- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
مثل صـدفی پـوچ به گـوهر نرسیده آن دل که به مهر عـلیاکبر نرسیده در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست وقتی که به پابـوسی این در نرسیده هی قـافـیه در قـافـیه افـتـاد به پایش از شوق غـزلهای به دفـتر نرسیده از خـیمه بـرون آمد و آمد به تـماشا هرکـس به تـمـاشای پیـمـبر نرسیده با اشک پدر گفت که برخـیز موذن هر چند که هنگـام اذان سـر نرسیده یکبار شهادت بده حق با چه کسی بود تـا آتـش تـردیـد بـه بــاور نـرسـیـده آرام بــرو مــایـۀ دلـگــرمـی بــابــا آرام بــرو قـصـه به آخـر نـرسـیـده میرفت؛ نگاهش به پدر بود کماکان دلـتـنـگ پـدر بود به مـادر نـرسیده با تیغ دو ابروی کجش مثل اباالفضل مشغـول قتال است به لشگر نرسیده گـفـتـند که بـغـضاً لـعـلی زود بیـاید هرکس به مصاف یل خـیبر نرسیده بر گرد ضریح زرهش در دل لشگر جز تیر و سنـان زائر دیگر نرسیده ایکاش که میشد پـدرش زود بیاید تا کار به غـارت شـدن سر نرسـیده از اسب نگاهی به علی کرد حسین و سمت پـسر افـتاد به پـیـکـر نرسـیده معلوم شد از آیـنه کاری شدن دشت سمت حـرم این جمع مکسر نرسیده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
پـدرت با تن مـجـروح تـو تـنتهـا مـانـده پـدری پـیـر که در بـهـت تـمـاشـا مـانده اربـاً اربـاییات از دور به چـشـمـم آمـد یک نشانی ز تو هر گوشۀ صحرا مانده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
به قدش دوخته او چـشم ترش را خیلی جـلـب کرده نگـه او نـظـرش را خـیلی زد به میدان و کشیده است علیوار علی به رخ لـشگـر کـوفه هـنرش را خـیـلی تا رجز خواند و شنیدند که هم نام علیست هدف سنـگ گـرفـتـند سـرش را خـیلی بعد از آن ضربه که مُنقذ به سر اکبر زد هی گرفـتند همه دور و برش را خیلی اربـاً اربا تـر از او نیست مـیان شـهـدا داده آزار هـمـین غـم پـدرش را خـیلی هر کجا دست کشیده است تن اکبر بود آه، سوزانده مصیبت جگـرش را خیلی پیکـرش را نتـوانـست خودش جمع کند آخر این داغ شـکـسته کمرش را خیلی در عـبا چـیـد به سـخـتی بـدن اکـبر را داشت تا خـیمه هوای پـسرش را خیلی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
تیرباران شده در معـرکه بال و پر تو زخم صد نیـزه فرود آمده بر پیکر تو تکـههایت همه جا ریخـته پیغـمبر من چه کـنم جـان نـبـی؟ با بـدن پـرپـر تو تا در آغوش بگیرم کمی از جسم تو را به روی خاک میافتد طرف دیگر تو کام عطشان تو آتش زده بر هستی من جـرعــهای آب اگـر بـود دم آخــر تـو قـد و بـالای تو را ریـخـتـهام لای عبا کاش میشد ببرم سمت حـرم پیکر تو خـوب شـد هـمـره عـشـاق نبـاشد لیـلا ورنه میمُرد در این دشت بلا مادر تو آه جَـدّا بِـنِـگر ماه مرا غرق به خـون شده با این سر بشکافته چون حیدر تو هرکه با هرچه توانسته علی را زده است کـیـنهها داشـته این قـافـلـه از اکبر تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد حق در حریم قـرب، مکانش نمیدهد تا نشکند دلی به حقـیقت، خدای عشق نور و صفا به جوهـر جانش نمیدهد چون شمع هر که دعوی روشنگری کند تـقـدیـر غـیر اشـک روانـش نمیدهـد »هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا گـلـچـین روزگار، امـانـش نـمیدهد« آلالهای که داغ ندیدهست، دست غیب جـا در صف شکـسـتهدلانـش نمیدهد هر دل که نیست تشنۀ جام بلا، خدای سودای عـشق و سوز نهانش نمیدهد وآنکس که دل به آل علی بست، جبرئیل جز حرف عاشـقی به زبانش نمیدهد در نینوای عشق کسی بهتر از حسین از جان، رضا به مرگ جوانش نمیدهد آنقدر تشنه است که یک بـوسۀ وداع پـایـان بـه آتـش هـیـجـانـش نـمیدهـد صد چشمِ انتظار به ره مانده است و اشک مهـلـت بـه دیـدۀ نـگـرانـش نـمـیدهـد پشت سرِ مسافرش از خیمه آب ریخت وقـتی که دیـد گـریـه امـانش نمیدهـد زیباتر از علی کسی از اهلبیت وحی جـان در ره امــام زمـانـش نـمـیدهـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بیجهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حـرکـات و سکـنات و وجـنـاتش طاهـا مـادرش آمـنـه بودهست مگـر یا لـیـلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیـمـبر چـقـدر تـازه مسـلـمان دارد ماه عـالم شده از دیدن رویش سرمست «پیرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دست« سنگ در دستش از اعجاز قمر میگردد گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد جان علی، جسم نبی، جلوۀ کـوثر بوده سـرّ لـولاک، از اول عـلـی اکـبـر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست نـفـس پـنـج تن آل عـبـا بـرمیخـواست ذاتـش آئـیـنـه در آئـینه پـیـمـبـر گـشـته بارها از شـب معـراجِ خودش برگـشته بینقاب آمدنش پیـش عـمو دیدنی است به اباالفضل قـسم قـامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت: »شاه شمشادقدان، خـسرو شیریندهنان که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان« زلفـش آنروز که در دست نسـیم افتاده سمت و سـو داده به تحـریر مـؤذنزاده کربلا هم عـطـشش چند برابر شده بود تـشـنۀ صوت اذان عـلی اکـبر شده بود أشهـدُ أنّ... به این مـرد ولی باید گـفت اشـهـدُ أنّ عـلـی بـعـدِ عـلـی بـاید گـفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محـمّـد شـدنش را عـشق است بـاد آورده به هـمـراه، شـمـیـم صلـوات میوزد بر سر کـوی تو نسـیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمیگشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی عـلی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامۀ احسان دیدهست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیدهست؟ میشود صید نگـاهـت دل میـدان حـتی بـاز شد روی تو آغـوش بـیـابـان حـتی رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت کـربـلا رنگ گـرفـت از نفس پیرهـنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیـشتر ریخت به هم رفـتن تو قـاسم را کـشـت داغ تو جـوانـان بـنـیهـاشـم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
صدا نزدیک میآید صدای پای پیغمبر جوانی میرسد از راه با سیمای پیغمبر به آغوش نبوت بازگرداندهست یثرب را تو گویی احمدی دیگر نشسته جای پیغمبر دوباره با اذانش جان گرفته رکن حنانه نهفته بین لبهایش دم عـیسای پـیغـمبر نگاهش قطره قطره آیۀ «والشفع و الوتر» است ندارد صوت قرآنش به جز آوای پیغمبر به هنگام نظر کردن به آن خلق نکوی او میافتد هر کسی یاد جوانیهای پیغمبر شنیدنها به دیدن ختم شد آن هم چه دیداری نشد برخیزد از جایش به پیش پای پیغمبر به دنیای تو اول راه مییابند و بعد از آن جوانها انس میگیرند با دنیای پیغمبر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای لَبَت خشکتر از، ساحل دریا پسرم خـجـلـم از تـو نـشـد، آب محـیـا پـسـرم دیـدی آخـر، هـمه زانـو زدنم را دیـدن کمکـم کن، مـنِ افـتـاده ز پـا را پـسـرم مثل تسبیح تنت، یکصد و یک دانه شده با تنت ذکـر گـرفـتـم، که خـدایـا پـسرم جسم تو بیشتر از وسعت دار الحرب است میزنم خـیـمه به انـدازه صحـرا پـسرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بسکه آقـازاده با احساس دعوت میکند کودک نـوزاد ما هم عـزم هیـأت میکند هرچه حاجت داری، اول از علی اصغر بخواه دستهای کـوچک او استـجـابت میکند (شیرمردی) ارث زهرا و علی باشد که شیر پیش طفل شیرخوار حسّ حقارت میکند آمـده ثـابت کـنـد ایـن قـوم از نـام عـلـی توی هر سنی که باشد باز وحشت میکند او مکلف نیست اما بسکه دنبال خداست در میان اشک خود غسل شهادت میکند اینکه او بعد از علی اکبر به میدان آمده حـرمت سن بـرادر را رعـایت میکـنـد او پیمبر نیست نه! اما به خونِ پاک خود امـتـی را از سـیـاهیها هـدایت میکـنـد روز محشر شک ندارم من، که آنجا هرکسی گریه کرده بر علیاصغر، شفاعت میکند روی دستـان امـامش شد فـدای راه دیـن با تلـظی کـردنش تجـدیـد بیـعـت میکند بشکند دستی که عصر واقعه در کـربلا از میان خیمه یک گهواره غارت میکند
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
ایـنـقـدر وقـت ظـهـر نـرو زیر آفـتـاب با طفل خویش حرف بزن بس بکن رباب دق میکنی سکـوت نکن از عـلی بگو از غنچهای که گل نشده زود شد گلاب شیرخوارهای که طول طریق حسین را در عرض چند ثانیه طی کرد با شتاب ایـنـقـدر تـا رقـیـه میآیـد به هـم نـریـز اینقدر پیش عمّه خودت را نزن به خواب ایـنـقـدر در خـیـال عـلی را بـغـل نکـن معـلـوم میشـود به مُـچ تـو رَدِ طـنـاب دق میکـنی بـگـو وسط ظـهـر حـرمله زیـر گـلـوی طـفـل مرا کـرد انـتـخـاب یک مشکِ آب بُرد عـمو را ولی دریغ از من گرفت طـفـل مرا چند قطره آب
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
ای از تلظّیهای تو در چشم من دریا خجل مادر خجل، خواهر خجل، دریا خجل، سقا خجل در خون، خدا را دیدهای جان دادی و خندیدهای تا دامن محشر بود از گریهات بابا خجل از حنجر خشکیدهات خون خورده تیر حرمله پیکان ز اشک چشم من، من گشتم از زهرا خجل در آتش تاب و تبت دیدم به دست زینبت هم از تو هم از عمه شد خورشید عاشورا خجل خشکیدهلب بُردم تو را لبتشنه آوردم تو را هم از تو هم از مادرت گشتم در این صحرا خجل از خون زخم حنجرت آمد شهادت سرفراز از اشک چشم مادرت شد زینب کبری خجل دعویِّ دین و کشتن شیرخواره آن هم تشنهلب اینجا مسلمان میشود از گبر و از ترسا خجل با این عذار لالهگون، با این جمال غرقه خون جا دارد ار یوسف شود، زین صورت زیبا، خجل ای غنچۀ پرپر شده، ای هدیه بر داور شده! پیش گل لبخند تو، از باغبان، گلها خجل بابالنّجات عالمی، خون خدا را همدمی شرمنده عالم از تو شد، میثم نشد تنها خجل
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
وقتی که تیر، قدرت خود از کمان گرفت وقـتی گـلـوی نـازک او را نـشان گرفت وقتی که قطره قطرۀ خون از گلو چکـید وقـتیکه خـون ریـخـته را آسـمان گرفت دنـیـا جـلـوی چـشـم ربـابـش سـیـاه شـد! رنگ بهـار زنـدگیاش را خـزان گرفت نزدیک بود خـاک جهان زیر و رو شود انگار قطره قطرۀ خون هاش جان گرفت در گیر و دار جنگ خدا لحظهای گریست وقتی حـسین نوگـل خود در میان گرفت دیگر بس است روضه اصغـر تمام کن! از سوز روضهات دل صاحب زمان گرفت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
یا رب این غنچۀ خوشبو که سپردی به منش وای اگـر خـار بـروید به کـنار چـمـنش طفلم امروز زبانش به سخن وا شده است مثل هر کودک دیگر، آب، بابا، سخنش اکبرم رفت و سپس اشک به چشمم خشکید ای خـدا اشـک بـده تا بـچـکـانـم دهـنش وسـط دشـت چـرا آمــدهای مـاهــیـگـیـر مـاهی سـرخ مرا لرزه نشاندی به تـنش تیـر تو پیکـر عباس به آن روز انداخت ایـنـکـه انـدازۀ تـیـر اسـت تـمـام بـدنـش پیر شد کودک شش ماههام از درد عطش هـمـه دیـدنـد که قـنـداقـۀ او شـد کـفـنـش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
کیست این طفل؟ که پیر بشرش باید گفت پسر و، بر همه هستی پـدرش باید گفت شمسۀ شمس ولا، کـفـو شه کرب و بلا اختری زاده که رشگ قمرش باید گفت این پسر خون خدا و پسر خون خداست که به تـعـبـیر حـسـین دگـرش باید گفت این یـگـانـه دُر نـابـیست خـدا مـیدانـد که به هفتاد و دو دریا گهرش باید گفت به نظر کوچک و در سیر بزرگان جهان تا ابد رهـبـر صاحب نـظرش باید گفت هر کجا کربـبلا یا شب عـاشورائیست بیـن عـشّـاق چـراغ سحـرش بـاید گفت این همان طرفه نهال است ز گلزار حسین که به سینای شهادت شجـرش باید گفت این شهیدی است که بر خون امام شهدا تا صف حشر، چو پیغامبرش باید گفت طفـلِ شـیـر است ولی با پـسر شیر خدا تا خـدا هـمقـدم و هـمـسـفـرش باید گفت لـعـل تـسـبـیح به لبهای بهـم خـشـکـیـده دُرّ تـوحـیـد به اشک بـصرش باید گفت «از شرار عـطشش دود رسیده بفلک» در دل شعله همان نخـل ترش باید گفت بر سر دست پـدر چون عـلم نـصر خدا رایت لشگـر فـتـح و ظـفـرش باید گفت گرچه بعد از شهـدا جام شهـادت نوشید از تـمـام شـهـدا پـیـشـتـرش بـایـد گـفـت هم به هفتاد و دو رضوان گل آغشته بخون هم به هفتاد و دو طوبی ثمرش باید گفت اوست غوّاص و کف دست حسینش دریا عـاشق صادق مـوج خـطرش باید گفت قـبر او قـلب حسین است و خدا میداند طایر قـدس به هر بام و درش باید گفت گرچه از دوش پدر بال زد و رفت به عرش باز هم طایـر بشـکـسته پـرش باید گفت پیـش مـرگ ولـی دادگـرش باید خـواند بـر سـر دسـت یـدالله پـسـرش باید گفت تیر قاتل به گلو، اشک به رخ، خنده به لب قـلـم مـعـجـزه نـقـش هـنـرش بـاید گفت اوست مظـلـومتـرین کـشـتۀ تـاریخ ولی قـاضـی دادرس و دادگـرش بـایـد گـفت شاهدم نکـتـۀ (کَیفَ یَتَـلظّی) عـطشاست از تـمـام شـهـدا تـشـنهتـرش بـایـد گـفت قبرش آغوش پدر، قـتـلگهش دوش پدر تا صف حـشـر انـیـس پـدرش باید گفت اصغر است اینکه به اثبات شفاعت فردا سَـنَـد مـسـتـنـد و مـعـتـبـرش بـاید گـفت شعر میثم شرری بود که از دل برخاست آتش سیـنـه و داغ جـگـرش بـایـد گـفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
مـبهـوت این آئـیـنهانـد اخـتـر شـناسان شمس الشموسی سیرتان، گوهرشناسان پــروانـههـای روزهدار و دائـم الـذکـر یاهـو کـشان بینـشان، حـیـدر شناسان گـل پـونـههای دست بر پـهـلـو گرفـته دریا دلان، شوریدگان، کـوثر شناسان عارفترین مردان حق از روز ایجاد عـقبی شناسان و صف محشر شناسان الـیـاسهـا و خـضرهـای جـادۀ عـشـق مردان آب و خاک، بحـر و بر شناسان حــتـی رســـولان اولـوالـعــزم الــهـی ایـل و تـبـار پـاک پـیـغـمـبـر شنـاسان توفـیـق میخـواهند از حـق تا بنـوشند یک جرعه از جام علی اصغر شناسان آشــفــتــۀ خــونـش تـمــام آسـمـان هـا سـرگـشـتۀ کـویـش تـمـام سـرشـناسان حـتی سـلیـمان در رکـابـش، در پی او خیل نگـین بـازان و انگـشـتر شناسان در پـیـشـگـاه او دو زانـو مینـشـیـنـند جویـندگـان معـرفت، محـضر شناسان از اهل دل عمری سراغـش را گرفتم از محـضر لاهوتی « جعفر» شناسان تقـلید از این آیت عـظمی ضروریست دادند فتوی این چـنین، رهـبر شناسان بر روی دستان پـدر گـرم خـطابهست ای واعـظان شهـر، ای منـبـر شناسان از خستگی لبهـای اصغـر مینویسند در این کـویـر داغ، شعـر تـر شناسان آه ای رباب، آه ای رباب، ای همسر اشک ای در دو عـالـم اسـوۀ مـادر شـناسان خیس است از امّن یجیبت چشم صحرا خشکیده دریا در غم مضطـر شناسان در کـیـمیای عـشق تو درمـانده مانـدند سیمین دلان و زرگران و زر شناسان فطرس دخیلی سرخ بر گهوارهاش بست این است راه و رسم بال و پر شناسان بی مشتری ماندهست بعد از کودک تو بـازار اقــیـانـوس پـهـنــاور شـنـاسـان خورشید تو هر روز سرگرم طلوع است از مـشـرق رؤیـایـی خـاور شـنـاسـان گـشـتـند و جز نام عـلـی نـامی ندیـدند در پـهـنـۀ تــاریـخ نــام آور شـنـاسـان حق علیها غصب شد این را بپـرسید از تک تک «شبهای پیشاور» شناسان فـرزند ابـراهـیم ما را تـشنـگی کـشت ای وارثــان آب ای هــاجـر شـنـاسـان الـهـام مـیگـیـرنـد از زخــم گـلـویـش تحـریر زنها، قـاریان، حنجـر شناسان بـا پـیـکـر اکـبـر کـنـار هـم کـشـیـدنـد تـصـویـر او را لالۀ احـمـر شـنـاسـان باید دم از او زد «من المهد الی اللحد« این است فـیـض اول و آخـر شـناسان باب الحـوائج تـر از او پـیـدا نـکـردند در هر دو عـالم غـنچـۀ پرپـر شناسان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست موقع کـندن گل تـیر و تبـر لازم نیست در جدالی که فقـط خـطبه قرائت میشد طفل معصوم زدن را، به نظر لازم نیست آب میدادیام این طفل ز دنیا میرفت قاتلش بود عطش، تیر دگر لازم نیست نیت جـنـگ نـدارد، پـی آب آمـده اسـت این همه لشکر و گردان و نفر لازم نیست پسرم نـیـست اگـر زنـده بـیـایـد خـیـمـه شوهرم بیکس و یار است پسر لازم نیست دق نده حـرمـلـه، گـهـوارۀ او را نشکن خون دل خوردهام و خون جگر لازم نیست روضۀ مشک بخـوانم پـسرم میخـوابد بین این همهـمه لالایی اگر لازم نیست شیر دادنـد به اطـفـال، زنـان در بـازار بعد از این شام که دیدیم، سحر لازم نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
گاهی وقتا توی خواب آروم میشه علی آروم شه رباب آروم میـشه ســایـه سـرش پــر مـلــک شــده تـازه یـه ذرّه تـبـش خـنـک شـده مـادرش گـهـوارشـو تکـون میده اما این گـریه مگـه امـون مـیـده؟ به دلـم زدی چـه تـیـری حـرمـله از خـدا میخـوام بـمیری حرمله کاش که سهم گریههات خنده نشه کاش که هیچ بابایی شرمنده نشه بـا خــدا راز و نــیـازشـو بـبـیـن دستای کوچـیک و نـازشو بـبـین
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
بیهوا تیر عـدو بوسه به حلقومت زد دست من هست اگر نه سر تو میافـتد گردنت بـند به مـویی شـده بر دسـتـانم بدنم بـیحـرکـت مـانـده و سـرگـردانـم موجی از خـون گلویت به رخم پاشیده اثـر شـدت ایـن تـیـر سـرت چـرخـیـده چهرهات زود در این فاجعه تغییر نمود شمر با خندهای از حـرمله تقـدیر نمود ماندهام تیـر چگـونه به گـلویت جـا شد ناگهان پشت سرت مثل شکـافی وا شد مادرت کاش سـر قـبـر تو زائـر نشود کوچه کوچه به هوای تو مسافـر نشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
شـده آب آب حــرم بـیجــواب کمی روی دستان مادر بخواب لبانت تـرک خـورده شرمـندهام لـبت چـون دل مـادرت سوخته از آن بیـشتر حنجـرت سوخـته عـلیِ مرا خـواهش شیر نیست به چشمان تو ترسِ شمشیر نیست بـرو مـرد مــادر خـدا یـاورت الـهــی بــلایـی نـیــایـد ســرت بـبـیـن بـیقـرار تـوأم بـیقـرار بـمـان تـا بـهـارم بـیـاید، بـهـار
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
جانِ هرکس دوست داری، جانِ من آرامتر دست و پا را گم نکن، ناله مزن آرامتر دست و پا کمتر بزن بیرون کشم این تیر را میکُـشی آخـر مرا ای بتشکـن آرامتر شیرخواره کودکم! آمادهای؟ وای از دلم تیر را بیرون کـشیدم، خـسته تن آرامتر گوش تا گوشت عجب ذبحی شده بیعیب و نقص سر که آویزان شده گـلگـون بدن آرامتر باز هم کُـشتی مـرا با گریههایِ آخـرت میزنم بوسه بر این غـنچه دهن آرامتر مـادرت ایکاش از خـیـمه نیـاید دیـدنت میبرم دفنت کنم دور از دو زن آرامتر مطمئنم سُمّ مرکبها به تو خواهد رسید میشوی مانـندِ من صـدپـاره تن آرامتر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
وسـط خـطـبۀ من بـود که پـیـش نـظـرم تیری از چله رها، خورد به حلق پسرم دست و پا میزد و من در عوضش جان دادم گریهها کرد به حال من و او چـشم ترم سر او سمت هوا بود و سر من به زمین آسمان گشت خراب از غم او روی سرم خون او را به هوا ریختم و شخص خدا تسلیت گفت از این داغ به سوز جگـرم با غم اکبر من، اصغر من فـرق نداشت هم اثر بر جگرم داشت غمش هم کمرم دو قــدم رفـتـهام و چـنـد قـدم بـرگشـتـم من نـدارم بـخـدا پـای رسـیـدن به حـرم مادرش منـتـظر اوست دم خـیمه هـنوز خــبــر داغ عــلـی را نــتــوانــم بــبــرم بر دلـم مـاند زبان باز کـنی، قـد بکـشی حسرتاش مانـد برایم که بگـوئی پـدرم
: امتیاز
|