- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
رفـیق حـادثـههـایی به رنگ تقـدیـری اسـیـر ثـانـیـههـایی شـبـیـه زنـجـیـری در این رسـانـۀ دنـیـا مـیان بـرفـکهـا نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری رسیده سن حـضورت به سن نـوح اما شـمارِ مـردم کـشتی نکـرده تـغـیـیری هـزار جـمعۀ بیتـو گـذشـته از عـمرم هــزار سـال پـیـاپـی دچـار تـأخـیــری شبـیه کـودک زاری شدم که در بازار تو دست گمشدهها را مگر نمیگیری؟
: امتیاز
|
مناجات سال نویی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
یعـقوب نداری که به این هجـر بسوزد حق داری که از غیبت خود باز نگردی ای یوسف گمگشته کسی منتظرت نیست با کـلـبۀ احـزان خـودت باز چه کردی میخواهم از این هجر بگویم،نفسی نیست اینبار بگویم به چه رویی و چه دردی؟ ای حضرت خورشید که در پردۀ ابری تا کی به شب تیـره تو در فکـر نبردی چشمی به نبودت نرسیدست، که تر نیست کی جمعه گذشت و به غمت گریه نکردی؟ ای درد که عمریست به زندان زمینی ای داغ قـدیمی، تو چرا تازه نگـردی؟ امسـال گـذشت و به تـمـاشـا نـرسـیـدیم صد حیف، زمستان سپری شد به چه سردی ای چاه نـشیـنی که به کـنعـان نرسیدی از گرگ صفتها تو چرا شکوه نکردی؟
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
آن بقـعه را دیگـر چرا تخریب کردند قــبـر امـامـان مـرا تـخـریآب کـردنـد یک گنبد ساده و کوچک روی آن بود آن را به شـکـلی ناروا تخریب کردند لا مذهـبان دسـتـور ویـرانی که دادنـد دنـیـای مـا را گـوئـیـا تخـریب کـردند وهـابیـت حـرمـت نمیفهـمـد، محـبّان با دست خود آن بقعه را تخریب کردند بـا آه و نـاله شـیـعـیـان هـم آن بـنـا را قبل از حـضور اشـقـیا تخریب کردند روز عزای شیـعـیان بود، آن حرم را بـا گـریـههای بیصـدا تخریب کردند با قلب خون و سـینهٔ پر درد آن روز آن را به صد شور و نوا تخریب کردند بقعه که چیزی نیست، اصل دین ما را در مـقـتـل کرب و بـلا تخریب کردند
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
مدینه شهر پیغمبر ولی مستور در غربت تمام شهـر آبـاد و بقـیع نـور در غـربت مدینه سرزمین وحی و اهلش بیخبر از آن تو گویی هست قرآن خدا مهجور در غربت اگر بر دخت پیغمبر سلامی داشتی باید سلامی مختصر با گریهای از دور در غربت کنار مضجع پاک رسول الله، از خصمش نگه داریم بغض خویش را معذور در غربت میان منبر و محراب مخفی روضۀ رضوان مزار فاطمه اینجاست یعنی حور در غربت صفای دیگری دارد بقیع و چار معصومش بقاع نور بارانش چو کوه طور در غربت امامانی غریب اینجا میان بقعهای مدفون و از این خاک میتابد به عالم نور در غربت نه شمعی نه چراغی نه شبستانی نه خدامی نه سقاخانهای یعنی غمی محصور در غربت به یک سو فاطمه اَمُّ البنین بیبنین گریان به یک سو فاطمه بنت اسد رنجور در غربت کجا باید سراغ یوسف زهـرا بگیرد دل نهان تا کی ز شهر مادری، مأمور در غربت بیا یا منتقم چشم انتظارت هست مظلومه به مظلومی که شد خانه نشین بدجور در غربت تمام قـوّت بـازوی مولا را گرفت اینجا غلافی که به بیعت داشت دست زور در غربت امـیـر قـافـله بـازآ امیـرالحـاج رخ بنـما که با دیدار تو شیعه شود مسرور در غربت به ارواح شهیدان با تو هم عهدیم تا آخر به روحی پر ز احساس و دلی پر شور در غربت
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
چشمم همین که گشت خوشاقبال، گریه کرد یاد بقـیع کرد و به هر حـال گریه کرد همراه چار قـبلۀ حاجـات اشک ریخت هـمپـاى چـار کـعـبـۀ آمـال گـریه کـرد «یکباره چار کوه کجا بر زمین نشست؟ هفت آسمان به هشتم شوّال گریه کرد» در کوچه، مادرى به زمین خورد و مجتبى با یادِ آن شکـسـته پـر و بال گریه کرد با یـاد نـیـنوا چـه به سـجّـاد مىگـذشت بعد از پدر، قریبِ چهل سال گریه کرد با داغ باقـر و غـم صـادق دلم شکست حتّى به روی شانۀ من، شال گریه کرد بعـد از مـدیـنه، نـوبت کـربـبـلا رسـید آن جا که تل به سر زد و گودال گریه کرد
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
نه قبله در تو که قبلهنماست در تو بقیع نه کعبه کعـبۀ اهل ولاست در تو بقیع هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی نیاز خانۀ اهل سـماء است در تو بقیع سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ نماد نـالـۀ قـلـب خـداست در تو بـقـیع همین که بیحرم و گنبدی و گل دسته نشان ز واقعهای غم فزاست در تو بقیع به هر دو عالم اگر فخر میکنی چه عجب مـزار مـادر شـاه وفـاست در تو بقـیع به اشک نم نم خود زائرت سحر میگفت شمیم عـلـقمه و کـربلاست در تو بقیع اگر چه مهـد ولایی، به کـربلا نـرسی کجا سری ز تن خود جداست در تو بقیع کنار تـربت مـادر به یاد کـرب و بـلا صدای نالۀ مهدی رساست در تو بقیع
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
خادمش ابر است و باران، قبرهای بیضریح زائرش خاک است و طوفان، قبرهای بیضریح میشود پرسید داغ، از سنگهای آن حدود ظهرهای داغ و سوزان، قبرهای بیضریح
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
اینجا نـشـانی از نـگـاه آشـنـایی نیست یا از صـدای آشـنایی، ردّ پـایی نیست طوفـانی از اندوه، دلـتـنگی، پـریشانی جاریست در این دشت، اما ناخدایی نیست مرزی فـراتر از زمین و آسـمان دارد بیوسعت این خاک، گویا ماورایی نیست! قـندیل آه عـاشـقان، فـانـوس شـرم مـاه مشتی ستاره، بیش از اینش روشنایی نیست در غربت این دشت، اما آنچه میپیچد تنها هیاهوی سکوت است و صدایی نیست هر یک بقیع کوچکی در سینهمان داریم مائیم و اندوهی که آن را آشنایی نیست بر شانههای غربت ما، زخـم میروید زخـمی که او را ابتدا و انتهایی نیست مائیم و، ارث چارده قرنِ عـزا، آری! غمگینتر از این قصه، گویا ماجرایی نیست در شعـلههای شرم میپیچم که میبینم شعرم به یاد غربتش، شعر رسایی نیست
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
یک زمان اینجا زیـارتـگاه بود شـعـر زوّار حــرم بـی آه بــود چـشمها پُـر بود از شـوقِ نگـاه مـرقـدی که بـود بـر دلها پـناه شـیـعـیـان را وعـدۀ دیـدار بـود چـلـچـراغـش دائـمـاً بیـدار بود بـود امـیـد مـسـلـمـانـان بـقــیـع کـربـلایِ دیگـر خـوبـان بـقـیـع باز با نقـشه سقـیـفه رخـنه کرد در مدیـنه با عـداوت فـتنه کرد چشم دیدار حرم را چون نداشت با شقـاوت داغ بر دلها گـذاشت با همان دستی که مولا را زدند با همان دستی که زهرا را زدند باز بـا کـیـنـه نـگـاه انـداخـتـنـد تـیـشه بر این بارگـاه انداخـتـند
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گـاه غـم دارد برای ما حرم کل معصومین مُعزُّالمؤمنین در عالماند قبرشان قبلهست حالا بیحرم یا با حرم یک حرم در زینبیه، یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان، یک طرف تنها حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا میشود این که شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خادم فـرزند او دارد در این دنـیا حـرم در مدینه کاخها با خاک یکسان میشوند بعد از آن، از دور چون دُرّ میشود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم، یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمدهای مقتل تا حرم ناله میزد مادری با اشک، واویلا حسین ناله میزد خواهری با اشک، واویلا حرم
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
جلـوهٔ جـنّت به چشم خاکـیان دارد بقیع یا صـفـای خـلـوت افـلاکـیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفـتی با مهـر و مـاه آسـمان دارد بقـیع گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز از پـر و بال ملائک سایـبان دارد بقیع میتـوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بینهـایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذرّه خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پـناه مـجـتـبی، در ظلّ زینالعـابدین ارتـباط معـنـوی با قـدسـیان دارد بـقـیع بـاقـر عـلـم نـبـی و صـادق آل رســول خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قـرنها بگذشته از آن ماجـرا اما هنوز داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسو پریشاناند در این آستان شاید از انـسـیۀ حـورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بینشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش ای مـدیـنه! انتـظار میـهـمان دارد بقـیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست بقـیع، پنجـره دارد اگرچه مشهد نیست چه دستها که رسیدهست تا بقیع از دور که قد کشیدن زائر به قامت و قد نیست نه صحن مانده، نه ایوان، نه آینه، نه رواق اگرچه خـاک، دلیل نبـود مـرقـد نیست همیشه حـسّ زیـارت حـرم نمیخـواهد که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست بـرای بـودن در زیــر آفـتــاب ایـنـجــا میان مانـدن و رفـتن کسی مردد نیست »دعای سوتهدلان مستجاب، خواهد شد« در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر اگر به شوق ضریح آمده، نیاید، نیست
: امتیاز
|
مناجات عید فطری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اسـیـر درد شـدیـم و دوا نـیـامـد بـاز گـذشت مـاه خـدا مـاه مـا نیـامـد بـاز چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه صـدا زدیـم که آقـا بـیـا، نـیـامـد بـاز
: امتیاز
|
عید سعید فطر و پایان ماه مبارک رمضان
میخواست بهانهای که پُر نور شویم از هرچه بـدی و غـیر او دور شویم یک مـاه پر از فـرصت برگـشتن داد یک عـیـد فـرسـتاد که مغـفـور شویم ************** یک مـاه صـدا کـرد که زیـبـا بـاشـیم در هر سحر و شـبی چو مـولا باشیم ماه رمـضان مـاه مهارت ورزیست باشد که هـمیـشـه مـثـل حـالا بـاشـیـم ************** یک مـاه بهـشت بر زمـین حـاکـم شد یک مـاه ز عـصـیان دلـمـان نادم شد یا رب نکـند دوبـاره مهـجـور شـویم یک مـژده بـده که وصـلمان دائم شد
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
لـحـظـات دعـا، خـدا حـافـظ روزهـای خـدا، خـدا حـافظ لحـظات غـریب قـبل سحـر بـوی افـطار هر شب مـادر ذکـرهـای نـهـفـتـه زیـرِ لب مثل تـصمـیمهای از امشب ذکرمان گـشت ربّنا، افطار پای هر سفـره آتـنا، افـطار چهقدَر با خدات کردی حال؟ پلک بر هم زنی شده شوّال چـشمهای به در، خـداحافظ لـحـظات سـحـر، خـداحافظ روزهای مـقـدس رمـضـان لحظههای غریب تا به اذان حال و احـوال قبل افطاری قــدرهـای بــلـنـد بــیــداری چهقدَر مانده است تا ساحل رمضان رفت، ای دل غافل راه بـاز است، تو نمیبـینی میـوۀ بغـض را نـمیچـیـنی خویشتن را بشوی پس با اشک دست بر دامن توأم، یا اشک اشک تنها چراغ این راه است از مسیـر درست آگاه است دست خود را بده به دست چراغ تا کبوتر شود دوبـاره کلاغ تا پـر و بـال در حـرم بزند توی بـابالـرضا قـدم بـزند شب بیست و نهم، چه مأیوسی تو که مثـل کـبـوتر طـوسی گـاه در پشت پنجـره فـولاد گاه در کنج صحن گوهرشاد دل تو سنگ مرمر حرم است تا به اذن دخول، یک قدم است الـسـلام عـلـیک، دلتـنـگـم ای بـمیـرم که مـایـۀ نـنـگـم ای بـمیـرم که زائرت نشدم بیست و نُه روز شاعرت نشدم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
آن قـدر بـد شدیم که ما را عِـقاب کرد با دوری از مجالس روضه عذاب کرد بیـمـارِ بـیپـنـاه، فـقـط گـریـه میکـنـد وقتی طبیب حـاذقش او را جواب کرد میسوخـتـیم و روزیِ اشکی نداشـتـیم بار گـنـاه، اشـک گـدا را سـراب کـرد بــرداشـتـیـم یـک قــدم ســاده تـا خــدا او مـادرانه سـمـت دل مـا شـتـاب کرد حاجت به غیرِ روضه و هیئت نداشتیم گفـتیـم یا حـسین و خـدا مستجـاب کرد عمریست دور سفـرۀ مولا نشـستهایم زهرا همیشه فـطریهها را حساب کرد
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
پـاک در بـنـدگـیام قـافـیه را باخـتـهام فرصتی را که به من داد خدا، باختهام یک طرف دست تهی ازطرفی فرصت رفت باز هم عـمـر دوسـر باخته را باختهام من که از دوست به غیر از خودِ او خواستهام متن دل را به هـمین حاشـیهها باختهام مست از میکدهها سهم خودش را برده من ولی حـال دعـا را به ریـا باخـتهام نفس هر طور که میخواست مرابازی داد سر و پا را به همین بیسر و پا باختهام در پس پرده حنایم چقدر بیرنگ است آبـرویی که تو دادی هـمه جا، باخـتهام باختن در همه اوقات ولیکـن بد نیست من دلـم را به غـم کـرب و بلا باختهام باخـتم دل به حسین و به حـقـیقت بردم سجده شکـر کنم بس که به جا باختهام از همان بار که چشمم به ضریحش افتاد دل جـدا بـاخـته و عـقـل جـدا باخـتـهام
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان با خداوند کریم
دارم از پای بساط سفـرهات پا میشوم بعد از این شبها خدایا باز تنها میشوم دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی بعد از این سیشب دوباره غرق دنیا میشوم دست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود تا ابد ممـنون این الـطاف مولا میشوم میهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست میزبانم که رود من عبد هرجا میشوم حال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است چارهای دیگر نمانده رو به صحرا میشوم امشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است میل گـریه دارم و راهیِ دریـا میشوم امشب این العفـوها بوی جدایی میدهد الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها میشوم چهرهام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد با چنین وضعـیتی عـبد تو آیا میشوم؟ تـوبههـایم را بخـر، اما گـنـاهم را بـبر ورنه امشب دست بر دامان زهرا میشوم تشنگی این روزها لبهای ما را خشک کرد با لب خشکـیده غرق واحـسینا میشوم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
مرا به ابـر، به باران، به آفـتاب ببخش مرا به مـاهی لـرزان کـنار آب ببخـش دلــم زبــانـهٔ آتـش، دلــم خــرابـهٔ شــام مرا به خاطـر این خـانهٔ خـراب ببخش ببین! خرابی من از حساب بیرون است مرا بگیر در آغوش و بیحساب ببخش تمام عمر حواست به حال و روزم بود تمام عمر خودم را زدم به خواب، ببخش اگـر شـکــسـتـه پـر و روسـیـاه آمـدهام مرا به نـور حـسیـن بن آفـتـاب ببخـش حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است مرا به عـشـق عـزیز ابـوتـراب ببخش همیشه جانب او گفتم «السلام علیک« مـرا به لطف فـراوان آن جـناب ببخش شـنـیـدهام که تو با کـودکان رفـیقتـری مرا به گـریهٔ شیرخـوارهٔ ربـاب ببخش
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم دلم با عشق، خویشاوندی دیرینهای دارد از آغاز جهان، از عهد آدم دوستت دارم وضوی گریه میگیرم در استغفار و میریزم به پایت جان که ای جانان دمادم دوستت دارم برای این دل بیچاره همدم، عاشقت هستم برای زخمهای سینه مرهم، دوستت دارم نگو از چشمت افتادم؛ نگر من چشم در راهم که از تو بشنوم یکبار من هم دوستت دارم خودم را بین آغوش تو میبینم شبیه حُر که با اشک خودش میگفت نمنم دوستت دارم در این دنیا نبردی آبرویم را در آن دنیا چه خواهی کرد؟! من در هر دو عالم دوستت دارم مرا حتی اگر در آتش خشمت بسوزانی زنم فـریاد در بـین جهـنّم دوستت دارم دل دلواپسی دارم، دلی از غصهها سرشار ولی «یا کاشف الهَم کاشف الغم» دوستت دارم فراز آخر شعر است و یک اقرار بیپایان مرا بسیار میخواهی و من کم دوستت دارم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟ رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟ مینهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا رحمتی داری، که بر ذرّات عالم تافتهست با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا خاطرم تیرهست و تدبیرم کژ و کارم تباه با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا؟
: امتیاز
|