کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمد مبشری     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : ترکیب بند    

در حـلـقـۀ لاهـوتـیـان شـور و نوا بود            هر جا سخن از وصف یاری دلربا بود

در رفت و آمد بود فـوجی از مـلائک            از عـرش آوایی به جـمـع مـاسـوا بود


عــشـاق بـا حـق وعــدۀ دیــدار دارنـد            وعـده گه زیـبای حق با مصطـفی بود

میـعـاد عـشاق از ازل تـعـیـین نمـودند            این بار وعـده گاهـشان غـار حـرا بود

آن چه در این دیدار بر هستی عیان شد            یـک هــدیـۀ والا ز درگــاه خــدا بــود

یـعـنی خـدا یک لطـف بی‌هـمـتا نموده

یک رحـمـة لِلـعـالـمـین اعـطـا نـمـوده

او که خدا بر ذات نامش خورده سوگند            جبریل بر وحی کلامش خورده سوگند

آن کس که قـبل از خلـقت عالم خداوند            در نور خود بر احترامش خورده سوگند

تنها نه بر نامش خـدای او قـسم خورد            بر خاک مانده زیر گامش خورده سوگند

هر سنگ زیر پـای او در روز بعـثت            بر صدق و گفتار و پیامش خورده سوگند

در سورۀ رعد او علی را شاهدش، خواند            یعنی که بر او و امامش خورده سوگند

آن کس که پـیـغـمـبـر به کل انـبـیا بود

مـولا ابالـقـاسم مـحـمد مـصـطـفی بود

هر کس که مستی می‌کند ساغر گرفته            سـاغـر ز دست شاهـد و دلبـر گـرفـته

گـفـتا که اِی مُـزَّمَّـل اِی مُـدَّثِّر ای یـار            برخـیـز که پـیـغـمـبـری‌ات سر گـرفته

وقـتـی که می‌لـرزیـد در زیـر عـبـایی            روی لـبـانـش ذکـر یـا حـیـدر گـرفـتـه

باشـد تـراوش‌هـای لـعـلـش در ولادت            وحیِ الـهـی را کـه پـیـغـمـبـر گـرفـتـه

زمـزمـۀ نام عـلـی را هـر که بـشـنـیـد            ایـن ذکـر را تـا لـحـظـۀ آخـر گـرفـتـه

اسـتـاد جـبـریـل امـیـن تنـهـا علـی بود

در قـبـر می‌گـویم فـقـط مولا علی بود

دین نـبـی، حُـبّ و تــولای عـلـی بـود            مـهـر جـمـال و روی والای عـلی بود

گویا نظـر بر وجه حق می‌کـرد طـاها            وقـتی که مشـغـول تمـاشـای عـلی بود

گـر کاروان‌ها حُسن یوسف را شنـیدند            یوسف خودش سرمست سودای علی بود

آنچه که جبـریل از طـریق وحی آورد            وقـت ولادت روی لـب‌های عـلـی بود

وصفی که قرآن هم ز وَجه‌الله می‌کرد            وجـه‌الـهـی از روی زیبـای عـلی بـود

گـفـتا پیـمـبر معـنی ایـمان چـنین است

ایمان همان حُبّ امیر المـؤمنـین است

: امتیاز

عید مبعث پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم ( تضمین غزل حافظ)

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : تضمین

چو بر اریکه سوار آن یگانه فارسْ شد            پیاده یوسف و یعقوب و نوح و یونس شد

بـزرگ مـکـتب تـوحـیـد را مؤسس شد            سـتـاره‌ای بدرخـشـید و مـاه مجـلس شد


دل رمـیـدۀ مـا را انـیـس و مـونـس شد

قدم نهاد به خاک احـمد فـرشته سرشت            گرفت گلشن هستی طراوتی چو بهشت

به مزرع دل عـشاق تخم عاطـفه کشت            نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غـمـزه مسئله آمـوز صد مدرٌس شد

بـسـوی او زده پَـر مــرغ فـکـرت اُدبـا            بـه خـوی او گـرویـده بُـتــان پـاک قـبـا

ز روی او شده شرمنده مهر و مه عجبا            به بوی او دل بیـمار عـاشـقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

یگـانه گـوهر گـنجـیـنۀ طـریقـت اوست            امیر کشور عشق است و دولتش نیکوست

شکوه معجزه را بنگر و مگو جادوست            بصدر مِصطَبَه‌ام می‌کشاند اکنون دوست

گدای شهـر نگه کن که میر مجـلس شد

به بام عـرش، ملائک زدند پرچم نـور            شد از تجلّی او چـشم بت پرستان کـور

بگو به غصّه و غم دور باش از ما دور            طرب‌سرای محبت کـنون شود معـمور

که طاق ابـروی یـار منَـش مهـندس شد

دهـد منـادی غـیب از فـراز عـرش نـدا            رسید مظهر حق رکن دین و میـر هُـدا

به پاس مقدمش ای جرعه نوش پاک ردا            لب از تـرشّـح می پـاک کن برای خـدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

بیا بنـازمت ای شـهـسوار عرصۀ جود            بخـوان تـرانۀ پُر شـور حمد یا محـمود

تو در قیام و ملائک به سجده‌اند و قعود            کرشـمۀ تو شـرابی به عـاشـقان پـیـمود

که علم بی‌خبر افتاد و عقـل بی‌حس شد

فـرشته آمد و بگـریخـت دیو با خواری            به جـمع دلـشـدگـان مژده داد و دلداری

شـدم بـه رغـم رقـیـبـان غـلام دربـاری            چو زر عـزیز وجـودست نظم من آری

قـبـول دولـتـیان کـیـمـیـای این مـس شد

به عاشقـان خبر وصل دوست برسانـید            سرود گـرم محبت ز نای جان خـوانـید

به مقدمش چو «کلامی» گلی بیفـشانید            ز راه میـکـده یـاران عـنان بـگـردانـیـد

چرا که حافظ از این راه رفت و مُفلس شد

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : نرگس غریبی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

آمد از یـثـرب نـدای اقـرأ روح الامـیـن            آیه‌های نور نازل گشته بر، کهف‌الحصین

سـجـده بر مـحـراب ابـروی محـمد آمده            خـتم آل المـرسلین از یثـرب احـمد آمده


جـمله ارکان جهـان استاده بر فرمان او            آیـه‌های عـشق نازل شد به جان جان او

از حرا باران رحمت می‌رسد اینک، بخوان            بسم ربک، بسم ربی، بسم رب دو جهان

هل أتی را جرعه جرعه، نوش جانت می‌کنند            نرم نرم اینک به خالق، آیه خوانت می‌کنند

مور شد ملک سلیمان‌ها به خاک پای تو            نـور شـد «إقـرأ» مـیان آیـۀ لـب‌هـای تو

از حرا "إقرأ" به گوش آمد، جهان آواز کرد            جبرئیل امشب به بوی پیرهنت پرواز کرد

خلعـت پیـغـمـبری باشد مـبارک بر شما            رحـمـة للعـالـمین از یثرب آمد سوی ما

چشمۀ توحـید لبهای تو جـوشیدن گرفت            آیه‌های رحمت و رأفت خروشیدن گرفت

آسـمـان‌ها نـور پـاشـیـدنـد بـر نـور خـدا            منجلی شد کوه نور امروز، از غار حرا

سفره دار خالقی و دست تو حاجت رواست            آیه‌های روشن تو، جلوۀ شمس و ضحی ست

عید مبعث، شد طلوع فجر ختم المرسلین            احـمد آمد تا که باشد رحـمت للعـالـمـین

: امتیاز

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

صدا چندین و چندین بار می‌پیچید می‌پیچید           در آن ابعاد کم، بسیار می‌پیچید می‌پیچید

که إِقْـرَاء یا محمد یا محمد یا محمد؛ هان           صدا در لا به لای غار می‌پیچید می‌پیچید


بخوان با نام رب خویش؛ من خواندن نمی‌دانم           صدا در گوش با اصرار می‌پیچید می‌پیچید

به پایش نـوح می‌افـتاد، ابراهـیم می‌افتاد           به دورش حیدر کرار می‌پیچید می‌پیچید

محمد آمد از غار حرا اما هنوز آن صوت           میان کـوه با تکـرار می‌پیچـید می‌پیچـید

همان طوری که می‌آمد عبا مثل گیاهی سبز           به پای مرد پیچک وار می‌پیچید می‌پیچید

و تا گردد فدایی رسول الله، چون عالـم           به دور فرق او دستار می‌پیچید می‌پیچید

و الـلـهـم بـا تـاکـیـد بـر آل مـحــمـد هـم           در آن شب در دل اذکار می‌پیچید می‌پیچید

محمد آمد و حیدر بغل واکرده و تا صبح           دمـادم یـار دور یـار می‌پیچـید می‌پیچید

و چون که شد علی نقطه برای باء بسم الله           نبی دورش چنان پرگار می‌پیچید می‌پیچید

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : وحید کردلو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سوز مناجـات تو پُـر کرده زمان را            آتش زده داغت دل هـفت آسـمـان را
هرشب دعـاگـوی تمـام خلـق هـستی            نفـرین نکـردی دشـمن نامهـربان را


بغضی نشسته در گلویت مثل حـیدر            داری بخاطر درد خار و استخوان را
دربـنـد هـستـی شیـعـیـان آزاد باشـند            زیر شکـنجـه می‌کـشی بار گران را
شـمع وجـودت ذرّه ذرّه می‌شـود آب            داری تحـمل می‌کـنی زخـم زبـان را
روح تـو را دشـنــام‌هـا آزرده کـرده            فکـری بکـن مأمـورهای بد دهان را
وا کرده پای ابن شاهک را به زندان            نفـسی که تا گـودال برده ساربان را
شکـر خـدا فـردا نمی‌بـیـند عـزیـزت            روی لبان خـشک تو خون روان را
دخـتـر نـدارد طـاقـت اینـکـه بـبـیـنـد            هر صبح و شب بی‌حرمتی این و آن را
چـشم حـرامی سوی نامـوست نیـفـتد            هرگز نبـیـنـد خـندۀ شـمر و سنان را
یـا کـه زبــانـم لال در بـیـن اجـانـب            حـتی نـبـیـنـد سـایـۀ نامـحـرمـان را!
شکر خـدا جـسمت نشد پامال دشمن            از تو نمی‌گیرد سنان تاب و توان را
دیـروز امـا مـرکـب دشـمن در آورد            زیـر و بـم تلـخ صدای استـخـوان را
زخـم لـبان چاک چاکـت یـادت آورد            بزم شراب و ضربه‌های خیزران را
اصلا حـسین کـنج زنـدانی و با خود            کنج خرابه می‌بری مرثـیه خـوان را
بر روی نیـزه هم شده برگرد امشب            آرام کن با خنده‌ای معصومه جان را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت اهل بیت و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

بر سیـنۀ تو رد پای چکـمه‌ای نیست            از تو نمی‌گیرد سنان تاب و توان را.

مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای که تـسبـیـحِ هـمه اهـلِ دعـایی آقا            هـفـتـمـیـن پـلّـۀ پــروازِ خــدایـی آقـا

آیـنــه دارِ رُخِ شــیـــرِ خــدایــی آقــا            پـاره‌ای از جـگـرِ خـیـرِ نـسـایـی آقـا


پـسرِ حـضرت صادق چقَـدَر والایی

کوه احسان، یمِ رحمت، پسرِ زهرایی

دمِ تو عـینِ مـسیحـاست خـدا می‌داند            نَفَـست اصلِ مـداواست خـدا می‌دانـد

هنرت رخنه به دلهاست خـدا می‌داند            نامت ای یار چه زیباست خدا می‌داند

حضرت عشق همیشه کرمت پا برجا

تا خودِ حـشر الهـی عَـلَـمت پا بـرجا

بابِ حاجات بده حاجـتِ ما را امشب            حضرت نور بده عزّتِ ما را امشب

کسل هـستـیم بـده هـمّتِ ما را امشب            گرچه پـستـیم بده قـیمت ما را امشب

ما فـقـیرانِ جهـان را بپـذیـر آقـاجان

مرحمت کن ز گدا دست بگیر آقاجان

در سرم حال هوایی‌ست هواییِّ حرم            قـسـمتـم کن که بیـایم به گـدایّیِ حرم

کاظمین ست و یقین عطرِ خدایّیِ حرم            کی شفـایـم بـدهـد خـاکِ دوایّیِ حـرم

برسان تذکـره‌ای جانِ رضا  یا مولا

کی ببینم حرم و صحن و سرا یا مولا

بـه عـنایاتِ تو سوگـند شکـایت دارم            خـسته جـانم بخـدا میـلِ هـدایت دارم

از تو درخواستِ یک برگۀ دعوت دارم            ببرم شهرِ خودت شوقِ زیارت دارم

یـا امـامُ الـفـقــرا فــقـرِ تـمــامــم آقــا

نـوکـریِّ تـو نـمـوده ست بـنـامـم آقـا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

پـسرِ حـضرت صادق چقَـدَر والایی            فاش و بی‌پـرده بگویم پسرِ زهـرایی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در سرم حال هوایی‌ست هواییِّ حرم            قـسـمتـم کـنگره بیـایم به گدایّیِ حرم

له عـنایـاتِ تو سوگـند شکـایت دارم            خـسته جـانم بخـدا میـلِ هـدایت دارم

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

او که بـاران به دلِ ابر بهـاران می‌داد            به لبِ تـشـنـۀ هر بـادیـه بـاران می‌داد

مثل گلهای بهاری که پُر از عطر خداست            نفسش، روح به احـوال پریشان می‌داد


خشم خاموشِ زبانش، به جهان درسِ حیا            صبر او حوصله بر موسیِ عمران می‌داد

روزه بود و همه روزه به دعا می‌پرداخت            دم به دم با نفسش بوسه به قرآن می‌داد

مثل خورشید که مهرش همه جا می‌تابد            با نگـاهش به زن مـفـسده ایمان می‌داد

بـا وجــودِ ســتــمِ وافــرِ زنــدانـبـانَـش            وقتِ افطار به او هم رطب و نان می‌داد

ابرها از غـم سنـگـین دلـش می‌گـفـتـند            اشک هایش به زمین صبر فراوان می‌داد

دلِ سجـاده هـم از غـربت او می‌نـالـید            موجِ اشکش خبر از روضۀ پنهان می‌داد

ولی افـسوس که این قـوم نمی‌فـهـمیدند            باب حاجات به زندانِ جـفا جان می‌داد

با تـمام بـدی‌اَم او چه کـریـمـانه صفت            غزلِ سادۀ خود را به "مزینان" می‌داد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر مغایر روایات معتبر است زیرا بر اساس روایات معتبر ( مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ص ۲۹۷؛ بحار الانوار ج ۴۸ص ۲۳۷ ) هارون کنیز زیبا رویی را برای حضرت فرستاد نه زن مفسده؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مثل خورشید که مهرش همه جا می‌تابد            با نگـاهش به زن مـفـسده ایمان می‌داد

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد علی بقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

این طور اگر در غل و زنجـیر اسیری            جرمت فقط این است که از نسل غدیری

امروز تو دیروز کسی غیر علی نیست            در بنـد هـم ای مـرد سرافـراز امیـری


حکم تو همان حکم رسول است بلاشک            شـأن تو هـمان شأن وصیی و وزیـری

عـالم هـمه در بند تو هـستـند و گرفـتی            هر گوشه چشمت دو سرا را به اسیری

در بارش رحمت به سر این همه محتاج            از جـنـس نـگـاه تـو نـدیـدیـم نـظـیـری

محفوظ شد از رنج و بلا شیعه به لطفت            چون فـاطمه فکـر همه‌ای خیر کـثیری

جز اینکه به دسـتان کـریـمت شده دارا            از خـانـۀ تـو رد نـشـده هـیـچ فـقـیـری

رفـتار تو معـلـوم کند خـوف و رجا را            قـربـان کـلامت که نـذیـری و بـشیـری

از نالـۀ جـانـسوز تو در گـوشۀ زنـدان            پیداست که از جان به لب آمده سیـری

پــا راه نـــدارد دو قـــدم راه بــیــایــی            هر قـدر اگـر دسـت به دیـوار بگـیری

در چشم تو تاریکی زندان شد اگر تار            از ضربۀ سیلی ست نه از کثرت پیری

این پـیـرهـن پـاره بـرازنـدۀ تو نـیـست            شایـسـتۀ پیـراهـنی از جـنس حـریـری

از بس که نحیف است تنت، موقع سجده            مـانـنـد عـبـایی که رهـا بـین مـسـیـری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ حذف شد

موسی و مسیحات کمر بسته به خدمت            تا کِی کـرمـی کـرده و خـادم بـپـذیـری

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحار الانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این تخـتۀ تـشیـیع تو یـادآور غـم‌هاست            هم پشت درافتاده و هم روی حصیری

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رضا ماه پری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب شب شهادت موسی‌ابن جعفر است           یعنی شب زیارت موسی‌ابن جعفر است

در حـیرتم ز غـربت آن هـفـتـمین امام           زندان گواه غربت موسی‌ابن جعفر است


از دامنش بگیر که  باب الحوائج است           این منصب از جلالت موسی‌ابن جعفر است

یک چشم او به مشهد وچشم دگر به قم           اینجا دو تا امانت موسی‌ابن جعفر است

شب‌ها به کـنج محبس و راز و نیاز او           اوج نشان عزت موسی‌ابن جعفر است

هرگز به شکوه لب نگشود از جفای دهر           این درس استقامت موسی‌ابن جعفر است

گـفتم به دل کجا ببـرم درد خود بگـفت           آنجا ببر که هیئت موسی‌ابن جعفر است

آنکه تو را کـشانـده به این محفـل عـزا           دارم یقین که دعوت موسی‌ابن جعفر است

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هر دم و بازدمـش آیـه و تکـبیـر فقط            بگـذارید کـند سـجـده دلـی سـیـر فقط

بعد این سجده اگر خواست ببندد قامت            ضرب شلاق نبـندیـد به این پـیر فقط


این عبا نیست که افتاده زمین پیکر اوست            مانده از قاب تنش، سایۀ تصویر فقط

پلک او حوصلۀ بار ندارد زخمی است            مژه می‌ریزد از این اشک سرازیر فقط

در سیه چال سر از سجده که بر می‌دارد            کاش جـایی نکـند گـردن او گـیر فقط

انحـنـای کـمـرش بیـشتـر از قبل شده            بالـش زیـر سـر او شده زنجـیـر فقط

کاشکی موقع دفـنش بدنش را نکـشند            یا بگـیـرند تنـش را همه از زیر فقط

یک نفر هفت کفن داشت ولی کرببلا            یک نفر شد کفنش نیزه و شمشیر فقط

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

بسکه پهلوش به در خورد و به دیوار گرفت            از خدا خواسته زهـرا برسد دیر فقط

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رحیم فیضی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شیعیان وقت عزا شد، مصطفیٰ نالان شده            در غمِ موسی بن جعفر، فاطمه گریان شده

گشته مسموم از رُطَب، با جَبر هارونِ لعین            در، درونِ سینهٔ تنگـش نَفَـس پنهان شده


نالهٔ اهل سـما پـیچـیـده در گـوش زمـان            گوئیا هـفت آسمان در ناله و افـغان شده

نوحه‌خوان گشته ملائک، عرشیان در آه و وا            چون غریبی کُشته در مُلکِ غریبستان شده

لـحــظـه‌هـای آخــرِ آن سـیّـدِ والامــقــام            واژهٔ غربت زِ قربش، واله و حیران شده

چونکه کاظم غرقِ در حمد الهی گشته وُ            ذکر و نجوایِ لبَش، یا حَیُّ و یاسبحان شده

ناگـهـان پـیـکِ اَجَـل آمـد به بـالـین امـام            خیره برسمتِ بقیع، آن خسروِ خوبان شده

زد صدا مادر بیا، من هم غریبم چون حسین            وامـصیبتْ قـتلگـاهم، گـوشهٔ زندان شده

چشمم از زهرِ ستم تار و دلم در پیچ وتاب            پیکـرِ تبدارم از ظلم و جـفا بی‌جان شده

(فیضیا) ختمِ مصیبت کن، دلم آتش مَزَن            مادرش زهرا به بالینِ پـسر مهـمان شده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛  البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت « مصباح الزائر صفحه ۳۸۲ » آمده که به معنی ساق کبود شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ در فرهنگ لغت کلمه « الْمَرْضُوضِ» به معنی  « کبود شده » است و کلمه شکسته شده عبارت « المکسور» می باشد لذا علمایی همچون آیت الله الهی قمشه ای در ترجمه این بخش از مفاتیح عبارت « ساق مجروح شده » را بکار برده اند؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سِندِ ملعـون آنقَـدَر، زد تـازیانه بَر تَنَـش            فی المثل پاشیده از هم مُصحَفِ قرآن شده

تازیانه یکطرف، رگبار سیـلی یکطرف            صورتش نیلی، پُر از خون، آن لب و دندان شده

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : اصغر چرمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شـانه‌های آسـمان لـرزید از بـار غمت            دیدۀ افـلاکـیـان شد ابـر خـونـبار غمت

عرش حق زد ناله و افتاد بر روی زمین            خُرد شد ارکـان آن در زیر آوار غمت


پیکرت تشیع شد بر دوش زخمی نسیم            شد مشام عرش پُر از عطر سرشار غمت

عرش حق شد کاظمیه، نوحه خوان شد جبرئیل            تا طـنین انـداز شد امروز اخـبار غمت

آسمـانها زیر تابـوتت کـمر خم کرده‌اند            ریخـتـند افلاکـیان در پای دیوار غـمت

حـنجـر مرثـیه‌ام زخمی داغ روضه‌ات            پیکـر شعـرم اسـیـر درد بسیار غـمـت

می‌توان دیوان نوشت از جوهر اشک شما            صد غزل مرثیه شد در بین آثار غمت

رشـتۀ عـشق تو را بین کـلافی بـسته‌ام            تا که باشم مـوجب گرمی بازار غـمت

مدخل باب المرادت پنجره فولاد ماست            تذکره می‌خواهد امشب این گرفتار غمت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سـلام حـضـرتِ دلـدارم اَیُّـهَـاالکاظم            سـلام حق به تو ای یـارم اَیُّهَاالکاظم

گدایت آمده مضطر دوباره اِرحـمنی            ای از ازل سر و سالارم اَیُّهَاالکاظم


نـشـسـته‌ام به امـیـد نـگـاه پُر مهـرت            غـریقِ در مـحـن و زارم اَیُّهَاالکاظم

دوبـاره با نـظـری فـاطـمی عزیزالله            تو بـاز کن گـره از کارم اَیُّهَا الکاظم

بیا به جانِ رضا جـانـتان پـناهم باش            بـبـیـن غـریب و گرفتارم اَیُّهَاالکاظم

در این زمانۀ پُر جرم و دلفـریـبی‌ها            بـیـا تـو بـاش نـگـهـدارم اَیُّـهَاالکاظم

مرا ردم نکن ای بابِ شهر حاجت‌ها            اگـرچـه خـادمِ سـربـارم اَیُّهَـاالکـاظم

بدون تو به خداوند پوچِ محض هستم            گُـلِ هـمـیـشـه بـهــارم اَیُّـهَـا الـکـاظم

محـبـتت به خـدا آبرو به من بخـشید            تـویـی دلـیــلِ وقــارم اَیُّـهَــاالـکـاظـم

دلیلِ عـاشـقی‌ام عـشقِ بی‌مثالَ‌ت شد            شـدی تو زیـنتِ اشـعـارم اَیُّهَاالکاظم

خـدا کـند که شود خرجِ سفـره‌ات آقا            تــمــامِ دار و نــدارم اَیُّـهَـاالـکــاظــم

رسیده فصل عزای تو ای گلِ زهـرا            ز مــاتـمِ تـو عــزادارم اَیُّـهَـاالکـاظـم

روان شده ز غمت اشک چشم من آقا            بـبـیـن کـه ابـرِ بـهـارم اَیُّـهَـاالکـاظـم

دوباره گـوشۀ زنـدان جای تو گردید            وخـیـمِ حـالِ تـو سـردارم اَیُّهَاالکاظم

اسیر ضربِ لگدها و ضربت سیـلی            شـدی عـزیـز و نـگـارم اَیُّهَـاالکـاظم

نمانده از بدنت بر سرت چه آمده است؟            بـگـو امـامِ بـزرگـوارم اَیُّـهَـا الکـاظم

مـیـان پـنـجـۀ کُـفّـارِ ظـالـمِ افــتــادی            دهـد داغِ تــو آزارم اَیُّـهــَا الـکــاظـم

: امتیاز

زبانحال امام موسی کاظم علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم            لحظه لحـظه، ذرّه ذرّه، آب گردیده تنم

بس که لاغر گشته‌ام چون می‌گذارم سر به خاک            خصم پندارد که این من نیـستم پیراهنم


در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده‌ام            این نماز این حال خوش این اشک دامن دامنم

هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند            این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم

قاتل دل سنگ می‌خندد به اشک دیده‌ام            حـلقـۀ زنجـیر می‌گـرید به زخم گردنم

بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته            محـو گـشته جای نقـش تـازیانه بر تـنم

روزه‌دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم            کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم

گاه گاه از ساقهای پای من خون می‌چکد            بس که پا سائیده گـشته بین کند و آهنم

دوستان! از گریۀ من حبس هم آمد به تنگ            با وجـود آنکه خـندیـدم به روی دشمنم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پیش او وقت گدائی صحبت از سوگند نیست           چندمین بار است،یا…، نه صبحتی از چند نیست

ذکر یا باب الحوائج، جان گرفت از جود او           بِشْر حافی بی‌سبب با ذکر او خرسند نیست


ظلم شد در حق این آقای مظلوم و غریب           حق او را بین ما جمعی که بشناسند نیست

گرچه دلتنگ رضاجان است در زندان ولی           درد این آقا یـقـیناً دوری از دلبـند نیست

کظم غیظ از درس‌های مکتب پُر نور اوست           حاصل رنجدیدنش چیزی به جز لبخند نیست

ایـنـقـدر زنجـیـر دور گردن او بسـته‌اند           روی تن از دست این زنجیر، گردن، بند نیست

در حقیقت این سیه چال است زندانی اوست           پس نباید گفت در بند است او دربند نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید،  فراموش نکنیم دغدغه و درد و غم اهل بیت دوری از فرزند و عیال نیست بلکه دغدغه آنان مغفول و مهجور ماندن اسلام حقیقی و احکام آن است

سخت دلتنگ رضاجان است در این چند سال           درد این آقا به غیر از دوری دلبند نیست

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مهدی کبیری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بین هجـومی از خـفـقـان در سیاه چال            پـیچـیده باز صـوت اذان در سیاه چال

در پـشت ابر کـیـنۀ ظـلـمت پـرست‌ها            خورشید کرده چهره نهان درسیاه چال


قـلبی که قـبلۀ همه عـشاق عـالـم است            افتاده است از ضـربـان در سـیاه چال

ای مــاه روزه‌دار خــدا، بـا لـبــان تـو            هر روزِ سال شد، رمضان در سیاه چال

دارد به حال وروز تو خون گریه می‌کند            زخمی که باز کرده دهان، در سیاه چال

لب تـشـنه بودی و سر تو داد می‌زدند            خولی و شمر و زجر وسنان در سیاه چال

چـرخـیـد بـا اصـابـت هـر تـازیـانـه‌ای            دور سرت زمین و زمان در سیاه چال

بـا اقـتـدا به حـضـرت مـادر نـمـاز را            این بار هم نشسته بخوان در سیاه چال

ما نان ز دست‌های کریم تو می‌خوریم            گرد از عبای خود بتکان در سیاه چال

سهـم دعـای هر شب عـجـل وفـاتی‌ات            شد غربت و سپردن جان در سیاه چال

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

خـدا بر پا کند در عـالـمِ بالا عـزایت را           نـدارد کـوه تـابِ بــردبـاریِ بـلایـت را

تورا محصور کردند و نداستند در سجده           ملک می‌دید در عرشِ الهی رد پایت را


صدای هتکِ حرمت هرچه می‌پیچید در زندان           در و دیوار نشنید از لبانت جز دعایت را

برای تکیه دادن ای پدر، دردانه می‌خواهی           ولی افسوس دارد میله‌ها حکمِ عصایت را

رسید ابرِ سیاهی باز بالایِ سرت ای نور           چه حرفی کرده بارانی دوباره چشم‌هایت را؟

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام ( توصیف حرم کاظمین )

شاعر : محمدحسین ملکیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوبـاره چـنـگ زدم دامن خـراسان را            به کـاظـمین رساندم صدای لـرزان را

برای حـاجت کوچـک نـمی‌روم آن جا            دریـغ اگر که بگـویم به او غـم نان را


منی که هیچ نـدارم برای عـرض ادب            چه تحفه‌ای ببرم پیشکش کنم؟ جان را

دو پادشاه به یک سرزمین نمی‌گـنجـند            کـنـار هم به خـدا دیده‌ام دو سلطان را

که دیده در وسط آسمان دو تا خورشید؟            کـه دیـده پـا قــدم آفـتــاب، بــاران را؟

ببـین چه بخت بلندی! به دست کوتاهم            گرفتـه‌ام من بی‌دست و پا دو دامان را

ببین کسی که خودش میهمان زندان بود            چه بی‌مـضایـقه دارد هوای مهـمان را

به چشم دیده اسیری ست در دل زندان            به چشم دل به اسیری گرفته زندان را

بر او که لحظه به لحظه مسافر عرش است            گماشته است چه دیوانه‌ای نگهبان را؟

براو چگونه اثر کرده زهر؟ در عجبم!            که خلق در نفـسـش دیـده‌اند درمان را

کـریـم ترجـمۀ دیگـر ابـوالحـسن است            که جمع دیـده‌ام اطراف او فـقـیران را

وداع با حرمش ساده نیست،‌ حق دارم            عـقـب عـقـب بـروم تـا ته خـیـابـان را

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دخیل بسته فلک بر ضریح زنجـیرش            نـمـاز گـریه کـنـد با نوای تـکـبـیـرش

دلِ شـکـسـتـۀ او آیـه‌ای مـقـطـعه بـود            که هیچ سوره نیـاورد، تاب تفـسیرش


چگـونه حـلـقۀ آهـن گرفت حلـقـش را            چرا به گوشۀ زندان؟ چه بود تقصیرش؟

چگونه زهر هلاهل، به زخمۀ الماس            به نازنین جگرش، می‌نوشت تقدیرش

در اوج غربت و دور از وطن شده تشییع            قلم به شرم در آمد، ز شرح تصویرش

عجب که حامل عرش است دوش چار غلام            زبان گـشوده حقـیری برای تحقـیرش

شبیه جد خودش روی خاک پرپر شد            شبـیه جد خـودش زنده مانده تاثـیرش

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر تغییر داده شد زیرا بر اساس شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت « مصباح الزائر صفحه ۳۸۲ » آمده که به معنی ساق کبود یا کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ در فرهنگ لغت کلمه « الْمَرْضُوضِ » به معنی « کبود شده » است و کلمه « شکسته شده » عبارت « اَلمَکسُور» می باشد لذا علمایی همچون آیت الله الهی قمشه ای در ترجمه این بخش از مفاتیح عبارت « ساق مجروح شده » را بکار برده اند؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شکـسـته سـاقۀ او آیـه‌ای مقـطـعه بود            که هیچ سوره نیـاورد، تاب تفـسیرش

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر تغییر داده شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحار الانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....،

به روی تـخـتۀ در مـی‌بـرنـد دریـا را            قلم به شرم در آمد، ز شرح تصویرش

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان            شدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان

شنیدم در غل و زنجیر با توهینِ پی در پی            تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان


مناجاتت دو چندان شد! پس از هر سجده‌ات می رفت            صدای جذبۀ قرآن؛ از این زندان به آن زندان

به جای آه و نفرین ذکر می‌گفتی و جاری شد            دعای بارشِ باران؛ از این زندان به آن زندان

عبایت را کشیدند و امان از هتک حرمت‌ها            شدی حیران و سرگردان؛ از این زندان به آن زندان

به دست سِندی بن شاهِک ملعون زمین خوردی            بمیرم! با تنی لرزان؛ از این زندان به آن زندان

سکوت و کظم غیظَت، زهرِ دشمن را دو چندان کرد            چه مظلومانه دادی جان؛ از این زندان به آن زندان

به یادِ جدّ لب تشنه گلویَت سوخت و خواندی            چه روضه با لبِ عطشان؛ از این زندان به آن زندان!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد. زیرا بر اساس اسناد تاریخی ( عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۸ ح ۱۰؛ امالی شیخ صدوق ص ۱۲۶ ح ۱۸؛ روضة الواعظین ص ۲۱۶؛ مناقب ابن شهر آشوب ج ۴ص ۳۱۸؛ بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۱۰ و دیگر کتب معتبر) هنگام افطار برای حضرت غذا می بردند و حضرت بلافاصله پس از اطعام مجددا به عبادت می پرداختند. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

سرِ افطار خوردی تازیانه‌های محکم را            به جای آب و قدری نان؛ از این زندان به آن زندان

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

آمد به لبش جان و شبش را سحری نیست            جز مرگ به لب‌هاش دعای دگری نیست

بر دوست و دشمن همه آن خیر رسانده            شایستۀ این مرد خدا خونجگری نیست


سخت است عـذابت بدهد بی‌سر و پایی            که در دلش از رحم و مروّت اثری نیست

شلاق کُنَد گریه بر آن تن که به غیر از            زخم و غل زنجیر برایش سپری نیست

مـوسـای مـسیـحا نـفـس و بد دهـنان، آه            جانکاه تر از این به خدا دردسری نیست

این عین شکنجه است قفس را بگشایند            وقتی که نه پا، نه پر و بال سفری نیست

این کعبه که محتاج طوافش خود کعبه است            والله سـزاوار چنین خـیـره سری نیست

مـانـده بـدنـش بر پـل بـغـداد نه گـودال            از غارت و از سُمّ ستوران خبری نیست

تن گم شده در سلـسله نه نیـزه شکـسته            صد شکر خدا را به سر نیزه سری نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر تغییر داده شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحار الانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این کعبه که محتاج طوافش خود کعبه است            شایـستۀ تشـییع تنـش تخـته دری نیست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن ائمّه بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تن گم شده در سلـسله نه نیـزه شکـسته            تن روی زمین و به سر نیزه سری نیست