- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
سـپــاه عـشـق را یـار آفــریـدنـد وفـا را طـرفـه مـعـمـار آفـریدند گـلـی خـوشـتـر ز بـاغ آفـریـنش به رنـگ و بـوی دادار آفـریـدند سپهر عزم و ایمان خـلق کـردند محـیـط عـشـق و ایـثـار آفـریدند بــشــارت بـاد انـصــار خــدا را کـه عـبــاس عـلـمـدار آفــریـدنـد زهی حسن زهی خلق و زهی خو مــحــمـد را دگـر بـار آفــریـدنـد علی دست خـدا را دست و بازو خـدا را مـیـر انـصـار آفــریـدنـد یـگــانـه یـوسـف مـصـر بـقـا را به نـقـد جـان خـریـدار آفـریـدنـد نه یک مه صد فلک خورشید توحید نه یک گل بلکه گـلـزار آفـریدند تعالی اله زهی مهر و زهی قهر که با هم جـنّـت و نـار آفـریـدنـد ادب را عشق را صدق و صفا را به یک تابـنده رخـسـار آفـریـدند فــروغ چـشـم خـیـر الـنـاس آمـد خـــداونـــد ادب عـــبـــاس آمـــد محیط عصمت و تقوی گهر زاد سپـهـر عـفـت و ایمان قـمـر زاد ز خلـقـت میرسد آوای تـبـریک که نامـوس خـدا امشب پـسر زاد سـلام حق بر آن مادر که امشب پـسـر بـا قـدر و اجـلال پـدر زاد به هر شور آفرین شور آفرین شد زهر پاکـیزه جان پاکـیزهتـر زاد خـــریـــدار بـــلای کــربـــلا را پی ایثار چشم و دست و سر زاد تـحیـت از خـدا این شـیـر زن را که بر شیر خـدا شـیری دگر زاد زمـیـنـی خـوانـمـش یا آسـمـانـی ملک آورده این زن، یا بشر زاد؟ درخــت آرزوی مــرتـضـی را برای ظـهـر عـاشـورا ثـمـر زاد خـدا را بـین خـدا را بین خـدا را که او مــرآت حــیّ دادگـــر زاد عــلـی را ســورۀ انــا فــتــحـنــا خـدا را آیـت فــتـح و ظـفــر زاد تـمـام کـربـلاهـا گـشـتـه گـلـشـن حـسین بن عـلی چـشم تو روشن
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
شهرِ مدینه حسّ و حالی دارد امشب گویا هوای یک وصالی دارد امشب آمـد قــمــر... آمـد پـنــاهِ آسـمــانهـا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
آمـد در آغـوش عـلـی از ماه زیـبـاتـر دور و بر گهوارهاش بر پا شده محشر پشت و پناهـش آمده با اشـتـیاق امشب زینب خبر آورده، شد أم البـنـین مادر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
گُـل بـریـزیـد عـزیـزِ جـان آمد مــاهِ زیـــبــای آسِـــمـــان آمــد آمـد آن دلـبـری کـه بـا قـدمـش لـطـفِ مـمـتـد و بـی کـران آمد تو بخـوان سـائـل از سر مستی غــیــرت الــلّـهِ خــانِــدان آمــد چه شـبی شـد شب صـفا امشب شـب پــیــدایـش وفـــا امــشـب میدرخـشد نگـین الـماس است پدر فضل و نامش عباس است دلنشین است و خوش قـدم باشد چـشـمـۀ بـخـشـش و کـرم باشد حـمــد لـلّـه کـه عـاشــق یـاریـم خـادم ایـن امـیــر و دربــاریــم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
پـرداخـت جـوهر قـلـم عـاشـقـان به تو وابسته است طبـع همه شاعـران به تو خورشید عاشقت شده، از شوق هر غروب وقت وصال میدهد اى ماه، جان به تو لاجرعه مستها همگی یکدلند و بس آمــادهام دوبـاره مــسـلـمـان کـنـى مـرا با یک نظـر ابـوذر و سلـمان کنى مرا آنانکه از سـرای تو پـا پس کـشـیـدهاند تـو آمــدى کـه پــاى بــرادر بـایـسـتـى تـحـت لـواى پـرچـم حــیــدر بـایـسـتى هـسـتـى امـامـزاده مـأنـوس اهـل بـیـت تا بود پـرچـم تو حـرم مـاتـمـى نداشت تا بود شـانـه تـو رقـیـه غـمـى نـداشـت تـو آمـدى دل هــمـه را تـرجـمـه کـنـى
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
قـطرهام با رود تا آغـوش دریا میروم ذرِّهام تا دامـن خـورشـیـد بـالا میروم شدّت ایمان و رزم اوست توحید آفرین برق شمشیرش ز خیل دشمنان بید آفرین از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را میرسم آنجا که زد بوسه نجف بر دستهاش جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دستهاش آمد آنکه در مثَلها با ادب بـشناسیاش ماه باشد در دل تاریک شب بشناسیاش میروم آنجا که باید سر بریزد محضرش شخص عزرائیل باید پر بریزد محضرش مست باید دید رزمی را که توفان میشود از نگاه نافـذش خورشید پنهان میشود آه از رزمی که بیشـمشـیر باشد، آه آه چـشـمهای قـدر بر تـقـدیـر بـاشد، آه آه سمت آن داسی که دارد غنچه را وا میکند سمت آن رودی که دریا را تماشا میکند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
حسین آری اگر نوشید از انگشت پیمبر شیر بنوشد با نگاه این شیر از چشمان حیدر شیر و با اشکی که میریزد به لبهای پسر، بابا اضافه کرده بر این کاسۀ تا نیمه شِکَّر، شیر مثال محکمی شد بر جناس تام وقتی که؛ چکانده موقع گریه به حلق شیر مادر شیر به دور بسترش جمعند شیران بنیهاشم برادر شیر حیدر شیر مادر شیر خواهر شیر نگو چشم و نگو ابرو بگو در مسجد رویش نشسته آهو و رفته است بر بالای منبر شیر برای شرح چشم و ابرویش یک جفت آهو را تصور میکنم در حلقۀ یک گلۀ نر شیر گره خورده ست ابرویش به هم، از این پل محکم چه رفت و آمدی دارند باهم این دو لشکر شیر تمام درد من این است که در اوج نامردی برای شیر زخمی گشت هر کفتار،آخر شیر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
تو کـیـستی که حُرمت اسلام بند توست معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست بـدو تـولـدت چـه شـد ای مـاه هـل اتـی بـوسـه به روی مـاه تو زد شـاه لافـتـی تو کیستی که معرفتت عین واجب است دستت به دست فاطمه روز محاسبه است ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش در دل به جز «علی» به کسی جا ندادهای نـزد «اَحَـد» به گـفـتن «دو» پـا نـدادهای مـمـسـوس ذات بیبـدل پـنـج تـن شـدی هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی روز جـمـل کـنـار حـسـن تـا قـدم زدی آرایـش ســپــاه جــمــل را بــهـــم زدی یک عـمـر میشـود شهـدا در تـحـیـرند بر جایگاه اُخـروی ات غبطه میخورند مــاه بـلـنـد نـیـمـه شـب ایـن قـبــیـلـهای فخـرت همین بس است، کفیل عقـیلهای تسلـیم محـض بودی و حـرفی نـداشـتی حرف حسین را روی چـشمت گذاشتی ای قـلـۀ کـرامـتِ بـی وصـف و دامـنـه هسـتـند ریـزهخـوار عـطـایـت، ارامـنه بـیگـوهــر ولایت تـو مـیشـوم ذلـیــل بـاب الـحــوائـجِ هـمـۀ خـلـق، الـدخـیـل عــقـدهگـشـای هـر گــرهِ کــارهـای مـا ای آخــریـن امــیــد گـرفــتـارهـای مــا صحنت همیشه ملجأ و کهف امان ماست نامـت تسلـی دل صاحـب زمـان ماست هر وصفـی از وفـا و مرامت شـنـیدهام در تـکّـه پـارههـای امـان نـامـه دیــدهام معـصومها به پای غـمت گریه میکنند بر چـوب سـالـم عـلـمت گـریه میکـنند بین فـرات رفـتی و لبهات تـشـنه ماند جسمت میان لشکری از تیر و دشنه ماند بر چـشمهای ناز تو چشم حسود خورد در علقمه به چهرۀ ماهت، عمود خورد شـرمنـدگی، تـمـام وجـود تو را گـرفت وقتی که تیر حرمله، در مشک جا گرفت پای حسین مانـدی و نـقـش زمین شدی یک عمر فخـر مـادرت اُمُّ البنـین شدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
رسیده ماه، ولی جای شب سحر شده است ابوتـراب از امشب اباالقـمـر شده است نـبـود شـاد چـنـیـن بـعـد فـاطـمـه مـولا بگو به قاتل محسن، علی پدر شده است نوشت اُمِّ بنین گـشت مـادر و خـوانـدیم نصیب حضرت صدیقه یک پسر شده است چه هیبتی چه شکوهی چه زور بازویی هراس دشمن از این قوم بیشتر شده است ازین به بـعـد خـیـال نـگـاه چـپ کردن به آل حـیـدر کـرار درد سـر شده است بـگـو بـه اخـم نـگـاهـش، نـگـاه انـدازد کسی ز جان و سر خویش سیر اگر شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
هرچند که در عشق به وسواس رسیدیم لب تشنه به سرچشمۀ احساس رسیدیم با شبـنـمی از اشک به الـماس رسیدیم وقـتـی بـه در خـانـۀ عـبـاس رسـیـدیـم ای عـشق! دخـیـلـیم به لبـخـند ملـیحت پر میکشم امشب به تـمنای ضـریحت تا بودم و تا هستم و تا عشق تو باقیست تا در دلم احساس خوش یاس و اقاقیست تا در سر من شور حجازی و عراقیست سرمستم و مستی من از حضرت ساقیست سـاقـی نـجـف! از مـیِ سـقّای تو مستم مابـیـن دوراهی نـجـف عـلـقـمه هـستم امشب حرم کعبه همین بیت گلین است بـنـتِ اسـدِ امـشـبمـان اُمِّ بـنـیـن است بـا نـام عـلـی نام ابالفـضل قـرین است والله اسـدالله هـمـین است هـمـین است یـعـنـی کـه عـلـی آمـده از راه دوبـاره بـنـت اســـد آرد اســـد الــلــه دوبــاره خوب است که من بعد نیاید سحر از راه وقتی که بلند است شب از طلعت این ماه مـاهـی که درخـشـیـده به دسـتان یدالله ای دست نگـاه حسد از روی تو کوتاه شب بارقـهای در دل چـشمان سیـاهت لاحـــول ولا قـــوة الا بــه نــگــاهــت آیـا قـلـمـی هـسـت کـه روزی بـتـوانـد تا مـدح تـو را بـر خـط دفـتـر بـنـشاند اوصـاف تو بایـد به جـنـونـم بـرسـانـد جا دارد اگر عـالـمی از شوق بخـواند ای اهل حرم میـر و وعـلـمدار رسیده سـقـای حـسـین سـیـد و سـالار رسـیده کافیست قدم رنجه کنی در دل پیکـار کافیست بگیری به کفت تیغ، علی وار دشمن شود از ضربۀ شمشیر تو بیزار کی آیـنـۀ تـیـغ تـو گـیــرد رد زنـگـار ای معرکه مغلوب تو و غرّش خشمت بیجان شده جسم همه با تیغ دو چشمت در وصف تو در کام گرفـتیم زبان را مشـتاق تو دیـدم طـپش هر ضربان را عشق تو برانگـیخـته ادیـان جـهـان را مسحـور خودش کرده دل ارمـنیان را چون آذریان امشب، میخوانمت از جان قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان مـن قــطـرۀ وامـانـدۀ دریــای وصـالـم من سـائل هر روز و گـدای سرِ سـالم نام تو به لب دارم و بهـتـر شده حـالـم مـشـتـاق زیـارت شـدهام بـیـن خـیــالـم در حـسرت تو دل به دل اشک سپردم مانـدم که چرا از غـم هـجـر تو نمردم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
از گـلـستان ولایت خـبـر آمد خـبرآمد که شب منتظران را سحر آمد سحر آمد افق فـضل و ادب را قمر آمد قمر آمد یـم ایـثـار و وفـا را گهـر آمد گهر آمد شـاهـکـار ازلـی را اثـر آمـد اثـر آمـد فاطـمه اُمِّ بـنـین را پـسر آمد پـسر آمد به همه صبـح تجـلای رخ یار مبارک خـندۀ فـاطـمه و حـیـدر کـرار مبارک جشن خون و شرف و غیرت و ایثار مبارک جلوۀ یوسف دیگـر سر بـازار مبارک عید میـلاد ابوالفضل عـلـمدار مبارک نخـل سر سبز امید علوی را ثـمر آمد شب میلاد در او شیر خـدا دید خدا را عشق و ایثار ووفا و شرف و صدق و صفا را آبـرو داده به میـدان شهـادت شهـدا را لاله گون کرد ز خون تا صف محشر، یم لا را بیشتر سینه سپر کرد و بلی گفت بلا را هر چه بر پیکر او تیر بلا بیـشتر آمد آمد آن کودک شیری که بود صولت شیرش بلکه شیران شجاعت همه خوانند امیرش دل هر سلسله در سلسلۀ زلف اسیرش خوشتر از شیر بود وعدۀ زخم سر تیرش اوست عباس که با دیدن رخسار منیرش بوسه زن بازو و پیشانی او را پدر آمد عـلـوی زاده و رخ آیـنۀ طلـعت طاها قمر و از رخ او در دل خورشید ضیاها این گل از کیست باین رنگ و باین بوی الها؟ که ز انفاس خوشش گلشن دین یافت صفاها که بَرَد مژده بر آن فاطمه روحی بفداها که از این فاطمه در جلوه حسینی دگر آمد این همان است که فرموده قمر شمس ضحایش نه عجب خواند اگر شیر خدا شیر خدایش جان من جان همه عالم و آدم بفـدایش حاجیان واله و حیرت زدۀ حج وفایش عشق میقات و عطش مروه و خون سعی صفایش زمزمش علقمه گردید و عمودش حجر آمد کربلا گوهر سرخی است به دریای وجودش شهدا در دو جهان عاشق شیدای وجودش آخرت نعمه شوری است به دنیای وجودش نیـنوا گوشهای از زمزمۀ نام وجودش تا گلستان شود از زخم سراپای وجودش پیش شمشیر سراپای وجودش سپر آمد ای زده دست خدا بوسه به دست و سر و رویت ای گلستان وفا سبز ز خوناب گلـویت رشته عـشق تـمام شهـدا حـلـقۀ مـویت دیده خلق چو اطفال جگر سوخته به سویت من نه مداح توأم بلکه گدای سر کویت شاد از آنم که سر کوی تو عمرم بسر آمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است همان که خَلقاً و خُلـقاً شده مانند پیغمبر علیِ اکبری که نسخۀ خامش اباالفضل است علی در ضربههای مستقیمش چون حسین است و علی در ضربههای نا به هنگامش اباالفضل است حسین بن علی خاصیت خاصش علی اصغر حسین بن علی خاصیت عامش اباالفضل است اباالفضل است معنای ابوالقِربَه به وقت صلح و عباس است شیر آن شیر که رامش اباالفضل است فرات این فالگیر کهنه چون بر عکس شد در خود خودش هم دیده که عکس تَه جامش اباالفضل است شبـیه تو شبـیه او میان مـردمان من هم کسی را میشناسم کُل اسلامش اباالفضل است اگر کوهی به دریا تکیه دارد در دل شیعه است که زینب نیز اقیانوس آرامش اباالفضل است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
اگـر نـقــطـۀ بـا تـنــزُّل نـمـیکـرد اگـر اسـمِ اعـظـم تـغـزّل نـمـیکرد علی بود و خلقت سراسر علی دید علی با خدا رمز و رازش یکی بود علی ذوالفـقـار و نمازش یکی بود خـدا شـد عـلی و پـیـمـبر عـلی شد که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد خـدا جـلـوههـای مـنـاجـاتِ او شـد دلم بُـرد و هربار گـفـتم اباالـفـضل بـبـیـن بـنـد آمـد نـفـسها سـخنهـا بـبـین بـاز مـانـده نـظـرهـا دهـنها که میبـیـند امشب دلم پـر زدن را اگـر آبِ دریــا مـرَّکـب شـود بــاز زمیـن از غـزلـهـا لـباب شـود باز که زینب بگوید که ای جان من تو دعـا کـرد مـیــدان عــلَـم بـرنـدارد در این مـعـرکـه یک قـدم برندارد فـقـط یال و کـوپـال یـکـسر بریزد عـلی بین میدان که تصویر میشد چنان ضربههای تو تـکـثیر میشد پـنـاه حــرم دسـت آب آورِ تـوست خدا این حرم را عجب دیدنی گرد پُر از دست خالی پُر از ارمنی کرد مرا دسـت خـالـی رهـا میکـنی نه تــو نــور قــمـرهـای اُمُّالـبَــنــیـنی دعــای سـحــرهــای اُمُّالــبَــنــیـنی فـقـط بوسه زد روی بالت عـزیزم نظر میخوری رویِ خود را بپوشان از این تیر اَبروی خود را بپوشان زمین میخورم تا زمین میخوری اگر خار چـشمانتان این سپاه است که ای خصم پایانتان این سپاه است سـپاهی که ایرانیاش بَسِّـتان است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
ز امر حق گل کرد بر تاجِ وفاداری نگین چون امیرالمومنین شد صاحبِ حبل المتین غرق در جشن و سرور و شادمانی شد زمین ماهِ کامل داشت در آغوشِ خود اُمُّ البنین بسکه زیبا بود یوسف آمد و وقتِ سحر گوشۀ قنداقهاش زد مُهـرۀ چـشم و نظر دور تا دورش شلوغ و نامِ او آرامِ جان چشمهایش نافذ و عمقِ نگاهش مهربان میرسد دائم صدایِ هلهـله از عـرشیان بوسه زد بر دسـتهای او پدر وقتِ اذان اینچنین بیواسطه حلّالِ هر مشکل شده ظاهراً عـباس! در واقـع ابوفـاضل شده چونکه بود از کودکی راهِ ولایت را بلد رویِ حرفِ حضرت اربابمان حرفی نزد دور بـاشد از وفـاداریِ او چـشـمـانِ بـد شد علمدار و همین را زد به نام خود سند روی شمشیرش؛ علی حیدر مدد مکتوب شد تا ملقَـب شد به سقّا حالِ دریا خوب شد حضرتِ باب الحوائج بود و تمثالِ ادب شد برای زینبِ کبری در آرامش سـبب مشکیِ عمّامهاش زد بارها طعنه به شب تا قیامت وصف او کار شبانه روزِ لب تا گـره افـتاد در کارم سـریع و بیدلـیل حاجتم را بر پرِ کـنجِ علـَم بستم دخـیل!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
دلی که عـشق در آن جـا نگـیرد سـراغ از عــالـم بــالا نـگـــیرد نشد یک لحظه هم درمانده باشیم خـدا عــبـاس را از مـا نـگـیـرد وفـا تـنهـا شود معـنی ابالـفـضل سعادت گـشت با ما همدم امشب جهان آزاد شد از هر غـم امشب امـیـد نـا امـیـدیهـاسـت عـبـاس دل و جـان بـنی الـزهـرا رسـیده ادب را بـهـتـرین مـعـنـا رسـیـده رسـیـده حــیـدر گــردان اربـاب الا یـا ایـهـا الـسـاقی ابـالـفـضـل تو نـور چـشم عـشـاقی ابالفضل تو ای ساقی چه در پیمانه داری غـلامـیت بـرای مـا مـدال اسـت ابالفـضلی شدن اوج کـمال است دعا کـن محـو خـوبیهـات باشم تـو اوج روضـههـای کـربـلایی شـده سـقـایـیات چـه مـاجـرایی خــداونــدا عــلــمــدارم نـیــامــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
به خدا دادیِ سـقـّا غـزلی باید خـوانـد به علی، رتـبۀ او را ازلی بـاید خواند پـسر اُمِّ بـنـیـن نه، پسر فـاطـمه خوان همچنانی که ابالفـضلِ علی باید خواند نیست معصوم، ولی در درجاتِ معصوم برترین است و به عصمت مَثلی باید خواند صاحبِ تیغ و علَم، روح مواسات و ادب دستـبـوسـش هـمۀ پنج ولی باید خواند دست بر قبضه چو گیرد، همه یَل ها به فرار وسطِ معـرکـه ها شیـرِ یـلی باید خواند ساقیِ تشنه لبان است، ولی در جـنّات از قضا لعل لبش را عسلی باید خواند آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین چه بـخـوانم عـلَـمِ مُلک عـلـمداری را چـه بـنـامـم یـل مــیــدان وفـاداری را در شجاعـت نه به والله نـظـیری دارد حـرف اول بـزنـد روز فــداکـاری را قوّت و عزم و اراده، همه در خدمت دوست او به میدان عـمـل ثبت کـنـد یاری را گر چه انبوهِ أمان نامه به پایش ریزند جـز به دلـدار نـگـویـد سـخـنِ آری را ز کراماتِ ابا لفضل همین یک نَم بس که به دریا بکُند وصل، مِیِ جاری را جذبِ حق میکند از دور دلِ نوری را بـه دَمِ تــیـغ بـگـیـرد نـفَـسِ نــاری را آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین در مناجات، عجب دستِ نـیایش دارد در عـنایات، به هر درد گـشایش دارد نـمـیافـتـد ز لــبـش ذکـرِ الــهـی امــا ذکر زهراست که هر لحظه سُرایش دارد همه اوصافِ الهی است در او جمع، ولی عشق و احساس در عباس همایش دارد گر چه مبهوتِ حسین است، ولی در وقتش چـقدَر او به حسن، نـاز گـرایش دارد اصلِ مأموریتِ مـاهِ بنیهـاشم چیست دور تا دورِ حـرم، مـاه نـمـایـش دارد هر چه گوئـیـم ز رزمـیدنِ مولاییِ او سبک جـنـگـیدن او باز ستـایـش دارد آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین ز هجومش، به عقب لشگر دشمن ریزد ابـتـدا تـا به صفِ آخـرِ دشـمـن ریـزد مرکبِ راهورش، پای چو کوبد به زمین لـرزه بر شـاکـلـۀ پـیکـر دشمن ریزد جوششِ غیرت او تا به رگش میجنبد همچنان صاعقهای بر سر دشمن ریزد شیـرِ صـفّـین و دلاور پسرِ شـیـر خدا پیـش چشم هـمه یَلها پَـرِ دشمن ریزد تا به آهنگِ علی، روی به میدان بکند دست و پاهاست که دور و بر دشمن ریزد از عرب تا به عجم، یکسره إذعان دارند که ز تیغش، سپر و خنجر دشمن ریزد آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
عـشق زیـباست خـداوند از آن زیبا تر عرش بالا ست ولی بنده از آن بالا تر هر کـسی سـائـل درگـاه خـداونـد شود میشـود بـین خـلائـق بـه خـدا آقـا تـر درِ درگاه خـداونـد حـسین است حسین هر که دلـبـاخـتـه اوست شود لـیـلا تر به خدا گر که بـگـردی هـمۀ عـالـم را غیر عـباس کسی نیست به او شـیدا تر اینچـنـین شد که خـدا کرد تجـلّی آری عـشق زیباست ابالفـضل از آن زیباتر تا قیامت علم عشقِ ابالفـضل به پاست آری آن عشق که فانی نشود نور خداست نـام عــبـاس کـه آمـد دهـنـم آب افـتـاد گـوئـیـا روی لـب من عـسل ناب افتاد دل به دریا زدگانت چه فراوان شدهاند تاکه تـصویر رخ ماه تو در قاب افتاد نمک بین نگاهـت چـقدر شیرین است دل فرهادیام از عشق تو در تاب افتاد طاق ابـروی تو را کافـر بیایـمان دید سجده کرد و همۀ عمر به محراب افتاد ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته ساقی عشق در این معـرکه سقا گشته روز مـیـلاد تو جـبـریـل خـبـر آورده که خدا از صدف عرش گوهر آورده انـقـدر شـور شـعـف خـانه مـولا دارد گوئـیا حضرت زهـراست پـسر آورده آسمان شب مولا پس از این مهتابی است حـق برای دل خـورشـیـد قـمـر آورده این که با خندۀ خود دارد اشاره به همه کـاشف کرب حـسـین آمـده سر آورده پـاسـبــان حــرم زیـنـب کــبــری آمـد این که در سینه خود کوه جگر آورده زحـمت اُمِّ بـنـیـن بـود که عـباس شود مرد از دامن مادر سوی معـراج رود پـسـرم گوش بـده حـرف دل اُمِّ بـنـیـن آبرویم همه در دست تو باشد پس از این ایـستاده است فلک قـد تو را سِیـر کـند ولی از روی ادب محضر مولا بنشین گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض و سما محـضر آل عـلی چـشم بـیـنـداز زمین هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار تو رکابش بشو عباس، که او هست نگین نکـند لفـظ اخا را تو بگـویی به حسین من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین آنـقـدر خـاک نـشـیـن قـدم یــار شـدنـد هر دو در هر دو جهان صاحب دربار شدند با قـدم های ابالـفـضل زمین میلـرزید دشمن از طرز رجز خواندن او میترسید وسط معرکه میرفت که محشر بشود شاه شمشاد قـدان تا که کمی میغـرید راه و بیراههاش از هول ولا گم میشد تاکه چشمش به غضب سوی کسی میچرخید همه آهنگ عقب گرد به لب میخواندند تا که شمشیر ابالفضل کمی میرقصید میزد از میمنه از میسره میرفت برون با هـجـومی همه لـشگـریان میپـاشید هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه گـفـتــه: لا حـول و لا قــوت الا بــالله بـنـویـسـیـد ابـالـفـضـل بخـوانـیـد حـیـا بـنـویـسـیـد عــلـمــدار بـخـوانـیـد وفــا هـیچکـس مثل ابالفضل نگـیـرد دستی بـنـویـسـیـد ز حـاجـات بـخـوانـیـد روا دیدۀ او همه را یاد جـنان میانـداخـت بـنـویـسیـد از آن چـشـم بخـوانـیـد خـدا بنویسد که سـقـاسـت بخـوانـیـد خـجـل قـول داده سـت کـه آبـی بـرسـانـد امــا مشک افتاد و تو افتادی و ارباب افتاد پای گهـواره طـفـلـش زنی افـتاد از پا بعد تو دشـمن تو اهل جـسـارت بشود بعـد تو زینب تو سوی اسـارت بـرود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
امشب از بخت خوشم شانه ز سر میافتد بس که در آیـنـهام عکس قـمـر میافتد چرخۀ عشق علی چرخ زد و فهمیدیم قـرعـۀ اُمِّ بـنـین است، پـسـر مـیافـتـد این پسر کیست که دل میبرد از اهل ولا با خم ابرویش از خـصم جگر میافتد ذکر تکبیر علی و حـسنـین است بلـند به قـد و قـامت او تا که نـظـر میافـتد مدعی دور شو این معرکه جای پشه نیست چون ز سیمرغ در این معرکه پر میافتد آتش خشم اباالفضل بسی سوزان است هر که با شعله در افتد به سقر میافتد پرچـم زینب کـبراست به دست عباس عـلـم از دست عـلـمـدار مگر میافـتد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
اکنون که با شادی دل ما همنشین است روی زمین سزسبز چون خُلد برین است از آســمــان آواز قــدسـی آیــد و بــاز نغمات قدسی گویی از روح الامین است بس که تـمـاشایی است گـلـزار ولایت چـشم فـلک سرگرم دیـدار زمین است پرسیدم از خورشید، حیران که ای، گفت چـشـمان من محو امیـرالمومنین است گفتم که این بوی بهشتی چست وز کیست گـفتا که این عطر گـل اُمُّ البـنـین است گفتم بگو یک ذرّه از فضل و کـمالش گفتا که او خورشید اخلاص و یقین است گـفـتم چـه داری مـژده بر اهـل ولایت گـفـتا نوید من بر اهل عـشق این است امشب نـسـیم عـشق عـطـر یـاس دارد با خـود خـبــر از مـقــدم عـبـاس دارد گـنـجـیـنـۀ عـشـق و وفـا عـبــاس آمـد آئـیــنـۀ صـدق و صـفــا عـبــاس آمــد ای تـشـنـگـان عـشق و آزادی بـیـائـید سـرچــشــمـۀ آب بــقــا عــبــاس آمــد بـهـر فـداکـاری به بـزم حـق پـرسـتی پــروانــۀ شــمــع هُـــدا عــبــاس آمــد چـون ذرّه در حال و هـوای او بمانـید مـنـظـومـه خـورشــیـدهـا عـبـاس آمـد گـر میچکـد از گونۀ گـل، شبـنم شرم جـان ادب، روح حـیــا، عــبــاس آمــد با غـنچـههـای سرخ عـاشورا بگوئـید ســقــای دشـت کــربــلا عــبـاس آمــد حاجـت طـلـب کن از در باب الحوائج چـون قـبـلـۀ حـاجـات مـا عـبـاس آمـد امشب نـسـیم عـشـق عـطـر یاس دارد با خـود خــبــر از مقــدم عـبـاس دارد تا بر علی این مه جـبـین لبـخـند میزد بر او امـیـرالـمـومـنـیـن لبـخـند میزد بــا خــنــده نــورانـی شــمــس ولایـت از آسـمـان روح الامـیـن لبخـند میزد گه آسـمان با قـدسـیـان خـنـدید، گـاهی با غـنچـههای خود زمین لبخند میزد هرگه حسین از مـقـدم عـباس خـنـدیـد رضوان به فردوس برین لبخند میزد وقتی که زینب شاد شد گوئی که زهرا بـر چـهـرۀ اُمُّ الـبـنـیـن لـبـخـنـد میزد از شـــادی دُردانــههــای آفـــریــنــش در عرش خیرالمرسلـین لبخـنـد میزد پیـغـمبر رحـمت تـبـسُّـم کرد و آن گاه عیسی به چـرخ چارمین لبخـند میزد بـلـبل به گـلـزار مـحـبت این خـبـر را میگفت و با گل های دین لبخند میزد امشب نـسـیم عـشـق عـطـر یاس دارد با خـود خبــر از مـقــدم عــبـاس دارد عباس ایمانش چو کوهی استوار است مـیلاد او مـیـلاد مـردیّ و وقـار اسـت میـلاد او روشن ترین صبح امـید است میلاد او رنگـین ترین روز بهـار است مـیلاد او فصل شـکـوفـایی گـل هاست مـیـلاد او زیـبـاتـریـن روزگـار اسـت میـلاد او در مـصحف پُر نـور ایـمـان سرلوحه ایثار و عشق و افـتخار است مـیــلاد او بــهــر تــمــام پــاســـداران سرمشق آزادی و شور و اقـتدار است میـلاد آن سـرچـشمۀ اخـلاص و تـقـوا فـصل نـزول رحمت پـروردگار است مـیـلاد آن آئـیــنـۀ عـشـق و فـضـیـلـت پایـان غـم، آغـاز شوری پـایـدار است در مـقــدم آن گـلـبـن گـلـخـانــۀ نـــور نقش لب چشم انتظاران این شعاراست امشب نسـیم عـشـق عـطـر یـاس دارد با خـود خـبــر از مقــدم عـبــاس دارد مه بر رخ ایـزد نـمـایش بـوسه میزد خورشید بر خال لـقـایـش بوسه میزد مـاه بنی هاشم لقـب بگرفت و خورشید بر روی پُر نور و ضیایش بوسه میزد شرم وحیا ازچهرهاش میریخت چون اشک وقتی ادب بر خاک پایش بوسه میزد او مظهر عشق و فـتـوت بود و ایـثار گرکه شجاعت بر سرایش بوسه میزد هرگه دعایش بر فـلک میرفت گویی جبریل بر روح دعـایـش بـوسه میزد گاهی علی در بین اشک شوق و مـاتم بر چشم های حـق نـمایش بوسه میزد ای دل «وفـایـی» بـا نـســیـم آرزوهـا دانی چرا بر خـاک پایش بوسه میزد امشب نـسـیم عـشق عـطـر یـاس دارد بـا خـود خبــر از مـقــدم عـبـاس دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
در دلم امشب پُر از شور و نواست گه مدیـنه میرود گه کـربلاست امشـب از جـام ولا پُـر گـشـتهام قـطـره بـودم با ولا کُـر گـشـتهام در سر آمد شـور و حال دیگری در دلـم افـتـاده شــور حــیــدری من مدد گـیـرم ز آل مـصـطـفـی مـیروم تـا عـرش پـاک کـبـریـا رفـت بـالا ایـن دلـم تـا سـوخـتـم چـشـم بـر بـیـت ولایـت دوخـتـم دیدم آنجا شور و غوغایی بپاست عـرصۀ جـولان پـاکان خـداست پُـر شده عـالـم ز شادی و شعـف خـنـده زن اُمُّ البـنـین، شاه نجـف کودکی چون گل در آغوش علیست زین سبب دنیا پُر از نور جلیست غـرق شـادی حضرت اُمُّ البـنـین میزنـد لبـخـنـد امـیـرالـمـؤمنـین آمـده جــبــریـل بـا خـیـل مـلـک آیـنـه گـردان شده چـرخ و فـلک حور و غلمان دسته گل در دستشان گـشته این کودک تـمام هستـشان این نـدا پُر کـرده هر جای زمین آمـده جــان امـیــرالــمــؤمـنــیـن عـاشـقـان عـطـر گـل یـاس آمده شــادمــان بـاشـیـد عـبــاس آمـده آمـده زیـنـت فـضـای مـشـرقـیـن یار و هـمسـنگر به مولانا حسین نـور چـشـم خـامـس آل عـباسـت جـعـفـر طـیـار دشـت کـربلاست روح ایـثـار و وفـا از ره رسـیـد منشاء عشق و صفا از ره رسید او وفـا را بـا وفـا شـرمـنده کرد او فـتـوّت را دوبـاره زنـده کـرد در شجاعت ذوالفقار حیدری است سیرت و خُلق نکویش کوثری است مرتضایی عـلم عـباس عـلی ست مجـتـبـایی حـلم عـباس عـلی ست فـاطـمی، خُـلق و خـصال او بود هـاشـمـی طـلـعـت جـمال او بود بر بـنی هـاشـم بود نـور دو عـین جـان زینب، هـستی مـولا حسین دوست و دشمن صدایش میزنند بوسهها بر خاک پـایش میزنـند در گـرفـتاری به او پُـل میزنند بـر دو دسـت او تـوسّل میزنـند عیسوی و موسوی مفتون اوست شیعـگـی ما بدان مـدیـون اوست شیعـیان مـرتضی را مـقـتـداست نام عـباس علی مشکـل گـشاست دردمـنـدان جـهـان را او دواست هر که آید سوی او حاجت رواست دستگـیر این جهان و آن سراست بـاب حـاجـات تـمـام انـبـیــاسـت ما هـمه مـست می از جام تـوأیم مـا اسـیـــر دانـــه و دام تــوأیــم مـا هـمه درمـانـده و بـیـچـارهایم در پـی درمـان درد و چــارهایـم مـا گـدایــان سـر کــوی تــوأیــم دست خـالـی بـر در کـوی تـوأیم گـر نگـاهـی از ره احـسان کـنی درد بـیدرمـان ما درمـان کـنـی بـا نـگـاه تـو در عـالـم شـیـعـهام در دو دنـیــا بـا ولایـت بـیـمـهام نوکر پـیـر تو هـستم من( رضا) دستگـیـری کن ز من روز جـزا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
گلزار زمین خوبتر از خُلد برین است هر سو نگرم نور خداوند مبین است دامان زمین سجده گه روح الامین است در بیت ولایت پسری ماه جبین است این شمع فروزان حرمخانۀ دین است این نجل علی دسته گل اُمّ بنین است در باغ ولا عطـر گـل یاس مبارک آمد به جهان حضرت عباس مبارک امروز بـنی هـاشـمـیان را قـمـر آمد از بحر خـروشـان ولایت گهـر آمد گـلـزار امـیـد عـلـوی را ثـمـر آمـد یـا فــاطـمـۀ اُمّ بـنـیـن را پـسـر آمـد گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد بر حـیـدر کـرّار، حـسیـنـی دگر آمد لبخند حسن بر گل رخسار حسین است خیزید که میلاد علمدار حسین است عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش عباس که گردیده مَلک محو جمالش هرگز نرسد دست به دامان کمالش بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش دائم صـلـوات نـبـی و احـمد و آلـش عطر نبوی میدمد از باغ خصالش شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش ای مِهر ببر سجده به خاک سر کویش ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش ای خضر ببر آب بقا از لب جویش ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش این طفل نه سرباز فداکار حسین است سقّا و سپهدار و علمدار حسین است جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است چشمش همه دم باز به رخسار حسین است لبخند به لبهاش زدیدار حسین است پیداست که در قلزم خون یار حسین است بنوشته به پیشانیَش از روز ولادت عباس بُوَد عـاشـق ایـثار و شهـادت عبّاس حـسیـنی بُوَد از روز ولادت عـبـاس بود مـنـتـظـر روز شهـادت عـبـاس کـند با تن بیدست عـبـادت عباس دهد بر همه گان درس رشادت عباس سراپا به حـسین دارد ارادت عباس گرفته است در این کوی سعادت عباس، غـمـی جز غـم دلـدار ندارد عباس، حسینی است به کس کار ندارد من روز ازل رشـتـۀ آمـال گـسـستم من دل به ولای پسر فـاطـمـه بـستم من عاشق و دل باخـتۀ عهـد الـستم من درهـم و دیـنار عـدو را نپـرستم من منتـظـر تیـر بـلا بودم و هـستـم این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم من در طلب شیر، نیام تشنۀ دردم من کودک گهـواره نیام مرد نبردم قـنـداقـهام از دامن گهـواره بـرآرید در زیر قـدمهـای امـامـم بـگـذاریـد شیرم به چه کار آید شمشـیر بیارید بر دامن گهـواره ز خـونم بـنگـارید عباس، حسینی است حقیرش نشمارید بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید از لعـل لبـش زمـزمـۀ عـشق برآید ای بحر خجل، از لب عطشان تو عباس ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس ای در ره دلدار به کف جان تو عباس ای دین خدا عاشق ایـمان تو عباس ای عالم و آدم همه قربان تو عباس ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس پیوسته دلم یاد تو و یاد حسین است میلاد تو همچون شب میلاد حسین است در برج ولایت قمری تو قمری تو بر نخـل ولایت ثمری تو ثـمری تو در بحر فضلیت گهری تو گهری تو در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو الحق که علی را پسری تو پسری تو تو یـوسف دو فـاطمه و چار امامی در بـیـن تـمـام شـهـدا مـاه تـمـامـی از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد برنی سرت آئینۀ مصباح هُـدی شد افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه کافتاد نگاهت به لب خشک سکـینه ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو بـر سیّـد عـشّـاق نـمـایـنـده توئی تو در سینۀ ما، نور فـزایـنـده توئی تو بر هر گـره بسته گـشایـنده توئی تو در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو الهـام تو و لطف تو وجـود تو بـایـد بیفیض تو میثم چه بگوید چه سراید
: امتیاز
|