- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ترسیم مصائب شام غریبان و تغسیل حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دیگر بعـید است این نـفـس بـالا بیاید بـایـد بـرای یــاریاش اســمـا بـیــایـد شب بود و باران بود و آب از چاه برداشت تـا کـه بـرای شــسـتـن دریــا بـیــایـد این مرد خـیـبـر مـردِ خـنـدق بود اما بـایـد بـرایِ غــسـلِ او زهــرا بـیـایـد دستش به پهلو خورد زخمِ میخ را گفت دیـدی نـشـد تا مـحـسـنـم دنـیـا بـیـایـد چشمش سیاهی رفت از بازوی خُردش بـایـد بـمـانـد تا که حـالـش جـا بـیـایـد پشتِ سرِ هم شستنش را قطع میکرد امـا نـشـد تا بـنـد این خـونهـا بـیـایـد از بس حسن در آستـین دندان فـشرده بــایـد بــه دادِ حــالِ او بــابــا بـیــایـد وقتی حـسـین اُفـتاد بر این سـیـنه باید دستِ شـکـسـتـه از کـفـن بـالا بـیـایـد میگیرد از دوشِ ابوذر دوشِ سلـمان دنـبـال ایـن تــابــوت آقــا تـا بــیــایـد تـازه زمـانِ شـسـتنِ دیـوار و در بود ایکـاش میشـد زودتـر فــردا بـیـایـد ایکاش میشد دِق کند زینب کـنارش طاقـت نـدارد تـا که عـاشـورا بـیـایـد طاقـت نـدارد تـا بـبـیـنـد بـیـنِ گودال بر روی آن سـیـنه کسـی با پـا بـیـاید
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـبـیه بـارش بـاران بیامـان در شب چکید اشک ز چشمان کودکان در شب خدا دوباره به تـشـیـیع جـسم ممـتحنه گـرفـت از اسـدالله امـتـحـان در شـب تو در مـیانۀ تـابـوت خـفـته بودی؟ نه علی کشید خودش را کشان کشان در شب پدر چگونه به پیـری رسید، بیتـردید زمان غسل تو ای مادر جوان در شب پس از غـروب تو ای آفتاب پیـغـمـبر جهان شب زده مانده است همچنان در شب پس از تو سهم زمین چیست غیر تاریکی بدون ماه چگونه است آسمان در شب زمین برای تو شأن حرم شدن که نداشت قرار شد بشود پیکـرت نهان در شب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیر المؤمنین علیهالسلام
شب تا به صبح غسل تنم وقت میبرد آمـاده کـردن کــفــنــم وقـت مـیبــرد مــانــنــد دردهـای دل تــو شــمــردن گـلهای سـرخ پـیـرهـنم وقت میبـرد مرثیه خوان غربت کوثر به گوش چاه! تـفــسـیــر آیـۀ مـحـنـم وقـت مـیبــرد دیـروز در دلـت مـتـولـد شـدم عــلـی فــردا وداع از وطــنـم وقـت مـیبـرد آشفـتـگی زینبمـان را به من ببـخـش آســودگـی یــاســمــنـم وقـت مـیبــرد شـاید که دخـتـرم شود آرام لحـظـهای پـایـان گـریـۀ حــسـنـم وقـت مـیبـرد با یاد کوچه تا به سحر ضجه میزنـد بـزم عـزای سـیـنـهزنـم وقـت میبـرد اسما، عصای دستم، از این درد خسته شد این روزهـا قـدم زدنـم وقـت مـیبـرد این کندی زبان اثر ضرب سیلی است دیـگـر شـنـیدن سـخـنـم وقـت میبـرد سنگین شدهست گوشم اگر پرس و جو نکن نگـذار حرف در دهنم؛ وقـت میبـرد مانند قتل صبـر حسینم؛ ببین! که جان بیـرون کـشـیدن از بـدنم وقت میبرد
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلاماللهعلیها
میدهد بال و پـر خـستۀ جـبریل خبر پیشِ چـشمان عـلی رفت ز دنیا کـوثر دور میکرد ز دُور و برِ خانه همه را مانـد، یک جمعِ یتـیم و تنِ سردِ مـادر غنچهاش گوشۀ یک باغچهای مدفون بود به کجا دفن کند حال، گُـلَـش را حـیدر این گُـلِ لِه شده را با چـه دلی بردارد با چه حالی بدهـد غـسل به یاسِ پَرپَر زیر پیراهن اگر غسل دهد دستور است باز میکرد عـلی از سرِ زهـرا معجر آب میریخـت به پهلـو و به سـینه امّا باز میریخت ز خونابه گهی خون جگر زینب از گوشۀ آن حجره تماشا میکرد وای از زخـمِ تنِ مـادر و حال دخـتـر پیکـر فـاطـمه را با چه کسی باید بُرد راهِ تـشیـیع، نـماندهست بـرایش دیگر بر سـرِ دوشِ عـلی میرود آیا پرِ کاه یا فـراتـر شده تـابـوت ز فـتح خـیـبـر زیرِ تـابـوت همین چند یـتـیـمـند فـقـط حسنِ سر به گریبان و حسین و خواهر عاقبت شد گُلِ پرپر به دلِ خاک نهان اینچـنـین رَدِّ امـانت شـده بر پیـغـمـبر میرسد صوتِ حزین تا تهِ گودال به گوش آه از پیکر بیغسل و کفن، خاک بسر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شام غریبان حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شام غـریـبـان میشود در خـانه، بیتو چون بیت الاحزان میشود در خانه، بیتو مـن بـا حـسـن آرام مـیســوزیـم، امــا زینب پـریشان میشود در خانه، بیتو با چـشـمهای خـیـس، بـابـا از خـجـالت یک گوشه پنهان میشود در خانه، بیتو روزی گلستان بوده است این خانه با تو دارد بیـابـان میشـود در خـانـه، بیتو مادر! بـبـین آن بغـضهای بـیصدایت با گریه جبران میشود در خانه، بیتو سـجـاده و چــادر نــمـازِ وصـلـهدارت پروانه بـاران میشـود در خـانه، بیتو پنهـان شدی از چـشـم نـامـردان تو اما غربت نـمایـان میشود در خانه، بیتو
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خورشید عمر کیست که بر بام میرود بر دوش شـب نـشـسـته و آرام میرود مجهول قدر اوست که مخفیست قبر او از بـینـهـایـتـی به سـرانـجـام مـیرود در نوبهار غارت طـوفان خـشنترست در دسـت او شـکــوفــۀ بــادام مـیرود او هست جلـوهگاه حیا، غـیرممکنست بـر دوش بـیلـیـاقـت هـر عــامّـی رود تشـیـیع میکـنـد هـمۀ هـست خویش را بییاوری که خسته در این شام میرود این گفتگوی ساکت مردی شکسته است مردی که زخـمخـوردۀ دشنـام میرود: زهرا پس از تو خار به چشمم گذاشتند زهرا پس از تو تیغ بر این کام میرود
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای فـدایـت هــمـۀ دار و نــدارم زهــرا بنگـر نیست کسی جز تو کـنارم زهـرا رفت پیغمبر و از صحبت او غفلت شد از قضا سهم علی بیکسی و غربت شد اسـتخـوانی به گـلـو گـرچه بـرایم مانده غربتـم بیـشتر از هر چه تو را رنجانده دم به دم، دم فقـط از حـیدر کرار زدی با شـجاعـت به دل لـشکـر کـفـار زدی شده اثـبات بـرای تو هـماوردی نـیست زن که نه! مثل تو در معرکهها مردی نیست زینب از کودکیاش چشم به تو دوخته است شیرزن بودن خود را ز تو آموخته است صبـر کارم شده، هرچند برانگـیخـتهام در دل بـستـری و سخـت بهم ریخـتهام کاش تاریخ از این واقعـهاش رد میشد غـربـتم بـاعـث آن شد که نـباید میشـد بر زمین بودی و دستان مرا میبـستـند آن جماعت که به حرمت شکنی هم دستند من خودم بودم و دیدم که چه آمد سر تو حـلـقه زد آتـش نامـرد به دور و بر تو به تـلافـی اُحــد غـاصـب شـیـّاد رسـیـد بازهم شکر خـدا فـضه به فـریاد رسید آری آن واقعه که مندرج این بخت است صحبت از آن، به خداوند برایم سخت است تا نـفـس دارم و مانـند تو هـمـسر دارم دست از این راه محال است دمی بردارم شکوهای نیست اگر سینه پُر از آزرم است زرهم پشت ندارد به تو پشتم گرم است قـد کـمان مثـل هـلال قـد مـهـتاب شدی شـمع وارانه به پیـش نـظـرم آب شـدی دیـدهام با چه مکـافـات وضو میگیری من که محرم به توأم، بهر چه رو میگیری؟! شـیـشه عمر علی، جان عـلی ناله نکن پـیراهن را به تنت باغ پُر از لاله نکن تو چرا، خجلت از یار سزوار من است عذرخواهی به خداوند فقط کار من است بغض بیعاطفه بست است گلویم زهرا حال از بیکسیام با تو چه گویم زهرا نه فـقـط اینـکـه تـوجه به کـلامم نکـنند مـردم شهـر نـبـی نـیـز سـلامـم نـکـنند غم همین بس که مغیره به علی میخندد آن غـلافی که به تو زد به کمر میبندد قلب من بیشتر از بازوی تو درد گرفت چـقـدر جـایزه آن قـنـفـذ نـامـرد گـرفت شاخۀ یاس علی دست خزان بُرد تو را پشت در غربت من بود که آزرد تو را نـرو اینگـونه مرا یکّه و تـنهـا نـگـذار به روی خـواهشم؛ آرامش من پا نگذار
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
امـیـد خـانۀ من؛ ای جـوان بـمـان بـانو تـمـامِ دلـخـوشیام مـهـربـان بـمان بانو به چشم خون شده لبریز گفت و گوی توأم دلـم پُر است عـزیزم از این پـریـشانی دلم پُر است عزیزم خودت که میدانی نگاه دور و برت کن؛ به اشک ما و بمان بایست مثـل گـذشته به روی پـا و بمان تو ماه بودی و کوهی تو را به آه شکست «تو کوه بودی و از هیبت تو ماه شکست» تو جای ساختن و سوختن عوض کردی به حال زار خودت حال من عوض کردی سه ماه رفته ولی یک خبر نیامده است هـنوز حـوصلۀ زخـم، سر نیامده است دوباره شب شد و تا صبح لاله میکاری دوباره شب شد و از درد سینه بیداری به جز علی چه کسی نیم دیگرت میشد شـبــیـه آیـنــهای در بــرابـرت مـیشـد خدا نکـرده اگر پهـلـوی تو خوب نشد! اگر جراحتِ در بر روی تو خوب نشد! عـزیز اینهمه خـونین جگر نبودی اگر و نـاگـزیـرِ هــوای سـفـر نـبـودی اگـر هنوز مانده به یادم که پشت پا خوردی چقدر لطمه تو از دست مردها خوردی هـمـه تــوانِ مـرا مـیزدنـد نــامــردان عــزیـزِ جـان مـرا مـیزدنـد نـامـردان گل مرا به دو پنجه خزان دو دستی زد دو لنگه در به رویش با توان دو دستی زد زدن به شیوۀ نامرد خنجر از پشت است غـلاف تـیغ مغـیره به نیّت کُـشت است به روی صورت تو دست بیحیا یعنی به روی چادر تو چـند جـای پا یعنی... صدای دست حرامی به گوش من پیچید صدای داد تو در وقـت سوخـتن پیچـید صدا صدای شکستن صدای ناموس است غرور له شده از ماجرای ناموس است میان حُجره پُر از بوی سیب گودال است سفارش تو به زینب غریب گودال است
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فـاطمه افـتاد اما سـوخت حـیدر بیـشتر بسته شد دست علی و سوخت مادر بیشتر هر کسی آن روز ساکت ماند، مدیون نبی است هیچ فرقی نیست در این جرم، کمتر بیشتر سنگدل دیوار بود و سنگدل تر میخ در سرخ شد دیـوار اما سـیـنـۀ در بیـشـتر هرچه زهرا میکشید ازین طرف مولای خود میکشیدند آن طرف دستان حیدر بیشتر نانجـیبی دید زهـرا بیخـیالِ یار نیست تازیانه زد به مـادر، بین معـبر بیـشتر در شلوغی ناگهان با ضربۀ سخت غلاف ریخت بر روی زمین، آیات کوثر بیشتر بعد از آن چشمی دگر لبخند زهرا را ندید بین بستر، فکـر رفتن بود دیگر بیشتر ارث بردند از مصیبات بتول این بچهها یک به یک داغ و بلا دیدند، دختر بیشتر زخمهای سنگ و تیغ و نیزهها جای خودش سوخت زینب از غم کندیِ خنجر بیشتر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیر المؤمنین علیهالسلام
ای امیرِ نُه فلک حـیدر حلالم میکنی؟ من فدایت جانِ پیغـمبر حلالم میکنی؟ دیگر از این جان به کف کاری نیاید بهرِ تو پهـلـوانم! فـاتحِ خـیـبـر حـلالم میکنی؟ پلکِ من سنگین شده دیگر نمیبینم تو را شرمسارم مالکِ کـوثر حلالم میکنی؟ از منِ زهرا هزاران بار بر جانت سلام ای فدایِ غربتت سرور حلالم میکنی؟ ماندنم جز دردسر چیزی ندارد یا علی میزنم رویت زمین، دلبر حلالم میکنی؟ میگذارم بار را بر دوشِ زینب؛ میروم خانه دارت میشود دختر حلالم میکنی؟ میروم تا که بغل گیرم به جنّتِ محسنت حضرتِ مستأصلِ مضطر حلالم میکنی؟ تا نَفَـس دارم حمایت میکنم از عـزّتت گرچه کم کارم ولی دیگر حلالم میکنی؟
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـبول کن تو مرا تا که مستجـاب شوم دوبـاره گـریهکنِ مـادرت حساب شوم مرا اسیر خودت کن، به کس نبندم دل ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم به هر دری بـزنم بعـد تو جـواب شوم خودت کشیدیام از چاه معصیت بیرون نخواستی که زمیـنگـیرِ منجـلاب شوم بیا که سوختم از درد دوریات عمری بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟ به برکـت نظرت، در عـزای فـاطـمیه دوبـاره نـوکـر این خانه انـتخـاب شوم زمان روضۀ سخت بتول، چون اسپند میـان شـعـلـۀ آتـش پُـر الـتـهـاب شـوم چه عاشقیست که با درد، فاطمه میگفت: فـدای غـربت و اشکِ ابـوتـراب شـوم برای ایـنکـه نـبـنـدنـد دست حـیـدر را به خون سینۀ خود پشت در، خضاب شوم سریـع فـضـه بـپـوشان رخ کـبـودم را علی خجـل بشود، از خجالت آب شوم حـسین تـشـنه نمانَد، حـسین را دریاب فـدای تـشـنـگیاش زیـر آفــتـاب شـوم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد عـمر گـران، بیدیـدنِ رویت هدر شد هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد از معصیتها، عـاقـبت رنگِ سـیاهی سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد دوریِ از خورشید، در دوران تاریک غـم را میـان سـیـنهها پـرورد، برگرد خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو خسته شدیم از دوریات، برگرد، برگرد برگـرد تـا یـاری کـنـی خیـرالـنـسا را زهراست تنها و چهل نامرد... برگرد آقا قـسـم بـر نـالـۀ « فِـضـه خُـذیـنی» آقـا قـسـم بـر سـیـنـۀ پُـر درد بـرگـرد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـسم به جلـوۀ ایـمان و عصمت زهرا بیا که شاد شود قـلب حـضرت زهـرا گـنـاهـکـاری ما را بـبـخـش آقـا جـان به حرمت نظر لطف و رحمت زهـرا دعـا برای مـحـبـین خود به لب داری مـیـان نـافـلـهات، طبـق عـادت زهـرا شعاع نـور بصیرت به ما عـنایت کن از آفــتــاب رفـیـع بــصـیـرت زهــرا رسـیـدهایم که ما را عـلـیشناس کـنی بـه پـای مـکـتـب درس ولایـت زهـرا کـمی به مـا بـچـشان مـزۀ عـبـادت را قـسـم بـه گـریـۀ وقـت عـبـادت زهـرا هزار شـیـر، چـنان قـاسـمِ سـلـیـمـانی گرفـتـهاند شجاعـت، ز غـیرت زهـرا به خون خویش تپید و به شعله سوخت ولی رسید با پـرِ خـونی به خـدمـت زهـرا اجازه هـست شریک غـم شما بشویم؟ بـرای نـالـه زدن در مـصـیبت زهـرا چه شد که اهل مدینه پس از رسول خدا عوض شدند و شکستند حرمتِ زهرا؟! چرا مصیبت خود را به بیت الاحزان بُرد؟! چه بوده عـلت اصلی غـربت زهرا؟! چه شد که چهرۀ خود را ز حیدرش پوشاند؟! مگر چه بوده عیان، بین صورت زهرا؟! چرا همیشه پر از لاله بود پیرهنش؟! چگونه بوده به دیوار اصابت زهرا؟! غلاف را به چه وضعی زدند بر بازو؟! چه شد که خوب نشد این جراحت زهرا؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اگرچه سنخیتی بین نور و ظلمت نیست هر آنکه آمده اینجا بدون حکمت نیست حریم فـاطـمه تنهـا بـرای محـرمهاست قـسیم گر ندهد اذن گریه؛ قسمت نیست قسم به قنبر و سلمان؛ علی نخواهد اگر کسی به گرد تو توفیقدار خدمت نیست برای فـاطـمه تـنـهـا خـواص میگـریند برای این گوهـر بینظـیر قـیمت نیست به غیر خانه زهرا ولو در این دوسه ماه بهشت هم بروم حرف ناز و نعمت نیست بدین حساب یـقـین نـوکـر حـسـینت هم به قدر نوکر تو غرق جاه و حشمت نیست بدین حساب کـنـیز شما مـلک بانـوست گدای کوی تورا ترسی از قیامت نیست بدین حساب مـگـو که حـلال کن فـضه نفس کشیدن او رحمت است زحمت نیست تنت بـه نـاز طـبـیـبـان نـیـازمـنـد مبـاد اگرچه حال مریضی به این وخامت نیست چه بر سر تو گذشته است ای سپاه علی که سرو قد تو چون قبل راست قامت نیست چگونه زد که به هم ریخت طاق ابرویت چه کرده است که امید به مرمّت نیست چگونه زد که تو از هُرم درد تب کردی چه کرده است که مرگ از خدا طلب کردی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ذکر شریف فـاطمه را هر که دم گرفت سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت «یا فاطمه» عزیزترین اسم اعـظم است این ذکـر را امـان زمـان دمبـهدم گرفت روز جـزا عـجـیـب زیـانـکـار میشـود هر کس دعای فاطمه را دستکم گرفت دستش شکست دست علی را رها نکرد او یـکتـنـه بـرای ولایت عـلـم گـرفـت سیلی که خورد صورت حیدر کبود شد مادر که گفت «فضّه» پدر باز غم گرفت آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان مسـمـار کج شد و به پـر مـادرم گرفت
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جانمازت را ملائک بوسه باران میکنند ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکندهای دلشکسته، باز بر همسایهها کردی دعا با همین چـشمان نیـمهباز هم بخشندهای روشناییِ بخش چشمان علی هستی هنوز گرچه ابری گشته رویت بهر من تابندهای چشم بر من دوختی، حرفی بزن، دلواپسم لااقـل پـلـکی بـزن تا که بـدانم زنـدهای
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ظاهراً زهرا به احمد، جان به جانان میرود پشت پرده باطناً قرآن به قـرآن میرود دخـتر خـیـرُ الـبـشـر اُمِّ اَبـیـهـا میشـود رحمت موصولۀ باران به باران میرود بین محرابش که مشغول عبادت میشود نور زهرایی او تا عرش رحمن میرود جود و ایثار و کرم یک گوشه از اوصاف اوست شرح این اوصاف تا آیات انسان میرود خادمان خـانهاش خـیل ملائک میشوند این کرامتها مگر از یاد سلمان میرود؟! گرچه شأن فاطمه همواره معراج است و بس در کنار مـرتضی بالاتر از آن میرود حرف حیدر که وسط باشد هزینه میدهد با تمام هستیاش زهرا به میدان میرود ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان میرود نهی از منکر اگر که ترک شد در مردمی ذرّه ذرّه از دل آن مردم ایـمان میرود مردمی که رو به طاغوت زمانه میزنند عزّت این قوم همچون برکت از نان میرود آبرویش را وسط آورد زهـرا ای دریغ حرف حق اصلا مگر در گوش اینان میرود؟! دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه بر مزار حمزه با چشمان گریان میرود بانویی که قـامـتـش مثـل رسول الله بود در میان چادرش حالا چه پنهان میرود از فضای خانه مـولا مشخـص میشود دارد عمر یاس حیدر رو به پایان میرود
: امتیاز
|
مدح امیر المومنین و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حـتی بـریـده شد به گـمانم امـان صبر آری، نبود صبر عـلی در گـمان صبر تنها نه با حق است، مع الصبر هم علیست این افـتخـار تا به هـمیـشه از آن صبر دست فـلـک به مـرد تـعـارف نمیکـند جز خون دل که ریخته در استکان صبر وقـتی تـنـور خانه به سـردی گـذاشـته باید که در تنور جگـر پخت نان صبر لات و عزی به منبر و توحید در عزا در چشم خار و بین گلو استخوان صبر این دست بسته شد که شد آن چشم نیمه باز هم این، هم آن نبود به غیر از نشان صبر در بین دود و آتش و هیزم چه میکند حـوریـۀ مــبــارکـۀ دودمــان صـبــر؟ محـبـوبـۀ حبیب خـدا بین شـعـلههاست از خود گرفته است خدا امتحان صبر
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
امشب به رنگ فصل خزان گریه میکنیم هم ناله با زمین و زمان گریه میکنیم هر چـند گـفـتـهانـد که آرام گـریه کـن اما بـلـند و ضجـهزنـان گـریه میکنیم امشب که خانۀ دلمان غـم گرفته است مانـند ابـرهای روان گـریـه میکـنـیـم هم پای کـوچـههای مدیـنه نـشـسـتهایم با روضههای تازه جوان گریه میکنیم تازه جـوان و قـد کـمـانی تعجب است از غـصههای قـد کـمان گریه میکنیم داریم پـای روضـۀتـان پـیـر میشـویم اما هـنـوز از غـمتـان گـریـه میکـنـیم این خانۀ غمیاست پُر از غربت بقیع از داغ آن قـبـر نـهـان گـریه میکـنیم آری دوباره بر سر سفـره نـشـسـتهایم امـشب بـرای مـادرمان گـریه میکنیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد خواست تا غسلت دهد آب روان آتش گرفت هان چه میپرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد بادبـانِ کـشتی پـیـغـمبران آتـش گـرفت یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فـتنه کُشت یک طرف از درد غربت کهکشان آتش گرفت رفت سمت آسمان روحت! زمین از شرم سوخت در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چنان که اهل بالا گشت آدم در غمِ زهرا بهشتی نیست آنکس که نباشد آدم زهرا خدایش هر چه زیبائیست را بر فاطمه داده و خلقت را خلاصه کرده در سن کم زهرا کلامش را امامان هم به روی دیده بگذارند به دوش سیزده معصوم باشد پرچم زهرا نبین مثل مُحَرم نیست خیل زائرانِ غـم کسی که هست مَحْرم اشک دارد در غم زهرا یقین بالاتر از این غم نباشد در همه عالم محـرم اشک میریزد برای مـاتمِ زهرا بفرمائید روضه، آدرس هم خانه مولاست و مـولا آه میگـیرد ز لبـها با دم زهـرا چو شمعی که دمادم قطره قطره آب میگردد علی میسوزد از غم پیش اشک نم نم زهرا چه روزی بر سرش آورده آن نامردِ نامحرم که تنها فضه گشته بین خانه محرم زهرا در و دیوار این خانه شهادت میدهد روزی که چل نامرد همدست اند در قدِّ خم زهرا نمی دانم چه بر جانش غلافِ قنفذ آورده که بر زخم تنش، مرگ است تنها مرهم زهرا
: امتیاز
|