- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
به اسـتـناد حـدیـثی دلـم چه عـاشـق بود سند مطالبه کردند...«قالَ صادق» بود وزیـد صحـبت آوازهاش به هـر سـویی عدو اگـرچه در این کار نـامـوافـق بود نشـسته بود دو زانـو جهان به شاگردی چه مکـتبی که پُر از عالمان حاذق بود رسـید جـابـر حـیّـان اگـر به اِکـسیـرش به ورد حَقحَق و با کیمیای هِقهِق بود نواخت ساعت اِثنا عشر به گوش زمان که نـیـمه راه امـامت در آن دقـایـق بود به لطف منطـق شـیوا و نطـق غـرّایش سکوت شهر پُر از واژههای ناطق بود دمی شکافـت قـفس، فرصت تنفـس شد وگرنه ظلم همان ظلم و جور سابق بود چه خوب شد به افق صبح صادقش سر زد که چشم منتظرانش به سوی مشرق بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
مسـتـم و باز بـاده میخـواهم بـاده از دسـت سـاقـی مـاهـم عـاشـق دلـبـری لـطـیـفـم من گـر چـه آلـودهای سـرِ راهـم تـو خــداگــونـهای و بـالایـی مـن گـرفـتـار این تـه چـاهـم یـوسـف فـاطـمـه به بـازارت كـلّ ســرمــایــهام بــود آهــم جـرأت خـواهـش مرا بنـگـر بوسه از دستهـات میخـواهم دست مهرت کجاست بیتـابم بـا نـگـاهـی دوبــاره دریـابـم آمـدی یـار نــاز و عـرفـانـی دلـبـر مـه جـبـیـن و نـورانی بهره مندم بساز از فیضت... فقر من را که خوب میدانی یابن زهرا مرا، سحـرگاهی! به بـقـیـع مـدیـنه میخـوانی؟ كـن دعــا بـا دل پـریـشـانـت تا بـمـانـم در این پـریـشـانـی عشق امروز من نه امروزی است از ازل در دلـم تو مـهـمـانی مـكـتـبت مانـدنیترین مكـتب دل به لطف تو شد؛ علی مذهب ای به دوش تو پـرچـمِ زهرا دلـبــر عــیــسـوی دمِ زهــرا گر نگـاهی به من بـیـاندازی میشوم چون تو محرم زهرا روضه خوانها همه مرید توأند صاحـب هـیـأت غــم زهــرا تو بخـوان یابن فاطمه امشب بـهـر مـا از قــدِ خــم زهــرا ناله و گـریه مینمـودی آه... بـهـر احــوال درهــم زهــرا دیـده پـر آب فـاطـمه صـادق مهر و مهـتاب فاطمه صادق
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیهالسلام
شکر خدا که دست به دامان صادقیم یعنی همیشه بیسر و سامان صادقیم بیراهـه نیست اینکه بگـویم تـمام ما سلمان حـیـدریم و مـسـلـمان صادقیم از تـشنگیِّ روز قیامت هراس نیست تا لحـظـهای که تشـنۀ باران صادقیم بـا دیــدن صــلابـتِ ایــوانِ کــربــلا فکـر درست کـردن ایـوان صـادقـیـم مـثـلِ فـرشـتـههـای به دُور مـزار او در حـسرت مـزارِ چـراغان صادقیم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیهالسلام
ای صداقت ز نـامـتـان جاری حرف حق در کلامـتان جاری در هـوای تـو میکـنـم پـرواز مـرغ دلهـا به بـامـتـان جـاری در حــریـمِ تـو مـیشـوم لایـق زیـر پــاهـای تـو ســری دارم بر هـمـه حُکـمِ سـروری دارم هـرچه هـسـتم غـلامِ این بـابـم ای کـلامت کــلامِ پـیـغــمــبـر بـر تـو بـادا ســلامِ پـیـغـمــبـر عکـسِ رخسار احـمدی هستی با تـو از بـیـن میرود بـدعـت عالم از کارِ تو پُر از حـیـرت تو مسیـحـای شیـعـیـان هـستی تـو هـمـانـی که دلـبـری داری بین روضه چه محشری داری نوحه کردی سفارشت این است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیهالسلام
حـیـرانیام بود به درِ عـلـمـتان وکـیـل باشد خرد به پیش تو ای عقل کل، علیل آمـوزگـارِ دیـنـی و پـروردگـار عـشق بر شرح علم، درس شما هست بی بدیل از منطقت به مکتب حق مست گشتهایم مـا عـاشـقـیـم عــاشـقِ اسـلامِ بـا دلـیـل وقـتی که هست مـنـشأ عـلـمِ شما عـلی پس درس توست آنچه ادا کرد جبرئیل ای مو سـفـیدِ فـاطمه بر غـربتت سلام دست دلـم به خاک حـریم تو زد دخـیل در بیتِ خود تو حاکـمِ دلها شدی سپس با دست تو حکـومتِ منـصور شد ذلیل آتـش مـگـر بهـشت خـدا را اثـر کـنـد؟ آتـش بـرای دشـمـنـتـان است ای خـلیل آن شب که پا برهنه دویدی به کوچهها از چشم نـازنینِ تو میریخت سلـسبـیل
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد ما أطیعـوالله میدانیم، قـرآن مینویسد قُل تَعالَو نَدعُ میخوانیم، ثابت میکند ما مومنِ عشقیم، آری آلِ عمران مینویسد در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر ما مسلمانِ علی هستیم، سلمان مینویسد سختی از دین نیست؛لا اِکراهَ فِی الدّین؛ شیعه هستیم مذهبِ ما را امامِ صادق آسان مینویسد صادقُ الوَعدیم، ما را عشق این سان میپسندد صادقُ القَولیم اگر از راستگویان مینویسد حرف از ابراهیم از آتش میشود، کو یارِ صادق؟ از تنورِ خانه میپرسم، گلستان مینویسد سرّ تبـیـاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی طفلِ مکتب خانهاش تفسیر تبیان مینویسد آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل علم یعنی قالَ صادق، اِبنِ حیّان مینویسد
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
وقتی بیانجامد به وصل یار مقصد دیدنیست در محضر محبوب دیدار مجدّد دیدنیست در جسم و جان او خدا بهتر مجسّم میشود در او تجلّیِّ صفات حیِّ سرمد دیدنیست با حُسن روی یوسـفی از یوسفان فاطمه خال سیاه ابروی خم زلف مجعد دیدنیست قصد زیارت میکنیم از دور قطعاً زائریم خورشید دارد ارتزاق از فیض نور خانهاش موسا اقامت کرده در وادی طور خانهاش آئینه دار پنج تن بر خلق عالم حاکم است عرض ارادت میکنم اما به شکل دیگری تقدیم حضرت میکنم با جان و دل شعر تری مولا قدمگاهش همیشه قبله گاه اولیاست در فطرت ما ریشه دارد مهر پنهانی ما اسباب خدمت میشود افکار عـرفانی ما سادات مجلس معذرت آقا به خاک افتاده است
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
صدق در گفتار تو کامل نمایان میشود اهل بدعت از کلام تو هراسان میشود مکتبی تأسیس کردی بر مدار مصطفی دین احمد جان گرفته مثل باران میشود چه نفسهایی زدی در راه علم و معرفت با نفـس های شـما آدم مسلـمان میشود صـادق آل مـحـمـد وارث صـدیـقـهای از مسیحایی دمت هر درد درمان میشود ای کـلام الله نـاطـق، قـبـلـۀ اهل یـقـین پای این مکتب فقط تفسیر قرآن میشود بارها پـای پـیـاده رفـتـهای کـربوبـلا این ارادتها سرانجامش حسین جان میشود تاکه نام پاک جدت میرسد، بیمعطلی نالهات پُر آه و چشمان تو گریان میشود کربلا بستی به سر عمامه مشگی، چرا؟ تا بگویی که امامت هم پریشان میشود روضه خوانها،منبریها را تو مدیون کردهای خانۀ بیروضه و بیگریه ویران میشود
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
دلم به غیر شما با کسی موافق نیست گلی به عطر خوش پیچک و شقایق نیست به دست آتش دوزخ همیشه در بند است به نام نامی تو هرکسی که عاشق نیست به غیر سینۀ پاکت که معدن علم است دگر به هیچ کجا این همه حقایق نیست به پای مکـتب تو هر که آمد عالم شد برای فهـم کلاست غـریبه لایق نیست نـشـسـتهام بـدهـم گـوش بر روایـاتـت قسم به جان تو بهتر از این دقایق نیست اگر که مذهب من جعفری و شیعه شدم مراد مکتب من جز امام صادق نیست
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
کـارِ مـا نیـست از شـمـا گـفـتن مــا کـجـا وُ خــدا خــدا گـفـتـن گـفتن از این قبیله کارِ خداست این عـشیره عـشیرۀ زهـراست اهـلِ منـبـر به رویِ این مـنـبر تــکــیــه داده سـُلالــۀ حــیــدر هرکه از عشق گفت عاشق نیست راستی این امامِ صادق کیست؟! او امـامِ زمـیـن وُ اَفـلاک است فـطرتـش آسمانی وُ پـاک است مـعـنی فَـضل وُ دانـش وُ تـقـوا چـشـمـۀ بـنـدگی وُ عـشـقِ خـدا شـرحی از آیههایِ قـرآن است وَجهی از جلوههایِ رحمان است اَبری از نور وُ رحمت وُ برکات بَـر جـمال وُ جـلالِ او صلوات خرجِ حق میشود نَفَس به نَفَس دین ما قـالَ صادق است وُ بَس هر دو عـالم در اخـتیار اوست وَ احـادیـث ذوالــفــقـارِ اوسـت سـیـرتش سِـیْـری از مسلـمانی نُـطـقِ او حـیـدری وُ طـوفـانی در کلاسَـش نـشـسته جـبـرائیل کُـشتـۀ یک نِگـاهـش عِـزرائیل قــیــمـتِ هـــر کــلامِ ایـن آقـــا سَـر تَـر از کـُلِّ جَـنّـة الاعـلـی من که چـیـزی از او نـمیدانـم در حَـریــمَـش سـتــاره بـارانـم اشک هایم به رویِ گونه نشست هِق هِقَم بُغضِ صحنِ یار شکست دستِ من رویِ سیـنـه جـا دارد دل هـــوایِ مـــدیــنــه را دارد در حـریـمِ شـمــا غــبـار مـنــم بـیقـــرارِ وصــالِ یــار مــنــم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام
چون لالهایم و قسمت ما غیر داغ نیست محویم در سراغ تو از ما سراغ نیست پـروانۀ بـقـیع تو هـر چـند عـالـم است اما درآن میان خبـری از چراغ نیست هرکس که بیش خونجگرت شد گرفت تاج دل خونتر از انار کسی بین باغ نیست بیبـام تو، کـبـوتر تو تـیـره بخـت شد ورنه پَـری سپـید تر از بال زاغ نیست سخـت است در هوای غم تو تـنـفـسی از تـنگـی دلم نـفـسی را فـراغ نـیست هم چون غـبار زائر قـبرت همه شوند تقدیر دهر را به جز این ره سراغ نیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیه السلام
ای مشعـل دانش از تو روشن ای بـاغ صداقت از تو گـلـشن قــرآن هـمـیــشــه نــاطـق مــا تـا حــشــر امــام صــادق مــا خــطّ تــو تـمــام مـکــتـب مــا شخـص تو رئـیـس مـذهـب ما پـیـران طـریـق، طـفـل راهـت تـا بـلـکـه فـتـد دمـی نـگـاهـت روی تــو چـراغ اهـل بـیـنـش قــلـب تــو کــتــاب آفــریـنـش بـا هـر سـخـنـت کـلـیـم خـیـزد از هـر نـفـسـت مـسـیـح ریـزد از دشـمن و دوست دل ربـوده حـتّـی دشـمـن، تـو را سـتـوده دریـای کـمـال سـیـنـۀ تـوسـت خـورشـید در آبـگـیـنـۀ توست رخـسـار تو مــشـعــل ولایـت گــفــتــار تــو مــیـــوۀ ولایـت ای در نـفـس تـو جــان قــرآن ای در دهــنـت زبـــان قـــرآن عــلـم تـو فــروغ بــینـهـایـت از جـود تـو بـحـر یک روایت دانـشـگــه تــو تـــمــام عــالــم از روز ازل امـــــام عـــالـــم ایـمـان، کـشـتـی تـو لـنـگـر او قــرآن، دریـــا، تـو گــوهــر او هـــر دو، امــانـت رســولــیــد مـانـنـد مـحـمّـد و بــتــول ایــد آئــیــنــۀ ســـرمــدیــد هــر دو گـویـی دو مـحــمّـدیـد هــر دو هر کس پی عـلـم میزنـد بـال علم است تو را هـمی به دنبال ایـمـان ز تـو شـور میسـتـانـد دانـش ز تـو نــور مـیسـتـانـد تـوحــیـد، تــمـامـی مـسـیــرت یک مـشـعـل آن ابـوبـصـیرت اسـتـاد بـزرگ چـون تـو بـایـد در مـکـتـب تـو مـفــضّـل آیــد حـمران تو یک کـتاب تـوحـید تـابــنـده چـو آفــتــاب تـوحـیـد غـیـر تو که پـرورد به دوران شـاگـرد چـو جـابـربن حـیّـان؟ هــارون تــو در تــنــور آتـش گـل سـبــز کـنـد ز نــور آتـش چـــرخ ادبـت ســتــاره بـــارد در دامــن خــــود زُراره دارد مـا راست ز تو چـراغ ایـمـان مــانـنـد مـحـمّـد بـن عـثــمــان بـوحـمــزه، اَبـان به نـام داری شمـشـیـری چنان هـشـام داری پــروردۀ تـو دو صــد مـعــلّــم مــانـنـد مـحــمّــد بـن مــســلـم دارنـد ز مـکـتـب تو عــرفـان عمران و فضیل و فیض و صفوان در مکـتب توست مـؤمن طاق عـبـدالله و بُــریــد و اســحــاق بـودنـد به مـکـتب تو مـأنـوس طوسیّ و مفـید و ابن طاووس بــاغ ادب تـو راسـت بــلــبــل بر شاخه چو شیخ حـرّ عـامـل دو لالـــه بــه گــلــبــن ولایـت سیّد رضی است و مـرتضایت یک شعله زمشعل ات کُلینی است یک جلوه زمکتبت خمینی است تـو پـــردۀ جــهــل را دریــدی عـــلاّمـــۀ حــلّــی آفـــریـــدی کـــی آورد، ای ولــــیّ دادار؟ چون مجلسیات بحار الانـوار بگذشته هزار و چند صد سال تـو پـیـشی و دانشت به دنـبـال خـورشیـد کـمـال در حـجـازی در کـلّ عــلــوم پــیــشــتـازی بـا آن هـمه اقـتـدار و عـلـمـت حیرت زده شد عدو ز حـلـمت عـلـم تـو عـلـوم سـرمـدی بـود خُـلـق تو هـمـه مـحـمّـدی بـود مـا را چـه نـیـاز بـر سـقـیــفـه بـر مـالـک و بر ابـو حـنـیـفـه ما را ره و رسم حـنبلی نیست جز راه مـحـمـّد و عـلی نیست تـو وارث عــلـم مـصـطـفـایـی فــرزنـد عــلــیِّ مــرتـضــایـی صـادق تـویی، ای امام صادق نـاطق تـویی ای کـتـاب نـاطق ایـمـان، تـویی ای قـوام ایـمـان قـرآن تـویـی ای تـمــام قــرآن فـریـاد که حـرمـتت شکـسـتـند با شخص تو طرح کـینه بستند بــر خـــانــۀ تــو زدنــد آتــش ایـن بـود جـواب نـشـر دانـش؟ بــردنـد بـه ســوی قـتـلگـاهـت دادنــد شـکـنـجــه بـیـن راهـت صـد بـار میـان ره در آن شب جـانـت ز الــم رسـیـد بـر لـب منـصور تو را نـمـود تحـقـیـر بر کُـشـتن تو کـشـید شـمـشـیر دردا کـه در آن شـب اســارت کردند به حـضـرتت جـسـارت بُـردنـد تو را به قـهـر ای وای کشتـند تو را به زهـر ای وای بگـسـسـت تـمـام تـار و پـودت شــد آب ســـراســر وجـــودت سوگند به اشک و درد و داغت سـوگـنـد به قـبـر بـیچـراغـت ســوگـنـد بـه عــزّت رفـیـعـت سـوگـنـد بـه غـربـت بـقـیـعـت سوگـنـد به چـشـم نـیـمه بـازت سـوگـنـد بـه آخـریـن نـمــازت مـائـیـم و چــراغ مـکـتـب تــو زنده است هـمـیـشه مـذهب تو (میثم) که حیاتش از دم توست تا لحـظـۀ مـرگ میـثـم تـوست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام
منـبـرت کـرسی فـقـه هـمـۀ عـالـم شد فـاصلـه تا به خـدا با سخـنانت کـم شد خوار جهل از تو و فیض تو گل مریم شد هر که پا منبریات شد به خـدا آدم شد هر که عـلاّمۀ دهر است غلامت بوده پـیـرو مکـتب عـلـمـی هـشـامـت بوده زلف صد پنجره را رو به خدا واکردی با غـلامان خودت کـار مسیحـا کردی درس تـاریخ شد و حـل مـعـمـا کردی شیعـه را ناب ترین مکـتب دنیا کردی پرچـم شیـعه بلـند است به احکـام شما عـلـم عـالـم شده تـسلـیم به اسـلام شما یک ورق درس تو توحید مفضل میشد عـشق در مسألۀ جـابـرتان حـل میشد ذرّه پـای تو به خـورشید مبـدّل میشد بی حدیث تو کـلام هـمه مُهـمل میشد با تو قـرآن خـدا کـاغـذ خـامـوش نشد راه سر منـزل مقـصود فـراموش نشد تازه شد حرف خداوند به قال الصادق عـلـمـا شرح نوشتـنـد به قـال الصادق حـنـفی ها همه گـفـتـند به قال الصادق راست گویی شده پیوند به قال الصادق تـا ابـد مرجـع توضیـح مـسـائـلهـایی قـبـلـۀ جـامـع عـلـمـی هـمـۀ دلهـایـی نور در مسجد چشمان تو معـنا گردید نـار، بر یـار تو بـرداً و سـلامـا گردید هر که از چـشم تو افـتاد یهـودا گردید خـانهات مدسۀ حـضرت زهـرا گردید به موازات عـلـی راه نـشـان میدادی راه را بــا ولــیالله نــشــان مــیدادی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام
خـیال میکنم امشب که عاشـقـم کردند بــرای حـرف زدن با تو لایقـم کردنـد چو موی تو دلم آشفـته نیست زیرا که «به رحمت سـر زُلف تو واثقم» کردند روانـه جـانـب خُـم خـانـۀ بـقــیـع شـدم پـیـالـه نـوش میِ صُبح صادقـم کردند برای آن که تـبـرّک بجـویم از خـاکت ســوار مـرکبِ بــادِ مــوافـقـم کــردنـد مُفضّل آمد و در گوش من مفصّل گفت اگر که طـالـبِ کـشـفِ حقـایقـم کردند فـدای مـردم چـشـمـت که با سیـاه دلی نـگـاهِ خِـیـر، به عُـمـرِ دقـایـقـم کـردند درون مـدرسۀ فـقـه ناب جـعـفـریات چـه بینـیـاز از عـلـم خـلایـقـم کـردند ز فـیضِ تُربت جَـدّ تو و کـلام تو بود که هـم ردیفِ طـبـیــبانِ حاذقـم کردند بـیـان نـداشـتـم و مـثــل لالهــا بــودم به لطفِ نقلِ حدیث از تو ناطقم کردند زبـان نـفهـمتـر از من نـبـود، مـمـنونم که پای حکـمت تو اهل منطـقم کردند خُداست شاهد من ساقیام تو بودی تو شبی که مست سبوی”مشارقـم” کردند خُدا مرا بکشد ای خُـدای خوش خُلقی که در بــرابــرت آئـیـنـۀ دِقَـم کــردنـد اگر که مُدّعی شیعگی شدم، تو ببخش دوباره غــرق در اوهـام سابقـم کردند
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
به کودکان و زنان احـترام میفرمود به احـتـرام فـقـیـران قـیـام میفـرمود سلام نام هـمه انبـیـاست؛ او میگـفت سپـس اشـاره به دارالـسلام میفرمود کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست سحر میآمد و این را مدام میفرمود کجـا حـرام خـدا را حـلال میدانست کجـا حـلال خـدا را حـرام میفـرمود اگر که دست به پهلو گرفتهای میدید به اشک و آه و دعا الـتـیام میفرمود خوشا به حال کسانی که راستگویانند امـام صـادق عـلیه السلام مـیفـرمود
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
دین ما احمدی و مکتب ما حیدری است گو دلا حیدریم مذهب من جعفری است حضرت صادقم استاد بُود در همه عمر شهریاری که به دستش عَلَم سروری است مـکـتب سـرخ حـسین بن عـلی را نـازم که عروج نُه امام از دم آن رهبری است تـربـیـت یـافـتـۀ مـکـتـب عـاشــورایـنـد اولیایی که به در حاجبشان صد پری است هـمه از سُلب حـسیـنـند اگـرچه نه امام لیک صادق همه جا شهرۀ دانشوری است عِـلم صادق عَـلم کرب وبلا را بگـشود گفت اعوان حسین، دشمن طغیانگری است کُـنـیهاش عـین حسیـن است، اباعـبـدالله او حسین دگـری در حـرم دلبـری است هـمـه را خـوانـد به زیر عَـلـم عـاشورا گـفـت باکیِّ حـسینی ز جهنم بری است ای که در موکـب شاه شهـدا سـینه زنی دم بزن حضرت صادق به دمت مشتری است عهـد خود با پـسر فـاطـمه تجـدیـد نـمـا گوهر عشق نگهدار دلت گوهری است سربلندی چو رَوی زیر علمهای حسین چون علمدار ولایت پسر عسکری است مادر آموخت (کلامی) به تو ذکر مولا این ولایت اثـر تـربـیـت مـادری اسـت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه السلام
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید هـلا! اسلام را از چـشمۀ اسلام بردارید مبادا از قـلـمها جا بیـفـتد واژهای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایۀ وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق میوزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که میگوید غـلام خـستهام خـفـته، قـدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه » به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است کفـن باید به جای جـامه احـرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان میخواند، میفرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شـعـلهها آیـات ابـراهـیم میسـوزد میان گـریه، خـتـم سـورۀ انعـام بردارید
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
کسی که وحـی در آییـنۀ کـلامش بود حدیث نور به لبها علی الـدوامش بود نگین چمبر افـلاکیان صداقـت اوست که صدق پرتوی از چلچراغ نامش بود نـیـایش سحـر او شمـیـم جـنت داشت سپیده چشمۀ نوری ز هر سلامش بود به پاس رویش اندیـشه های ناب بشر قـیـام عـلـمـی او برترین قـیـامش بود به راه شر مرو از روی جهل و نادانی که راه خیر بشر شیوه و مرامش بود ولی شنـاس نگـشـتـیـم ورنه می دانیم جواب ما همه در حرکت غلامش بود چقدر زحمت ما را کشید و وقت وداع نـمـاز اول وقت آخـرین پـیـامش بـود چه التـفـات به خـاصان کند خـدا داند نسیم شعر وفایی ز لطف عـامش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه ای عـلــوم همـه بـا کـوه کمـالت پَـر کاه دو جـهان زندۀ چشم تو به یک نیـم نگاه تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه شهریـاران؛ سر کـوی تو گدایِ سـرِ راه شــیـــخ والـای ائــمّــه ولــی امــر الـلّـه صـدق تابنـده چراغـی بود از مکتب تـو علـم تا علـم شـود بـوسه زند بـر لب تـو عرشیان دسته ای از خـاک نشینان توأند فرشیان از همه سو دست به دامان توأند علـم ها گوهـری از لعل دُر افشـان توأند حلم ها ذکر خـوشی بــر لب خندان توأند بحـرهـا تشــنـۀ یـک قطـرۀ بـاران توأند سرو قـدّان جهـان ســر به گریبـان توأند علم از روز ازل سائـل دیرینـۀ تو است آنچه در سینه خلق است در آیینۀ تو است لاله ای نیست که از دامن بستان تو نیست طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست آیه ای نیست که محتاج به برهان تو نیست گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست ذرّه ای نیست که از مهر درخشان تو نیست پدر شیـمی جـز جـابـر حیّـان تــو نیـست علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی آیـة الکرسـی از کـرسی درست سخنـی سـرّ سرو علـن از تـو است امام صادق فیض هر انجمن از تو است امام صادق حُسن خُلق حَسن از تو است امام صادق سبزی این چمـن از تو است امام صادق سیر چرخ کهـن از تو است امام صادق همگان را سخن از تو اسـت امام صادق تا که این چار اُم و هفت اَب و نه طاق است مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است دهـر دانشگـه و استـاد سـخـن دانـش تـو کـلّ قـرآن سخن داور و بـرهـانــش تــو حق به دور تو کند گردش و میزانش تو مـؤمـن پــاک بــود پـایــۀ ایـمـانــش تــو درد جان نیـز طبیبـش تو و درمانـش تو علـم نـور است ولی مـشـعـل تابـانش تو تا زمان است و به هر مرحله می تازد علم از تو می گوید و دائم به تو می نازد علم پیشرو تر بسی از دور زمان مکتب تو است ثمر خون حسین ابن علی بر لب تو است راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب تو است آسمان شیفتـۀ زمزمه های شب تو اسـت نفس سوختگان شعلۀ تاب و تب تو است نور قرآن ز درخشندگی کوکب تو است اهـل توحـیـد که این قـدرِ مجـلّـل دارنــد هر چه دارنـد ز توحـیـد مفضّـل دارنـــد باغـبانـی و بُـوَد مـلـک جهـان گـلـزارت گـرم تــا دامـنــۀ حـشــر بُــود بــازارت گوهـر وحی فـرو ریخـتــه از گـفـتـارت بـوسـۀ عـلـم بُـوَد بـر لب گَوهــر بـارت دیـــدن روی خــداونــد بُـــوَد دیـــدارت ای طبـیبانِ هـمه خـلـقِ جـهـان بـیمـارت ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی خوشتر آن درد که تنها تو طبیبـش باشی ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت نــوری و سـینه خوبـان دو عالم طورت ملک جان خانۀ دل ها همگان معمـورت انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت چه جفاهـا کـه رسیـد از ستم مـنصورت کرد از خانــه و از شهــر پیمبـر دورت بــود آگـاه عــدو از مـحـن جـانکــاهــت برد بـا فرق بـرهـنـه سـوی قربانگاهـت کثـرت سنّ تو و این هـمه آزار ای وای آفـتـاب حـق و بـیـداد شـب تـار ای وای برق شمشیر و رخ حجّت دادار ای وای دوست در سلسـلۀ دشـمن غـدّار ای وای خـانـۀ حـجّـت حقّ و شرر نـار ای وای صدمۀ خار ستم بر گل بی خار ای وای پـاسـخ آن هـمــه خـوبـی شـرر آذر بـود بیـت آتـش زده ارثیّــه ای از مـادر بــود آخر از زهـر جفا رفت وجودت در تاب جـگــر خـونـجـگـر پارۀ زهـرا شــد آب ریخت از دیدۀ یاران به عزای تو گلاب جگر موسی جعفـر شد از این داغ کباب بعد از آن غربت و مظلومیت و رنج و عذاب بوتـراب دگـری باز نهـان شـد به تـراب در عزای تو جهـان صحنۀ محشر گردید تـــازه در مـاتـم تـو داغ پـیـمـبـر گـردید ای سـلام هــمـه بــر تـربـت بـی زوّارت غــم بـسـیـار مـحـبّــان ز غــم بـسیـارت به چه تقصیـر عدو ایـن همه داد آزارت وامصـیبت که چه کردند به قلـب زارت بُــرد سر بـر فلک از خانه شرار نـارت ریخت اعجاز خلیـل از لب گوهر بارت شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت بیشتر از همه زین غم جگر میثم سوخت
: امتیاز
|
مدح و توسل به امام جعفر صادق علیه السلام
سیدی مدح تو گویم که تو ممدوح خدائی ششمین حجت حق نجل رسول دو سرائی صادق الوعدی و مصداق صداقت همه جائی مـخـزن عـلـم خـدا مشعل انـوار هـدائی گـوهـر پـنـج یـم نـور و یـم شـش دُرِ نـابـی هـمـدم پـنـج رسـل هـمـسـخـن چار کـتـابـی علم چون سایه به هر عصر به دنبال تو آید حلم پیش گـل لبخـنـد تو آغـوش گـشـاید روی نادیدهات از چـشـم همه دل برباید که تواند که تو را غـیر خـدا مدح نماید مگر از چشمۀ عـرفان دهن خـویش بـشویم تـا تـوانـم سخـن از جـابـر حـیـان تو گـویـم دانش خلق بوَد قطرهای از بحر کـمالت حسن غیب ازلی جلوهگر از مهر جمالت عرشیان یکسره زانو زده در پیش جلالت ملک و جن و بشر را عطش جام وصالت همـه گـوشـنـد کـه گـیـرنـد تجـلاّ ز کـلامت همه مشتاق سخن از لب جـانبخـش هشامت مؤمن طاق تو بر طاق سپهر است ستاره بوبصیر تو بصیرت به بشر داده هماره چشم هارون درت لاله برآرد ز شراره دو درخشان دُرِ ناب تو هشام است و زراره مـکـتـب دهـر دگـر مـثـل تـو اسـتـاد نـدارد تـا کـه شـاگـرد هـمـانـنـد ابـوحـمــزه بـیــار توئی استاد و اساتـیـد جهان آیـنـهدارت بوده شاگرد در ایراد سخن چار هزارت تا لب خویش گشائی همه بی صبر و قرارت باغـبانی و نکویان همه گـلهای بهارت جلوهگـر در فلک، علم سـه خورشید منیرت «شیخ طوسیِ»تو و «مجلسی»و«خواجه نصیر»ت «شیخ انصاری»یک شاخه گل از باغ کمالت زهی از «شیخ مفید» تو و آن بحر زلالت «کافیِ» «شیخ کلینی» است فروغی ز جلالت «مرتضی» و «رضی» استاد اصولند و رجالت «ابن طاوس» تو در مکتب توحید درخـشد تـا قـیـامت بـه دل و دیـدۀ ما نـور بـبـخـشـد نهضت کرب و بلا داد بر از علم کلامت بلکه اعجـاز حسینبنعـلـی کرد قیامت جـوشـش خـون امام شهدا داشت پیامت تا صف حشر ز خون شهدا باد سلامت تـا ابـد مـشـعـل تـوحـیـد تو خـاموش نگردد انـقـلاب تـو و جــد تـو فــرامـوش نـگــردد چه ستمها که ز منصور ستمکار کشیدی جگرت سوخت از آن زخم زبانها که شنیدی سوختی، دم نزدی، داغ بنی فاطمه دیدی دل شب، پای پیاده ز پیِ خصم دویـدی ریخت در خانه تو خصم ستمگر به چه جرمی؟ شعـلـۀ آتـش و بیـتاللهِ اکـبـر به چه جرمی؟ گریهها عقده شد ای یوسف زهرا به گلویت دشمنان شرم نکـردند نکـردند ز رویت همه دیـدنـد غـبار غـم و اندوه به مویت قاتـلت تیغ کـشید از ره بـیـداد به سویت عاقبت دست عدو زهر جفا ریخت به کامت بـضعـۀ پـاک نـبـی بـر جگـر پـاره سلامت! دوست دارم که نهم چهره به خاک حرم تو سوزم و شمعصفت اشکفشانم ز غم تو چه شود ای به فدای تو و لطف و کرم تو که دم مرگ بوَد بر سر چـشـمم قـدم تو چه شود ای به دل «میثم» دلسوخـته داغت که بسوزم به سر تربت بیشمع و چراغت؟
: امتیاز
|
مدح و توسل به امام جعفر صادق علیه السلام
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟ از تو نـنـویسم و هر بار پشیمان باشم؟ پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست پس روا نیست من اینگونه پریشان باشم کیمیا خـاک کف پای غـلامان شماست کـیـمـیـایـی بـده تـا جـابـر حـیّـان بـاشم نمی از چشمۀ توحید مفضّل کافی ست تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم غم حدیثی ست که در چشم تو جریان دارد بایـد از حـادثـۀ چـشـم تو گـریـان باشم جای این بیت بـرایت حـرمی می سازم تـا در آیـیـنـۀ ایـوان تـو حـیـران بـاشـم حرف آیینه و ایـوان شد و دلـتنگ شدم کـاش می شد حـرم شـاه خـراسان باشم « صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود» کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم
: امتیاز
|