- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
سـلام ای سـر بـابـا تـنـت کـجـا رفـته شـنـیـدهام که تـنـت بـین بـوریـا رفـتـه خـوش آمـدی پـدرم دیـدن من آمـدهای چه شد که نصف شبی به خرابه سر زدهای هوای اهل و عیالت هوای سوختن است همان قدم که نداری بروی چشم من است خـبـر بـگـیر ز حالم عجـیب بد حـالـم شـبـیـه پـیــر زنـی در مـیـان اطـفـالـم نه دست مانده برایم نه پا و نه کمری خلاصه عرض کنم میشود مرا ببری مرا ببر که گره خورده است موی سرم چـقـدر بـا تـه نـیـزه زدنـد روی سـرم مرا بـبـر که به پـیـشـانـیـم نشان دارم کـبـودی بـدی از لطف سـاربـان دارم مقـابـل من لب تـشـنه آب میخـوردند گرسنه بودم و پیـشم کباب میخوردند اراذل سـر بــازار شــام را کـه نـگـو و رقصهای زنان روی بام را که نگو اگرچه بعد تو دیگر شکست حرمت ما ولی نخـورد زمـین پـرچـم قـداست ما
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
باز امشب در دلِ بابا خودت را جا بده در خـرابه بوسهای بر صورتِ بابا بده بر همان صورت که جای زخم شمشیر است و سنگ دستهایت را بکش! دردانه را معنا بده دستهایت را سپس بر روی پاهایت بکش مـرهـمـی بـر الـتـهـابِ تـاول پـاهـا بده گریه کن دردت به جانم! با تنور و خیزران شعله ور کن! داغ، بر این ماتم عُظمی بده جانِ آن مَشکی که جایِ آب، چندین تیر خورد حاجتم را با عموجان؛ حضرت سقّا بده جانِ هر کس دوست داری قسمتم کن کربلا تا ابـد سـهـم مـرا اینـگـونه از دنـیـا بده یارقیه باز جاماندم بگو تکلیف چیست؟ یا براتم را بده یا اینکه صبرش را بده!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه قـصۀ کربوبلا را دخـتری تغـیـیر داد کاخها ویرانه شد، ویرانهاش شد بارگاه چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه دخـتـر اِنّـا فَـتَـحـنا اشک میریـزد ولی گریههای او ندارد رنگ زاری هیچگاه بر سرش میریخت خاک از بامها، میسوختند دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه بین طوفان، غنچه و گل سر در آغوش هماند او به زینب یا که زینب میبَرَد بر او پناه تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت شانه زد بر زلف آشفـته شده در قـتلگاه چون زبانش بند میآمد خجالت میکشید با سرِ بابا سخـن میگـفت، اما با نـگـاه آه بابا! پا به پایت سوختم، خوردم زمین رنگ گیسویم دلیل و زخـم پهلویم گواه مـاند داغِ نـالـۀ من بر دل دشمن، فـقـط خیزران وقتی که خوردی زیر لب میگفتم آه جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی عمه میجنگید با دستان بسته، بیسلاح اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر این امانت دار را شرمندهتر از این مخواه بعد از این هرجا که رفتی با تو میآیم پدر پای من زخمیست اما روبهراهم روبهراه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و شهادت مسلم بن عقیل
هر آن کسی که ندارد به دل غم، از ما نیست به سرِّ عشق نشد هر که مَحرم، از ما نیست غـم تـو را بـه دل مـا خــدا زیـاد کـنـد هر آنکه خواسته از تو غم کم، از ما نیست دلیل خلقت ما خوردنِ غـمِ عشق است مُخـالـف غـم مـاه مُـحـرَّم از مـا نیست فـقـط هـوای حـسیـنـیه را هـوس داریم اسیر بندِ هوا و هوس هم، از ما نیست سیاهیِ عـلَـمش پاک و روسفـیـدم کرد دخیل نیست هرآنکه به پرچم، از ما نیست سـیاه لـشکـر اوئـیـم و اِدّعـامـان نیست شُکـوه لشکـر شاه دوعالم از ما نیست لـبــاس مــشـکـیِ او داده آبــرو مـا را هر آنکه نیست در احرامِ ماتم از ما نیست بـرای “ارثِ پـدر” تا هـمیـشه ممـنونیم نصیب آنکه نشد “ارثِ آدم” از ما نیست تمام شادیِ دنیا خلاصه در گریه است هر آنکه اَشک نریزد در این غم از ما نیست اجـازه از طـرف مـادرش شـده صادر وگرنه این همه اشک دمادم از ما نیست برای گریه تـوسُّـل به “یا رُبـاب” کـنیم رُباب بانیِ اَشک است و این نم از ما نیست حُضور حضرت زهرا به روضهها حتمی است یقین ندارد اَگر کَس به این هم از ما نیست نمک به زخم دل از غُصّۀ تو میپاشیم هر آنکه است به دنبال مرهم از ما نیست تو گریه کَردی و ما گریه کردهایم حسین تویی مقابل ما، این دو زمزم از ما نیست تو را بخاطـر دنـیا فـروخت کوفه ولی هزار شُکر، که دربند درهم از ما نیست سرِ سفـیرِ تو از پشت بام خورد زمین نوشته است به مقتل، مُقرَّم از ما نیست! نوشته؛ شد تنش از یِک قَـناره آویـزان هر آنکه خون نکند گریه زین غم از ما نیست برای مُسـلـم تو جـدِّ تو گـریسته است! که بر مُصیبت بیحدِّ تو گریسته است؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین میزبان، صد رو وصدرنگ است برگرد ای حسین عهد را بشکستهاند و دست من را بستهاند اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در کوفه حسین جان خبر از مهرو وفا نیست اینجا به خدا آیتی ای از رنگ خدا نیست ما یار و هوادارتو هستیم، دروغ است در باطن کوفی بجز از جور و جفا نیست
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
دردا که در دیـارِ شـما دردِ یـار نیست آنـجـا که دردِ یـار نبـاشـد دیـار نیـست هر چار فصل سال در اینجا خزانی است یک روز هم بـرای نمـونه بهـار نیست اینجا محـبت و شفَـقَـت هر دو مُـردهاند اما به سوگـشان احدی سوگـوار نیست مهـمـان کجا و بـسـتنِ درهای خـانـهها بیرحمتر ز کوفه در این روزگار نیست
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
قـرار بـیـقـرارم ای حـسین جان به عشق تو سرِ دارم حسین جان سـر بـازار حـرفـی مـن شـنـیـدم دهد این حرف آزارم حسین جان
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
کـوفـه نـیا؛ از آمـدن صرفه نظر کن از این سفر آقای من صرفه نظر کن دربــارۂ ســرنـیــزههـای زهــر آلـود با خواهرت حرفی نزن، صرفه نظر کن
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در میانِ کوچهها بدجور سرگردان شدم بیکس و تنها در این وادی غم، حیران شدم کاش میشد تا خبردارت کنم کوفه نیا ظاهراً مسدود شد راه و منم زندان شدم از در و دیوار میبارد فقط خنجر زدن طینتِ اینجاست نامردی ببین باران شدم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
الـسـّلام ای سـرزمـین کـربـلا الـسّـلام ای مـنـزل نــور خـدا السّلام ای وادی دلجوی عشق وَه چهخوش میآید اینجا بوی عشق السّـلام ای خـیـمهگاه خـواهرم قـتــلـگـاهِ جـانـگـدازِ اکــبــرم کـربـلا؛ گهـوارهٔ اصغر تویی مقـتـل عـباس مَه پـیکـر تویی آمـدم آغـوش خود را بـاز کن بستر مهـمان خود را ساز کن آمـدم بـا شَـهــپَـر جــان آمــدم آتـشـم امّـا چـو طــوفـان آمـدم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
ای کرب و بلا بشنو خونین خبر آوردم در سیـنـۀ سـوزانم مـوجی شرر آوردم شوریـده دلانی را سرمـست فـنـا فیاللّه هـفـتاد و دو مـهـمان فـرزانه فـر آوردم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
شیون و غوغا مکن زینب خدا صبرت دهد صبر کن خواهر الهی مصطفا صبرت دهد بعدِ من با لشگرِ غارت مواجه میشوی حق تو را در جنگ با این اشقیا صبرت دهد بازوانت میشود خیلی کبود از ضربهها کاش یزدانت میانِ ضربهها صبرت دهد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سکینه سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
این بیابان چه غـم افزاست بیا برگردیم این چه منزل گه و مأواست بیا برگردیم عمه جان خیمه مزن دردل این وادی غم چشمم از اشک چو دریاست بیا برگردیم در بیابان عطش بیش از این پیش مرو پیـش رویم صف اعـداست بیا برگردیم تـرسم این است بمـانـیم غـریب و تنهـا مقصدت گرچه همین جاست بیا برگردیم توگل یاس علی هستی ومن یاس حسین جـای ما گـلـشن زهـراست بیا برگردیم تشنۀ عـشـقم و غم نیست ز بیآبی لیک طفل شیرخواره دراین جاست بیا برگردیم کی توان دید دراین گلشن عطشان، برخاک پـاره پـاره تـن سـقـاست بـیـا بـرگـردیم تـا نـدیـدم پــدرم بـیـن هـزاران دشـمـن غرقه خون بی کس و تنهاست بیا برگردیم پیـش از آنی که بـسـوزد حـرم آل عـلی گر رهی جـانب دریـاست بـیا برگردیم ای «وفایی» تو ز سـوز دل ما باز بگو این بیابان چه غم افـزاست بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
ای مرا دلـبر و دلـدار، بیا برگـردیم خیمه برپا مکن اینبار، بیا برگردیم دم به دم دشـمـن تـازهنـفـسـی میآیـد تا که فرصت بود ای یار، بیا برگردیم باغبانا به تو و تکتک گلهات قسم کار گـلـزار شـود زار، بیا برگـردیم از نگـاه همه زنهای حـرم غم بارد تـا نگـشـتـیـم عـزادار، بـیا برگـردیم تو نداری سر بازار جفا، یوسف من غیر شـمـشیر خـریـدار، بیا برگردیم دشمن از دیدن عـباس دلش میلرزد تا سر پـاست عـلـمـدار، بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
یا اخـا ای تو مـرا یـار بـیا بـرگـردیم لالـۀ احــمـد مـخـتـار بـیـا بـرگـردیـم به همان لحظه که بر سینه،زد آسیب لگد قـسـمت میدهـم ای یـار بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
ای سرزمین کـربلا ای کـوی جانـانم بنگر به پیر و کودک و خیل جوانانم چون باغبان هم لاله و هم یاسمن دارم یک باغِ گل نه، صد گلستان گل به دامانم پُر گُرگ اگر صحرا شود عباسِّ من شیرست آب آورست او از برای تـشنه طفلانم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
یک نظر کن حال و روز مضطرم در این دیار ای عزیزِ فـاطمه دیده ترم در این دیار با ورودت حزن و اندوهی دو چندان آمده از غمت آقا گریبان میدرم در این دیار چون کـبـوتر آمدم دنـبالِ تو امّا حـسین بال و پر بشکسته هستم بی پرم در این دیار تکیه کن بر خواهرت مستحکمم مانندِ دژ خواهری ها یک طرف!چون مادرم در این دیار ترسم از تکرارِ کوچه دردلِ کرببلاست گرد و خاکی شد دوباره معجرم در این دیار کاش میشد تا که تدبیری بیاندیشم تو را دائماً در فکرِ زیرِ حنجـرم در این دیار نیزهها از دور پیدا شد برادر بیحساب در خیالِ خود به فکرِ این سرم در این دیار تکیه گاهم کو؟ محافظ کو؟ قرارِ من کجاست؟ پس کجا مانده ست این آب آورم دراین دیار کو ابوالفضلم؟ که پائین آورد از ناقهها کودکانِ خسته جان و پرپرم در این دیار دشمنانِ دین فـراوانند ای سـالارِ عـشق ارباً اربا میشود پیغـمبرم در این دیـار حـیفِ این قـدِّ رسا و جلـوهگـاهِ احـمدی حیف از شهزادهات از اکبرم در این دیار این سپـیدی گـلو ذبحِ سه شعـبه میشود میرود در خواب گویا اصغرم در این دیار
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود کاروان سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
ذکر لبت در هر قـدم؛ إنّا إلیه راجعون ورد زبـانت دم به دم إنّا إلیه راجعـون از کوفیانِ کینهای بسیار داری خاطره از فـتـنـۀ اهـل سـتـم، إنّا إلیه راجعـون غم در دلت افتاد تا گفتند اینجا کربلاست شد خیمه برپا با عـلَم، إنّا إلیه راجعون دلواپسی و بغض زینب آتشت میزد ولی گفتی که ای اهل حرم، إنّا إلیه راجعون دارد قـرائت میکـند مادام دشت نـیـنوا این آیه را با آه و غم، إنّا إلیه راجعون آماده شد محض نجاتِ خلق؛ کشتیِ نجات تا خواندی از لطف و کرَم، إنّا إلیه راجعون در زیر نور ماه مُشتی خاک را برداشتی گـفـتـی خـدایـا آمـدم! إنّا إلیه راجعون!
: امتیاز
|
مدح و مرثیه سیدالشهدا علیهالسلام و ورود کاروان به کربلا
لحظه لحظه عمر خود را خرج حضرت میکنم جز حرم جایی روم احساس غربت میکنم گریۀ در روضهاش یعنی همان خیرالعمل اشک میریزم برای او، عبادت میکنم راه او یعـنـی همان إِنَّا هَـدَینـاهُ الـسَبـیل بچـههـایم را بدین گونـه هدایت میکـنم کنج هیأت تا بگیرم اذن خدمت سرخوشم من به یک لقمه از این سفره قناعت میکنم روضههایش میبرد دل را به سوی کربلا “بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا“ سالها از درد هجرش چشم زمزم گریه کرد گریه کرد از غصه، اما باز هم کم گریه کرد پیش چشمانش تداعی میشود صحرای خون دارد از یک سو سنان همراه لشگر میرسد شمر از سویی دگر با چند خنجر میرسد کربلا آغاز درد و غصههای زینب است
: امتیاز
|
مدح و ویژگی های کاروان سیدالشهدا علیهالسلام در راه کربلا
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سـیـنهٔ آدیـنه، جز آئـین صفـا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافـله، غافـل ز خـدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمـزم ز دو چـشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانـنـد، هـمه روح و روانـند این سلـسـله هر یکتنـشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافـله شب تا به سحر، نافـله خوانند بازار جـهـان این هـمـه سـرمـایه ندارد گـلـزار جِـنـان ایـن قَــدر آرایــه نـدارد این قـافـلـه جـز عـشـق، رهآورد نـدارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آیـنـه، بر چـهـرهٔ خـود گَـرد ندارد جـز شـیـرزن و غـیر جـوانـمـرد ندارد مُحـرِم شده از کـعـبـهٔ گِـل، راه فـتـادند از گِل به سوی کعـبهٔ دل، روی نهـادند ایـنـان همه از خـانـهٔ خود، دربـدرانـنـد بر بـاغ دل فـاطـمـه، یـکـسـر ثـمرانـند اینان پـسـر عـشـق و، مـحـبّت پدرانـند با شور حـسـینی به نـوا، جـامـهدرانـنـد دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافـله را قـافـلهسالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و نالهست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لالهست از نـور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هالهست در محمل خود، حاجیه بانوی سهسالهست با سـورهٔ عـشـق آمده، هـفـتاد و دو آیـه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبودهست دردانهٔ من، با مـوی بیشانه نبـودهست جایش به جز از دامن و بر شانه نبودهست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه نبودهست این دخـتر من، نـازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کـوفه چه کردی بدنِ مُسلـمشان را؟ ای مـاه بـبـیـن مـاه بـنـیهـاشـمـشان را ای سَرو بـبـین سـروِ قـدِ قـاسـمشـان را ای صبح کجا آمده صـادقتر از اینان؟ ای عشق بگـو نامده عـاشقتر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سـردار سـپـاهـم پــسـر اُمّ بـنـیـن اسـت آوردهام از جــان شــمـا تـاب بـگــیـرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافلهام نیست، کدام است؟ عـبّاس، تـرازوی مرا سنگ تـمام است ای روشـنی چـشـم و، چـراغ دل زینب کـشـتـی نـجـات هـمـه و سـاحـل زیـنب وی مـاه رخـت روشـنی محـفـل زیـنب دوری مکن از دیده و از محـمل زینب دارد ســفــر مـا سـفـر دیـگـری از پـی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی
: امتیاز
|