![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
خلـوت شده دور و برت جانم فدایت ای جـان زینب، جان طـفـلانم فدایت ای کعبۀ من رنجشی از زائرت نیست؟ قـربـانـیان من قبول خاطرت نیست؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
شد خواهر تو غرق به موج محن حسین گلگون شده ز خون شهیدان چمن حسین گر پاره تن شوند عزیزان من چه غم ایکاش از تو پـاره نگردد بدن حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
ای یـادگــار مــادر و جــدّ و بــرادرم هم خواهر تو هستم و، هم برتو مادرم رخصت بده که فرصت دیدار کم شده مهـمان جان زینب تو درد و غـم شده دو دسته گـل نـثـار تو آوردهام حـسین دوجان به کف برای تو پرودهام حسین این دو، شکـوفـههای بهـشتی جعفـرند نـوبـاوهگـان فـاطـمـه و جان حـیـدرند رخـصت بده که دین خودم را ادا کنم پـروردگـان مـکـتب خـود را فـدا کـنم بـگـذار از مـحـبـت بـر تـو اثــر دهـم بـگـذار مثل مـادر خود من پـسر دهم مـانـنـد مــادرم کـه ولایت مــدار بـود در غـربت پـدر همه جا ذوالفـقـار بود بـگـذار روز غـربت تو مثـل او شـوم تـیری مهیب بر دل و چشم عـدو شوم گلهای گـلشنم چو به روی زمین فتد حاشا که روی چهرۀ من خط و چین فتد پا را برون نمینهم از خیمهگاه خویش هرگز رها نمیکنم از سیـنه آه خویش مـن افـتـخـار مـیکـنـم آنـان فـدایـیاند از کـشـتـگـان راه تـو و کـربـلاییانـد اکنون اگر فـدایی و در محـضر توأند هر دو به نـیـزه هـمسـفران سـر تـوأند یا ایـهـالـعـزیـز دو گـل را قـبـول کـن اُمُّ الـشـهــیـد مـیشـوم آقـا قــبـول کـن از بسکه نـالـه کـرد دلـم از نـوا فـتاد خامـوش شد«وفایی» ودرپای ما فتاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
هرچه دارم در ره جانان فدایی میکنم کـشـتی بیبـادبـان را نا خـدایی میکنم یا قـبولم میکند شاه دو عـالم یا که من مینشـیـنم پیـش پـای او گـدایی میکنم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
هرچه در ساحل نشستم جزرم اصلاً مد نداد عرش بر شعرم مجالی که به فرش افتد نداد لاجَرَم با پای دل در سیـر ابجد پَـر زدم شصت و نه دفعه پلاک شصت و نه را در زدم شصت و نه دفعه وضو پشت وضو اما نشد شصت و نه دفعه توسل؛ باب حاجت وا نشد در همین اثنی دمی گیرا به فریادم رسید یا حسـیـنـی گـفـتـم و دلـداده زیـنب شدم هو کشیدم تا که مست از باده زینب شدم گرچه دارد بیش ازاین الفاظ حرمت زینبش بعدلالا؛ گـریـههـا پـایـان نمیگـیرد چرا ابرها لبـریز؛ پس بـاران نمیگـیرد چرا طفل کوچک فرصت جولان نمیگیرد چرا شاه تشـنه در بـغـل قرآن نمیگـیرد چرا رفت در آغوش دلبر زهرها چون قند شد عقل سینه چاک کرد و ناگهان بیهوش شد عشق شد آرام تا با عـشق هم آغوش شد کربلا در جلوه آمد؛ زخـمها سـرباز کرد چشمها را باز کرد و عـاشـقی آغـاز شد دل برفت از دست و یک آن روح در پرواز شد لای لایی برادر خواهرش را خواب کرد هر دوتا صیاد هر دو چون شکار یکدگر هر دو مؤمن هر دو تا آئـیـنه دار یکدگر هر دوتا واحد شدند و عشقشان مشروح بود مظهر ایمان حسین و روح ایمان زینب است موج دریاها حسین و ابرباران زینب است این یکی شمس هدایت آن یکی شمس حیاست کیست زینب صبر مطلق روح عفت جان عشق ثانی زهرای مرضیه نوک پیکان عشق مادر کربـبـلا بـانـوی هـم پـیـمان عـشق کیست زینب دخت حیدر خواهر سلطان عشق بانویی که کفّه غم را کفایت کرد اوست بانوی معصومه خانوم جـلـیله کیست او پاک از هر نوع؛ اخلاق رذیله کیست او کیست او؟ آنکه به جز فریادعفت سر نداد دور بازوی شهامت نقش بازوبند اوست آن کسی که میزند بر کشتهاش لبخند اوست با دو رکعت عشق حتی از نوافل هم گذشت چندباری این مسیر خیمه را طی کرد او با تمـام عـشـق اصـرار پـیـاپـی کـرد او عشق را اثبات کرد او یک تنه با بچههاش الغرض این زینبی که کعبۀ منظـور بود آنکه از همسایهها هم سایه اش مستوربود بیمحارم از مسیر کوفه سمت شام رفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
با دو فرزند خودش خونِ خدا را زنده کرد دو عزیزش را فدا کرد و صفا را زنده کرد زینب است و بیتفاوت نیست اصلاً بر حسین با قیام و با قعودش جانِ ما را زنده کرد الـبـلا ُ لـلـولا را مـعـنی و مـفـهـوم داد حادثه سازِ دو دنیا شد ولا را زنده کرد پای عشقِ حضرت ارباب با طفلانِ خویش در تمامِ عرصهها حسّ و وفا را زنده کرد کودکانش را خود بیبی کفن پوشاند و بعد با همین کارش تمامِ اقـربا را زنده کرد زندگی یعنی شهادت زندگی یعنی حسین هستیاش را خرج کرد و مه لقا زنده کرد یادگةاریهای عةبدالله او را زنةده کرد بانـوی رزمنده هم آل عبا را زنده کرد هیچ میدانی که خاتونِ جزا دختِ علی با تمامِ کـارهایش کـربـلا را زنـده کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با حضرت زینب سلام الله علیها
دیگر از روی تنم شمشیرها را برندار نیزهها را، تیغها را، تیرها را بر ندار ریشههاشان در دلی خون است میدانی خودت از ستاره زخمم افزون است میدانی خودت زخـمها آیـات قـرآنـنـد تـفـسـیـرش مـنم خواب گیسوها پریشان است تعبیرش منم آی صحرا گرد طوفان دیدۀ دریا شناس ای پیـمـبر زادۀ دریـا دل مـولا شـنـاس نیست اینجا هیچ اقیانوس دردی مثل تو هر چه میگردم در اینجا نیست مردی مثل تو عشق یک دنیا پریشانی و حیرانی نیست؟ آنچه من میدانم وخود نیز میدانی نیست؟ بعد از این سیلاب عالمگیر کشتیبان تویی ساحل آرامشی تو، نوح این طوفان تویی اشکها پیـغـمـبران سـوز آه کـیـسـتـنـد یوسف افـتاده در اعـماق چاه کیـستـند؟ غیر از آغوش تو در شام غریب دشتها کـودکـان تـشـنـۀ من در پـنـاه کـیـستـند خواب مژگان تو را دیدم در این وادی بگو این به خون غلتیدگان خیل سپاه کیستند هر طرف یک آسمان بر خاکها افتاده است این بنی افلاکیان خورشید و ماه کیستند رد پایت در مقاتل هست هر جا داغ هست جای دستت بر سر هر غنچۀ این باغ هست بعد من دیگر عصا دست کلیم زینب است وقت «بسم الله الرحمن الرحیم» زینب است گاه گاهی نغمهای از نینوا خواهی شنید صوت قرآن مرا از نیزهها خواهی شنید بـا تـمـام داغهـایـت آشـنــایـم مـیکـنـی از حرم تا قتلگاه از بس صدایم میکنی در سفـر از کـربـلا تا شام تنها نـیـستی میروی اما تو دور از چشم زهرا نیستی مـانـده حـالا از اذان آخرم در قـتـلـگـاه اشـهــد أنّ عـلـی اکـبـرم در قــتـلـگــاه در مـدیـنـه داغهـای بیـکـرانی داشـتـیم »یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم« بار غم را از دلم ای کوه بردار و برو با خودت دشتی پر از اندوه بردار و برو گفت زینب بس که داغت را نظاره کردهام مـثـنوی مرثـیـهها را چـارپـاره کردهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
به هر کجا بـروی میشـویـم هـمقـدمت و با تـمـام وجـودم شوم شریک غـمت بمـیـرم و نگـذارم زمین خورد عـلمت حسین! یک تـنه هـستم مـدافـع حـرمت بـلاکـش تـوأم، امالـمـصـائـبت هـسـتـم هرآنچه را که نگـفتی خودم خبر دارم به جز تو چـند بـرادر دگر مگر دارم؟ ببین که دختر حیدر چه کار خواهد کرد نـشان دهـم به هـمـه اقـتـدار زیـنب را بـرات خـرج کـنـم اعـتـبـار زیـنـب را دوتـا پـسـر نـه؛ دوتا شـیـر بـار آوردم چـقـدر خـواسـتهام از خـدا قـبول کـنی هزار مـرتـبه خـواندم دعـا قـبول کنی بیـا و این دو جـوان رشـیـد را بـپـذیـر غـلامهـا هـمـه پـای امـیـر مـیمـیـرند به هـر کـدام بـگـویی بـمـیر میمـیرند مـخـواه تا که نـظـاره کـنند اسارت را هوای عـشق تو هی میکند هواییشان به دست و پات میافتند هر دوتاییشان خـدا مـرا بـه فـراق تـو مـبـتـلا نـکـنـد کـشـیـدهای دو شـهـیـد مرا به پهـلویت گـذاشـتی سـرشان را به روی زانویت تو باشی از پـسـرانـم خـبر نمیخـواهم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال محمد و عون بن عبدالله با حضرت زینب سلام الله علیها
مادر! از آقا و مولای جهان رخصت بگیر لطف کن از بهرِ این دو نوجوان رخصت بگیر مـا دو تا را پـر بـده در آسـمانِ کـربـلا بهرِ پرواز از میانِ آشیان رخصت بگیر جانِ ما را پیش کش کن برای شاهِ دین جانِ ما ناقابل است از شاهمان رخصت بگیر تابِ ماندن نیست اصلاً ای صبورِ اهل بیت خواهشاً از بهرِ این دو ناگران رخصت بگیر یک قسم بر مادرت وا میکند صدها گره گر که مقدور است با قدّ کمان رخصت بگیر ما دو تا راخرج کن پای حسین ابن علی پس بیا تا که توان داری توان رخصت بگیر میرسد بر گوشمان انگار نجوای علی تا شود راضی امیرمؤمنان رخصت بگیر با شهادت سربلـندت میکـنیم ای عـاقله بهرِ ما از این امام مهربان رخصت بگیر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با حربن یزید ریاحی
ای ز خود خالی و از حق پُر شده ای گـرفـتـارت هـزاران حُـر شده مـا شـدی و مـا خـطـابت کـردهایم ذرّه بـــودی آفــتــابـت کــردهایــم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت حر علیهالسلام
جدا میکردی از لشگر مسیر جادۀ خود را به روی اشک میانداختی سجادۀ خود را به استـقـبال تو با روی بـاز آمد امام ما چه مشکل گفته بودی حرفهای سادۀ خود را چه کردی با دل فرزند پیغمبر که میخواهد در آغوشـش بگـیرد پیکر آزادۀ خود را بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت بگیر از دستهایش روزی آمادۀ خود را شهادت روزی مردان سرمست است وقسمت شد که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را زجا برخیز وسیری کن در آفاق و ببین با او شکوه پیکر در خاک وخون افتادۀ خود را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت حر با سیدالشهدا علیهالسلام
گرچه من شرمنده هستم یا حسین میشود گـیری تو دسـتم یا حسین چون که بستم راه هستم پست پست روز اول کاش دسـتم میشکـست پیش بحر عـفو تو جرمم کم است گر خـطایی کرد حُر هم آدم است ای ســراپـا آبــرو خـاکـم بـه سـر پـیـش زهــرا آبــرویــم را مــبــر من سـیـاهـم خـالـی از نـور آمـدم حـتــم دارم جــانـب طـــور آمـدم شـیـشه هـسـتم لیک باید دُرّ شـوم مثل اسـمـم دوست دارم حُـر شوم آمـدم سـویـت ولـی غــرق گــنـاه توبه از من، بخشش از تو پادشاه مـهـربـانـا یـک گـنـهـکــار آمــده بـــنـــدۀ بــد ســوی درگــاه آمــده کـودکـانت را حـسـین تـرسـاندهام در درون خــیـمـههـا لــرزانــدهام خـجـلـت از روی تـو آبـم میکـند کـودکـت دشـمـن خـطـابم میکـند آمـدم سـویت ولی پـسـت و ذلـول تــوبــه من مـیشـود آیـا قــبـول؟ روی بسـویش کـرد شـاه عـالـمین گفت با حر اینـچـنـین مولا حسین با سپـاهـت راه کج کـردی به من نیـسـتی بد گرچه بد کردی به من از بــرای غـفـلـتـت غــم داشــتــم در سـپـاهـم حُـر تو را کـم داشـتم چون که بر گشتی سویم جان منی بعد از این دیگـر تو مـهـمان منی غم مخور دیگر تو ای شیر نبـرد آفـرین بـر مــادرت ای راد مــرد حــالــیـا کـه آمـدی نـیـک آمــدی خوب پـشـت پـا بـر این دنـیا زدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
گرچه از داغ توأم هر دم لـبالب بیشتر با تو شادم از تمام عـمر، امشب بیشتر از ادب دور است من اینگونه پیشت آمدم سوخته مویم، نخواهد شد مرتب بیشتر جان من از مادرت زهرا بپرس این را پدر درد پهلو میشود آخر چرا شب بیشتر؟ تشنه لب پرپر شدی و سوخت قلبت از عطش سوختم از تاب گیسوی تو در تب بیشتر هرچه کمتر آب خورده دخترت در این سفر تـازیـانه خـورده اما عمه زینب بیـشتر قاریان را با طلای زرد هـدیه میدهند پس چرا داری طلای سرخ بر لب بیشتر؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
به آه و نـاله نـشـسـته وجود بعد از تو ببین که میرود از چشم، رود بعد از تو شهید تشـنه کجایی که خـیـمهگاهت را به جای عود گرفته است دود بعد از تو همین که از تن تو سر گرفت شمر لعین شکـسـته خـیـمۀ ما را عمود بعد از تو مـحـل نداد کـسی داغ این جـگـرها را جـواب گـریۀ ما خـنـده بـود بعد از تو نـبـوده روی لب تـشـنـه و تـکـیـدۀ من به جز تـرانـۀ نـامت سـرود بعد از تو تــمـام تـشـنـگـی مـن فـدای لـبهـایت سپـردهام گِـلـهها را به رود بعـد از تو عـزیز تو چه سخنهای ناروا در شام شـنـیـده است به جـای درود بعد از تو صدای هلهله و طبل و… شام غوغا بود نـپـرس از لـحـظـات ورود بعـد از تو همین که نام تو بردم به ز بغض دشمن دون تمـام صورت من شد کـبود بعـد از تو نه گوش میشـنـود نه زبان کـند یاری نمانده فرصت گفت و شنود بعد از تو نمیشـنـاسمت انگـار کار سیلی هاست نمانده قـوت کشف و شهـود بعد از تو رقـیه جـانِ تو خـیـلی شکـسـته شد بابا رسیده است به پیری چه زود بعد از تو به نیـزه رفـتن و افـتادنت شـهیدم کرد مصیبتی است صعود و فرود بعد از تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و توسل به حضرت رقیه
دَر هَوایت تا که باشم، پَر به دردم میخورد زیرِ پایَت تا گُذارم، سَر به دردم میخورد زندگانیِ خودم را خَـرجِ روضه میکنم مطمئنَّم روضهها آخَر به دردم میخورد دستِ خالی میروم، امّا یقین دارم حُسین روزِ مرگم این دو چَشمِ تَر به دردم میخورد دَر قیامت مادَرَت زَهرا به دادَم میرِسَد این مقامِ نوکری، مَحشَر به دردم میخورد گفت پیغمبر؛ حسین بابِ نِجاتِ اُمَّت است پس گِدایی کردن از این دَر به دردم میخورد من بَراتِ کـربـلا را از رُقَـیّـِه خـواسـتم عاقبت هَم، نازِ این دُختَر به دردم میخورد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
اَلـسّـلام ای گُـل گُـلزار حسین بن علی دخـتر فـاطـمه رُخـسار حسین بن علی به خداییکه خودش گفته برایم کافیست سـوّمـیـن فـاطـمـۀ حـضـرتِ ثـار اللّهی زینـب کـوچـکـی و زیـنـتِ ثـارالـلّـهی چون در آغـوش حسینبنعلی جاداری آمـدی چـند نـفـس با عـلی اکـبر بـاشی تـا که تـولـیّت گـل واژۀ کـوثـر بـاشـی محوِ لبخند تو، چشمان ِقمر بود ای گل از تمـاشای تو حـورا صفـتان حیرانـند مـاههــا دور سـرت آیـنـه میگـردانـنـد مشق نامِ تو همان واجب عینی من است تو شرافت تو کرامت تو جلالت داری تو نجـابت تو اصالت تو سـیادت داری طـیّبَ الله به لـطـفـت که مـریضی مرا صحن دلباز تو تنهـاست سراپاش سپید یک زمیناست فـقط گـنبد میـناش سپید زائرانت همه مـشـمول عـنایت هـستـند گـونۀ یـاسیات از بـوسۀ بابا شد سُرخ ماهِ پیـشانیات از بوسۀ سـقّـا شد سُرخ غـم تو بیعـدد و داغ تو بیانـدازهست تو که از داغی زنجیر تنت سوخته است گونه و گوش و جبین و دهنت سوخته است داغ سنـگـین تـو یـادآور عـاشـورا بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
حال من خوب است بابا حال تو انگار نه بر سر من معجر است و بر سرت دستار نه چهرهام قدری پریشان است قدم خم شده انـدکی رنـج سـفـر دیـدم ولـی آزار نـه من به دنبال تو میگشتم که هی گم میشدم در مسیرم سنگ قدری بود اما خار نه عـمه بعد از تو عـلمدار و امیر ما شده قـافـلـه بیمـرد شـد بیقـافـلـه سـالار نه بیتو بالاجبار تنهایی سفر کردم ببخش کوچه گردی کردهام بیتو ولی بازار نه بعد تو هرجا به من آبی تعارف کردهاند شرمگین از روی سقا گفتهام هربار: نه زندگی کافی ست باباجان مرا با خود ببر زندگی خوب است اما بعد ازاین دیدار نه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
میان قـافـله من بـیـشـتر یـاد پـدر کردم پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم میآمد تـازیـانه بیمـهـابا سـمت ما بابا شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم تو را با گریه من میخواستم در تشت زر رفتی لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم اگرکه سوخته گیسویم و زخمیست ابرویم از آن باشد که از کوی یهودی ها گذر کردم تو دندانت شکسته، من سرم، عمه دلش بابا مپرس از من چرا اینگفتگو را مختصر کردم تو را که در بغل دارم دگر بابا چه کم دارم مرا با خود ببر که چادر رفتن به سر کردم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
از بس که سکوت، با دلـم ور رفته از دست همه حـوصـلـهام سر رفته چـادر که بـپـوشم، عـمـهام میگوید قـربان عـزیـزم، چه به مـادر رفـته من مختصرم کوچک وکوتاه و غریب عـمـرم، به سه تا، آیـۀ کـوثـر رفته از گـریـۀ من حـرامـیـان میلـرزند انـگـار عـلی، به فـتح خـیـبـر رفـته با این هـمه درد اسـتـخـوانِ پـهـلـوم از جای خودش گـمان کنم در رفته جـز زخــم کـف پـا و تـب تـاولهـا باقی هـمه روضـهها به مـادر رفته بـابـا بـه خـدا بـیـا؛ بـیـا جـان عـمـو من خـسته شدم حـوصلهام سر رفته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
قـسم به ساحـتِ ذکـرِ شریف "هو" بابا به روی من شـده این اشـک آبـرو بابا "عـدو شود سبب خیر گر خدا خواهد" چه خوب شد که شدم با تو روبرو بابا چه حیف شانه نداری که سر بر آن بِنَهم بگـویم از غـمِ خود شرحِ مو به مو بابا خـداش خـیـر دهـد راهِـب مـسیـحی را که با گـلاب تو را داده شُـسـتـِشـو بابا! الـهـی خـیـر نـبـیـنـد که خـولی نـامـرد کـشید دست به روی تو بیوضـو بابا! نـمـانـده وقتِ زیـادی به رفـتـنـم، حـالا شدم کـنـارِ سـرت گـرمِ گـفـتـگـو بـابـا بـیـا و بـاز صـدایـم بـزن "رقـیـۀ مـن" تو هم بخـواه ز من که "بگو بگو بابا" چه خوش گذشت به من این سفر کنار عمو چه بد گـذشت به من شام بیعـمو بابا! لـبِ تـرک تـرکت را نـدیـده میبـوسـم چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا چه قدرسخت لبت چوب خورده، باباجان چه قـدر سخـت بـریـده شـده گـلـو بابا!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
با آتش خـیـمه، تن اهل حـرم سـوخـت بابا کجا بودی، نبودی معجـرم سوخت از داغ هجرانت، چهل منزل، شب و روز آن قدر گریه کردهام، پلک ترم سوخت دیـدی حـمـیـده، دخـتـر هـم بـازی مـن در زیر سم اسبها، پشت حرم سوخت هر بار نامت را به لب با گـریه گـفـتم با ضرب سیلی، عمه جانم در برم سوخت دارم خبر، در خانۀ خولی سرت سوخت داری خبر از آتش خیمه سرم سوخت؟ بـر مـا اشـاره کـرد مـرد سـرخ مـویی خیلی اهانت کرد، قلب خواهرم سوخت بالشت من سنگ است وقتی دامنت نیست دنیا دلش بر وضع زار بسترم سوخت از سوز سرمای شب و گرمای روزش کنج خرابه، استـخـوان لاغـرم سوخت بس که گرسنه مانـدهام، سرگـیجه دارم از بس نخوردم آب، زخم حنجرم سوخت شعـر وصال من رگ خـشک گـلـویت بوسـیدم آن گونه که بیت آخرم سوخت
: امتیاز
|