورد بابا از این رو روی زانو راه میرفت او چون حـدیثی بر لب شمشـیرها بود روی عـبا یک مقـتل جانکـاه میرفت روی عـبا زخـم تنـش را جـمع کردند تا یکهزار و نهـصد و پنجـاه میرفت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
دقم دادنـد جـانـم را گـرفـتـند همه تاب و تـوانـم را گـرفـتند جوانی داشتم خوش قـدّ و بالا فلک دیدی جوانم را گرفـتند؟ فلک پرپر ز کین پیغـمبرم شد علی اکـبر؛ عـلیِ اصغـرم شد برایش کوچه وا کردند ای وای چـقـدر اکـبر شـبـیه مادرم شد به چشم خود خزانش را نبیـند غــم آرام جـانـش را نـبــیـنــد دعـا کـردم سر نـعـش جـوانـم کسی داغ جـوانـش را نـبـیـنـد مـبادا گـلـشـنی پـژمـرده باشد که بیگل باغبان افسرده باشد کسی میفهـمد از حال دل من که در غربت جوانش مرده باشد گلی که خود بدادم پیچ و تابش به اشـک دیـدگـانـم دادم آبـش در این گلشن خدایا کی روا بود گل از من دیگری گیرد گلابش زمین خوردی خزانی شد بهارت نـزارم مـیکـنـد حال نـزارت نــدارد قــوتـی پــاهــایــم امــا میآیـم بـا سـر زانـو کـنـارت امان از ضرب با شدت علی جان تو را کشتند با سرعت علی جان گـلـم از کـیـنه گشتی ارباً اربا زمین خوردی تو با صورت علی جان ترک خورده شـبـیه من لبانت شـبـیه تکه چـوبی شد زبـانت رمـق دیگـر نـدارد دسـتهایم بگیرد لخته خون را از دهانت عـلی اکـبـرم! دردت به جـانـم نـبـی دیـگـرم! دردت به جـانم نکش پا بر زمین در پیش بابا عزیز پـرپـرم دردت به جـانم " به هرجا بنگـرم تنها تو بینم نشان از روی زیـبای تو بیـنم به هر جا ردی از جسم تو پیداست به صحرا بنگرم صحرا تو بینم" بـنـازم لحـن بابـا گـفـتـنـت را نکـش از دسـت بابا دامنت را نشستم روی خاک و با تـحـیر تمـاشا میکـنم جـانکـندنت را فـراقت میکـند پیـرم همینجا به من باشد که میمیرم همین جا ندارم پای رفـتن سوی خـیـمه کـنار تو زمـینگـیرم هـمینجا نخـواهـد کـرد داغ تـو رهـایم بـلـرزد مثـل دسـتـانم صـدایـم پس از وقتی که تابوت تنت شد گـرفـتـه بوی تو دیگـر عـبایم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
به گـمانم به سرت هـست مهـیا بشوی پیـش بـابـای خـودت گـرم تمـنا بشوی لحظهای صبر کن و پیش نگـاه پدرت دو قـدم راه بـرو تا که تـمـاشا بـشـوی تـا بـدانـی دل بـابـات چــرا مـیلــرزد لازم آن است عـزیزم جای بابا بشوی با قـد و قـامت طـوبـات کجـا میدیـدم که تو در بین عـبای پـدرت جا بشوی این چه پاشیده شدن بود، گمان میکردی که تو را جمع کـنم باز تو منها بشوی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
بچـهها با گـریه میگـیرند پـاهای تو را بوسهباران میکند عمّه سر وپای تو را قبل رفتن از حرم بابا کمی قرآن بخوان عمه خیلی دوست دارد صوت آوای تو را صبر کن ای سرو قامت که خرامان میروی صبر کن تا که ببـینم قـد و بالای تو را بین این جنجال پیدا کردنت دشوار نیست از هجـوم نیـزه پـیدا میکنم جای تو را چشمزخم از کافران خوردی رسول الله من کاش که پوشانده بودم روی زیبای تو را چـشم دنـیا دیـد هـمتـای پیـمـبر را ولی بعد از این دیگر نخواهد دید همتای تو را گفته بودی با تو اشکم را نمیبیند کسی ای پسر رفتی و دیدند اشک بابای تو را بیجـوانان بـنیهـاشـم نـمیشد یکتـنـه برد سمت خـیمه جسم ارباً اربای تو را از دم شـمشـیـرها و نـیـزههـا و تـیـرها یک به یک جمعآوری کردیم اعضای تو را یا رسـول الله شاهـد باش این بیرحـمها زجرکش کردند فرزندان زهرای تو را
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای قدت رعناتر از طوبا برو آهستهتر ای شبـیه حضرت طاهـا برو آهستهتر میروی و میبری دل را به همراهِ خودت باشد ای تـازه جوان؛ بابا برو آهستهتر چـشمهـایم سو ندارد نـورِ چشمانم نرو میروی ای دلـبـرِ زیـبا بـرو آهـستهتر آرزو دارم بغل گیرم تو را ای مهربان پس در آغـوشم بیا جـانا؛ برو آهستهتر چه تماشایی شدی در لحظههای آخری ای علی در سیرتت پیدا؛ برو آهستهتر مانعـم گـشته حیا تا که بگـیرم بوسهای کی بگیرم بوسه از لبها؛ برو آهستهتر رفتنت زخم است در جانِ حسینِ فاطمه اندکی ای یـوسف زهـرا برو آهـستهتر ای بقربانت که جانم را مسخّر کردهای ای قدت رعناتر از طوبا برو آهستهتر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
مــریـد مــادر مـن قـبـلـه مــراد شـدی بگـو چکـار کـنم کـم شدی زیـاد شدی گرفت بر جگـر من شـرار سوخـتـنت کـریم من! وَسِعَت کُـلِّ شَئ گـشته تنت به صورت تو رسیدم به صورت افتادم مرا ببـین سر پیـری به زحـمت افتادم به مسجد تن تو نیـزه رفـت و آمد کرد عجیب حـال مرا گـردن خـمت بد کرد عـلی سابـق من مصطـفای حاضر من کـمی تکـان بده لبهـات را بخـاطر من تو دست و پا که زدی کوفه خنده کرد به من صدا زدم ولدی کوفه خنده کرد به من تو سر نداری من از غم تو سرگردان بلند شو به حـرم عمه را برش گردان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
پـدری پـیـر شده بر سر نعـش پـسرش محتضر شد به خدا وای چه آید به سرش صد و یک دانه تسبیح حسین ریخت زمین ارباً اربـا شد و پـاشـید تـمـام جـگـرش نا مرتب شده این خوش قد و بالای حرم بس که از روی حسد دشمن او زد نظرش همه از بغض علی بر تن و پهلوش زدن میزدن با دم شمشیر و سنان و تبـرش به خـدا آیـنه احـمد و زهرا و عـلی ست این جوانی که لبش تر شده از خون سرش تا تـسـلی بـدهـند داغ عـلـی را به پـدر کوفیان هلهـله کردند بخدا دور و برش عـمـهاش آمده از سـمـت حـرم واویـلا عـمهاش آمده با گـریه و چـشمان ترش زینـبی را که ملک محـرم اسـرار نبود حال افتاده در این خیل حرامی گذرش بـرسـانـیـد جـوانـان حـرم را که بـرنـد جسم صد چاک علی و پدر محتضرش زانویش خم شده این سرو خزان دیده ولی بعد از این کاش بلایی نکند خم کمرش رنگ رخساره او رفت و کمر هم پیچید تا شنید بانگ اخا، ادرک اخای قمرش
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای علیهایی که اطرافـم تجـلّا میکنید چشم های خستهام را مثلِ دریـا میکنید قطعه قطعه بر زمین افتادهاید و با ادب مرگِ بابـای ز پـا افـتاده امضا میکنید یک علی ارسال کردم صد علی شد ای جوان ای علیها! قامتم را از چه رو تا میکنید؟ یک عـبا دارم برای بردنِ ای قـطعهها روضه خوانی پیشِ من از ارباً اربا میکنید حاصلِ عمرم شده چندین نفر روی زمین ای علیها! گردِ هم آئید؛ نجوا میکنید؟ دشت را پُر کردهاید از تکّههای این بدن این همه پاشیدگی در قلب غوغا میکنید عنقریباً جان دهم پای شماها تک به تک ای عـلیهایی که اطرافـم تجلّا میکنید
: امتیاز
|