![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام صادق
کاش میشد به دل غـمزده سامان بدهم به دو چـشمان کـویـرم نـمِ بـاران بدهـم پیِ تو روضه به روضه همه جا رفتم من نگـرانـم که نـدیـده رُخ تـو جـان بـدهـم گُنهم حال تو را سخت به زحمت انداخت چـقدر هدیه به درگاه تو عُصیان بدهم؟ خبط من یوسف من باعث این غیبت شد حقم این ست که من تن سوی زندان بدهم خـویِ حـیوانی من باز ز تو دورم کرد حیف باشد به خودم منصب انسان بدهم بزن امّا تو بـیا چـشم مرا خُـشک نکـن که فـقـط فخـر به این دیدۀ گـریان بدهم با همه بیسـر و پایی تو رهـایم نکـنی ولی افسوس که من عشق تو ارزان بدهم حـال که آمـدهام گـر که بـرانی ز درت چه جـوابی به دل زار و پـریشان بدهم جان مـادر دل ما را به مـدیـنه برسـان عوضش هر چه بخواهی بخدا، آن بدهم با تو خواهم به بقیع و غم آن گریه کنم تا که شـاید به دلِ سوخـته درمان بدهم تو بیا روضه بخوان حضرت صادق چه کشید تا که جـان پـای غـم ناطـق قـرآن بدهم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
بخدا سختترین لحظۀ عمرم این بود که شبیه دل زینب جگـرم خونین بود دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ استر، گریان چون اسیریِ حرم، خاطرهای غمگین بود یاد غـمهای رقیه، جگـرم را سـوزاند و همین روضه برای دل من تسکین بود وسـط شـعـلـۀ آتـش، نـفـسـم بـنـد آمـد وای بر قاتل زهـرا، به لبم نفرین بود تن خـود را سپـرِ اهل حـرم میکـردم در دفاعِ حـرم فـاطـمه سهـمم این بود با وجـودیکه اهـانت به نـهـایت دیـدم باز هم تلخ ترینَش، به نظر شیرین بود هیچکس زیر سم اسب تنم را نَـفِـشرد یاد گـودال ولی سیـنۀ من سنگـین بود نیزه و خنجر و شمشیر و سنانم نزدند کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود اهـل بیـتـم که گـرفـتـار اراذل نـشـدند عمه افـسوس، اسیر سپهی بیدین بود وای از دغـدغـۀ عـمّـَتِـیَ المـضروبـه چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() رباعی های شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
جـانـم به فـدای قـبر خـاکی شما مائـیـم گـدای قـبـر خـاکـی شـما ای کاش که یک بارگهی میدیدیم از دور به جای قـبر خاکی شما ******************** در کوچه تو را مثل علی میبردند افـتـاده عـبا مثل عـلی میبـردند دسـتان شـما بـسـته و بیعـمامه از روی جفا مثل علی میبردند ******************** تا شعـلۀ درب خانهات را دیدی از درد غم سینه به خود پیچیدی با یاد غم محـسن و روی نـیـلی با چشم پر آب، پشت در نالیدی ******************** تا آن که به پشت مرکبش افتادی بـا نـاله بـه یـاد کـربـلا افـتـادی با یاد غم سه ساله پشت مـرکب خوردی تو زمین و ناله سر میدادی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
پـیـرمـردی به دل شرر داری کوهی از غصه دور و بر داری نــالــه مــادرانــه مـیشـنــوی داغ مــادر ســر جـگــر داری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
ما مـانـدهایم و این هـمه میـراثِ فـاخِر گـنجـیـنهای از قـال صـادق، قال باقـر ******************** از بس که گردِ غم گرفته روی ماهت خون میچکد چـشمِ شـقایق از نگاهت ******************** لالـۀ بـاغِ پـیـمـبـر صـادقِ آلِ رســول وارثِ محراب و منبر صادقِ آلِ رسول
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام ( احضار و جسارت به حضرت)
میان سینهاش وقتی خدا نور یقین انداخت علوم مذهب حق را درونِ جانِ دین انداخت رئیس مذهب ما را به زور از خانه چون بردند دلـم را یـاد غـمهای امـام اولین انـداخت کسی که در میان کوچه و بازار او را بُرد عجب زخم عمیقی بر دِلِ روح الامین انداخت مگر نور امامت را ندید از چشمهای او چرا داغش به قلب آن امام هفتمین انداخت؟ در آن وقتی که شد مسموم زهر کین به زعم من خدا شالِ سیاهی بر روی عرش برین انداخت برای داغ جانسوزش که قاصر هستم از وصفش خدا حُزن عجیبی در قلوب مؤمنین انداخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
دلت نشسته به خون، غصه بر دلت سربار گـرفـتـه راه گــلـوت آه سـیـنـۀ تـبدار بـرای غــربـت اولاد فــاطـمــه اصـلا عجیب نیست که تاریخ میشود تکرار ز کـولـهبار پُـر از نـان شـانهات حـتی شده فـقـیر مسـیح و یـهـود برخـوردار اگرچه نیست کسی بینصیب، از لطفت نـمـانـده بین مـدیـنه کـسی بـرایت یـار بـساط روضه هـمیشه به خـانهات برپا و چـشمهای تو بـوده همیشه ابـر بهار اگرچه سوخت در خانهات در آتش و دود ولی نرفت به پهلوی هـمسرت مسمار چه خوب شد که کمی دشمنت حیا کرد و به زور بسـته نشد دور گـردنت دستار چه ظالـمانه تو را نزد ظالـمی بُـردنـد نصیب و سهم تو از ارث حـیدر کرار دویدهای پی مرکب بدون کـفـش و عبا نه مثل عـمه رقـیـه برهـنه پـا بر خـار کشید روی تو دشمن سه مرتبه شمشیر ولی ندید دو چشم تو بیش از این آزار فدای پیکـر لب تشنهای که شد مدفـون به زیر پـشتهای از تیغ و نیـزۀ بسـیار
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام ( احضار و جسارت به حضرت)
با پیـرمـرد خـسـته که دعـوا نمیکـنند با دسـت بـسـتـه وارد بَـلـوا نـمیکـنـند از پـشت بـام خـانه به خـانه نـمیروند وقتی که نیمه شب شده غوغا نمیکنند بـر خـانـۀ امـام که حـمـلـه نـمـیبـرنـد ایـنگـونه با بـزرگ حـرم تـا نمیکـنند در خانهای که هست زن و بچه بین آن آتـش به پـشت خانه که بـرپا نمیکـنند وقـتی هـنوز نالـۀ زهـرا رسـد بگـوش تکـرار داغ حـضرت زهـرا نمیکـنـند شه را پـیاده در پیِ مـرکـب نـمیبـرند با کـیـنه هـتـک حـرمـت آقـا نمیکـنند پیـش امام پـشت سرِ هم شـراب خورد این رسـم را به دِیر و کـلیـسا نمیکنند بـزم شـراب ریشه ز بـزم یـزید داشت یکجا بگـو که ظلـم در آنجـا نمیکنند با خیزران زد و ز لبش خون دوباره ریخت یک عـدّه چشم بسـته، تمـاشا نمیکـنند تَه ماندۀ شراب خودش را به طشت ریخت فکـری به حـال زینب کـبری نمیکنند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
پای درس چشمهایت جان دو زانو میزند نـزد انـسانـیتت انـسان دو زانـو میزنـد در مدینه خطبه میخوانی چنان ملموس که جابر از مستیش در ایران دو زانو میزند حرف وقتی سبز شد در هیچ جا محدود نیست باغ گاهی پیش یک گلدان دو زانو میزند فـقه در آیـنده میگویی و پای حرفهات؛ درگذشته حضرت سلمان دو زانو میزند در مقام معرفت در پیش تو انسان که هیچ؛ رحل هم در محضر قرآن دو زانو میزند مینشیند چارزانو هرکه در دَرسَت نخست سالها پیش تو بعد از آن دو زانو میزند هرکه میبـیـند بقـیع خاکیات را ناگهان در میان چشم او باران دو زانـو میزند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام ( احضار و جسارت به حضرت)
مـیان آتـش نـمـرود پیکـرِ تو نسـوخت شبـیه مـادر مظلـومهات پرِ تو نسوخت اگـرچه از سر دوشـت کـشیده شد؛ امّا هـزار شُکـر عـبای مُطهّـرِ تو نسوخت تو با کهولت سِن، پا برهنه، در دل شب به حیرتم دلِ خصمِ ستمگر تو نسوخت؟ اگـرچه سـوخـت درِ خـانۀ تو در آتـش هزار شُکر در آن بین همسرِ تو نسوخت پـی طواف تو شعـله به خـانه وارد شد شبیه کعـبه ولی پای تا سرِ تو نسوخت اگرچه زهر تو را آب کرد همچون شمع در آفتاب ولی جسم لاغـر تو نسوخـت سهبـار تـیغ به رویت کـشـید آن نامـرد ولی ز کُندی خنجر که حنجرِ تو نسوخت نرفـت رأس شـریـف تو بر سـرِ نـیـزه ازاین طریق دلِ خون خواهرِ تو نسوخت به دست دشمـن تو بود بیگـمان شَلّاق ولی برابر تو پُـشتِ دخـترِ تو نسوخت نریخت بعد ِتو آتش کسی به فرق سرش دگر عمامۀ مُوسیبنجعـفرِ تو نسوخت هزار مرتبه باقیست جای شُکرش که از اهلبیت تو یکتن برابر تو نسوخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
دوبـاره آسـمان و آتـش و خاکـستر پرها خـدایا رحـم کـن بر بیگـناهی کـبوترها دوباره پای هیزم واشده در کوچه، یعنیکه مدینه جای أمـنی نیست بهر اکـثر درها هجوم بیهوا رسمی قدیمی هست دراین شهر! پـسرها غالـباً هـستند موروثـان مـادرها زمین و هر که بد کرده است انگاری که همدستند چرا که شدزمین خوردن نصیب هرچه بهترها گـذار پـای ابـراهـیم باز افـتاده در آتـش ولی ایندفعه بیرحمند و میسوزند آذرها چنان بیحرمتی کردند با پیر حـسینیها که شرم از گفتنش مانده برای اهل منبرها امامی بیأمامه، پابرهنه، بازهم خوبست که دراین روضه باقی ماند حرمتهای معجرها! بیابان، نیمه شب، مرکب، دویدن، آه آدم را بـیاد این میانـدازد: رقـیه، آبـله، سـرها برای پیر یا کودک خلاصه طاقتش سخت است به صورت بر زمین خوردن، و حتّی بر دلاورها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
صادق ای آئینۀ صدق و صفا، واغربتا ای غـریب ای کشتۀ زهر جفا وا غربتا حضرتِ موسی به بالینِ پدر با اشک و آه میزند با گـریه بـابـا را صدا، واغربتا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
روشنتر از تـمام جهـان، آسـمان تو بـاغ سـتـارههـاست مگـر آسـتان تو؟ پـرچـم بـه دوش مـردم آزاده دادهای تا هر کـرانه فـتـح شـود با نـشان تو روشن به نور مهر تو بحرین تا یمن مشعل به دستهای تو و شیعـیان تو مانند کـوه صبـر، هـنوز ایـستـادهاند در روزهای رنج و بلا، دوسـتان تو جغرافیای سرخ زمین دشت لالههاست گـسترده در تـمام جهـان بوسـتان تو زودا که صبح «صادق» موعود میرسد خـورشید فـتح میدمـد از آسـمان تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را همانهایی که قرآن بر سر نی کرده، میبردند به دستِ بسته، پای نیزهها قرآن ناطق را و در بیت ولایت بار دیگر آتش افکندند مگر آتش کند خاموش خورشید حقایق را؟ به نام سورههای فجر و والعصر و اذا جاءَ بشارت داده او در شام غیبت، صبح صادق را چو شمعی آب شد جسم شریفش تا برافروزد به مصباحالشریعه تا ابد جانهای عاشق را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
به اسـتـناد حـدیـثی دلـم چه عـاشـق بود سند مطالبه کردند...«قالَ صادق» بود وزیـد صحـبت آوازهاش به هـر سـویی عدو اگـرچه در این کار نـامـوافـق بود نشـسته بود دو زانـو جهان به شاگردی چه مکـتبی که پُر از عالمان حاذق بود رسـید جـابـر حـیّـان اگـر به اِکـسیـرش به ورد حَقحَق و با کیمیای هِقهِق بود نواخت ساعت اِثنا عشر به گوش زمان که نـیـمه راه امـامت در آن دقـایـق بود به لطف منطـق شـیوا و نطـق غـرّایش سکوت شهر پُر از واژههای ناطق بود دمی شکافـت قـفس، فرصت تنفـس شد وگرنه ظلم همان ظلم و جور سابق بود چه خوب شد به افق صبح صادقش سر زد که چشم منتظرانش به سوی مشرق بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
شـیـعه بایـد نـیـمۀ شـوال را از بَـر کند عـبرتِ جنگِ اُحـد را ذرّهای نوبـر کند با مُروری جِدّی از تاریخِ دوران، خویش را در کنار مصطفی روحی فِـدا، باور کند از غنائم، لحظۀ بُحبوحه باید دست شُست ورنه کِی دفعِ خطر از جانِ پیغمبر کند الگوی رزمندۀ اسلام، اخلاصِ علی است حمزه در جنگ اقتدا بر شیوۀ حیدر کند دید مولا میزند تیغ از یمین و از یسار تا ز خـتم الانـبـیا، دفـعِ بـلا یکـسر کـند «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفـقار» برترین مدحی است، کز مولای ما، داور کند شد علی شیرخدا و حمزه شد شیر رسول تا تهاجـم بر سپاهِ مشـرک و کافـر کند شیر میخواهد، زنَد شـیرازۀ دشمن بهم حمزه یکجا میتواند، دفعِ صد لشکر کند شیعه باید از جناب حمزه گـیرد درسها سیـنۀ خود را سپر، در یاریِ رهبر کند بولهبها را نشانَد جای خود، در هر زمان غیرتِ دینیِ خود را فاش در منظر کند دختِ نامشروعِ بوسفیان، جگرخوار از چه شد؟ زانکه لشکر را تهی از حیدرِ دیگر کند حیف که امرِ نبی را، پشتِ گوش انداختند فرصتی شد تا جگرخواره، لب از خون تر کند حکمِ پیغمبر زمین ماند و غنیمت اصل شد خصم باید هم که دستِ خویش را برتر کند وای بر قومی که از تکلیف خود غافل شود در همین هنگامه، دشمن بر دلش خنجر کند هیچکس باور نمیکرد از سوی یک آکله خنجری وحشی تواند حمزه را پرپر کند حمزه چون از پا درآمد، مصطفی از پا نشست کاش فکری از برای حالتِ خواهر کند جسمِ سالارِ سپه را ساخت پنهان در عبا کاش فکری هم برای زینبِ مضطر کند مُثله شد، اما سرش بر نیزۀ اعـدا نرفت کِی تواند خواهر از محمل سخن با سر کند کاش حمزه بود و کس، جرأت نمیکرد از نفاق نیّتِ سیـلی زدن، بر سـورۀ کـوثـر کـند این سخن، حتی شنیدن هم برایش سخت بود بارها میدید احـمد را سخن از در کـند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست مهر رسولِ نور، تو را بُرده سوی نور این رشتۀ سعـادت و حبل المتـین توست در یـاری رسـول خـدا، جـان دشـمـنان، آتـش گـرفـتـه از نـفـس آتـشـیـن تـوست بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع تا گفت مصطفی که شب آخرین توست ای سـرو سربـلـند و سرافـراز بـاغ دین از چه به خاکِ غم، سر شورآفرین توست از آن زمان که ریخته خونت به روی خاک صحرای لالهزار اُحـد شرمگـین توست از اشک فـاطمه ز دل خـاک گـل دمـید آنجا که بـین خـاک تـن نـازنـین تـوست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
از اُحُــد آیــد نــدا واویـلـتـا واحَـمْـزَتــاه شهـر پیـغـمر شده مـاتـمسـرا واحَمْـزَتاه هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد خون شد از غم قلب ختمالانبیا واحَمْزَتاه قطعهقطعه پارهپاره ارباً اربا چاکچاک پیکـرش افـتاده روی خـاکـها واحَـمْزَتاه دست وحشی بشکند یارب که از راه ستم نیزه زد بر پهـلوی او بیهـوا واحَمْزَتاه تا نیفـتد چشم خواهر بر جـراحات تنش بر رویش انداخت پیغمبر عبا واحَمْزَتاه خواهرش جسم برادر را ندید از حال رفت شد اُحُـد از نالههـایش کـربلا واحَمْـزَتاه فاطمه بعد از پدر با پهلوی بشکستهاش در کـنار قـبر او میزد صدا واحَـمْزَتاه تو نبودی ای عمو بر صورتم سیلی زدند پیش چشم شوهرم در کوچهها واحَمْزَتاه تو نبـودی خـانهام را از جـفا آتش زدند تو نبودی سوخـتم در شعـلهها واحَمْزَتاه کاش بودی ای عمو تا باز میکردی طناب بین دشمن از دو دست مرتضی واحَمْزَتاه در مدینه مادر و، دختر به دشت کربلا روی تل میزد صدا واجعفرا واحَمْزَتاه نیزهها میرفت بالا زینب از سوزجگر نـاله مـیزد واعـلـیا وا اَخـا واحَـمْـزَتـاه کاش حمزه بود تا خنجر بگیرد از عدو یا که زینب را برد در خیمهها واحَمْزَتاه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
اینجا دیار و مرقـد مـَردی کـریم است اینجا مـزار حـضرت عبدالعـظیم است این «آستان» از بسكه والا و رفیع است هم کـربـلای عاشـقان و هم بقـیع است لطف خدا بوده که ری بر ما وطن شد سهـم دل این عاشـقان عـشق حسن شد روز ازل تـقـدیـر ما شد عـشـق نـامت تو شـاه مُـلک دل شدی ما هم غـلامت دنـیای ما لبـریـز از فـیـض دم تـوست در دست ما تا روز محشر پرچم توست نامت همیشه عـزّت این مردمان است این افـتخـار مردم ری در جهـان است تنهـا نه رى را دادهاى سـوداى مسـتى پـشت و پـناه مـردم تـهـران تو هـستى هر کس که زائر شد به تو از غم رها شد مـهـمـان تو مـهـمـان شـاه کـربـلا شـد کـرب و بـلا گـفـتـم دلـم لـرزید یـارب گــودال یــادم آمـد و غــمهـای زیـنـب آقـا اجـازه هـسـت تا روضـه بـخـوانـم ایکـاش با این روضـهها زنـده نـمانـم آقـا شـنـیـدم تـشـنه لـب از حال رفـتـی امـا شـبــیـه جــدتـان گــودال رفــتـی؟ کی مثل اربـابم تنت در خـون کـشیدند یا کِی سـرت را با لب عطشان بریدند روز عـزای تو اگـر دل پُـر محـن شد کِی تیـر باران پیکـرت مثل حـسن شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
هر کجا که ذکر خیرت هست و از تو یادی است مینشینم با ادب! این عادتِ اجدادی است خسته از کنج قفس پر میکشم تا شهرری سخت ویران و خرابم؛ حاجتم آبادی است این حرم جایِ کبوتر دارد عمری یاکریم چون کرَم داری و کارَت دادنِ آزادی است حـضرتِ عـبدالعـظیم و سـیّدِ اهـل کـرم عاشقت هستم! وَ این احساس مادرزادی است خیره بر صحنت شدم آتش گرفتم! چون بقیع بیحرم ماندهست و این غربت چه غیرِعادی است مرقـدت شد کـربلای ثانی و جانِ حسین سر به راهم کن! ببخش آقا اگر ایرادی است مُهر تأیـیدی گرفتی از امامِ عـصر خود این جوابِ هر سلامی که به دستش دادی است رفتی و در وصف شأن تو همین کافیست که داغـدارِ ماتـمت مـولا امامِ هـادی است!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ارتحال حضرت امام خمینی رحمة الله علیه
تـاب فـراق روی تو را آسـمـان نداشت داغت به دیده ها بجز اشک روان نداشت ای پیر میکـده ز غـمت باده خشک شد مـیـخانه تـاب نـالـۀ دُردیکـشان نداشت بعد از عـروج روح تو روح قـصیدهها جز رنگ آه نای سخن بر زبان نداشت یک لحـظه نبض ثانـیهها بیصدا طپـید زیرا که درک پر زدنت را زمان نداشت روزی که آمدی هـمه گلها شکـفته شد مثـل تو خاک خـستۀ ما باغـبان نـداشت ای بـاغـبــان بـاغ شـهـیـدان لالـه گـون باغت بهشت عاطفه بود و خزان نداشت بودی اسـیر خـال لـب دوسـت، ما به تو عشق تو جز به یکیک دلها مکان نداشت بودی تو پـیک رحـمت پیـغـمبر عـظـیم تـاریخ شیـعه مثل تو نامـهرسان نداشت از خطبههای حیدریات کاخ ها شکست سیل هجـوم کفـر به پیشت توان نداشت مثـل عـلی دلت ز گروهی شکـسته بود کی گفته نای پُر ز غمت استخوان نداشت؟ یادش بخـیر عـطر جـماران و عطر تو عطری که عطر عشق تو بود و جنان نداشت زهرا چو مادری به عزای تو گریه کرد بزم مصیبت تو جز او نوحهخوان نداشت روزی که جسم تو ز سر دستها گذشت در خاطرات عشق نظیرش جهان نداشت جسمت به زیر سایه و مردم به گرد تو تاب وداع روی تو پیر و جوان نداشت ای سیدی که جد تو در خاک و خون نشست جسم حـسین جد تو یک سایـبان نداشت زیـنـب به قـتـلگـاه بـرادر نـظـاره کـرد بیکفن و دفن گذشت چرا که امان نداشت
: امتیاز
|