کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ترسیم مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسین حسینی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

شـبـیه بـارش بـاران بی‌امـان در شب            چکید اشک ز چشمان کودکان در شب

خدا دوباره به تـشـیـیع جـسم ممـتحنه            گـرفـت از اسـدالله امـتـحـان در شـب


تو در مـیانۀ تـابـوت خـفـته بودی؟ نه            علی کشید خودش را کشان کشان در شب

پدر چگونه به پیـری رسید، بی‌تـردید            زمان غسل تو ای مادر جوان در شب

پس از غـروب تو ای آفتاب پیـغـمـبر            جهان شب زده مانده است همچنان در شب

پس از تو سهم زمین چیست غیر تاریکی            بدون ماه چگونه است آسمان در شب

زمین برای تو شأن حرم شدن که نداشت            قرار شد بشود پیکـرت نهان در شب

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیر المؤمنین علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شب تا به صبح غسل تنم وقت می‌برد            آمـاده کـردن کــفــنــم وقـت مـی‌بــرد

مــانــنــد دردهـای دل تــو شــمــردن            گـل‌های سـرخ پـیـرهـنم وقت می‌بـرد


مرثیه خوان غربت کوثر به گوش چاه!            تـفــسـیــر آیـۀ مـحـنـم وقـت مـی‌بــرد

دیـروز در دلـت مـتـولـد شـدم عــلـی            فــردا وداع از وطــنـم وقـت مـی‌بـرد

آشفـتـگی زینب‌مـان را به من ببـخـش            آســودگـی یــاســمــنـم وقـت مـی‌بــرد

شـاید که دخـتـرم شود آرام لحـظـه‌ای            پـایـان گـریـۀ حــسـنـم وقـت مـی‌بـرد

با یاد کوچه تا به سحر ضجه می‌زنـد            بـزم عـزای سـیـنـه‌زنـم وقـت می‌بـرد

اسما، عصای دستم، از این درد خسته شد            این روزهـا قـدم زدنـم وقـت مـی‌بـرد

این کندی زبان اثر ضرب سیلی‌ است            دیـگـر شـنـیدن سـخـنـم وقـت می‌بـرد

سنگین شده‌ست گوشم اگر پرس و جو نکن            نگـذار حرف در دهنم؛ وقـت می‌بـرد

مانند قتل صبـر حسینم؛ ببین! که جان            بیـرون کـشـیدن از بـدنم وقت می‌برد

: امتیاز

ترسیم مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

می‌دهد بال و پـر خـستۀ جـبریل خبر            پیشِ چـشمان عـلی رفت ز دنیا کـوثر

دور می‌کرد ز دُور و برِ خانه همه را            مانـد، یک جمعِ یتـیم و تنِ سردِ مـادر


غنچه‌اش گوشۀ یک باغچه‌ای مدفون بود            به کجا دفن کند حال، گُـلَـش را حـیدر

این گُـلِ لِه شده را با چـه دلی بردارد            با چه حالی بدهـد غـسل به یاسِ پَرپَر

زیر پیراهن اگر غسل دهد دستور است            باز می‌کرد عـلی از سرِ زهـرا معجر

آب می‌ریخـت به پهلـو و به سـینه امّا            باز می‌ریخت ز خونابه گهی خون جگر

زینب از گوشۀ آن حجره تماشا می‌کرد            وای از زخـمِ تنِ مـادر و حال دخـتـر

پیکـر فـاطـمه را با چه کسی باید بُرد            راهِ تـشیـیع، نـمانده‌ست بـرایش دیگر

بر سـرِ دوشِ عـلی می‌رود آیا پرِ کاه            یا فـراتـر شده تـابـوت ز فـتح خـیـبـر

زیرِ تـابـوت همین چند یـتـیـمـند فـقـط            حسنِ سر به گریبان و حسین و خواهر

عاقبت شد گُلِ پرپر به دلِ خاک نهان            اینچـنـین رَدِّ امـانت شـده بر پیـغـمـبر

می‌رسد صوتِ حزین تا تهِ گودال به گوش            آه از پیکر بی‌غسل و کفن، خاک بسر

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا در شام غریبان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : عباس احمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

شام غـریـبـان می‌شود در خـانه، بی‌تو            چون بیت الاحزان می‌شود در خانه، بی‌تو

مـن بـا حـسـن آرام مـی‌ســوزیـم، امــا            زینب پـریشان می‌شود در خانه، بی‌تو


با چـشـم‌های خـیـس، بـابـا از خـجـالت            یک گوشه پنهان می‌شود در خانه، بی‌تو

روزی گلستان بوده است این خانه با تو            دارد بیـابـان می‌شـود در خـانـه، بی‌تو

مادر! بـبـین آن بغـض‌های بـی‌صدایت            با گریه جبران می‌شود در خانه، بی‌تو

سـجـاده و چــادر نــمـازِ وصـلـه‌دارت            پروانه بـاران می‌شـود در خـانه، بی‌تو

پنهـان شدی از چـشـم نـامـردان تو اما            غربت نـمایـان می‌شود در خانه، بی‌تو

: امتیاز

ترسیم مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجید لشگری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خورشید عمر کیست که بر بام می‌رود            بر دوش شـب نـشـسـته و آرام می‌رود

مجهول قدر اوست که مخفی‌ست قبر او            از بـی‌نـهـایـتـی به سـرانـجـام مـی‌رود


در نوبهار غارت طـوفان خـشن‌ترست            در دسـت او شـکــوفــۀ بــادام مـی‌رود

او هست جلـوه‌گاه حیا، غـیرممکن‌ست            بـر دوش بـی‌لـیـاقـت هـر عــامّـی رود

تشـیـیع می‌کـنـد هـمۀ هـست خویش را            بی‌یاوری که خسته در این شام می‌رود

این گفتگوی ساکت مردی شکسته است            مردی که زخـم‌خـوردۀ دشنـام می‌رود:

زهرا پس از تو خار به چشمم گذاشتند            زهرا پس از تو تیغ بر این کام می‌رود

: امتیاز

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : عرفان ابوالحسنی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

ای فـدایـت هــمـۀ دار و نــدارم زهــرا            بنگـر نیست کسی جز تو کـنارم زهـرا

رفت پیغمبر و از صحبت او غفلت شد            از قضا سهم علی بی‌کسی و غربت شد


اسـتخـوانی به گـلـو گـرچه بـرایم مانده            غربتـم بیـشتر از هر چه تو را رنجانده

دم به دم، دم فقـط از حـیدر کرار زدی            با شـجاعـت به دل لـشکـر کـفـار زدی

شده اثـبات بـرای تو هـماوردی نـیست            زن که نه! مثل تو در معرکه‌ها مردی نیست

زینب از کودکی‌اش چشم به تو دوخته است            شیرزن بودن خود را ز تو آموخته است

صبـر کارم شده، هرچند برانگـیخـته‌ام            در دل بـستـری و سخـت بهم ریخـته‌ام

کاش تاریخ از این واقعـه‌اش رد می‌شد            غـربـتم بـاعـث آن شد که نـباید می‌شـد

بر زمین بودی و دستان مرا می‌بـستـند            آن جماعت که به حرمت شکنی هم دستند

من خودم بودم و دیدم که چه آمد سر تو            حـلـقه زد آتـش نامـرد به دور و بر تو

به تـلافـی اُحــد غـاصـب شـیـّاد رسـیـد            بازهم شکر خـدا فـضه به فـریاد رسید

آری آن واقعه که مندرج این بخت است            صحبت از آن، به خداوند برایم سخت است

تا نـفـس دارم و مانـند تو هـمـسر دارم            دست از این راه محال است دمی بردارم

شکوه‌ای نیست اگر سینه پُر از آزرم است            زرهم پشت ندارد به تو پشتم گرم است

قـد کـمان مثـل هـلال قـد مـهـتاب شدی            شـمع وارانه به پیـش نـظـرم آب شـدی

دیـده‌ام با چه مکـافـات وضو می‌گیری            من که محرم به توأم، بهر چه رو می‌گیری؟!

شـیـشه عمر علی، جان عـلی ناله نکن            پـیراهن را به تنت باغ پُر از لاله نکن

تو چرا، خجلت از یار سزوار من است            عذرخواهی به خداوند فقط کار من است

بغض بی‌عاطفه بست است گلویم زهرا            حال از بی‌کسی‌ام با تو چه گویم زهرا

نه فـقـط اینـکـه تـوجه به کـلامم نکـنند            مـردم شهـر نـبـی نـیـز سـلامـم نـکـنند

غم همین بس که مغیره به علی می‌خندد            آن غـلافی که به تو زد به کمر می‌بندد

قلب من بیشتر از بازوی تو درد گرفت            چـقـدر جـایزه آن قـنـفـذ نـامـرد گـرفت

شاخۀ یاس علی دست خزان بُرد تو را            پشت در غربت من بود که آزرد تو را

نـرو اینگـونه مرا یکّه و تـنهـا نـگـذار            به روی خـواهشم؛ آرامش من پا نگذار

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به تـلافی اُحـد صـیـد به صـیـاد رسـیـد            بازهم شکر خـدا فـضه به فـریاد رسید

تا نـفـس دارم و مانـند تو هـمـسر دارم            دست از این عشق محال است دمی بردارم

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ظهیر مومنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امـیـد خـانۀ من؛ ای جـوان بـمـان بـانو            تـمـامِ دلـخـوشی‌ام مـهـربـان بـمان بانو
«میان ماندن و رفـتن نمان» بمان بانو            سـتـارۀ دلـم ای آســمـان بــمــان بــانـو


به چشم خون شده لبریز گفت و گوی توأم
من این غریب مدینه که رو به روی توأم

دلـم پُر است عـزیزم از این پـریـشانی            دلم پُر است عزیزم خودت که می‌دانی
دلم پُـر است در این غـربت زمسـتـانی            دلـم پُـر است عزیـزم بگـو که می‌مانی
دلـم پُـر است بـیا زار زار گـریه کـنیم
بـبـار ابــر بـهـارم بـبـار گـریـه کـنـیـم

نگاه دور و برت کن؛ به اشک ما و بمان            بایست مثـل گـذشته به روی پـا و بمان
تمامِ عمر خودم می‌شـوم عـصا و بمان            بگـیـر رو ز من اصلا ولی بیا و بـمان
قبول، گر چه کمانی برای من کافی‌ست
همینـقَـدَر که بمانی برای من کافی‌ست

تو ماه بودی و کوهی تو را به آه شکست            «تو کوه بودی و از هیبت تو ماه شکست»
پـنـاه بی‌کـسـی‌ام؛ آه بـی‌پـنـاه شـکـسـت            شکستی و پس ازآن پشت این سپاه شکست
اگر چه دست شکسته، اگرچه بیـماری
هــنــوز بـیـن سـپـاه عــلـی عـلـمـداری

تو جای ساختن و سوختن عوض کردی            به حال زار خودت حال من عوض کردی
حسن رسید و دوباره سخن عوض کردی            در این سه ماه فقط پیرهن عوض کردی
لبـاس هم به تنت گـریه می‌کـنـد زهـرا
به هر نفـس زدنت گریه می‌کـند زهـرا

سه ماه رفته ولی یک خبر نیامده است            هـنوز حـوصلۀ زخـم، سر نیامده است
سه ماه رفته کسی پشت در نیامده است            برای دیـدن تو یک نـفـر نـیـامـده است
سه ماه مثل تو هر روز محتضر شده‌ام
شکـسـته‌تر شده‌ای و شکـسـته‌تر شده‌ام

دوباره شب شد و تا صبح لاله می‌کاری            دوباره شب شد و از درد سینه بیداری
از آسـمـان نـگـاهت سـتـاره مـی‌بـاری            چـقـدر لـکـۀ خـون روی پـیرهن داری
نفـس به سـیـنۀ خـسـته مـزاحـمت دارد
و دنـده‌ای که شکـسـته مـزاحـمت دارد

به جز علی چه کسی نیم دیگرت می‌شد            شـبــیـه آیـنــه‌ای در بــرابـرت مـی‌شـد
تـمامِ عـمـر نگـهـبـان معـجـرت می‌شد            عزیز کردۀ حـیـدر تو بـاورت می‌شد؟
که دست من به طنابِ مغیره بسته شود
دری که سوخته شد با لگد شکسته شود

خدا نکـرده اگر پهـلـوی تو خوب نشد!            اگر جراحتِ در بر روی تو خوب نشد!
شکافِ زخمِ رویِ ابروی تو خوب نشد!            و یا اگـر وَرَمِ بـازویِ تـو خـوب نـشد!
چگونه بعد تو این سر به شانه بند شود
چـگـونه پـیـش پیـمـبـر سـرم بلـند شود

عـزیز اینهمه خـونین جگر نبودی اگر            و نـاگـزیـرِ هــوای سـفـر نـبـودی اگـر
به روز حـادثه در پشت در نبودی اگر            پـناهِ خـستـگیِ من؛ اگر نبـودی اگر
میـان آن هـمه دشـمن چه کار می‌کردم
چه کار بی‌تو در این روزگار می‌کردم

هنوز مانده به یادم که پشت پا خوردی            چقدر لطمه تو از دست مردها خوردی
کـشیـده‌ای تو ز دیوار بی‌هـوا خـوردی            رسید چکمه‌ای و زیر ضربه تا خوردی
میان آن همه دود و کـشاکـش و فـریـاد
به میخ رو زدم و روی من زمین افتاد

هـمـه تــوانِ مـرا مـی‌زدنـد نــامــردان            عــزیـزِ جـان مـرا مـی‌زدنـد نـامـردان
«زنِ جـوان مـرا مـی‌زدند نـامـردان»            و مـهــربـانِ مـرا مـی‌زدنـد نــامــردان
حریم خانۀ من غـرق در جـسارت بود
و میـخ راوی خـونـین این قـساوت بود

گل مرا به دو پنجه خزان دو دستی زد            دو لنگه در به رویش با توان دو دستی زد
دری شکست و کسی ناگهان دودستی زد            ز روی پوشیه قـنفـذ چنان دودستی زد
که پیش دیدۀ من نقش بر زمین شده‌ای
« ز روی پوشیه زد تازه اینچنین شده‌ای»

زدن به شیوۀ نامرد خنجر از پشت است            غـلاف تـیغ مغـیره به نیّت کُـشت است
به روی صورت تو جای چار انگشت است            دلیل گودیِ چشم تو ضربۀ مشت است
مرا چه سخت از آن روز، تار می‌بینی
مـیـان هــالـۀ دود و غــبـار مـی‌بـیـنـی

به روی صورت تو دست بی‌حیا یعنی            به روی چادر تو چـند جـای پا یعنی...
به پهـلـوی تو لگـدهای بی‌هـوا یعنی...            صدای فـضـه بـیا بین مردها یـعـنی...
زنـانـه بـود فـشـاری که داشـتـی بـانـو
شکـست شـیـشۀ بـاری که داشـتی بـانو

صدای دست حرامی به گوش من پیچید            صدای داد تو در وقـت سوخـتن پیچـید
صدای «فضه بیا» توی گوش زن پیچید            رسید و محسن شش‌ماهه در کفن پیچید
چه مـادرانـه به فکـر رسیـدنـش بـودی
نـدیـده رفـت و عـزادار دیـدنـش بـودی

صدا صدای شکستن صدای ناموس است            غرور له شده از ماجرای ناموس است
میان خانه ز خون رد پای ناموس است            هرآنچه می‌کشم از دردهای ناموس است
خدا کـند که جـبینی ز داغ چین نخورد
به پیـش دیدۀ شوهر زنی زمین نخورد

میان حُجره پُر از بوی سیب گودال است            سفارش تو به زینب غریب گودال است
در انـتهـایِ نگـاه تو شیب گـودال است            به زیر حنجرِ شَیبُ الخضیبِ گودال است
دوباره دست کشیدی به روی ماه حسین
«چه طول می‌کشد این شرح بوسه گاه حسین»

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر حرمت حضرت زهرا بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

عـروس خـانۀ من؛ ای جوان بمان بانو            تـمـامِ دلـخـوشی‌ام مـهـربـان بـمان بانو

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور  انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ بر خلاف تصومر عمومی فاجعه حمله به خانۀ حضرت زهرا و جسارت به ایشان  در دهه اول ماه ربیع الأمول نبوده است بلکه بر اساس اسناد تاریخی قطعا بعد از غصب فدک و خطبه حضرت در مسجد النبی و حداقل در دهه های بعدی ماه ربیع الأول بوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تو جای ساختن و سوختن عوض کردی            در این سه ماه شب و روز من عوض کردی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

حریم خانۀ من غـرق در جـسارت بود            و میـخ راوی خـونـین این قـساوت بود

بیت زیر مستند نبوده و مغایر روایات تاریخی است و گویا شاعر محترم فقط بخاطر رعایت قافیه آن را ذکر کرده است لذا پیشنهاد می کنیم از خواندن چنین اشعاری خوداری فرمائید.

به روی صورت تو جای چار انگشت است            دلیل گودیِ چشم تو ضربۀ مشت است

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

فـاطمه افـتاد اما سـوخت حـیدر بیـشتر            بسته شد دست علی و سوخت مادر بیشتر

هر کسی آن روز ساکت ماند، مدیون نبی است            هیچ فرقی نیست در این جرم، کمتر بیشتر


سنگدل دیوار بود و سنگدل تر میخ در            سرخ شد دیـوار اما سـیـنـۀ در بیـشـتر

هرچه زهرا می‌کشید ازین طرف مولای خود            می‌کشیدند آن طرف دستان حیدر بیشتر

نانجـیبی دید زهـرا بی‌خـیالِ یار نیست            تازیانه زد به مـادر، بین معـبر بیـشتر

در شلوغی ناگهان با ضربۀ سخت غلاف            ریخت بر روی زمین، آیات کوثر بیشتر

بعد از آن چشمی دگر لبخند زهرا را ندید            بین بستر، فکـر رفتن بود دیگر بیشتر

ارث بردند از مصیبات بتول این بچه‌ها            یک به یک داغ و بلا دیدند، دختر بیشتر

زخم‌های سنگ و تیغ و نیزه‌ها جای خودش            سوخت زینب از غم کندیِ خنجر بیشتر

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیر المؤمنین علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای امیرِ نُه فلک حـیدر حلالم می‌کنی؟            من فدایت جانِ پیغـمبر حلالم می‌کنی؟

دیگر از این جان به کف کاری نیاید بهرِ تو            پهـلـوانم! فـاتحِ خـیـبـر حـلالم می‌کنی؟


پلکِ من سنگین شده دیگر نمی‌بینم تو را            شرمسارم مالکِ کـوثر حلالم می‌کنی؟

از منِ زهرا هزاران بار بر جانت سلام            ای فدایِ غربتت سرور حلالم می‌کنی؟

ماندنم جز دردسر چیزی ندارد یا علی            می‌زنم رویت زمین، دلبر حلالم می‌کنی؟

می‌گذارم بار را بر دوشِ زینب؛ می‌روم            خانه دارت می‌شود دختر حلالم می‌کنی؟

می‌روم تا که بغل گیرم به جنّتِ محسنت            حضرتِ مستأصلِ مضطر حلالم می‌کنی؟

تا نَفَـس دارم حمایت می‌کنم از عـزّتت            گرچه کم کارم ولی دیگر حلالم می‌کنی؟

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قـبول کن تو مرا تا که مستجـاب شوم            دوبـاره گـریه‌کنِ مـادرت حساب شوم

مرا اسیر خودت کن، به کس نبندم دل            ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم


به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم            به هر دری بـزنم بعـد تو جـواب شوم

خودت کشیدی‌ام از چاه معصیت بیرون            نخواستی که زمیـنگـیرِ منجـلاب شوم

بیا که سوختم از درد دوری‌ات عمری            بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟

به برکـت نظرت، در عـزای فـاطـمیه            دوبـاره نـوکـر این خانه انـتخـاب شوم

زمان روضۀ سخت بتول، چون اسپند            میـان شـعـلـۀ آتـش پُـر الـتـهـاب شـوم

چه عاشقی‌ست که با درد، فاطمه می‌گفت:            فـدای غـربت و اشکِ ابـوتـراب شـوم

برای ایـنکـه نـبـنـدنـد دست حـیـدر را            به خون سینۀ خود پشت در، خضاب شوم

سریـع فـضـه بـپـوشان رخ کـبـودم را            علی خجـل بشود، از خجالت آب شوم

حـسین تـشـنه نمانَد، حـسین را دریاب            فـدای تـشـنـگی‌اش زیـر آفــتـاب شـوم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن            ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد            گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد

عـمر گـران، بی‌دیـدنِ رویت هدر شد            هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد


از معصیت‌ها، عـاقـبت رنگِ سـیاهی            سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد

دوریِ از خورشید، در دوران تاریک            غـم را میـان سـیـنه‌ها پـرورد، برگرد

خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو            خسته شدیم از دوری‌ات، برگرد، برگرد

برگـرد تـا یـاری کـنـی خیـرالـنـسا را            زهراست تنها و چهل نامرد... برگرد

آقا قـسـم بـر نـالـۀ « فِـضـه خُـذیـنی»            آقـا قـسـم بـر سـیـنـۀ پُـر درد بـرگـرد

: امتیاز

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قـسم به جلـوۀ ایـمان و عصمت زهرا            بیا که شاد شود قـلب حـضرت زهـرا

گـنـاهـکـاری ما را بـبـخـش آقـا جـان            به حرمت نظر لطف و رحمت زهـرا


دعـا برای مـحـبـین خود به لب داری            مـیـان نـافـلـه‌ات، طبـق عـادت زهـرا

شعاع نـور بصیرت به ما عـنایت کن            از آفــتــاب رفـیـع بــصـیـرت زهــرا

رسـیـده‌ایم که ما را عـلـی‌شناس کـنی            بـه پـای مـکـتـب درس ولایـت زهـرا

کـمی به مـا بـچـشان مـزۀ عـبـادت را            قـسـم بـه گـریـۀ وقـت عـبـادت زهـرا

هزار شـیـر، چـنان قـاسـمِ سـلـیـمـانی            گرفـتـه‌اند شجاعـت، ز غـیرت زهـرا

به خون خویش تپید و به شعله سوخت ولی            رسید با پـرِ خـونی به خـدمـت زهـرا

اجازه هـست شریک غـم شما بشویم؟            بـرای نـالـه زدن در مـصـیبت زهـرا

چه شد که اهل مدینه پس از رسول خدا            عوض شدند و شکستند حرمتِ زهرا؟!

چرا مصیبت خود را به بیت الاحزان بُرد؟!            چه بوده عـلت اصلی غـربت زهرا؟!

چه شد که چهرۀ خود را ز حیدرش پوشاند؟!            مگر چه بوده عیان، بین صورت زهرا؟!

چرا همیشه پر از لاله بود پیرهنش؟!            چگونه بوده به دیوار اصابت زهرا؟!

غلاف را به چه وضعی زدند بر بازو؟!            چه شد که خوب نشد این جراحت زهرا؟!

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سعید توفیقی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگرچه سنخیتی بین نور و ظلمت نیست            هر آنکه آمده اینجا بدون حکمت نیست

حریم فـاطـمه تنهـا بـرای محـرم‌هاست            قـسیم گر ندهد اذن گریه؛ قسمت نیست


قسم به قنبر و سلمان؛ علی نخواهد اگر            کسی به گرد تو توفیق‌دار خدمت نیست

برای فـاطـمه تـنـهـا خـواص می‌گـریند            برای این گوهـر بی‌نظـیر قـیمت نیست

به غیر خانه زهرا ولو در این دوسه ماه            بهشت هم بروم حرف ناز و نعمت نیست

بدین حساب یـقـین نـوکـر حـسـینت هم            به قدر نوکر تو غرق جاه و حشمت نیست

بدین حساب کـنـیز شما مـلک بانـوست            گدای کوی تورا ترسی از قیامت نیست

بدین حساب مـگـو که حـلال کن فـضه            نفس کشیدن او رحمت است زحمت نیست

تنت بـه نـاز طـبـیـبـان نـیـازمـنـد مبـاد            اگرچه حال مریضی به این وخامت نیست

چه بر سر تو گذشته است ای سپاه علی            که سرو قد تو چون قبل راست قامت نیست

چگونه زد که به هم ریخت طاق ابرویت            چه کرده است که امید به مرمّت نیست

چگونه زد که تو از هُرم درد تب کردی            چه کرده است که مرگ از خدا طلب کردی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر از نظر وزن شعر ایراد داشته و دارای سکت است

برای فـاطـمه تـنـهـا خـواص می‌گـریند            برای این گوهـر بی‌نظـیر قـیمت نیست

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ذکر شریف فـاطمه را هر که دم گرفت            سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت

«یا فاطمه» عزیزترین اسم اعـظم است            این ذکـر را امـان زمـان دم‌بـه‌دم گرفت


روز جـزا عـجـیـب زیـانـکـار می‌شـود            هر کس دعای فاطمه را دست‌کم گرفت

دستش شکست دست علی را رها نکرد            او یـک‌تـنـه بـرای ولایت عـلـم گـرفـت

سیلی که خورد صورت حیدر کبود شد            مادر که گفت «فضّه» پدر باز غم گرفت

آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان            مسـمـار کج شد و به پـر مـادرم گرفت

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان            مسـمـار کج شد و به پـر مـادرم گرفت

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قطعه

جانمازت را ملائک بوسه باران می‌کنند            ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکنده‌ای

دلشکسته، باز بر همسایه‌ها کردی دعا            با همین چـشمان نیـمه‌باز هم بخشنده‌ای


روشناییِ بخش چشمان علی هستی هنوز            گرچه ابری گشته رویت بهر من تابنده‌ای

چشم بر من دوختی، حرفی بزن، دلواپسم            لااقـل پـلـکی بـزن تا که بـدانم زنـده‌ای

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ظاهراً زهرا به احمد، جان به جانان می‌رود            پشت پرده باطناً قرآن به قـرآن می‌رود

دخـتر خـیـرُ الـبـشـر ‌اُمِّ اَبـیـهـا می‌شـود            رحمت موصولۀ باران به باران می‌رود


بین محرابش که مشغول عبادت می‌شود            نور زهرایی او تا عرش رحمن می‌رود

جود و ایثار و کرم یک گوشه از اوصاف اوست            شرح این اوصاف تا آیات انسان می‌رود

خادمان خـانه‌اش خـیل ملائک می‌شوند            این کرامت‌ها مگر از یاد سلمان می‌رود؟!

گرچه شأن فاطمه همواره معراج است و بس            در کنار مـرتضی بالاتر از آن می‌رود

حرف حیدر که وسط باشد هزینه می‌دهد            با تمام هستی‌اش زهرا به میدان می‌رود

ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا            وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان می‌رود

نهی از منکر اگر که ترک شد در مردمی            ذرّه ذرّه از دل آن مردم ایـمان می‌رود

مردمی که رو به طاغوت زمانه می‌زنند            عزّت این قوم همچون برکت از نان می‌رود

آبرویش را وسط آورد زهـرا ای دریغ            حرف حق اصلا مگر در گوش اینان می‌رود؟!

دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه            بر مزار حمزه با چشمان گریان می‌رود

بانویی که قـامـتـش مثـل رسول الله بود            در میان چادرش حالا چه پنهان می‌رود

از فضای خانه مـولا مشخـص می‌شود            دارد عمر یاس حیدر رو به پایان می‌رود

: امتیاز

مدح امیر المومنین و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

حـتی بـریـده شد به گـمانم امـان صبر            آری، نبود صبر عـلی در گـمان صبر

تنها نه با حق است، مع الصبر هم علی‌ست            این افـتخـار تا به هـمیـشه از آن صبر


دست فـلـک به مـرد تـعـارف نمی‌کـند            جز خون دل که ریخته در استکان صبر

وقـتی تـنـور خانه به سـردی گـذاشـته            باید که در تنور جگـر پخت نان صبر

لات و عزی به منبر و توحید در عزا            در چشم خار و بین گلو استخوان صبر

این دست بسته شد که شد آن چشم نیمه باز            هم این، هم آن نبود به غیر از نشان صبر

در بین دود و آتش و هیزم چه می‌کند            حـوریـۀ مــبــارکـۀ دودمــان صـبــر؟

محـبـوبـۀ حبیب خـدا بین شـعـله‌هاست            از خود گرفته است خدا امتحان صبر

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب به رنگ فصل خزان گریه می‌کنیم            هم ناله با زمین و زمان گریه می‌کنیم

هر چـند گـفـتـه‌انـد که آرام گـریه کـن            اما بـلـند و ضجـه‌زنـان گـریه می‌کنیم


امشب که خانۀ دلمان غـم گرفته است            مانـند ابـرهای روان گـریـه می‌کـنـیـم

هم پای کـوچـه‌های مدیـنه نـشـسـته‌ایم            با روضه‌های تازه جوان گریه می‌کنیم

تازه جـوان و قـد کـمـانی تعجب است            از غـصه‌های قـد کـمان گریه می‌کنیم

داریم پـای روضـۀ‌تـان پـیـر می‌شـویم            اما هـنـوز از غـم‌تـان گـریـه می‌کـنـیم

این خانۀ غمی‌است پُر از غربت بقیع            از داغ آن قـبـر نـهـان گـریه می‌کـنیم

آری دوباره بر سر سفـره نـشـسـته‌ایم            امـشب بـرای مـادرمان گـریه می‌کنیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید،  در حال حاضر تنها مرقد مطهر حضرت زهرا مخفی است هرچند در ابتدا محل دفن امیر المومنین نیز پنهان بود اما بحمدالله هم اکنون آشکار و ملجاء و کهف الورای شیعیان است

این خانۀ غمی‌است پُر از غربت بقیع            از داغ قـبـرهای نـهـان گـریه می‌کنیم

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا قزوه نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت            سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت

حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد            خواست تا غسلت دهد آب روان آتش گرفت


هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد            بادبـانِ کـشتی پـیـغـمبران آتـش گـرفت

یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فـتنه کُشت            یک طرف از درد غربت کهکشان آتش گرفت

رفت سمت آسمان روحت! زمین از شرم سوخت            در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

چنان که اهل بالا گشت آدم در غمِ زهرا            بهشتی نیست آنکس که نباشد آدم زهرا

خدایش هر چه زیبائی‌ست را بر فاطمه داده            و خلقت را خلاصه کرده در سن کم زهرا


کلامش را امامان هم به روی دیده بگذارند            به دوش سیزده معصوم باشد پرچم زهرا

نبین مثل مُحَرم نیست خیل زائرانِ غـم            کسی که هست مَحْرم اشک دارد در غم زهرا

یقین بالاتر از این غم نباشد در همه عالم            محـرم اشک می‌ریزد برای مـاتمِ زهرا

بفرمائید روضه، آدرس هم خانه مولاست            و مـولا آه می‌گـیرد ز لبـها با دم زهـرا

چو شمعی که دمادم قطره قطره آب می‌گردد            علی می‌سوزد از غم پیش اشک نم نم زهرا

چه روزی بر سرش آورده آن نامردِ نامحرم            که تنها فضه گشته بین خانه محرم زهرا

در و دیوار این خانه شهادت می‌دهد روزی            که چل نامرد همدست اند در قدِّ خم زهرا

نمی دانم چه بر جانش غلافِ قنفذ آورده            که بر زخم تنش، مرگ است تنها مرهم زهرا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با او

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

تا سـحـر را گـرفـتـه‌انـد از ما            چـشـم تر را گـرفـتـه‌انـد از ما

کـنج عـزلت نـشـسـته‌ایم، آری            بـال و پـر را گـرفـتـه‌اند از ما


چون درختی که پیر و خشکیده            برگ و بر را گـرفـته‌اند از ما

مـا گــدایـی بــلــد نـبــودیــم و            پـشـت در را گـرفـتـه‌اند از ما

بس که نا شکری از بلا کردیم            دردسـر را گـرفــتـه‌انـد از مـا

لب مـرز مـیـان ما بـسـتـه‌ست            این گـذر را گـرفـتـه‌انـد از مـا

ما فـقـیـران به فکـر عـقـبـائـیم
تـا قــیـامـت گـدای زهــرائـیـم

چـاره‌ای نـه؛ نـمانـده انگـاری            تـو که از این دلـم خـبـر داری

همه رفـتـنـد و من هـمین جایم            تـکـیـه دادم بـه کـنـج دیـواری

شب به دست خودم ادب کردم            چـشـم وا مانده را ز کم کاری

دست خـالـی رسـیـده‌ام ایـنـجـا            تـا شــنـیـدم شـمـا خــریــداری

این دلـم را بـخــر گـرفــتــارم            تا نـدادم به دسـت خـود کـاری

تـو بـزرگ قــبـیـلـه‌ای زهــرا            کافی است از تو یک نگاه، آری

جان به جان آفرین که می‌دادم
فـاطـمـه مـی‌رسـد بـه فــریـادم

این کـرم خـانـه‌ای که وا کرده            خـشـت اول عـلـی بـنــا کـرده

خـانـه را دسـت فـاطـمــه داده            لـطـف زهــرا مـرا گـدا کـرده

فاطـمه جای خود که سنگم را            فــضــۀ خــادمــه طــلا کــرده

نام زهـرا که بـاطـنـاً سِرّ است            حــاجـت عــالــمـی روا کـرده

هر زمان روضه می‌روم حتماً            شـک نـدارم که او صدا کـرده

گـریـه کـن‌های بـچـه‌هـایش را            سـر ســجــاده‌اش دعــا کــرده

با خجـالـت به یاورش می‌گفت
همسری که به همسرش می‌گفت

یک به یک درب خانۀ انصار            رفـتـه‌ای وا نـکـرده‌اند انـگـار

نیمه شب شد دوباره زهرا جان            همه خـوابـیـده‌انـد و تـو بـیدار

جـان من در می‌آیـد از تـن؛ آه            جابجا می‌شـوی تو که هر بار

بسـترت را بـیا و جـمعـش کن            سـقـف خـانـه شـده ســرم آوار

پیـش زینب کمی بخـنـد، اصلاً            شـده حـتـی اگر چه بـالاجـبـار

این شـب آخـری نـفـس هـایـت            جان من را به لب رساند اینبار

بعد از این قاتل علی این‌هاست            در و دیوار و کوچه و مسمار

تا هـمـیـشه عـلـی بـدهـکـارت
ای عــزیـزم خــدا نـگـهـدارت

: امتیاز