- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گم کردهام به ظلمت شب نـور ماه را حـس میکـنم بـدون تو سخـتی راه را تا کی بنـاست از غـم و داغ مُـفـارقت هر صبح و شام سر بکـشم جام آه را این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود یـعـنی نشد که تکـیه زنم تکـیهگـاه را هـر هـفـتهای که میگـذرد آه میکـشم طی میکنم بدون تو هر سال و ماه را ای کعبهای که خال سیاهت مطاف ماست روزی نـما که بـوسه زنم قـبـلهگاه را آقـا اگـر چه نـوکـر خـوبـی نـبـودهایم از مـا مـکـن دریـغ تو نیـمـه نگـاه را آخــر چـگـونـه بـیمـدد مـهـربـانـیـت جـبـران کـنـیم این همه عـمـر تـباه را مقصود ما در این شب احیا فقط تویی احـیـا نـمـا تـو این دل غـرق گـنـاه را قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده پـــروردگــار بــنـدۀ بـیســرپــنـاه را شـایـد به آبــروی تـو و نــام مــادرت بخـشـد خـدا معـاصی این روسـیاه را آقا بیا به فـرق پُر از خـون مـرتضی امـشـب درآر بـنـدۀ در قـعــر چـاه را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـایـد دری بـرای مـنـاجـات وا شود تـا درد بـیدوای گـنــاهـم دوا شـود بایـد کـسی که نـزد خـدا دارد آبـرو وقت سحـر به یـاد دلـم در دعا شود باید ز آبـروی خودش خرجِ من کند تا واسـطه مـیـان من و کـبـریا شود بیواسـطه خـدا، بـخـدا رد کـند مرا بیواسـطه دعای سحر، بیبها شود یـابن الحـسـن بـیـا و مـرا آبـرو بـده تا که دری برای مـناجـات وا شـود از حق، بخواه بگذرد از هر چه کردهام تنها خدا به حرف تو از من، رضا شود نـام مـرا مـیـان قـنـوت سـحـر بـبـر تا نامـهام بری ز گـناه و خـطا شود مـاه مـبارک است مبـارکترش نما تا چـشم من به روی شما آشـنا شود باید چه کرد تا که تو از من رضا شوی تا روزیام سفر به سوی کربلا شود آنجا که شد به نیزه سر آن بزرگوار آنـجـا کـه قــبـلـه دل اهـل ولا شـود آنجا که بود زینب پـردهنـشین اسیر او شد اسـیـر تا که کـنـیز خـدا شود
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در منـاجـاتِ سحـرگـاه دعـا کن مـا را ماهِ زهرا تو در این ماه دعا کن ما را جای این عاشقِ بیچاره بگو یک العفو روسـیـاهـیـم بـکِـش آه دعـا کـن ما را کوله بارِ گنه و جرم و خطا سنگین است رهـبـرِ راه در این راه دعـا کـن ما را ما سـرِ سـفـرۀ اِفـطـار دعـایت کـردیم سـرِ افـطـار تو هـم گـاه دعا کن ما را روزه با روضه گِره خورده لبم خشکیده حـقِّ خـشکـیِ لـبِ شـاه دعـا کن ما را حـقِّ دُردانـۀ ویـرانه به ما کن نظـری الـعــجــل بـقـیـة الـلـه دعــا کـن مـا را سرِ بابا به رویِ دامنِ دختر که نشست نـالـه زد آه پـدر… آه دعـا کـن مـا را تو نبـودی هـمه به گریـۀ ما خـنـدیـدند آه از نـیـمه شـب و راه دعـا کن ما را صورتـم مثـلِ گـلّ یاسِ عـلی نیلی شد زَدَنـم پــایِ ســرِ مــاه دعـا کـن مـا را بر روی دامنِ من نیمۀ شب ندبه بخوان در مناجـاتِ سحـرگـاه دعـا کـن ما را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مـاه رمـضـان آمـد و دلـدار نـیـامـد آن مـونس جان محـرم اسـرار نیامد هر مـرغ چـمن آمده در باغ ولیکن آن بلبل خوش نغـمه به گلزار نیامد در بستر مرگ است مریض غم هجران آن شــافـی هـر درد دلآزار نـیـامـد یوسف سر بازار بُود چشم به راهش آن یوسف گـلچهـره به بازار نیامد هر قافله را هست یکی قافـله سالار این قـافـلـه را قـافـلـه سـالار نـیـامد آن مظهـر نور از شجر طور نتابید وآن مـاه فـروزان به شب تار نیامد در کار بـشر صد گـره افـتاد خـدایا دستی که گـشاید گـره از کـار نیامد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مـاه خـدا رسـیـد ولـی تـو نـیـامـدی وقـت دعـا رسـیـد ولی تـو نیـامـدی ماه از تو، سفره از تو، خدایی شدن ز تو لطـفـت به ما رسـید ولی تو نیامدی سلطانی و مقـربیِ سائلان ز توست شـاهـا گـدا رسـیـد ولـی تو نـیـامدی از دستِ دوری از قدم توست، عاشقت تـا نـاکـجـا رسـیـد ولی تو نـیـامـدی دل مردهایم و در ظلمات گـنه اسیر عطر خدا رسـید ولـی تـو نـیـامـدی مست شهادتیم که عـطر حضورتان از لالـههـا رسـیـد ولـی تو نیـامـدی از افـتـتاح و زمـزمـۀ یا حـسینمان تا کـربـلا رسـیـد ولـی تـو نـیـامدی
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
غـمت برای دل مبـتـلای من کافیست رسد همین که به گوشت صدای من کافیست دوبـاره لــیـلـهٔ قــدر آمـده گـل نـرگـس بپیچد عطرت اگر در هوای من کافیست بـیـا و قـدر مـرا بـا خـودت مـقـدّر کـن اگر بـرای تو باشـم برای من کافیست غـریب، با هـمهام؛ تا مـقـرب تو شـوم فـقـط تو باشی اگر آشنای من کافیست مبـاد آنکـه بـبـیـنـم شـرار قـهـر تـو را همین که هجر تو باشد سزای من کافیست مـرا خـدا بـه تـو بـخـشـیـد یـا ولـی الله رضایت تو بـرای خـدای من کافیست مریـضم آمدم اشک از غـم عـلی ریزم که اشک روضه برای شفای من کافیست شب زیارت و یک یا حسین و قدری اشک برای تـذکـرهٔ کـربـلای مـن کـافـیست
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
میخـواهم امشب از خدای لیلةالقدر تـا بـازگـردی ای دعـای لیـلـةالـقدر بشـنـو صـدای الـتـمـاس اشکها را از بـغـض رنـجـور صدای لیلةالقدر با دسـت خـالی با تـمـنای ظـهـورت هر سـال میافـتـم به پـای لیـلةالقدر ایکاش درد دوری خود را بریـزی در دسـت خــالی گـدای لـیـلـةالـقـدر نقل است روح لیلةالقدر است زهرا پس جـان مـا بـادا فـدای لیـلـةالـقـدر ایکاش سال بعـد قـرآن سر بگـیریم بــا زائــران کــربــلای لـیـلـةالـقـدر حال و هوای کوفه گویا کربلاییست سخت است امشب روضههای لیلةالقدر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در امتـحـان محـبّت مـنم که رد شدهام بیا بـبـین گل نرگـس چـقـدر بـد شدهام ببین که جای تهجّد، به جای ذکر سحر اسیر غـیبت و خودبینی و حسد شدهام اگر به آتش غفلت بسوزم حرفی نیست که من دچار گنه، بیحد و عدد شدهام دلـم نمیشکـند در مـیان روضه، ولی شـکـسـتـن دل پـاک تو را بـلـد شـدهام چقدر راحت و آسـوده معـصیت کردم که گویی منکـر آن قـادر صـمد شدهام ز چـشـمهـای سـیـاهـت نـداشـتـم پروا چنین به درک فیض تو بر خویش سد شدهام منی که دعوی عشق تو داشتم روزی به پیروی هـوا همچـو دیو و دد شدهام سزاست تا که مرا حد زنی به دست خودت بزن مرا که من آمـاده بهـرِ حـد شدهام اگر حساب کنم من فزون ز صدها بار به دستهـای کـریـم شـمـا مـدد شدهام خـدا کـنـد که بـبـیـنـی شـهـادت مـا را بیا ببین که به عـشق تو در لحد شدهام اگر چه باورت ای گل نمیشود شدهام در امتـحـان محـبّت مـنم که رد شدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـاز در بـغــض صـدایـم آتـش آه آمـده بـاز هـم مـاه خـدا بـیمـاه از راه آمـده آه ماه فـاطـمه! برگـرد که حـتـی نفـس از مـیان سـیـنهها بیتـو به اکـراه آمده باز هم شبهای بخشش آمد و با لطف تو کوه سنگین گناهم رفت و چون کاه آمده سفرۀ افطار هم با آب و نان حـسرتش باز هم بیتو به استـقـبال این مـاه آمده از دل سنگ و سیاه خود صدایت میزنم مثل فـریاد ضعـیـفی کـز دل چـاه آمده کیست مانند تو که در جادههای بیکسی با من در راه مانـده هر زمان راه آمده تا به دست آرم دلت را باز میگویم حسین آتـش قـهـر تو با ایـن نـام کـوتـاه آمـده مـوقع افـطـار با لـبهای تـشنه باز هم در دلـم یــاد لـبـان تــشـنـۀ شــاه آمــده
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
با غم و غـصۀ بـسیار به تو رو زدهام بـاز قـلـبم شـده بـیـمار به تو رو زدهام زخـمیِ معـصـیـتم کاش نگـاهم بکـنی سر به زیر آمدم ای یار به تو رو زدهام بـیحـیـا بـودهام اما منِ رسـوا شده را پیـش خود باز نگهدار به تو رو زدهام یوسف فاطمه ازبس که کرم داری و لطف مشکلم حل شده هر بار به تو رو زدهام افــتـخـاریست گــدایـیِ در خـانـۀ تـو میزنم در همه جا جار به تو رو زدهام اشک بـر دیـده و العـفـو الهـی به لـبـم با همین گریه و اذکار به تو رو زدهام در هـمـین مـاه بـده اذن سـفـرْ، کرببلا تـشـنهام تـشـنـۀ دیـدار به تو رو زدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یک نظر کـن به دل دربه در نوکـرها دست خود را بکش آقا به سر نوکرها سر به زیریم و گرفتار ز بس خم کرده معـصیتهای فـراوان کـمـر نـوکـرها پَـر زدیـم و نـرسیـدیـم به تـو، افـتـادیم مرهـمی باش به هر زخـم پـر نوکرها با وجودی که دلت خون شده از ما اما در هـمه حـال تو بودی سپـر نوکـرها کاش در روضه ببـیـنـیم که هستی آقا تو خـریـدار دو چـشـمـان تر نوکـرها پیش تو هرکه زمین خورده ز جا برخیزد لطف کن بـاز بـیـا دور و بر نـوکرها بـا دعـای پـدر و مــادرمـان اینجـائـیم ای به قـربـان تـو مـادر پـدر نوکـرها رخـصـتـی بـاز بـده تـا که بـیـفـتـد آقـا یک شبی صحن حسین جان گذر نوکرها مادری خورد زمین صورت او زخمی شد سوخت از روضۀ مادر جگر نوکرها
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـفـره دار مـاه مـهـمانی تویی رازق رزق دعـا خـوانی تویی گریه کردم وقت افطار و سحر یابن زهـرا از تو هستم بیخبر چشم ما را رنگ بـیداری بـده بر گـدایت وقـت دیــداری بـده نان تو نان عـلی و فـاطمهست بر غم و درد دل ما خاتمهست بسکه سرگـرم گـناه و غـفـلـتم شد عـبـادت، عـادت بیطاعـتم دعــوتــم، امــا نـــدارم آبـــرو ذکـر الـعـفـوی برای من بـگـو بارِ ما را میکـشی بر شانهات ای فـدای اشـک دانــه دانـهات بـا رقــیــه آمــدم راهــم دهــی تا سحر هم اشک و هم آهم دهی در سحر لطف مکرر میرسد یا خبـر یا اینکه دلبـر میرسد دخـتـرش سر را تماشا میکند در دل شب درد و دلها میکند: جـان بـابـا کم نـما این فـاصـله زخـمـیام مـثـل تـمــام قــافـلـه بر رخم امشب ببین این مسئله وارثم بر روضـههای مـادری شد تـمـام صـورتم نـیـلـوفـری یک نفـس مانـده برایم تا سحر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا نصیب من کن، چشمان تر شب قدر لطفی کن و دوباره، من را بخر شب قدر نفسم مرا زمین زد، شرمنـدهام شدم بد حالا رسیدهام باز، بیبال و پر شب قدر بـین هـمه گـداها، آقا بـبـین که هـسـتم بیچاره و فقیر و، درمانده تر شب قدر دیدی که در گناه و،غفلت گذشته عمرم امـا زدی صدایم، بـار دگـر شب قـدر بیسـر پـنـاه هـستـم، آقـا بـگـیر دسـتم نگْذار که بمانم، در پشت در شب قدر آقا بیا و بنْـویـس، روزیِ نـوکـرت را اهل دعا و گریه، در هر سحر شب قدر حتما نگـاه کرده، حیـدر به حـال زارم چون آمدم بگیرم، قرآن به سر شب قدر دلتـنگ و بیـقـرارم، باز الـتماس دارم پائینِ پای ارباب، من را ببر شب قدر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای مـقـصـد تـمـام دعـاهـای مـا بـیا تـنـهـا دلـیـل دیــدۀ دریــای مـا بـیـا جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست ای آرزوی هـر شب احـیـای ما بیا قرآن به سر گرفتهای و گریه میکنی هرشب برای محشر و دنیای ما بیا امروزهایمان هـمگی بیتو رفـتهاند ای غایب هـمیشه! به فـردای ما بیا ما هجـر دیدهایم به فـریادمان برس ما زخـم خـوردهایم مـداوای ما! بـیا این چشم ها که لایـق دیـدار نیسـتند یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی روضه بخوان به صحن نجف جای ما بیا
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نگاهم کن! نمیخواهم به حالِ زار برگردم به آن ایـامِ نـفْـس-آلـودۂ تـبـدار بـرگـردم رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم تمام عمر سربارت شدم! امروز میخواهم؛ شبـیه مهـزیـارت در لـباسِ یـار برگردم تو برمیگردی از غیبت اگر من از گناهانم به سمتِ خیمهات با حالِ استغفار برگردم بنفسی أنتْ؛ یعنی نفْسِ بیداری که از لطفش اگر وقت سحر غافل شدم، افطار برگردم نبـینم ردّ اشکت گوشۀ پروندهام باشد… اگر که حال و روزم میدهد آزار؛ برگردم به چشمانت تعهّـد دادهام پایِ دعای عهد که بیش از پیش با اخلاص، پایِ کار برگردم خودت یادم بده چشم انتظاری را و بعد از این حواست بیشتر باشد به من؛ نگذار برگردم!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یک قدم میآیم و صدها قدم یارم شوی با هـمـه نـاقـابـلی آقـا خـریـدارم شوی نیست گهگاهی حواسم با تو پس در غفلتم لیک از رحمت همیشه تو نگهدارم شوی با بدیهایم تو میسازی و میخوانی مرا خود دهی حال توسل، خود خریدارم شوی این منم مثل همیشه شرمگین و سر به زیر این تـویی مثل همیشه آبـرودارم شوی هر زمان با جان و دل خواهان دیدارت شوم گرچه نشناسم تو را بانی دیدارم شوی قـافـلـه میآیـد و مـاه مـبارک میرسد خود مگر با روضۀ ارباب سالارم شوی ای نگاه رحمتت در قلب ما یاد حسین با محـبـتهای اربـابـم هـوادارم شوی خواهری میگفت اطرافم نمانده مَحرمی کو نگاهت تا پناه چشم خونبارم شوی؟ مادری میگفت میسوزم میان شعلهها زینـبم بشـتاب در آتش پرستارم شوی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و توسل به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
این روزهـا که زمـزمـۀ یـار مـیکـنـم خـیـلـی هــوای دیـدن دلــدار مـیکـنـم در مـاه مـغـفـرت نـشـد آقا بـبـیـنـمـت بـر بـیلـیـاقـتـی خـود اقـرار مـیکـنـم یک بـار هـم نـشـد بـنـشیـنـم کـنـار تو از بس که بر معاصیام اصرار میکنم این نفس سر کش از چه رهایم نمیکند؟! این چه گناهی است که تکرار میکنم؟! بار خـطـا کُـمـیـت مرا لـنگ میکـنـد طیّ طـریق را ز چه دشوار میکنم؟! این تحبس الدّعا شدنم بیسبب که نیست از بس که رو به سفـرۀ اغـیار میکنم گفتم به خود که حدّ اقل ای کریم شهر یک شب کنار سفرهات افـطار میکنم فـهـمـیدهای به درد تو آقا نـمـیخـورم زیـرا خـلاف امـر تو رفـتـار مـیکـنم من نوکـر تو هستم و محـتاج لطف تو خود را به تو همیشه بـدهکـار میکنم دل را که حجم معصیت آن را گرفته است با اشک های روضه سبک بار میکنم خـون جگـر ز دیـده سرازیـر میشود وقـتی که یـاد کـوچه و دیـوار میکـنم سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟! این درد را به جان خود اظهار میکنم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
احـیـا بـگـذشت و شب دیـدار نـیامد این جمعه هم از دست شد و یار نیامد دل خون شد و یوسف سر بازار نیامد بس دیـده به ره مانده و دلـدار نیامد چشمان به ره مانده سراغ از که بگیرند وقت است که جامانده ز هجر تو بمیرد سخت است که از محضر تو دور بمانم وز روی چو خورشید تو مهجور بمانم تا کی ز فـرامیـن تو مـعـذور بـمانم در دوستیات وصلـۀ ناجـور بـمانم عمری ز رهت مانـدهام و عـار ندارم حـتـی بـه سـحـر دیـدۀ بـیــدار نــدارم اعمال من مُدعی انگار خراب است با روزۀ نا خالص من کار خراب است حالا دل من لحظه افطار خراب است حال سحرم همچو شب تار خراب است اصلا نکند نیـمه شبـم مال خـدا نیست یا چشم و دلم هیچ به دنبال خدا نیست هم سفرۀ ذکر تو نشد یک سحر من قـرآن شب احـیا نـشد، تـاج سر من توبه ز قنوتی که نشد بال و پَـر من یک بار حـلال تو نشد چـشم تر من العـفـو من انـگـار فـراتر ز لـبم نیست مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه از دست و زبان و قدم و دیده و دل؛ آه از تـنگی و از تـیرگی خانۀ گـل؛ آه در لحظۀ یاری تو از حال کسل؛ آه ای وای اگــر از ره تـو بــاز بــمــانـم در باز کـن آن گونه که هـمراز بـمانم مُردیم ز هجـران تو ای یار کجایی گـفـتـیم سحـر، یا دم افـطـار بـیـایـی ای کـاش کـمی بـا دل ما راه بـیایی همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟ یک بار بخـوان نوکر بیچاره خود را رسوا مکـن این عـاشق آوارۀ خود را
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است یا خاک پای حضرتت این سر شود بس است احـیـا گـرفـتـهام که تـو احـیـا کـنی مـرا قـدرم اگر که با تو مقـدّر شود بس است خیری ندیدهام من از عمری که بیتو رفت عمرم اگر به دیدنت آخر شود بس است انـدازه چـکـیـدن یک قـطـره اشـک هـم محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است نـه من که روزههـای هـمه روزگـار بـا یک روز، روزۀ تو برابر شود بس است امشب مرا بخـاطـر جـدت عـلـی ببخـش آقا که راضی از دل نوکر شود بس است
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بـه حـق خـدای شـب قـدرهـا بـیـا ای دعـای شـب قـدرهـا حضور تو تنها نفـس میدهد به حال و هـوای شب قدرها پر از التماس است و آقا بیاست در عـمق صدای شب قدرها الهی نگاهی کن از روی لطف بـه آقــا بـیـای شـب قــدرهـا بـرای تـمـنـای روز ظـهـور مـیافـتـم به پـای شب قدرها کمی نقد عشق و عنایت بریز بـه دسـت گـدای شب قـدرها مریض فـراقـیم یـا بن الحسن تو هـستی دوای شب قـدرها به حق علی و به حق الحسین به این نـالـههای شب قـدرها مرا یک سحر کاش مهمان کنی نجـف، کـربلای شب قـدرها
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تو غصه خوردی، ما که غمخواری نکردیم تو ناله کردی، ما که دلـداری نکردیم یک شب اسیـر رنج بیخـوابی نبودیم از دوری تـو گـریـه و زاری نکـردیم اصلا به جـا باشد به فـکـر ما نـباشـی وقتی به پای عـشق تو کـاری نکردیم شب زندهدار مـاه قـرآن، بـگـذر از ما آن گونه که باید، تو را یاری نکـردیم آلــودگـی ســفــرههـای مـا سـبـب شـد یک شب تو را دعوت به افطاری نکردیم تا لااقـل یک لحـظـه هم یـاد تو باشـیم با دوسـتـانـت نـیـز دیـداری نـکـردیـم از درد حاجت هاست، داد ما بلند است کاری بجـز هـمـسایـه آزاری نکـردیم این که نشد ماه سحرخـیزی و تـوبه!! سعـی و تـلاشی سـوی بیـداری کردیم حتی یکی دو صفحه هم قرآن نخواندیم با صاحب این مـاه گـفـتـاری نکـردیم تنها امیـد ما به این اشک حسین است ما در عـزای دوست کمکاری نکردیم
: امتیاز
|