- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
از اُحُــد آیــد نــدا واویـلـتـا واحَـمْـزَتــاه شهـر پیـغـمر شده مـاتـمسـرا واحَمْـزَتاه هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد خون شد از غم قلب ختمالانبیا واحَمْزَتاه قطعهقطعه پارهپاره ارباً اربا چاکچاک پیکـرش افـتاده روی خـاکـها واحَـمْزَتاه دست وحشی بشکند یارب که از راه ستم نیزه زد بر پهـلوی او بیهـوا واحَمْزَتاه تا نیفـتد چشم خواهر بر جـراحات تنش بر رویش انداخت پیغمبر عبا واحَمْزَتاه خواهرش جسم برادر را ندید از حال رفت شد اُحُـد از نالههـایش کـربلا واحَمْـزَتاه فاطمه بعد از پدر با پهلوی بشکستهاش در کـنار قـبر او میزد صدا واحَـمْزَتاه تو نبودی ای عمو بر صورتم سیلی زدند پیش چشم شوهرم در کوچهها واحَمْزَتاه تو نبـودی خـانهام را از جـفا آتش زدند تو نبودی سوخـتم در شعـلهها واحَمْزَتاه کاش بودی ای عمو تا باز میکردی طناب بین دشمن از دو دست مرتضی واحَمْزَتاه در مدینه مادر و، دختر به دشت کربلا روی تل میزد صدا واجعفرا واحَمْزَتاه نیزهها میرفت بالا زینب از سوزجگر نـاله مـیزد واعـلـیا وا اَخـا واحَـمْـزَتـاه کاش حمزه بود تا خنجر بگیرد از عدو یا که زینب را برد در خیمهها واحَمْزَتاه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام
یــا کـریــم هــوای پـیـغـمـبـر مـسـتـحـق دعـای پـیـغـمـبـر حـامـی بـا وفــای پـیـغـمـبـر عـمـوی با صفـای پیـغـمـبـر هـمـه جـا یــاور رســول الله حـیــدر دیــگــر رســول الله شیـر مـیـدان غـزوههـایی تو یـل اردوی مـصـطـفـایـی تو یار و هـمرزم مـرتضایی تو تــیــغ بُــرّنــدۀ خــدایــی تــو غیرت جاریات تماشاییست ضربۀ کاریات تماشاییست از بزرگـان مؤمـنـین هـستی از دبـیـران درس دین هستی خار چشمان مشرکـین هستی شک ندارم که بهترین هستی کاشـف الکـرب احمد مخـتار اســدا لله ای ســپـــه ســـالار اَحَـد از شوکـت تو میخواند اُحُـد از غـربت تو میخـواند نـبـی از قـربت تو میخـواند عـلی از هـیبت تو میخـواند سر نـیـزه نـشـانه رفته تو را چـشـم بـد دور سـیـدا لـشـهـدا تاکه زوبین اجاره کرد وحشی جَدَلَت را نظاره کرد وحشی شکمت را اشاره کرد وحشی پهلویت را چو پاره کرد وحشی از اشـارات سخـت سر نیـزه نـفـسـت بـنـد آمـد ای حـمـزه علم افتاده است؟ فـدای سرت من به قربان زخم بال و پرت چه خبر گشته است به دور و برت زیر دندان هنده است جگرت آخرالامر شهید و یکّـه شدی وای مـن تکّه تکّه تکّـه شدی ای مـحــاسن ســپــیـد آل الله هـمـه چـشــم و امـیــد آل الله ای غــیــور شــهــیــد آل الله ای عــمــوی رشــیــد آل الله ذکر و خیر تو بر لب همه است زائر تـربت تو فـاطـمه است از بــلا، کـربـلا بـه یـاد آمـد از نــوا، نـیــنـوا بـه یـاد آمـد از جـفـا، نـیـزههـا به یاد آمد از عـبـا، بـوریـا بـه یـاد آمـد کـاش در کـربـلا پیـمـبر بود یا که مقـداد بود و حـیدر بود کربلا غرق در محن شده بود کـربلا قحـطی کفـن شده بود تشنه لب پاره پاره تن شده بود مثل یک لایه پیرهن شده بود نیزهای که به پهلویش کردند گرگ ها از تـنـش در آوردند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام
تویی كه شیـر رسول خدایی ای حمزه تو نیـروی سـپه مصطـفـایی ای حمزه اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه كمان و تیر تو پشت و پناه اسلام است سپـر به پـیـكـر دین خـدایـی ای حمزه به حفـظ جان پیـمـبر هـمیشه كوشیدی بـه پـیـروان ولا مـقـتـدایـی ای حـمـزه ز پا نـشـست ابـوجـهـل پـای هـیبت تو نداشت از غضب تو رهایی ای حمزه تو شـیـرگـیر شـجـاع حـجـاز پـهـناور به جان اهل جـهـالـت بـلایی ای حمزه چقدر دیدنی است جذر و مد شمشیرت گهی كه هـمـقـدم مرتـضایی ای حمزه نبی تو را به عـلی و ولایش ایمان داد ز شیعـههای نخـست ولایی ای حـمزه ز صحـنـههای دفـاع تو در نـبـرد اُحد عیان بود كه تو شیر خـدایی ای حمزه به غزوهای كه پیمبر تنش شده مجروح تو هم به خـاك فـتاده ز پایی ای حمزه تـو سـیـدالـشـهـدایـی بـه قـتـلـگـاه اُحـد به خون نشسته تو از نیزههایی ای حمزه دویـد خـواهـر تـو از پـی جـنــازۀ تـو رسیـد تا كه بـبـیـند كـجـایی ای حـمزه هـزار شكـر صـفـیـه نـبـود در غـربت هـنـوز بـود بـرش آشـنـایی ای حـمـزه دلا بـسـوز هـماره به حال دخـت علی چو دید گشته حسیـنش فدایی ای حمزه رسـیـد پـیـش تن قـطعه قـطـعۀ یـارش گـریست بر سر آن كربلایی ای حمزه به ناله گفت كه: بیسرپرست شد زینب به پا نـمـود عجب نینـوایی ای حمزه میان آن همه لشكر چو بیكسش دیدند شدنـد هـمدم او خـنـدههـایی ای حـمزه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام
حـمـزه که جان عـالـم و آدم فـدای او لب بـاز میکـنم که بـگـویم رثـای او مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود شیر خـدا و شیـر نـبی، فـارس العـرب در انــتـهـای جــادۀ مـردانـگـی، ادب هم یکه تاز عـرصۀ جـنگ و نبـردها هـم آشــنــای بـیکــسـی اهـل دردهـا هنگـام رزم و حادثه مردی دلیـر بود خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود شب های مکه شاهد جود و کـرامتش گـل داشت بـاغ شانۀ او از سخاوتـش او صاحـب تـمام صفـات حـمـیده بود دل را به نور حضرت حق پروریده بود الگوی اهل سرّ و یقـین بود طاعـتش یعـنی زبـانـزد همه میشد عـبـادتـش در آسـمــان مـکـۀ دلـهـا سـتـاره بـود بر قـلـبهای خسته امیدی دوبـاره بود بالا گـرفـت روز اُحـد تا که کـارزار شـد آسـمـان روشن آن روز تـارِ تار آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت حـمزه در آن میانه که گـرم قـتال شد کم کم بـرای حـملۀ دشـمن مجـال شد آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند تا نیـزه ای به سیـنۀ آن نـازنـین زدند حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست لبـریز زخـم بود و جراحت دل نـبی از دست رفـتـه بود همه حاصل نـبی مـیـدان خـروش نـالۀ واویـلـتا گـرفت عالم برای غـربت حمزه عـزا گرفت جانم فـدای پـیکـر پاک و مـطـهـرش جـانـم فـدای زخـم فـراوان پـیـکـرش
: امتیاز
|
شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام
ای شیــر خــدا و اسـد احــمـد مخــتــار در بدر و اُحُد لشکر حق را سر و سردار هم پیش تر از حــزب خــدا یــار محمّد هم بهر نبـی بعد عــلــی، حیــدر کــرار از خــشـم تو بر جان عــدو آتش دوزخ وز تیــغ تو در سینه نفسها شــرر نـار در بدر مه روی تو چون بدر درخـشـید در جنگ اُحُد جان به کف و عاشق ایثار رویید ز لبهــای محـمّـد گــل لبــخــنـد در رزم چو کردی به عدو حمله علیوار با دست غضب فرق ابوجهــل شکـستی تا کــس نــرســاند به محــمّد دگــر آزار هرجا که تو شمشیر گرفتی به کف دست دشمن به هراس آمده در عـرصۀ پیکـار در خطبۀ شام از تو و نام تو سخن گفت چــارم وصی ختــم رســل، حجّت دادار هم شیــرخـدا خوانْدَت و هم شیــر پیمبر هم خــوانـد تو را هـمقدم جعفــر طیــار ای کاش که در عرصۀ صفّین تو بودی تا یار علــی بودی چون مـالک و عمار ای کاش پس از ختم رسل بودی و بودی یــار عــلی و فــاطـمه بین در و دیــوار ای کـاش که هم سنگــر عباس تو بودی تا بود حسیــن بن علــی را دو عـلمــدار وقتی به تنت رفت فــرو نیــزۀ وحــشی در جنگ اُحُد رنگ پـرید از رخ انصار تو نقش زمینگشته ای یا چرخ زمین خورد؟ تو خُفته به خون یا فلک افتــاد ز رفـتار بینیِ تو بُبــرید و ده انگــشت جــدا کرد پهلوی تو بشکافت ز کین هند جگرخوار
: امتیاز
|
شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام
حمــزه، اى میــر و علمــدار اُحد ســیــد و ســالار و ســردار اُحــد اى یگــانــه پشتــوانــه مصطفــى وى بــلا گــردان جان مـصطــفى اى مــدار غیــرت و مــردانگــى جان نثــار حکمت و فــرزانگــى اى صــداى تو به خــاطر ماندنى وى ثناى تو به دوران خــوانـدنى اى حــمــاسه ســاز میــدان نبــرد در دفــاع دین و عتــرت پــایمرد بــازوانت حــامــى اســــلام بــود هـــر زمـــان آمــادۀ اقــــدام بــود تا تو در خون تنت غلـطـان شدى میهمــان حـضـرت جـانــان شدى حمله هــاى رعد آسـایت چه شد؟ آن رساى قــد و بـالایت چـه شد؟ نـــعــــرۀ اللَّه اکــــبـــرهـــاى تــو لــرزه مى افـکــنـد بر اعــداى تو اى کمـانـت در کــمـیـن انـتــقــام وى که تیغت بود بیــرون از نیام جاى تو خالى پس از مرگ من است در کمیــن دین احمـد دشـمن است گر تو بودى کِى علـى تنها شدى؟ کِى انیس فــاطـمه غــم ها شـدى؟ گر تو بودى دست کین سیلى نداشت باغ عصمت یک گـل نیلى نداشت حال روى خاک گلگــون خفته اى پیش رویم غرق در خون خفته اى سخت بــاشد در کــنــار مـقـتــلـت شرحه شرحه صورت و زخمى دلت بس که دارى زخم بر پیکر وفـور خواهرت را منع کردم از حضور تا نبیند خــواهــرت در قــتــلـگـاه غرق خون نعش تو را اى بی گناه آه از احـــوال زیــنــب دخــتــــرم از بــراى داغ هــایش مـضـطــرم
: امتیاز
|
شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام
تا به وصف حمـزه بگشــایم زبـان می سزد گــردد ســرا پـایم زبــان حمــزه یعـنـی شیــر شیــران اُحُــد خــشــم و فــریــاد دلــیــران اُحُـــد حمزه یعنی یک جهان صدق و صفا حمــزه یعنی جــان نثار مصطـفی این شنیدم هنـد از خشــم و غضب کرد وحشی را به نــزد خود طلب گفت در این جنــگ باشد کــام من تشنــۀ خــون یکی از این ســه تن یا محـمــد را به تـیــغ خــشــم زن یا عــلــی یا حمــزه را از پـا فکن دیــد آن نــاپــاک در حیــن قـتــال قتــل احمــد یا عــلی باشد مـحــال تاخت هر سو در صف میدان جنگ کرد قـصد جان حمــزه بی درنگ حمله کرد از راه نا مردی ز پشت شیر شیران را به ضرب نیزه کشت آن خروشان شیر ختــم المـرسلیـن پیکرش چون کــوه شد نقش زمین هند با خشم و غضب سویش شتافت پهلویش را از دم خـنجر شکــافت بس که زآن مظلوم در دل کینه داشت آن جگر را در دهـان خود گذاشت خواست تا دندان فشارد بی درنگ آن جگر در کـام او گــردید سنگ نــور مِهــر و نار سفّــاکــان کجا؟ خون پاک و کــام ناپــاکــان کـجا؟ همچو خون پاک حـمـزه بر زمین ریخت اشک از چشمِ ختم المرسلین مــن نــــدانــــم داغ آن آزاد مـــرد با دل پـیـغـمـبــر اکــرم چه کــرد؟ می سزد تا خــون فشـانم از بـصر داغ دو ســردار دارم بــر جــگــر آتـش ســوزِ درونــم بــر مــلاست گه نگاهم بر اُحُــد گه کــربـلاست دیــده ام پــرپــر دو بـاغ یــاس را جـسـم حمــزه؛ پـیــکـر عبــاس را داشت در دل داغــشان را فــاطمه گه به صحـرای اُحُـد، گه علــقـمه سنگ و کوه و دشت و صحرا گریه کرد بر مزار هر دو زهــرا گـریه کرد داغ آن بر قــلب پیغمبــر نـشـسـت داغ این پشت بــرادر را شکــست او بـشــد مُـثــلـه رخ نــورانــیــش این شکـسـته فــرق تا پـیـشـانـیـش او ز پهلویش روان شد خــونِ دل این فرات از کام عطشانش خجـل او عـبا پــوشید بر رویش رســول این کــنارش مــادری کرده بتــول تا که بــاران زآســمان آیـد فــرود بــر لب عبــاس از مــیــثــم درود
: امتیاز
|
شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام
ای آشــنــــای غـــربــت پــیــمــبــر چشیــده جــرعه از سبــوی کــوثــر تــو بــهــتــریــن مـــدافــع ولایــــی شــهــیـــد روزگــــار لافــتــــایــــی تــو حــامــی حــقــیــقــی رســولــی تو دل خــوشــی حــضــرت بتــولی تــــویــی مــدافــع غــیــــور اســلام نــشــان فــخــری و غــرور اســلام هــر آن که دیــده رزم بـی امــانــت ادب کــنــد بــه غــیــرت جـــوانــت تویــی تو شــیــر بـیــشــۀ شجــاعت طـلایــه دار عــشــقــی و اطــاعــت به لــشگــر نـبــی تـویـی عــلــمــدار دلت ز عشق مــرتضاست ســرشـار عــمــوی بـا وفــای مـصـطــفــایــی فــدایــی حــسـیــن و مــجــتــبــایــی تــو شــاهــد نــبــــرد ذولـــفــقــاری تــو مــایــۀ غـــرور و افــتــخــاری به معــرکه تو صــاحـب حکــایــات عــلــی به رزم تو کــنـد مـبــاهــات چنــان سِتَـبـر سیـنــه ات سپــر بـود که سهــم نـیــزۀ ستــم جــگــر بــود دلت اگــر ز تیــر کین نشـان داشت آُحُــد به زیـر پــای تو امــان داشت چــه هـــمّــتــی کــه در ره ولایــت شهـیــد عــتــرتــی، امیــد عـصـمت شهــادت تو منحصـر به فــرد است به مُثــله گـشـتـنـت هـزار درد است اگــر چـه میــخ سیــنــه را نــدیــدی چه نیــزه ای به سیــنه ات خــریدی نــدیــده ای نــشــان زخــم ســیــلــی نــدیــده ای کــبــود، یــاس نــیــلــی امــان ز درد پــــهــلوی شــکــســته امــان ز ریــسـمـان و دست بـسـتـه امــان ز گــریـه های بیت الاحــزان امــان ز ســوز نــالــه های لــرزان چه آفــتی به گــلــشن فــدک خــورد مگر چه شد که فاطمه کتک خورد؟
: امتیاز
|
شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام
ای کشتــه ای که بود اُحــد کربلای تو اهل مــدیـنه نــوحـه گــرانِ عــزای تو شیــر خــدا و شیر رســول خــدا تویی ای نــام سـیــدالـشّـهــدایــی ســزای تـو قـبل از حسین و واقـعــۀ جــانگـداز او زهرا گریست بر تو و بر کــربلای تو هر عضوت از نسیم شهادت چو گل شکفت در راه دین چو مُثله نشد کس سوای تو اعضای تو ز تیــغ ستم پــاره پاره شد پایان نشد به کشتــه شدن ماجــرای تو شد خلعـت شهــادت تو جـامۀ رســول جان ها فدای پیکر در خـون شنــای تو ای قــامت بلنــد رشـادت به هـر زمان کــوتــاه بُــد ردای رسـالت بــرای تــو ماتــم، چــرا گیــاه به پـای تو ریخـتـند می باید آنکه ریخت سر و جان به پای تو شعر " مؤید " است تو را کمترین نثـار ای بهتـرین درود و تحیّــت ســزای تو
: امتیاز
|
حضرت حمزه سیدالشهدا
بــرای اوج نـوشـتـنـد بـال وا شــده را نزول نیست، به معـراج آشـنـا شده را تو هـمـزۀ اَحَـد و حـمـزۀ اُحـد هـسـتـی چگونه شرح دهم جلـوۀ دو تا شـده را قسم به حرمت جعفر تو نـیـز طـیـاری قـفـس چگـونه بگیـرد تن رهـا شده را خودی شکستی و آوازه ات فراتررفت خــدا بلـنـد کند خـاک مصطفی شده را تو ایـسـتــاده ای و ایـسـتـاده می مـانی شکست نیست،به دست نبـی بنا شده را به بازویت"اسد اللّهی" علی وصل است سپاه نیست جـلــودار، مرتضی شده را به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است چگونه جمع کند این جـدا جـدا شده را کفن که برتن توکرد،گریه کردو نشست کـنـار پـیـکر تو دیــد بــوریـا شده را خــدا به خـواهـر غمدیـدۀ تو رحـم کند اگر نگـاه کـند جـسـم جا به جا شده را
: امتیاز
|
حضرت حمزه سیدالشهدا
گـمــان نمی کنم این روح پیکرم باشـد تــنـی که مُـثـلـه شـده در بـرابـرم باشد گمان نمی کنم این تکـه های پخش شده هـمــان عـمــوی رشیــد پـیـمبـرم باشد بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟ اگــر خــدای نـکـرده بــرادرم بــاشد! فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت کنار کشتۀ گودال مو پــریـشان گفت: گمــان نمـی کـنم این زیر نیـزه افـتـاده حسیـن فـاطـمـه یعــنی بــرادرم بـاشد تو را خدا بگــذارید بـوســه اش بـزنم که قــول می دهم این بار آخــرم باشد کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟ مـخـواه بی کفن این مـرد محترم باشد
: امتیاز
|