کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدجواد غفورزاده     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین     قالب شعر : غزل    

بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم            هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم

شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما            گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم


قـیام عـاشـقان راست‌قـامت بود عـاشورا            قـیامـت آشکـارا بود آنجـایی که من بودم

تـمـام سـورۀ ایـثـار و آیـات جـوانـمردی            به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم

پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی            شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم

چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های داودی            اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم

کسی از اسب می‌افتاد پشت نخل‌ها، آری            علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم

صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما            خـلـیل‌الله تـنهـا بود آنجـایی که من بـودم

شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌زد            که ثـارالله پیـدا بود آنجـایی که من بـودم

عـدالت زیر سـم اسب‌ها پامـال شد، آری            ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم

شدم محو نگاه عمه‌ام زینب که در چشمش            تمـام دشت زیـبا بود آنجایی که من بودم

چرا آن روز تل زیـنـبـیه اوج عـزت شد            که چشم‌انداز فردا بود آنجایی که من بودم

چه گل‌هایی که زیر بوته‌های خار پرپر شد            مگر پاییز گل‌ها بود آنجایی که من بودم؟

هلال ماه نو وقتی نمایان می‌شد از محمل            فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

داغِ تو روشن می‌کـند شـمعِ مـحـرم را            در شعـلۀ غـم می‌کـشـاند جانِ عـالم را

مـثـلِ پــدر مـیـراث دارِ کـربـلایـی تـو            چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را


قـلبی شکـسـته داری و لـبـریزِ از آهی            بر گونه‌ات داری کماکان اشکِ نم نم را

درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی            در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را

کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر            آسوده دیده بر تـنـش هر جـرعۀ سَم را

آقـا! زیـاد از کـربـلایِ تـو نـوشـتـنـد و            اما دریـغـا درد و غـم‌هـای مـجـسّـم را

آن چشم‌هایت راویِ تصویرِ گودال است            در سینه‌ات جا داده‌ای این دردِ مبهم را

پیش از تو بر جدت ملائک روضه‌ها خواندند            در عرش بر پا کرده‌اند این بزمِ ماتم را

با خاطـراتِ درد می‌آیی ولی ای عشق            با محـنتِ بـاران نـشُـسـتی آهِ زمـزم را

دلـتـنگیِ پائـیز در جـانِ تو جـاری بود            غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را

صحـنِ خـرابت در نگـاهِ حـسـرتـم آقا!            از خـونِ دشتِ کـربلا آورده مـرهم را

گلدسته‌های صحنِ تو در چشمِ ما روشن            گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را

امشب سلامـم می‌رسـد خـاکِ بـقـیعِ تو            تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را!

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

هـمرزم بودم یک زمانی با سه ساله            من داشـتم اشـکِ روانـی با سه ساله
در کـربلا بودیم پـشـتـیـبانِ زینب            دریـافـتـم نـام و نـشـانـی با سه سـاله


شاهد خـدا باشد که بودم دیـده گریان            خـیـلی کـشـیـدم نـاگـرانی با سه ساله
لعنت به شمر و خولی و بر تابعانش            کـردند چـون نامـهـربانی با سه ساله
روز دهم، هـنگامِ غـارت مانده بودم            که می‌شـوم من آسـمـانی با سه ساله

آتـش گـرفـتـم در جـوارِ عـمّۀ عـشق
خیلی لگـد خـوردم کـنارِ عـمّۀ عشق

دیدم به چشمِ خویشتن جور و جفا را            زیـر کــتـک‌ دیـدم نــوای بـی‌نـوا را
روزِ دهـم بود و هـمه جا پُـر ز آتش            دیـدم در آتـشِ، وای نامـوس خـدا را
رحم و مـروّت را نـدیـدم بینِ دشـمن            بر خـارها رانـدنـد، آل مـصـطفی را
دیـدم به چشمِ خـویشـتن که عـمّه‌هایم            گم کرده بودند در هیاهو دست و پا را
فریادِ واویلا ز هر سویی بـلـند است            فـریـادهـا پُـر کـرده کـلّ کــربــلا را

من راوی کـرب و بـلای پُــر بـلایـم
مـن نـالـه‌هـای بـی‌ریـای بـی‌صـدایـم

در شـام دیـدم چه جـسارت‌ها نمودند            بر آل حـیـدر چه شـقـاوت‌ها نمـودند
لعنت به شام و شامیان که با عدوات            تحـقـیـر کـردند و حـقـارت‌ها نمودند
با سنگ و چوب و پـارۀ آتـش دمادم            بر آل پـیـغـمـبـر عـنـایت‌ها نـمـودنـد
الـفـاظِ زشـتـی را مـهیّا کردند و بعد            در آن شلوغی‌ها چه صحبت‌ها نمودند
در پیشِ چشمِ عـمّه زینب مانده بودم            از مـرتضی خـیلی بـرائت‌ها نـمودند

دیدم میانِ آل عـصمت فـصلِ دی را
دیدم به چشمِ خویشتن من بزمِ می را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید. ضمنا در این دو بیت قافیه مشکل دارد زیرا در تعریف حد اقل قافیل گفته اند باید یک صامت و یک مصوت از حروف روی مشترک باشند و ادات جمع جزء حروف روی نیست لذا در ابیات زیر خیمه و غنچه نمی تواند با جفاريال بی نوا و کربلا هم قافیه باشد.

روزِ دهـم بود و هـمه جا پُـر ز آتش            دیــدم مـیـان دود و آتـشِ خـیــمـه‌هـا
رحم و مـروّت را نـدیـدم بینِ دشـمن            بـر خـارها رانـدنـد تـمـامِ غـنـچـه‌هـا

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یادم نمی‌رود که در آن عصرِ پر غبار            آمـد بـسـوی خـیـمـۀ ما اسـب بی‌سـوار

دیدم که عـمه‌های حـزیـنم به سوز و آه            اطـرافِ اسب را بگـرفـتـنـد، نـالـه دار


اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون            چون ابر می‌گریست در آن بِین، زار زار

می‌خواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ            امـا چـو دید پـرسـشِ طـفـلانِ بی‌قـرار

نـاچـار بـازگـشـت بـه گـودالِ قـتـلـگـاه            پس در پی‌اش زنان و عزیزان، نقابدار

ای وایِ من، خـدا نـکـند قـسـمتِ کسی            دیـدیـم آنچه را که نـدیـده‌ست روزگـار

از روی تـلِ زیـنـبـه، پیـشِ دیده بود            تـا انـتـهـای حـفــرۀ گــودال، تــارِ تـار

شمشیر و نیزه بود که می‌خورد بر حسین            بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار

والشمـرُ جالسُن، چه بگویم که پیـشِ ما            بر نـیـزه راسِ جـدِّ غـریـبـم شد آشکار

آنشب چها گـذشت...، بمانـد برای بعـد            تـازه به روز بـعـد، شد اسـلام داغـدار

دشمن که عمه‌های مرا در طناب بست            بدجـور مـادرم به جـنان گـشت اشکبار

عـمداً عـبـور داد، حـرم را ز کـشـته‌ها            تا اشکِ تازه گیرد از این جمعِ سوگوار

مردانمان که کشته و بی‌سر، روی زمین            زن‌هـایمان، اسـیـرِ سـپـاهی تـبـاهـکـار

تا آن زمان، حرم به اسـیری نرفته بود            آل عـلی، به نـاقـۀ عـریان، حجـاب دار

بـاور کـنـید عـمـه‌ام از کـربـلا به بـعـد            تا شام و کوفه، پیر شد از غصه، شرمسار

یـادم نـمـی‌رود کـه بـه بـزم حـرامـیـان            عـمه گـریـست، از طمعِ چـشـمِ نابکـار

با اینهمه غریبی و تحقیر و داغ و درد            دشمن شکست خورد و حرم شد پر افتخار

با خـطـبه‌های پُر ز طـنـیـنَش قـیام کرد            پـیـروز شد صبـوری عـمّه، شکوه بار

تنها وصیتم به شما حـفظ روضه‌هاست            تا آن زمان که می‌رسد از راه تک سوار

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

دیدم که عـمه‌های حـزیـنم به سوز و آه            اطـرافِ ذوالجـنـاح گـرفـتـنـد، نـاله دار

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد!

در شهرِ شام بود، که بابای من ز شرم            می‌گـفت: کاش زنده نبودم در این دیار

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد داوری نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه اشک‌ها که چـکـیده به پای آمدنت            بـیـا کـه جـان مـن آقـا فــدای آمــدنـت

ببخش که با عملم «تَحبس الدعا» شده‌ام            نـمـی‌رسـد بـه اجـابـت دعـای آمـدنـت


پس از هزار و صد وچند سال غیبت باز            به سـر نـیامـده این مـاجـرای آمـدنت؟

به سینه شوق تو دارم غـریبِ بی‌یاور            بـگـو چه کـار کـنـم من بـرای آمـدنت

چه سرنوشت سیاهی که می‌کشم عمریست            غـمِ نـبـود تـو را مـن به جـای آمـدنت

گذشت عـمـرم و شد پـیـر نوکـرت آقا            در انـتـظـار فـرج جـمـعـه‌های آمـدنت

به انتـهـای بـلا مـی‌رسد تـمـام جـهـان            زمــان اگـر بــرســد ابـتــدای آمـدنـت

بـیـا که از تـب دنـیـا و مـاجـراهـایـش            رسـیـده است به گـوشـم صدای آمدنت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از اینکه با عملم «تَحبس الدعا» شده‌ام            نـمـی‌رسـد بـه اجـابـت دعـای آمـدنـت

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این روزها که می‌گذرد، غـرق حسرتم            مــثــل قـنــوت‌هـای بــدون اجــابــتــم!

بسـته‌ست چـشم‌هـای مرا غـفـلت گـنـاه            تو حاضری! منم که گـرفـتار غـیـبـتم!


یک گـام هم به سـوی شـما بـرنـداشـتم            ای مرحـبا به این همه عـرض ارادتم!

خالی‌ست دست من، به چه رویی بخوانمت؟            دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟

من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست            خـیـری نـدیـده‌ای تـو ولی از رفـاقــتـم

بگـذر ز رو سـیاهی من، أیهـا العـزیز!            حـالا که سـویت آمـده‌ام غـرق حـاجـتم

بـگـذار بـا نـگـاه تـو مـانـنـد حُـر شـوم            با گـوشه‌چـشم خود بِـرَهـان از اسارتـم

آن روز می‌رسـد که فـدایـی تـو شـوم؟            مـن بـی‌قــرار لـحــظـه نـاب شـهــادتـم

: امتیاز

ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آسمانی است دلا وصلتِ زهرا و علی            سر فرود آر به شخصیتِ زهرا وعلی

مدحِ معصومه ومعصوم، بپرس از معصوم            که کنند آگهت از عصمتِ زهرا وعلی


ای دلِ تشنه، بخوان سورۀ کوثر که شوی            مست فیض از قدحِ رحمت زهرا و علی

به چنین مرد وزنی عالمیان پا بوس‌اند            انحصاری است بلی خلقتِ زهرا و علی

چه جلالی چه شکوهی چه قیامت زوجی            دو ستونـنـد به دین، قامتِ زهـرا و عـلی

ازدواجی است بحق منشأ خیر و برکات            دل به هم دادگی و الفـتِ زهـرا و علی

مــوسـم اولِ ذیـحـجـه، مـبــارک بــادا            وصلت شمس و قمر، وصلتِ زهرا و علی

خطبۀ عقد خدا خواند و رسول امضا داد            جاودان شد سندِ شوکـتِ زهرا و عـلی

بنگـر آن زنـدگیِ ساده و پُر رونـق را            بوسه زن بر حرمِ حرمتِ زهرا وعلی

چیست مهریۀ زهرا که چو جبریل شنید            گفت طـوبا به عـبـودیتِ زهـرا وعـلی

از خدا قول شفاعت بگرفـتـند آن روز            شد رضا الله سببِ بهجتِ زهرا و علی

قـدرِ دریــا نـشـنـاسـد بـخـدا جـز دریـا            وسعِ دریاست بلی وسعتِ زهرا وعلی

کفّو زهراست علی، کفّو علی هم زهرا            توچه داری خبر از عزّتِ زهرا و علی

مصطفی دستِ دو دریا چو به همدیگر داد            واجب آمد همه را بیعتِ زهـرا و علی

از درِ سـوخـته و مسجد کـوفه پیداست            اهـتـزاز عـلـمِ نـهـضتِ زهـرا و عـلی

زینبین و حَسنین اُسوۀ عشق وشرف‌اند            نامشان معـتـبر از همت زهـرا و علی

کـربـلا پـایـگـه دولـتِ ثــارالـلـه اسـت            شـهـدا سـیـنه زنِ هـیئتِ زهـرا و علی

تو "کلامی" ز مدینه به نجف خواهی رفت            باش روزی برسد دعوتِ زهرا و علی

: امتیاز

ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما

شاعر : سید رضا مؤید نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مثنوی

شـروع نـامـه‌ام نـامـی کـریـم است            که بـسـم‌الله الرحـمن الـرحـیـم است

به آن نامی کزآن عالم برافـروخت            بشر اسـماء حُـسـنی را بـیـامـوخت


به آن نامی که جان در تن دمـیـدند            زمــیــن و آســمــان را آفــریــدنــد

به آن نامی که چون شـمع حرا شد            مـحـمـد خـوانـد و خـتـم‌الانـبـیـا شد

ظهور، آن نام تا از ماء و طین کرد            نـبـی را رحــمـة‌لـلـعـالـمـیـن کــرد

عـلـی زآن نـام، او را جانـشـین شد            امــــام اولـــیــن و آخـــریــن شـــد

به آن نامی که بر ما روح بخـشـید            ز نـورش زُهـرۀ زهــرا درخـشـیـد

چه زهرایی؟ که معنی‌بخش اسماست            همانا اسـم اعـظـم، اسـم زهـراست

خـدا گـر مـدح او نــازل نـمـی‌کـرد            کـتـاب خـویش را کـامـل نـمی‌کـرد

بــه نــام کــوثــرِ قــرآن ســتــودش            که لـفـظی بهـتر از کـوثر، نبـودش

حـسـاب نــام یــا زهــرا بـه ابـجــد            بــرآیــد یـا عــلــی و یـا مــحــمــد!

که زهرا ز آن‌دو هست و آن‌دو، زهرا            جـدایی نیـست آری مـهـر و مـه را

کـسـی که کُـفـوِ آن نـور جـلـی بود            عـلـی بود و عـلی بود و عـلی بـود

خوش آن‌روزی که با اذن خـداونـد            بـه دل‌خـواه پـیـمـبـر یـافـت پـیـوند

جـهـان رحـمـت و عـلـم و کـرامت            به دنیای جمال و عشق و عـصمت

رسـیـدش در شب جـشـن عـروسی            عـروس آسـمــان، بـر خـاکـبـوسـی

به سـائـل داد چـون پـیـراهـنـش را            به حکم «لن تـنـالـو البـرّ حتی...»

اگـرچـه خـانـۀ زهــرا گِـلـیـن بــود            حــریــم افــتـخــار مـسـلـمـیـن بـود

مـحــبـت، پـــایـــۀ کـــاشـــانـــۀ او            شــرف، خـشـت بـنــای خــانــۀ او

جـهــاز بــانــوی دنــیــا و عــقــبــا            بُد از پـشـم و سـفـال و لـیف خـرما

سفالین کوزه‌ای و مَشکی از پوست            اسـاس چــشــم‌گـیـر خـانـۀ اوسـت!

سـپـهـر، آئـیـنـه‌دار هـسـتی‌اش بود            رهــیــن آســیــای دســتـی‌اش بــود

حصیری گرچه فرشِ زیر پا داشت            به روی سر، همه نـور خـدا داشت

سـلام هـر شـب و صــبـحِ پـیـمـبـر            شُـکـوه خـانـه‌اش کـردی فـزون‌تـر

سـلام، ای وحـی منزل در کلامت!            که حـق از کـودکی گـفـتـه سـلامت

به وحـدت داده هر مویت شـهـادت            ورم کـرده‌سـت پـایـت از عــبـادت

زیـارت‌گــاه انـجُــم، خــاک پــایـت            زیــارت‌نــامــۀ حــوران، ثــنــایـت

تـویی یـاسـین تویی طـاهـای قـرآن            تــویـی رمــز اشــارت‌هـای قــرآن

زنـان را بـا عـمـل، ارشـاد کـردی            جـهــاد الـمـرأه را فــریــاد کــردی

خــدا را بــنـده‌ای یـک‌دانـه بــودی            پـدر را دل‌خـوشـی در خـانه بودی

دو تـن بــودیــد او را پــشــتــوانــه            تو در خـانه، عـلـی بیـرون ز خانه

رسـالـت را گـلـسـتـانـی، بــهــاری            امــامـت را نـگـهــبــانـی، قــراری

خــروش بـی‌امــان مــسـجــدی تـو            رسـول خـطـبـه‌خـوان مسـجـدی تو

چو تو از دین طرفداری که کرده‌ست؟            امام خویش را یاری که کرده‌ست؟

خـروشـت حـامـی جـان عـلـی شـد            کـلامـت تــیــغ بُــرّان عــلــی شــد

الا، ای راز رحـمـت در دو دنـیــا!            تـویی مـشـکـل‌گـشـای هر دو دنـیـا

نخـسـتـین زن که در جـنّـت در آید            تو هـسـتی، کـز قـیـامت محـشر آید

چو در صحرای محـشر پـاگـذاری            شفاعت را چو خـورشیدی بر آری

ملائک صف به صف در چار سویت            عـلی و مـصـطـفی در پیـش رویت

مـهـار نـاقـه‌ات در دسـت جـبـریـل            خـلایق مـحـو این اکـرام و تجـلـیل

به حیرت، کاین هیاهو چیست، یارب؟            کسی کاین‌سان در آید، کیست یارب؟

که از درگاه عزّت در چپ و راست            ندا آید که این زهراست! زهراست!

در آن‌جـا شـیـعـیـانت می‌درخـشـنـد            نه تـنـهـا دوسـتـانت را بـبـخـشـنـد،

که مـی‌بـخـشـد خــدای مـهـربـانـت            گــــنـــاه دوســتـــانِ  دوســتـــانــت

در آن غوغا که بهر کس، مَفَر نیست            ز بـیم جـان، پـدر فکـر پسر نیست

ز هـر سو بانگ وانفـسا بلند است،            ز مـا فـریـاد یـا زهـرا بـلـنـد اسـت

تو دستِ دست‌گـیـری چون برآری            « مـؤیـد» را مـــبــادا واگـــذاری!

: امتیاز

مدح و مناجات با امام جواد علیه‌السلام

شاعر : احمد حسین پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

امام مستجاب الدعوه، دلها را هوایی کن            نوای از نفـس افـتادگان را نیـنوایی کن

مرا بر سفرۀ احسان خود بنشان تمام عمر            ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن


بیا از کودکی مثل مسیح و حضرت یحیی            فقط بر سرزمین قـلبها فـرمانروایی کن

کسی از آستانت دست خالی بر نمی‌گردد            مرا مشمول اقیانوسی از حاجت روایی کن

شبیه کشتی طـوفان زده درگـیر گـردابم            تو سکان دار این کشتی بمان و ناخدایی کن

جواد اهل بیتی و جوانی وقت رفتن نیست            بمان و بیشتر از اهل عـالم دلربایی کن

تو راز نُه فلک را فاش کردی با کراماتت            پس از این هم جهان را غرق نور وروشنایی کن

تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی            زمان را کاظمینی کن، زمین را کربلایی کن

: امتیاز

زبانحال امام جواد علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به دیوار قفس بشکسته‌ام بال و پر خود را            زدم تـنهای تـنهـا نالـه‌های آخـر خود را

درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم            که آبم کرده و آتش زدم پا تا سر خود را


قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید            که در کنج قفس نگذاشت جز مشتی پر خود را

لبم خشکیده یارم گشته قاتل حجره در بسته            مگر با قطره اشکی تر نمایم حنجر خود را

بـیا و این دم آخـر به من ده قـطـرۀ آبـی            که خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را

چه گوئی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا            اگر پرسد چرا لب تشنه کشتی شوهر خود را

اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم            گهی بگشوده‌ام گه بسته‌ام چشم تر خود را

به یـاد شعـله‌های نالۀ ابن الـرّضا (میثم)            سزد آتش زنی هم نخل، هم برگ و بر خود را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف گردید؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کنیزان لحـظه‌ای آرام، شاید بشنوم یکدم            صدای نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را

بزن کف، پایکوبی کن، بیفشان دست، امّ الفضل            که کشتی در جوانی شوهر بی‌یاور خود را

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

به یـا شعـله‌های نالۀ ابن الـرّضا (میثم)            سزد آتش زنی هم نخل، هم برگ و بر خود را

زبانحال امام جواد علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تشنگی غالب شده آه از جفای حجره‌ام            مانـده‌ام تنهای تنها در سرای حجـره‌ام

می‌شوم پهلو به پهلو کاش امدادی رسد            نالـه‌هـایم گـم شده در لابـلای حجـره‌ام


یـادِ جـدّم می‌کـنـم یـادِ لـبـانِ تـشـنـه‌اش            روضه برپا شد دوباره در خفای حجره‌ام

بسته‌اند در را به رویم تا که مرگم سر رسد            آه از افـطار شـوم و بی‌حـیای حجره‌ام

همـسر نامهـربـانم باقـساوت تر شده...            درد من را چاره کرده با دوای حجره‌ام

ضجّه‌هایم را کسی نشنید غیر از مادرم            بوی او پیچـیده قطعاً در بنای حجره‌ام

آمـده پهـلـو شکـسـته فـاطـمه بر دیـدنم            بوی جنّت می‌رسد در جای جای حجره‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تشنگی غالب شده آه از جفای حجره‌ها            مانـده‌ام تنهای تنها در سرای حجره‌ها

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف گردید؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است،  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

عدّه‌ای کف می‌زنند و شادمانی می‌کنند            من پناهـنده شـوم آخـر کجایِ حجـره‌ام

مدح و مناجات با امام جواد علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد الهی پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لطف تو بی‌واسطه، دریای جودت بی‌کران            عـالـمی از فهـم ابعـاد وجـودت نـاتـوان

صورت و سیرت، نه اصلاً عمرت از مضمون پر است            ماه گندمگون! غریب خانه! مولای جوان!


چاه‌های خشک با دست تو جوشان می‌شدند            ای نگاهت مثل چشمه! ای دلت آتشفشان!

روز حسرت هیچ‌کس حسرت نخواهد خورد تا            بخـشـش ابن‌الـرضایی تو بـاشد در میان

داسـتان عـمـر تو کـوتـاه بود امـا نـبـود            لحظه‌ای تاریخِ نور از ردّ پایت بی‌نشان

یـوسـفی اما عـزیز خـانه‌ات هم نـیـستی            یا سلیمانی که شأنش را نمی‌فـهمد زمان

دوستانت بی‌وفایی... دشمنانت خون دل...            آشنای طعنه‌ای از کودکی... از این و آن

نامتان را شیعیان گاهی به قصد... بگذریم            ما چـنین گـفـتیم تا وا شد دهـان دیگران

از قضا من هم جواد بن الرضایم گرچه باز            بین ما فرق است مولا از زمین تا آسمان

: امتیاز

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : عباس احمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن روز کـاظـمین چو بـازار شام شد            دنـیــا بـرای بــار نـهـم بـی‌امــام شـد

دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت            آن‌قدر اشک ریخت که چشمش تمام شد


جـنّت وزید و حُـجـرهٔ در بـسـتهٔ امام            در بارش ملائکـه خود، بار عـام شد

آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد            آن روز ذوالفـقـار عـلـی در نیـام شد

آتـش نشـست در جـگـر کـربلایی‌اش            یعنی به رسم خـون خدا تشـنه‌کام شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف گردید؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

تا سایه‌بـان شود به تن زهـر دیده‌اش            خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

بـایـد از روضه گـفـت سربـسته            روضه باز است و حجره در بسته
بـه کـدامـیـن گـنــاه در قــتــلـش            اُمِّ رذل ایـنـچـنـیـن کـمـر بـسـتـه


سـرش افــتـاده اسـت بـر شــانـه            دسـت و پـا مـی‌زنـد غــریـبـانـه
سـوخت از داغ این امام غـریب            جــگـــر آشـــنـــا و بــیــگـــانـه

آخرین لحـظـه‌ها دلش غم داشت            روضه‌اش بوئی از محرم داشت
یـاد جــد غــریـب خــود افــتــاد            روضــۀ او بـرادری کـم داشـت

قــلـم ایـنـجـا کــمـی سـخـن دارد            حـضـرتش سـایـه بـر بـدن دارد
تنـش عـریان نشد خـدا را شکـر            روضه خوان گـفت پیرهن دارد

شـکـر حـق پـاره تن نشد هرگز            یـا که بـی‌پـیـرهـن نـشـد هـرگـز
ده ســواره تـنـش نــکــوبــیــدنـد            پس جـسـارت به تن نـشد هرگز

جگرش پاره شد ولی سر داشت            شکر حق که سری به پیکر داشت
ســاربــانــی نــبــود اطــرافــش            دست و انگشت سالم آخر داشت

جـد او را ولـی چـه بـد کـشـتـنـد            فـقـط از کـیـنه و حـسـد کـشـتـند
ظــالــمــی بــا دوازده ضــربــه            عـده‌ای مست بـی‌خـرد کـشـتـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف گردید؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

وسـط هـلـهـلـه دلـش غـم داشـت            روضه‌اش بوئی از محرم داشت

دل آن بــی حــــیـــا نــشــد آرام            بـدنـش را کـشـیـد تـا ســر بـــام
دوسه روزی پس از شهادت هم            شـد رهـا روی بــام جـسـم امـام

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعفمحتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مـثـله شد این بـدن نـشـد هـرگـز            شـده بـی‌پـیــرهـن نـشـد هـرگـز

جگرش پاره شد ولی سر داشت            تا نفس داشت سر به پیکر داشت

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

روضه سـوزاند، دلِ چوبی منـبرها را            خیس کرد اشکِ غمت گونۀ نوکرها را

غـزلِ مـرثـیه‌ات مثـل زغـالی سـوزان            بـاز ســوزانـد، دلِ نـازکِ دفـتـرهـا را


داغ، سخت است، ولی داغ جوان سخت‌تر است            پـیـر کـرده‌ست جـوانـیِ تو مـادرها را

اسب‌ها حـمله نکـردند، به بی‌جـانی تو            روسیاهند، از آن روز که پیکرها را

باز هم شکرِ خدا نیـزه‌ به دستی نرسید            مثل آن روز، که بردند، همه سرها را

باز هم شکر، که ناموس تو را لال شوم            کـه نـدیـدی غـمِ دزدیـدنِ مـعـجـرها را

بـا جـوان‌مـرگی تـو یـادِ جـوان افـتـادم            برد، تـابـوتِ عـبـایش عـلی‌اکـبـرها را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف گردید؛ ازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

آفـتـابِ تـنت افـتـاد، لـب بـام، سه روز            ای خـدا خـیر دهـد باز، کـبوترها را

که رسیدند، به دادت؛ که نسوزد جسمت            ریخـتـند از تن خود بر بـدنت پـرها را

مدح و مناجات با امام جواد علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در حـریمت یافـتم شورِ صداقت بیشتر            آمـدم انــدوخــتـم حُـبِّ ولایت بـیـشـتـر

مایه ای اصلاً نبود ای نهمین سالارِ عشق            من گرفـتم زیرِ پاهای تو قـیمت بـیشتر


هر چه افتاده شدم افـتاده‌تر بر خاکِ تو            پیش این مردم گرفـتم باز عزّت بیشتر

آخرین باب الحوائج دست من باشد دراز            یک عطایی کن بگیرم حسِّ رحمت بیشتر

عشقِ بر سائل خصیصه شد برایت یا جواد            شاهدم در خانه بر لطف و عطایت بیشتر

هرکسی که دل دهد بر تو دلت را می‌دهی            این چنین شد بین تو با من رفاقت بیشتر

هر کجا ماندم مدد کن جانِ بابایت رضا            از تو می‌خواهم به هر بُرهه حمایت بیشتر

هر کسی جای دگر رفت و ز بابت دور شد            در جهـان باید بپـردازد غـرامت بیشتر

نامۀ اعـمالِ من پُر از تـباهی شد ببـین            در جزا از من بفـرمایی شفاعت بیشتر

داشتم لکـنت زبان و محضرت تا آمدم            باز شد قـفـلِ بیان و شد بـلاغـت بیشتر

بی‌تو می‌بـازم تـمـامِ زندگانی را یـقـین            دوست دارم یابن زهرا من ضیافت بیشتر

: امتیاز

زبانحال امام جواد علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سعید خرازى نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

زَهـرى اُفـتاده بـجـانم که نـمـانَـد اثـرم            دست و پا می‌زنم و نیست کـنارم پدرم

جِگرم پاره شُد، اَمّا به دِلِ تَشت نریخت            خواهرى نیست مَرا لَختِه ببـیند جِگرم


زَهر در آب نمود و آب را زَهرَم کرد            روزه بودَم من و اِفطار به دِل زَد شَررَم

می‌کِشَم سینه و دِل را به زَمین می‌خَندد            فَـرقى انگـار ندارد که چه آید بِه سَرَم

آب آوَرد زَنـى، یــادِ هِـــلال اُفـــتــادم            کَـربَـلا آن به آن مـی‌گُـذَرَد از نَـظَـرَم

خاکِ این حُجـره کُجا و تَهِ گودال کُجا            به تَنَم نِیزِه نَخُورده است و جُدا نیست سَرَم

پِـدَرَم بود، مَـرا بِـینِ عَـبـا می‌پـیـچـیـد            گرچِه پاشیده زِ هم نیست تَنَم دور و بَرَم

: امتیاز

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : کاظم بهمنی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

رسیده‌ام به چه جایی، کسی چه می‌داند            رفـیق گـریه کجـایی؟ کـسی چه می‌داند

میان مایی و با ما غریبه‌ای… افـسوس            چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند


تـمام روز و شـبت را هـمیـشه تـنهـایی            «اسـیر ثـانـیه‌هـایی» کـسی چه می‌داند

برای مردم شـهـری که با تو بـد کردند            چگـونه گـرم دعـایی؟ کسی چه می‌داند

تو خود برای ظـهـورت مـصـمّـمی اما            نـمی‌شـود که بیـایی کـسـی چـه می‌دانـد

کـسـی اگـرچـه نـدانـد خـدا که مـی‌دانـد            فـقـط مـعـطـل مـایی کـسی چـه مـی‌داند

اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست            تو جمعه جمعه می‌آیی کسی چه می‌داند

: امتیاز

زیارت مخصوصه امام رضا علیه‌السلام

شاعر : قاسمی، مبشری، قربان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

امروز پُـر از حال و هـوای طـوسم            با صحن و سرا و گـنـبدت مأنـوسم

بـدجـور دلــم هــوایِ مـشـهـد کـرده            در حسرتِ یک زیارتِ مخصوصم


**** عادل حسین قربان ****

از گـریـه پُـرم ... شـبـیـه اقـیانـوسم            مـحـتـاجِ سـفـر بـه نـقـطـۀ پـابـوسـم

ای کـاش، مــیـان زائـرانـش بــودم            جامـانـده‌ای از زیارتِ مخـصوصم

**** رضا قاسمی ****

ز عــشـقـت طـالـب امــداد هــسـتـم            گـدای صـحـن گــوهـرشـاد هـسـتـم

به شوق یک نگـاهـت یا رضا جان            دخــیـل پــنــجــره فــولاد هــســتــم

**** محمد مبشری ****

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای از ازل به اهل زمین، اهل آسـمان            تـابـیده پـرتـوِ بـرکـاتت به هـر زمـان

با اذنِ حق، عـوالـم هـسـتی، تـمام قـد            شد قـبلِ خـلـقـتت، به ولای تو امتحان


لطفِ خـدای عَـزَّو جَل بود، اینکه شد            توحید بر ولای تو مشروط، آن زمان

آری در عالمِ ملکوت، آن شبِ حضور            وقتی شدی، میان نبی و علی، عیان(۱)

فرمود مصطفی بتو: می‌بینم از الَست            خـیرِ کـثـیر از تو به اهلِ همه جـهـان

ذرّیـۀ رسـول خـدا، سـبـط مـرتـضـی

یـعـنـی رسـیـده آیـنـۀ فـاطـمـه، رضـا

هر کس که شد مقرب تو، عبد داور است            عارف به حقِّ حضرتت، از هر که بهتر است

هم برتر از پیـمـبر مـرسل، مدافـعـت            هم از فرشتگانِ مقرّب فراتر است(۲)

دارد به حقّ معـرفـتـت کاملاً شناخت            هر کس بدونِ چون و چرا بر تو یاور است

مـقـتولِ توست، در درجـاتِ پیـمـبران            محبوب قلب پاک تو مجنون حیدر است

یک دعبلِ تو تیغِ زبانش، چو صد سپاه            یک شیخِ طوسیِ تو به صد حوزه رهبر است

بُهـلـولِ تو، مـعـلمِ یک امـتِ شـماست

فریاد او به صحنِ گهرشاد، کیمیاست

تو وجـهِ ذوالـجـلالی و ما طـائـر شما            تـو جـلـوۀ جــمـالـی و مـا زائـر شـمـا

تردید در اطاعـتـتان، عینِ کافری‌ست            ای وای بر کـسی که شود منکـر شما

پاسخ به هر سوال که سائل نکرده است            آمـاده اسـت در سـخـنِ حـاضـر شـمـا

اصلاً کجا فـضائل تو وصف می‌شود            مـانـده به کـار خـود قـلـمِ شاعـر شـما

چشمِ خدائی و همه جا هست منـظرت            تـو نـاظـر جـهـان و خـدا نـاظـر شـما

اَعـمال ما بدستِ تو هر روز می‌رسد

هر روز از تو نـالۀ جانـسوز می‌رسد

افسوس، شیعه قلب تو رنجور می‌کند            مـا را گـنـاه، از تو فـقـط دور می‌کنـد

گاهی که دیده، در طلبِ این و آن رود            این دیده را، همان تُهی از نور می‌کند

هر غفلتِ محبِ تو، تیری به قلب توست            شیـطان مرا ز راهِ تو مسـتور می‌کـند

از بس رئوف هستی و بنده نواز و خوب            حق، فیضِ توبه بر همه مقدور می‌کند

آقــا تـو را بــجــان جــواد الائــمّـه‌ات

رحـمـی به دوسـتـان جـواد الائـمـه‌ات

حـالا کـه داده‌ای بـه دلـم، اعـتـمـاد را            خـواهم ز تو شـفـاعتِ روز مـعـاد را

فـضلت اگر عـطا نکـنـد بر محـبِ تو            روز حساب، من چه کنم، عدل و داد را

معروف شد، غریبه و منکـر شد آشنا            جز خون که ریشه کَن نکند هر فساد را

تا شیعه، از حـریـم شما می‌کـند دفـاع            یـاری کـنـد عـنـایتِ تـو ایـن نـهـاد را

محـبوب تر ز یاریِ مـؤمن، نـدیـده‌ایم            احـیــا کــنـیـم بـا مــددِ تـو جــهــاد را

حیَّ علیَ الجهاد، که مردانِ روزگـار

بـا اقــتـدا بـه شـاهِ ولایـنـد، رسـتـگـار

آقـا بـحــقّ فـاطــمـه دل را جــلا بــده            ما را بـرای روز ظـهـور اعـتـلا بـده

هر درد می‌کشیم، ز دوریِ دلبر است            مــا را بـــرای آمــدنِ او صــلا بـــده

حالا که راهِ گـنبد خضرا ز تنگـناست            مــا را پـنــاه ســایـۀ گـنــبـد طـلا بـده

فکـرِ رفـاه نیست محِبت، به تـشـنگان            مثـل هـمـیـشـه، جـرعـۀ جـام بـلا بـده

ویزای اربعین، فقط امضای دست توست            تــا زنــده‌ایـم، تــذکــرۀ کــربــلا بــده

تـنـهـا نـه راهِ قـدس، رهِ کــربـلا رود

راه مـدیـنـه مـکـه هـم از نـیــنـوا رود

: امتیاز
نقد و بررسی

(۱ و۲ ) روایتی است از امام رضا(ع) در کتاب القطره

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

با واژه‌های بخـشش و احسان همیشه            یـاد حـرم می‌افـتـم و بـاران هـمـیـشه

حال خرابت را طبیبش می‌کند خـوب            اینجاکه حتمی می‌شود درمان همیشه


مـن سـائـل هـر روزۀ ایـن آســتــانـم            جور است در این سفره آب و نان همیشه

خیلی حرم رفـتـم ولی قـطعاً بهشتـنـد            باب الـجـواد و گـوشۀ ایـوان هـمیـشه

هر حـاجـت ناگـفـتـه‌ای اینجا روا شد            با یک نگـاه حـضرت سلطان همیشه

هــسـتـم دخــیـل پـنـجــره فــولادِ آقــا

سر می‌دهم جانم علی موسی الرضا را

بـی‌آبـرو هـم آبـرومـنـد اسـت ایـنـجـا            صورت به صورت نقش لبخند است اینجا

خوب است آهـوی گـرفـتـار تو بودن            پس خوش به حال هر که دربند است اینجا

از آب سـقـاخـانـه‌ات مهـمـانـمان کـن            هر جرعه‌اش شیرین تر از قند است اینجا

در این حرم هر چه بخواهی می‌دهندت            به سـادگی جـویـنده یابنده است اینـجا

حالا که مـی‌دانی تـمـام خـواهـشـم را            آقـا بـرات کـربـلا چـنـد است اینـجـا؟

ماندن کنار پنجـره فـولاد خوب است

بانگ اذان صحن گوهرشاد خوب است

بودم خراب و عطر مرقد بهترم کرد            گـلـدسته‌ها و رنگ گـنـبد بهـترم کرد

هربار که زائـر شـدم سمت خـراسان            حال و هـوای شهر مشهـد بهترم کرد

بـا روسـیـاهـی آمـدم مـثــل گـذشــتـه            بـا مـهـربـانـی‌اش مـجـدد بهـترم کرد

اینـجـاسـت داروخـانـۀ تـضـمـیـنی ما            طعـم غذای حـضرتی، بد بهترم کرد

قبلش به قم بعدش به مشهد رهـسپارم            هر مرتبه این رفت و آمد بهترم کرد

حال مرا نام رضا جان زیر و رو کرد

ذکر مدد شاه خراسان زیر و رو کرد

تـو آمـدی و مـهــربــانـی بـا تـو آمـد            آئـین عـشـق و هـمـزبـانی بـا تـو آمد

دنـبـال ردپــای تـو از عــرش اعـلـی            نـا گــفـتـه‌هـای آسـمـانـی بـا تــو آمـد

از آن زمانکه خاک زر شد با نگاهت            دریــای جـود بـی‌کـرانـی بـا تـو آمـد

ما زیر این سایه در آرامش نـشـستیم            تـو آمـدی و ســایـه بـانـی بـا تـو آمـد

مشهد بهشت و جنت الاعـلاست آری            بـاغ و بـهـشـتـم زود آنـی بـا تـو آمـد

ای امـتـداد حـضـرت زهـرا و حـیدر

هـستی تو نـور دیدۀ موسی بن جعفر

آئـیـنـه در آئـیـنـه تـکـثـیـر عـلـی شـد            هر زائری خیره به تصویر عـلی شد

ایـنجا کـلاس درس دارد هر رواقـش            در این حرم هر سینه تسخیر علی شد

مشهد نجـف کـرب وبلا فـرقی ندارد            هرجا حرم شد وقف تفـسیر عـلی شد

جانم علی موسی الرضایش دلنشین است            نـقـاره هـم آوای تـکــبـیـر عـلـی شـد

خوشبخت آنکه پای این سفره نشـسته            یک لقمه‌ای نان خورد و پاگیر علی شد

روزی خوران حضرت شمس الشموسیم

ما نوکران حـضرت سلـطان طـوسیم

در عمق چشمانت همیشه روضه برپاست            چشمان ابری‌ات همیشه مثل دریاست

قـدری بـرای کــربـلا قـدری مـدیـنـه            در کربلای حجره دل دنبال زهراست

حـتـمـا پـسـر در مـقـتـل بـابـا مـی‌آیـد            وقتی پدر در گوشه‌ای بی‌یار و تنهاست

صد شکـر بـالای سـرت آمد جـوادت            چیزی مگر جز این دل تنگ تو می‌خواست

اما امـان از آن پـدر که دید چـشـمش            جـسم پـسر را تکّه تکّه اربـاً ارباست

تـو بــودی و داغ غـم جــدّ غـریـبـت

مائـیم و سـوز روضۀ یـابن الشـبـیبت

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

خوب است آهـوی گـرفـتـار تو بودن            پس خوش به حال هر که دربند است اینجا