- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات شب قدری با خداوند کریم
امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من از معـصیتها یک دل بیمار دارم من از بندهای گمراه، امشب دستگیری کن پائـین گـرفتم پـیش تو روی سـیـاهم را گم کرده بودم در کویر خشک راهم را از هر که امشب آمده غـم بیـشتر دارم زیرا شب قدر است و اشکی مختصر دارم این بزم را با مغفرت امشب مجلل کن فعـل بـدِ من را به خـوبـیها مبـدّل کن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
عـمـر عـلـی رسـیـد به پـایـان دفـترش وقتی که سوخت سینۀ زهرای اطهرش یک عـمر پا به پای مـصیـبات فـاطمه خون دلی که خورد علی، ریخت از سرش مردی که هست نقطۀ «با» شـأن نام او افـتاده بـود روی زمین شـأن کـوثـرش میسوخت پا به پای همان خانهای که بود یک روز قـتلگاه زن و بچهاش، درش بعد از تمام ظلـم و جفـائی که دیده بود امشب عـلی رسـید به دیـدار هـمسرش این داغ مـانـده بر جگـر اُمِّ ایمن است داغی که بود بغـض گـلوگیر همسرش افـتـاده بـود گـوشـۀ گــودال قـتـلــگــاه لعنت به شمر بیادبی که به خنجرش... میداد دست پـست سـقـیـفه فقـط هدف شـمـشـیر اوست ارثـیۀ میـخ بیشـرف
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است از پنج تن چـهـار تنـش هم به مرتضی عـالم اگر به پـنـج نفر تـکـیه داده است این ماه ماه منـشق شبهای کوفه است ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش دهید مژدهاش اکنون، که میرسد به وصالش اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه هنوز خاطـرههایش نمیرود ز خـیالش از آن زمان که شکستند استخوان هما را فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سیسال هر شب روضۀ زهـرا گرفتم شبهای عـمـرم را هـمه احـیـا گرفتم در بـیـن نـخـلـسـتان کـوفـه جـا گرفتم شکـر خـدا که اذن رفـتـن را گـرفـتـم زهـرای من درآسـمانها هم خـبر شد دیـگـر زمـان دیـدنـش نـزدیـکـتـر شد سیسال دست بسـته دیـدم گریه کردم از این و آن طعـنه شنـیدم گریه گردم از خـانه تا مسجـد رسیـدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم تو رفـتـی و شـرمنـدگی مـانـده بـرایم مسـمار خـیلی روضهها خوانده برایم بـهـتر که رفـتـی و عـذابـم را نـدیـدی دیـگـر سـلام بـیجــوابــم را نـدیــدی بیخـوابـیِ در وقت خـوابـم را ندیدی از خـون فـرق سـر خـضابم را ندیدی بعد از تو زهرا قسمت من درد و غم شد در اوج غـربت چـاه کوفه هـمدمم شد حـالا مـنـم بـا روضـههـای رفـتـن تـو هـسـتم هـمیـشـه در عـزای رفـتـن تـو عـمـرم تـمـاما سـوخـت پـای رفتن تو هـر روز جـان دادم بـرای رفـتـن تـو یک عمر هرشب روضهخوانت میشدم من سـیـنـهزن قــدّ کـمـانـت مـیشـدم مـن سـیـنهزن قـدی که با مـسـمار خـم شد افـتـاد مـا بـیـن در و دیــوار خــم شـد از خـانه تا مسجـد بـرای یـار خـم شد پشت سـرم در راه چـندین بار خم شد دیــدار مـا روز دهــم پـائـیـن گــودال دور تنی که رفـته با سرنـیزه از حال
: امتیاز
|
ذکر مصائب تشیع و تدفین امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
نهان ز چشم مردم، زمانه میرود علی شكسته فرق وخونجگر، ز خانه میرود علی باغم ومحنت درون، با پر و بال غرق خون به سوی گلشن جنان، زلانه میرود علی قسم كه حق مدارشد، به سجده رستگار شد به ديدن خـدا بدين تـرانه میرود عـلی زبیكسی وغربتش، به سوی خاك تربتش به همره هـزارها، نشـانه میرود علی همره اشك زينبين، با دل خونين حسين به روی دوش مجتبی، زخانه میرود علی نهان زچشم دشمنان، جانب تربتی نهان غريبتر ز فاطمه، شبانه میرود علی شب غمش شده سحر، بسته اگر بار سفر برای ديدن گُـل و جـوانـه میرود علی زگلشن عشق وشرف، به وادی پاك نجف دريغ جسم اطهرش، به شانه میرود علی چه باصفا و بايقين، ز خاك تاعرش برين پی وصال ايـزد، يگــانـه میرود علی وفایی اشك غم فشان، بگو نفس نفس زنان نهان ز چشم مردم زمانـه میرود علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مرغ جان پر زند از پیکر روحانی مولا عرق مرگ نشسته است به پیشانی مولا مسجد و منبر و محراب، بنالید خدا را که زخون شسته شده صورت نورانی مولا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
قـرآن نـاطـق حـیـدر و تـفـسیر، زینب اُمُّ المصائب شد به هر تـقـدیـر، زینب از کـاسـههای شـیـر خـیـلـی نـا امـیـدم با چـاه کـردی درد دل با دخـتـرت نه زانـو بـغـل کـردم کـنـار بـسـتـرت نـه ای لیلة الـقـدرت شب گـیـسوی زهـرا خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟ از بعد کوچه دیـدمت کم کم شکـسـتی یک شب نـشـد یـاد در و مادر نیـفـتی قـرآن به سـر میگـیـرم امـا بـیـقـرارم سنگ مـزارت میشـود سنگ مـزارم دلشورۀ این کوچه سازیها مرا کشت هـر شـب گـرفـتـارم گـرفـتار حـسـیـنم بـابـا سـفـارش کـن که پـاکـار حـسیـنم دیدم که چشمانی پُر از افـسوس داری ما را مـیـان کـوچـهها سـر میدوانـند دنـبـال سـرهـای به نـیـزه میکـشـانـند وای از غــم بـازار، از الـوات کـوفـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای که توحید از وجودت یافته تمثالها در نبـوت احـمدی و، در امـامت آلها نور تو دیدند، چون خورشید، حتی کورها مدح تو خواندند، چون آیات، حتی لالها در فصاحت پیش تو صف بسته قدهای الف در بلاغت نزد تو خـم گـشته قد دالها کن تلاوت (ما لها) را تا زمین بشناسدت معنی (انسان) تویی در سورۀ (زلزال)ها جامۀ جنگ تو بیپشت است و در وقت نبرد هیچ کس چون تو نکرد از مرگ استقبالها سنگ بستن بر شکم سهم تو گشته از جهان داغ شد دست عقیل از سهم بیت المالها جامههای پر بها تر را به قـنبر دادهای تا وجود اطهرت، عریان شد از آمالها در نمازت تیر از پای تو بیرون میکشند در نمـازت تیغ بر فـرقت زند دجالها تو به سجده رفتی و شمشیر پشتت سجده رفت رب کعبه رستگارت دید در آن حالها گفتی از غیرت اگر مردی بمیرد عیب نیست وقتی از پای زنی غارت شود خلخالها غیرت اللهی و حق داند که بر تو چه گذشت از غلاف تیـغ و از رنگ کـبود بالها ای که بخشیدی به سائل خاتم خود را ببین کربلا تکرار شد این قصه در گودالها
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
بینِ محرابِ دعا بابا پرت خونین شده در میانِ سجده بودی که سرت خونین شده تا ندای جبرئیل آمد زمین خوردم ز خوف یک نظر کن دیدگانِ دخترت خونین شده بعدِ عمری خونِ دل خوردن چه آمد بر سرت؟ زخمی زینب! ببین که بسترت خونین شده کاش می مُردم نمی دیدم چنین احوالِ تو ای پرستوی خدایی شهپرت خونین شده خون گرفته پلک هایت را عزیزِ مصطفا ای بقربانِ دو چشمانِ ترت خونین شده این شکافِ سر مرا تا شهرِ پیغمبر رساند من خودم دیدم چگونه همسرت خونین شده روضهای شد در کنارِ بسترت برپا پدر چشمهای بچههایت در برت خونین شده
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شکست با ضربتی، نمازِ مجسّم، سرش شکست از شرم، سرخ شد به فلک صورت فلق خورشید بیقرینۀ عـالم سرش شکست سر در نیـام خویش فـرو بُرد سَیفِ او وقتی به تیغ زادۀ مُلجَـم سرش شکست پیـشـانی مـقــدّس او تا شـکـاف خـورد بین بهشت حضرت آدم سرش شکست در عرش قلب حضرت زهرا کباب شد وقتی قـرار سیـنۀ خاتم سرش شکـست گـیـرم نـمـیرسـیـد نـدای « تَـهَـدَّمَت» من خود به گوش خویش شنیدم، سرش شکست پیـوستـگیِّ ابـرویش از هم گُسـسته شد از بس به دست حادثه، مُحکَم سرش شکست تـکـرارِ جـاودانـهای از بـوتـراب بـود مردی که در حوالی عَلقَم سرش شکست بعد از عـلی و مُسلمِ تنها، در این دیار تفسیرْگویِ سورۀ مریم*سرش شکست
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
آنچـنـان زخـم گـنـاهـان به پـرم افـتاده که به صد شهـر دگـر هم خبرم افتاده هرچه را جمع نمودم سر یک غفلت سوخت زیـر پــای هـمـه حـالا ثـمــرم افـتـاده من هـمان شـاخه سرسـبز ته باغ توأم که دگـر پـیـر شـدم بـرگو بـرم افتاده بشکند پای من ای وای چه کردم به خودم به چـه جـاهـای بدی که گـذرم افـتـاده دل من جای عـلی بـود خـرابش کردم از دلــم نــام شــریــف پــدرم افــتــاده آشتی کن که دوباره به خودت برگردم آرزوهــام هـمــه دور و بــرم افــتـاده جـوشن ای کاش پنـاهـم بدهـد از آتش من که خوردم به زمین و سپرم افتاده بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ به عـلـی که هــوای نـجـف او بـه سـرم افـتـاده تا به ایـوان طـلایش نظـر من خـورده جنّت و هـشت بهـشت از نظرم افـتاده بـرسـانیـد سـلام من بـد را به حـسیـن فطرس امشب تو ببر من که پرم افتاده شـب قـدری بـبـریـدم طـرف کـربـبـلا خـیـر عـالـم همه در این سـفـرم افتاده دم افـطار فـقـط گریه به آن تـشنه کنم داع خـشکـی لـبـش بـر جـگـرم افـتاده نیزهها عاقبت از اسب زمینش زدهاند خـبـر ذبـح سـرش بـیـن حــرم افـتـاده
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بر زخمهای سینۀ عاشق دوا بس است داغ ندیـدنت به جگـرهای ما بس است بیتو شبـیه کـوچۀ تنگ است شهرمان ای زائـر شهـیـد مـدیـنـه بـیـا بس است پُـر کن دوبـاره کِـیل مـرا ایهـا العـزیز آقـا نگـو تـصـدّق این بینـوا بس است بر خشکی لبان من افـطار چاره نیست قدری غبار از کف پای شما بس است غفـلت مرا به مجلس عیش و گناه بُرد رفتم خلاف میل شما هرکجا بس است من دوست دارمت که نشـستم ببـینـمت بیرون نکن! نگو که برو بیحیا بس است ای صاحب اخـتیار من و قـدرهای من دست مرا خودت بدهی بر خدا بس است قـرآن به سر گرفتم و گـفتم فـقط عـلی یعنی علی اگرکه ببخشد مرا بس است این بالحـسینهای تو دست مـرا گرفت اصلاً برای تـوبۀ من کـربلا بس است
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
غمی امشب شبی بر صفحه تقدیر وارد شد سحر بود و کسی در نیّتش تقصیر وارد شد تمامِ شب به فکر نیّت شوم و گناهش بود رسید آشفته خاطر، از «درِ تزویر» وارد شد کسی با هیبتِ ابلیس آشوب و سراسیمه نمازش را فرادا خواند و بیتکبیر وارد شد غضب در چشمهایش داشت و وحشت میانِ دل زمانِ فتنه بود و کفر با تکفیر وارد شد دلِ محراب لرزید و تن مسجد تکانی خورد زمان محکم زمین خورد و در او تغییر وارد شد هدایت منهدم شد تا که آن ملعون رسید از ره سپس بر فرقِ قرآن ضربۀ شمشیر وارد شد نمیفهمید قرآن جز علی معنا ندارد که! از آن لحظه کنارِ ترجمه، تفسیر وارد شد مرادی بود و حاصل شد مرادش، پس خوش آمد گفت به او شیطان! همینکه با غل و زنجیر وارد شد پدر را بُرد از مسجد، سپس زخم سرش را بست جوان از خانه رفت اما شکست و پیر وارد شد برای اینکه بابا را نبـیند اینچنین زینب کمی این پا و آن پا کرد و با تأخیر وارد شد اگر کوبید مُشتش را به دیوارِ کنارِ «در« دلش پُر بود از کوچه اگر دلگیر وارد شد سکوتش سالهای سال زجرش داد تا اینکه به روی جسم و تابوتش هزاران تیر وارد شد!
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
بغضِ کرار، سرِ سفرۀ افطار شکست بعدِ سیسال فرو خوردنش؛ این بار شکست کـولـهبارِ غـمش از شانۀ لـرزان افـتاد کمرِ کـوه، از افـتادن این بار شکـست وقت رفتن شد و بر دامنش افتاد دخیل رفت و با هقهقِ در، شانۀ دیوار شکست آنقـدر مـأذنه با «حیّ عـلیٰ» گـفت نـیا که اذان نیز، سرِ این همه اصرار شکست کعبه با «قَد قُتِل» و «فُزتُ بِربّ الکعبه« نوحـه دم داد: سرِ قـبـلۀ سـیّار شکست استخوان؛ خرد شد و راه گلو را وا کرد اشکِ شوق آمد و در چشمِ ترش خار شکست روی او؛ آیــنـۀ قــدّی زهــرایـش بـود حیف شد؛ آینه در لحظۀ دیدار شکست سجدۀ آخرِ این قصه دو رکعت روضهست دینپناه است، نمازی که به اجبار شکست وارث فضل پدر زخم سرش را هم خواست سیبِ غم نصف شد و فرقِ علمدار شکست کـوفـۀ سـرشـکـن؛ ارثـیّـۀ بـابـا را داد سنگ؛ آئـینۀ او را سر بـازار شکست
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
امام رو به رهایی؛ عـمامه روی زمین قیامتی شد؛ بعـد از اقـامه؛ روی زمین خطوط آخر نهج البلاغه ریخت به خاک چکید خـون خـدا در ادامه روی زمین خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین۱ زمان به خـواب ببـیـند که باز امیرانی رقم زننـد به رسم تو نامه روی زمین: مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین۲
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
دوباره سهم زینب کرده غم، بیمارداری را دل خون را، نگاه مضطرب را، بیقراری را پدر از خانه بیرون رفته، اما دیر برگشته دوباره خانه دارد میچشد چشم انتظاری را بگو با ابن ملجم تیغ او شق القمر کرده صدا پیچید در عالم که: دیدم رستگاری را پدر پوشانده با عمامه و دست و عبا سر را مبادا دیـدۀ زینب ببـیـند زخـم کاری را مگو با گریۀ فرزندها: آهسته آهسته... که میدانند اهل خانه رسم سوگواری را شب قدر است، با من ذکر یا الله و یا حیدر ببین آوردهام با خود هر آنچه دوست داری را
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
عشق یعنی تا نَفَس باقیست مثل شهریار روز وشب نام علی را میبرم با افتخار در تمام زندگی حِصن حصینم حیدر است شاه هم بودی، گـدای حیدر کرار باش عبد بیچون و چرای حیدر کرار باش جان سپردن در حرم رویای هر سینه زن است عشق او عمریست مرز بین حق و باطل است در حقیقت دین ما با حُبّ حیدر کامل است عاجزم از درک نامش فوق باورها علیست
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟ چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟ قدمهایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است به سختی عرش دارد پا به پایش راه میآید چه شوقی میچکد از صورتش وقت وضو امشب برایش عاقبت آن لحظۀ دلخـواه میآید برای بار آخر کوچهکوچه، کوفه میبیند سراغ سایههای تـیره، نـور ماه میآید هلا ای شهر! شام آخر است آمادهای آیا؟ چه بر روز تو در این فرصت کوتاه میآید؟ نمیبیـنـند مردم حجـم تنهـایی مولا را غریبی عـلی تنهـا به چـشم چـاه میآید
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
شده نزدیکتر از قبل، شهادت به علی اقتدا کرده به هـمراه جـماعت به عـلی با سر تـیغ جدا کـردنشان دشوار است بس که چسبیده در این لحظه عبادت به علی فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است به عقب خم شده از شرم اصابت به علی درد اینجاست که در دست دگر خنجر داشت هر که آمد بدهد دست رفـاقت به عـلی روزگاری همه از تیغ دو دم میگـفتند افتخارش به عرب ماند، جراحت به علی! کاسـۀ شیـری و دستان یتـیـمی لـرزان این خبر را برسانـید سـلامت به عـلی
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
این چشمها به راه تو بیدار مانده است چشمانتظارت از دم افـطار مانده است برخیز و کولهبار محبت به دوش گیر سرهای بینـوازش بسیـار مـانده است آرامتــر نــفـس بـکـش آرامتــر بــگــو چندین نفس به لحظۀ دیدار مانده است از آن زمان که شاخۀ یاست شکسته شد چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است سی سال رفته است ولی جای آن طناب بر روی دستهای تو انگار مانده است میدانی ای شـکـستـهسـر آل هـاشمی! تاریخِ زنـده در پی تکـرار مانده است از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست باقـی آن بـرای عـلـمـدار مـانـده اسـت
: امتیاز
|